فهرست اصطلاحات فقهی واژهها و اصطلاحاتی هستند که در فقه شیعه کاربرد دارند. فهرست این اصطلاحات بهترتیب حروف الفبا به این شرح است:
آ-ا
- آب جاری
- آب در حال جریان، مانند آب چشمه و قنات که از زمین میجوشد و رودخانه که از کوهها جاری است و آب لولهکشی شهری.
- آب قلیل
- آبی است کمتر از کُر، که از زمین هم نجوشد. آب کُر مقدار معینی از آب است که اندازه و کیفیت آن در احکام آبها بیان شده است.
- آب مضاف
- آبی است که با چیزی آمیخته شده باشد مانند شربت و یا از چیزی گرفته شده مانند گلاب.
- آب مطلق
- به آن آب خالص نیز گفته میشود.
- آلات لَهو
- اسباب عیاشی و خوشگذرانی نامشروع مانند تار و ضرب و غیره.
- ابنُ السَّبیل
- مسافری که در سفر درمانده باشد، و مخارج سفر و زندگی نداشته باشد.
- اَتقی
- با تقواتر.
- اجاره
- قراردادی است که طی آن منافع مال یا کار یک طرف در قبال اجرت و مدت معین به طرف دیگر واگذار میشود.
- اُجرَتُ المِثل
- اجرت همانند. مثل این که شخصی بدون تعیین اجرت، کاری انجام دهد، برای تشخیص قیمت کار انجام شده گفته میشود : اگر همین کار را شخصی مشابه این فرد انجام میداد چقدر میشد؟ پاسخ هر چه باشد، قیمت و اجرت المثل همان است.
- اَجزاء و شرایط
- هر امری که فقدان آن به اصل یک چیز لطمه زند، جزء آن محسوب میگردد و هر امری که فقدان آن صفت یا حالت چیزی را متغیر کند، شرط آن محسوب میشود. مثلا عدم انجام رکوع و سجود که از اجزا نماز هستند به اصل نماز لطمه میزند ولی فقدان حضور قلب که از شرائط نماز است" کمال " نماز را که از صفات نماز است زایل میکند، یعنی نماز هست ولی کامل نیست.
- اجیر
- کسی که در مقابل مزد برای انجام چیزی به کار گرفته شده باشد.
- اِحتلام
- نشانۀ بلوغ - خارج شدن منی از انسان در حالت خواب.
- احتیاط لازم
- رعایت جوانب نمودن در این صورت موجب اطمینان انسان به رسیدن به واقع میشود.
- احتیاط مستحب
- احتیاطی است که مجتهد لزوم رعایت آن را از طریق ادله عقلیه یافته است. احتیاطی است غیر فتوای فقیه و رعایت آن واجب نیست.
- احتیاط واجب
- عبارت از امری است که مطابق احتیاط است اما فقیه همراه آن فتوی نداده است. در چنین مواردی مقلد میتواند به فتوای مجتهد دیگر که در رتبه بعد قرار دارد عمل نماید.
- احتیاط را ترک نکند
- هر موردی که فتوایی از فقیه نسبت به آن ذکر نشده است به معنی احتیاط واجب است و اگر در همان مورد، فتوایی ذکر نشده باشد به معنی تأکید بر حُسن احتیاط میباشد.
- اِحراز
- به دست آوردن، فراهم آوردن، دریافتن.
- اَحوط
- منطبق با احتیاط.
- اداء
- انجام دادن عبادت در وقت مقرر و شرعی آن را ادا کردن عبادت میگویند. مثلا به کسی که نماز صبح را در وقت آن یعنی بین طلوع فجر و طلوع آفتاب انجام داده است میگویند نماز صبح را اداء کرده است.
- اِدّعا
- داد خواهی.
- اِذن
- اجازه.
- اَرباح مَکاسِب
- منافع کسب و کار، هر نوع درآمدی که از طریق حرفه و کار عاید شود.
- ارتداد
- به معنای کافر شدن بعد از مسلمانی است.
- اِرتماس
- فرو رفتن در آب (غسل) - فرو کردن صورت و دست در آب (وضو).
- ارث
- اموال مُتَوفّیٰ که برای ورثه باقی میماند.
- ارش
- اَرش: مال دريافتى بابت جبران خسارت مالى يا بدنى.
و یا همان مقدار مالى است كه به عنوان جبران خسارت مالى يا بدنى كه در شريعت براى آن اندازهاى مشخص نشده از خسارت زننده دريافت مىشود.
- اِستبراء
- سعی در برائت و پاکی از آلودگی و نجاست واطمینان به حصول پاکی در چند مورد به کار رفته است:
- استبراء از بول برای پاک ساختن مجرای ادرار از باقیمانده بول است.
- استبراء از منی یعنی ادرار کردن پس از خروج منی به قصد اطمینان از این که ذرات منی در مجرای بول نمانده باشد.
- استبراء حیوان نجاستخوار یعنی باز داشتن آن از خوردن نجاست انسان تا وقتی که به خوراک طبیعی خود عادت کند.
- استبراء از خون حیض یعنی وارسی فرج پس از قطع خون حیض در عادت ماهانه قبل از ده روز و وجود این احتمال که خون در رحم باقی مانده است. در این حالت زن باید پنبهای داخل فرج خود کند،سپس آن را بیرون بیاورد و اگر پنبه به خون آلوده نشده باشد از حیض پاک است، در غیر این صورت باید صبر کند تا پاک شود.
