ادریس یا خنوخ از پیامبران الهی که قرآن او را یکی از پیامبران بزرگ لقب داده و به جایگاه والایی رسیده است. برخی از مفسران قرآن و تاریخ‌نویسان مسلمان ادریس را با اُخنوخ یا خَنوخ (جد حضرت نوح که در تورات نام او ذکر شده است) یکی دانسته‌اند. براساس روایات اسلامی ادریس نخستین کسی بود که جامه دوخت و قلم را برای نوشتن به کار بست و به دانش ستاره شناسی و حساب پرداخت. شغل او خیاطی و مسجد سهله خانه او بود. درباره وفات یا زنده بودن او، بین مفسران و علمای اسلامی اختلاف نظر وجود دارد.

ادریس
اطلاعات پیامبر
نام در قرآنادریس (ع)
نام در کتاب مقدساخنوخ، خنوخ
محل تولد«منف» مصر یا بابل
محل زندگیبابل و مصر
آرامگاهعروج به آسمان
نام قومدودمان قابیل
پیش ازنوح(ع)
پس ازشیث
نام کتابصحیفه ادریس
خویشاوندان مهمحضرت آدم(ع) و حضرت نوح(ع)
دینشریعت آدم و شیث
سن۳۰۰ سال
دوره زمانی۵نسل بعد از آدم
تکرار نام در قرآن۲ بار
پیامبران
حضرت محمد(ص)ابراهیمنوحعیسیموسیسایر پیامبران

دلیل نامگذاری به ادریس

در این زمینه سه نظریه وجود دارد:

  1. برخی کلمه ادریس را مشتق از دروس و دراست دانسته و علت این نامگذاری را دانش بسیار یا ممارست او بر آموزش، ذکر کرده‌اند و گفته‌اند که او بیش‌تر از سی صحیفه را تدریس کرده است.[۱] این مفهوم در تفسیر علی بن ابراهیم قمی در روایتی از امام صادق(ع) نیز تایید شده است در این روایت آمده است: «و سمی ادریس لکثرة دراسته الکتب: این که او ادریس نامیده شد برای آن است که کتاب‌ها را بسیار می‌خواند و درس می‌داد.»[۲]
  2. برخی دیگر به اشتقاق کلمه «ادریس» از ماده «دروس» به ‌معنای پنهان شدن، معتقد بوده و علت این نامگذاری را پنهان شدن ناگهانی ادریس بیان کرده‌اند.[۳]
  3. بعضی می‌گویند ادریس اسمی عجمی (غیر عربی) است و نمی‌تواند مشتق از دراست باشد.[۴] به قولی، ادریس همان هرمس است[یادداشت ۱] که در یونان باستان واسطه بین خدایان و انسان به حساب آمده است.[۵]
  4. بنا بر یک نظریه دیگر، او همان کسی است که در تورات اخنوخ نامیده شده و نام پدر وی «برد بن مهلیل» است[۶] و چون نام ادریس را، عرب از اهل تورات گرفته و مخارج حروف در زبان عربی با مخارج حروف در زبان یهود فرق می‌کند، چنین اختلافی در نام او به وجود آمده است.[۷]

بدون در نظر گرفتن این نکته که حقیقتا اخنوخ و ادریس یک نفر هستند یا دو نفر، تمامی مسلمانان اخنوخ را از اولین پیامبران الهی دانسته و محترمش می‌شمارند.[۸]علامه طباطبایی در تفسیر المیزان عنوان می‌کند که ادریس(ع) «هرمس» نیز نام داشته است برخی معتقدند که کلمه هرمس عربی ارمیس یونانی است، و ارمیس به زبان یونانی به معنای عطارد است. بعضی دیگر عنوان کرده‌اند که نام او به زبان یونانی طرمیس و به زبان عبری خنوخ بود که معرب آن اخنوخ شده، و خدای عز و جل او را در کتاب عربی مبینش ادریس نامیده است.[۹]

زندگی‌نامه

درباره زندگی و سرانجام ادریس(ع) اختلاف بسیاری وجود دارد و مطالب موجود، چندان قابل اعتماد نبوده و برخی معتقدند بیشتر آنچه در مورد ادریس(ع) وجود دارد از زمره اسرائیلیات به حساب می‌آید.[۱۰]

