یزید بن معاویه

مقاله قابل قبول
استناد ناقص
شناسه ارزیابی نشده
از ویکی شیعه
یزید بن معاویه
اطلاعات شخصی
نامیزید
پدرمعاویة بن ابی‌سفیان
فرزندانمعاویة بن یزید
دیناسلام
محل دفندمشق
حکومت
سمتخلیفه
سلسلهامویان
همزمان باامام حسین(ع) و امام سجاد(ع)
اقدامات مهمواقعه کربلا، واقعه حره، حمله به مکه


یَزید بن معاویة بن ابی‌سفیان (۲۶-۶۴ق)، دومین حاکم اُمَوی است که به دستور وی، امام حسین(ع) و یارانش در کربلا به شهادت رسیدند. یزید پس از پدرش معاویه، سه سال و هشت ماه حکومت کرد و در این مدت، دست به سه جنایت مهم زد: در سال ۶۱ قمری، واقعه کربلا را رقم زد، سال ۶۳ قمری به مدینه حمله کرد که به کشته شدن هزاران نفر از صحابه و حافظان قرآن انجامید و به واقعه حره معروف شد و در سال ۶۴ قمری نیز برای سرکوب مخالفانش، به مکه حمله کرد و کعبه را با مَنجَنیق هدف آتش قرار داد.

بر اساس منابع تاریخی، یزید به صورت آشکارا شراب می‌نوشید و طبعی شاعرانه داشت. او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، با انتصاب از سوی پدرش و به صورت موروثی به خلافت رسید. همچنین برگزیدن او بر خلاف صلح‌نامه امام حسن با معاویه بود. یزید از چهره‌های منفور نزد شیعیان است. شیعیان و گروهی از اهل‌سنت، با استناد به کارهایی که یزید در دوران خلافتش انجام داد، او را سزاوار لعن می‌دانند و در برخی از روایات، به لعن او تصریح شده است.

زندگی‌نامه

بر اساس منابع تاریخی، یزید درسال ۲۶ هجری قمری به دنیا آمد.[۱] پدر او معاویه فرزند ابوسفیان و مادرش «مَیسون» دختر «بَحْدَل کلبی» است.[۲] میسون پس از ازدواج با معاویه، نتوانست زندگی در دمشق را تحمل کند و پس از جدایی از معاویه، به صحرا بازگشت. بنا بر احتمال منابع، او در این هنگام، یزید را باردار بوده یا یزید شیرخوار وی بوده است.[۳] یزید کودکی خود را در قبیله میسون و در کنار مادرش گذراند.[۴] مردمان آن قبیله از قبایل حُوّارین(در منطقه حمص شام) با پیشینه مسیحیت در زمان پیش از اسلام و اهل فصاحت و شعر عربی بودند و یزید نیز تحت تأثیر آنان سخن‌پرداز و شاعر شد.[۵]

معاویه به همراه پدرش ابوسفیان، مادرش هند جگرخوار و عده‌ای دیگر، پس از فتح مکه اسلام آوردند و پیامبر(ص) آنان را طُلَقاء (اسیران آزادشده) خطاب نمود و از مجازات، عفو کرد.[۶] حضرت زینب پس از شهادت امام حسین(ع)، در خطبه‌ای یزید را فرزند طُلَقاء خطاب کرد.[۷] در زیارت عاشورا نیز با عبارت «وابنُ آکلةِ الاَکباد» (فرزند زن جگرخوار) از یزید یاد شده است.[۸]

یزید چندین فرزند از جمله خالد، معاویه، ابوسفیان و عبدالله و همسرانی به نام‌های فاخته، ام‌کلثوم و ام‌مسکین داشته است.[۹] او پس از سه سال و هشت ماه حکومت، در ۱۴ ربیع‌الاول سال ۶۴ق در ۳۸ سالگی درگذشت.[۱۰] گروهی سبب مرگ او را مستی بیش از حد ذکر کرده‌اند.[۱۱]گفته‌اند روزی در حالت مستی، میمون خود را بر خری وحشی سوار کرده بود و در پی‌ او می­‎‌تاخت تا اینکه از اسب فرو افتاد و از دنیا رفت.[۱۲] برخی نیز می‌گویند بر اثر بیماری ذاتُ الجَنْب (عفونت ریه) از دنیا رفت.[۱۳] او را در دمشق دفن کردند.[۱۴] نقل شده است وقتی عباسیان بر دمشق مسلط شدند، قبر وی را نبش کردند.[۱۵]

شخصیت یزید

بیشتر منابع تاریخی به روحیه شاعری و خوشگذرانی و شراب‌خواری یزید اشاره کرده‌اند.[۱۶]

