حِلْفُ الْفُضول پیمانی است میان برخی طوایف قریش در دوران جاهلیت، برای حمایت از ستمدیدگان در مکه. بنی هاشم و بنی مطّلب، فرزندان عبدمَناف، بنی زُهرة بن کلاب، بنی تَیم بن مُرَّه، و بنی اسد بن عبدالعُزّی بن قُصَی، طوایف شرکت کننده در این پیمان بودند. پس از اسلام نیز از این پیمان به نیکی یاد شده است.

وجه نام‌گذاری

در وجه نام‌گذاری حلف‌الفضول گفته‌اند چون حلف‌الفضول پس از حلف المطیبین و حلف الاحلاف منعقد شد و غیر از این دو پیمان و افزون بر آنها بود، آن را به این نام خواندند.[۱]

همچنین گفته‌اند این پیمان را به دلیل فضل و برتری آن بر دیگر پیمان‌هایی که تا آن روز میان عرب سابقه داشت، و نیز به دلیل شرافت و فضیلت کسانی که آن را منعقد کردند، حلف‌الفضول نامیدند.[۲]

این نام‌گذاری را به زبیر بن عبدالمطلب، که از تیره بنی هاشم بود، نسبت داده[۳] و گفته‌اند وی این پیمان را برای آنان نوشت و اشعاری در این باره سرود.[۴] برخی نیز گفته‌اند که عرب یا قریش به طور خاص، آن را چنین نامیدند.[۵]

در سبب نام‌گذاری وجوه دیگری نیز مطرح کرده‌اند که چندان مقبول نیست، از جمله گفته‌اند:

  • در این پیمان، سه تن به نام فَضْل (جمع آن: فُضول) حضور داشتند؛ [۶]
  • هم پیمانان در حلف‌الفضول اموال زائد بر نیاز خویش (= فُضول) را بذل کردند؛
  • آنان کاری را بر عهده گرفتند که بر آنان واجب و لازم نبود؛
  • نخستین بار مردانی از جُرْهُم، که نام هایشان مشتق از فَضْل بود، با یکدیگر هم پیمان شدند که از مظلوم حمایت کنند و حق او را بگیرند و این پیمان را، به پیروی از پیمان جرهمی‌ها، حلف‌الفضول نامیدند.[۷]

زمان

گفته‌اند که حلف‌الفضول بیست سال پس از عام الفیل، در بازگشت قریش از جنگ فِجار، روی داد. جنگ فجار در شوال و حلف‌الفضول در ذیقعده روی داد.[۸] با این حال، پاره‌ای روایات، زمان بستن این پیمان را پنج سال پیش از بعثت[۹] یا در خردسالی پیامبر نوشته‌اند.[۱۰]

سبب شکل‌گیری

علت شکل‌گیری پیمان جوانمردان، واکنش در برابر ظلم و ستم برخی از قریشیان به افراد بی‌یاور در مکه بود.[۱۱] روزی مردی از زَبیدِ یمن با کالای خود به مکه رفت. عاص بن وائل سَهْمی (پدر عمرو بن عاص) کالای وی را خرید، اما در پرداخت قیمت آن تأخیر کرد. مرد یمنی به قریش پناه جست و از آنان خواست تا او را در گرفتن حقّش یاری کنند، اما کسی او را یاری نکرد. از این رو تصمیم گرفت برای احقاق حق و بیان اعتراض خود، بر فراز کوه ابوقبیس (نزدیک مسجدالحرام) رود. وی در این مکان ایستاد و با صدای بلند این اشعار را خواند:

يا لَلرجال لِمظلوم بِضاعتُه
ببطن مكّة نائي الدار والنفر
ومُحرمٍ أشعث لم يقض عمرتَه
يا للرجال و بين الحِجْر و الحَجَر
إنّ الحرام لِمَن تمّت كرامتُه
ولا حرام لثوب الفاجر الغَدر

که مضمونش دادخواهی بود.[یادداشت ۱][۱۲]

زبیر بن عبدالمطلب، عموی رسول اکرم(ص) و از بزرگان و اشراف قریش، نخستین کسی بود که درباره حلف‌الفضول سخن گفت و به آن دعوت کرد.[۱۳] در پی آن، برخی طوایف قریش در دارالنَّدوه (که محل حَلّ و عقد و رسیدگی به امور بود) گرد آمدند و هم‌سخن شدند که دادِ مظلوم را از ظالم بگیرند.[۱۴] سپس، به کوشش زبیر بن عبدالمطلب، در خانه عبدالله بن جُدعان تَیمی، یکی از اشراف قریش، گرد آمدند. آنان دست در آب زمزم فرو کردند (و به قولی دستان خود را بر خاک مالیدند) [۱۵] و با یکدیگر پیمان بستند که اگر بر کسی از اهالی مکه یا بیگانه‌ای در این شهر ستمی رود، او را یاری کنند تا حق خود را از ظالم بگیرد، [۱۶] ظالم را از ظلم باز دارند و از هر منکری نهی کنند[۱۷] و به تهیدستان در مال و معاش کمک کنند.[۱۸]

