غَزْوه بَدْر یا جنگ بدر، نخستین نبرد پیامبر(ص) با مشرکان قریش بود که در ۱۷ رمضان سال ۲ هجری قمری در منطقه بدر رخ داد. پیامبر(ص) با ۳۱۳ نفر به قصد تصرف اموال کاروان تجاری قریش حرکت کرد و قریش با لشکری حدود ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر برای نبرد حاضر شد. با وجود تعداد کمتر، مسلمانان به لطف ایمان، سازماندهی و امداد غیبی پیروز شدند. در این جنگ، ۱۴ مسلمان شهید و بیش از ۷۰ مشرک کشته شدند. غنائم شامل ۱۵۰ شتر و ۱۰ اسب بود که میان مسلمانان تقسیم شد. همچنین، ۷۴ اسیر گرفته شدند که برخی با پرداخت فدیه، آموزش سواد یا به دلیل فقر آزاد شدند.

غزوه بدر
نقشه سرزمین بدر
نقشه سرزمین بدر
زمان۱۷ رمضان سال دوم هجری
مکانبدر،
مختصاتدر ۱۳۰ کیلومتری جنوب‌غربی مدینه
نتیجهپیروزی مسلمانان
علت جنگتصرف کاروان تجاری قریش
جنگندگان
طرفین جنگمسلمانان با سپاهی متشکل از ۳۱۳ نفر
کفار قریش با سپاهی متشکل از ۹۰۰ تن
فرماندهان
فرماندهان جنگحضرت محمد(ص)
ابوجهل (عمروبن هشام) مَخزومی
تلفات
خساراتشهادت ۱۴ تن از مسلمانان (۶ تن از مهاجران و ۸ تن از انصار)
کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن ۷۴ نفر از مشرکان

اهمیت

جنگ بدر یکی از مهم‌ترین و سرنوشت‌سازترین نبردهای تاریخ اسلام است که در ۱۷ رمضان و به روایتی ۱۹ رمضان سال دوم هجرت به فرماندهی پیامبر اکرم(ص) در منطقه بدر رخ داد.[۱] در این نبرد، مسلمانان با وجود تعداد کمتر، توانستند بر قریش پیروز شوند. به گفته احمدی نویسنده مقاله جنگ بدر، این پیروزی نه تنها سبب اقتدار و خودباوری مسلمانان شد، بلکه قلمرو اسلام را تثبیت و هیمنه قریش را در هم شکست.[۲] مفسران آیات متعددی از قرآن، مانند آیه ۱۲۳ سوره آل‌عمران و آیات ۱۷ و ۴۱ سوره انفال، را مرتبط با این جنگ دانسته‌اند.[۳] به گفته مکارم شیرازی در قرآن، از جنگ بدر با عنوان یوم الفُرقان (روز جدایی حق از باطل) یاد شده است.[۴]

بر اساس روایات، سه هزار فرشته به یاری مسلمانان آمدند.[۵] شرکت‌کنندگان در این جنگ، که به بدری‌ها معروف شدند،[۶] از جایگاه ویژه‌ای در میان مسلمانان برخوردار گشتند. حضور یا گواهی آنان در وقایع بعدی، به عنوان امتیازی خاص تلقی می‌شد.[۷]

علت جنگ

طبق گزارش کتاب فروغ ابدیت، در پانزدهم جمادی‌الاول سال دوم هجرت، پیامبر(ص) از حرکت کاروان تجاری قریش به رهبری ابوسفیان از مکه به شام آگاه شد و تا منطقه ذات العشیرة به تعقیب آن پرداخت، اما به کاروان نرسید.[۸] به گفته آیت‌الله سبحانی، چون قریش اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کرده بود، پیامبر(ص) دستور داد برای تصرف اموال قریش از مدینه خارج شوند.[۹] برخی مورخان نقل کرده‌اند که پیامبر(ص) ابتدا طَلْحة بن عُبیدالله و سعید بن زید را برای کسب اطلاعات درباره مسیر، تعداد محافظان و نوع کالاهای کاروان فرستاد.[۱۰] ارزش کالاها حدود پنجاه هزار دینار تخمین زده شد که توسط هزار شتر حمل می‌شد.[۱۱] به گفته واقدی نیز تقریباً همه مردم مکه در این کاروان سرمایه‌گذاری کرده بودند.[۱۲]