خوشگذرانی‌

طبق نقل منابع، یزید خوشگذران و هوس‌باز بود.[۱۷] به صورت آشکار شراب می‌نوشید و در این کار زیاده‌روی می‌کرد.[۱۸] برخی صحابه پیامبر(ص) و نیز امام حسین(ع) به صراحت او را فاسق و اهل گناه خوانده‌اند.[۱۹] بلاذری او را نخستین خلیفه‌ای می‌داند که آشکارا شراب می‌نوشید، زنان خواننده و نوازنده را نزد خود نگه می‌داشت و برای لذت بردن، سگ‌ها و خروس‌ها را به جنگ همدیگر وا‌می‌داشت.[۲۰] او میمونی داشت که او را «اباقیس» نامید و به او شراب می‌نوشاند و از حرکات وی می‌خندید.[۲۱] به گفته مرتضی مطهری یزید به این‌ حیوان لباس ابریشم و حریر و دیبا و جامه‌های زربفت می‌پوشید و او را در مجلس شراب خویش حاضر می‌کرد و ماده‌ الاغ چابکی داشت و گاهی ابا قیس که تعلیم داده شده بود سوار آن ماده‌الاغ‌ می‌شد و در مسابقه اسب‌ها شرکت می‌کرد. خودش خیلی علاقه داشت که اباقیس‌ برنده مسابقه بشود (و شاید هم احیانا سوارکارها به‌خاطر یزید عمداً ماده‌‌الاغ را جلو می‌انداختند.)[۲۲]

برخی معتقدند رشد و پرورش یزید، تحت‌تأثیر عقاید مسیحیان تازه‌مسلمان قبیله میسون، در تکوین شخصیت او مؤثر بوده است.[۲۳] آنان وجود مشاوران مسیحی همانند سِرجون و اَخطَل نصرانی در دربار او و سازش با رومیان شرقی را گواه بر ادعای خود می‌دانند.[۲۴]

شاعر بودن

یزید فردی سخن‌پرداز و شاعر بود. دیوان شعر او نیز به چاپ رسیده و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است.[۲۵] یکی از شعرهایی که پس از واقعه عاشورا، از او نقل شده، این است: جامی از شراب به من بنوشان که استخوان‌هایم را سیراب کند. سپس برگرد و ابن زیاد را چنین جامی بنوشان، همان که رازدار و امین من است و اساس خلافت من به دست او استوار گردید.[۲۶]

اسقنی شربة تروی مشاشی
ثم صل فاسق مثلها ابن زیاد


صاحب السر و الامانة عندی
و لتسدید مغنمی و جهادی[۲۷]


مورخان نقل کرده‌اند در زمانی که معاویه، یزید را با سپاه اسلام به سوی رم فرستاد، لشکریان جلو رفته و دچار آبله و تب شدند؛ ولی یزید با همسرش میان راه ماند، سرگرم می‌گساری شد و اشعاری چنین سرود: از تب و آبله‌ای که به لشکر رسید باکی ندارم، هر گاه در دیر مران در غرفه‌ها بر تخت تکیه داده باشم و در کنارم ام‌کلثوم باشد.[۲۸]

ما ان ابالی بما لاقت جموعهم
بالغذقذونة من حمی و من موم


اذا اتکأت علي الأنماط فی غرف
بدیر مران عندی ام كلثوم[۲۹]


بیعت گرفتن معاویه برای یزید

وقتی معاویه در سال ۵۶ قمری تصمیم به ولایتعهدی یزید گرفت، زیاد بن ابیه به او گفت: «یزید انسان سستی است که به شکارکردن بیش از خلافت علاقه دارد و برای خلافت مناسب نیست».[۳۰] معاویه برای نشان دادن چهره‌ای مجاهد از یزید، در سال ۵۲ قمری او را با سپاهیان مسلمان، به سوی روم فرستاد.[۳۱] همچنین مقام امیری حاجیان را به یزید داد تا وی را از شراب‌خواری بازدارد و از مخالفت‌ها علیه او بکاهد.[۳۲] به‌علاوه اینکه بیعت گرفتن برای یزید را تا پس از شهادت امام حسن(ع) به تأخیر انداخت.[۳۳]

در صلح‌نامه امام حسن(ع) آمده بود که معاویه نباید کسی را جانشین خود کند و انتخاب خلیفه را به شورای مسلمانان واگذارد. به گزارش منابع تاریخی پس از شهادت امام حسن(ع)، معاویه به صلح‌نامه وفادار نماند و به فرمانداران و کارگزارانش دستور داد به ستایش از یزید بپردازند و هیأت‌هایی از شهرهای بزرگ برای بیعت با یزید به سوی او روانه کنند.[۳۴]

