غزوه بدر
![]() نقشه سرزمین بدر | |
زمان | ۱۷ رمضان سال دوم هجری |
---|---|
مکان | بدر، |
مختصات | در ۱۳۰ کیلومتری جنوبغربی مدینه |
نتیجه | پیروزی مسلمانان |
علت جنگ | تصرف کاروان تجاری قریش |
جنگندگان | |
طرفین جنگ | مسلمانان با سپاهی متشکل از ۳۱۳ نفر کفار قریش با سپاهی متشکل از ۹۰۰ تن |
فرماندهان | |
فرماندهان جنگ | حضرت محمد(ص) ابوجهل (عمروبن هشام) مَخزومی |
تلفات | |
خسارات | شهادت ۱۴ تن از مسلمانان (۶ تن از مهاجران و ۸ تن از انصار) کشته شدن ۷۰ نفر و اسیر شدن ۷۴ نفر از مشرکان |
غَزْوهٔ بَدْر یا جنگ بدر، نخستین نبرد پیامبر(ص) با مشرکان قریش بود که در ۱۷ رمضان سال دوم هجری قمری در منطقه بدر رخ داد. پیامبر(ص) با ۳۱۳ نفر به قصد تصرف اموال کاروان تجاری قریش حرکت کرد و قریش با لشکری حدود ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر برای نبرد حاضر شد. با وجود تعداد کمتر، مسلمانان به لطف ایمان، سازماندهی و امداد غیبی پیروز شدند. در این جنگ، ۱۴ مسلمان شهید و بیش از ۷۰ مشرک کشته شدند. غنایم جنگی شامل ۱۵۰ شتر و ۱۰ اسب بود که میان مسلمانان تقسیم شد. همچنین، ۷۴ اسیر گرفته شدند که برخی با پرداخت فدیه، آموزش سواد یا به دلیل فقر آزاد شدند.
پس از نبرد، پیامبر(ص) کشتگان مشرک را در چاهی ریخته و با آنان سخن گفت. این واقعه به عنوان دلیل بر سَماع موتیٰ (شنوا بودن اموات پس از مرگ) در اسلام مطرح شده است.
اهمیت
جنگ بدر یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین نبردهای تاریخ اسلام است که در ۱۷ رمضان و بهروایتی ۱۹ رمضان سال دوم هجرت، به فرماندهی پیامبر اسلام(ص) در منطقه بدر رخ داد.[۱] در این نبرد، مسلمانان، با وجود تعداد کمتر، بر قریش پیروز شدند. این پیروزی سبب اقتدار و خودباوری مسلمانان شد و قلمرو اسلام را تثبیت کرد.[۲] مفسران آیات متعددی از قرآن، مانند آیه ۱۲۳ سوره آلعمران و آیات ۱۷ و ۴۱ سوره انفال را مرتبط با این جنگ دانستهاند.[۳] به گفته مکارم شیرازی، در قرآن، از جنگ بدر با عنوان یوم الفُرقان (روز جدایی حق از باطل) یاد شده است.[۴]
بر اساس روایات، سه هزار فرشته به یاری مسلمانان آمدند.[۵] شرکتکنندگان در این جنگ، که به بدریها معروف شدند،[۶] از جایگاه ویژهای میان مسلمانان برخوردار گشتند و حضور یا گواهی آنان در وقایع بعدی، امتیازی خاص تلقی میشد.[۷]
علت جنگ
طبق گزارش کتاب فروغ ابدیت، در پانزدهم جمادیالاول سال دوم هجرت، پیامبر(ص) از حرکت کاروان تجاری قریش به رهبری ابوسفیان از مکه به شام آگاه شد و تا منطقه ذات العشیرة به تعقیب آن پرداخت؛ اما به کاروان نرسید.[۸] به گفته آیتالله سبحانی، به جهت آنکه قریش اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کرده بود، پیامبر(ص) دستور داد برای تصرف اموال قریش از مدینه خارج شوند.[۹] برخی مورخان نقل کردهاند که پیامبر(ص) ابتدا طَلْحة بن عُبیدالله و سعید بن زید را برای کسب اطلاعات درباره مسیر، تعداد محافظان و نوع کالاهای کاروان فرستاد.[۱۰] ارزش کالاها حدود پنجاه هزار دینار تخمین زده شد که توسط هزار شتر حمل میشد.[۱۱] به گفته واقدی از مورخان قرن دوم وسوم قمری، تقریباً همه مردم مکه در این کاروان سرمایهگذاری کرده بودند.[۱۲]
