واقعه کربلا یا واقعه عاشورا نبرد امام حسین(ع) و یارانش در کربلا با سپاه کوفه است. واقعه کربلا در دهم محرم سال ۶۱ق و به دنبال بیعت‌نکردن امام حسین(ع) با یزید بن معاویه رخ داد که به شهادت امام و یارانش و نیز اسارت اهل‌بیتش انجامید.

واقعه کربلا
تابلوی قدیمی از واقعه کربلا
تابلوی قدیمی از واقعه کربلا
نام‌های دیگرواقعه عاشورا، واقعه طف
شرح ماجرانبرد امام حسین(ع) و یارانش در کربلا با سپاه کوفه
طرفینامام حسین(ع)/ یزید بن معاویه
زمان۱۰ محرم سال ۶۱قمری
دورهامویان
مکانکربلا
علتعدم بیعت امام حسین(ع) با یزید
عاملانعبیدالله بن زیادعمر بن سعدشمر بن ذی‌الجوشن
نتایجشهادت امام حسین و یارانش و اسارت خانواده امام و سایر همراهان
پیامدهاقیام توابینقیام مختارجنگ خازرقیام زید بن علی
مرتبطقیام امام حسین(ع)سوگواری محرمروز عاشورانامه‌های کوفیان


واقعه کربلا دلخراش‌ترین واقعه در تاریخ اسلام دانسته شده است؛ از این‌رو شیعیان بزرگترین مراسم عزاداری خود را در سال‌روز آن برگزار می‌کنند و به سوگواری می‌پردازند.

واقعه کربلا با مرگ معاویة بن ابی‌سفیان در ۱۵ رجب سال ۶۰ق و شروع حاکمیت فرزندش یزید آغاز شد و با بازگرداندن اسیران کربلا به مدینه پایان یافت. حاکم مدینه تلاش کرد از امام حسین(ع) برای یزید بیعت بگیرد؛ از این‌رو حسین بن علی برای گریز از بیعت، شبانه از مدینه خارج شد و به طرف مکه حرکت کرد. در این سفر، خانواده امام حسین(ع)، شماری از بنی‌هاشم و برخی از شیعیان او را همراهی می‌کردند.

امام حسین(ع) حدود چهار ماه در مکه ماند. در این مدت نامه‌های دعوت اهالی کوفه به دست او رسید. امام برای اطمینان از محتوای نامه‌ها مسلم بن عقیل را به سمت کوفه و سلیمان بن رزین به سمت بصره فرستاد. با وجود احتمال ترور امام حسین(ع) در مکه به دست عاملان یزید و نیز دعوت کوفیان و تایید سفیر امام از درست بودن دعوت کوفیان، باعث شد امام در ۸ ذی‌الحجه راهی کوفه شد. امام پیش از رسیدن به کوفه، از پیمان‌شکنی کوفیان باخبر شد و پس از برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحی به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکر عمر بن سعد روبه‌رو شد که عبیدالله بن زیاد، آن را به سمت امام فرستاده بود. دو سپاه در ۱۰ محرم معروف به روز عاشورا با هم جنگیدند. پس از آن که امام حسین(ع) و یارانش شهید شدند، لشکر عمر بن سعد، با اسب بر بدن آنان تاختند. همچنین در عصر روز عاشورا سپاه یزید به خیمه‌های امام حسین(ع) حمله کرد و آنها را آتش زد و سپس بازماندگان امام را به اسارت برد. امام سجاد(ع) که به علت بیماری درگیر جنگ نشده بود و حضرت زینب(س) در میان اسیران بودند. سپاهیان عمر بن سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.

بدن شهدای کربلا پس از رفتن سپاه عمر سعد توسط اهالی قبیله بنی‌اسد شبانه به خاک سپرده شد.

جایگاه و اهمیت

واقعه کربلا، از وقایع قرن اول هجری قمری است که در آن حسین بن علی، نوه پیامبر(ص) و سومین امام شیعیان به همراه تعدادی از یارانش در کربلا به دستور یزید بن معاویه به شهادت رسیدند و زنان و کودکان آنان را به اسارت بردند.[۱] این واقعه را دلخراش‌ترین واقعه تاریخ اسلام[نیازمند منبع] و زمینه‌ساز قیام‌هایی علیه امویان می‌دانند.[۲] به گفته برخی از محققان این واقعه مانع از تحریف دین اسلام و سنت پیامبر(ص) توسط امویان گردید.[۳] مطهری بر این باور است که در میان وقایع تاریخی، کمتر واقعه‌‏ای است که از نظر نقل‌های معتبر به اندازه حادثه کربلا غنی باشد. به اعتقاد وی هیچ قضیه‏‌ای در تاریخ- در تاریخ‌های دور دست مربوط به مثلاً سیزده یا چهارده قرن پیش- به اندازه حادثه کربلا تاریخ معتبر ندارد و حتی معتبرین مورخان اسلامی از همان قرن اول و دوم قضایا حادثه را با سندهای معتبر نقل کرده و این نقل‌ها با یکدیگر انطباق دارد و به هم نزدیک است.[۴] شیعیان هر ساله در سالگرد این واقعه عزاداری می‌کنند. همچنین آثار هنری و نوشتاری بسیاری درباره این واقعه تولید شده است.

آیت الله خامنه‌ای:
یکی از خصوصیات حادثه‌ی عاشورا این است که از آغاز حرکت از مدینه، بذر معرفت پاشیده شد - بذر بصیرت پاشیده شد. اگر مردمی، امتی از بصیرت برخوردار نباشند، حقایق گوناگون، کار آنها را اصلاح نخواهد کرد؛ گره از مشکلات آنها گشوده نخواهد شد.. اخلاص، موقع‌شناسی، پاشیدن بذرِ یک حرکتِ فزاینده‌ی تاریخی، از خصوصیات مهم عاشوراست. ماجرا فقط در ظهر عاشورا تمام نشد؛ در واقع از ظهر عاشورا یک جریانی در تاریخ شروع شد، که همچنان رو به افزایش و گسترش است. بعد از این هم همین خواهد بود چرا که امام حسین (علیه‌السّلام) برای اعلای کلمه‌ی حق و برای نجات خلق، همه‌ی داشته‌های خود را به میدان آورد.

«بیانات در دیدار اقشار نمونه بسیج سراسر کشور - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶»،

خودداری امام حسین(ع) از بیعت با یزید

سوگواری محرم
 
رویدادها
نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع)نامه امام حسین(ع) به اشراف بصرهروز عاشوراواقعه کربلاواقعه عاشورا (از نگاه آمار)روزشمار واقعه عاشورااسیران کربلا
افراد
امام حسین(ع)علی اکبرعلی‌اصغرعباس بن علیحضرت زینب(س)سکینه بنت حسینفاطمه دختر امام حسینمسلم بن عقیلشهیدان کربلااسیران کربلا
جای‌ها
حرم امام حسین(ع)تل زینبیهحرم حضرت عباس(ع)گودال قتلگاهبین‌الحرمیننهر علقمه
مناسبت‌ها
تاسوعاعاشورادهه محرماربعیندهه صفر
مراسم
مرثیه‌خوانینوحهتعزیهروضهزنجیرزنیسینه‌زنیسقاخانهسنج و دمامدسته عزاداریشام غریبانتشت‌گذارینخل‌گردانیقمه‌زنیراهپیمایی اربعینتابوت‌گردانیمراسم تابوت

پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب سال ۶۰ق)، با تلاش‌هایی که او قبل از مرگش انجام داده بود[۵] برای فرزندش یزید از مردم بیعت گرفته شد؛[۶] البته براساس صلح‌نامه امام حسن(ع) با معاویه، معاویه حق نداشت برای خود جانشین تعیین کند.[۷] یزید تصمیم گرفت از چند تن از بزرگان مسلمانان که دعوت معاویه را برای بیعت با یزید نپذیرفته بودند، بیعت بگیرد.[۸] به همین دلیل به ولید بن عتبه، حاکم وقت مدینه نامه‌ای نوشت و از او خواست که از حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیرد و هر کدام نپذیرفت گردنش را بزند[۹] سپس، ولید نامه دیگری از یزید دریافت کرد که در آن تأکید کرده بود: نام موافقان و مخالفان را برای من بنویس و سر حسین بن علی را نیز با جواب نامه به سوی من بفرست».[۱۰] ولید با مروان بن حکم مشورت کرد[۱۱] و سپس عبدالله بن عمرو را به دنبال امام حسین(ع)، ابن‌زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی‌بکر فرستاد.[۱۲]

امام حسین(ع) به همراه سی نفر[۱۳] از نزدیکان خود به دارالاماره مدینه رفت.[۱۴] ولید، خبر مرگ معاویه را به او داد و سپس نامه یزید را برایش خواند که در آن از ولید خواسته شده بود از حسین بن علی(ع) بیعت بگیرد. حسین(ع) به ولید فرمود: «به گمانم هدف تو این است که بیعت من در حضور مردم باشد.» ولید جواب داد: «نظر من نیز همین است.»[۱۵] امام(ع) فرمود: «پس تا فردا به من فرصت بده تا نظر خود را اعلام کنم.»[۱۶] حاکم مدینه، عصر روز بعد، مأموران خود را به خانه حسین(ع) فرستاد تا جواب او را دریافت کند.[۱۷] حسین(ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت ولید همراه بود.[۱۸] بعد از این مهلت‌خواهی، امام(ع) تصمیم گرفت مدینه را ترک کند.[۱۹]

خروج امام حسین از مدینه

امام حسین(ع)، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال ۶۰ق[۲۰] به همراه ۸۴ نفر از اهل‌بیت و یارانش، مدینه را به قصد مکه ترک کرد.[۲۱] بنابر بر گزارش ابن‌اعثم، آن حضرت شب‌هنگام نزد، قبر پیامبر(ص)، فاطمه(س) و امام حسن(ع) رفت و با آنان وداع کرد.[۲۲] در این سفر به جز محمد بن حنفیه[۲۳] بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌هایش، او را همراهی می‌کردند.[۲۴] علاوه بر بنی‌هاشم، بیست و یک نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با او در این سفر همراه شدند.[۲۵]