نسب

جوادی آملی معتقد است که حضرت ادریس(ع) سرسلسلۀ بسیاری از انبیائی است که قبل از نوح مبعوث شدند.[۱۱] برخی معتقدند که میان ادریس(ع) و آدم(ع) ۵ نسل فاصله است.[۱۲] طبرسی در مجمع البیان بیان کرده است که او جد پدر حضرت نوح(ع) است، اسم او در تورات اِخنوخ است و روایات متعددی درباره به آسمان رفتن او نقل شده است[۱۳]. در تورات سفر تکوین باب پنجم درباره اجداد نوح آمده است: «یارد صد و شصت دو سال زندگی کرد و خنوخ را به دنیا آورد و از خنوخ، متوشالخ به دنیا آمد، سپس متوشالخ را «لمک» نام می‌برد و گوید از «لمک» نوح به دنیا آمد.» این مؤید سخن مجمع البیان است که فرمود: ادریس جد نوح بود.[۱۴]

در برخی از منابع اسلامی، ادریس را در سلسله نسب پیامبر اسلام(ص) ذکر کرده‌اند[۱۵] هر چند برخی این مطلب را نپذیرفته و عقیده دارند که چون ادریس، حضرت محمد(ص) را در شب معراج «الاخ الصالح» نامیده[۱۶] پس نمی‌تواند از اجداد پیامبر اکرم(ص) باشد[۱۷] البته ابن کثیر این روایت را دلیلی مناسبی برای این قول نمی‌داند و احتمال می‌دهد این کلام حضرت ادریس به دلیل تواضع و احترام بوده باشد.[۱۸]

ولادت

 
تصویر دیدار پیامبر اسلام(ص)با حضرت ادریس و نوح در معراج- این تصویر در مکتب هرات و معراج‌نامه میرحیدر مربوط به قرن پانزدهم میلادی و نهم هجری تهیه شده است.

بعضی «منف» مصر را محل ولادت ادریس می‌دانند[۱۹] و برخی می‌گویند در بابل به دنیا آمده است. او در آنجا رشد کرد و شیث بن آدم که جد جد پدرش بود درس گرفت. اما وقتی ادریس بزرگ شد، خداوند او را به افتخار نبوت مفتخر ساخت اما چون بیشتر مردم بابل از اطاعتش سرپیچی کردند و با او مخالفت کردند تصمیم گرفت با کسانی که به او ایمان آورده‌اند کوچ کند و به سرزمینی دیگر برود. آنها بعد از خروج از بابل به رود نیل و سرزمین مصر رفتند. ادریس در محل جدید علاوه بر آموزش آموزه‌های دینی به مردمان خود آداب و طریقه نقشه کشی برای شهر سازی، سیاست مدنیت و قواعد آن را به آنها آموخت.[۲۰]

فرزندان

طبق کتب تاریخی، ادریس پیامبر فرزندان متعددی داشته که فقط نام متوشلخ (متوشلح)، ناخورا و حرقاسیل در کتابها ثبت شده است.[۲۱]

رسالت

ادریس سومین پیامبر از پیامبران الهی می‌باشد که مأمور هدایت دودمان قابیل شده بود که به اعمال ناپسند می‌پرداختند و مشرک، می‌گسار و بت پرست بودند،[۲۲] او مردم را به حق و توحید دعوت کرده و از آنان می‌خواست از شریعت آدم و شیث پیروی کنند، نسبت به همدیگر با عدل و انصاف رفتار کرده و در مورد ضعیفان کوتاهی نکنند، برای جهاد با دشمنان دین آماده باشند و با پرداخت زکات به یاری فقرا بشتابند و روزه گرفتن در روزهای معهود را فراموش نکنند.[۲۳]

سرانجام

در خصوص عمر حضرت ادریس اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند که عمر ادریس در زمین حدود سیصد سال بود.[۲۴]در مورد پایان عمر یا پایان کار او بر روی زمین نیز اختلافاتی وجود دارد:

  1. طبق برخی روایات ادریس از میان پیروان خود صد نفر از برترین‌ها را برگزید و از میان صد نفر، هفتاد نفر و از میان هفتاد نفر ده نفر ‌و از میان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادریس با این هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نیاز با خدا پرداختند، آنها هم چنان با ادریس به عبادت الهی پرداختند تا زمانی که خداوند روح ادریس را به ملأ اعلی برد.[۲۵]
  2. برخی هم در مورد سرانجام حضرت ادریس گفته‌اند، چون او، گناهان فرزندان قابیل را دید از خداوند خواست که او را به سوی خود بالا ببرد و خداوند هم اجابت کرد و هم اکنون در آسمان چهارم یا ششم زندگی می‌کند.[۲۶] برخی گفته‌اند وی به آسمان چهارم رفت و در آن‌جا جان داد.[۲۷] درمقابل بعضی نیز معتقدند که او به صورت زنده وارد بهشت شد و هرگز از آن بیرون نیامد.[۲۸]
  3. در روایت آمده که سبب بردن ادریس به آسمان این بود که فرشته‌ای به او بشارت قبولی اعمال و آمرزش لغزش‌ها داد، او نیز آرزو کرد زنده بماند، فرشته پرسید: برای چه آرزوی حیات داری؟ گفت: برای این‌که سپاس حق را به جای آورم، زیرا در مدت حیات، دعا می‌کردم اعمالم قبول شود، حال که به مقصود خود نایل گشته‌ام، می‌خواهم شکر خدا را به‌جای آورم؟ آن فرشته بال خود را گشود و او را دربرگرفت و به آسمان‌ها برد.[۲۹]