تلاش ابوسفیان برای نجات کاروان قریش
به گفته سبحانی، پس از استقرار پیامبر(ص) در منطقه ذَفِران، ابوسفیان از نقشههای سپاه اسلام آگاه شد و ضَمضَم بن عَمرو را به مکه فرستاد تا قریش را برای نجات کاروان بسیج کند.[۱۳] به گفته محمدابراهیم آیتی تقریباً تمام دلاوران قریش، به جز ابولهب، آماده نبرد شدند.[۱۴] ابولهب فردی به نام عاص بن هشام را با چهار هزار درهم اجیر کرد تا به جای او در جنگ شرکت کند.[۱۵] بر اساس گزاش تاریخ طبری (تألیف: ۳۰۳)، تعداد نیروهای قریش بین ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر بوده است.[۱۶]
تعیین جانشین
طبق نقل برخی مورخان، پیامبر(ص) هنگام خروج از مدینه برای نبرد، عبدالله بن اُممَکتوم را جانشین خود در اقامه نماز و اَبولُبابه را جانشین در امور سیاسی قرار داد.[۱۷] همچنین عاصم بن عَدی را مسئول منطقه قُبا و بخش بالای مدینه کرد.[۱۸] پیامبر(ص) با حدود ۳۰۵[۱۹] یا ۳۱۳ نفر از مدینه خارج شد.[۲۰] گفته شده در مسیر، در منطقه بُقْع توقف کرد و افراد کمسنوسال را که برای نبرد آمده بودند را به مدینه بازگرداند.[۲۱] پیامبر در این مسیر، کفار قریش از جمله ابوجهل را نفرین کرد.[۲۲] همچنین، دو نفر به نامهای خُبَیب بن یَساف و قَیس بن مُحرِّث که تنها برای کسب غنایم و بدون ایمان به اسلام به سپاه پیوسته بودند، از حضور در جنگ منع شدند.[۲۳]
تشکیل شورای نظامی
به گفته رسول جعفریان، در جنگ بدر، اکثر یاران پیامبر(ص) از انصار بودند که در مدینه با او پیمان دفاعی بسته بودند؛ اما این پیمان شامل جنگ در خارج از مدینه نمیشد. به همین دلیل، پیامبر(ص) مجبور به تشکیل شورای نظامی شد تا نظر عمومی، بهویژه انصار را جلب کند و مشکل را حل نماید.[۲۴] ابنسعد، مورخ قرن دوم و سوم قمری نوشته برخی از یاران همچون مقداد ادامه مسیر و تعقیب کاروان و جنگ با دشمنان را ترجیح دادند و سعد بن مُعاذ به نمایندگی از انصار، اطاعت محض از پیامبر(ص) و جانفشایی در راه وی را وظیفه خود دانست.[۲۵] پیامبر(ص) پس از شنیدن سخنان سعد، بلافاصله دستور حرکت را صادر کرد.[۲۶]
همچنین برپایه روایتی که شیخ حُرّ عاملی نقل کرده، پیامبر(ص) پیشبینی کرد که سپاه اسلام با کاروان قریش یا با نیروهای کمکی آنها روبهرو خواهد شد و مکان کشتهشدن دشمنان را هم مشخص کرد.[۲۷] به پیشنهاد حَباب بن مُنذِر، سپاه اسلام نزدیکترین چاه به دشمن را برای نبرد انتخاب کرد.[۲۸]
شیوه کسب اطلاعات
در جنگ بدر، پیامبر(ص) با روشهای مختلف، از جمله پرسوجوی مخفیانه (ناشناس) از سفیان ضَمریّ،[۲۹] جمعآوری اطلاعات از افرادی که برای آب به چاه بدر میآمدند[۳۰] و همچنین بازجویی اسرای قریش،[۳۱] اخبار سپاه دشمن را به دست آورد و با تحلیل حضور سران قریش گفت: «مکه جگرپارههای خود را به سوی شما افکنده است.»[۳۲]
فرار کاروان تجاری و رسیدن سپاه دشمن به بدر
در جنگ بدر، ابوسفیان با اطلاع از موقعیت مسلمانان، مسیر خود را تغییر داد و به مکه بازگشت و قریشیان را به بازگشت فراخواند.[۳۳] هرچند برخی بازگشتند،[۳۴] اما ابوجهل اصرار بر جنگ داشت و سپاه قریش در بدر مستقر شد.[۳۵] به گزارش واقدی، قریش با وجود تعداد بیشتر، مسلمانان را متحد و مصمم یافتند.[۳۶] طبق نقل علامه مجلسی، پیامبر(ص) نیز با دیدن سپاه دشمن، از خدا طلب یاری کرد.[۳۷]

