فتح مکه از مهم‌ترین غَزوه‌های پیامبر اکرم(ص) است که در نتیجه آن، شهر مکه در سال ۸ هجری قمری فتح شد. با فتح مکه، اکثر قبیله‌های جزیرةالعرب تا سال دهم اسلام آوردند و اسلام در جزیرةالعرب حاکمیت پیدا کرد. این غزوه در واکنش به نقض پیمان حُدَیْبیّه از سوی قریش انجام شد.

فتح مکه
تصویری از سپاه اسلام قبل فتح مکه در کتاب سیرة النبی که در قرن ۱۱ هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده شده است.
تصویری از سپاه اسلام قبل فتح مکه در کتاب سیرة النبی که در قرن ۱۱ هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده شده است.
زمانرمضان سال ۸ هجری
مکانمکه
نتیجهفتح مکه بدون جنگ و خونریزی
علت جنگنقض صلح حديبيه از سوی مشرکان مکه
تغییرات سرزمینیاضافه شدن شهر مکه به سرزمین‌های اسلامی
جنگندگان
طرفین جنگده هزار نفر از مسلمانان
مشرکان قریش
فرماندهان
فرماندهان جنگحضرت محمد(ص)
ابوسُفیان

حضرت محمد(ص) با تدبیر و سیاست خود، با رعایت اصل غافلگیری، مکه را بدون خونریزی فتح کرد. پیامبر در فتح مکه با ندای اَلْیَوم یَومُ الْمَرحَمَه (امروز، روز رحمت است) عفو عمومی صادر کرد و تنها به افراد اندکی مانند عِکْرِمَة بن ابی‌جَهْل، صَفْوان بن اُمَیّه و هِند دختر عُتْبَه امان نداد.

طبق برخی گزارش‌ها، پس از فتح مکه، به پیشنهاد پیامبر(ص)، علی(ع) روی شانه‌های پیامبر رفت و بت‌ها را به زمین انداخت. بت‌ها در ورودی باب بنی‌شَیبه (یکی از ورودی‌های مَسْجِد الْحَرام) دفن شدند. همچنین پیامبر(ص) سَریّه‌هایی را به اطراف مکه فرستاد تا بت‌خانه‌ها را تخریب کنند. با فتح مکه همه پیمان‌ها، قراردادها و مقام‌ها، جز سِدانَت کعبه و سِقایَةُ الحاجّ لغو شد.

اهمیت فتح مکه در تاریخ اسلام

غزوه فتح مکه را از مهم‌ترین رخدادهای تاریخ صدر اسلام دانسته‌اند که در نتیجه آن، حکومت مشرکان در مکه پایان یافت و اسلام در جزیرةالعرب حاکمیت پیدا کرد.[۱] پس از فتح مکه، اکثر قبیله‌های جزیرةالعرب تا سال دهم اسلام آوردند و قدرت مشرکان در آنجا به‌کلی نابود شد.[۲] محمدحسین طباطبایی و ناصر مکارم شیرازی از مفسران شیعه، با تطبیق سوره نصر بر فتح مکه گفته‌اند این غزوه بزرگ‌ترین پیروزی پیامبر(ص) بود که بر اثر آن، بنیان شرک از جزیرةالعرب برچیده شد و مردم دسته‌دسته به پیامبر ایمان آوردند.[۳]

پیغمبر(ص) در این غزوه توانست بدون خونریزی و بدون اینکه کوچک‌ترین آسیبی به کسی برسد مکه را فتح کند.[۴] به گفته سید جعفر شهیدی مؤلف کتاب تاریخ تحلیلی اسلام، رفتاری که پیغمبر(ص) با مردم مکه کرد، سماحت اسلام و بزرگواری پیامبر(ص) را در دیده مخالفان آشکار ساخت؛ زیرا قریش به مدت بیست سال او و پیروانش را آزار داده بودند و از انتقام پیامبر می‌ترسیدند.[۵]