- استبراء رحم برای طمینان از باردار نبودن کنیزان است. فروشنده کنیز قبل از فروش باید به مدت یک حیض از آمیزش با او خودداری کند و اگر کنیز از زنانی باشد که خون حیض نمیبیند، مدت استبراء ۴۵ روز است.
- استحاضه
- خونی که از بانوان در غیر حالت حیض یا زایمان خارج میشود، این خون اگر زیاد باشد استحاضه کثیره و اگر کم باشد استحاضه قلیله و در غیر این دو صورت استحاضه متوسطه نامیده میشود.
- اِستحاله
- یکی از مطهرات است و به دگرگونی شیء به صورتی که به حقیقت دیگری مبدل شود. مانند چوب نجسی که بسوزد و خاکستر شود یا سگی که در نمکزار فرو رفته و تبدیل به نمک شود که با این گونه استحاله شدن پاک میشوند بر خلاف جایی که حقیقت آن عوض نشود مثل آرد شدن گندم نجس.
- اِستفتاء
- فتوا خواستن( درخواستِ فتوا)، سؤال کردن و کسب نظر مجتهد درباره حکم شرعی یک مسأله.
- اِستطاعت
- توانایی انجام فریضه حج از لحاظ بدن، مال و راه.
- استمناء(خود ارضایی)
- انجام عملی با خود که موجب انزال منی میشود، که به آن جَلْق زدن نیز میگویند.
- اشکال دارد
- چنانچه عملی انجام شود، آن عمل موجب اسقاط تکلیف نیست و نمیشود به آن اکتفا کرد.
- اضطرار
- ناگزیری، ناچاری.
- اَظهر
- ظاهرتر، روشنتر، فتواست، مقلد بایستی طبق آن عمل نماید.
- اعاده
- انجام دوباره عبادت در وقت مخصوص آن مانند کسی که در رکعات نماز صبح شک کرده و آن را باید در همان وقت مخصوصش دوباره به جا آورد.
- اعدل
- عادلتر.
- اِعراض از وطن
- تصمیم انسان بر روی گردانی از وطن و ترک همیشگی آن.
- اعلان
- آگاه ساختن.
- اعلم
- عالمتر.
- اِفضاء
- باز شدن - یکی شدن و تداخل مجاری بول و حیض یا مجاری حیض و غائط یا هر سه این مجاری.
- افطار
- باز کردن روزه.
- اقامه معروف
- به پا داشتن سنتی که از نظر شرعی معتبر شناخته شده است.
- اقرب این است
- فتوی این است (مگر آن که قرینهای بر عدم فتوی باشد).
- اقوی این است
- نظر قوی بر این است. فتوای صریح است بایستی طبق آن عمل شود.
- اکتفا به رفع ضرورت کند
- به اندازه اجبار اکتفا کند و بیشتر از آن انجام ندهد.
- الزام کردن
- اجبار نمودن.
- امام
- رهبر و پیشوا.
- امام جماعت
- کسی که در نماز به او اقتدا میکنند.
- اِمرار معاش
- گذراندن زندگی.
- امر به معروف
- واداشتن افراد به انجام احکام و سنتی که از نظر شارع پسندیده است.
- امساک
- امتناع کردن، خود را از انجام کاری باز داشتن.
- اموال محترمه
- اموالی که بنابر ضوابط اسلامی دارای احترام است.
- انتقال
- جابه جایی، جابه جا شدن چیز نجس به نحوی که دیگر شئ اول محسوب نشود مانند انتقال خون انسان به پشه که خون منتقل شده به پشه پاک است.
- انزال
- بیرون ریختن منی.
- انقلاب (فقه)
- تغییر یک شیء از جنسی به جنس دیگر انقلاب نام دارد مثل این که شراب به خودی خود یا بواسطه ریختن چیزی مثل سرکه و نمک در آن سرکه شود.
- اَوداج اربعه
- شاهرگهای چهار گانه حیوانات.
- اورع
- پرهیز کارتر. کسی که تقوای او بیشتر است.
- اولی
- سزاوارتر - بهتر.
- ایقاع
- هر نوع قراری که یک جانبه انجام گیرد و نیاز به قبول طرف دیگر نداشته باشد، مانند طلاق که شرعاً احتیاجی به قبول زن ندارد.
- اهل کتاب
- غیر مسلمانی که خود را پیرو یکی از پیامبران صاحب کتاب میداند مانند یهودی و مسیحی.
ب
- بالغ
- رسیده - فردی که به سن بلوغ رسیده باشد.
- بدل از وضو
- به جای وضو. در جایی که آب نباشد وظیفه مکلف تیمم است و این تیمم جایگزین وضو خواهد شد.
- بدل از غسل
- به جای غسل. در جایی که آب نباشد، وظیفه مکلف تیمم است و این تیمم جایگزین غسل خواهد شد.
- بَرائت ذِمه
- در موارد شک، مکلف بایستی عمل را به گونهای انجام دهد که یقین پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- بعید است
- دور از ذهن است - فتوا بر آن منطبق نیست.
- بعید نیست
- فتوی این است (مگر قرینهای بر خلاف آن در کلام پیدا شود).
- بلاد کبیره
- شهرهای بسیار بزرگ.
- بلوغ
- ظهور یکی از علائم سه گانه در انسان که نشانه بالغ شدن است.
- بَهیمه
- حیوان چهار پا.
