آیه لِعان آیه ۶ سوره نور است که به بیان حکم لعان می‌پردازد. اگر شوهر، همسر خود را به زنا متهم کند و شاهدی بر ادعای خود نداشته باشد، برای رهایی از حد قذف (هشتاد تازیانه) می‌تواند با پنج مرتبه قسم همسر خود را لعان کند؛ پس از آن زن نیز با پنج قسم، از خود دفاع نماید. به‌وسیله این حکم، حد قذف از شوهر و حد زنا از زن برداشته شده و زوجین، ضمن جدایی از یکدیگر، تا آخر عمر به هم حرام می‌شوند.

آیه لعان
مشخصات آیه
نام آیهآیه لعان
واقع در سورهنور
شماره آیه۶
جزء۱۸
اطلاعات محتوایی
شأن نزولادعای هلال بن امیه بر زنای همسرش
مکان نزولمدینه
موضوعلعان

اکثر مفسران، شأن نزول آیه را مربوط به شخصی به نام هلال بن امیه می‌دانند که مدعی بود همسر خود را حین عمل منافی عفت با شخص دیگر دیده است و برای ادعای خود شاهدی ندارد.

از این آیه برداشت‌های گوناگونی شده است؛ از جمله آن که اسلام حفظ آبرو را مورد اهمیت قرار داده و نگاه ویژه‌ای به حقوق زنان دارد. برخی دیگر لعان را یک نوع فضل الهی دانسته که به وسیله آن یکی از مشکلات در مناسبات زوجین، بر طرف شده است؛ زیرا از یک سو شوهر مجبور نیست در صورت مشاهده عمل منافی عفت از همسر خود، سکوت کند و از سوی دیگر زن هم به مجرد اتهام در معرض مجازات قرار نمی‌گیرد و حق دفاع برای او محفوظ است.

متن و ترجمه آیه

وَ الَّذِینَ یرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ یکنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِالله إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ


و کسانی که به همسران خود نسبت زنا می‌دهند، و جز خودشان گواهانی ندارند، هر یک از آنان چهار بار به خدا سوگند یاد کند که او قطعاً از راستگویان است. (سوره نور، آیه ۶)



محتوا

به آیه ۶ سوره نور، آیه لعان،[۱] آیه مُلاعَنَه و آیه تَلاعُن[۲] گفته می‌شود. خداوند بعد از بیان حکم قذف در آیه پنجم،[۳] در این آیه و آیات بعدی یعنی آیه ۶ تا ۹[۴] و یا تا آیه ۱۰،[یادداشت ۱] به بیان حکم لعان می‌پردازد[۵] و با راهکاری ظریف و حساب شده، موضوع را که به نوعی حکم حد قذف خاص است،[۶] به صورت عادلانه بیان می‌کند.[۷]

اگر شوهری همسر خود را به اعمال منافی عفت متهم نماید و یا فرزند زن را از خود نداند[۸] و نتواند برای ادعای خود شاهدی بیاورد،[۹] حد قذف (هشتاد تازیانه) بر او جاری شده و ادعای او در مورد زن پذیرفته نخواهد بود.[۱۰] آیات مذکور را در حکم استثنا و تبصره‌ای بر حکم قذف دانسته‌اند؛[۱۱] بدین‌گونه که شوهر، در صورتی که همسر خود را متهم به زنا کند[۱۲] و ادعا کند که با چشم خود دیده است[۱۳] و شاهدی بر خیانت همسر نداشته باشد،[۱۴] و یا فرزندی را که همسرش به دنیا آورده از خودش نداند،[۱۵] می‌تواند برای رهایی از حد قذف، همسر خود را لعان نماید.[۱۶]