صفآرایی سپاه و انتخاب شعار
پیامبر(ص) در جنگ بدر صفوف مسلمانان را به گونهای آراست که آفتاب پشت سرشان بود و مشرکان رو به آفتاب قرار گرفتند.[۳۸] او پرچمهای مختلفی به سران قبایل سپرد: پرچم اصلی برای خود، پرچم مهاجران به مُصعب بن عُمیر، پرچم خزرجیان به حباب بن مُنذِر و پرچم اوسیان به سعد بن مُعاذ.[۳۹] برای هر گروه هم شعاری تعیین کرد.[۴۰] برای تشخیص نیروهای خود از یکدیگر در میدان نبرد نیز دستور داد هرکس نشانهای متمایز داشته باشد.[۴۱]
کلینی به نقل از امام صادق(ع) شعار مسلمانان در جنگ بدر را «یا نَصْرَاللَّهِ اِقْتَرِبْ اِقْتَرِبْ» (ای پیروزی خدا، نزدیک شو، نزدیک شو) ذکر کرده است.[۴۲] همچنین نقل شده که شعار رسول خدا (ص) در جنگ بدر «یا مَنْصُورُ اَمِتْ» (ای پیروز، بمیران) بود.[۴۳] به گفته ابنهشام سیرهنگار قرن سوم، شعار اصحاب رسول الله(ص) در این جنگ «اَحد اَحد» (یگانه، یگانه) بود.[۴۴]
خطبه پیامبر(ص)
پیامبر(ص) در آستانه نبرد بدر، با بیان خطبهای، یاران را به جهاد ترغیب کرد و به پاداش الهی بشارت داد.[۴۵] همچنین دستور مصونیت برخی افراد، از جمله ابوالبختری، عباس و دیگر بنیهاشم را صادر کرد؛[۴۶] چرا که ابوالبختری در مکه از مسلمانان حمایت کرده بود و بیشتر بنیهاشم هم به اجبار از مکه بیرون آمده بودند و خواهان اسلام بودند.[۴۷] همچنین برای تقویت انگیزه رزمندگان، وعده پاداش برای کشتن یا اسیرکردن دشمنان را مطرح کرد.[۴۸]
نبرد تنبهتن
در آستانه جنگ بدر، پیامبر(ص) با ارسال پیامی صلحجویانه به قریش، از درگیری اجتناب ورزید.[۴۹] برخی چون حَکیم بن حِزام خواهان بازگشت شدند؛ اما ابوجهل با تحریک احساسات قومی و فرستادن عامر حَضرَمی به نبرد تنبهتن، زمینهساز شروع جنگ شد.[۵۰] بر اساس سنت جنگی عرب، نبرد با مبارزات فردی آغاز شد که در آن سه تن از سران قریش (عُتبه، شَیبه و ولید) به میدان آمدند و حریف طلبیدند.[۵۱] پیامبر(ص) ابتدا سه جوان از انصار را به مبارزه با آنان فرستاد؛ اما قریشیان به دلیل عدم همطرازی، از نبرد با آنان امتناع کردند.[۵۲] پیامبر، حضرت علی(ع)، حَمزة بن عبدالمطلب و عبیده را به میدان فرستاد.[۵۳] در این نبرد، حمزه شیبه را کشت، حضرت علی(ع) ولید را از پای درآورد و عبیده با کمک ایندو، عتبه را شکست داد.[۵۴] سبحانی تاریخپژوه شیعه، با استناد به نامه ۶۴ نهجالبلاغه معتقد است که طرف نبرد حمزه «شيبه» بود و هماورد «عُبيده» «عُتبه» بوده است كه حمزه و حضرت على(ع) پس از كشتن حریفان خود، به سوى عتبه رفتند و او را با شمشير از پاى درآوردند.[۵۵]

حمله عمومی
با کشتهشدن سران قریش در نبردهای تنبهتن، جنگ عمومی آغاز شد.[۵۶] به گزارش برخی از تاریخنگاران، با وجود اینکه سایبان فرماندهی بر بلندی قرار داشت،[۵۷]اما پیامبر در خط مقدم حاضر شد و یارانش در بحبوحه نبرد به او پناه میبردند.[۵۸] برخی از مورخان مسلمان نوشتهاند پس از شکستهشدن شمشیر سَلمَة بن اَسلَم، پیامبر(ص) چوبدستی خود را به او داد و چوبدستی تبدیل به شمشیر شد.[۵۹]
