ذات عرق

از ویکی شیعه
میقات‌های پنج‌گانه

ذات عِرْق بخشی از وادی عَقیق، از میقات‌های حج و از منزلگاه‌های مسیر مکه و کوفه است. در واقعه کربلا، بین امام حسین(ع) و بشر بن غالب در این مکان گفت‌وگویی صورت گرفت. سریه ذات عرق در سال سوم هجرت در آنجا رخ داده است.


موقعیت

سرزمین ذات عرق بخشی از وادی عقیق و مرز بین نجد و تهامه است [۱]و در فاصله ۱۰۰کیلومتری شمال شرقی مکه قرار دارد.[۲]گفته شده ذات عرق، از نام کوهی در نزدیکی مکه گرفته شده است.[۳] این منزل بین بستان بنی عامر و غمره قرار دارد.[۴]


میقات حج

فقیهان شیعه وادی عقیق را میقات عراقیان و اهل شرق می‌دانند. وادی عقیق شامل مسلخ، غمره و ذات عرق است. بیشتر آنان احرام از هر یک از این مکان‌ها را جایز می‌دانند.[۵] شماری از آنان احرام از ذات عرق را منوط به حال اضطرار کرده‌اند.[۶][۷]


وقایع

به گفتۀ سماوی در ابصارالعین، محمد و عون فرزندان عبدالله بن جعفر، از مکه نامۀ پدر را در وادی عقیق به امام رساندند و به آن حضرت محلق شدند. اما عبدالله بن جعفر با یحیی بن سعید که امان نامه‌ای از عمرو بن سعید (عامل مدینه) به همراه داشتند در ذات عرق با امام دیدار کردند و پس از آنکه امام به امان‌نامۀ آنان اعتنایی نکرد و عبدالله از همراهی آن حضرت عذر آورد، برگشتند.[۸]

سریه ذات عرق (سریه زید بن حارثه، سریه قرده) در جمادی الاخر سال سوم (۲۸ ماه پس از هجرت) به فرماندهی زید بن حارثه در این مکان رخ داده است.[۹]

ذات عرق، نخستین منزلی است که امام حسین (ع) پس از مکه در آن توقف کرد.[۱۰] در واقعه کربلا، امام حسین (ع) در این منزل با بشر بن غالب از بنی اسد دیدار و گفت‌و‌گو کرد. بشر اوضاع کوفه را به امام گزارش داد.[۱۱] ابن غالب سپس تفسیر آیه ۷۱ اسرا را از آن حضرت پرسید.[۱۲] در امالی شیخ صدوق مکان این گفتگو ثعلبیه ذکر شده است.[۱۳]

گفتگوی امام حسین با بشر بن غالب در ذات عرق


امام حسین(ع): مردم کوفه را چگونه دیدی؟
بشر بن غالب: قلب‌های مردم با شما اما شمشیرهایشان با بنی امیه است.
راست گفتی‌ای برادر اسدی! خداوند آنچه بخواهد انجام می‌دهد، و آنچه اراده کند، فرمان می‌دهد.
تفسیر آیه («یوم ندعو کل اناس بامامهم؛ [یاد کن‌] روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان فرا می‌خوانیم») چیست؟
آری امام و پیشوایی که مردم را به راه راست و به سوی خوشبختی می‌خواند، گروهی از وی پیروی می‌کنند. و پیشوای دیگری که به انحراف و بدبختی دعوت می‌کند. گروهی نیز از وی پیروی می‌کنند، گروه اول در بهشت و گروه دوم در ذوزخ‌اند.[۱۴] این است معنای آیه دیگر که «فریق فی الجنة و فریق فی السعیر».[۱۵]

منابع

  • ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق: علی شیری، دارالأضواء، بیروت، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
  • ابن عبد الحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنه و البقاع، تحقیق: علی محمد بجاوی، ناشر: دار الجیل، بیروت، ۱۴۱۲ق.
  • شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ق.
  • خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیه‌السلام، انوار الهدی، قم، ۱۴۲۳ق.
  • شیخ صدوق، أمالی، اعلمی، بیروت، ۱۴۰۰ق.
  • مقدسی، محمد بن احمد، أحسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، مکتبة مدبولی، القاهره، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۱م.
  • حموی بغدادی، یاقوت، معجم البلدان، دارصادر، بیروت، ۱۹۹۵م.
  • طوسی، محمد بن حسن، النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی‌، بیروت، دارالکتاب العربی‌، ۱۴۰۰ق.
  • طرابلسی، قاضی، (ابن براج)، المهذب‌، محقق/ مصحح: جمعی از محققین و مصححین تحت إشراف شیخ جعفر سبحانی‌، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‌، ۱۴۰۶ق.
  • طوسی (ابن حمزه)، محمد بن علی، الوسیلة إلی نیل الفضیلة‌، محقق/ مصحح: محمد حسون‌، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۸ق.
  • صاحب جواهر، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام‌، محقق/ مصحح: عباس قوچانی-علی آخوندی‌، دارإحیاء التراث العربی‌، بیروت، ۱۴۰۴ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م.
  • سماوی، محمد بن طاهر، إبصارالعین فی أنصار الحسین علیه‌السلام، دانشگاه شهید محلاتی، قم، ۱۴۱۹ق.
  • فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.

پانویس

  1. فیروز آبادی، القاموس المحیط، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۷۲.
  2. ابن عبد الحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنه و البقاع، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۴۶.
  3. معجم البلدان، ج۴، ص۱۰۸
  4. مقدسی، ص۱۰۶.
  5. ابن براج، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن حمزه، ص۱۶۰
  6. طوسی، ص۲۱۰؛ ج۱، ص۳۱۲؛ ر. ک. صاحب جواهر، ج۱۸، ص۱۰۶.
  7. «میقات‌های احرام»، سایت دفتر آیت الله سیستانی
  8. سماوی، ابصارالعین، ص۷۵.
  9. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۴
  10. ارشاد، ج۲، ص۶۹
  11. ابن اعثم، فتوح، ج۵، ص۷۱-۷۰.
  12. صدوق، امالی، ص۱۵۳
  13. صدوق، امالی، ص۱۵۳
  14. ابن اعثم، فتوح، ج۵، ص۷۱-۷۰.؛ خوارزمی، ج۱، ص۳۱۹
  15. صدوق، امالی، ص۱۵۳