قرآن کریم در حکمی عام[۱۷] به چگونگی اجرای لعان می‌پردازد؛ بدین‌گونه که شوهر در مقابل حاکم اسلامی،[۱۸] چهار دفعه به صیغه عربی،[۱۹] خدا را شاهد بگیرد که در ادعای خود راستگو است و در مرتبه پنجم چنین بگوید که اگر دروغ گفته باشد، لعنت خدا بر او باشد. سپس زن نیز در دفاع از خود، پس از چهار مرتبه شاهد گرفتن خداوند مبنی بر دروغگویی همسر، در مرتبه پنجم می‌گوید: غضب خداوند بر او باشد اگر مرد راست بگوید.[۲۰]

در ارتباط با برخی از معانی لغات آیه اختلافاتی در بین مفسران وجود دارد به عنوان مثال، منظور از واژه عذاب در آیه، عذاب دنیوی دانسته شده که برخی منظور از آن را حبس[۲۱] و برخی دیگر حد می‌دانند.[۲۲]

شأن نزول

برخی از مفسران سال نزول آیه را سال نهم هجری[۲۳] و هنگام بازگشت مسلمانان از غزوه تبوک دانسته‌اند.[۲۴]

این آیات درباره مسئله‌ای است که ابتدا به صورت یک سوال از سوی یکی از صحابه رسول خدا(ص) به نام سعد بن عباده مطرح شد. وی از پیامبر اکرم(ص) پرسید که اگر همسر خود را در حال عمل منافی عفت با مرد غریبه‌ای مشاهده کند چه تکلیفی خواهد داشت؟ چراکه اگر بخواهد ادعای خود را با آوردن چهار شاهد اثبات کند، کار از کار گذشته است و اگر بخواهد در همان دم اقدام به مقابله و قتل زانی کند، حد قصاص بر او جاری می‌شود.

رسول خدا(ص) از این اعتراض ناراحت شد؛ اما سعد بن عباده و دیگر انصار پیامبر ضمن اظهار تسلیم در برابر فرمان خدا، از دغدغه خود برای این موضوع گفتند. چندی بعد پسر عموی سعد بن عباده یعنی هلال بن امیه ادعا کرد که شب هنگام همسر خود را در چنین حالی با مرد دیگر مشاهده کرده و صدای آنان را شنیده است. پیامبر اکرم(ص) تصمیم گرفت، هلال را به خاطر عدم ارائه شهود برای این موضوع، حد قدف بزند که آیات فوق نازل شد و به ارائه راهکاری در این مورد پرداخت.[۲۵] برخی این شأن نزول را قول مشهور دانسته‌اند.[۲۶]

برخی دیگر از مفسران در ارتباط با شأن نزول آیه موارد دیگری را با کمی اختلاف در موضوع و نام اشخاص ذکر نموده‌اند.[۲۷] عده‌ای از مفسرین روایات فراوانی را در زمینه شأن نزول و تفسیر آیات، نقل کرده‌اند.[۲۸]

لعان در فقه اسلامی

در فقه اسلامی، به لعان، به مناسبت کلمه لعن در آن[۲۹] و مکالمه[۳۰] و سوگند دو طرفی بودن آن،[۳۱] لعان گفته می‌شود و سرچشمه حکم آن را آیات مذکور دانسته‌اند.[۳۲] لعان در کتب فقهی به عنوان نوعی مباهله[۳۳] به معنای لعن و نفرینی است که تحت شرایط خاص، هر یک از زوجین علیه دیگری به زبان می‌آورد[۳۴] و در اثر انجام آن، نکاح بین زوجین منحل می‌شود.[۳۵] با اجرای این حکم حد قذف از شوهر و حد زنا از زن برداشته می‌شود[۳۶] و زوجین بدون نیاز به صیغه طلاق[۳۷] از یکدیگر جدا گشته و تا آخر بر هم حرام می‌شوند.[۳۸] طبق نظر شیعه نیازی به حکم حاکم به جدایی و مفارقت نیز نیست.[۳۹] برای شخص اتهام زننده شروطی چون اسلام، بلوغ، عقل و حریت[۴۰] و برای اجرای حکم آن شروط مختلفی از جمله عقد دائم و مدخول بها بودن زن را مطرح نموده‌اند.[۴۱]