مردم مدینه بیش از دیگر شهرهای اسلامی، با بیعت مخالف بودند.[۳۵] معاویه به شاعرانِ مخالف یزید، هدیه‌هایی داد و نظر آنان را برگرداند.[۳۶] همچنین به مدینه سفر کرد تا از مردم بیعت بگیرد؛[۳۷] ولی نتوانست امام حسین، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن ابن ابی بکر را وادار به بیعت با یزید کند.[۳۸] نقل است عبدالله بن عمر درباره بیعت با یزید گفت: «‌بیعت کنیم با کسی که با میمون‎ها و سگ‌ها بازی می‌کند و شراب می‌‏نوشد و آشکارا فسق می‌کند؟! عذر ما نزد خدا چیست؟!‌».[۳۹]

امام حسین(ع) نیز در مجلسی که معاویه و ابن عباس و برخی از درباریان و خاندان اموی حضور داشتند، معاویه را نکوهش کرد و با اشاره به خلق و خوی یزید، معاویه را از تلاش برای جانشینی او برحذر داشت و به ابطال استدلال‌های معاویه برای جلب بیعت با یزید پرداخت.[۴۰] همچنین در مجلس دیگری که عموم مردم در آن حضور داشتند، یزید را شراب‌خوار و اهل هوا و هوس معرفی کرد.[۴۱]

خلافت یزید

پس از مرگ معاویه، یزید به حکومت رسید.[۴۲] او نخستین کسی بود که بر خلاف سنت خلفای پیشین، به انتصاب از سوی پدرش و به صورت موروثی حاکم شد.[۴۳] بر اساس منابع تاریخی، یزید در زمان حکومتش هرگونه مخالفتی را سرکوب می‌کرد.[۴۴] در روز نخست، نامه‌ای به حاکم مدینه نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و به او دستور داد که از حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی‌بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیرد و هر کس نپذیرفت گردنش را بزند.[۴۵]

عبدالحسین زرین‌کوب:

در تاریخ خلفا هیچ نامی از نام یزید شومتر و نفرت انگیزتر نیست. خلافت کوتاه او فقط سه سال و نیم طول کشید ... یک سال حسین بن علی(ع) را کشت، یک سال مدینه را غارت کرد و یک سال هم کعبه را به سنگ و آتش بست. هر یک از این سه واقعه می توانست یک خلیفه و یک خاندان را ننگین کند. اما، از شور بختی ننگ هر سه گناه بر گردن او افتاد.[۴۶]

مسعودی در توصیف سیاست او می‌­‎نویسد: سیره یزید همان سیره فرعون بود، بلکه فرعون عادل‌­‎تر از او در میان رعیتش و منصف‎‌تر از او در میان خاص و عامش بود.[۴۷] همچنین مسعودی از ابومخنف، نقل کرده که در زمان حکومت یزید، شراب‌خواری و گناه به دست کارگزاران او در مکه و مدینه به صورت علنی رواج یافت.[۴۸]

حکومت یزید سه سال طول کشید.[۴۹] مورخان اعمال و اقدامات او در این سه سال را سرآغاز بسیاری از مخالفت­‎‌ها بر ضد خلفای بنی‌امیه و سقوط حکومت آنان می‌دانند.[۵۰] او در سال اول حکومتش امام حسین(ع) و اهل بیت او را شهید کرد،[۵۱] در سال دوم، حرمت مدینه را شکست و به مدت سه روز جان و مال مردم مدینه را بر سپاهیانش حلال کرد[۵۲] و در سال سوم کعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد و آن را به آتش کشید.‌[۵۳]

واقعه کربلا

یزید وقتی به حکومت رسید، به والی مدینه دستور داد «از حسین بیعت بگیر و اگر نپذیرفت، سر او را برایم بفرست».[۵۴] امام حسین با یزید بیعت نکرد و به همراه خانواده و شماری از بنی‌هاشم از مدینه به سمت مکه رفت.[۵۵] کوفیان با ارسال نامه‌های فراوان امام را به کوفه دعوت کردند و امام به سمت آنجا حرکت کرد.[۵۶] یزید عبیدالله بن زیاد را حاکم کوفه کرد و او توانست کوفیان را از اطراف امام دور کند.[۵۷] پس از پیمان‌شکنی کوفیان، امام به سوی کربلا رفت. در آنجا در روز دهم محرم با لشکریان عمر سعد که از طرف ابن زیاد به فرماندهی منصوب شده بود روبرو شد.[۵۸]