تعیین جانشین

طبق نقل برخی مورخان، پیامبر(ص) هنگام خروج از مدینه برای نبرد، عبدالله بن اُم‌مَکتوم را جانشین خود در اقامه نماز و اَبولُبابه را جانشین در امور سیاسی قرار داد.[۱۳] همچنین عاصم بن عَدی را مسئول منطقه قُبا و بخش بالای مدینه کرد.[۱۴] پیامبر(ص) با حدود ۳۰۵[۱۵] یا ۳۱۳ نفر از مدینه خارج شد.[۱۶] گفته شده در مسیر، در منطقه بُقْع توقف کرد و افراد کم‌سن‌وسال را که برای نبرد آمده بودند را به مدینه بازگرداند.[۱۷] پیامبر در این مسیر، کفار قریش از جمله ابوجهل را نفرین کرد.[۱۸] همچنین، دو نفر به نام‌های خُبَیب بن یَساف و قَیس بن مُحرِّث که تنها برای کسب غنائم و بدون ایمان به اسلام به سپاه پیوسته بودند، از حضور در جنگ منع شدند.[۱۹]

تلاش ابوسفیان برای نجات کاروان قریش

به گفته سبحانی، پس از استقرار پیامبر(ص) در منطقه ذَفِران، ابوسفیان از نقشه‌های سپاه اسلام آگاه شد و ضَمضَم بن عَمرو را به مکه فرستاد تا قریش را برای نجات کاروان بسیج کند.[۲۰] به گفته محمدابراهیم آیتی تقریباً تمام دلاوران قریش، به جز ابولهب، آماده نبرد شدند.[۲۱] ابولهب فردی به نام عاص بن هشام را با چهار هزار درهم اجیر کرد تا به جای او در جنگ شرکت کند.[۲۲] بر اساس گزاش تاریخ طبری (تألیف: ۳۰۳)، تعداد نیروهای قریش بین ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر بوده است.[۲۳]

تشکیل شورای نظامی

به گفته رسول جعفریان، در جنگ بدر، اکثر یاران پیامبر(ص) از انصار بودند که در مدینه با او پیمان دفاعی بسته بودند، اما این پیمان شامل جنگ در خارج از مدینه نمی‌شد. به همین دلیل، پیامبر(ص) مجبور به تشکیل شورای نظامی شد تا نظر عمومی، به‌ویژه انصار، را جلب کند و مشکل را حل نماید.[۲۴] به گفته ابن‌سعد در طبقات، برخی از یاران همچون مقداد ادامه مسیر و تعقیب کاروان و جنگ با دشمنان را ترجیح دادند و سعد بن معاذ به نمایندگی از انصار اطاعت محض از پیامبر(ص) و جانفشایی در راه وی را وظیفه خود دانست.[۲۵] پیامبر(ص) پس از شنیدن سخنان سعد، بلافاصله دستور حرکت را صادر کرد.[۲۶]

همچنین بر پایه روایتی که شیخ حر عاملی نقل کرده پیامبر(ص) پیش‌بینی کرد که سپاه اسلام با کاروان قریش یا با نیروهای کمکی آن‌ها روبه‌رو خواهد شد و مکان کشته‌شدن دشمنان را مشخص کرد.[۲۷] به پیشنهاد حباب بن منذر، سپاه اسلام نزدیک‌ترین چاه به دشمن را برای نبرد انتخاب کرد.[۲۸]

کسب اطلاعات

در جنگ بدر، پیامبر(ص) با استفاده از روش‌های اطلاعاتی، از قریش اطلاعات کسب کرد. در ابتدا به فردی به نام سُفیان ضَمریّ مراجعه کرد و بدون اینکه خود را معرفی کند، اطلاعاتی از سپاه قریش بدست آورد.[۲۹] همچنین نقل شده، دو نفر از مسلمانان از افرادی که در کنار چاه بدر برای گرفتن آب می‌آمدند کسب اطلاعات کردند و خدمت پیامبر(ص) آمده‌اند.[۳۰] طبری، مورخ، می‌نویسد، تعدادی از سپاهیان به فرماندهی حضرت علی(ع) در کنار چاه بدر دو غلام متعلق به قریشیان را دستگیر می‌کنند و پیامبر(ص) با سؤال از تعداد ذبح شتران، تعداد نفرات قریش را تخمین می‌زند.[۳۱] پیامبر(ص) با کسب اطلاعات از حضور سران قریش در سپاه شرک به اصحاب خود خطاب کرده و فرمودند: «هذه مَکّةُ أُلْقِیَتْ إِلَیکمْ أَفْلاذَ کَیدِهَا» شهر مکه جگر پاره‌های خود را بیرون ریخته است.[۳۲]