محمد بن حنفیه برادر امام حسین(ع) پس از اطلاع از سفر امام، برای خداحافظی نزد او رفت. حسین(ع) وصیت‌نامه‌ای برای او نوشت که در آن آمده است:

إنّی لَم اَخْرج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً وَ إنّما خَرجْتُ لِطلبِ الإصلاح فی اُمّةِ جَدّی اُریدُ أنْ آمُرَ بالمَعْروفِ و أنْهی عن المُنکَرِ و أسیرَ بِسیرةِ جدّی و سیرةِ أبی علی بن أبی طالب
من از روی ناسپاسی و زیاده‌خواهی و برای فساد و ستمگری، خروج نکردم؛ بلکه اصلاح امّت جدّم را می‌جویم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره جدّم و پدرم علی بن ابی‌طالب(ع) رفتار کنم....[۲۶]
 
نقشه مسیر کاروان امام حسین(ع) از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا

امام حسین(ع) با همراهانش از مدینه خارج شد و برخلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت.[۲۷] در میان راه مکه، امام حسین(ع) با عبدالله بن مطیع برخورد کرد. او از مقصد امام پرسید. امام فرمود: اکنون سوی مکه می‌روم. چون آنجا برسم، از خداوند برای پس از آن، طلب خیر خواهم کرد. عبدالله امام را از مردم کوفه برحذر داشت و از او خواست در مکه بماند.[۲۸]

امام حسین(ع) در سوم شعبان سال ۶۰ق به مکه رسید[۲۹] و با استقبال مردم مکه و حج‌گزاران روبرو شد.[۳۰] مسیر حرکت حسین(ع) از مدینه تا مکه شامل این منازل است: ذوالحلیفه، ملل، سیاله، عرق ظبیه، زوحاء، انایه، عرج، لحر جمل، سقیا، ابواء، گردنه هَرشا، رابغ، جحفه، قدید، خلیص، عسفان و مرالظهران.[۳۱]

ورود امام حسین به مکه

امام حسین(ع) بیش از چهار ماه از (سوم شعبان تا هشتم ذی‌الحجه) در مکه ماند. ساکنان مکه نزد او در رفت‌‌وآمد بودند. گفته‌اند که این مسئله بر عبدالله بن زبیر سخت گران آمد؛ چرا که امید داشت مردم مکه با وی بیعت کنند و می‌دانست که تا امام حسین(ع) در مکه است، کسی با او بیعت نمی‌کند.[۳۲]

نامه‌های دعوت کوفیان به امام حسین

زمانی که امام حسین در مکه بود شیعیان عراق از بیعت نکردن امام حسین(ع) با یزید بن معاویه باخبر شدند. از این رو در منزل سلیمان بن صُرَد خُزاعی گرد آمدند و نامه‌ای به امام نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه برود.[۳۳] دو روز پس از ارسال این نامه، کوفیان ۱۵۰ نامه دیگر (هر نامه امضای یک تا چهار نفر را داشت) به سوی حسین(ع) فرستادند.[۳۴]

حسین(ع) از پاسخ دادن به نامه‌ها خودداری می‌کرد تا اینکه حجم نامه‌ها بسیار زیاد شد، آن گاه در نامه‌ای به کوفیان چنین نوشت:

...من، برادرم، عموزاده‌ام و فرد مورد اعتماد از اهل‌بیتم را می‌فرستم. به او گفته‌ام تا از حال و کار و عقیده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آرای شما همان است که در نامه‌هایتان آمده، نزد شما خواهم آمد... امام، فقط کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا نماید، به دین حق باور داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.[۳۵]
نامه سلیمان بن صُرَد به امام حسین(ع)
...سپاس خدای را که دشمن جبّار تو را شکست؛ کسی که بر این امّت شورید؛ اموال آن را غصب کرد و بدون رضایت بر آن حاکم شد؛ پس از آن، بهترین‌ها را کشت و بدترین‌ها را برجای گذاشت و مال خدا را میان ثروتمندان بگرداند؛ دور باد همان‌گونه که ثمود؛ اما اکنون امامی نداریم، بیا، شاید خداوند همه ما را زیر سایه رهبری تو بر راه حق، وحدت بخشد...
طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۱.


اعزام مسلم بن عقیل به کوفه

امام حسین(ع) نامه‌ای به مسلم بن عقیل، پسرعمویش داد تا عازم عراق شود و اوضاع آنجا را بررسی کند و به او گزارش دهد.[۳۶] مسلم پس از رسیدن به کوفه در خانه مختار بن ابی‌عبید ثقفی،[۳۷] یا خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد.[۳۸] شیعیان به محل اقامت مسلم رفت‌وآمد می‌کردند و او نامه امام را برای آنان می‌خواند.[۳۹] مسلم برای امام حسین(ع) بیعت می‌گرفت.[۴۰]در کوفه ۱۲۰۰۰[۴۱] یا ۱۸۰۰۰[۴۲] و به نقلی بیش از ۳۰۰۰۰ نفر[۴۳] با امام حسین(ع) بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی کردند. مسلم نامه‌ای به امام نوشت و پرشماری بیعت‌کنندگان را تأیید کرد و امام را به کوفه فراخواند.[۴۴]

یزید، هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم و تعامل نعمان بن بشیر حاکم وقت کوفه با آنان را شنید، عبیدالله بن زیاد را که آن هنگام حاکم بصره بود به حکومت کوفه منصوب کرد.[۴۵] ابن‌زیاد پس از ورود به کوفه به جستجوی بیعت‌کنندگان پرداخت و سران قبایل را تهدید کرد.[۴۶] گزارش‌های تاریخی، از ترس مردم بر اثر تبلیغات عبیدالله و پراکنده شدن سریع آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خواب نداشت[۴۷] و در نهایت پس از درگیری، با امان‌نامه محمد بن اشعث تسلیم[۴۸] و به قصر برده شد؛ ولی ابن‌زیاد، امان پسر اشعث را بی‌جا خواند و دستور داد سر مسلم را از بدن جدا کنند.[۴۹]

بنابر برخی گزارش‌های تاریخی، مسلم که نگران امام حسین(ع) بود، به عمر بن سعد که از قبیله قریش بود وصیت کرد که کسی را نزد امام بفرستد و آن حضرت را از آمدن به کوفه منع کند.[۵۰] عمر بن سعد پیکی را فرستاد و در منزلگاه زباله پیام مسلم را به امام رساند.[۵۱]

حرکت امام حسین به سوی کوفه

امام حسین(ع) در روز هشتم ذی‌الحجه[۵۲] (روزی که مسلم در کوفه قیام کرد) به همراه ۸۲ نفر[۵۳] (که ۶۰ نفر آنان از شیعیان کوفه بودند)[۵۴] مکه را به سوی کوفه ترک کرد.

به گزارش شیخ مفید امام حسین(ع) برای خارج شدن از مکه، حج خود را ناتمام گذاشت و نیت خود را از حج به عمره مفرده برگرداند و از احرام خارج شد؛[۵۵] اما برخی با تکیه بر شواهد تاریخی و روایی گفته‌اند امام حسین از ابتدا نیت عمره مفرده کرده‌ بود و پس از انجام اعمال آن، از مکه خارج شد.[۵۶]

در یک ماه آخر اقامت امام حسین(ع) در مکه که احتمال سفر آن حضرت به کوفه می‌رفت، برخی از جمله عبدالله بن عباس نزد حضرت آمدند تا او را از سفر به کوفه منصرف کنند؛ ولی موفق نشدند.[۵۷]

پس از خروج امام حسین(ع) و یارانش از مکه، یحیی بن سعید فرمانده پاسبانان عمرو بن سعید بن عاص -فرماندار مکه - با گروهی از یارانش، راه را بر حسین(ع) بستند؛ ولی حضرت اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد.[۵۸]

مسیر مکه به کوفه

منزلگاه‌های کاروان امام حسین(ع) از مکه به سمت کوفه به این ترتیب است:

  1. بستان بنی‌عامر
  2. تنعیم (تصرف کاروانی که بحیر بن ریسان حمیری کارگزار یزید در یمن از صفایا –غنایم برگزیده- به شام می‌فرستاد)
  3. صفاح (ملاقات امام با فرزدق)
  4. ذات عِرق (ملاقات حسین(ع) با بشر بن غالب و عون بن عبدالله بن جعفر)
  5. وادی عقیق
  6. غمره
  7. ام خرمان
  8. سلح
  9. افیعیه
  10. معدن فزان
  11. عمق
  12. سلیلیه
  13. مغیثه ماوان
  14. نقره
  15. حاجر (فرستادن قیس بن مسهر به کوفه)
  16. سمیراء
  17. توز
  18. اجفر (ملاقات با عبدالله بن مطیع عدوی و نصحیت او به حسین(ع) برای بازگشت)
  19. خزیمیه
  20. زرود (پیوستن زهیر بن قین به کاروان حسین(ع) و دیدار با فرزندان مسلم و اطلاع از شهادت مسلم و هانی)
  21. ثعلبیه
  22. بطان
  23. شقوق
  24. زباله (اطلاع امام حسین از شهادت قیس و پیوستن گروهی به کاروان حضرت از جمله نافع بن هلال)
  25. بطن عقبه (ملاقات حسین(ع) با عمرو بن لوزان و نصیحت او به حسین(ع) برای بازگشت)
  26. عمیه
  27. واقصه
  28. شراف
  29. برکه ابومسک
  30. جبل ذی‌حسم (برخورد حسین(ع) با سپاه حر بن یزید ریاحی)
  31. بیضه (خطبه معروف حسین(ع) برای یاران خود و حر)
  32. مسیجد
  33. حمام
  34. مغیثه
  35. ام قرون
  36. عذیب‌الهجانات (مسیر کوفه از عذیب به قادسیه و حیره بود، اما حسین(ع) راه را عوض کرده و در کربلا فرود آمد)
  37. قصر بنی‌مقاتل (ملاقات حسین(ع) با عبیدالله بن حر جعفی و رد کردن دعوت حسین(ع) برای یاری)
  38. قطقطانه
  39. کربلا - وادی طف- (روز دوم محرم سال ۶۱ق ورود امام به کربلا).[۵۹]

