عمر بن خطاب

مقاله قابل قبول
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
استناد ناقص
جانبدارانه
شناسه ارزیابی نشده
از ویکی شیعه
عمر بن خطاب
مشخصات فردی
نام کاملعمر بن خطاب بن نفیل
زادگاهمکه
محل زندگیمکه، مدینه
مهاجر/انصارمهاجر
نسب/قبیلهبنی عدی ـ قریش
خویشاونداندختر او حفصه: از همسران پیامبر(ص)
درگذشت۲۳ق - مدینه
نحوه درگذشتکشته شدن به دست ابولؤلؤ
مدفنکنار قبر ابوبکر در مسجد النبی
مشخصات دینی
حضور در جنگ‌هااکثر غزوات پیامبر(ص)
هجرت بهمدینه
دلیل شهرتخلیفه دوم
دیگر فعالیت‌هامنع تدوین حدیث


عُمَر بن خَطّاب بن نُفَیل (۱۳ عام‌الفیل - ۲۳ق) از صحابه پیامبر اکرم(ص) و خلیفه دوم مسلمانان (خلافت:۱۳ - ۲۳ق) است. او به وصیت خلیفه اول به خلافت رسید و حدود ده سال حکومت کرد.
عمر در سال ششم یا نهم بعثت، اسلام را پذیرفت. منابع اهل‌سنت، مسلمان شدن او را سبب تقویت اسلام و مسلمانان دانسته‌اند. عمر در غزوات دوره پیامبر شرکت داشت و در جنگ احد و حنین نام او جزو فرارکنندگان از میدان نبرد ذکر شده است. یکی از دختران عمر به نام حفصه با پیامبر(ص) ازدواج کرد.

در دوره خلافت عمر، فتوحات گسترش یافت و سرزمین‌های بسیاری در شامات، عراق و ایران به تصرف مسلمانان درآمد و بیت‌المال تاسیس شد و با پیشنهاد امام علی(ع)، هجرت پیامبر به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی تعیین گردید.

عمر در ذی‌الحجه سال ۲۳ هجری به دست فیروز نهاوندی، معروف به ابولؤلؤ در مدینه ترور شد و سه روز بعد درگذشت. او قبل از مرگ شورایی شش نفره برای تعیین خلیفه پس از خود تشکیل داد که به انتخاب عثمان انجامید.

در نزد اهل سنت، عمر بن خطاب جایگاه بالایی دارد و برخی از اقدامات او برای آنان جنبه فقهی پیدا کرده است. در منابع سنی روایات فراوانی در مدح عمر نقل شده و به او لقب فاروق داده و او را یکی از عشره مبشره شمرده‌اند. آنها بر این باورند که مسلمان شدن عمر که شخصیتی تندخو و خشن داشت، جایگاه مسلمانان در مکه را تقویت کرده است. منابع اسلامی زندگی زاهدانه عمر را ستوده‌اند.

برخی مواضع عمر مورد انتقاد شیعیان بوده است از جمله اینکه با وجود سفارش پیامبر به جانشینی علی بن ابی‌طالب(ع)، زمینه را برای خلافت ابوبکر فراهم کرد و وقتی برای بیعت گرفتن از امام علی(ع)، به خانه فاطمه(س) رفت، تهدید کرد خانه را به آتش خواهد کشید. در زمان حیات رسول خدا(ص) نیز عمر مواضعی بر خلاف پیامبر داشته است، از جمله در صلح حدیبیه، ماجرای قلم و دوات و نپیوستن به سپاه اسامه. عمر در دوره خلافت خود، سیاست منع تدوین احادیث پیامبر را دنبال کرد و به گفته بسیاری از نویسندگان شیعه، هدفش این بود که از نشر فضایل امام علی(ع) جلوگیری کند. او همچنین در دوره حکومتش بدعت‌هایی گذاشت از جمله تحریم متعه حج و متعه زنان، حذف «حی علی خیر العمل» از اذان و به جماعت خواندن نماز تراویح.

جایگاه

عمر بن خطاب از اصحاب پیامبر(ص)[۱] و دومین خلیفه مسلمانان[۲] است. اهل سنت به سیره عمر اهتمام فراوان دارند و برخی از اقدامات او برای آنان جنبه فقهی پیدا کرده است.[۳] در روایات اهل سنت، عمر یکی از عشره مبشره شمرده شده است.[۴] جایگاهی که روایات اهل سنت برای عمر تصویر کرده‌اند نزدیک به نبوت است.[۵] بر اساس این قبیل روایات، که به «موافقات عمر» مشهور است، در مواردی که نظر عمر با نظر رسول خدا(ص) مخالف بوده، آیاتی از قرآن در تأیید نظر عمر نازل شده است.[۶] از خود عمر نیز نقل شده است که خود را هم‌ردیف پیامبر می‌دانست.[۷] سیوطی در «تاریخ الخلفاء» روایات فراوانی در مدح عمر نقل کرده[۸] و زندگی زاهدانه عمر و سخت‌گیری بر خود در خوراک و پوشاک در منابع اهل سنت ستایش شده است.[۹] بنابر نقل ابن کثیر، مورخ و مفسر سنی قرن هشتم هجری، روایتی در صحیحین اهل سنت به پیامبر(ص) نسبت داده شده که بر اساس آن، عمر مُحَدَّث (کسی که فرشتگان با او سخن می‌گویند) بوده است.[۱۰]