- بیع مثل به مثل
- خرید و فروش دو شئ هم جنس به صورت مبادله، مانند گندم با گندم.
ت
- تَبَعِیَّت
- پیروی کردن - پاک شدن چیز نجس به تبع پاک شدن چیز نجس دیگر. مانند پاکی ظرفی که در آن انگور جوشیده است، پس از آن که دو سوم آب انگور تبخیر شده باشد.
- تَجافی
- نیمخیز نشستن - مأمومی که به رکعت اول نماز جماعت نرسیده، هنگام تشهد خواندن امام به حالت نیمخیز مینشیند.
- تَحُت الحَنَک
- زیر چانه. آن قسمت از عمامه که زیر گلو آویخته میشود.
- تَخَلّی
- تخلیه کردن - بول و غائط کردن.
- تَخمیس
- یک پنجم کردن - خارج کردن خمس مال - خمس مال را پرداخت کردن.
- تَرَوّی
- تفکر - تفکر در افعال نماز برای کشف چگونگی نمازی که خوانده شده است، مثلا در بین نماز شک کند دو رکعت خوانده یا سه رکعت، باید تأمل کند ببیند احتمال کدام طرف بیشتر است.
- تذکیه
- ذبح حیوان با رعایت موازین شرعی.
- تسبیحات اربعه
- سبحان الله والحمد لله ولا إله الا الله و الله اکبر.
- تسبیح حضرت زهراء(س)
- گفتن سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه الحمد لله و سی و سه مرتبه سبحان الله.
- تَسَتُّر
- خود را پوشاندن.
- تسمیه
- نام بردن - جاری کردن اسم خدا بر زبان.
- تشریح
- پاره کردن بدن انسان یا حیوان مرده برای اطلاعات پزشکی و غیره.
- تصدیق
- گواهی نمودن، تأیید کردن.
- تَطهیر
- پاک کردن.
- تَعَدّی
- زیاده روی، ستم کردن، دستدرازی، تجاوز.
- تعقیب
- دنبال کردن - پس از نماز با ذکر دعا و قرآن، عبادت را ادامه دادن.
- تفاوت قیمت (صحیح و معیوب)
- مقدار اختلافی که از نظر قیمت بین جنس سالم و غیر سالم وجود دارد.
- تَفریط
- کوتاهی کردن، مُسامحه نمودن.
- تَقاص
- قصاص کردن - تهاتُر - مال مدیون را بابت طلب خود برداشتن.
- تقلید
- تبعیت از فتاوی مجتهد و عمل نمودن به دستور وی.
- تکبیرة الاحرام
- به قصد اقامه نماز الله اکبر گفتن.
- تلف شدن
- از بین رفتن.
- تلقیح مصنوعی
- نطفه مرد را با وسیلهای نظیر سرنگ به رحم زن رساندن.
- تَمَکُّن
- دارایی.
- تملک به ضَمان
- مالک شدن با ضمانت. انسان مال استقراضی را مالک میشود به شرط ضمانت ادای آن.
- تیمم
- در موارد عدم دسترسی به آب به جای وضو و غسل در هفت مورد باید تیمم کرد.
- تیمم بدل از غسل
- در جایی که غسل، ممکن نباشد و یا آبی برای غسل موجود نباشد، تیمم جایگزین غسل خواهد شد.
- تیمم جبیرهای
- تیمم کسی که بر اعضاء تیمم او مَرهم یا پوشش است.
- توکیل
- وکیل یا نماینده قرار دادن.
- توریه
- نوعی حرف زدن است که در آن نه دروغ گفته میشود و نه راست. این روش نوعی پنهان کاری است که به منظور خلاص شدن از دروغ به کار گرفته میشود.
- تهمت
- افترا بستن، نسبت ناروا دادن.
ث
- ثلثان
- دو سوم - تبخیر شدن دو سوم آب انگور و کشمش جوشیده که موجب پاکی آن است.
- ثمن
- قیمت کالا.
ج
- جاعل
- کسی که قرار داد جُعاله را منعقد میکند.
- جاهل به مسأله
- ناآشنا به مسأله. کسی که مسأله شرعی خود را نمیداند.
- جاهل قاصر
- جاهلی که در شرایط عدم امکان دسترسی به حکم خدا قرار دارد و به جهل خود نیز وقوف دارد.
- جاهل مُقَصِّر
- جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است.
- جبیره مَرْهم
- پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند.
- جرح - جروح
- جراحت، زخم.
- جنب
- کسی که منی از او خارج شده یا با دیگری آمیزش کرده است.
- جُعاله
- قراری که طی آن فردی اعلام میکند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت میشود. مثلا بگوید: هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی میدهم. قرار گذارنده را " جاعل " و عمل کننده به آن را " عامل " میگویند.
- جَلّال
- حیوانی که به خوردن نجاست انسان عادت کرده است.
- جِماع
- مُقارِبت - آمیزش جنسی.
- جَهر
- صدای بلند - با صدای بلند چیزی را قرائت کردن.
ح
- حائض
- زنی که در عادت ماهیانه باشد.
- حاکم شرع
- مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای قدرت بر فتوی است.
- حج
- زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مخصوص در زمانی خاص.
- حج نیابتی
- زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن.
- حدث اصغر
- هفت چیزی که وضو را باطل میکند:
۱ - بول. ۲ - مدفوع. ۳ - باد شکم. ۴ - خواب کامل. ۵ - امور زایل کننده عقل. ۶ - استحاضه. ۷ - موجبات غسل.