ادریس در قرآن

ادریس(ع) یکی از ۲۶ پیامبری است که خداوند نام آنها را در قرآن کریم آورده است.[۳۰] قرآن کریم دوبار و در آیات ۵۶ و ۵۷ سوره مریم و همچنین آیات ۸۴ و ۸۵ سوره انبیاء از حضرت ادریس یاد می‌کند و او را پیامبری صدیق، صابر و صالح و دارای منزلتی والا می‌داند و از داخل شدن او در رحمت الهی خبر می‌دهد. این در حالی است که در عهد عتیق از حضرت ادریس به طور عام و کلی یاد شده است و از او با عناوینی همچون «سلوک با خدا» و «زیستن با خدا» یاد شده است.[۳۱]

برخی با توجه به آیات و روایات معتقدند که خداوند او را به بعضی از طبقات آسمان «چهارم یا پنجم یا ششم» بالا برده است[۳۲] و از این رو در قرآن آمده است: (ورفعناه مکاناً علیاً).[۳۳] برخی دیگر گفته‌اند که خداوند روح او را میان آسمان چهارم و پنجم قبض نموده است.[۳۴]برخی دیگر معتقدند که بالا بودن از نظر مکان و صعود به جایی بلند، هر چند بلندترین مکان‌ها باشد مزیت به‌شمار نمی‌آید. بنابراین مقصود از مکان «علی» یکی از درجات قرب است و از سیاق داستان‌هایی که در این سوره به ردیف ذکر می‌شود و مواهب نبوت و ولایت را که مقامات معنوی و الهی است ذکر می‌کند، همین تفسیر و تعلیل فهمیده می‌شود.[۳۵] از امام باقر(ع) نیز نقل شده است که منظور رفعت مکانی در خصوص حضرت ادریس نیست بلکه معنای رفعت در آیه رفعت مقام و مرتبه اوست.[۳۶]

ادریس و الیاس در قرآن

برخی از مفسران در آیه‌های «و ‌زَکرِیا و یحیی و عیسی و اِلیاسَ کلٌّ مِنَ الصّلِحین»[۳۷] و «و ‌اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین»[۳۸] الیاس را همان ادریس دانسته‌اند و ویژگی‌ها و داستان‌هایی که برای ادریس بیان شده است را در ذیل این آیات برای «الیاس» آورده‌اند.[۳۹] طبرسی نیز در مجمع البیان از ابن مسعود نقل می‌کند که منظور از الیاس، ادریس است که جد حضرت نوح بوده است.[۴۰] ظاهراً عده معدودی از قاریان کوفی، در سوره صافات به جای الیاس، «ادریس» می‌آورده‌اند. آنان آیه «و ان الیاس لمن المرسلین» را به شکل «ان ادریس لمن المرسلین» قرائت می‌کرده‌اند و آیه «سلام علی ال یاسین» را نیز به شکل «سلام علی ادراسین» تلفظ می‌کرده‌اند. این قاریان این قرائت را به مصحف ابن مسعود نسبت داده‌اند، اما محققان احتمال داده‌اند منشأ این اشتباه آن بوده است که در مصحف ابن مسعود، این واژه تصحیف یا بد خط نوشته شده بوده است.[۴۱]

ولی بسیاری از مفسرین شیعه معتقدند که «الیاس» غیر از «ادریس» است زیرا در سوره انعام آمده است: «و ‌تِلک حُجَّتُنا ءاتَینها اِبرهیمَ عَلی قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجت مَن نَشاءُ اِنَّ رَبَّک حَکیمٌ عَلیم × و وهَبنا لَهُ اِسحقَ و یعقوبَ کلاًّ هَدَینا و نوحا هَدَینا مِن قَبلُ و مِن ذُرِّیتِهِ داوودَ و سُلَیمنَ و اَیوبَ و یوسُفَ و موسی و هرونَ و کذلِک نَجزِی المُحسِنین و زَکرِیا و یحیی و عیسی و اِلیاسَ کلٌّ مِنَ الصّلِحین»[۴۲]: در این آیه، ضمیر «مِن ذُرِّیتِهِ» یا به حضرت ابراهیم یا به حضرت نوح باز‌ می‌گردد که در هر دو صورت نمی‌تواند مراد از «الیاس»، همان «ادریس» باشد؛ زیرا الیاس یا از فرزندان حضرت ابراهیم خواهد بود یا حضرت نوح؛ در ‌حالی ‌که ادریس، پیش از نوح و از نیاکان او است.[۴۳]