برخی مواضع عمر، خصوصا مواضع او پس از رحلت پیامبر(ص) و برخی اقدامات او در دوره حکومتش مورد انتقاد شیعیان قرار گرفته است، از جمله تلاش برای به خلافت رساندن ابوبکر، (برخلاف سفارش پیامبر در واقعه غدیر و غیر آن درباره جانشینی امام علی(ع) پس از خود)[۱۱] تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا(س)،[۱۲]، ایجاد بدعت‌هایی در دین[۱۳] و همچنین مخالفت با نظر پیامبر در ماجرای صلح حدیبیه،[۱۴] ماجرای قلم و دوات[۱۵] و ماجرای سپاه اسامه.

زندگینامه

عمر بن خطاب بن نُفَیل در سال ۱۳ بعد از عام‌الفیل (۴۰ سال پیش از هجرت[۱۶]) در مکه به دنیا آمد.[۱۷] کنیه‌ او ابوحفص بود.[۱۸] به گفته طقوش، نویسنده لبنانی، عمر از تیره بنی‌عدی بود که از نظر جایگاه، به قبایلی همچون بنی‌هاشم نمی‌رسید.[۱۹] بنابر نقل مقریزی، تاریخ‌نگار مصری قرن نهم هجری، عمر از اشراف قریش به شمار می‌آمد و در دوره جاهلیت، سفیر قریش در جنگ‌ها بود.[۲۰]

اهل سنت لقب فاروق را برای عمر به کار برده‌اند. به گفته طبری، تاریخ‌نگار قرن ۳ و ۴ هجری، درباره اینکه چه کسی اولین بار عمر را فاروق نامیده اختلاف است: برخی گفته‌اند پیامبر و برخی گفته‌اند ابتدا اهل کتاب چنین لقبی به عمر دادند و سپس مسلمانان از آنها تبعیت کردند.[۲۱]در روایات شیعه و برخی روایات اهل سنت آمده است که رسول خدا(ص) این لقب را برای امام علی(ع) به کار برده است.[۲۲][۲۳]

فرزندان و همسران

عمر بن خطاب نُه پسر و چهار دختر داشت.[۲۴] یکی از دختران او به نام حفصه به ازدواج پیامبر(ص) درآمد[۲۵] و آیات نخستین سوره تحریم درباره او و عایشه که پیامبر را آزردند، نازل شد.[۲۶] عبدالله بن عمر در برخی منابع اهل سنت، شخصیتی ضعیف، محتاط و گوشه‌گیر در امور سیاسی توصیف شده است.[۲۷] وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید، عبدالله از بیعت با او خودداری کرد.[۲۸] عبیدالله بن عمر پس از ترور پدرش توسط ابولؤلؤ، چند نفر از جمله همسر و دختر خردسال ابولؤلؤ و یک ایرانی مسلمان به نام هرمزان را به قتل رساند. عمر وصیت کرد عبیدالله را قصاص کنند.[۲۹] به گفته شیخ مفید، عثمان که پس از عمر به خلافت رسید، از قصاص عبیدالله خودداری کرد و وقتی با پافشاری امام علی(ع) برای اجرای حکم خدا روبه‌رو شد، شبانه عبیدالله را از مدینه فراری داد. پس از به خلافت رسیدن امام علی(ع)، عبیدالله به معاویه پیوست و در جنگ صفین کشته شد.[۳۰]

طبری چند همسر برای عمر نام برده است از جمله زینب دختر مظعون بن حبیب، ملیکه دختر جرول خزاعی، ام‌کلثوم دختر جرول بن مالک و ام‌حکیم دختر حارث بن هشام و ام‌کلثوم دختر علی بن ابی‌طالب(ع).[۳۱] درباره ازدواج عمر با ام‌کلثوم دختر امام علی(ع) در منابع شیعه اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را پذیرفته‌اند[۳۲] و عده‌ای نیز آن را رد کرده‌اند.[۳۳] آقابزرگ تهرانی چند کتاب نام برده که در ردّ این ازدواج نوشته شده است.[۳۴] سید مرتضی اصل این ازدواج را پذیرفته و با استناد به روایتی از امام صادق(ع)، که در کتاب کافی آمده،[۳۵] موافقت امام علی(ع) با این ازدواج را اجباری و پس از تهدید عمر به اتهام دزدی دانسته است.[۳۶] [یادداشت ۱]

مسلمان شدن

بسیاری از منابع، اسلام آوردن او را سال ششم بعثت گفته‌اند،[۳۷] ولی مسعودی، تاریخ‌نگار قرن چهارم هجری، سال نهم بعثت را ذکر کرده است.[۳۸] بنابر نقل ابن حجر عسقلانی، محدث سنی قرن نهم، عمر قبل از مسلمان شدن، مسلمانان را آزار می‌داد[۳۹] و برخی از آنان را شکنجه می‌کرد.[۴۰] از خود او نیز نقل شده است که بیش از همه با رسول خدا دشمنی داشته است.[۴۱]