فرار کاروان تجاری و رسیدن سپاه دشمن به بدر

ابوسفیان پس از اطلاع از موقعیت سپاهیان اسلام، تغییر مسیر داد و به سلامت به مکه بازگشت و به سپاه قریش پیام فرستاد که برگردند.[۳۳] پیام ابوسفیان باعث دودستگی سپاه قریش شد و عده‌ای از قریشیان به مکه بازگشتند،[۳۴] اما به دلیل سرسختی ابوجهل، سپاهیان قریش برای جنگ با مسلمانان به مسیر خود ادامه دادند و در نقطه‌ای از بدر مستقر شدند.[۳۵] به گفته واقدی، مورخ، لشکر قریش پس از مسلمانان به بدر رسیدند و مأموران قریش گزارش دادند که مسلمانان با وجود اندک بودن جمعیت، یکپارچه آماده نبرد و کشته شدن هستند.[۳۶] طبق نقل علامه مجلسی در بحارالانوار، پیامبر(ص) با مشاهده سپاه قریش از خداوند درخواست نصرت و پیروزی بر دشمنان کرد.[۳۷]

 
نقشه صف آرایی دوسپاه در غزوه بدر

صف آرایی سپاه و انتخاب شعار

به گفته صالحی دمشقی، مورخ، پیامبر(ص) در روز بدر صفوف مسلمانان را به گونه‌ای مرتب کرد که به سمت مغرب قرار داشت و آفتاب پشت سر او بود در حالی که مشرکان رو به آفتاب ایستاده بودند.[۳۸] واقدی، مورخ، به نقل از عمر بن حسین، در جنگ بدر پرچم بزرگ از آن رسول خدا(ص) بود، پرچم مهاجران را مصعب بن عمیر، پرچم خزرجی‌ها را حُباب بن مُنذِر و پرچم اوس را سعد بن معاذ بر دوش داشتند.[۳۹] پیامبر(ص) برای مهاجران شعار «یا بَنی عَبدِالرحمن»، برای خزرجیان شعار «یا بَنی عبدالله» و برای اوسیان شعار «یا بَنی عُبَیدِالله» را تعیین فرمود.[۴۰] کلینی به نقل از امام صادق(ع) شعار مسلمانان در جنگ بدر را «یا نَصْرَاللَّهِ اقْتَرِبْ اقْتَرِبْ» ذکر کرده است.[۴۱] همچنین نقل شده که شعار رسول خدا (ص) در جنگ بدر «یا مَنْصُورُ أَمِتْ» بود.[۴۲] به گفته ابن هشام، مورخ، شعار اصحاب رسول الله(ص) در این جنگ «اَحد اَحد» بود.[۴۳] واقدی به نقل از محمود بن لَبید روایت کرده که پیامبر(ص) فرمود: فرشتگان دارای علامتند، پس شما هم برای خود نشانه‌هایی قرار دهید. گروهی به کلاهخودهای خود پَرهایی به علامت زدند. حمزة بن عبدالمطلب پر شتر مرغ بر کلاهخود داشت، حضرت علی(ع) دسته موی سفید، و زبیر با دستاری زرد و ابو دُجانه با دستار سرخ مشخص بود.[۴۴]

خطبه پیامبر(ص) و توصیه‌های لازم

نقل شده که پیامبر(ص) در جنگ بدر برای سپاهیان خطبه‌ای خواند و آنها را به جنگ تشویق و به اجر و ثواب ترغیب کرد.[۴۵] کلینی روایتی از امام صادق(ع) نقل کرده که پیامبر(ص) از ریختن خون افرادی همچون ابی‌ البختری و عباس و دیگر بنی هاشم نهی کرد.[۴۶] چرا که ابوالبختری در مکه از مسلمانان حمایت کرده بود و بیشتر بنی هاشم هم که به اجبار از مکه بیرون آمده، خواهان اسلام بودند[۴۷] همچنین توصیه کرد که هر کس یکی از کافران را بکشد و یا اسیر کند، پاداش‌هایی نصیبش خواهد شد.[۴۸]