ویژگی‌های ادریس(ع)

طبق نقل‌های تاریخی در کتب اسلامی، ادریس نخستین کسی بود که خیاطی کرد و جامه دوخت و پوشید[یادداشت ۲] و جامه مردم تا آن زمان از پوست یا برگ درختان بود. همچنین او نخستین کسی بود که قلم را برای نوشتن به کار گرفت و به دانش ستاره‌شناسی و حساب پرداخت،[۴۴] از این‌رو ادریس را نخستین مدرس انسان می‌دانند و مبادی و اصول اولیه هر علمی را به او نسبت می‌دهند. به‌همین دلیل انسان‌ها در رشته‌های نجوم، هندسه، فلسفه، حساب، منطق و حکمت مدیون او هستند.[۴۵] به علم ادریس(ع) در دعای روز اول ماه رجب نیز اشاره شده است «وَ مُعَلِّمَ إِدْرِیسَ عَدَدَ النُّجُومِ وَ الْحِسابِ وَ السِّنِینِ وَ الشُّهُورِ وَ أَوْقاتِ الْأَزْمان»[۴۶] [یادداشت ۳]

یکی دیگر از ویژگی‌های ادریس(ع) عبادت هر روز و شب اوست در روایات آمده است که او زاهد و عابد بود و هر روز هزاران بار خدا را تسبیح می‌گفت. او روزها مشغول عبادت و تسبیح خداوند و برخی از شب‌ها استراحت می‌کرد. او همواره هنگام دوختن لباس به حمد، تسبیح، تکبیر و توحید خداوند مشغول بود به نحوی که بر اساس روایات اعمال یک روز او برابر با کردار اهل زمین در آن زمان بود[۲۱].

ادریس در روایات

پیامبر(ص)، در پاسخ به سؤال ابوذر از تعداد کتاب‌هایی که خداوند نازل کرده است، فرمود: یک‌صد و چهار کتاب؛ پنجاه صحیفه بر شیث نازل کرد، سی صحیفه بر حضرت ادریس، بیست صحیفه بر حضرت ابراهیم و تورات و انجیل و زبور و فرقان.[۴۷] و نیز پیامبر(ص) فرمود: نخستین کسی که با قلم نوشت، ادریس بود.[۴۸]برخی معتقدند در مصحف ادریس(ع) از پیامبر گرامی اکرم(ص) با نام «بهائیل» یاد شده است در بخشی از این مصحف آمده است «هنگامی که خداوند ابلیس را تا روز موعود مهلت داد، به او فرمود: برای آن روز بندگانی را برگزیده و قلب‌هایشان را امتحان کرده‌ام. آنان دوستان من هستند. برای آنها پیامبر مصطفی و امینی چون مرتضی (علی) انتخاب کرده‌ام. پس مصطفی را پیامبر، و آنها (امت) را یاور و انصار قرار دادم. آنها امتی هستند که من برای پیامبرم مصطفی و امینم مرتضی اختیار کرده ام.»[۲۱]

بر اساس دیدگاهی که ادریس را همان اخنوخ می‌داند، روایاتی که درباره اخنوخ در منابع اسلامی آمده است نیز ذیل احادیث ادریس قرار می‌گیرند. بر این اساس نام وی حدود ۴۴ بار به لفظ اَخنوخ و چندین بار به لفظ اَحنوخ، اَحنوح، خَنوخ، خَنوح و... در بحارالانوار آمده است و صحیفه‌ای منسوب به او در جلد ۹۵ آن کتاب وجود دارد. فضای صحیفه یادشده به فضای کتاب‌های خَنوخ شباهت دارد؛ مثلاً رؤیت فرشتگان و وعده طوفان نوح که در آن صحیفه آمده است. مطالبی نیز از صحیفه‌های ادریس و سنن ادریس در سعد السعود تألیف سید ابن طاووس آمده است.[۴۹]