در این جنگ، امام حسین و فرزندانش، برادرش عباس، ۱۷ نفر از بنی‌هاشم و بیش از ۵۰ نفر از یارانش شهید شدند.[۵۹] پس از جنگ، لشکریان عمر بن سعد، با اسب‌های خود بر بدن کشته‌شدگان تاختند.[۶۰] به خیمه‌های بازماندگان حمله کردند و آنچه بود به غنیمت گرفتند و خیمه‌ها را آتش زدند.[۶۱] امام سجاد(ع) به علت بیماری نتوانست جنگ کند و زنده ماند.[۶۲] وی به همراه حضرت زینب و سایر زنان و بچه‌ها اسیر سپاه کوفه شد. سپاهیان عمر سعد سرهای شهیدان را به نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد و از آنجا به شام نزد یزید بردند.[۶۳]

رفتار یزید با اسیران کربلا

هنگام ورود اسیران به شام، یزید دستور داد شهر را آذین‌بندی کنند.[۶۴] او همچنین قصر را تزیین کرد و بزرگان شام را به حضور طلبید.[۶۵] یزید در حضور اسیران، سر امام حسین(ع) را در ظرف طلا گذاشت و با چوب‌دستی به آن می‌زد[۶۶] و این اشعار کفرآمیزِ ِ اِبن‌الزِّبَعْرَی‏[یادداشت ۱] را تکرار می‌کرد:[۶۷]

لَیتَ أَشْیاخی بِبَدْر شَهِدُوا
جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاَْسَلْ
فَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً
ثُمَّ قالُوا یایزیدُ لاتَشَلْ[۶۸]
لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالمُلْکِ فَلا
خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَل[۶۹]
کاش بزرگان من در جنگ بدر امروز می‌دیدند که
قبیله خَزْرَج چگونه از ضربات نیزه به زاری آمده است.
در آن حال، از شادی فریاد می‌زدند
و می‌گفتند:‌ ای یزید! دستت درد نکند!
هاشم با سلطنت بازی کرد
پس نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است!


در روایتی از امام رضا(ع) آمده، یزید سر امام حسین(ع) را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد. آن‌گاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و آبجو شد، سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشته و به بازی شطرنج مشغول شد. هنگامی‌که در بازی پیروز می‌شد، جام آب‌جو را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت، بر زمین می‌ریخت.[۷۰] «یحیی بن حکم» به این رفتار یزید اعتراض نمود که یزید با مشت به سینه وی زد. ابوبرزه اسلمی نیز اعتراض کرد که به دستور یزید از مجلس اخراج شد.[۷۱]

از منابع تاریخی و روایی برمی‌آید که یزید ابتدا اسیران را در ویرانه‌ای بی‌سقف که به خرابه شام معروف است اقامت داد.[۷۲] پس از خطبه امام سجاد(ع) و زینب(س)، آنان را به خانه‌ای نزدیک قصر خود منتقل کرد.[۷۳]

براساس گزارش‌های تاریخی برخورد یزید در مقاطع مختلف حضور اسیران اهلبیت (ع) با آنان متفاوت بوده گاه همه تقصیرات را برعهده ابن زیاد انداخته و علتش را نداشتن رابطه خویشاوندی ابن زیاد با اهلبیت(ع) دانسته [۷۴] وگاه به همسرش هند که سرزده وارد مجلس شده و به قرار گرفتن سر امام (ع) بالای نیزه اعتراض کرده می گوید که بر دختر زاده پیامبر گریه کن. و می‌گوید که خدا ابن زیاد را بکشد که در کارش عجله کرد. [۷۵] وگاهی از عملکرد خویش به شدت اظهار پشیمانی می کرد و ابن زیاد را لعن می کرد که با کشتن حسین(ع) و مسدود کردن راه چاره بر وی باعث منفور شدن یزید شده است. [۷۶] علامه شعرانی اظهار ندامت و پشیمانی های متعدد یزید را دروغ و راهی برای حفظ سلطنت و جلب دل مردم دانسته و دلیلش را تکریم ابن زیاد و دادن هدایا و تحفه ها به او در خلوت دانسته است. [۷۷]

واقعه حرّه

بر اساس منابع تاریخی، پس از روی کار آمدن یزید و افزایش نارضایتی‌ها، مردم مدینه در سال ۶۳ قمری به رهبری عبدالله بن حَنظَلة بر ضد حکومت یزید بن معاویه قیام کردند.[۷۸] یزید لشکری به فرماندهی مسلم‌ بن عقبه به مدینه فرستاد.[۷۹] وقتی خبر به مردم مدینه رسید، اطراف شهر خندق کندند و پناه گرفتند.[۸۰] لشکریان یزید با عبور از حرّه، در شرق مدینه پیاده شدند و به مردم مدینه سه روز مهلت دادند تسلیم شوند.[۸۱] اما مردم مدینه تسلیم نشدند. یزید سه روز جان و مال آنان را بر سپاهیانش حلال کرد.[۸۲] بر اساس نقل تاریخ، در این واقعه، لشکریان یزید از ارتکاب کارهایی چون تجاوز به زنان، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان، کشتن نوزادان و توهین به صحابه پیامبر(ص) نیز فروگذار نکردند.[۸۳] در این جنگ، تعداد زیادی از مردم مدینه، از جمله ۸۰ تن از صحابه پیامبر(ص) و ۷۰۰ تن از حافظان قرآن کشته شدند.[۸۴]