نبرد تن به تن

به گفته علامه مجلسی، در جنگ بدر ابتدا پیامبر(ص) طی پیامی، ضمن اعلام عدم تمایل به رویارویی با قریش، آنان را از جنگ برحذر داشت.[۴۹] برخی چون حَکیم بن حِزام این پیام را منصفانه دانسته، خواهان بازگشت شدند؛ اما جنگ‌طلبی ابوجهل مانع شد.[۵۰] ابوجهل برای تحریک عواطف مردم، عامر حَضرمی را به جنگی تن به تن علیه مسلمانان فرستاد که با کشته شدن یکی از مسلمانان موجب آغاز درگیری شد.[۵۱] به رسم دیرینه عرب در آغاز جنگ نبردهای تن به تن صورت می‌گرفت و سپس حمله عمومی آغاز می‌شد.[۵۲] در ابتدا سه نفر از دلاوران قریش به نام‌های عُتبه و برادر او شَیبَه و وَلید فرزند عُتبه از صفوف قریش بیرون آمده و مبارز طلبیدند.[۵۳] طبق نقل علامه مجلسی، سه جوان از انصار به نام‌های عود، معود، عوف پسران عفرا[۵۴] و به نقلی عوف، معوذ و عبدالله رواحه[۵۵] برای نبرد به میدان رفتند که پس از معرفی خود، عُتبه حاضر به جنگیدن با آنها نشد و از پیامبر(ص) خواست تا هم کفوشان را بفرستد.[۵۶] پیامبر(ص)، حضرت علی(ع)، حمزه و عُبیده را به میدان فرستاد.[۵۷] حمزه، عتبه را کشت و حضرت علی(ع)، ولید را و عُبیده با کمک حمزه و علی(ع)، شیبه را کشتند.[۵۸] سبحانی، مورخ، با استناد به نامه ۶۴ نهج‌البلاغه معتقد است که طرف نبرد حمزه «شيبه» بود و هماورد «عُبيده» «عُتبه» بوده است كه حمزه و حضرت على(ع) پس از كشتن مبارزان خود، به سوى عتبه رفتند و او را با شمشير از پاى درآوردند.[۵۹]

 
تصویری از جنگ بدر از کتاب سیر النبی که در قرن یازدهم هجری به دستور سلطان مراد سوم حاکم عثمانی و توسط سید سلیمان کسیم پاشا تهیه شده است.

حمله عمومی

پس از کشته شدن عتبه و شیبه و ولید، آتش جنگ شعله ور و حمله عمومی آغاز شد.[۶۰] به گفته برخی مورخان، به پیشنهاد سعد بن معاذ برای پیامبر(ص) سایبانی روی تپه بلندی ساخته شده تا مشرف بر میدان نبرد باشد و فرمان حضرت(ص) به وسیله افراد خاص به فرماندهان برسد، افزون بر آنکه اگر سپاه اسلام شکست خوردند پیامبر(ص) به وسیله شتران تندرو خود را به مدینه برساند.[۶۱] اما منابع مختلف گزارشی کردند، در روز بدر، رسول خدا(ص) نزدیک‌ترین موضع را به دشمن داشت و در اوج درگیری، یاران به ایشان پناه می‌بردند.[۶۲] همچنین نقل شده، پس از شکسته شدن شمشیر سَلمَة بن اَسلَم، پیامبر(ص) با دادن چوبدستی خود به وی، چوبدستی تبدیل به شمشیر شد.[۶۳]

طبق منابع مختلف، در جنگ بدر، پیامبر(ص) مشتی خاک برداشت و به سمت مشرکان پرتاب کرد فرمود: صورت‌ها زشت باد. خداوند دل‌ها و پاهای آنها را بلرزاند. مشرکان فرار کردند و مسلمانان به دنبال آنها رفته و بسیاری را کشتند و اسیر کردند.[۶۴] بسیاری از مشرکان در بیابان‌ها پراکنده شده و منتظر شب بودند تا از دست مسلمانان فرار کنند.[۶۵] به گزارش مورخان، جنگ بدر با رشادت‌ها و پایمردی مسلمانان و نیز به دعای پیامبر(ص)[۶۶] و امدادهای غیبی[۶۷] مشرکان خیلی زود شکست خوردند.[۶۸] این جنگ بیش از نصف روز طول نکشید.[۶۹]