ادریس(ع)در عرفان و شعر

وجود پاره‌ای از تفسیرهای عرفانی درباره زندگی حضرت ادریس نشان از توجه متصوفه به داستان زندگی و سیر و سلوک او دارد.[۵۰] حضرت ادریس در متون عرفانی نمونۀ سالکی است که با قطع تعلّقات از لذت‌های دنیایی و دست کشیدن از آمال و آرزوهای دنیا، پیش از مرگ به مرگ اختیاری مرده است.[۵۱] ابن عربی با نگاه تاویلی، حضرت ادریس را نمونه‌ای از نفس مجردی می‌داند که نسبتی با خداوند دارد و معتقد است چنین نفسی قابل تقدیس است. از همین جهت او نزد ابن عربی معنایی کاملا رمزی پیدا می‌کند.[۵۲] اگر چه ابن عربی در برخی موارد حضرت ادریس و الیاس را دو نفر می‌داند اما از مجموع سخنان او نتیجه گرفته شده است که الیاس نام دوم ادریس است. او در جلوه ادریسی پیام‌آور الهی است و در جلوه الیاسی علاوه بر نبوت از محمدیونی است که در آخر الزمان به همراه عیسی بن مریم ظهور می‌کند. ابن عربی همچنین حضرت ادریس را پیامبر خطاطان عنوان کرده است.[۵۳]

شاعران عرفانی نیز با توجه به نوع نگاه قرآن کریم و همچنین عارفان مسلمان به حضرت ادریس در شعر خود بخش‌های رمزی و تفسیری زندگی او را به تصویر کشیده‌اند.[۵۴] در این میان بیش از هر چیز به صفت «نامیرایی» او اشاره شده است و ادریس در شعر عرفانی نمایندۀ موت اختیاری و جاودانگی دانسته‌شده است.[۵۵] علاوه بر این مولانا در مثنوی معنوی ادریس(ع) را پیامبری معرفی می‌کند که به رأی‌العین سیر ستارگان را دیده و او را منجم و همجنس ستارگان می‌داند.[۵۶]

بود جنسیت در ادریس از نجوم
هشت سال او با زحل بد در قدوم
در مشارق در مغارب یار او
هم‌حدیث و محرم آثار او
بعد غیبت چونک آورد او قدوم
در زمین می‌گفت او درس نجوم
پیش او استارگان خوش صف زده
اختران در درس او حاضر شده
آنچنان که خلق آواز نجوم
می‌شنیدند از خصوص و از عموم[۵۷]


همچنین سنایی در خصوص ادریس(ع) آورده است:

بمیر‌ای دوست پیش از مرگ اگر می‌زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما[۵۸]


و عطار نیشابوری نیز گفته است:

پیش از اجل بمرد و بدان زندگی رسید
ادریس وقت گشت که جان چشم باز کرد[۵۹]


در کتاب "رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب" که توسط آیت الله سید سید محمدحسین حسینی تهرانی نگاشته و شرح و تقریرات درس سید محمدحسین طباطبائی بوده است به نقل از وی آمده است که در حالت خواب(نُعاس) ادریس نبی را ملاحظه کرده و از او شنیده است :«در زندگانی من اتّفاقات و حوادث هولناکی روی داد و به حسب جریانات عادّیّه و طبیعیّه حلّ آن‌ها محال به نظر می‌رسید و از ممتنعات شمرده می‌شد ولی ناگهان برای من حلّ شده، و روشن شد که دستی ما فوق اسباب و مسبّبات عادّیّه از عالم غیب حلّ این عقده‌ها نمود و رفع این مشکلات فرمود.» علامه طباطبایی پس از نقل این مکاشفه گفته که این اوّلین انتقالی بود که عالم طبیعت را برای من به جهان ماوراء طبیعت پیوست و رشته ارتباط ما از اینجا شروع شد.» [۶۰][یادداشت ۴]

جستارهای وابسته

الیاس (پیامبر)