حمله به مکه

همزمان با قیام مردم مدینه، در شهر مکه، مردم با عبدالله بن زبیر بیعت کردند که باعث تسلط یافتن او و یارانش بر شهر مکه گردید.[۸۵] پس از واقعه حره، به دستور یزید، سپاه شام، رهسپار جنگ با ابن­ زبیر در مکه شد و شهر را محاصره نمود.[۸۶] در طی روزهای محاصره مکه، خانه خدا بر اثر اصابت سنگ‌‎ها و گلوله‌های آتشینی که با منجنیق‌­های لشکر شام به سوی مکه پرتاب می‌شد، آسیب دیده و به آتش کشیده شد.[۸۷] این محاصره تا زمانی که خبر مرگ یزید به لشکریانش رسید ادامه داشت.[۸۸]

فتوحات نظامی

بر اساس منابع تاریخی، در ادامه فتوحات مسلمانان یزید در سال ۶۱ هجری، سپاهی را به جنگ رومیان فرستاد که به «‌جنگ سوریا‌» معروف است.[۸۹] همچنین والی او در خراسان، توانست تا نواحی سمرقند، پیش رفته و سغد و بخارا را فتح کند؛[۹۰] ولی در سال ۶۲ هجری با اهل «خوارزم» به چهارصد هزار دینار صلح کرد.[۹۱] در زمان یزید، سپاه مسلمانان در «شمال آفریقا» به فتوحاتی دست یافتند؛ ولی یزید دستور داد قلعه مسلمانان در «جزیره اَرواد‌» آفریقا[۹۲] را خراب کنند و به شام برگردند.[۹۳] او لشکریان خود را از «قبرس» فرا خواند[۹۴] همچنین از برخی مناطق که در زمان معاویه با صرف هزینه‎‌ها و تلفات بسیار فتح شده بود عقب نشست.[۹۵]

دیدگاه مسلمانان درباره یزید

دیدگاه شیعه

واقعه کربلا موجب شد یزید به یکی از منفورترین شخصیت‎‌ها نزد شیعیان تبدیل شود. شیعیان یزید را مستحق لعن دانسته و بیزاری جستن از او را از ضروریات مکتب خود می‌دانند.[۹۶] در منابع روایی شیعه، روایاتی از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در لعن یزید و قاتلان امام حسین نقل شده است.[۹۷] در زیارت عاشورا عبارتی در لعن همه خلفای بنی‌امیه وجود دارد.[۹۸] افزون بر این، در نسخه مشهور زیارت عاشورا، با عبارتِ «اللهُمَّ الْعَنْ یزِیدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَیدَ اللهِ بْنَ زِیادٍ...» به لعن یزید تصریح شده است.[۹۹]

دیدگاه اهل سنت

از گروهی از اهل سنت همانند «احمد بن حنبل»، «ذهبی»، «ابن عماد حنبلی»، «ابن جوزی» و «ابن خلدون» نقل شده که معتقد به لعن یزید هستند.[۱۰۰] ابن خلدون ادعا می‌کند امت اسلام بر فسق یزید اجماع دارند.[نیازمند منبع] ابن جوزی عالم اهل سنت، در کتاب «الرد علی المتعصب العنید المانع من ذم یزید» به دلایل لعن یزید پرداخته و می‌گوید یزید علاوه بر اینکه احترام حرم پیامبر(ص) (مدینه) را شکست، برخلاف دستور پیامبر(ص)، امام حسین(ع) را شهید کرد و پس از آن، به سرِ بریده او و خاندانش بی احترامی نمود.[۱۰۱]

عده‌ دیگری از اهل سنت همانند غزالی، لعن همه مسلمانان از جمله یزید را جایز نمی‌دانند.[۱۰۲] فیض کاشانی در کتاب المحجّة البیضاء به موضوع لعن یزید در کتاب احیاء العلوم غزالی که رسیده می‌گوید: سخنانی که غزالی در باره لعن یزید گفته شایسته است مخفی بماند و نقل نگردد. [۱۰۳][یادداشت ۲] بعضی دیگر می‌گویند شهادت امام حسین به دستور ابن زیاد صورت پذیرفت و یزید به دلیل نسبتی که با امام حسین داشت و اینکه هر دو از قبیله قریش بودند، راضی به جنگیدن و شهادت او نبود. [۱۰۴] [یادداشت ۳] «تفتازانی» نیز می‌گوید یزید مستحق لعن است؛ ولی برای جلوگیری از گسترش لعن به سایر صحابه نباید او را لعن کرد.[۱۰۵]به طور کلی در باره یزید چهار دیدگاه از اهل سنت نقل شده است. ۱- کفریزید ۲- مذموم و ملعون بودن یزید( به صورت کلی یا مشخص)۳- عدم جواز لعن یزید(برخی گفته‌اند خطاکار بوده وبرخی خطایش را نیز انکار کرده‌اند)۴- توقف کردن درباره یزید و عدم صدور حکم در باره او.[۱۰۶]