وقایع پس از جنگ

به گفته برخی مورخان، پس از شکست مشرکان در جنگ بدر عده‌ای از مسلمانان همچون سعد بن معاذ برای محافظت از پیامبر(ص) در کنار پیامبر(ص) ایستادند، گروهی دیگر به جمع آوری غنائم پرداختند و گروهی دیگر به تعقیب دشمن رفته و آن‌ها را اسیر کردند.[۷۰] حضرت علی(ع) زره، کلاه‌خود و سپر ولید بن عتبه را برای خود گرفت، حمزه سلاح عُتبه را برداشت و عُبَیده بن الحارث زره شَیبه را گرفت.[۷۱]

تقسیم غنایم

به گفته واقدی مورخ، پیامبر(ص) آنچه را که از قبل برای مردم تعیین کرده بود به آنها داد و بقیه غنایم را جمع کرد و عبدالله بن کَعب و به قولی خَباب بن اَرَت را به سرپرستی غنائم منصوب کرد.[۷۲] غنایم جنگ بدر بیش از یکصد و پنجاه شتر، ده اسب و مقداری چرم و پارچه و ابزارآلات جنگی بود.[۷۳] به گفته سیدجعفر عاملی، مورخ، مسلمانان در این مورد اختلاف داشتند که آیا غنائم جنگی فقط به رزمندگان میدان جنگ تعلق دارد یا کسانی که در پشت جبهه هم کار می‌کردند باید سهمی داشته باشند. به همین دلیل، پیامبر(ص) تقسیم غنائم را به تأخیر انداخت.[۷۴] اما با نزول آیات خاصی، این اختلاف به سرعت حل شد.[۷۵]

طبق نقل سیدجعفر عاملی، مورخ، پیامبر(ص) در راه برگشت به مدینه غنائم را تقسیم کرد و خمس غنائم را هم نگرفت.[۷۶] پیامبر(ص) از میان غنایم شمشیر ذوالفقار را که متعلق به مُنبِّه بن حَجاج بود، بعنوان حق فرمانده برای خود برداشت.[۷۷] غنایم بصورت قرعه میان سپاهیان تقسیم شد.[۷۸] افراد علاوه بر اینکه وسایل شخصی کشته‌شدگان بدست خود را برمی‌داشتند، سهمی هم در تقسیم کلی غنائم داشتند.[۷۹] گاهی سهم شخصی یک شتر و مقداری اثاث می‌شد و به دیگری دو شتر و به شخص دیگر غنیمتی از چرم می‌رسید[۸۰] به گفته صالحی دمشقی، مورخ، تعداد اندکی از یاران پیامبر(ص) که به دلائلی نتوانستند در بدر حاضر شوند، پيامبر (ص) سهم آنها را از غنائم پرداخت کرد[۸۱] پیامبر(ص) برای اسب سواران دو سهم از غنائم اختصاص داد، برخی هم گفته‏ اند که پیامبر دو سهم برای اسب و یک سهم برای صاحب آن در نظر گرفت.[۸۲] طبق روایتی که شیخ صدوق از امام صادق(ع) نقل کرده شخصی بدون اجازه از میان غنائم پارچه‌ای قرمز رنگ را برداشت و عد‌ه‌ای گفتند ممکن است رسول خدا(ص) آن را برداشته باشد. در اینجا بود که آیه ۱۶۱ سوره آل‌عمران نازل شد و پیامبر(ص) را از این نسبت ناروا مبرا کرد.[۸۳] به گفته ابن‌سعد در طبقات، شتر ابوجهل که جزء غنایم مسلمانان بود، به پیامبر(ص) تعلق گرفت.[۸۴] پیامبر(ص) به برخی از بردگانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند، بدون قرعه‌کشی سهمی از غنایم داد.[۸۵] همچنین پیامبر(ص) سهم شهدای بدر را به خانواده آنها داد.[۸۶]