پیامبر(ص) مشتی خاک به سوی مشرکان پرتاب کرد و با دعای او، خداوند ترس در دل دشمن انداخت و آنان را به فرار واداشت.[۶۰] این پیروزی کمتر از نیم روز طول کشید[۶۱] و به گزارش تاریخنگاران حاصل رشادت و پایمردی مسلمانان، دعای پیامبر(ص)[۶۲] و امدادهای غیبی[۶۳] بود.
وقایع پس از جنگ
به گفته برخی مورخان، پس از شکست مشرکان در جنگ بدر، عدهای از مسلمانان همچون سعد بن مُعاذ، برای محافظت از پیامبر(ص) در کنار پیامبر(ص) ایستادند. گروهی دیگر به جمعآوری غنایم پرداختند و گروهی دیگر به تعقیب دشمن رفتند و آنها را اسیر کردند.[۶۴] امام علی(ع) زره، کلاهخود و سپر ولید بن عُتبه را برای خود گرفت، حمزه سلاح عُتبه را برداشت و عُبَیدة بن الحارث زره شَیبه را از گرفت.[۶۵]
تقسیم غنایم
بر اساس گزارشهای تاریخی، پیامبر(ص) پس از جنگ بدر، ابتدا سهم از پیش تعیینشده را به افراد پرداخت نمود و مابقی غنایم را که شامل بیش از ۱۵۰ شتر، ۱۰ اسب و مقداری چرم، پارچه و ابزار جنگی بود،[۶۶] تحت سرپرستی عبدالله بن کعب یا خباب بن اَرَت جمعآوری کرد.[۶۷] در این میان اختلافنظرهایی درباره سهمبندی بین رزمندگان و پشتیبانان به وجود آمد[۶۸] که به گزارش مورخان، با نزول آیاتی از قرآن، این اختلافات برطرف شد.[۶۹]
تقسیم نهایی به روش قرعهکشی انجام شد[۷۰] که در آن، به اسبسواران دو سهم یا دو سهم برای اسب و یک سهم برای سوارکار تعلق گرفت.[۷۱] پیامبر(ص) شمشیر ذوالفقار را به عنوان سهم فرماندهی انتخاب کرد[۷۲] و برای موارد خاص مانند غایبانِ با عذر موجه،[۷۳] خانواده شهدا[۷۴] و برخی بردگانِ شرکتکننده در جنگ،[۷۵] سهمهایی در نظر گرفت. همچنین در این جنگ، شتر ابوجهل به عنوان بخشی از غنایم به پیامبر(ص) رسید[۷۶] و خمس گرفته نشد.[۷۷]
یکی از وقایع مرتبط با این جنگ، ماجرای برداشتهشدن پارچهای قرمزرنگ از غنایم، بدون اجازه بود که منجر به نزول آیه ۱۶۱ سوره آل عمران شد و پیامبر(ص) را از هرگونه نسبت ناروا مبرا ساخت.[۷۸]
نهی از کشتن اسیران و فدیه از آنان
در روز بدر شقران غلام پیامبر مأمور مراقبت از اسرا شد.[۷۹] پیامبر(ص) از کشتن اسرا[۸۰] و مُثلهکردن آنان نهی کرد.[۸۱] با این حال نقل شده که دستور قتل نضر بن حارث و عقبة بن ابیمعیط را صادر کرد.[۸۲] به گفته جعفر سبحانی پژوهشگر تاریخ اسلام، ایندو چون از طراحان نقشههای ضداسلامی بودند، ممکن بود که بعد از آزادی، دوباره علیه پیامبر(ص) اقدامی کنند.[۸۳]
طبق نقل علامه مجلسی، در جنگ بدر، جبرئیل به پیامبر(ص) پیشنهاد داد که اسیران را بکشند یا فدیه بگیرند، پیامبر(ص) پس از مشورت و تقاضای اصحاب، فدیه آنها را پذیرفت.[۸۴] پیامبر(ص) اسرا را با قرعه میان اصحاب تقسیم کرد،[۸۵] و به رفتار نیکو با آنان تأکید نمود.[۸۶] انصار به اسرا نان اختصاص میدادند و خود خرما میخوردند. همچنین آنان را سوار میکردند، در حالی که خود پیاده میرفتند.[۸۷]
به گفته محمدهادی یوسفی غَرَوی پژوهشگر تاریخ اسلام، میزان فدیه اسیران بین هزار تا چهار هزار درهم بود.[۸۸] گروهی هم که مال نداشتند پیامبر(ص) بدون فدیه آزادشان کرد.[۸۹] به گزارش ابنسعد، تاریخنگار قرن سوم قمری، اسیرانی که مالی نداشتند، ولی باسواد بودند، میتوانستند با آموختن علم به ده نفر آزاد شوند.[۹۰] پیامبر(ص) عَمرو بن ابیسفیان را با سعد بن نعمان که به خاطر حج، بهدست قریش اسیر شده بود، تبادل کرد.[۹۱]