- حدث اکبر
- هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام، جماع و حیض
- حدِّ تَرَخُّص
- حدّی از مسافت که در آن صدای اذان و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد.
- حرام
- ممنوع - هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد.
- حَرَج
- مشقّت - سختی، دشواری.
- حِصّه
- سهم.
- حَضَر
- محل حضور (وطن).
- حکم شرعی
- وظیفه عملی انسان مطابق با قانون دین و خواست و اراده خداوند.
- حِنْث
- شکستن (عدم وفا به) قسم، عهد و نذر.
- حُنوط
- مالیدن کافور بر مواضع سجده(هفت قسمت از بدن که هنگام سجده بر زمین قرار می گیرد) پیشانی، کف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها.
- حَواله
- ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش.
- حیض
- قاعدگی، عادت ماهیانه زنان.
- حین عُروضِ شک
- وقت پدید آمدن شک.
خ
- خارق العاده
- خلاف عادت - غیر معمول - بیش از انتظار.
- خالی از قوت نیست
- معتبر است - فتوی این است (مگر در ضمن کلام قرینهای بر غیر این معنی دیده شود).
- خالی از وجه نیست
- بیمورد نیست. فتوی این است (مگر در ضمن کلام قرینهای بر غیر این معنی مشاهده شود).
- خُبره
- کارشناس.
- خَبیث
- پلید، زشت.
- خسارت
- زیان، ضرر.
- خصوصیات
- ویژگیها.
- خُمس
- یک پنجم - بیست درصد در آمد سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرائط و مرجع تقلید پرداخت شود.
- خَوارج
- کسانی که علیه امام معصوم(ع) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان .
- خوف
- ترس، هراس، واهمه.
- خون جهنده
- یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن میکند.
- خیار
- بهتر گزینی - اختیار بر هم زدن معامله که در ۱۱ مورد مشخص شده برای طرفین یا یکی از آنها ممکن است.
د
ذ
ر
- ربا
- زیادت، اضافه، بدست آوردن مال زائد بر سرمایه.
- رباء قرضی
- اضافهای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد.
- رجوع
- بازگشتن، بازگشت. مانند رجوع در طلاق
- رضاعی
- همشیر، پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در فقه بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی میشوند و مَحْرم ابدی میباشند.
- رفع ضرورت
- بر طرف شدن حال اضطرار.
- رُکن - ارکان
- پایه - اساسیترین جزء هر عبادت.
- رکوع
- خم شدن - یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند خم میشود تا حدی که دستهایش به زانو برسد.
- رهن
- گرو، گروی
- رَیبه
- تردید، شک، شبهه.
ز
- زائد بر مؤونه
- مازاد بر مخارج، اضافه بر هزینه زندگی.
- زکات
- پاکی از آلودگی - مقدار معینی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نِصاب باید در موارد مشخص خود مصرف شود. این اموال اختصاص به نُه مورد دارد.
- زکات فطره
- مقدار حدود ۳ کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا قیمت آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند.
- زمان غیبت کبری
- مثل زمان ما، که امام دوازدهم(ع) در پس پرده غیبت به سر میبرند.
- زینت
- زیور، آرایش.
س
- سال شمسی
- مدت یک بار حرکت انتقالی زمین به دور خورشید که ۳۶۵ روز و چند ساعت که برابر ۱۲ برج از فروردین تا اسفند میباشد.
- سال قمری
- مدت ۱۲ بار گردش ماه به دور زمین که ۳۵۴ روز و چند ساعت برابر ۱۲ ماه عربی از محرم تا ذی حجه میباشد.
- سال خمسی
- یک سال تمام که از تاریخ رسیدگی انسان به حساب اموال خود برای پرداخت خمس آغاز میگردد و باید هر سال همان تاریخ را مبدأ رسیدگی مجدد قرار دهد.
- سجده - سجود
- بر زمین گذاردن پیشانی و کف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. یکی از ارکان نماز.
- سجده سهو
- سجدهای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده به جای آورد.
- سجده شکر
- پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمتهای خداوند.
- سِرگین
- مدفوع حیوانات.
- سَفیه
- کم عقل، مانند کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایهاش را در کارهای بیهوده مصرف میکند.
- سقط شده
- افتاده، جنین نارس یا مرده که قبل از موعد تولد از رَحِم خارج شده باشد.
ش
- شاخص
- چوب یا آلتی که برای تعیین جهت قبله یا وقت ظهر در زمین نصب میکنند.
- شارع
- بنیانگذار شریعت اسلامی - خداوند. پیغمبر اکرم(ص).
- شاهد
- گواه.
- شرایط ذِمّه
- شرایطی که اگر اهل کتاب در کشورهای اسلامی به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است.
- شهادت
- گواهی دادن.
- شهادتین
- شهادت به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمد(ص) .
- شُیوع
- شایع شدن، همگانی شدن.
- شهرت
- مشهور شدن، آشکار شدن برای همه افراد.
- شیر کامل
- منظور انجام یافتن تمام شرایط نُه گانهای است که موجب مَحرَم شدن است.
ص
- صاع
- پیمانهای دارای گنجایش حدود ۳ کیلوگرم.
- صِحَّت
- درستی.
- صَغیره
- دختری که به سن بلوغ نرسیده است.
- صلح
- سازش طرفین - این که کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند.