این پیمان به جهت اهمیت، پیش از اسلام به عنوان مبدأ تاریخ قرار داده شده بود.[۱۹] همچنین برخی حلف‌الفضول را شریف‌ترین پیمانی می‌دانند که تا آن روز میان عرب‌ها وجود داشت.[۲۰]

طوایف شرکت‌کننده

طوایفی از قریش که در این پیمان حضور داشتند، عبارت بودند از بنی هاشم و بنی مطّلب، فرزندان عبدمَناف، بنی زُهرة بن کلاب، بنی تَیم بن مُرَّه، و بنی اسد بن عبدالعُزّی بن قُصَی.[۲۱] از بنی حارث بن فِهر نیز یادکرده‌اند، [۲۲] اما درباره حضور آنان در حلف‌الفضول اتفاق نظر وجود ندارد.[۲۳] به هر روی، فضل و سبقت در حلف‌الفضول از آنِ بنی هاشم بود.[۲۴]

بنی عبدشمس و بنی نَوْفَل، از تیره‌های بنی عبدمناف، از این پیمان خارج شدند؛ [۲۵] زیرا این پیمان بر ضد بنی امیه و هم پیمان آنان، عاص بن وائل، شکل گرفت.[۲۶] برخی مورخان، قبایل شرکت کننده در حلف‌الفضول را همان قبایلی دانسته‌اند که قبل از آن در حلف المطیبین[۲۷] شرکت کرده بودند.[۲۸]

حلف‌الفضول پس از اسلام

به جهت اینکه حلف‌الفضول برای حمایت و دادخواهی از مظلوم بر ضد ظالم بود، اسلام آن را تأیید و تثبیت کرد.[۲۹]

از رسول اکرم(ص) حدیثی روایت شده است که پس از بعثت فرمود:

«‌(همراه عموهای خود) در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی (حلف‌الفضول) بودم که اگر همه شتران سرخ موی را به من دهند، دوست ندارم به آن خیانت کنم و اگر امروز هم مرا به [مانند] آن دعوت کنند، می‌پذیرم ».[۳۰]

خلیفه دوم حضور در حلف‌الفضول را یکی از معیارهای تقدم قبایل برای برخورداری بیشتر از عطا و مقرری بیت المال به شمار می‌آورد[۳۱]

در یکی از سفرهای معاویه به مدینه، عبدالله بن زبیر به او گفت که با امام حسن(ع) در حلف‌الفضول همراه است و اگر امام از وی بر ضد معاویه یاری بخواهد، او را اجابت می‌کند، اما معاویه ادعای او را در انتساب به حلف‌الفضول به تمسخر گرفت و رد کرد.[۳۲]

پس از شهادت امام حسن(ع) نیز هنگامی که امام حسین(ع) بنا بر وصیت برادرش، می‌خواست پیکر آن حضرت را در کنار قبر رسول خدا(ص) دفن کند، چون با مخالفت امویان روبه رو شد، به حلف‌الفضول متوسل شد و برخی قبایل برای یاری وی آماده شدند، اما آن حضرت از تصمیم خود منصرف گردید.[۳۳]

همچنین هنگامی که ولید بن عُتبة بن ابی سُفیان، امیر اموی مدینه (دوران حکومت: ۵۷ـ۶۰ و ۶۱ـ۶۲)، درباره مال یا زمینی از آنِ امام حسین(ع) بر وی ستم کرد، امام(ع) وی را تهدید کرد که اگر حق او را ندهد، شمشیر بر می‌دارد و در مسجد رسول خدا(ص)، مردم را به حلف‌الفضول می‌خواند. در پی آن، کسانی برای حمایت از امام حسین(ع) اعلام آمادگی کردند و ولید، ناگزیر، حق امام را داد.[۳۴] به نوشته جواد علی، [۳۵] شاید مقصود امام آن بوده است که به پیمانی همچون حلف‌الفضول دعوت می‌کند و به همین جهت نمی‌توان از این حکایت نتیجه گرفت که حلف‌الفضول تا آن زمان برقرار بوده است. هشام بن محمد بن سائب کلبی (متوفی ۲۰۴ق) کتابی با عنوان حلف‌الفضول نوشته بوده است.[۳۶]