امام در مسیر برای جذب افراد یا روشن‌کردن ذهن‌ها تلاش می‌کرد؛ از جمله در ذات عرق، بشر بن غالب اسدی به امام رسید و اوضاع کوفه را آشفته توصیف کرد. حضرت سخن او را تأیید کرد. آن شخص از امام حسین(ع) درباره آیه «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم»[۶۰] پرسید. حضرت فرمود: «امامان دو دسته‌اند: دسته‌ای که مردم را به هدایت می‌خوانند و گروهی که به ضلالت دعوت می‌کنند. کسی که امام هدایت را پیروی کند به بهشت می‌رود و کسی که امام ضلالت را پیروی کند، وارد جهنم می‌شود.[۶۱] بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ گفته شده او بعدها سر قبر امام حسین(ع) گریه می‌کرد و از یاری‌نکردن حضرت، اظهار پشیمانی می‌نمود.[۶۲]

در منطقه ثعلبیه نیز فردی به نام ابوهرّه ازدی به امام رسید و علت سفر را جویا شد. حضرت فرمود:

امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، گریختم.‌ای ابوهره! بدان که من به دست فرقه‌ای باغی (سرکش) کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیری بُرنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسی که آنان را ذلیل سازد.[۶۳]

فرستادن قیس بن مُسهر به کوفه

نقل شده چون امام حسین(ع) به منطقه بطنُ الرُّمّه رسید، برای کوفیان نامه‌ای نوشت و از حرکت خود به سمت کوفه خبر داد.[۶۴] امام نامه را به قیس بن مسهر صیداوی سپرد. او وقتی به قادسیه رسید، گروهی از مأموران عبیدالله بن زیاد راه را بر او بستند تا از او بازجویی کنند. قیس به ناچار نامه امام را پاره نمود تا آنان از مضمون آن آگاه نشوند. وقتی قیس را دستگیر کردند و نزد ابن‌زیاد بردند ، ابن‌زیاد از او خواست که نام افرادی که حسین(ع) برای آنها نامه فرستاده است را معرفی کند و یا اینکه بر منبر حسین(ع) و پدر و برادرش را ناسزا بگویید و در غیر این صورت گردن او را خواهد زد. قیس قبول کرد و بر منبر رفت و گفت: «همانا حسین بن علی(ع) بهترین خلق خداست و به سوی شما می‌آید، به ندای او لبیک گوئید و او را یاری کنید.» ابن‌زیاد دستور داد او را به بالای قصر دارالاماره بردند و به پایین افکنند.[۶۵]

فرستادن عبدالله بن یقطر به کوفه

روایت شده که «امام حسین(ع) قبل از اطلاع از شهادت مسلم، عبدالله بن یقطر، برادر رضاعی خود[۶۶] را به سوی مسلم فرستاد، که به دست حصین بن تمیم گرفتار و به نزد عبیدالله بن زیاد برده شد. عبیدالله دستور داد عبدالله بن یقطر را به بالای قصر دارالاماره برده تا در برابر مردم کوفه، امام حسین(ع) و پدر بزرگوارش را لعن کند! هنگامی که فرزند یقطر، بالای قصر رفت خطاب به مردم گفت: «ای مردم! من فرستاده حسین(ع) فرزند دختر پیامبر(ص) شمایم؛ به یاری او بشتابید و بر پسر مرجانه بشورید.».[۶۷] عبیدالله چون چنین دید فرمان داد تا او را از بالای قصر به زیر انداختند و به شهادت رساند.[۶۸] خبر شهادت عبدالله بن یقطر به همراه خبر شهادت مسلم و هانی در منزل‌گاه زباله به امام رسید.[۶۹]

نامه امام حسین به اشراف بصره

روزشمار واقعه عاشورا
سال ۶۰ قمری
۱۵ رجب مرگ معاویه
۲۸ رجب خروج امام حسین (ع) از مدینه
۳ شعبان ورود امام(ع) به مکه
۱۰ رمضان رسیدن نخستین نامه‌های کوفیان به امام(ع)
۱۲ رمضان رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسط قیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی
۱۴‌رمضان وصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی
۱۵ رمضان خروج مسلم از مکه به سوی کوفه
۵ شوال ورود مسلم بن عقیل به کوفه
۱۱ ذی‌القعده نامه مسلم‌بن عقیل به امام حسین و دعوت از ایشان برای آمدن به کوفه
۸ ذیحجه خروج امام حسین(ع) از مکه و قیام مسلم بن عقیل در کوفه
۹ ذیحجه شهادت مسلم بن عقیل در کوفه
سال ۶۱ قمری
۱ محرم یاری خواستن امام از عبیدالله بن حر جعفی و عمرو بن قیس در قصر بنی‌مقاتل
۲ محرم ورود کاروان امام(ع) به کربلا
۳ محرم ورود عمر بن سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری
۶ محرم یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین(ع) و ناکامی او در این مأموریت
۷ محرم بستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش و پیوستن مسلم بن عوسجه به امام حسین(ع)
۹ محرم ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا و امان‌نامه شمر به فرزندان ام‌البنین
۹ محرم اعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام(ع) و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد
۱۰ محرم واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، اهل بیت(ع) و یارانش
۱۱ محرم حرکت اسرا به سوی کوفه و دفن شهدا توسط بنی اسد (از اهل غاضریه)
۱۲ محرم ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه (دفن شهدا بنابر نقلی)
۱۹ محرم حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام
۱ صفر ورود اهل بیت(ع) و سر امام حسین(ع) به شام
۲۰ صفر اربعین حسینی و بازگشت اهل بیت امام(ع) به کربلا(بنا به نقلی) و مدینه(به نقل دیگر)

امام حسین(ع) نامه‌ای به بزرگان بصره نوشت و آن را به وسیله سلیمان بن رزین، برای سران پنج قبیله بصره (یعنی قبایل: عالیه، بکر بن وائل، تمیم، عبدالقیس و اَزْد) فرستاد.[۷۰] سلیمان به هر یک از سران بصره به نام‌های مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هَیثَم و عمرو بن عبیدالله بن مَعمَر نسخه‌ای از نامه امام را رساند.[۷۱] مضمون این نامه‌ها چنین بود

«...شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا(ص) فرا می‌خوانم. به راستی که سنّت، از میان رفته است و بدعتها زنده شده‌اند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروی کنید، شما را به راه درست، هدایت می‌کنم.»[۷۲]

هر یک از بزرگان بصره که نسخه‌ای از نامه حسین(ع) را دریافت کردند آن را مخفی کردند به جز مُنذِر بن جارود که گمان بُرد این امر از نیرنگ‌های عبیدالله بن زیاد است.[۷۳] از این رو در شبی که فردای آن روز ابن‌زیاد قصد عزیمت به کوفه را داشت، موضوع را به وی گزارش داد.[۷۴] عبیدالله نیز فرستاده حسین(ع) را به حضور طلبیده او را گردن زد.[۷۵]

تغییر مسیر به سمت کربلا

امام حسین(ع) پس از رسیدن به منزلگاه عذیب‌الهجانات مجبور شد به سمت کربلا تغییرمسیر دهد. [۷۶]

برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحی

ابن‌زیاد چون از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم -رئیس شرطۀ (پلیس) خود- را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «قادسیه» اعزام کرد تا حد فاصل بین قادسیه تا «خفّان» و «قُطقُطانیه» تا «لَعلَع» را زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور کسانی که در این مناطق در تردد بودند، مطلع گردند.[۷۷] حر بن یزید ریاحی و هزار سرباز تحت امر او نیز بخشی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی حصین بن تمیم برای جلوگیری از حرکت کاروان امام حسین به منطقه اعزام شده بودند.[۷۸]

ابومخنف از دو نفر از قبیله بنی‌اسد که امام را در این سفر همراهی می‌کردند، نقل کرده است که: «چون کاروان امام حسین(ع) از منزل‌گاه شراف حرکت کرد، در میانه روز به طلایه‌داران لشکر دشمن رسید. پس حسین(ع) به طرف ذوحُسَم روان شد.»[۷۹]

حر بن یزید و سپاهیانش به هنگام ظهر، در برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند. حسین(ع) به یاران خود دستور دادند که سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند. هنگام ظهر، امام به مؤذن خود -حَجّاج بن مسروق جعفی- دستور داد تا اذان بگوید. چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسین(ع) پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

«ای مردم! این، عذری است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم مگر پس از آنکه نامه‌های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام نداریم، باشد که به وسیله من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما می‌آیم و اگر آمدنم را ناخوش می‌دارید، باز گردم.» حر و سپاهیانش سکوت اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام حسین به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. نماز جماعت برپا شد و حر و سپاهیانش نیز به امام اقتدا کردند.[۸۰]

امام حسین پس از اقامه نماز عصر، رو به مردم کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

«ای مردم! اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیت آن را دارند بشناسید، مایه خشنودی خداوند را فراهم می‌سازید. ما اهل‌بیت نسبت به مدّعیانی که ادعای حقّی را می‌کنند که مربوط به آنها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حقّ شما جفا روا می‌دارند، سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم. اگر شما برای ما چنین حقّی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامه‌های شما با گفتارتان و آراءتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.»