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۳۲۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص۴۹۲؛ صدوق، علل الشرایع، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۲۷.
  2. قمی، تفسیر قمی، ۱۳۶۳ش، ج‏۲، ص۵۲
  3. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ۱۳۷۱ش، ص‌۱۰۰.
  4. زبیدی، تاج العروس، ۱۳۰۶ق، ج۴، ص۱۴۹؛ زمخشری، الکشاف، ۴۱۵ق، ج۳، ص۲۳.
  5. مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۴؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۷؛ صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۱۸.
  6. کتاب مقدس، سفر تکوین، فصل پنجم، بند ۱۹ تا ۲۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۳۸۰ق، ج۱، ص۴۰.
  7. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۷.
  8. توفیقی،«کتاب رازهای خنوخ»، ۱۳۷۸ش، ص۲۱.
  9. طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۴، ص۹۴.
  10. طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۴، ص۷۱-۷۳.
  11. جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ۱۳۸۳ش، ج۶، ص۵۳۲.
  12. میبدی، کشف الاسرار، ۱۳۸۰ش، ج۶، ص۶۵.
  13. طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ۱۳۵۲ش، ج۱۵، ص۱۸۱.
  14. قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ۱۳۷۸ش، ج۶، ص۳۴۳.
  15. ابن کثیر، البدایة والنهایه، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۹۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ۱۴۳۰‌ق، ج۱، ص۳.
  16. سهیلی، الروض الأنف، ۱۳۹۱‌ق، ج۱، ص۱۳۱۴؛ ابن جوزی،صحیح بخاری، ۱۹۹۳م، ج۱، ص۲۳.
  17. رشید رضا، المنار، ۱۴۲۸ق، ج۱، ص۶۰۵؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۵۴۹.
  18. ابن کثیر، قصص الانبیاء، ۱۴۱۱ق، ص۶۳.
  19. زمخشری، ربیع الابرار ونصوص الاخبار، ۱۴۱۰‌ق، ج۱، ص۳۶۹-۳۷۱.
  20. طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۴، ص۹۵.
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ طبسی، «ادریس پیامبر(ع)» ۱۳۷۹ش، ص۴۷.
  22. جویری، کلیات قصص الأنبیاء، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۴۶؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۱۶.
  23. حسنی عاملی، الانبیاء حیاتهم وقصصهم، ۱۳۹۱ق،‌ ج۱، ص۶۵-۶۶.
  24. جزایری، النور المبین، ۱۳۸۱ش، ص۱۰۷.
  25. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴ق، ج۱۱، ص۲۷۱.
  26. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن،۱۴۱۶ق، ج۶، ص۳۵۰.
  27. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص۴۹۲؛ زمخشری، الکشاف، ۴۱۵ق، ج۳، ص۲۴.
  28. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، ۱۹۹۳ق، ج۱، ص۲۳۴.
  29. دیلمی، ارشاد القلوب، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۳۲۶.
  30. طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۲،ص۲۱۱؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۲۰، ص۱۸۵.
  31. امیری، «هرمس الهرامسه طرحی برای تطبیق دین، اسطوره و فلسفه»، ۱۳۹۰ش، ص۱۷۲.
  32. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۴ق، ج۱۱، ص۲۷۰.
  33. سوره مریم، آیه ۵۷.
  34. جزایری، النور المبین، ۱۳۸۱ش، ص۹۹.
  35. ابن عاشور، التحریر والتنویر، ۱۴۲۰ق، ج۱۶، ص۵۷.
  36. جزایری، النور المبین، ۱۳۸۱ش، ص۹۹.
  37. سوره انعام، آیه ۸۵.
  38. سوره صافات، آیه ۱۲۳.
  39. طبرسی، مجمع ‌البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۴، ص‌۵۱۰.
  40. طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان،۱۳۵۲ش، ج۸، ص۱۷۱؛ همان، ج۲۱، ص۴۰.
  41. نک. طبری، جامع البیان، ج ۲۳، ص۱۱۵؛ و مختار عمر، معجم القراءات القرآنیه، ج ۵، ص۲۴۷؛ به نقل از چهری، «قرائات مختلف از تعبیر ال یاسین»، ص۹.
  42. سوره انعام، آیه‌ ۸۳-۸۵.
  43. طبرسی، مجمع ‌البیان،۱۳۵۲ش، ج‌۴، ص‌۵۱۰-۵۱۱؛ طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۲۱۱؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۱۹،ص۱۴۳.
  44. شهرستانی، الملل والنحل، ۱۴۰۲‌ق، ج۲، ص۳۵۳؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۹۶۵م، ج۱، ص۴۳.
  45. طباطبایی، المیزان، ۱۳۷۴ش، ج۱۴، ص۷۲.
  46. سید بن طاووس، الاقبال، ۱۳۷۷ش، ج۳،ص۲۰۵.
  47. مجلسی، بحارالأنوار، ۱۴۰۴ق، ج۱۱، ص۳۲.
  48. محمدی ری شهری، حِکم النبی الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ۱۳۸۷ش، ج۲، ص۲۶۹.
  49. توفیقی، «کتاب رازهای خنوخ» ۱۳۷۸ش، ص۲۱.
  50. صفاری، حکیما، «ادریس از منظر ابن عربی»، ۱۳۹۴ش، ص۱۲۶.
  51. پورنامداریان، داستان پیامبران در کلیات شمس، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۹.
  52. صفاری، حکیما، «ادریس از منظر ابن عربی»، ۱۳۹۴ش، ص۱۱۹-۱۴۶.
  53. صفاری، حکیما، «ادریس از منظر ابن عربی»، ۱۳۹۴ش، ص۱۱۹-۱۴۶.
  54. صفاری، حکیما، «ادریس از منظر ابن عربی»، ۱۳۹۴ش، ص۱۲۶.
  55. صفاری، حکیما، «ادریس از منظر ابن عربی»، ۱۳۹۴ش، ص۱۲۶.
  56. پورخالقی چترودی، فرهنگ قصه‌های پیامبران، ۱۳۷۱ش، ص۱۲۱-۱۲۲.
  57. مولانا، مثنوی معنوی، ۱۳۷۲ش، دفتر ششم بخش ۹۲.
  58. سنایی، دیوان سنایی، ۱۳۴۲ش، ص۱۲۱.
  59. عطار نیشابوری، دیوان عطارنیشابوری، ۱۳۸۷ش، ص۱۶۲.
  60. «ادریس پیامبر به علامه چه گفت؟». وبگاه تبیان. طهرانی، محمدحسین، رساله لب اللباب در سیر وسلوک اولی الالباب، ص ۸۸.