بازتاب لعن یزید در ادبیات فارسی

شاعران در مذمت و لعن یزید، شعرهای فراوان سروده‌اند. فغانی، شاعر سنّی، خطاب به غزالی در اعتراض به عدم لعن یزید می گوید: [۱۰۷]

فغانی
بر چنین کس نکنی لعنت و شرمت بادا
لعن الله یزیدا و علی آل یزید


سنائی غزنوی نیز درباره لزوم لعن یزید چنین سروده است:

سنائی غزنوی
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
پسرِ او سرِ فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم
لعن الله یزیدا و علی آل یزید[۱۰۸]


امیر علشیر نوايی
ای که گویی بر یزید و آل او لعنت نکن
چون‌که شاید حق تعالی کرده باشد رحمتش
آنچه با آل‌علی کردند، اگر بخشد خدای
هم ببخشاید مرا گر کرده باشم لعنتش


پانویس

  1. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  2. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۵، ص۲۷۰؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‏۷، ص۳۳۹.
  3. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۵، ص۲۷۱؛ زرکلی، الأعلام، ۱۹۸۹م، ج‏۷، ص۳۳۹.
  4. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  5. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  6. طبری، تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷ش، ج۳، ص۶۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۴۱۲.
  7. سید ابن طاوس، اللهوف، ۱۳۸۱ش، ص۱۸۲.
  8. میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ۱۳۷۴ش، ص۴۴۶.
  9. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۳۱۲۳.
  10. بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۵۴.
  11. ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ص۱۶۲.
  12. بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۲۸۷.
  13. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۵، ص۳۹۷.
  14. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۹۳.
  15. نویری، نهایة الأرب، ۱۴۲۴ق، ج۲۲، ص۳۳.
  16. برای نمونه ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۵، ص۳۹۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۴، ص۱۲۷؛ فقیهی، «بنی‌امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۳.
  17. فقیهی، «بنی‌امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۳.
  18. «فقیهی، بنی‌امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۴.
  19. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
  20. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج‏۵، ص۲۹۷.
  21. فقیهی، «بنی‌امیه در تاریخ»، ۱۴۱۳ق، ص۳۴.
  22. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۱۹، ص۱۵۷.
  23. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۱، به نقل از ولوی و دیگران، «مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی»، ص۱۳۸.
  24. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۱، به‌نقل از ولوی و دیگران، «مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی»، ص۱۳۸.
  25. ر.ک. شجاعی و سهرابی، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، ۱۳۹۵ش.
  26. عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.
  27. عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶ش، ص۹۲.
  28. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
  29. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۱۶۰.
  30. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۳.
  31. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۶۰.
  32. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۶۱.
  33. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۳۴.
  34. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۸۶؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۶۰.
  35. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۲۵۰.
  36. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۵۰۳.
  37. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۸۶۷.
  38. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۸۶۷.
  39. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۶۰.
  40. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹.
  41. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰، ج۱، ص۲۱۱.
  42. طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۰۴.
  43. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۳۲.
  44. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‏۳، ص۶۷.
  45. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۷۷.
  46. زرین‌کوب، بامداد اسلام، ۱۳۶۹ش، ص۱۱۹.
  47. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۶۸.
  48. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج‏۳، ص۶۸.
  49. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۳۱۲۱.
  50. طقوش، دولت امویان، ۱۳۸۹ش، ص۷۵.
  51. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۲۵۳.
  52. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۲۵۳.
  53. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۲۵۳.
  54. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۶، ج۴، ص۱۴؛ ازدی، مقتل الحسین(ع)، بی‌تا، ص۳.
  55. بَلاذُری، انساب‌الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۶۰.
  56. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۹۹۱م، ج۵، صص۲۷-۲۸؛ مفید، الارشاد، ۱۳۹۹ق، ج۲، ص۳۶-۳۷.
  57. طبری، تاریخ المم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۳۳-۲۹۶۲.
  58. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، صص۲۹۸۹-۳۰۶۰.