استجابت دعا و اعجاز پیامبر(ص)
به گفته ابنسعد، پیامبر(ص) هنگام حرکت، برای پیادگان، برهنگان، گرسنگان و نیازمندان دعا کردند. اثر این دعا بهگونهای بود که هنگام برگشت از جنگ، همه مسلمانان سوار بر حیوانات بودند، برهنگان لباس پوشیدند، گرسنگان سیر شدند و فقرای آنان از فدیه اسیران به ثروت رسیدند.[۹۲] همچنین نقل شده هنگام رفتن به بدر، شتر یکی از سپاهیان از راه رفتن بازماند بود. پیامبر(ص) آب وضوی خود را به بدن آن شتر پاشید و شتر به حرکت درآمد.[۹۳]
تعداد شهدای مسلمان و کشتگان قریش

در جنگ بدر، ۱۴ نفر از مسلمانان شهید شدند که شامل ۶ مهاجر و ۸ انصاری بودند.[۹۴] همچنین، ۷۰ نفر یا بیشتر، از مشرکان کشته شدند و ۷۴ نفر اسیر شدند. در نقلی دیگر، تعداد اسرا ۷۰ یا ۴۹ نفر ذکر شده است.[۹۵] به گفته ابنسعد در طبقات، از سران قریش، شَیبه، عُتبه، ولید بن عُتبه، ابوجهل، نَوفِل بن خُویلِد، عاص بن سعید، ابوالبختری، حَنظلة بن ابیسفیان، امیّة بن خَلف و مُنبّه بن حجّاج از جمله کشتگان جنگ بدر بودند.[۹۶] سید جعفر مرتضی عاملی تاریخپژوه شیعه (درگذشت: ۱۴۴۱ق) با استناد به منابع متعدد مینویسد بیشتر کشتگان جنگ بدر به دست حضرت علی(ع) انجام شد.[۹۷]
نماز و دفن شهدا
واقدیِ مورخ مینویسد پیامبر(ص) بر شهدای بدر نماز گزارد و در همان بدر دفنشان کرد.[۹۸] بعضی از مجروحان بر اثر شدت جراحات در مسیر بازگشت به مدینه جان دادند که در همان مکان دفن شدند.[۹۹] عدهای دیگر هم در بدر مجروح شدند و در مدینه فوت کردند و دفن شدند.[۱۰۰] پیامبر(ص) نماز عصر را در بدر خواند و پیش از غروب آفتاب، از بیابان بدر بیرون رفت و به سمت مدینه حرکت کرد تا به منطقه اُثَیل رسیدند[۱۰۱] به روایتی دیگر، نماز عصر را در اُثَیل خواند.[۱۰۲]
سخن پیامبر با کشتگان مشرکان در بدر
پس از جنگ بدر، به دستور پیامبر(ص)، کشتههای مشرکان در چاهی انداختند[۱۰۳] و به همین دلیل به اصحاب قَلیب (اصحاب چاه) معروف شدند. پیامبر با خطاب قراردادن کشتگان، آنها را به دلیل تکذیب رسالت الهی و اخراج پیامبرش از مکه سرزنش کرد.[۱۰۴] همچنین در پاسخ عُمر بن خَطّاب که این افراد را مردگانی ناشنوا خواند، آنان را قادر به شنیدن دانست که فقط قدرت پاسخگویی ندارند.[۱۰۵] این واقعه دلیلی بر اثبات سماع موتیٰ (شنوابودن انسانها بعد از مرگ) و امکان برقراری ارتباط با ارواح دانسته شده است.[۱۰۶]
غزوه بدر در اشعار سید حمیری
سید اسماعیل حِمیَری از شاعران شیعه (درگذشت: ۱۷۹ق)، حضور فرشتگان الهی در جنگ بدر را چنین بیان کرده است:
ترجمه: در شب بدر، میکائیل و جبرئیل و اسرافیل، هریک همراه هزار فرشته، برای یاری فرود آمدند. گویا همان پرندگان ابابیل بودند که اَبرَهه و یارانش را سنگباران کردند.
پانویس
- ↑ علامه مجلسى، حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۴.
- ↑ احمدی، «تحلیل و بررسی دلایل و پیامدهای جنگ بدر(با تآکید بر جغرافیای تاریخی جنگ بدر)»، ص۱۲۳.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۹، ص۳۸؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۷، ص۱۷۱؛ طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ۱۳۶۹ش، ج۳، ص۳۳۵.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۱ش، ج۷ ص۱۷۳.