یادداشت

  1. هِرمِس/ هَرمِس . دهخدا، لغت نامه، ذیل هرمس
  2. امام صادق(ع)در روایتی فرمود: هیچ کاری در پیشگاه خدوند محبوب‌تر از زراعت نیست و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد جز این که زراع(کشاورز) بود مگر ادریس که خیاط بود.« وما بعث الله نبيا إلا زراعا إلا إدريس فانه كان خياطا» مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۶۹.
  3. اللهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ اللهُ...بار خدایا از تو می خواهم به حق اسمت ای پروردگاری که... به ادریس عدد ستارگان و حساب وسال ها وماه‌ها و تمام زمان ها (دانش نجوم ) را آموختی.
  4. علامه طهرانی در رساله لب اللباب بخش نخست ماجرا را به نقل مستقیم از علامه طباطبایی این‌گونه گزارش کرده است:به ياد دارم هنگامى که در نجف، تحت تربيت اخلاقى و عرفانى مرحوم سید علی قاضی طباطبایی - رضوان الله عليه - بویم؛ سحرگاهى بر بالاى بام بر سجّاده عبادت نشسته بودم در اين موقع "نُعاسى" به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر در مقابل من نشسته‌‏اند يکى از آنها حضرت ادريس - على نبيّنا و آله و عليه السلام - بود و ديگرى برادر عزيز و ارجمندم خودم آقاى حاج سيّد محمّد حسن طباطبائى که فعلا در تبریز سکونت دارند. حضرت ادريس با من به مذاکره و سخن مشغول شدند ولى طورى بود که ایشان القاء كلام می‌نمودند و تکلّم و صحبت می‌کردند ولى سخنان ایشان به واسطه کلام آقاى اخوى استماع می‌‏شد.