پیام‌ها و برداشت‌ها

برخی از مفسرین برداشت‌های گوناگونی از این آیه داشته‌اند؛ چنانکه محسن قرائتی در کتاب تفسیر نور به برخی از پیام‌ها و برداشت‌های آیه اشاره می‌نماید؛ از جمله:

  • حفظ آبرو در اسلام مورد توجه بوده است و قاعده چهار سوگند و یک لعنت، برای کنترل مردم از رسوا نمودن یکدیگر است؛
  • اسلام حامی حقوق زنان است؛
  • در اثبات زنای همسر،‌ چهار سوگند و یک لعنت به جای چهار شاهد پذیرفته است؛
  • اجرای قوانین و دستورات خداوند به نفع مردم است؛
  • قوانین کیفری اسلام، احکامی برخاسته از حکمت الهی است.[۴۲]

برخی دیگر اشاره قرآن به بیان کیفیت لعان و بیان حکم آن را نشانه مشروعیت لعان در اسلام دانسته‌اند که مظهری از حُسن تشریع اسلامی است.[۴۳]

مکارم شیرازی با برداشت از آیه ۱۰ سوره نور، لعان را یک نوع فضل الهی دانسته که به وسیله آن یکی از مشکلات در مناسبات بین دو همسر، به نحو صحیحی برطرف می‌شود؛ زیرا از یک سو شوهر مجبور نخواهد بود که اگر کار خلافی از همسر خود مشاهده نمود، سکوت کند و یا به دنبال چهار شاهد برود؛ از سوی دیگر زن هم به مجرد اتهام در معرض مجازات قرار نمی‌گیرد و حق دفاع برای او محفوظ است.[۴۴]