  59. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، ص۲۹۸۹-۳۰۶۰.
  60. مفید، الإرشاد، ۱۳۹۹ق، ج‏۲، ص۱۱۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۵.
  61. سید ابن طاووس، لهوف، بی‌تا، ص۱۳۲.
  62. مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
  63. مسعودی، مروج‌الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۵۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۴۵۶.
  64. صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰.
  65. سید ابن طاووس، لهوف، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۳.
  66. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۴.
  67. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳.
  68. ابن‌طیفور، بلاغات النساء، الشریف الرضی، ص۳۴.
  69. فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ۱۳۷۵ش، ص۱۹۱.
  70. صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵، ح۵۰.
  71. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ۱۴۱۷ق، ص۴۱۶.
  72. صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۱، ح۴.
  73. شیخ مفید، ارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲۲.
  74. شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۲۵۰.
  75. شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۲۶۵.
  76. شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص ۲۶۶.
  77. شعرانی، دمع السجوم، تر جمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۲۶۶.
  78. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، صص۳۰۹۴-۳۱۰۰.
  79. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۲۳.
  80. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۲۳.
  81. دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۴؛ ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۵.
  82. دینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۴؛ ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، ۱۴۱۲ق، ج۶، ص۱۵.
  83. ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۴؛ ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، ج۶، ص۱۵.
  84. ذهبی، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ۱۴۱۰ق، ص۱۳۰.
  85. دینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص.۲۶-۲۶۸.
  86. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، صص۳۱۱۹-۳۱۲۰؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۹۱.
  87. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۵۲ش، ج۷، صص۳۱۲۰؛یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج‏۲، ص۱۹۱.
  88. دینوری، اخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۲۶۷-۲۶۸.
  89. یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ص۲۵۳.
  90. نرشخی، تاریخ بخارا، ۱۳۶۳ش، ص۵۶.
  91. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۳۳۹.
  92. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۲۲۳.
  93. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۲۲۳.
  94. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۱۵۴.
  95. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۱۵۴.
  96. صدوق، اعتقادات، ۱۳۷۱ش، ص۱۷۸.
  97. ابن نما، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص۱۶.
  98. میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ۱۳۷۴ش، ص۴۴۷؛ کریمی، اعتبار زیارت عاشورا و رفع برخی از شبهات، ۱۳۸۷ش، ص۷۷.
  99. کریمی، اعتبار زیارت عاشورا و رفع برخی از شبهات، ۱۳۸۷ش، ص۸۴؛ میرخانی، شرح زیارت عاشورا، ۱۳۷۴ش، ص۶۵۸.
  100. عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶، صص۹۰-۹۱.
  101. ابن جوزی، الرد علی المتعصب العنید المانع من ذم الیزید، ص۱۳، به نقل از عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶، صص۹۰-۹۱.
  102. غزالی، احیاءالعلوم، ج۳، ص۱۶۲، به نقل از عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶، صص۸۹.
  103. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۲۲۳.
  104. القمي، الشيخ عباس، نفس المهموم في مصيبة سيدنا الحسين المظلوم، ج۱،ص۴۰۱.
  105. عباس‌آبادی، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، ۱۳۸۶، ص۹۳.
  106. https://www.porseman.com/article/لعن-يزيد-از-ديدگاه-علماي-اهل-تسنن/3708
  107. ميرخانی، سیداحمد، سير حديث در اسلام، نشر گنجینه تهران
  108. سنایی غزنوی، دیوان شعر، ۱۳۴۱ش، ص۵۵۹.

یادداشت

  1. انکار بهشت و دوزخ با تعبیر دیگر در سخنان ابوسفیان جد یزید نیز در آغاز خلافت عثمان گزارش شده است.بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۰۰ق، ج۴، ص۱۲، قس: ج۴، ص۱۳؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۶، ص۳۵۶.
  2. أمّا ما ذكره أبو حامد في هذا الباب من الكلام في لعن يزيد- لعنه اللّه- فينبغي أن يطوى و لا يروى.
  3. ثم دعا بالنساء و الصبيان فأجلسوا بين يديه، فرأى هيئة قبيحة فقال: قبّح الله ابن مرجانة لو كانت بينكم و بينه قرابة و رحم ما فعل هذا بكم و لا بعث بكم على هذه الحالة...(ترجمه: آنگاه زنان وکودکان را بخواند و پیش روی خود نشاند وچون صحنه نا زیبایی دید گفت: خدا پسر مرجانه(ابن زیاد) را زشت گرداند، اگر میان شما و او خویشاوندی بود این کار را نمی‌کرد و شما را به این حالت نمی فرستاد.) اظهار این نوع سخنان هیچ دلیلی بر پشیمانی یزید از جنایاتی که مرتکب شده نیست و فقط تلاشی است برای تطهیر و بی گناه جلوه دادن خویش وبه اصطلاح فرافکنی و انداختن همه تقصیرات بر عهده دیگران است.