حر بن یزید گفت: من از این نامه‌هایی که شما گفتید، اطلاعی ندارم! ما جزو نویسندگان این نامه‌ها نبودیم. ما مأموریت داریم به محض روبه‌رو شدن با شما، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم.[۸۱]

حسین(ع) از همراهانش خواست که برگردند اما حر و همراهانش مانع شدند. حر گفت: «شما را باید نزد عبیدالله بن زیاد ببرم!» حسین(ع) فرمود: «به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.» حر گفت: «من مأمور به جنگ با شما نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداری می‌کنید، راهی را در پیش گیرید که شما را نه به کوفه برساند و نه به مدینه؛ تا من نامه‌ای برای عبیدالله بنویسم؛ شما هم در صورت تمایل نامه‌ای به یزید بنویسید تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این کار بهتر است از آنکه به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.»[۸۲]

کاروان امام حسین(ع) از ناحیه چپ راه «عذیب» و «قادسیه» حرکت کردند؛ حر نیز با آن حضرت(ع) حرکت می‌کرد.[۸۳]

رسیدن پیک عبیدالله

حسین(ع)، در منزل‌گاه «بیضه»[۸۴] پس از اقامه نماز صبح، با یاران خود حرکت کرد تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «نینوا» رسیدند.[۸۵] پیک عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای حر آورد که در آن خطاب به حر نوشته شده بود: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی‌حصار و بدون آب. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.»[۸۶]

حرّ، نامه ابن‌زیاد را برای امام(ع) خواند و حسین(ع) به او فرمود: «بگذار در نینوا و یا غاضریه فرود آییم.»[۸۷] حر گفت: «ممکن نیست، زیرا عبیدالله آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!». زهیر بن قین پیشنهاد داد که با حر و یارانش بجنگند چرا که با ملحق شدن دیگر سربازان عبیدالله کار سخت‌تر می‌شود امام در پاسخ فرمود «من آغازکننده جنگ نخواهم بود.»[۸۸] سپس حرکت کردند تا به کربلا رسیدند. حُر و یارانش، جلوی کاروان امام حسین(ع) ایستادند و آنان را از ادامه مسیر، باز داشتند.[۸۹]

امام در کربلا

ورود امام حسین (ع) به کربلا

بیشتر منابع، در گزارش‌های خود از ۲ محرم سال ۶۱ق، به عنوان روز ورود امام حسین(ع) و یارانش به کربلا یاد کرده‌اند.[۹۰] اما دینوری، مورخ قرن سوم قمری، روز ورود امام به کربلا را، اول محرم ذکر کرده است.[۹۱] به گزارش مقرم در مقتل الحسین، وقتی که حُر به حسین(ع) گفت: «همین جا فرود‌ آی که فرات نزدیک است»، امام حسین(ع) فرمود: «نام اینجا چیست؟» گفتند: کربلا. امام فرمود: اینجا، جایگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صفّین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن را پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکب‌هایشان، و جایگاه ریخته شدن خون‌هایشان است». موضوع را پرسیدند. فرمود: «کاروانی از خاندان محمد(ص)، اینجا فرود می‌آیند.»[۹۲] سپس امام حسین(ع) فرمود: «اینجا، جایگاه مَرکب‌ها و خیمه‌گاه ما و قتلگاه مردان‌ ما و جای ریخته شدن خون‌هایمان است.»[۹۳] آنگاه فرمان داد که بارهایشان را در آنجا فرود آوردند.

نقل شده پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان، برادران و اهل‌بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست؛ سپس فرمود: «خداوندا بدرستی که ما عترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان [رسول خدا(ص)] بیرون شدیم و بنی‌امیه به ما تعرض کردند. خدایا پس حق‌مان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده». پس رو به اصحاب کرده فرمود:

اَلنَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَالدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ
 (ترجمه: مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگی‌شان در رفاه است پس هر‌گاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می‌شوند.‌)

خوارزمی، مقتل‌الحسین (ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۳۳۷

پس از آن امام، زمین کربلا را که چهار میل در چهار میل وسعت داشت، از ساکنان آنجا به شصت هزار درهم خرید و با آنان شرط کرد که مردم را به سوی قبرش راهنمایی کنند و از زائرانش سه روز پذیرایی کنند.[۹۴]

حر بن یزید ریاحی نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت و او را از فرود آمدن حسین(ع) در این سرزمین با خبر ساخت.[۹۵] در پی این نامه، عبیداللّه نامه‌ای خطاب به امام حسین(ع) نوشت:

«امّا بعد،‌ای حسین از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ امیرمؤمنان -یزید بن معاویه- به من فرمان داده که لحظه‌ای چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سیر نسازم تا آن که تو را به خدای دانای لطیف ملحق ساخته یا تو را به پذیرش حکم خود و حکم یزید بن معاویه وادار نمایم. والسّلام».[۹۶]

نقل شده حسین(ع) پس از خواندن این نامه، آن را به کناری پرتاب کرد و فرمود: «قومی که رضایت خود را بر رضایت آفریدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.» پیک ابن‌زیاد به حضرت(ع) عرض کرد: یا اباعبدالله پاسخ نامه را نمی‌دهی؟ امام حسین(ع) فرمود: «پاسخش عذاب دردناک الهی است که به زودی او را فرا می‌گیرد.» پیک نزد ابن‌زیاد بازگشت و سخن حضرت را به او بازگفت. عبیدالله نیز دستور تجهیز سپاه برای جنگ با حسین(ع) را داد.[۹۷]

ورود عمر بن سعد به کربلا

عمر بن سعد روز سوم محرم، به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد.[۹۸] درباره انگیزه رفتن عمر بن سعد به کربلا گفته شده: عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را فرمانده چهار هزار تن از کوفیان کرده و به او دستور داده بود به ری و دَستَبی رفته با دیلمیانی که بر این منطقه چیره شده بودند، مبارزه کند. عبیدالله، فرمان حکومت ری را نیز به نام ابن سعد نوشته و او را به سمت فرمانداری این شهر برگزیده بود. پسر سعد به همراه یاران خود در منطقه‌ای در بیرون کوفه به نام حمام اعین اردو زد. او برای رفتن به ری آماده می‌شد که چون امام حسین(ع) به سوی کوفه حرکت کرد، ابن‌زیاد، به عمر بن سعد دستور داد به جنگ امام حسین(ع) برود و پس از پایان آن، به سوی ری حرکت کند. ابن‌سعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمی‌داشت. از این‌ رو از عبیدالله خواست تا او را از این کار معاف بدارد؛ اما ابن‌زیاد معافیت او را منوط به پس دادن حکومت ری کرد.[۹۹] عمر بن سعد چون اصرار عبیدالله بن زیاد را دید، رفتن به کربلا را پذیرفت[۱۰۰] و با سپاهش به سمت کربلا حرکت کرد و فردای روزی که امام حسین(ع) در نینوا فرود آمده بود، به آن جا رسید.[۱۰۱]

گفت‌و‌گوهای امام حسین(ع) و عمر بن سعد

عمر بن سعد پس از استقرار در کربلا، خواست پیکی سوی امام بفرستد تا از او بپرسد برای چه به این سرزمین آمده است و چه می‌خواهد؟ این کار را به عزره بن قیس احمسی و دیگر بزرگانی که نامه دعوت به آن حضرت نوشته بودند، پیشنهاد کرد؛ اما آنان از انجام این کار خودداری کردند.[۱۰۲] اما کثیر بن عبدالله شعیبه پذیرفت و به سوی اردوگاه امام حسین(ع) حرکت کرد. ابوثمامه صائدی نگذاشت کثیر همراه با سلاح خود نزد حسین(ع) برود، بی‌نتیجه پیش عمر بن سعد بازگشت.[۱۰۳]

پس از بازگشت کثیر بن عبدالله، عمر سعد از قرة بن قیس حنظلی[۱۰۴] خواست تا نزد امام حسین(ع) برود و او پذیرفت. حسین(ع) در جواب پیام عمر سعد به قرة فرمود: «مردم شهرتان به من نامه نوشتند که بدین جا بیایم. اکنون اگر مرا نمی‌خواهند باز می‌گردم». عمر سعد از این پاسخ شاد شد.[۱۰۵] پس نامه‌ای به ابن زیاد نوشت و او را از سخن حسین(ع) آگاه کرد.[۱۰۶] عبیدالله بن زیاد در جواب نامه عمر سعد، بیعت حسین(ع) و یارانش با یزید را خواست.[۱۰۷]

تلاش ابن‌زیاد برای فرستادن سپاه به کربلا

پس از رسیدن امام حسین(ع) به کربلا، عبیدالله بن زیاد، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و عطایای یزید- تا چهار هزار دینار و دویست هزار درهم- را در میان بزرگان‌شان تقسیم کرد و آنان را به یاری عمر بن سعد در جنگ با امام حسین(ع) فرا خواند. [۱۰۸]

عبیدالله بن زیاد، عَمرو بن حُرَیث را به کارگزاری کوفه گماشت و خود نیز با یارانش از کوفه بیرون آمد و در نُخَیله اردو زد و مردم را وادار به حرکت به نخیله کرد.[۱۰۹] و [جهت جلوگیری از پیوستن کوفیان به سپاه امام حسین(ع)] پل کوفه را در اختیار گرفت و اجازه نداد کسی از آن عبور کند.[۱۱۰]

 
تصویر سازی نبرد در کربلا

به دستور عبیدالله بن زیاد، حصین بن تمیم و چهار هزار سپاهی تحت امر او از قادسیه به نخیله فرا خوانده شدند.[۱۱۱] محمد بن اشعث بن قیس کندی، کثیر بن شهاب و قعقاع بن سوید نیز از سوی ابن‌زیاد مأموریت یافتند تا مردم را آماده نبرد با حسین(ع) کنند.[۱۱۲] ابن‌زیاد همچنین سوید بن عبدالرحمن منقری را به همراه چند سوار به کوفه فرستاد و به او دستور داد تا در کوفه جستجو کند و هر کس را که از رفتن به جنگ امام حسین(ع) خودداری کرده است، پیش او بیاورد. سوید مردی از شامیان را که برای مطالبه میراث خود به کوفه آمده بود، بازداشت کرده و نزد ابن‌زیاد فرستاد. ابن‌زیاد نیز [جهت ترساندن مردم کوفه] دستور قتل او را صادر کرد. مردم که چنین دیدند همگی حرکت کردند و به نخیله رفتند.[۱۱۳]