نهی از کشتن اسرا و اخذ فدیه از آنان

در روز بدر پس از زندانی کردن اسیران، شقران، غلام پیامبر(ص) مامور به مراقبت از اسرا شد.[۸۷] پیامبر(ص) از کشتن اسرا[۸۸] و مُثله کردن آنان نهی کردند.[۸۹] نقل شده که پیامبر(ص) در بازگشت به مدینه در تنگه «صفراء» دستور داد تا نَضر بن حارث را اعدام کنند و در «عِرْقُ الظَّبْيَة» نیز دستور داد تا عُقْبَة بن ابی مُعَيْط کشته شود.[۹۰] به گفته سبحانی، مورخ، آنها چون از سران کفر و طراحان نقشه‌های ضد اسلامی بودند، ممکن بود که بعد از آزادی دوباره علیه پیامبر(ص) اقدمی کنند.[۹۱] طبق نقل علامه مجلسی، در روز بدر، جبرئیل به پیامبر(ص) پیشنهاد داد که درباره اسیران تصمیم بگیرد، یا آنها را بکشند یا فدیه بگیرند، و اگر فدیه گرفته شود، به همان تعداد اسرا از مسلمانان در جنگ بعدی شهید خواهند شد. پیامبر(ص) پس از مشورت و تقاضای اصحاب، فدیه آن‌ها را پذیرفت و به همان تعداد از مسلمانان در جنگ احد جان شهید شدند.[۹۲] پیامبر(ص) اسرا را با قرعه میان اصحاب تقسیم کرد،[۹۳] و به نیکو رفتار کردن با آنان تأکید نمود.[۹۴] انصار در زمان غذا به اسرا نان اختصاص می‌دادند و خود خرما می‌خوردند، همچنین آنان را سوار می‌کردند در حالی که خود پیاده می‌رفتند.[۹۵] به گفته یوسفی غروی، مورخ، میزان فدیه ای که برای اسیران تعیین شده، چهار هزار، سه هزار و دو هزار درهم، هزار درهم هم بود.[۹۶] گروهی هم که مال نداشتند همچون ابو عَزّه عَمرو بن عبد الله بن عُمیر[۹۷] و نیز سائب بن عُبَید و عُبید بن عمرو،[۹۸] پیامبر(ص) بر آنها منت گذاشت و بدون فدیه آزادشان کرد.[۹۹] به گفته ابن‌سعد، مورخ، اسرایی که مالی نداشتند ولی باسواد بودند، می‌توانستند با آموختن علم به ده نفر آزاد شوند.[۱۰۰] پیامبر(ص) عَمرو بن ابی سفیان‏ را با سَعد بن نُعمان که بخاطر حج بدست قریش اسیر شده بود، تبادل کرد.[۱۰۱]

استجابت دعا و اعجاز پیامبر(ص)

به گفته ابن‌سعد، پیامبر(ص) در هنگام حرکت برای پیادگان، برهنگان، گرسنگان و نیازمندان دعا کردند. اثر این دعا به‌گونه‌ای بود که در هنگام برگشت از جنگ، همه مسلمانان سوار بر حیوانات بودند، برهنگان لباس پوشیدند، گرسنگان سیر گردیدند و فقرای آنان از فدیه اسیران به ثروت رسیدند.[۱۰۲] همچنین نقل شده، هنگام رفتن به بدر، شتر یکی از سپاهیان که از راه رفتن بازماند بود، پیامبر(ص) با آب وضوی خود و پاشیدن به بدن او شتر را دوباره به حرکت در آمد.[۱۰۳]

تعداد شهدای مسلمان و کشتگان قریش

 
تابلوی اسامی شهیدان بدر که در مکان دفن آنان در سرزمین بدر نصب شده است.

در جنگ بدر، ۱۴ نفر از مسلمانان شهید شدند، که شامل ۶ مهاجر و ۸ انصاری بودند.[۱۰۴] همچنین، ۷۰ نفر یا بیشتر، از مشرکان کشته شدند و ۷۴ نفر اسیر شدند، که در نقلی دیگر، تعداد اسرا ۷۰ یا ۴۹ نفر ذکر شده است.[۱۰۵] به گفته ابن‌سعد در طبقات، از سران قریش شَیبه، عُتبه، ولید بن عُتبه، ابوجهل، نَوفِل بن خُویلِد، عاص بن سعید، ابوالبختری، حَنظلة بن ابی سفیان بن حرب، امیّة بن خَلف و مُنبّه بن حجّاج از جمله کشتگان جنگ بدر بودند.[۱۰۶] سید جعفر عاملی با استناد به منابع متعدد می‌نویسد، بیشتر کشتگان جنگ بدر بدست حضرت علی(ع) انجام شد.[۱۰۷]

نماز و دفن شهدا

واقدی، مورخ، می‌نویسد، پیامبر(ص) بر کشته‏ شدگان بدر نماز گزاردند و در همانجا دفنشان کرد.[۱۰۸] بعضی از مجروحان بر اثر شدت جراحات در مسیر بازگشت به مدینه جان دادند که پیامبر(ص)‌ در همان مکان دفنشان کرد.[۱۰۹] و عده‌ای دیگر در بدر مجروح شدند و در مدینه فوت کرده و دفن شدند.[۱۱۰] پیامبر(ص) نماز عصر را در بدر خواند و پیش از غروب آفتاب از بیابان بدر بیرون رفت و به سمت مدینه حرکت کرد تا به (منطقه) اُثَیل رسیدند[۱۱۱] به روایتی دیگر نماز عصر را در اُثَیل ادا نمود[۱۱۲]