منابع

  • ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۶ش.
  • ابن الطقطقا، محمد بن علی، فخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت، دارالقلم العربی، ۱۹۹۱م.
  • ابن حبان، ابوحاتم محمد، الثقات، بیروت، موسسةالکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
  • ابن‌طَیفور، احمد بن ابی‌طاهر، بلاغات النساء، قم، الشریف الرضی، بی‌تا.
  • ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، قم، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
  • ابن نما، حلی، مثیر الاحزان، قم، مدرسه الامام عج، ۱۴۰۶ق.
  • ابن هشام حمیری، السیرة النبویه، مکتبه محمدعلی صبیح و اولاده، بی‌جا، ۱۳۸۳ق.
  • ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضواء، ۱۹۹۱.
  • ابن‌جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ‌الملوک و الامم، بیروت، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ۱۴۱۲ق.
  • ازدی، ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم: مطبعة العلمیه، بی‌تا.
  • ابن عساکر،ابوالقاسم علی بن الحسن، المحقق: عمرو بن غرامة العمروي، الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، عام النشر: ۱۴۱۵ ق - ۱۹۹۵ م، بی جا.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبه الهلال، ۱۹۸۸م.
  • بلاذری، أحمد بن یحیی، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
  • دینوری، ابن‌قتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ‌الخلفاء، چاپ طه محمد زینی، چاپ افست بیروت، بی‌تا و دارالأضواء، اول، ۱۴۱۰ق.
  • دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال­الدین شیال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.
  • ذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ط الثانیة، ۱۴۱۳ق.
  • ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، بیروت، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، ۱۴۱۰ق.
  • زرکلی، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۸۹م.
  • سنایی غزنوی، مجدود بن آدم، دیوان شعر، تهران، نشر ابن سینا، ۱۳۴۱ش.
  • سید ابن طاوس،رضی الدین علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، تهران، نشر آفاق، ۱۳۸۱ش.
  • سید ابن طاووس، علی بن موسی، لهوف، ترجمه احمد فهری زنجانی، تهران، انتشارات جهان، بی‌تا.
  • شجاعی، حیدر، سهرابی، حیدر، «زندگی و شعر یزید بن معاویه لعنهما الله – ترجمه، نقد و بررسی دیوان»، تهران، ناشران حیدر سهرابی و حیدر شجایی، ۱۳۹۵ش.
  • صدوق، محمد بن علی، الامالی، قم، مؤسسة البعثة، ۱۴۱۷ق.
  • صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا، تصحیح حسین اعلمی، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۴ق.
  • صدوق،ابن بابویه، اعتقادات، ترجمه حسنی، محمد علی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۷۱ش.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ المم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲ش.
  • طقوش، دولت امویان، ترجمه حجت‌الله جودکی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۹ش.
  • عباس آبادی، عبدالرحیم، پژوهشی سزا در بایدها و نبایدهای ناسزا، قم، گلستان معرفت، ۱۳۸۶ش.
  • فتّال نیشابوری، محمد بن احمد، روضةُ الواعِظین و بَصیرةُ المُتَّعِظین، قم، انتشارات رضی، ۱۳۷۵ش.
  • فقیهی، علی اصغر، «بنی امیه در تاریخ»، در مقالات فارسی کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، شماره ۶۲، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  • کریمی، حسین، اعتبار زیارت عاشورا و رفع برخی از شبهات، قم، مرکز فقهیی ائمه اطهار، ۱۳۸۷ش.
  • مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۹ق.
  • مفید، بن محمد، الارشاد، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۹ق.
  • مفید، محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق موسسه آل البیت، الموتمر العالمی الالفیه الشیخ المفید، قم، ۱۴۱۳ق.
  • میرخانی، احمد، شرح زیارت عاشورا، تهران، مکتب ولی عصر و مؤسسه فرهنگی نشر سُها، ۱۳۷۴ش.
  • نرشخی، ابوبکر محمد، تاریخ بخارا، تحقیق محمدتقی مدرس رضوی، تهران، نشر توس، ۱۳۶۳ش.
  • نويری، شهاب الدين أحمد، نهاية الأرب في فنون الأدب، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، دار الكتب العلمية - بيروت، ۱۴۲۴ق.
  • ولوی، علی محمد و دیگران، «مناسبات خلفای اموی با مسیحیان ذمی»، در مجله تاریخ در آیینه پژوهش، شماره ۳، پاییز ۱۳۸۹ش.
  • یعقوبی، احمد، تاریخ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸ش.

پیوند به بیرون