با گردآمدن مردم در نخیله، عبیدالله به حُصَین بن نُمَیر، حَجّار بن اَبجَر، شَبَث بن رِبعی و شمر بن ذی‌الجوشن دستور داد تا جهت یاری ابن‌سعد به لشکرگاه او بپیوندند.[۱۱۴] شمر اولین نفری بود که فرمان او را اجرا کرد و آماده حرکت شد[۱۱۵] پس از شمر، زید (یزید) بن رَکاب کلْبی با دو هزار نفر، حُصَین بن نُمَیر سَکونی با چهار هزار نفر، مصاب ماری (مُضایر بن رهینه مازِنی) با سه هزار تن،[۱۱۶] حصین بن تمیم طهوی با دو هزار سپاهی[۱۱۷] و نصر بن حَربه (حَرَشه) با دو هزار تن از کوفیان حرکت کردند و به سپاه عمر بن سعد پیوستند.[۱۱۸] آن‌گاه ابن‌زیاد، مردی را به سوی شَبَث بن رِبعی فرستاد و از او خواست که به سوی عمر بن سعد حرکت کند. شبث نیز با هزار سوار، به عمر بن سعد پیوست.[۱۱۹] پس از شبث، حجّار بن اَبجَر با هزار سوار[۱۲۰] و پس از او محمد بن اشعث بن قیس کندی با هزار سوار[۱۲۱] و حارث بن یزید بن رویم نیز از پی حجار بن ابجر روانه کربلا شدند.[۱۲۲] عبیدالله بن زیاد هر روز صبح و ظهر، گروهی از نظامیان کوفی را در دسته‌های بیست، سی، پنجاه تا صد نفری، به کربلا می‌فرستاد[۱۲۳] تا این که در ششم محرم تعداد نفرات سپاه عمر بن سعد به بیش از بیست هزار تن رسید.[۱۲۴] عبیدالله، عمر بن سعد را فرمانده همه آنان نمود.

تلاش حبیب بن مظاهر برای گردآوری نیرو

به گزارش شعرانی، پس از گرد آمدن سپاهیان عمر بن سعد در کربلا، حبیب بن مظاهر اسدی با دیدن یاران اندک حسین(ع) با اجازه امام خود را به طور ناشناس به طایفه‌ای از قبیله بنی‌اسد رساند و از آنان خواست که امام حسین را یاری کنند. بنی‌اسد، همراه حبیب بن مظاهر اسدی شبانه به سوی لشکرگاه امام حسین(ع) در حرکت بودند که سپاهیان عمر بن سعد به فرماندهی ازرق بن حرب صیداوی در کناره فرات راه را بر آنان بستند. کار به درگیری کشیده شده و بنی‌اسد به خانه‌هایشان بازگشتند و حبیب به تنهایی نزد حسین (ع) بازگشت. [۱۲۵]

آخرین گفتگوی امام حسین(ع) با عمر بن سعد

به فاصله شب چهارم تا ششم محرم[۱۲۶] امام حسین(ع) با عمر سعد در جایی میان دو لشکر با یکدیگر ملاقات کرده و با یکدیگر گفتگو کردند.[۱۲۷] در این گفتگو پیشنهاداتی برای خاتمه جنگ ارائه شده است. امام حسین به همراه برادرش عباس و عمر سعد به همراه پسر و غلامش در جریان این گفتگو حضور داشتند.[۱۲۸] به گفته محمد بن جریر طبری از محتوای گفتگوی آنها اطلاع دقیقی در دسترس نبوده است[۱۲۹] و نقل‌های تاریخی در این باره ضد و نقیض است.[۱۳۰]

عده‌ای با استناد به برخی نقل‌های تاریخی از این گفتگو و سخنان دیگر امام حسین(ع)، هر گونه گزارشی که حاکی از پیشنهاد امام مبنی بر تسلیم در برابر یزید یا رفتن نزد وی باشد را نادرست دانسته‌اند.[۱۳۱] در مقابل برخی پژوهشگران معتقدند نامه‌ای که عمر سعد به‌دنبال این گفتگو به یزید بن معاویه نوشت، افشاکننده محتوا و مفاد این گفتگو است.[۱۳۲] او بعد از گفتگو با امام حسین(ع) طی نامه‌ای خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «... حسین بن علی(ع) با من پیمان بست که از همانجا که آمده، به همانجا بازگردد یا به یکی از مناطق مسلمانان برود و در حقوق و تکالیف همانند دیگر مسلمانان باشد، یا به نزد یزید برود تا هر چه او حکم داد درباره او اجرا کنند و این مایه رضای شما و صلاح امت است».[۱۳۳] عبیدالله، چون نامه را خواند گفت: «به درستی که این نامه مردی است که‌اندرزگوی امیر خویش و مشفق قوم خویش است!» او درصدد بود این پیشنهاد را بپذیرد که شمر بن ذی‌الجوشن مانع شد.[۱۳۴]

هفتم محرم و بسته شدن آب

در هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد در نامه‌ای به عمر بن سعد، خواستار بسته شدن آب به روی امام حسین(ع) و یارانش شد. چون نامه به دست عمر بن سعد رسید، به عَمْرو بن حَجّاج زُبَیْدی فرمان داد تا با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع دسترسی حسین(ع) و یارانش به آب شود.[۱۳۵]

در برخی منابع نقل شده پس از بسته‌شدن آب و شدت‌گرفتن تشنگی، امام حسین(ع) برادرش عباس را با سی سوار و بیست پیاده به همراه بیست مشک به آوردن آب فرستاد.[۱۳۶] آنان شبانه در حالی که نافع بن هلال بَجَلی با پرچم در پیشاپیش گروه در حرکت بود، به راه افتادند و خود را به نهر فُرات رساندند. عمرو بن حجّاج که مأمور حراست از فرات بود، به مقابله با یاران امام حسین(ع) برخاست. گروهی از یاران حسین(ع) مشک‌هایشان را پر کردند و گروهی دیگر از جمله حضرت ابوالفضل(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شدند و از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت می‌کردند تا بتوانند آب را به خیمه‌ها برسانند. یاران حسین(ع) موفق شدند آب را به خیمه‌ها برسانند.[۱۳۷]

مطهری اسلام پژوه و نویسنده شیعه:
صحنه کربلا را می‌توان تشبیه کرد به یک نمایشگاه، ولی نه نمایشگاه علم و صنعت بلکه نمایشگاه معنویت و معرفت. در این نمایشگاه، انسان می‌تواند به عظمت قدرت اخلاقی و روحی و معنوی بشر پی‌برد و بفهمد تا چه اندازه بشر، باگذشت و فداکار و آزادمرد و خداپرست و حق خواه و حق پرست می‌شود؛ معانی صبر و رضا و تسلیم و شجاعت و مروّت و کَرم و بزرگواری تا چه اندازه قدرت ظهور و بروز دارد!.

* منبع: مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۴۶۴.

روز تاسوعا

شمر بن ذی‌الجوشن بعد از ظهر، نهم محرم سال ۶۱ق. با چهار هزار نفر، نزد عمر بن سعد رسید و حامل نامه‌ای از عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که از ابن سعد خواسته بود یا امام حسین(ع) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله در این نامه عمر سعد را تهدید کرده بود که اگر از فرمان او سرباز زند، باید از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر واگذار کند.[۱۳۸] عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهده‌دار این کار خواهم بود.[۱۳۹]

بنا به یک روایت، شمر و طبق روایتی دیگر عبدالله بن ابی المحل، برادرزاده ام‌البنین، از ابن زیاد برای فرزندان ام‌البنین امان‌نامه گرفته بودند.[۱۴۰] عبدالله، امان‌نامه خود را توسط غلامش به کربلا فرستاد و خود پس از ورود به کربلا، متن آن را برای فرزندان ام‌البنین خواند؛ اما آنها مخالفت کردند.[۱۴۱] بنا به روایت دیگر، شمر امان‌نامه را به کربلا آورد و به نزد عباس(ع) و برادرانش برد؛[۱۴۲] اما آنها امان‌نامه را رد کردند.[۱۴۳] به گفته شیخ مفید شمر گفت: ای خواهرزادگان من، شما در امانید. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان می‌دهی و فرزند رسول خدا(ص) بی‌امان است؟![۱۴۴]

عصر تاسوعا، عمر بن سعد ندا داد:‌ ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت دهید. پس لشکریان سوار شدند و به سوی اردوگاه امام حرکت کردند.[۱۴۵] وقتی حسین(ع) از نیت دشمن آگاه شد، از برادرش عباس خواست تا آن شب را از آنها مهلت بگیرد تا با خدا راز و نیاز کنند و نماز بگزارند. سپس فرمود: «خدا می‌داند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست می‌دارم».[۱۴۶] عباس نزد سپاهیان دشمن رفت و آن شب را مهلت گرفت.[۱۴۷]

از امام صادق(ع) نقل شده که در روز نهم، امام حسین(ع) و یارانش محاصره شدند.[۱۴۸]

وقایع شب عاشورا

سخن حسین (ع) در شب عاشورا دربارهٔ یارانش:

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا.
 (ترجمه: همانا من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود، و خاندانی نیکوکارتر و مهربان‌تر از خاندان خودم سراغ ندارم؛ خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد.)

مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱

تجدید پیمان یاران امام حسین

امام حسین(ع) در اوایل شب عاشورا، یاران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند خطاب به آنان گفت: «به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیال آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید». در این هنگام ابتدا اهل بیت امام و سپس یاران امام هر یک در سخنانی حماسی، اعلام وفاداری کردند و بر فدا کردن جان خویش در دفاع از امام تأکید کردند. منابع تاریخی و مقاتل برخی از این سخنان را ضبط کرده‌اند.[۱۴۹]

نگرانی حضرت زینب(س)

پس از اظهار وفاداری یاران حسین (ع)، او به اردوگاه برگشت و وارد خیمه زینب (س) شد. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر حسین (ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب (س) به حسین (ع) عرض کرد: «آیا شما یارانتان را آزموده‌اید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.» حسین (ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، این‌ها را امتحان کرده‌ام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‌اند، به گونه‌ای که مرگ را به گوشه چشمان‌شان می‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.» نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین (ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به حسین (ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.[۱۵۰]

حبیب بن مظاهر، یاران حسین (ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنی هاشم گفت: به خیمه‌های خویش بازگردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آنچه را که از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین (ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله می‌کردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم». حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت (ع) رسیده و گفت: «ای حریم رسول خدا (ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزه‌های پسران شماست، سوگند یاد کرده‌اند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر برتافته‌اند فرو برند.»[۱۵۱]

وقایع روز عاشورا

امام حسین(ع) پس از اقامه نماز صبح،[۱۵۲] صفوف نیروهای خود (۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده)[۱۵۳] را منظم کرد. حسین(ع) برای اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یاران به سوی لشکر دشمن پیش رفت و آنان را موعظه نمود.[۱۵۴] پس از سخنان حسین(ع)، زهیر بن قین آغاز به سخن کرد و از فضایل حسین(ع) گفت و به موعظه پرداخت.[۱۵۵]

یکی از وقایع صبح عاشورا کناره گیری حر بن یزید ریاحی از لشکر عمر بن سعد و پیوستن به اردوگاه حسین(ع) است.[۱۵۶]

در ابتدای جنگ، حملات به صورت گروهی انجام شد. طبق بعضی روایات تاریخی، تا ۵۰ تن از یاران امام، در اولین حمله به شهادت رسیدند. پس از آن، یاران امام به صورت فردی و یا دو نفری به مبارزه رفتند. اصحاب اجازه نمی‌دادند کسی از سپاه دشمن به حسین(ع) نزدیک شود.[۱۵۷] پس از شهادت یاران غیرهاشمی امام حسین(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، یاران بنی‌هاشمی حسین(ع) برای نبرد پیش آمدند. اولین کسی که از بنی هاشم از حسین(ع) اجازه میدان طلبید و به شهادت رسید، علی اکبر بود.[۱۵۸] پس از او دیگر خاندان امام نیز یکی پس از دیگری به میدان رفتند و به شهادت رسیدند. ابوالفضل العباس(ع)، پرچمدار سپاه و محافظ خیمه‌ها نیز در نبرد با نگهبانان شریعه فرات به شهادت رسید.[۱۵۹]

پس از شهادت بنی‌هاشم، امام حسین(ع) عازم نبرد شد، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. در میانه نبرد، علیرغم تنهایی حسین(ع) و زخم‌های سنگینی که بر سر و بدن او وارد شده بود، حسین(ع) بی‌مهابا شمشیر می‌زد.[۱۶۰]

شهادت امام حسین

پیادگان تحت امر شمر بن ذی‌الجوشن، حسین(ع) را احاطه کردند؛ ولی همچنان پیش نمی‌آمدند و شمر آنها را به حمله تشویق می‌کرد.[۱۶۱] شمر به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند. از فراوانی تیرها، بدن امام پر از تیر شد.[یادداشت ۱][۱۶۲] حسین(ع)، عقب کشید و آنان در برابرش صف بستند.[۱۶۳] جراحات وارده و خستگی، حسین(ع) را به شدت کم توان کرده بود. ازاین‌رو ایستاد تا اندکی استراحت کند. در این هنگام، سنگی به پیشانی‌اش اصابت کرد و خون از آن جاری شد. همین که امام خواست با لبه پیراهن (یا دستمال یا پارچه‌ای[۱۶۴]) خون صورتش را پاک کند، تیر سه‌شعبه و مسمومی به سویش پرتاب شد و بر قلب[۱۶۵] یا سینه[۱۶۶] نشست. امام فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّه‏؛ خدایا تو شاهدی که این مردم شخصی را می‌کشند که روی زمین پسر پیامبری غیر او وجود ندارد». سپس تیر را از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان جاری شد.[۱۶۷] حسین(ع) دست خود را روی زخم گذاشت و هنگامی که پر از خون شد، خون‌ها را به طرف آسمان پاشید. گفته شده قطره‌ای خون به زمین بازنگشت.[۱۶۸] سپس از آن خون‌ها به سر و محاسن خود مالید و گفت: همین‌گونه خواهم ماند تا جدم رسول خدا(ص) را ملاقات کنم.[۱۶۹] امام حسین(ع) در این حال از جنگ ناتوان شد و توقف کرد. نوشته‌اند هر کسی نزد او می‌آمد منصرف می‌شد[۱۷۰] تا اینکه مالک بن نُسَیر، با شمشیر، چنان ضربتی بر سرِ حسین(ع) زد که کلاه‌خود امام، پاره شد و شمشیر به سر او اصابت کرد و کلاه‌خود پر از خون شد. امام او را نفرین کرد و کلاه دیگری بر سر کرد.[۱۷۱]

شمر به لشکریان دستور داد تا کار امام حسین را تمام کنند. در این حال، از هر طرف به او حمله کردند. مردی به نام زُرْعة بن شریک تمیمی ضربه شمشیری به شانه چپ امام زد. سنان بن انس نخعی هم تیری به گلوی او زد. سپس صالح بن وهب جعفی (به نقلی سنان بن انس) پیش آمد و چنان با نیزه بر پهلوی حسین(ع) زد که با گونه راست از اسب به زمین افتاد.[۱۷۲] سید بن طاووس افتادن امام از روی مرکب بر زمین را پس از تیرباران او دانسته است.[۱۷۳]

 
تابلوی عصر عاشورا اثر محمود فرشچیان

شمربن ذی الجوشن با گروهی از سپاهیان عمر سعد از جمله سنان بن انس و خولی بن یزید اصبحی، به سوی حسین(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسین(ع) تشویق کرد؛[۱۷۴] اما کسی نپذیرفت. او به خولی دستور داد تا سر حسین(ع) را جدا کند. وقتی خولی وارد گودال قتلگاه شد، دست و بدنش لرزید و نتوانست این کار را انجام دهد. شمر[۱۷۵] و به نقلی سنان بن انس[۱۷۶] از اسب پیاده شد و سر حسین(ع) را جدا کرد و به دست خولی داد.[۱۷۷]

از امام باقر(ع) نقل شده که هنگامی که حسین(ع) به شهادت رسید، بیش از سیصد زخم بر تن او بود و همه آنها هم در جلوی بدن او بود؛ زیرا او پشت به دشمن نمی‌کرد.[۱۷۸]

علامه طهرانی در لمعات الحسین [۱۷۹] براین باور است که نیر تبریزی در شعر معروفش اوضاع موجودات مختلف در جهان هستی (هر کدام را به اندازه ظرفیت و استعدادش) هنگام شهادت امام(ع) خوب مجسم کرده است. فرازهایی از شعر نیّر در دیوانش (آتشکده نیّر) این است.[۱۸۰]

جان فدای تو! که از حالت جان‌بازی تو
در طف ماریه از یاد بشد، شور نشور
قدسیان سر به گریبان به حجاب ملکوت
حوریان دست به گیسوی پریشان ز قصور
گوش خضرا، همه پُر غلغله‌ی دیو و پری
سطح غبرا، همه پُر ولوله‌ی وحش و طیور
غرق دریای تحیّر ز لب خشک تو، نوح
دست حسرت به دل از صبر تو، ایّوب صبور
مرتضی با دل افروخته، «لا حَول» کنان
مصطفی با جگر سوخته، حیران و حصور
کوفیان، دست به تاراج حرم کرده دراز
آهوان حرم از واهمه، در شیون و شور
انبیا محو تماشا و ملائک، مبهوت
شمر، سرشار تمنّا و تو، سرگرم حضور

وقایع پس از شهادت امام

پس از آنکه شمر یا سنان بن انس، سر امام را به خولی داد. سپاهیان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قیس بن اشعث و بحر بن کعب، (لباس‌)[۱۸۱]، اسود بن خالد اودی (نعلین‌)، جمیع بن خلق اودی (شمشیر)، اخنس بن مرثد (عمامهبجدل بن سلیم (انگشتر) و عمر بن سعد، (زره)[۱۸۲] آن حضرت را ربودند.