- ↑ قرشی بنابی، تفسیر احسن الحدیث، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۱۸۰.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۲.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۷.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
- ↑ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۲۵۵.
- ↑ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۲۵۵.
- ↑ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۲۲۷.
- ↑ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۴۷۸.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۷۳.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۲۱ و ۲۳.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۳۲.
- ↑ جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۷۶.
- ↑ جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۷۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۰.
- ↑ حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص۴۲۶.
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، ج۱، ص۶۲۰.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۹۶.
- ↑ ذهبی، تاريخ الإسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۵۲.
- ↑ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۴۳۶.
- ↑ صالحى دمشقى، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۲۸.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۸۳.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۸۵.
- ↑ مشاط، انارة الدجی، ۱۴۲۶ق، ص۱۲۴.
- ↑ واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۲
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۳۴.
- ↑ صالحى دمشقى، سبل الهدى و الرشاد ، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۳۳.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۵۸.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۳۵.
- ↑ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۷۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۴۷.
- ↑ امين عاملى، أعيان الشيعة، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، ج۱، ص۶۳۴.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۵۸.
- ↑ کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۰۲.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۹۵.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۲۲۴.
- ↑ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ علامه مجلسى، حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۶.
- ↑ علامه مجلسى، حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۷.
- ↑ علامه مجلسى، حياة القلوب، ۱۳۸۴ش، ج۴، ص۸۹۷.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۹۳.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۹۳.