علت لشکرکشی

 
تمبر یادبود فتح مکه

نقض صلح حُدَیْبیّه از سوی قریش، عامل اصلی لکشرکشی پیامبر(ص) به مکه و فتح آن بود.[۶] در سال ششم قمری مسلمانان و مشرکان در منطقه حُدَیْبیّه با یکدیگر قرارداد بستند که به مدت ده سال با هم صلح کنند و علیه یکدیگر اقدامی انجام ندهند.[۷] قبیله بنی‌خُزاعه با مسلمانان و قبیله بنی‌بَکر با قُرَیش هم‌پیمان شدند.[۸] در نبردی که در سال هشتم میان این دو قبیله رخ داد، مردانی از قریش به نفع بنی‌بکر، افرادی از بنی‌خزاعه را کشتند.[۹] به این ترتیب پیمان صلح حدیبیه پس از دو سال، از طرف قریش نقض شد.[۱۰] با اینکه اَبوسُفیان، خود برای عذرخواهی به مدینه رفت، عذرش پذیرفته نشد.[۱۱] اندکی بعد، پیامبر با سپاهی ده هزار نفره، سوی مکه حرکت کرد.[۱۲]

پیروزی مسلمانان بدون خونریزی

 
تصویری از اذان گفتن بلال حبشی در مکه در کتاب سیرةالنبی.

به گفته مورخان، پیامبر(ص) توانست با تدبیر و سیاستش، مکه را بدون خونریزی فتح کند.[۱۳] با دستور پیامبر، سپاه اسلام در ۱۰ رمضان سال ۸ق[۱۴] با رعایت اصل غافلگیری، پیش از آنکه دشمن به فکر دفاع از خود بیفتد، از مدینه خارج شد.[۱۵] مقصد اصلی، حتی برای سپاهیان اسلام معلوم نبود.[۱۶] تا رسیدن سپاه به مَرّالظَّهْران (وادی فاطمه کنونی در ۲۴کیلومتری مکه)،[۱۷] اهالی مکه و جاسوسان آنان هیچ خبری از حرکت جهادی سپاه اسلام نداشتند.[۱۸] پس از آگاهی ابوسفیان از حضور سپاه اسلام در اطراف مکه، عَبّاس بن عَبدُالمُطَّلِب به دستور پیامبر، ابوسفیان را به ابتدای یک وادی برد تا از آنجا خیل عظیم مسلمان‌ها را ببیند[۱۹] و فکر هرگونه مقاومتی را از سر بیرون کند تا فتح مکه بدون جنگ به انجام رسد.[۲۰] ابوسفیان نزد پیامبر(ص) آمد و اسلام آورد.[۲۱]

مطابق برخی گزارش‌ها، مسلمانان در ۲۰ رمضان[۲۲] مکه را با شعارِ «نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ حَقّاً حَقّا؛ ما حقیقتاً بندگان خداوندیم.» فتح کردند.[۲۳] البته تاریخ‌نگاران درباره روز ورود مسلمانان به مکه، اتفاق‌نظر ندارند و روزهای دیگری از ماه رمضان نیز برای این واقعه ثبت شده است.[۲۴] پیامبر(ص) به افراد حاضر در مسجدالحرام، افراد داخل در خانه ابوسفیان و کسانی که در خانه خود می‌ماندند، امان داد.[۲۵] در روز فتح مکه، از مسلمانان جز دو نفر به نام‌های کُرْز بن جابر[۲۶] و خُنَیْس بن خالد اشعری[۲۷] (یا خالد اشعری)[۲۸] که راه را گم کرده بودند، کسی کشته نشد. این دو نفر از مسیر دیگری رفته بودند و در بین راه به دست مشرکان به قتل رسیدند.[۲۹]

عفو عمومی

عبدالحسین زرین‌کوب:

«اهل مکه پشیمان و وحشت‌زده ابوسفیان را به مدینه فرستادند تا محمد(ص) را از این آهنگ (حمله به مکه) منصرف دارند. اما دیگر دوران صلح گذشته بود و تا اهل مکه خبر شدند پیغمبر با ده هزار مسلمان خویش در ظرف یک هفته نزدیک دروازه شهرشان رسیده بود. مکه در مقابل وی مقاومت نکرد ... این بار محمد به عنوان فاتح اما باز مثل یک پیغمبر به شهر در آمد: بدون غارت بدون خونریزی.»