پانویس

  1. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۵۳ـ۵۴، ۲۷۹؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.
  2. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۱۳۰ و ج۱۵، ص۲۰۳.
  3. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۳
  4. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۱۸۷، ۱۸۹؛ مسعودی، تنبیه، ص۲۱۰.
  5. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۵۴، ۲۷۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶.
  6. برای نمونه رجوع کنید به یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸.
  7. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴.
  8. ر.ک: ابن سعد، طبقات، ج۱، ص۱۲۸؛ ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۱۷۴، ۱۸۶ـ ۱۸۷؛ قس یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۸
  9. رک: ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۵۳
  10. ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۱۳۰ و ج۱۵، ص۲۰۳.
  11. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷.
  12. ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ۱۴۰۵ق، ۱۹۸۵م،ص۵۲ـ۵۳، ۱۸۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ۱‍۹۹۶م،ج۲، ص۱۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۹؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشردار صادر، ج۲، ص۱۷.
  13. ابن سعد، ج۱، ص۱۲۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۴، ص۱۳۰.
  14. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق،ج۲، ص۲۷۰.
  15. ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ۱۴۰۵ق، ص۱۸۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۳ـ۲۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۴، ص۱۳۰ و ج۱۵، ص۲۰۳.
  16. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ۱۴۰۵ق،ص۵۳.
  17. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)،ج۱۴، ص۱۳۰.
  18. ابن سعد، طبقات،الناشر :دار صادر - بيروت، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۱۸۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۵، ص۲۰۳.
  19. مسعودی، التنبیه و الاشراف، مصر دارالصاوی،ص۲۰۹.
  20. ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۵۲، ۱۸۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۵، ص۲۰۳.
  21. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۱؛ ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص۱۶۷؛ همو، کتاب المُنَمَّق، ص۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۸.
  22. رجوع کنید به ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ص۱۸۹؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۸.
  23. ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، ص۱۶۷.
  24. ابن سعد، طبقات، ج۱، ص۱۲۹.
  25. رجوع کنید به ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۴۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۵۲، ص۱۸۶.
  26. عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۱، ص۹۹.
  27. رجوع کنید به ادامه مقاله
  28. رجوع کنید به یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۷ـ ۱۸؛ مسعودی، تنبیه، ص۲۱۰ـ۲۱۱؛ ابن حِبّان، صحیح ابن حبّان، ج۱۰، ص۲۱۷.
  29. رجوع کنید به مسعودی، تنبیه، ص۲۱۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۴، ص۱۳۰؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۳۳.
  30. ابن هشام، سیرة النبویه، ج۱، ص۱۴۱ـ۱۴۲؛ ابن سعد، طبقات، ج۱، ص۱۲۹؛ ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق، ص۵۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۴، ۲۶ـ۲۷.
  31. رجوع کنید به شافعی، الاُمّ، ج۴، ص۱۶۶؛ ابن حنبل، کتاب العلل، ج۳، ص۴۲۳؛ مطیعی، التکملة الثانیة، ج۱۹، ص۳۸۱.
  32. اخبار الدولة العباسیة، ص۵۸ـ ۵۹.
  33. ابن سعد، خامسه۱، ۱۴۱۴ق، ص۳۴۲؛ ابن عساکر، ترجمة الامام الحسن(ع)، ص۲۲۲.
  34. ابن هشام، سیرة النبویه، ج۱، ص۱۴۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۰، ص۱۶۹.
  35. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۴، ص۸۹.
  36. ابن ندیم، فهرست، ص۱۰۸؛ ابن خلّکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۸۲.

یادداشت

  1. اى مردان بداد ستمديده‌اى برسید كه در وسط شهر مكه كالايش را به ستم برده‌اند و دستش از خانه و كسان دور است، و اى مردان به داد مُحرمى برسید که هنوز ژوليده است و عمره‌اش را بجاى نياورده و ميان حجر و حجر الاسود گرفتار است. براستى كه حُرمت و احترام براى آن كسى است كه در بزرگوارى تمام باشد، و دو جامۀ فريبكار احترامى ندارد.

منابع

  • ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، [بی‌تا].
  • ابن حِبّان، صحیح ابن حبّان بترتیب ابن بلبان، ج۱۰، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
  • ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت [بی‌تا].
  • ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، بیروت، ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  • ابن حنبل، کتاب العلل و معرفة الرجال، چاپ وصی اللّه عباس، بیروت، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  • ابن خلّکان، وفیات الاعیان.
  • ابن سعد، الطبقات الكبرى؛ الطبقة الخامسة1، تحقیق محمد بن صامل السلمى، الطائف، مكتبة الصدیق، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
  • ابن سعد، طبقات، (بیروت).
  • ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت، ۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
  • ابن عساکر، ترجمة الامام الحسن(ع)، چاپ محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
  • ابن ندیم، فهرست، (تهران).
  • ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
  • اخبارالدولة العباسیة و فیه اخبارالعباس و ولده، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت، دارالطلیعة للطباعة و النشر، ۱۹۷۱.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
  • جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸.
  • شافعی، محمدبن ادریس، الاُمّ، بیروت، ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
  • عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی اللّه علیه وآله وسلم، قم، ۱۴۰۳.
  • قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
  • مسعودی، تنبیه الاشراف.
  • مسعودی، مروج الذهب، (بیروت).
  • مطیعی، محمد نجیب، التکملة الثانیة، المجموع: شرح المُهَذّب، در یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج۱۳ـ۲۰، بیروت، دارالفکر، [بی‌تا].
  • یعقوبی، تاریخ.

پیوند به بیرون