طبرسی در کتاب مجمع البیان به نقل از دیگران منظور از آیه را رحمت خداوند و توبه پذیر و حکیم بودن او دانسته که در کیفر دادن عجله نکرده و به‌واسطه زنا، رسوا نمی‌کند.[۴۵]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. مؤسسه دایره‌المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ۱۴۲۶ق، ج‌۱، ص۱۸۸.
  2. خراسانی، آیه‌های نامدار، ۱۳۸۸ش، ص۱۱۳.
  3. بروجردی، تفسیر جامع، ۱۳۶۶ش، ج۴، ص۴۷۳.
  4. ابن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۳ق، ج۳، ص۱۸۴؛ قرشی، قاموس قرآن، ۱۴۱۲ق، ج‌۶، ص۱۹۵.
  5. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۹۸؛ طوسی، التبیان، بیروت، ج۷، ص۴۱۰.
  6. جزایری، ایسر التفاسیر، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۵۵۰.
  7. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۴، ص۳۸۳.
  8. مغنیه، التفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ش، ج۵، ص۴۰۰.
  9. ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۴۰۸ق، ج۱۴، ص۹۰.
  10. طوسی، التبیان، بیروت، ج۷، ص۴۱۲؛ امین، تفسیر مخزن العرفان، بی‌تا، ج۹، ص۷۹.
  11. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۴، ص۳۸۰.
  12. ثعلبی، الکشف و البیان، ۱۴۲۲ق، ج۷، ص۶۸؛ سمرقندی، بحر العلوم، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۴۹۷.
  13. فاضل مقداد، کنز العرفان، ۱۳۷۳ق، ج‌۲، ص۷۹۰.
  14. قطب، فی ظلال القرآن، ۱۴۲۵ق، ج۴، ص۲۴۹۲؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۹۰ق، ج۱۵، ص۸۲.
  15. مغنیه، التفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ش، ج۵، ص۴۰۰.
  16. قطب راوندی، فقه القرآن، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۲۰۳.
  17. ابن عربی، احکام القرآن، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۱۳۴۰.
  18. طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۹۶.
  19. شکوری، تفسیر شریف لاهیجی، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۲۶۳.
  20. طوسی، التبیان، بیروت، ج۷، ص۴۱۲؛ سمرقندی، بحر العلوم، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۴۹۸؛ دینوری، الواضح، ۱۴۲۴ق، ج۲، ص۶۳، طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۷، ص۲۰۲؛ زمخشری، الکشاف، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۲۱۵؛ قرشی، قاموس قرآن، ۱۴۱۲ق، ج‌۶، ص۱۹۵.
  21. آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۵ق، ج۹، ص۳۰۳.
  22. مغنیه، التفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ش، ج۵، ص۴۰۱.
  23. خراسانی، ادوار فقه، ۱۴۱۷ق، ج‌۱، ص۳۱۷.‌
  24. قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۹۸.
  25. ثعلبی، الکشف و البیان، ۱۴۲۲ق، ج۷، ص۶۸؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۸، ص۶۵؛ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ۱۴۲۲ق، ج۴، ص۱۶۵؛ ابن عربی، احکام القرآن، ۱۴۰۸ق، ج۳، ص۱۳۴۰؛ سمرقندی، بحرالعلوم، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۴۹۷.
  26. آلوسی، روح المعانی، ۱۴۱۵ق، ج۹، ص۳۰۲؛ ثعالبی، تفسیر الثعالبی، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۱۷۳.
  27. ابن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ۱۴۲۳ق، ج۳، ص۱۸۴؛ قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ق، ج۲، ص۹۸؛ فراء، معانی القرآن، ۱۹۸۰م، ج۲، ص۲۴۶؛ ماتریدی، تأویلات أهل السنة، ۱۴۲۶ق، ج۷، ص۵۲۱-۵۲۲؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۷، ص۲۰۰؛ قرشی، قاموس قرآن، ۱۴۱۲ق، ج‌۶، ص۱۹۶.‌
  28. فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۴۲۰؛ سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۲۱؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۹؛ قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق، ۱۳۶۸ش، ج۹، ص۲۵۳.
  29. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۴، ص۳۸۱.
  30. شکوری، تفسیر شریف لاهیجی، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۲۶۳.
  31. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۵، ص۸۲.
  32. مغنیه، التفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ش، ج۵، ص۴۰۰.
  33. مغنیه، التفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ش، ج۵، ص۴۰۰؛ مطهری، فقه و حقوق، قم، ج‌۲۰، ص۱۰۷.
  34. جمعی از مولفان، مجله فقه اهل‌بیت(ع)، قم، ج‌۳۱، ص۲۱۶‌؛ امامی، حقوق مدنی، تهران، ج‌۴، ص۳۳۰.
  35. امامی، حقوق مدنی، تهران، ج‌۴، ص۳۳۰.
  36. بیضاوی، أنوار التنزیل، ۱۴۱۸ق، ج۴، ص۱۰۰؛ ابن عطیه، الوجیز، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۷۵۷؛ قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق، ۱۳۶۸ش، ج۹، ص۲۵۳.
  37. شکوری، تفسیر شریف لاهیجی، ۱۳۷۳ش، ج۳، ص۲۶۳.
  38. طوسی، التبیان، بیروت، ج۷، ص۴۱۳؛ مغنیه، التفسیر الکاشف، ۱۴۲۴ش، ج۵، ص۴۰۰.
  39. فاضل مقداد، کنز العرفان، ترجمه، ۱۳۷۳ش، ج‌۲، ص۷۹۳.‌
  40. زمخشری، الکشاف، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۲۱۵.
  41. طوسی، التبیان، بیروت، ج۷، ص۴۱۲؛ فاضل مقداد، کنز العرفان، ترجمه، ۱۳۷۳ش، ج‌۲، ص۷۹۳.‌
  42. قرائتی، تفسیر نور، ۱۳۸۸ش، ج۶، ص۱۵۰.
  43. جزایری، ایسر التفاسیر، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۵۵۱.
  44. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۴، ص۳۸۲.
  45. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۷، ص۲۰۳.