- صیغه
- خواندن کلماتی که وسیله تحقق عقد است.
ض
ط
- طلاق
- رهایی - گسستنِ پیمان زناشویی.
- طلاق بائن
- طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد مگر آن که وی را عقد مجدد کند.
- طلاق خلع
- طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست و مهریه یا مال دیگرش را در قبال این کراهت به او میبخشد تا طلاق بگیرد.
- طلاق رِجعی
- طلاقی است که مرد در عده زن میتواند بدون عقد جدیدی او را به همسری خویش بازگرداند.
- طلاق مُبارات
- طلاقی است که در نتیجه عدم سازش زن و مرد با یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع میشود.
- طواف نساء
- آخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش میشود.
- طوق
- گردن بند، آنچه در گردن بیاویزند.
- طهارت
- پاکی - حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمم حاصل شود. چیزی که بر اساس نظر شارع مقدس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که او نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است.
ظ
ع
- عاجز
- ناتوان، درمانده.
- عادت ماهیانه
- قاعدگی، حیض .
- عادت وقتیه و عددیّه
- زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخص و مقدار زمان معین باشد، عادتشان " وقتیه و عددیه " است.
- عادل
- شخصی که دارای ملکه عدالت است.
- عاریه
- دادن مال خود (بدون عوض) به دیگری برای استفاده موقت از آن.
- عاصی
- عصیان کننده، کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است.
- عامل
- عمل کننده: ۱ - کسی که به قرار داد جعاله عمل میکند. ۲ - کسی که متصدی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است. ۳ - اجیر.
- عایدات
- در آمد.
- عُدول
- اشخاص عادل. و به معنای برگشت هم آمده، مثل آن که از نظر خود عدول نموده.
- عذر شرعی
- توجیه شرعی، بهانه شرعی.
- عرف
- فرهنگ عموم مردم.(روش پذیرفتهشده نزد همه یا گروهی از مردم که براساس آن در رفتار و گفتار، مشی میکنند)
- عَرَقِ جُنُب از حرام
- عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد.
- عَزل
- کنار گذاشتن: ۱ - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن. ۲ - بر کنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا مُتَولّی خائن توسط حاکم شرع.
- عُسرَت
- سختی، تنگدستی.
- عقد
- گره، پیمان زناشویی، پیوند.
- عقد بیع
- قرارداد خرید و فروش.
- عقد لازم
- در مقابل عقد جایز، قراردادی است که طرفینِ آن، حق بر هم زدن آنرا ندارند؛ مانند عقد بیع، اجاره و ازدواج.
- عقد جایز
- در مقابل عقد لازم، قراردادی است که هر یک از طرفینِ آن، هر وقت که بخواهند میتوانند آن را بر هم زنند.مانند عقدهای وکالت، شرکت، مضاربه، جعاله، وصیت، هبه، ودیعه.
- عقد دائم
- ازدواج مادام العمر
- عقد غیر دائم
- ازدواج موقت، متعه، صیغه.
- عقود
- قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه.
- عُمّال
- کارگزاران
- عَمْداً
- از روی قصد، کاری را با علم و آگاهی انجام دادن.
- عمره
- زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است : عمره تمتع که قبل از حج تمتع انجام میگیرد و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام میگیرد.
- عمل به احتیاط
- مکلف تکلیف خود را به گونهای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیاش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتابهای فقهی مطرح شده است.
- عِنّین
- مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست.
- عَورت
- آنچه انسان از ظاهر کردنش حیاء میکند - اعضاء تناسلی.
- عهد
- پیمان، تعهد انسان در برابر خداوند برای انجام کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص اداء میشود.
- عِیال
- زن - همسر - نانخور.
- عید فطر
- نخستین روز ماه شوال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است.
- عید قربان
- دهمین روز ماه ذی الحجه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است.
غ
- غایب شدن
- پنهان شدن، غایب شدن شوهر برای مدتی معین که موجب در خواست طلاق زوجه از حاکم شرع میشود.
- غائط
- مدفوع
- غَرَضِ عُقلائی
- هدفی که از نظر عقلا(خردمندان، عاقلان) قابل قبول و پسندیده باشد.
- غُساله
- آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن میچکد.
- غسل شستن - شستشو - شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است
- ۱ - ترتیبی. ۲ - ارتماسی
- غسل واجب که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: ۱ - غسل جنابت . ۲ - غسل حیض. ۳ - غسل نفاس. ۴ - غسل استحاضه. ۵ - غسل مس میت. ۶ - غسل میت. ۷ - غسلی که بواسطه نذر و قسم و مانند اینها واجب میشود.
- غسل مستحب
- غسلی که به مناسبت ایام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره.
- غسل اِرتماسی
- به نیت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن.
- غسل ترتیبی
- به نیت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن.
- غسل جَبیره
- غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام میگیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد.
- غُلات
- گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(ع) غلو میکنند و آن حضرت را خدا میشمارند.
ف
- فتوا
- رأی مجتهد در مسائل شرعی.
- فجر
- سپیده صبح.
- فجر اول و دوم
- نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیدهای رو به بالا حرکت میکند که آن را فجر اول میگویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم و اول نماز صبح است.
- فجر صادق
- منظور فجر دوم است.
- فجر کاذب
- منظور فجر اول است.
- فُرادی
- نمازی که انسان به غیر جماعت میخواند.