منابع

  • قرآن کریم.
  • کتاب مقدس.
  • ابن جوزی، ابوفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، بیروت، دارالکتب العلمیه،‌ ۱۹۹۳م.
  • ابن خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۱ق.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۰ق.
  • ابن عاشور، محمد طاهر، التحریر والتنویر، بیروت، نشر مؤسسة التاریخ العربی، ۱۴۲۰ق.
  • ابن کثیر، اسماعیل، قصص الانبیاء، تحقیق؛ الدکتور مصطفی عبد الواحدی، بیروت، موسسه علوم القرآن، چاپ چهارم،‌۱۴۱۱ق.
  • ابن کثیر، اسماعیل، البدایة والنهایه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
  • ابن ‌کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، بیروت، دارطیبه للنشر، ۱۴۲۰ق.
  • ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، چاپ سوم، بیروت،‌دار الصادر، ۱۴۱۴ق.
  • ابن‌هشام، عبدالملک‌ بن‌ هشا‌م‌، السیرة‌النبویه، بیروت،‌دار المعرفه، ۱۴۳۰‌ق.
  • امیری، رضا، «هرمس الهرامسه طرحی برای تطبیق دین، اسطوره و فلسفه»، نشریه تاریخ فلسفه، شماره ۴، بهار ۱۳۹۰ش.
  • بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه مؤسسة البعثة، چاپ اول تهران، بنیاد بعثت، ۱۴۱۶ق.
  • پورخالقی چترودی، مهدخت، فرهنگ قصه‌های پیامبران (تجلی شاعرانه اشارات داستانی در مثنوی)، مشهد، موسسۀ چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱ش.
  • پورنامداریان، تقی، داستان پیامبران در کلیات شمس، تهران، موسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹ش.
  • توفیقی، حسین، «کتاب رازهای خنوخ»، مجله هفت آسمان، شماره ۳ و ۴، پاییز و زمستان ۱۳۷۸ش.
  • جزایری، نعمت‌الله بن عبدالله، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین (قصص قرآن)؛ به ضمیمه زندگانی چهارده معصوم(ع)، مصحح:سیاح، احمد، مترجم:مشایخ، فاطمه، تهران، ۱۳۸۱ق.
  • جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، قم، اسراء، ۱۳۸۳ش.
  • جویری، محمد، قصص الأنبیاء، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۸۲ش.
  • چهری، مجید، «قرائات مختلف از تعبیر ال یاسین در آیه ۱۳۰ سورة صافات و تفاسیر مبتنی بر هر یک از این خوانشها»، دوفصلنامه علمی‌_پژوهشی صحیفه مبین، شماره ۵۷، بهار و تابستان ۱۳۹۴ش.
  • حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، مترجم یوسف مرعشی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۸ق.
  • حسنی عاملی، عبد الصاحب، الانبیاء حیاتهم و قصصهم، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۱ق.
  • خزائلی، محمد، اعلام القرآن، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱ش.
  • دیلمی، حسن‌بن‌ محمد، ارشاد القلوب، ترجمه علی سلگی نهاوندی، قم، ناصر، اول، ۱۳۷۶ش.
  • رشید رضا، محمد، المنار،‌ قاهره‌دار المنار، ۱۴۲۸ق.
  • زبیدی، مرتضی، تاج العروس، بیروت،‌دار صا‌در، ۱۳۰۶ق.
  • زمخشری، محمودبن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، تحقیق سلیم‌ النعیمی‌، قم، دارالذخائر للمطبوعات، ۱۴۱۰‌ق.
  • زمخشری، محمودبن عمر، الکشاف، قم، نشر البلاغه، ۱۴۱۵ق.
  • سنایی غزنوی، ابوالمجد، دیوان سنایی، تصحیح مدرس رضوی، تهران، ابن سینا، ۱۳۴۲ش.
  • سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف فی تفسیر السیره النبویه لابن هشام، مترجم عبدالرؤوف، قاهره، مؤسسه مختار، ۱۳۹۱‌ق.
  • سید بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، تهران، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷ش.
  • شهرستانی، محمدبن‌ عبدالکریم‌، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۲‌ق.
  • صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۷۱ش.
  • صدوق(ابن بابویه)، محمد بن علی، علل الشرائع، قم، مکتبه الداوری، ۱۳۸۶ ق.
  • صدوق(ابن بابویه)، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تصحیح کمره‌ای، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۸ق.
  • صفاری، محمدشفیع، حکیما، فاطمه، «ادریس از منظر ابن عربی (با تکیه بر فتوحات مکیه و فصوص الحکم)»، مطالعات عرفانی، شماره ۲۲، پاییز و زمستان۱۳۹۴ش.
  • طباطبایی، محمّد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق.‌
  • طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه: حسین نوری و محمد مفتح، تهران، نشر فراهانی، ۱۳۵۲ش.
  • طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع البیان فی‌ تفسیر‌ القرآن‌، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.‌
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه م. ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، ۱۳۷۵ش.
  • طبسی، محمد محسن، «ادریس پیامبر(ع)»، نشریه فرهنگ کوثر، شماره ۳۷، فروردین ۱۳۷۹ش.
  • عطار نیشابوری، فریدالدین، دیوان عطارنیشابوری، تصحیح و مقدمۀ سعید نفیسی، تهران، آبان، ۰۱۳۸۷ش.
  • قرشی بنابی، علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۸ش.
  • * قمی، علی ابن ابراهیم، تفسير قمی، قم، دار الكتاب، چاپ سوم، 1363 ش

‌* مجلسی، محمّد باقر. بحار‌ الأنوار‌ الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار. بیروت: مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.‌

  • محمدی ری شهری و همکاران، حکم النبی الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۴۲۹ق.
  • محمدی ری شهری، محمد، حکم النبی الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم، قم، دارالحدیث، ۱۳۸۷ش.
  • مسعودی، علی بن الحسین، اثبات الوصیة، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۹ق.
  • مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تصحیح شار پل، بیروت، منشورات جامعة لبنانیة، ۱۹۶۵م.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۱ش.
  • مولانا، جلال الدین بلخی، مثنوی معنوی، تصحیح و مقابله موسوی، نشر طلوع، ۱۳۷۲ش.
  • میبدی، ابوالفضل رشید الدین، کشف الاسرار وعده الابرار، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۰ش.
  • میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، مترجم علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۲ش.

پیوند به بیرون