زرین‌کوب،‌ بامداد اسلام،‌ ۱۳۶۹ش، ص۳۷.

پیامبر(ص) پس از آنکه وارد مکه شد، عفو عمومی اعلام کرد[۳۰] و به فرماندهان خود دستور داد از جنگ و خونریزی پرهیز کنند و تنها با کسانی که قصد جنگ دارند، مقابله کنند.[۳۱] سَعد بن عُباده که پرچم سپاه مسلمانان را در دست داشت با گفتنِ «الْيَوْمُ يَوْمُ الْمَلْحَمَة» (امروز روز انتقام است)، موجب هراس اهل مکه شد.[۳۲] سخن سعد موجب ناراحتی پیامبر شد.[۳۳] ازاین‌رو با بیانِ «الْيَوْمَ يَوْمُ الْمَرْحَمَة» (امروز روز رحمت است)،[۳۴] پرچم سپاه را از او گرفت و به امام علی(ع)[۳۵] یا فرزند سعد داد.[۳۶] پیامبر(ص) اهل مکه را به اسارت نگرفت و آنان را طُلَقاء (به معنای آزادشدگان) خواند و آزاد کرد.[۳۷] ازاین‌رو به ابوسفیان و اهل مکه طُلَقاء می‌گفتند.[۳۸] به گفته برخی پژوهشگران، تعبیر طُلَقاء بر نوعی بدنامی دلالت می‌کرد؛ چراکه مردم مکه با اکراه با پیامبر بیعت کردند.[۳۹] پیامبر در فتح مکه همه پیمان‌ها، قراردادها و مقام‌ها را، جز سِدانَت کعبه و سِقایَةُالحاجّ لغو کرد.[۴۰]

استثناشدگان از عفو عمومی

پیامبر(ص) عده‌ای را از عفو عمومی استثنا کرد و فرمان داد آنها را حتی اگر زیر پرده کعبه پنهان شده باشند، بکُشند.[۴۱] در منابع تاریخی تعداد این افراد یکسان ذکر نشده است و تا بیست نفر شمارش شده‌اند.[۴۲] نام برخی از این افراد مطابق آنچه سید جعفر مرتضی عاملی در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم برشمرده، چنین است:[۴۳]

مردان

  • عِکْرِمَة بن ابی‌جَهْل: وی قبل از ورود مسلمانان از مکه گریخت؛ اما همسرش که قبلاً مسلمان شده بود، نزد پیامبر(ص) رفت و برای وی امان گرفت.[۴۴]
  • صَفْوان بن اُمَیّه: او از مکه گریخت؛ اما پس از آنکه عُمَیْر بن وَهْب برای او امان گرفت، نزد پیامبر بازگشت. وی از پیامبر دو ماه مهلت خواست تا اسلام بیاورد. پیامبر(ص) به او چهار ماه مهلت داد. سرانجام پس از مدتی اسلام آورد.[۴۵]
  • عبدالله بن اَبی‌سَرْح: عُثمان بن عَفّان که برادر رضاعی او بود، برایش امان گرفت.[۴۶]
  • عبدالله بن خَطَل: وی بعد از اسلام آوردن، مسلمانی را به قتل رسانده و مُرتَد شده بود.[۴۷] او پس از فتح مکه به دست مسلمانان در کنار کعبه کشته شد.[۴۸]
  • مقیس بن صباته: وی یکی از مسلمانان را به قتل رسانده و مرتد شده بود. نمیلة بن عبدالله کنانی وی را کشت.[۴۹]
  • وَحْشیّ بن حَرْب: او قاتل حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب عموی پیامبر(ص) بود. پس از چندی نزد پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد.[۵۰]