به گفته آیتی، مورخ، پس از جنگ بدر به دستور پیامبر(ص) کشته‌های مشرکان در چاهی انداخته شد و سپس آنان را یک یک به نام صدا زد و گفت: آیا آنچه را که پروردگار شما وعده داده بود، حق و پابرجا یافتید؟ من آنچه را که پروردگارم وعده داده بود، حق و حقیقت یافتم.[۱۱۳]

غزوه بدر در اشعار سید حمیری

سید اسماعیل حمیری از شاعران مشهور شیعه متوفای ۱۷۹ق، حضور فرشتگان الهی در جنگ بدر را چنین بیان کرده است:

مِيْكَالُ فِي أَلْفٍ وَ جِبْرِيلُ فِي‌
أَلْفٍ وَ يَتْلُوهُمْ سَرَافِيلُ‌
لَيْلَةَ بَدْرٍ مَدَداً أُنْزِلُوا
كَأَنَّهُمْ طَيْرٌ أَبَابِيلُ‌[۱۱۴]


میکال در هزار و جبرئیل در هزار و در پی آنها سرافیل‌ها هستند،

شب بدر مدد نازل شدند، گویی که آنها پرندگان ابابیل هستند.

پانویس

  1. علامه مجلسى،‏ حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۴.
  2. احمدی، «تحلیل و بررسی دلایل و پیامدهای جنگ بدر(با تآکید بر جغرافیای تاریخی جنگ بدر)»، ص۱۲۳.
  3. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۹، ص۳۸؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۷، ص۱۷۱؛ طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن‏، ۱۳۶۹ش، ج۳، ص۳۳۵.
  4. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج‏۷ ص۱۷۳.
  5. قرشی بنابی، تفسیر احسن الحدیث‏، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۱۸۰.
  6. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
  7. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
  8. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
  9. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
  10. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
  11. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
  12. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۷.
  13. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
  14. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۲۲۷.
  15. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۲، ص۴۷۸.
  16. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
  17. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۱ و ۲۳.
  18. علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۳۲.
  19. جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۷۶.
  20. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
  21. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۲۵۵.
  22. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۲۵۵.
  23. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۲، ص۴۳۷.
  24. جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۷۷.
  25. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۲، ص۱۰.
  26. ابن سعد، الطبقات الكبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۲، ص۱۰.
  27. حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ۱۴۲۵ق، ج‏۱، ص۴۲۶.
  28. ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، ج۱، ص۶۲۰.
  29. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۹۶.
  30. ذهبی، تاريخ الإسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۵۲.
  31. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۲، ص۴۳۶.
  32. صالحى دمشقى‏، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، ۱۴۱۴ق، ج‏۴، ص۲۸.
  33. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۸۳.
  34. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۸۵.
  35. مشاط، انارة الدجی، ۱۴۲۶ق، ص۱۲۴.
  36. واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۲
  37. علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۳۴.
  38. صالحى دمشقى‏، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، ۱۴۱۴ق، ج‏۴، ص۳۳.
  39. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۵۸.
  40. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۳۵.
  41. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۴۷.
  42. امين عاملى‏، أعيان الشيعة، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۴۷.
  43. ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، ج۱، ص۶۳۴.
  44. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۱، ص‌۷۶.
  45. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۵۸.
  46. کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۰۲.
  47. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۹۵.
  48. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۹۸.
  49. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۲۲۴.
  50. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۱، ص‌۶۱‌.
  51. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۱، ص۶۵.
  52. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۹۱.
  53. علامه مجلسى،‏ حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۶.
  54. علامه مجلسى،‏ حياة القلوب،۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۷.
  55. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲،ص۴۴۵.
  56. علامه مجلسى،‏ حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۷.
  57. علامه مجلسى،‏ حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۷.
  58. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۹۷.
  59. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۹۳.
  60. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۹۳.
  61. دیار بَکری‏، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، بیروت، ج۱، ص۳۷۶؛ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۸۶.
  62. ذهبی، تاريخ الإسلام، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۵۸؛ ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۷.
  63. حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۴۲۷ق، ج۲، ص۲۴۵؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج‌۱، ص‌۹۴.
  64. أمین عاملی، أعیان الشیعة، ۱۴۰۳ق، ج‏۱، ص۲۴۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۴۰.
  65. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج‌۱، ص‌۹۵.
  66. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۰۸.
  67. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۱؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج‌۱، ص۷۰ و ۸۱.
  68. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۰۸.
  69. جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۴.
  70. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۱۱؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۹۸.
  71. یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۴۵.
  72. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۰.
  73. جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۵.
  74. العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۸۹.
  75. جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۵.
  76. العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۸۹ و ۹۰.
  77. ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۳.
  78. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۰.
  79. جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۵.
  80. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۰.
  81. صالحى دمشقى‏، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، ۱۴۱۴ق، ج‏۴، ص۶۲.
  82. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۲ و ۱۰۳.
  83. ابن‌بابویه، الأمالی، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۳.
  84. ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۳.
  85. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۱۳.
  86. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۲.
  87. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۲۴۳.
  88. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۶.
  89. ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، ج۱، ص۶۴۹.
  90. سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۵۰۰.
  91. سبحانی، فروغ ابديت، ۱۳۸۵ش، ص۵۰۰.
  92. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۳۴، ص۳۹۱.
  93. یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۵۳.
  94. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ‏، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۳۱.
  95. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۱۹.
  96. یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۵۳.
  97. بلاذری، أنساب الأشراف،۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۳۵.
  98. علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۵۵.
  99. یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۵۳.
  100. ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۶.
  101. یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۶۵.
  102. ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۴.
  103. إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۹۳.
  104. علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۵۹.
  105. المغازی، ۱۴۰۹ق، ج‌۱، ص۱۴۴.
  106. ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۳.
  107. العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۵۹.
  108. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۶ و ۱۴۷.
  109. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۷.
  110. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۴۴۶.
  111. علامه مجلسى،‏ حياة القلوب،۱۳۸۴ش، ج۴، ص۹۲۰.
  112. علامه مجلسى،‏ حياة القلوب،۱۳۸۴ش، ج۴، ص۹۲۰.
  113. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۲۷۰.
  114. شیخ طوسی، امالی، ۱۴۱۴ق، ص۱۹۹.