رساندن خبر شهادت امام

پس از اینکه امام حسین از اسب به زمین افتاد ذوالجناح بر بالین او آمد و به دور جسد بی‌حال امام می‌چرخید و او را بو می‌کرد و می‌بوسید. سپس پیشانی‌اش به خون بدن امام حسین آغشته کرد در حالیکه پاهایش را بر زمین می‌کوبید و شیهه سر می‌داد به سوی خیمه‌گاه رفت [۱۸۳] امام باقر (ع) در روایتی می فرماید: اسب در حالی که به خیمه ها برمی گشت می گفت: الظليمة ، الظليمة ، من اُمّة قتلتْ ابن بنت نبيّها فریادرس فریادرس از امتی که پسر دختر پیغمبرخود راکشتند. [۱۸۴] هنگامی که به خیمه‌گاه رسید شیهه می‌کشید و سر خود را به زمین می‌کوبید، وقتی که اهل بیت امام حسین ذوالجناح را به آن حال دیدند از خیمه‌ها بیرون آمده و دور ذوالجناح گرد آمده و دست بر سر و صورت و پای او می‌کشیدند ام کلثوم دو دست خود را بر بالای سر خویش گذاشت و گفت: وامحمداه واجداه وانبیاه.. [۱۸۵] این داستان از روضه‌هایی است که در مجالس عزاداری حسینی توسط مداحان خوانده می‌شود. [۱۸۶]

به ناگه رفرف معراج آن شاه
كه با زين نگون شد سوي خرگاه
بر و بالش پر از خون ديده گريان
تن عاشق كشش آماج پيكان
به رويش صيحه زد دخت پيمبر
كه چون شد شهسوار روز محشر
كجا افكنديش چون است حالش
چه با او كرد خصم بد سگالش
مر آن آدم وش پيكر بهيمه
همي گفت الظليمه الظليمه[۱۸۷]


غارت خیمه‌ها

پس از شهادت حسین(ع)، سپاه دشمن به خیمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند. آنان در این امر بر یکدیگر سبقت می‌رفتند.[۱۸۸] شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع) همراه گروهی از سپاهیان، وارد خیمه‌گاه شدند که زینب(س) مانع این کار شد. به نقلی دیگر برخی از سپاهیان عمر بن سعد به این امر اعتراض کردند.[۱۸۹] عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادری جمع کردند و تعدادی را بر محافظت آنان گماشت.[۱۹۰]

تاختن اسب بر بدن امام

به دستور عمر بن سعد و در راستای اجرای فرمان ابن زیاد، ده نفر داوطلب از سپاهیان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسین(ع) را لگدکوب کردند و استخوان‌های سینه و پشت آن حضرت را درهم شکستند.[۱۹۱] این ده تن عبارتند از:

فرستادن سرهای شهدا به کوفه

عمر بن سعد در همان روز سر حسین(ع) را به همراه خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی به سوی عبیدالله بن زیاد فرستاد. او همچنین دستور داد سر شهدای کربلا را نیز از بدن جدا کنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قیس روانه کوفه کرد.[۱۹۵]

اسارت اهل بیت امام

امام سجاد(ع) که بیمار بود، به همراه حضرت زینب(س) و بقیه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زیاد و سپس به دربار یزید در شام فرستاده شدند.[۱۹۶]

دفن شهدا

به دستور عمر بن سعد اجساد لشکریان کوفه دفن شدند؛ اما پیکرهای حسین(ع) و یارانش بر زمین ماند.[۱۹۷] یازدهم محرم[۱۹۸] یا سیزدهم محرم[۱۹۹] را زمان دفن شهدای کربلا بیان کرده‌اند. بنابر برخی اقوال، پس از بازگشت عمر بن سعد و یارانش، جماعتی از بنی‌اسد که در نزدیکی کربلا منزل داشتند، به صحنه کربلا وارد شدند و در موقعی از شب که ایمن از دشمن بودند، بر امام حسین(ع) و یارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.[۲۰۰] بنابر نقلی بدن امام حسین(ع) با حضور امام سجاد(ع) به خاک سپرده شد.[۲۰۱]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن‌أثیر، الکامل فی‌التاریخ، بیروت، ج۴، ص ۴۶-۹۳.
  2. رفیعی، «نقش عاشورا...در سقوط أمویان»، ص۶۴.
  3. عباسی، «امام حسین(ع) و احیای دین».
  4. مطهری، حماسه حسینی، ج۱، ص۶۸.
  5. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۳۳۴.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۴۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۵۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۲.
  7. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۹۱.
  8. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۳۸.
  9. ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، مطبعة العلمیه، ص۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۳۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹-۱۰؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۱۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۱۴.
  10. صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۱۵۲؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۸. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۱۸۵.
  11. ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، مطبعة العلمیه، ص۳-۴؛ دینوری، الامامه و السیاسه، ۱۹۹۰م، ص۲۲۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۳۸-۳۳۹.
  12. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۳۸-۳۳۹؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۰-۱۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۱۸۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۱۴.
  13. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۸؛ سید بن طاوس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۷.
  14. خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۱۸۳؛ دینوری، الامامه والسیاسه، ۱۹۹۰م، ص۲۲۷؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۹ق، ص۸۸.
  15. دینوری، الامامه والسیاسه، ۱۹۹۰م، ص۲۲۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۲؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۹۹۲م، ج۵، ص۳۲۳.
  16. ابومخنف، مقتل‌الحسین، مطبعة العلمیه، ص۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۳.
  17. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۴.
  18. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۴.
  19. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۱۸۷.
  20. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۱-۲۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۱۸۹.
  21. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۴.
  22. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، صص۱۹-۲۰؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۱۸۷.
  23. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۲۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۱۶.
  24. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۲۸؛ صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۱۵۲-۱۵۳.
  25. صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۱۵۲.
  26. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۱؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۱۸۸-۱۸۹.
  27. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۱۸۹.
  28. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۳.
  29. بلاذری؛ انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۸۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۵.
  30. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۵۶؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶.
  31. «نقشه و مسیر حرکت کاروان امام حسین(ع) از مدینه به مکه و کربلا»، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت(ع) به نقل از کتاب اطلس شیعه.
  32. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۵۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۰؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۱۹۰.
  33. بلاذری؛ انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۵۷-۱۵۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۷-۲۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶-۳۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۳۰.
  34. بلاذری؛ انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ص۱۵۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۲؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۲۹؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۸.
  35. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۱.
  36. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۳۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۷؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۳۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۲۱.
  37. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۷۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۵.
  38. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۷؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۵۴.
  39. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۳۱.
  40. مقرم، الشهید مسلم بن عقیل(ع)، ۱۴۰۷ق، ص۸۵و۸۶.
  41. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۴۸.
  42. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۳۵.
  43. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۹۹۰م، ج۲، ص۸.
  44. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۴۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۵.
  45. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۳۱.
  46. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۹.
  47. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۱.
  48. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۰-۳۷۴.
  49. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۵۳-۶۳.
  50. جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ۱۳۸۱ش، ص۱۶۹؛ مقرم، الشهید مسلم بن عقیل(ع)، ۱۴۰۷ق، ص۱۴۶.
  51. جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، ۱۳۸۱ش، ص۱۷۲.
  52. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۰؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۸۱؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۱.
  53. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۶۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۲۰؛ إربلی، کشف‌الغمه، ۱۳۸۱ق، ج۲، ص۴۳.
  54. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۵۱؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۶۹
  55. رجوع کنید به: مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۶۶؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، نشر رضی، ص۱۷۷؛ طبرسی، اعلام الوری، مؤسسه آل البیت، ج۱، ص۴۴۵؛ عسکری، معالم المدرستین، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۹۹.
  56. ابراهیمی، «نقد و تحلیل رویکردهای حج امام حسین(ع)»، ص۱۱-۲۴.
  57. دیدار عبدالله بن عباس با امام حسین(ع)، پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله مکارم شیرازی.
  58. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۴۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۸۵.
  59. جعفریان، اطلس شیعه، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ص۶۶.
  60. اسرا، ۷۱
  61. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۰.
  62. ابن سعد، ترجمة الامام الحسین و مقتله، مؤسسه آل البیت(ع)، ص۸۸.
  63. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۳
  64. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۴۵؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۷.
  65. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۵؛ ابن‌مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۰.
  66. سماوی، ابصارالعین، مرکز الدراسات الاسلامیه، ص۹۳.
  67. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۸-۱۶۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۴۲.
  68. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵، ج۴، ص۴۳.
  69. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۹۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۴۲.
  70. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۳۷.
  71. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۳۷؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۱۹۹.
  72. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۹۸۶م، ج۸، ص۱۵۷-۱۵۸.
  73. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۳۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۳۷؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۱۹۹.
  74. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۸.
  75. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۳۵۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۳۷.
  76. سماوی، محمد، ابصارالعين في انصارالحسين، ج۱۷ ص۱۰۵.
  77. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۱؛ ابن مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۴۱.
  78. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۱؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۲.
  79. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۰؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۷۷-۷۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۴۶.
  80. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۱-۴۰۲؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۷۸-۷۹؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۹۶۵م، ج۵، ص۷۶؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۴۷.
  81. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۳۲؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۹۶۵م، ج۵، ص۷۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۲-۶۳؛ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۴۷.
  82. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۲-۴۰۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۱؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۴؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۴۸.
  83. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۱؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۴.
  84. بغدادی، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ۱۹۵۴م، ج۱، ص۲۴۳.
  85. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۳.
  86. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۸؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۷؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۱.
  87. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۴؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۲.
  88. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۹؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۲.
  89. مقرم، مقتل‌الحسین(ع)، دارالکتاب الاسلامیه، ص۱۹۲.
  90. نگاه کنید به: ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۴؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۹؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌ الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۶۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۲؛ فتال نیشابوری، روضة‌ الواعظین، نشر رضی، ج۱، ص۱۸۱؛ ابن‌شهر آشوب، المناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۶.
  91. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۵۳.
  92. مقرم، مقتل‌الحسین(ع)، دار الکتاب الاسلامیة، ص۱۹۲.
  93. سید ابن طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۸۰؛ إربلی، کشف‌الغمة، ۱۳۸۱ق، ج۲، ص۴۷؛ ابن‌شهر آشوب، المناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۷.
  94. الطریحی، مجمع‌ البحرین، ۱۳۷۵ش، ج۵، ص۴۶۲-۴۶۲؛ نوری، مستدرک‌ الوسائل، ۱۴۰۸ق، ج۱۰، ص۳۲۱.
  95. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۴؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۳۹.
  96. ابن شهر آشوب، المناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۸.
  97. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۵؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۳۹؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۸.
  98. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۳؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۹؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۲.
  99. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۳؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۹.
  100. طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۰؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۶؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۳۹-۲۴۰.
  101. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۳؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۶؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۰۹.
  102. طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۰؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، صص۸۴-۸۵.
  103. طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۰؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۶-۸۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۵؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۰.
  104. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۳.
  105. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۳-۲۵۴؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۵-۸۶.
  106. طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۶؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۱.
  107. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۱؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۶.
  108. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ص۲۴۲.
  109. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۶۶؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۸.
  110. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۶۶.
  111. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۸.
  112. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۹.
  113. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۴-۲۵۵؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۹.
  114. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۴؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۸.
  115. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۴؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۲.
  116. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۲؛ ابن‌شهر آشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۸.
  117. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۶۶.
  118. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۲.
  119. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۴؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۲.
  120. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۲.
  121. صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۱۵۵.
  122. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۴؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۹.
  123. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۷۹.
  124. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۰؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ص۲۴۲-۲۴۳؛ ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص۵۰.
  125. شعرانی، دمع السجوم، تر جمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۱۰۹.
  126. «چه سخنانی بین امام حسین و عمر سعد در خیمه میان دو لشگر رد و بدل شد؟»، خبرگزاری خبر آنلاین.
  127. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، بی‌تا، ج۵، ص۴۱۵
  128. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، بی‌تا، ج۵، ص۴۱۵
  129. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، بی‌تا، ج۵، ص۴۱۵
  130. پیشوایی، مقتل جامع سیدالشهداء، ۱۳۹۷ش، ج۱، ص۷۱۰و۷۱۱.
  131. پیشوایی، مقتل جامع سیدالشهداء، ۱۳۹۷ش، ج۱، ص۷۱۰و۷۱۱.
  132. «متن کامل تحلیل سروش محلاتی از ملاقات امام حسین(ع) با عمر سعد»، خبرگزاری شفقنا.
  133. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۴؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۷؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۷۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۵.
  134. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۴؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۷۱-۷۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۵.
  135. الدینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۵؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۰؛ طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۲؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۶.
  136. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۱.
  137. نگاه کنید به: بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۱؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳؛ اصفهانی، مقاتل الطالبیین، دارالمعرفة، ص۱۱۷-۱۱۸؛ خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۴.
  138. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۴۶۶؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۴؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۹۸.
  139. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۳؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۷۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.
  140. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.
  141. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۵؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۳-۹۴؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.
  142. خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۶.
  143. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۸۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۶؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۶.
  144. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.
  145. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۸۹.
  146. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۷.
  147. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۱۷؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۷.
  148. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق،‌ ج۴، ص۱۴۷.
  149. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۱–۹۴؛ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۲۳۹
  150. دهدشتی بهبهانی، الدمعة الساکبة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۲۷۳–۲۷۴.
  151. مقرم، مقتل‌الحسین، دارالکتاب الاسلامیه، ص۲۱۹؛ دهدشتی بهبهانی، الدمعة الساکبة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۲۷۳–۲۷۴.
  152. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۲۳
  153. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۳۹۵؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۲۲؛ دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۶؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۰۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۵۹.
  154. خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۱، ص۲۵۲؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۳۹۶-۳۹۸.
  155. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۲۴-۴۲۷.
  156. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۲۷؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۹۹؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۲، ص۹.
  157. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۲۹-۴۳۰
  158. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۳۶۱-۳۶۲؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل‌الطالبیین، دارالمعرفه، ص۸۰؛ دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۴۶؛ ابن نما حلی، مثیرالاحزان، ۱۴۰۶ق، ص۶۸.
  159. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۴۶-۴۴۹؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۴، ص۱۰۸.
  160. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۲؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱؛ ابن‌مسکویه، تجارب‌الامم، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۸۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۷۷.
  161. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۸
  162. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۵؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ص۱۱۱؛ شعرانی دمع السجوم، ۱۳۷۴ق، ص۱۹۴.
  163. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.
  164. شعرانی،دمع السجوم، ۱۳۷۴ق، ص۱۹۱.
  165. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۴؛ ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص۷۳؛ سید بن طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ق، ص۱۲۰.
  166. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۵۳.
  167. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۴؛ سید بن طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ق، ص۱۲۱.
  168. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۳۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۵۳.
  169. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۳۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۵۳.
  170. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۳۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۵۳.
  171. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۰۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۴۸؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۷۵؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۰.
  172. دینوری، اخبارالطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۵۸؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۳؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲.
  173. سيد بن طاووس، الملهوف على قتلى الطّفوف، ص۱۷۵.
  174. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۰؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۷۷؛ ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۷.
  175. مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، مکتبة المفید، ج۲، ص۳۶؛ طبرسی، اعلام‌الوری، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۶۹.
  176. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۰-۴۵۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبیر، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۴۴۱؛ اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، دارالمعرفه، ص۱۱۸؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۲.
  177. ابن سعد، الطبقات الکبیر، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۴۴۱، ج۳، ص۴۰۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۳؛ اصفهانی، مقاتل‌الطالبین، دارالمعرفه، ص۱۱۸؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۸
  178. شیخ صدوق، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۲۲۸.
  179. طهرانی، لمعات الحسین، ص۳۹.
  180. «خضرا و غبرا»، کرب‌وبلا؛ پایگاه تخصصی امام حسین(ع).
  181. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۴، ص۷۸؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۵۴۳.
  182. سید بن طاوس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۳۰.
  183. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴ق، ج۴۴، ص۳۲۱.
  184. المقرّم، السيد عبدالرزاق، مقتل الحسين عليه‌السلام، ج۱۷ ص ۲۸۳.
  185. قمی، منتهی‌الآمال، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۹۱۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴ق، ج۴۴، ص۳۲۱.
  186. مظاهری، فرهنگ سوگ شیعی، ۱۳۹۵، ص۲۳۴.
  187. شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۲۰۱. قمی، شیخ عباس، منتهی آلامال،
  188. قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۹ش، ص۳۴۲ و۳۴۵.
  189. قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۹ش، ص۳۴۵.
  190. قمی، نفس المهموم، ۱۳۷۹ش، ص۳۴۶؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۴-۴۵۳.
  191. مفید، الإرشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۳؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۰۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹
  192. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۰۴؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۵.
  193. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۵؛ سید بن طاوس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۳۵.
  194. سید بن طاوس، اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۳۵.
  195. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۶؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹.
  196. طبری، تاریخ‌الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۶.
  197. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹.
  198. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۳.
  199. مقرم، مقتل‌الحسین(ع)، دارالکتاب الاسلامیه، ص۳۱۹.
  200. بلاذری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۴۱۱؛ طبری، تاریخ‌الأمم و الملوک، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۴۵۵؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹.
  201. مقرم، مقتل الحسین، دارالکتاب الاسلامیه، ۱۴۲۶ق، ص۳۳۵-۳۳۶.