زنان

  • هِند دختر عُتْبَه: او مادر معاویه بود که در جنگ اُحُد، شکم حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب را پاره کرد و جگر او را به دندان گرفت. او چهره خود را پوشاند و همراه زنان دیگر با پیامبر بیعت کرد و مسلمان شد.[۵۱]
  • ساره کنیز عَمرو بن هِشام: وی پیش از حرکت سپاه اسلام برای مشرکان جاسوسی کرده بود.[۵۲] او در روز فتح مکه کشته شد.[۵۳]
  • قَریبه و فَرْتَنا دو کنیز عبدالله بن خَطَل: این دو کنیز آوازه‌خوان بودند و پیامبر(ص) را با ترانه‌های خود هَجْو می‌کردند.[۵۴] قَریبه کشته شد، اما فَرْتَنا ایمان آورد و تا زمان عثمان زنده بود.[۵۵]

شکستن بت‌ها

 
نقاشی ماجرای کسر اصنام در کتاب سیرةالنبی.

طبق برخی گزارش‌ها، پس از فتح مکه پیامبر(ص) به شکستن بت‌های بالای سقف کعبه اقدام کرد.[۵۶] به پیشنهاد پیامبر(ص)، علی(ع) روی شانه‌های پیامبر رفت و بت‌ها را به زمین انداخت.[۵۷] بر اساس برخی روایت‌ها، پس از آنکه امام علی(ع) بُتِ هُبَل (بزرگ‌ترین و مهم‌ترین بت در مسجد الحرام) را از بالای کعبه انداخت، آن را در ورودی باب بنی‌شَیبه (یکی از ورودی‌های مَسْجِدالْحَرام) دفن کردند.[۵۸] پس از فتح مکه، پیامبر سریه‌هایی را به اطراف مکه فرستاد تا بت‌خانه‌ها را تخریب کنند.[۵۹] ظهر روز فتح مکه، بلال حبشی به دستور پیامبر(ص) بر فراز کعبه رفت و اذان گفت که کفار مکه از این واقعه بسیار ناراحت شدند.[۶۰]

پانویس

  1. کمساری، «دستاوردهای سیاسی فتح مکه»، ص۱۱۶.
  2. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، ۱۳۶۶ش، ص۲۰۰.
  3. طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۲۰، ص۳۷۶؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۲۷، ص۳۹۴.
  4. مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۴، ص۷۵۸.
  5. شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۲ش، ص۱۰۱-۱۰۲.
  6. جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، ۱۳۶۶ش، ص۱۹۹.
  7. ابن‌هشام، السیرة النبویه، دار المعرفه، ج۲، ص۳۱۷.
  8. ابن‌هشام، السیرة النبویه، دار المعرفه، ج۲، ص۳۱۸.
  9. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۷۸۱-۷۸۴.
  10. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۸۷.
  11. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۷۹۲.
  12. بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص۲۴.
  13. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۸۶.
  14. ابن‌هشام، السیرة النبویه، دار المعرفه، ج۲، ص۳۹۹.
  15. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۷۹۲.
  16. عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۴۲۶ق، ج۲۱، ۲۲۳.
  17. بلادی، معالم مکة التاریخیة الأثریه، ۱۴۰۰ق، ص۲۵.
  18. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۵۰.
  19. ابن‌هشام، السیرة النبویه، دار المعرفه، ج۲، ص۴۰۳-۴۰۴.
  20. خطاب، الرسول القائد، ۱۴۲۲ق، ص۳۳۷.
  21. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۸۱۸.
  22. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۱،‌ ص۱۴۳.
  23. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۴۷
  24. عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۴۲۶ق، ج۲۱، ۱۵-۱۷.
  25. بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص۳۴.
  26. ابن‌عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۱۰.
  27. ابن‌اثیر، اُسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۶۱۲.
  28. مِقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۳۸۸.
  29. ابن‌عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۳۱۰.
  30. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۸۱۵.
  31. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۹۱ش، ص۴۶۰.
  32. واقدی، مغازی، ۱۴۰۹ق، ج‌۲، ص‌۸۲۱.
  33. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۸۱۴.
  34. واقدی، مغازی، ۱۴۰۹ق، ج‌۲، ص‌۸۲۲.
  35. شیخ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۶۰.
  36. واقدی، مغازی، ۱۴۰۹ق، ج‌۲، ص‌۸۲۲.
  37. حمیری، قرب الاسناد، ۱۴۱۳ق، ص۳۸۴.
  38. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۶۱.
  39. جوادی، «طلقاء و نقش آنان در تاریخ اسلام»، ص۷.
  40. بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۰۰ق، ج۵، ص۱۶.
  41. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۵۸.
  42. عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۴۲۶ق، ج۲۳، ص۹.
  43. عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۴۲۶ق، ج۲۳، ص۹-۱۰.
  44. ابن‌جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۵۵.
  45. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۸۵۳-۸۵۵.
  46. بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۵، ص۶۳.
  47. مسعودی، التنبیه و الاشراف، دار الصاوی، ص۲۳۳.
  48. ابن‌سعد، الطبقات الکبری،‌ ۱۴۱۰ق، ج۷، ص۲۵۹.
  49. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۴۹-۵۰.
  50. ابن عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۵۶۴.
  51. دیاربکری، تاریخ الخمیس، دار صادر، ج۲، ص۹۴.
  52. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۳۵۴.
  53. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۸۶۰.
  54. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۶۰.
  55. صالحی شامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۲۲۵.
  56. ابن‌طاووس، الطرائف، ۱۴۰۰ق، ج۱، ص۸۰.
  57. ابن‌شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۵.
  58. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۳۸.
  59. فیاض، تاریخ اسلام، ۱۳۲۷ش، ص۹۸.
  60. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۹۷-۹۸.