- ↑ دیار بَکری، تاریخ الخمیس، بیروت، ج۱، ص۳۷۶؛ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۴۸۶.
- ↑ ذهبی، تاريخ الإسلام، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۵۸؛ ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۷.
- ↑ حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۴۲۷ق، ج۲، ص۲۴۵؛ واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۹۴.
- ↑ أمین عاملی، أعیان الشیعة، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۴۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۴۰.
- ↑ جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۴.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۰۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۱؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۷۰ و ۸۱.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۱۱؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۹۸.
- ↑ یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۵.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۸۹.
- ↑ جعفریان، سیره رسول خدا(ص)، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۵.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۲ و ۱۰۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۳.
- ↑ صالحى دمشقى، سبل الهدى و الرشاد في سيرة خير العباد، ۱۴۱۴ق، ج۴، ص۶۲.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۲.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۱۳.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۲.
- ↑ العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۸۹ و ۹۰.
- ↑ ابنبابویه، الأمالی، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۳.
- ↑ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۲۴۳.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، بیروت، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۵۰۰.
- ↑ سبحانی، فروغ ابديت، ۱۳۸۵ش، ص۵۰۰.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۳۴، ص۳۹۱.
- ↑ یوسفی غروی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۳۱.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۶.
- ↑ یوسفی، موسوعة التاريخ الاسلامی، نشر مجمع الفکرالاسلامی، ج۲، ص۱۶۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۴.
- ↑ إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۹۳.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج ۱۹، ص۳۵۹.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۱۳.
- ↑ العاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۵۹.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۶ و ۱۴۷.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۴۴۶.
- ↑ علامه مجلسى، حياة القلوب،۱۳۸۴ش، ج۴، ص۹۲۰.
- ↑ علامه مجلسى، حياة القلوب،۱۳۸۴ش، ج۴، ص۹۲۰.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۱۱-۱۱۲؛ ابنهشام، السیرة النبویة، ۱۴۳۰ق، ص۳۰۶.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۱۱۲؛ ابنهشام، السیرة النبویة، ۱۴۳۰ق، ص۳۰۶.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۵، ص۹۸.
- ↑ میبدی، کشف الاسرار، ۱۳۷۱ش، ج۴، ص۶۵-۶۶.
- ↑ شیخ طوسی، امالی، ۱۴۱۴ق، ص۱۹۹.
منابع
- آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش،
- ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۱۸ق.
- ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویة، بیروت، دارالمعرفة، بیتا.
- احمدی، علی، «تحلیل و بررسی دلایل و پیامدهای جنگ بدر(با تآکید بر جغرافیای تاریخی جنگ بدر)»، در مجله میقات حج، شماره ۱۲۱، پاییز ۱۴۰۱ش.
- امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق.
- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، تحقیق محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، الطبعة الأولی، ۱۴۲۲ق.
- بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- جعفریان، رسول، سیره رسول خدا(ص)، قم، دلیل ما، چاپ سوم، ۱۳۸۳ش.
- حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
- حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ دوم، ۱۴۲۷ق.
- دیار بَکری، شیخ حسین، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس النفیس، بیروت، دار الصادر، بیتا.
- ذهبی، شمسالدین، تاریخ الإسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
- سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت: تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم(ص)، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۵ش.
- شیخ طوسی، محمد بن حسن، امالی، مصحح: مؤسسة البعثة، قم، دار الثقافة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اوّل، ۱۴۱۴ق.
- صدوق، محمد بن علی، الأمالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
- طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
- طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، چاپ دوم، ۱۳۶۹ش.
- علامه مجلسی، محمدباقر، حیاة القلوب، قم، سرور، چاپ ششم، ۱۳۸۴ش.
- قرشی بنابی، علیاکبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، محقق، جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مشاط، حسن بن محمد، إنارة الدجی فی مغازی خیر الوری، جده، دار المنهاج، چاپ دوم، ۱۴۲۶ق.
- مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع، تحقیق محمد عبد الحمید، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش.
- میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱ش.
- یوسفی، محمدهادی، موسوعة التاریخ الاسلامی، قم، مجمع اندیشه اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.