منابع

  • آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش،
  • ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ‏، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ق.
  • ابن‌بابویه، محمد بن علی، الأمالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
  • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری‏، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق‏.‏
  • ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.
  • احمدی، علی، «تحلیل و بررسی دلایل و پیامدهای جنگ بدر(با تآکید بر جغرافیای تاریخی جنگ بدر)»، در مجله میقات حج، شماره ۱۲۱، پاییز ۱۴۰۱ش.
  • امین عاملی‏، سید محسن، أعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف‏، بیروت، دار الفکر، چاپ اول‏، ۱۴۱۷ق.
  • جعفریان، رسول، سیره رسول خدا(ص)، قم، دلیل ما، چاپ سوم، ۱۳۸۳ش.
  • حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
  • حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۲۷ق.
  • دیار بَکری‏، شیخ حسین، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، بیروت، دار الصادر، بی‌تا.
  • ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • سبحانی تبریزی، جعفر، فروغ ابدیت: تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم(ص)، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۵ش.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، مصحح: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، دار الكتب العلمیة، بيروت‏، چاپ اوّل‏، ۱۴۱۴ق.
  • طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث‏، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
  • طیب، عبدالحسین‏، اطیب البیان فی تفسیر القرآن‏، تهران، اسلام، چاپ دوم، ۱۳۶۹ش.
  • علامه مجلسی‏، محمدباقر، حیاة القلوب‏، قم، سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ش.
  • قرشی بنابی، علی ‏اكبر، تفسیر احسن الحدیث‏، تهران، بنياد بعثت،  چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، محقق، جمعی از محققان‏، بیروت‏، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مشاط، حسن بن محمد، إنارة الدجی فی مغازی خیر الوری، جده، دار المنهاج، چاپ دوم، ۱۴۲۶ق.
  • مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع، تحقیق محمد عبد الحمید، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش.
  • یوسفی، محمدهادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، قم، مجمع اندیشه اسلامی، چاپ اول‏‏، ۱۴۱۷ق.