منابع

  • آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ هشتم، ۱۳۹۱ش.
  • ابن عبد البر،‌ یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
  • ابن‌اثیر، عزالدین، اُسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
  • ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
  • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری،‌ بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق.
  • ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب(ع)، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
  • ابن‌طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، قم، خیام، ۱۴۰۰ق.
  • ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، بیروت، دار المعرفه، بی‌تا.
  • بلادی، عاتق بن غیث، معالم مکة التأریخیة الأثریه، مکه، دار مکه للنشر و التوزیع، ۱۴۰۰ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، مصر، دار المعارف، ۱۹۵۹م.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، بیروت، جمعیة المستشرقین الالمانیه، ۱۴۰۰ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸م.
  • بیهقی، احمد بن الحسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
  • جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۶۶ش.
  • جوادی، سید مهدی، «طلقاء و نقش آنان در تاریخ اسلام»، در پژوهشنامه تاریخ، شماره ۱۲، پاییز ۱۳۸۷ش.
  • حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد(ط- الحدیثة)، قم، موسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
  • خطاب، محمود شیث، الرسول القائد، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۲ش.
  • دیاربکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
  • زرین‌کوب،‌ عبدالحسین، بامداد اسلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۹ش.
  • سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۵ش.
  • شهیدی، سید جعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، علمی فرهنگی، چاپ هفتم، ۱۳۹۲ش.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۳ق.
  • شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  • صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ش.
  • صالحی شامی، محمد بن یوسف،‌ سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، حسن بن فضل، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ق.
  • عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، قم، دار الحدیث، ۱۴۲۶ق.
  • فیاض، علی‌اکبر، تاریخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۲۷ش.
  • قطب راوندی، سعید بن هبة‌الله، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، ۱۴۰۹ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی،‌ تهران،‌ دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • کمساری، عباس، «دستاوردهای سیاسی فتح مکه»، در مجله مبلغان، شماره ۱۵۵، ۱۴۳۳ق.
  • مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(ع)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، قاهره، دار الصاوی، بی‌تا، افست قم، مؤسسة نشر المنابع الثقافة الإسلامیه.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۳۸۹ش.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش.
  • مِقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
  • واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمی، ط الثالثة، ۱۴۰۹ق.
  • یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسی(م بعد ۲۹۲)، تاریخ یعقوبی، بیروت،‌ دار صادر، بی‌تا.

پیوند به بیرون