یادداشت

  1. «وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ الله عَلَیهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ (۷) وَ یدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِالله إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ (۸) وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللهِ عَلَیها إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۹) وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیکمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللهَ تَوَّابٌ حَکیمٌ(۱۰)؛ و بار پنجم قسم یاد کند که لعن خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد (۷) و از زن، کیفر ساقط می‌شود، در صورتی که چهار بار به خدا سوگند یاد کند که شوهر او حقیقتا از دروغگویان است (۸) و شهادت پنجم را نیز بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد (۹) و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اینکه او توبه پذیر و حکیم است بسیاری از شما گرفتار مجازات سخت الهی می‌شدید.»(۱۰).

منابع

  • ابن سلیمان، مقاتل، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۳ق.
  • ابن عربی، محمد بن عبدالله، احکام القرآن، ۱۴۰۸ق، بیروت، دارالجیل، ۱۴۰۸ق.
  • ابن‌عطیه، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۲ق.
  • ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق.
  • آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • امامی، سیدحسن، حقوق مدنی، تهران، انتشارات اسلامیة، بی‌تا.
  • امین، نصرت بیگم، تفسیر مخزن العرفان در علوم قرآن، بی‌نا، بی‌جا، بی‌تا.
  • بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، موسسة البعثة، ۱۴۱۵ق.
  • بروجردی، محمدابراهیم، تفسیر جامع، تهران، کتابخانه صدر، چاپ ششم، ۱۳۶۶ش.
  • بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت،‌دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
  • ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر الثعالبی المسمی بالجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
  • ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
  • جزایری، ابوبکر جابر، ایسر التفاسیر لکلام العلی الکبیر، مدینه، مکتبة العلوم و الحکم، ۱۴۱۶ق.
  • جمعی از پژوهشگران، زیر نظر سیدمحمود هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل‌بیت(ع)، قم، موسسه دائره المعارف فقه اسلامی، ۱۴۲۶ق.
  • جمعی از مؤلفان، مجله فقه اهل‌بیت(ع)، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل‌بیت(ع)، بی‌تا.
  • خراسانی، محمود بن عبدالسلام تربتی شهابی، ادوار فقه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
  • دینوری، عبدالله بن محمد، الواضح فی تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۴ق.
  • زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
  • سمرقندی، نصر بن محمد، تفسیر السمرقندی المسمی بحر العلوم، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ق.
  • سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، کتابخانه عمومی آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی(ره)، ۱۴۰۴ق.
  • شکوری، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، ۱۳۷۳ش.
  • طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر جوامع الجامع، قم، حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت، ۱۴۱۲ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
  • طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ق.
  • طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، کنز العرفان فی فقه القرآن، تهران، مرتضوی، ۱۳۷۳ش.
  • فراء، یحیی بن زیاد، معانی القرآن، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۸۰م.
  • فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران، مکتبة الصدر، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
  • قرائتی، محسن، قرائتی، تفسیر نور، ۱۳۸۸ش، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، ۱۳۸۸ش.
  • قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ ششم، ۱۴۱۲ق.
  • قطب راوندی، سعید بن هبه‌الله، فقه القرآن، قم، کتابخانه عمومی آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی(ره)، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
  • قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، چاپ سی و پنجم، ۱۴۲۵ق.
  • قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش.
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
  • ماتریدی، محمد بن محمد، تأویلات أهل السنة، دارالکتب العلمیة، بیروت، منشورات محمد علی بیضون، ۱۴۲۶ق.
  • مطهری، شهید مرتضی، فقه و حقوق (مجموعه آثار)، قم، بی‌تا.
  • مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دارالکتاب الإسلامی، ۱۴۲۴ق.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش.