قبیله قریش

مقاله ضعیف
کپی‌کاری از منابع مردود
شناسه ارزیابی نشده
عدم جامعیت
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از قبيله قريش)
قبیله قریش
اطلاعات کلی
وجه نام‌گذاریلقب نضر بن کنانه، جد دوازدهم یا فهر بن مالک، جد دهم پیامبر(ص) است.
بنیانگذارقصی بن کلاب
خاستگاهمکه
عصرقبل از اسلام
انشعاب بهبنی هاشم، بنی حارث، بنی امیه، بنی نوفل، بنی حارث بن فهر، بنی اسد، بنی عبدالدار، بنی زهره، بنی تیم بن مره، بنی مخزوم، بنی یقَظه، بنی مرّه، بنی عدی بن کعب، بنی سهم، بنی جُمَح، بنی مالک، بنی معیط، بنی نزار، بنی سامه، بنی ادرم، بنی محارب، بنی حارث بن عبدالله، بنی خزیمه و بنی بنانه.
مکان استقرارمکه
حوادثحلف‌ المطیبین، حلف الفضول، ایستادگی در برابر ترویج اسلام، غزوه بدر، غزوه احد و غزوه خندق


قبیله قُرَیش، از مشهورترین قبایل عرب در حجاز که پیامبر اکرم(ص) نیز از آن قبیله بوده است. بیشتر نسب‌شناسان عقیده دارند که قریش لقب نضر بن کنانه، جد دوازدهم پیامبر(ص) است؛ از این رو هر طایفه‌ای که نسبش به «نضر بن کنانه» برسد، قُرَشی خوانده می‌شود و از قبیله قریش به شمار می‌آید.

برخی دیگر از دانشمندان نسب‌شناس، قریش را لقب فهر بن مالک، جد دهم پیامبر(ص)، دانسته‌اند و نسل او را قریشی به شمار می‌آورند. در قرآن، سوره‌ای به نام قریش آمده است.

علت نام‌گذاری

دلایل مختلفی در علت نام‌گذاری قریش آمده‌است، که عبارتنداز:

  • اول: برخی گفته‌اند قریش لقب فهر یکی از اجداد پیامبر(ص) بوده و فرزندان وی را به وی نسبت داده‌اند.[۱]
  • دوم: عده‌ای گفته‌اند قریش لقب نَضر بن کِنانه بوده به همین جهت بر فرزندان و نسل وی نیز اطلاق شده است.[۲] به نضر نیز از آن جهت قریش می‌گفتند که به تفتیش نیازمندان می‌پرداخت از آنجا که تقریش به معنای تفتیش است وی لقب قریش گرفت.[۳]
  • سوم: گفته‌اند قرش به معنای کسب است، از آنجا که قریش اهل کشاورزی نبوده و شغلشان تجارت بود این لقب به آنان اختصاص داده شد.[۴]
  • چهارم: بعضی گفته‌اند قریش به معنای جمع شدگان از این طرف وآن طرف است، به این دلیل به قبیله قریش، قریش گفته شده زیرا هنگامی که قصی بن کِلاب بر مکه مسلط شد تیره‌های متفرقه اطراف مکه را جمع نموده و در مکه مسکن داد.[۵]


طایفه‌های قریش

قریش قبیله بزرگی در مکه بود که مقارن ظهور اسلام به طایفه‌های بسیاری تقسیم شده‌بود؛ از جمله: بنی هاشم، بنی مطلب، بنی حارث، بنی امیه، بنی نوفل، بنی حارث بن فهر، بنی اسد، بنی عبدالدار، بنی زهره، بنی تیم بن مره، بنی مخزوم، بنی یقَظه، بنی مرّه، بنی عدی بن کعب، بنی سهم، بنی جُمَح، بنی مالک، بنی معیط، بنی نزار، بنی سامه، بنی ادرم، بنی محارب، بنی حارث بن عبدالله، بنی خزیمه و بنی بنانه.[۶]

از طوایف ۲۵ گانه قریش، برخی در سرزمین بطحاء (مناطق هموار مکه) ساکن بودند که به «قریش بِطاح» یا «قریش بَطْحاء» شهرت داشتند، و طایفه‌هایی نیز در کوه‌ها و بیرون شهر مکه ساکن بودند که به «قریش ظَواهر» مشهور بودند.[۷]

آغاز ریاست بر مکه

قبل از قریش اداره کعبه بر عهده قبیله خزاعه بود.[۸] در این ایام قریش در اطراف مکه به سر می‌بردند و در امور کعبه دخالتی نداشتند، پس از مدتی قصی بن کلاب به مکه آمده و با دختر بزرگ قبیله خزاعه ازدواج کرد. قصی رفته رفته اداره امور کعبه را از آن خود کرد و از بنی کنانه و قریش کمک گرفت.[۹]

شغل

تجارت

قریشیان مردمی تجارت‌پیشه بودند که به کشورهای یمن، شام و ایران سفر می‌کردند و بازارهای معروفی همچون بازار عکاظ و بازار ذی المجاز داشتند.[نیازمند منبع]

آنان در هر سال دو سفر تجاری تابستانی و زمستانی به مناطق دیگر جهان داشتند که در قرآن نیز از آن‌‌‌ سخن به میان آمده است. البته تجارت آنان از مکه عدول نمی‌کرد. تجار غیر عرب کالاهایشان را می‌خریدند و در کشورهای همجوار می‌فروختند،[۱۰] تا اینکه هاشم بن‌ عبد مناف سنت تجارت قریش به شام و یمن را بنیان نهاد. هاشم از ملوک شام اجازه تجارت در بلاد شام را گرفت، سپس برادرش عبدالشمس موفق به کسب اجازه از حاکم حبشه جهت تجارت به آنجا شد و نوفل بن عبدمناف کوچکترین فرزند عبدمناف نیز با سفر به عراق از کسری نامه‌ای دریافت کرد جهت تجارت به عراق.[۱۱]

مناصب مربوط به کعبه

قریش به کعبه و مسائل مربوطه به آن توجه فراوانی داشتند و اقتصاد و سیاست آنان بر اساس مناصب مربوط به کعبه استوار بود. هر یک از موسسات وابسته به کعبه را یکی از بزرگان طوایف قریش عهده‌دار بود و مقارن با ظهور اسلام، غالباً مناصب کعبه در دست ده طایفه مهم قریش بود. این ده طایفه عبارت بودند از: بنی هاشم، بنی امیه، بنی عبدالدار، بنی اسد، بنی مخزوم، بنی سهم، بنی تیم، بنی عدی بنی نوفل و بنی جمح.[نیازمند منبع]

مناصب کعبه که قریش عهده‌دار آن بود عبارت بود از: منصب «سقایت» (آب‌رسانی به زائران کعبه)، منصب «رِفادت» (مهمانداری و پذیرائی زائران کعبه)، منصب «حجابت» (کلیدداری و دربانی)، منصب «قضاوت»، منصب «قیادت» (سرداری و سرپرستی کاروان‌های بازرگانی و جنگی)، منصب «عمارت» (نگهبانی و مراقبت از مسجد الحرام)، منصب جمع‌آوری و نگهداری اموال کعبه، منصب پرداخت دیه و غرامت و...[نیازمند منبع]

قبیله قریش از آن جهت که نگهبان و حافظ کعبه بودند، در کنار جیران الله و سکان الله، «آل الله» نیز نامیده می‌شدند.[۱۲] به گفته منصور بن حسین آبی عالم شیعه قرن پنجم، ماجرای اصحاب فیل، به قریش عظمت بخشید و سبب شد که آنان را اهل الله بنامند.[۱۳]

دین

پیروی دین حضرت ابراهیم

بنابر برخی منابع تاریخ اسلام، قریشیان ابتدا بر دین حضرت ابراهیم یعنی دین حنیف بودند، اما رفته رفته از آن دور شدند. با این حال، برخی احکام و آداب دین ابراهیم همچنان بر جای ماند ولی در همان هم تغییرات و بدعت‌هایی ایجاد کردند. از جمله این بدعت‌ها ترک وقوف در عرفه و مراسم آن است. با اینکه قریشیان می‌دانستند وقوف در عرفه از احکام دین ابراهیم(ع) است آن را ترک و وقوف در آن را بر سایر اعراب، واجب شمردند و گفتند: «ما فرزندان ابراهیم و اهل حرم و خادمان کعبه و ساکنین آن هستیم؛ برای ما سزاوار نیست که از حرم خارج شده و غیر حرم را به مانند حرم بزرگ شماریم، و تصورشان این بود که این کار از حرمت و شأن‌‌شان در نزد عرب می‌کاهد.»[۱۴]

آنان، ساکنان خارج از حرم را وادار می‌کردند که غذای خود را وارد حرم نکنند، بلکه باید از غذای اهل حرم استفاده کنند، در موقع طواف باید از لباس‌های مردم مکه که لباس ملی و قومی بود بهره بگیرند و اگر کسی توانایی خریدش را نداشت باید برهنه طواف می‌کرد.[۱۵]

این بدعت‌گزاری‌ها به خصوص از زمانی‌که خداوند در ماجرای اصحاب فیل لشکر ابرهه را تار و مار کرد، شدت گرفت؛ چرا که بعد از این ماجرا، نزد اعراب، مقام کعبه و قریش، بیش از پیش بالا رفت. اعراب می‌گفتند: «اینان(قریش) اهل الله هستند چرا که خداوند از ایشان دفاع نمود و دشمنانشان را نابود ساخت.»[۱۶]

آنها هنگام انجام دادن اعمال حج، غذای روغنی نمی‌پختند؛ شیری اندوخته نمی‌کردند؛ مو و ناخن نمی‌گرفتند؛ روغن استعمال نمی‌کردند؛ با زنان معاشرت نمی‌کردند؛ خود را خوشبو نمی‌کردند؛ گوشت نمی‌خوردند؛ در خانه‌ای از خانه‌های مکه داخل نمی‌شدند؛ در حال انجام مناسک حج در خیمه‌های چرمی ساکن می‌شدند.[۱۷]

بت‌پرستی

مردم مکه، بر آیین اسماعیل(ع) بودند تا اینکه عمرو بن لحی خزاعی آن را تغییر داد. او در پی سفری که به بلقاء شام داشت بتانی را به مکه آورد و بت‌پرستی را در مکه رواج داد.[۱۸]

عُزّی، هُبَل، أساف، نائله و مناة(مَنات) از بتان معروف قریش به شمار می‌آمدند.

  • «عزّی» بزرگترین بتشان بود، بدین جهت قریش را عزّی هم می‌خواندند. آنان عزی را زیارت می‌کردند و برایش هدیه می‌بردند و برایش قربانی انجام می‌دادند و بدین وسیله بدان تقرب می‌جستند.[۱۹]
  • «هبل» با عقیق سرخ، به شکل انسان ساخته شده بود و بزرگترین بت درون کعبه به شمار می‌رفت.[۲۰]
  • أساف و نائله هم دو بت دیگر قریش بود که آن را می‌پرستیدند این دو را که به صورت دو سنگ مسخ شده بودند را پیشایش کعبه نهادند تا مردمان از آن پند بگیرند.[۲۱]
  • مناة نیز از دیگر بتانی بود که علاوه بر دیگر اعراب، قریش نیز آن را بزرگ می‌داشتند.[۲۲]

با این حال، بودند عده‌ای از قریش که از پرستش بتان سرباز زده بودند و پیرو دین حنیف مانده یا نصرانی شده بودند. علاوه بر این در بین قریش و بویژه در طایفه بنی‌هاشم آیین حنیف ابراهیم(ع) پیروانی داشته است. ورقة بن نوفل از جمله کسانی بود که از پرستش بتان سرباز زده آیین مسیحیت اختیار کرده بود.[۲۳] و زید بن عمرو بن نفیل نیز از پرستش بتان سرباز زده بود و به دنبال دین بود تا اینکه در شام، توسط مسیحیان کشته شد.[۲۴]

پیمان‌های قریش

پیمان مطیبین

پس از وفات قصی بن کلاب و دو فرزندش عبدالدار و عبدمناف، بین خاندان قریش در به دست گرفتن امور مکه دو‌ دستگی افتاد، و هر یک از طوایف قریش به یک دسته پیوستند: گروهی به خاندان عبدمناف با ریاست عبد شمس بن عبدمناف پیوستند و گروهی به خاندان عبدالدار با ریاست عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبد الدار پیوستند.[۲۵]
خاندان ‌اسد بن عبدالعزی و خاندان زهره بن کلاب و خاندان ‌تیم بن مرة بن کعب و خاندان ‌حارث بن فهر بن مالک، به خاندان عبدمناف پیوستند.
خاندان مخزوم، خاندان سهم بن عمرو، خاندان جمح بن عمرو و خاندان عدی بن کعب، با خاندان عبدالدار پیمان بستند.[۲۶]

هر قومی با هم، علیه گروه دیگر، هم‌قسم شدند؛ طرفداران و حامیان عبدمناف دست خود را در ظرفی از طیب (معطر و خوشبو)فرو بردند و به کعبه مالیدند و بر استواریشان تأکید کردند و در مقابل حامیان عبدالدار نیز دستان خود را در ظرفی از خون فرو برده بر دیوار کعبه مالیدند و قسم خوردند که تسلیم نشوند و کفش از پا در نیاوردند تا پیروز شوند.[۲۷] تا اینکه سرانجام دو طرف به صلح رضایت دادند و مناصب مکه را بین خود تقسیم کردند. [۲۸]

حلف الفضول

سبب این پیمان این بود که مردی از بنی‌زبید یمن به مکه آمده بود و کالایی را به عاص بن وائل سهمی فروخته بود؛ اما عاص در پرداخت پول آن، تعلل می‌ورزید به نحوی که مرد مایوس شد به ناچار بر کوه ابوقبیس رفته شکایت خود را ضمن اشعاری اعلام نمود. عده‌ای از قریشیان از این واقعه شرمنده شده به فکر چاره افتادند. اول کسی که در این کار پیش‌قدم شد، زبیر بن عبدالمطلب بود او طوایف قریش را در دارالندوه فراهم آورد و از آنجا به خانه عبدالله بن جدعان رفتند. آنجا پیمان بستند که «برای یاری هر ستمدیده و گرفتن حق وی هم‌داستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدی ستم شود». قریش این پیمان را حلف الفضول نامید.[۲۹]

جنگ‌ها

قبل از اسلام، جنگ‌های زیادی ميان قبایل در گرفت که بخشی از قریش نیز در آنها ورود کرد. معروف‌ترین آنها، جنگ‌هایی بود که به جهت وقوع در ماه‌های حرام به جنگ‌های فِجار معروف بودند.[۳۰] پس از اسلام نیز افرادی از قریش با پیامبر(ص) و مسلمانان مقابله‌هایی داشتند که غزوه بدر، غزوه احد و غزوه خندق مشهورترین این جنگ‌ها بود.[۳۱]

پانویس

  1. ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۲۶.
  2. ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۲۸.
  3. ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۲۸-۲۲۹.
  4. یاقوت حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ج۴، ص۳۳۷؛ بلاذری،انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۱۱، ص۸۰.
  5. یاقوت حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ج۴، ص۳۳۶.
  6. حموی، معجم البلدان، دار إحياء الثراث العربي بيروت - لبنان، ۱۳۹۹ق، ج۱، ص۴۴۴.
  7. حموی، معجم البلدان، دار إحياء الثراث العربي بيروت - لبنان، ۱۳۹۹ق، ج۱، ص۴۴۴.
  8. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیه، ص۱۲۶.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۵۶؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۱، ص۲۳۸-۲۳۹.
  10. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۱، ص۲۴۲.
  11. بلاذری،انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۵۹.
  12. ابن عبدربه، العقد الفرید، دارالکتب العلمیه، ج۳، ص۲۲۶؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۲۵۸؛ ابن بابویه، الامالی، ۱۴۱۷ق، ص۳۱۷؛ آذرنوش، دانشنامه بزرگ اسلامی، ۱۳۶۷ش، ج۱، ص۵۳۶..
  13. آبی، نثر الدر، ۱۴۲۴ق، ص۲۷۳.
  14. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ۱۴۰۵ق، ص۱۲۷.
  15. ابن هشام، السیرة النبویة، دارالمعرفة، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۵۹.
  16. ابن هشام، السیرة النبویة، دارالمعرفة، ص۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۵۹.
  17. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۱، ص۲۵۶؛ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۵۹.
  18. ابن کلبی، الاصنام، ۱۴۲۱ق، ص۸.
  19. ابن کلبی، الاصنام، ۱۴۲۱ق، ص۱۸.
  20. ابن کلبی، الاصنام، ۱۴۲۱ق، ص۲۷-۲۸.
  21. ابن کلبی، الاصنام، ۱۴۲۱ق، ص ۹ و ۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ص۸۲.
  22. ابن کلبی، الاصنام، ۱۴۲۱ق، ص۱۳.
  23. ابن قتیبة، المعارف، قاهره، ص۵۹.
  24. ابن قتیبة، المعارف، قاهره، ص۵۹؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۱، ص۲۵۷.
  25. ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ص۱۳۱-۱۳۲.
  26. ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ص۱۳۱-۱۳۲.
  27. ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ص۱۳۱-۱۳۲؛ بلاذری،انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۵۶.
  28. ابن هشام، السیرة النبویه، دار المعرفة، ص۱۳۲؛ بلاذری،انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ص۵۶.
  29. مسعودی، مروج الذهب، ص۲۷۱؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۲، ص۱۸.
  30. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، ج۲، ص۱۷.
  31. ر.ک به مدخل غزوه

منابع

  • آبی، منصور بن حسین، نثر الدر فی المحاضرات، تحقیق محفوظ خالد عبدالغنی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق/۲۰۰۴م.
  • ابن بابویه، محمد بن علی، الامالی، قم، موسسه البعثه، ۱۴۱۷ق.
  • ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، تحقیق خور شید احمد فارق، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
  • ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
  • ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ ششم، بیتا.
  • ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
  • اصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی.
  • آذرنوش، آذرتاش، دانشنامه بزرگ اسلامی: آل، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی ۱۳۶۷ش.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
  • سمعانی؛ الانساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، چاپ اول.
  • کلبی، هشام بن محمد، کتاب الأصنام، تحقیق احمد زکی پاشا، قاهره، دار الکتب المصریة، چاپ چهارم، ۱۴۲۱ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، انتشارات موسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم‌، دار المجری، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، پورسعید، مکتبة الثقافة الدینیه، بیتا.
  • یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵م.
  • یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا.

پیوند به بیرون