یادداشت

  1. شیخ مفید در الارشاد گفته است آنقدر تیر بر بدن امام حسین(ع) وارد شد که مانند خارپشت شد (حَتَّى صَار كالقنفذ). (مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲)

منابع

  • ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵م.
  • ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲م.
  • ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، ۱۴۱۴ق.
  • ابن سعد، محمد بن سعد، ترجمة الامام الحسین و مقتله، تحقیق سیدعبدالعزیز طباطبایی، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، بی‌تا.
  • ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
  • ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶م.
  • ابن مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش.
  • ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، ۱۴۰۶ق.
  • ابن‌اعثم، محمد بن علی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۱۱ق-۱۹۹۱م.
  • اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق.
  • ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم، مطبعة العلمیه، بی‌تا.
  • اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
  • بغدادی، صفی الدین عبدالمؤمن، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۵۴م.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار وریاض الزرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق-۱۹۹۶م.
  • جعفریان، رسول، اطلس شیعه، تهران، انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح.
  • جعفریان، رسول، تأملی در نهضت عاشورا، قم، انصاریان، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • جعفریان، رسول، گزیده حیات سیاسی و فکری امامان شیعه، قم، دفتر نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
  • خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی‌تا.
  • دهدشتی بهبهانی،‌ محمدباقر، الدمعة الساکبة فی احوال النبی‌(ص) و العترة الطاهرة، تصحیح حسین اعلمی، بیروت، مؤسسه الاعملی، ۱۴۰۹ق.
  • دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ۱۹۹۰م.
  • دینوری، احمد بن داوود، الاخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.
  • رفیعی، محمدطاهر، «نقش عاشورا و عزاداری های عصر ائمّه علیهم السلام در سقوط امویان و پیروزی عباسیان»، معرفت، ش۱۷۰، بهمن ۱۳۹۰ش.
  • سماوی، محمد، ابصارالعین فی انصار الحسین(ع)، تحقیق: محمد جعفرالطبسی، مرکز الدراسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه.
  • سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، تهران، نشر جهان، ۱۳۴۸ش.
  • صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، قم، مؤسسة البعثة، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۰ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت، بی‌تا.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۹۶۷م.
  • طریحی، فخرالدین، مجمع‌البحرین، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
  • عباسی، محمدمهدی، «امام حسین علیه السلام و احیاى دین»، حکومت اسلامی، شماره ۲۵، ۱۳۸۱ش.
  • عسکری، سیدمرتضی، معالم المدرستین، بیروت، مؤسسه نعمان، ۱۴۰۱ق.
  • فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، قم، نشر رضی، بی‌تا.
  • فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، هجرت، ۱۴۰۹ق.
  • ‌قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، قم، مکتبة الحیدریة، چاپ اول، ۱۳۷۹ش-۱۴۲۱ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه وفاء، ۱۴۰۳ق.
  • مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ناشر : صدرا، سال نشر : ۱۳۹۰ش.
  • مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۹ق.
  • مقرم، عبدالرزاق موسوی، الشهید مسلم بن عقیل(ع)، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، ۱۴۰۷ق
  • مقرم، عبدالرزاق موسوی، مقتل الحسین(ع)، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه، بی‌تا.
  • نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، تحقیق و تصحیح: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت علیهم السلام‌، بیروت، مؤسسه آل البیت(ع)، ۱۴۰۸ق.
  • یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت:، دار صادر، بی‌تا.