- فَرْج
- عورت انسان (زن و مرد - قُبُل و دُبُر).
- فَرْض
- امرِ الزامی، امری که انجام یا ادای آن واجب است.
- فَضْله
- مدفوع حیوانات.
- فِطریّه
- عملی واجب در فقه اسلام به معنای پرداخت مقداری از مال با مقدار و کیفیتی خاص به مستمندان در روز عید فطر.
- فُقّاع
- آب جو.
- فقیر
- محتاج - کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالاتش است. و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد.
- فی سبیل الله
- در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره.
ق
- قُبُل
- پیش (کنایه از عضو جنسی که در جلو بدن قرار دارد).
- قتل
- کشتن.
- قتل نفس مُحتَرمه
- کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود.
- قرائت
- خواندن - خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیه.
- قُروح
- دُمَلها، زخمهای چرکین.
- قَریب
- نزدیک به واقع و حقیقت.
- قرینه
- نشانه، علامت، همانند.
- قَسَم
- سوگند - سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده، یا ترک ناپسند.
- قصاص
- کیفر، نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده میباشد مثل این که شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت.
- قصد اقامه
- قصد مسافر برای ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل.
- قصد انشاء
- تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع وشراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه.
- قصد وجه
- در جایی که مکلف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام میدهم.
- قصد رجاء
- در موردی است که مکلف عمل را به احتمال این که به خدا نزدیک میکند انجام میدهد.
- قصد قربت
- در جایی قابل تصور است که مکلف عنوان عمل را میداند و آن را به قصد قربت انجام میدهد مثل این که بداند واجب است یا مستحب و یا...
- قضاء
- ۱ - بجا آوردن عملی که در وقت فوت شده است. ۲ - قضاوت کردن.
- قُنوت
- در رکعت دوم نماز پس از قرائت سورهها، دستها را در مقابل صورت قرار دادن و ذکر و دعا خواندن.
- قیام [= ایستادن] متصل به رکوع
- قیامی که باید نمازگزار در آخرین لحظه قبل از رکوع داشته باشد و این قیام یکی از ارکان نماز است.
- قِی
- استفراغ.
- قَیِّم
- سرپرست - کسی که بر اساس وصیت یا حکم حاکم شرع مسئول امور یتیم و غیره میشود.
ک
- کافر
- کسی که به توحید و نبوت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: ۱ - کسی که وجود خدا را انکار میکند. ۲ - کسی که برای خدا شریک میتراشد. ۳ - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. ۴ - کسی که در امور فوق شک دارد. ۵ - کسی که منکر ضروری دین است و انکار او به انکار خدا و رسول (ص) میانجامد.
- کافر حَربی
- کافری که با مسلمین در حال جنگ میباشد.
- کافر ذِمّی
- اهل کتابی که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی میکند.
- کثیر الشک
- کسی که زیاد به شک میافتد.
- کشف خلاف شدن
- آشکار شدن خلاف یک چیز.
- کفاره
- کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد.
- کفاره جمع
- کفاره سه گانه (۶۰ روز روزه گرفتن، ۶۰ فقیر را سیر کردن و بندهای را آزاد نمودن).
- کِفالت
- ضَمانت
- کَفیل
- ضامن.
- کیفیت
- چگونگی.
ل
- لازم
- واجب - اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از آیات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، تعبیر به واجب میکند و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادله عقلیه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسر نباشد، تعبیر به لازم میکند. همین تفاوت را باید در احتیاط لازم و احتیاط واجب در نظر داشت، لذا در مقام عمل برای مقلد تفاوت بین لازم و واجب نیست.
- لازم الوفاء
- باید به آن عمل شود.
- لُزوجَتِ محل
- لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد.(مرتبط با احکام شتسشوی محل خروج مدفوع)
- لغو
- بیفایده، بیمعنا، بیهوده.
م
- ما به التفاوت
- مقدار تفاوت بین دو شئ، رجوع به "تفاوت قیمت صحیح و معیوب"
- ما فی الذمه
- آنچه بر عهده من است
- مال الاجاره
- مالی که باید مستأجر بابت اجاره بپردازد.
- مال المُصالحه
- مالی که مورد صلح قرار گرفته است.
- مالیت شرعی
- چیزهایی که از نظر شارع مقدس مال محسوب میشود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسط شارع مقدس بیان گردیده است).
- مالیت عرفی
- چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب میشود. هر چند از نظر دین اسلام مالیت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب.
- ماه هِلالی
ماه قمری، مدت ۲۹ یا ۳۰ روز از رؤیت هلال ماه تا هلال دیگر که یک ماه (یا " شَهر " در زبان عرب) است و تکرار ۱۲ بار آن، سال قمری است از محرم تا ذی الحجه.
- مأموم
- پیرو - کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید.
- مَؤونه
- مخارج یا هزینه.
- مُباح
- هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه).
- مُبتَدِئِه
- زنی که برای اولین بار عادت ماهیانه شود.
- مُبطِلات
- اموری که باطل کننده عبادت میباشد.
- مُتعه
- زنی که با عقد موقت به همسری مردی در آمده است.
- مُتَنَجِّس
- هر چیزی که ذاتاً پاک است، اما در اثر بر خورد با شئ نجس، آلوده شده است.
- مُتِوَلّی
- سرپرست
- مُجتَهِد
- کسی که در فهم احکام الهی به درجه اجتهاد رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که میتواند احکام اسلام را از روی کتاب(قرآن) و سنت استنباط نماید.
- مجتهد جامع الشرائط
- مجتهدی است که شرایط مرجعیت تقلید را دارا میباشد.
- مجرای طبیعی
- مسیر طبیعی هر چیز.
- مجهول المالک
مالی که هویّتِ مالک آن معلوم نیست و رساندن آن مال به صاحب یا وارثانش ممکن نیست. طبق نظر مشهور فقها، تصرف در مال مجهول المالک، به اجازه امام یا حاکم شرع نیاز دارد.
- مُجزی است
- کافی است - ساقط کننده تکلیف است.
- مُحتَضَر
- کسی که در حال جان دادن است.
- مُحتَلِم
- کسی که در خواب از او منی خارج شده باشد.
- محذور
- مانع - کنار گذاشته شده - آنچه از آن پرهیز گشته است.
- محرَّم (محرَّمات)
- چیزی که حرام است - اولین ماه از سال قمری.
- مَحرَم
- فامیلهای نزدیک، کسانی که ازدواج با آنها حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دختر دختر، جدات، عمه وعمات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی.
- مُحرِم
- کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد.
- مَحجور
- کسی که شرعاً نمیتواند در اموالش تصرف کند.
- مَحظور
- ممنوع.
- محفوظ
- حفظ شده، نگهداری شده.
- محل اشکال است
- اشکال دارد - قبول صحت و تمامیت آن مشکل میباشد.
- محل تأمل است
- باید احتیاط کرد.
- مُخَیَّر است
- فتواست. مقلد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید و یا به مجتهد دیگری مراجعه نماید.
- مخرج بول و غائط
- مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع.
- مُخَمَّس
- مالی که خمس آن پرداخت شده باشد.
- مُدّ
- پیمانهای که تقریبا ده سیر گنجایش داشته باشد.
- مُدَّعی
- خواهان، کسی که برای خودش حقی قائل است.
- مَذْی
- رطوبتی که پس از ملاعبه(معاشقه کردن) از انسان خارج میگردد.
- مُرتَد
- مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز میگردد.
- مُرتدِّ فِطری
- کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است.
- مُرتَدِّ مِلّی
- کافری که از پدر و مادر غیر مسلمان متولد شده ولی پس از اظهار اسلام مجدداً کافر شود.
- مَرجوح (مرجوحِ شرعی)
- چیزی که کراهت شرعی داشته باشد.
- مُردار
- حیوانی که خود به خود مرده یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد.
- مُزارِعه
- قرار دادی که بین مالک زمین و زارع منعقد میشود که بر اساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب میشود.
- مَسّ
- لمس کردن.
- مَسّ میت
- لمس کردن انسان مرده.
- مُساقات
- آبیاری کردن - قرار دادی بین صاحب باغ و باغبان که بر اساس آن باغبان در برابر آبیاری و رسیدگی به درختان، حق استفاده از مقدار معینی از میوه باغ را پیدا میکند.
- مُستَحَب
- پسندیده، مطلوب - چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست - هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد.
- مُستَطیع
- توانا - کسی که امکانات و شرایط سفر حج را دارا باشد.
- مُستَهلَک
- از میان رفته، نابود شده، نیست شده.
- مَسح
- دست کشیدن بر چیزی - دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دستها در وضو.
- مسکین
- بیچاره - مفلوک - کسی که از فقیر هم، زندگی را سختتر میگذراند.
- مُسکِرات
- چیزهای مستکننده
- مَشَقَّت
- سختی، رنج، دشواری.
- مُصالِحِه
- سازش، آشتی.
- مُضطَرِبه
- زنی که عادت ماهیانهاش بینظم است.
- مَضمَضِه
- چرخانیدن آب در دهان.
- مُطَهِّرات
- پاک کنندهها.
- مظالم
- آنچه که در ذمه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمیباشد. مانند این که کسی بدهکار است ولی صاحب آن را نمیشناسد و دسترسی به او ندارد.
- مُفطِر
- چیزی که روزه را میشکند.
- مُفلِس
- کسی که داراییاش کمتر از بدهکاریاش میباشد.
- مقررات شرعیه
- آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معین گردیده است.
- مکروه
- ناپسند، نامطلوب - آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است.
- مُکَلَّف
- هر انسانی که بالغ و عاقل است.
- مُلاعَبه
- بازی کردن - معاشقه کردن.
- مُمَیِّز
- خردسالی که خوب و بد را تشخیص میدهد.
- موالات
- پشت سر هم - پیاپی انجام دادن.
- مُوجِر
- اجارهدهنده.
- مَوقوفٌ علیهم
- کسانی که به نفع آنها وقف شده است.
- مَوقوفه
- وقفشده.
- مُوَکِّل
- وکیلکننده.
- منعکردن
- جلوگیری کردن، بازداشتن.
- مَیِّت
- مرده، جسد بیجان انسان.
ن
- ناسِیه
- زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است.
- نافله
- نماز مستحبی.
- نذر
- واجب نمودن کار مطلوب یا ترک کار غیر مطلوب بر خود برای خدا.
- نری
- بیضه.
- نبش قبر
- شکافتن قبر.
- نصاب
- حد مشخص - حد یا مقدر معین.
- نصاب زکات
- حد مشخصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است.
- نظر به رِیبه
- نگاه کردن به گونهای که دیگران را بدگمان کند - نگاهی که موجب فتنه شود.
- نجس
- پلید، ناپاک.
- نِفاس
- خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج میگردد.
- نفقه
- به مالی گفته میشود که برای ادامه زندگی بر حسب حال اشخاص لازم است و آن عبارت است از خرج خوراک، پوشاک و مسکن.
- نُفَساء
- زنی که خون نفاس ببیند.
- نِکاح
- ازدواج کردن - زناشویی.
- نماز آیات
- دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است.
- نماز احتیاط
- نماز بدون سورهای که برای جبران رکعات مورد شک به جا آورده میشود.
- نماز استسقاء
- نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود.
- نماز جماعت
- نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا میآورند.
- نماز جمعه
- دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار میگردد و با کمتر از ۵ نفر انجام پذیر نیست.
- نماز خوف
- نماز یومیه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور مختصر به جا آورده شود.
- نماز شب
- یازده رکعت نافله شب در قالب هشت رکعت نماز دو رکعتی، دو رکعت شَفع و یک رکعت وَتر.
- نماز شَفع
- دو رکعت نماز مستحبی که پس از هشت رکعت نافلههای شب، پیش از نماز وتر گزارده میشود.
- نماز طواف
- دو رکعت نماز مخصوص که در مراسم حج و عمره پس از طواف گزارده میشود.
- نماز عید
- دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان میخوانند.
- نماز قصر
- نماز شکسته - نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده میشود.
- نماز قضاء
- نمازی است که به جبران نمازهای فوت شده گزارده میشود.
- نماز مستحب
- هر نمازی که به جا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست.
- نماز میت
- نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود.
- نماز واجب
- نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: ۱ - نمازهای یومیه. ۲ - نماز آیات. ۳ - نماز میت. ۴ - نماز طواف. ۵ - نماز قضای پدر و مادر. ۶ - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است.
- نماز وحشت
- دو رکعت نماز که برای شب اول قبر متوفی خوانده میشود.
- نماز یومیه
- نماز روزانه - نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً ۱۷ رکعت است.
- نوافل یومیه
- نمازهای مستحبی روزانه که هر شبانه روز ۳۴ رکعت و در جمعه ۳۸ رکعت است.
- نهی از منکر
- بازداشتن دیگران از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است.
- نیت
- قصد - تصمیم انجام عمل دینی با هدف تقرب به خداوند.
و
- واجب
- هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است.
- واجب تخییری
- امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد مانند کفاره روزه که مخیر است بین سه امر: ۱ - آزادکردن برده. ۲ - شصت روز روزه گرفتن. ۳ - شصت مسکین را اطعام کردن.
- واجب تعبدی
- عملی است که انجام آن حتما باید با قصد قربت باشد.
- واجب توصلی
- عملی است که انجامش نیاز به قصد قربت ندارد. مثل شستن لباس برای نماز.
- واجب عینی
- واجبی که بر هر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است مانند نماز و روزه.
- واجب کفایی
- واجبی که اگر به حد کافی کسانی نسبت به آن اقدام نمایند از دیگران ساقط میشود مانند غسل و سایر تجهیزات میت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدهای اقدام کنند، از دیگران ساقط میشود.
- واجب مُوَسَّع
- واجبی است که وقت انجام آن وسیع است مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد.
- واجب مُضَیَّق
- واجبی است که دارای وقت مشخص و محدود است مانند روزه گرفتن در ماه رمضان.
- وارث
- کسی که ارث میبرد.
- وراث
- کسانی که ارث میبرند.
- واقف
- وقفکننده.
- وثیقه
- سپرده، گرویی.
- وجه
- صورت - دلیل - عنوان.
- وَدی
- رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده میشود.
- ودیعه
- امانت
- وَذی
- رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده میشود.
- وصل به سکون
- حرکت آخر کلمهای را انداختن و بدون توقف آن را به کلمه بعد چسباندن.
- وَصِیّ
- کسی که مسئول انجام وصیتی شود.
- وصیت
- سفارش - توصیههایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری میکند.
- وضو
- شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز.
- وضو - ارتماسی
- وضویی که انسان به جای آن که آب را روی صورت و دستهایش بریزد، صورت و دستهایش را در آب فرو میبرد و در حال فرو بردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو میکند.
- وضوی ترتیبی
- وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دستهایش آنها را میشوید.
- وضوی جبیره
- آن است که در محل وضو جبیره باشد.
- وطن
- جایی که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کند.
- وطی
- لگد مال کردن - کنایه از عمل جنسی است.
- وقف به حرکت
- در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه، بین آن و کلمه بعد فاصلهانداختن.
- وکیل
- نماینده، کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد.
- ولایت
- سرپرستی، صاحب اختیار بودن.
- ولی (یا قیم)
- کسی که به دستور شارع مقدس، سرپرست دیگری است مانند پدر و پدر بزرگ و مجتهد جامع الشرایط.
ه
- هبه
- بخشش
- هدیه
- تحفه، ارمغان.
ی
- یائِسِه
- زنی که سنش به حدی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمیشود.
در لغت کودکی است که یکی از والدین بویژه پدرش فوت کرده و در شرع، کسی است که پدرش را قبل از بلوغش از دست داده است.
منابع
- بهجت، محمدتقی، توضیح المسائل، قم: شفق، ۱۳۸۰.