درباره ماجرای مسلمان شدن عمر نقل شده است که روزی شمشیر برداشت تا پیامبر(ص) را به قتل برساند، ولی خواهر تازه‌مسلمانش، او را از این کار منصرف کرد و عمر پس از شنیدن آیاتی از قرآن، مسلمان شد.[۴۲] پس از هجرت مسلمانان به مدینه، پیامبر(ص) بین عمر و ابوبکر، عقد اخوت بست. [۴۳][یادداشت ۲]

در برخی منابع اهل سنت همچون المنتظم اثر ابن جوزی، مورخ و مفسر سنی قرن ششم، آمده است که پس از مسلمان شدن عمر در سال ششم بعثت بود که دعوت به اسلام علنی شد و مسلمانان توانستند در مسجد الحرام جمع شوند و بر گرد کعبه طواف کنند و حق خود را از کسانی که به مسلمانان ستم کرده بودند، بگیرند.[۴۴] سید جعفر مرتضی در این زمینه گفته است چگونه ممکن است قریش پیش از هجرت مسلمانان به مدینه از عمر واهمه داشته باشد، در حالی که عمر در سال ششم هجری در ماجرای صلح حدیبیه از رفتن نزد قریش واهمه داشت و درخواست پیامبر برای مذاکره با قریش را به این دلیل که ممکن است قریش به او آسیب برسانند، نپذیرفت.[۴۵]

حضور در غزوات

عمر در غزوات دوره پیامبر حضور داشت.[۴۶] برخی گزارشات تاریخی از فرار یا شکست او در این جنگها حکایت دارد از جمله طبری از خود عمر نقل کرده که در جنگ احد فرار کرده است.[۴۷] در جنگ خیبر که پیامبر(ص) عمر را پس از ابوبکر، مامور فتح قلعه خیبر کرد، عمر نیز همچون ابوبکر شکست خورد و سپس امام علی(ع) مامور فتح خیبر شد و به پیروزی رسید.[۴۸] در نبرد حنین هم عمر جزو کسانی بود که از میدان گریختند.[۴۹]

مخالفت با پیامبر(ص)

عمر بن خطاب در زمان حیات پیامبر(ص)، در مواردی با ایشان مخالفت کرد، از جمله اینکه در ماجرای صلح حدیبیه، بر رسول خدا(ص) به سبب صلح کردن با قریش، خرده گرفت و تصریح کرد که به نبوت او شک کرده است.[۵۰]

ماجرای قلم و دوات نیز از مواردی است که عمر بن خطاب با فرمان پیامبر مخالفت کرد؛ پیامبر(ص) چند روز پیش از درگذشت خود، کاغذ و قلم خواست تا چیزی بنویسد که مسلمانان هرگز گمراه نشوند، ولی عمر گفت: «همانا درد بر پیامبر(ص) چیره شده است و کتاب خدا نزد شماست و ما را کفایت می‌کند.»[۵۱] در نقل دیگری آمده است که گفت: «این مرد هذیان می‌گوید.»[۵۲] پس از این سخن عمر، میان اصحاب اختلاف افتاد و پیامبر از آنان خواست از نزد او بروند.[۵۳]

همچنین پیامبر در آخرین روزهای عمر خود فرمان داد مسلمانان به فرماندهی اسامة بن زید برای مقابله با روم، اعزام شوند.[۵۴] به گفته شیخ مفید پیامبر بر پیوستن مردم به سپاه اسامه و تسریع در حرکت آن تاکید داشت،[۵۵] ولی عده‌ای از جمله عمر بن خطاب و ابوبکر از فرمان سرپیچی کردند و در سپاه حضور نیافتند. پیامبر وقتی از سرپیچی عمر و ابوبکر آگاه شد، آن دو را فرا خواند و بر پیوستن آنها به سپاه تاکید کرد.[۵۶] در برخی منابع آمده است که پیامبر فرمود: لعنت خدا بر کسی که از پیوستن به سپاه اسامه سرپیچی کند.[۵۷]

خلافت

عمر بن خطاب در ۲۲ جمادی الثانی سال ۱۳ هجری، پس از مرگ خلیفه اول مسلمانان به خلافت رسید.[۵۸] و بیش از ده سال خلافت کرد.[۵۹] بنابر نقل طبری مورخ قرن سوم و چهارم، ابوبکر در هنگام مرگ، عثمان بن عفان را فراخواند تا عهدنامه جانشینی را بنویسد. ابوبکر وقتی شروع به گفتن وصیت خود کرد از هوش رفت و عثمان عهدنامه را به نام عمر بن خطاب نوشت. وقتی ابوبکر به هوش آمد، آنچه را عثمان نوشته بود، تایید کرد.[۶۰]

بنا بر نقلی پس از تعیین عمر به خلافت، به ابوبکر اعتراض شد که اگر خدا از تو درباره استخلاف عمر سوال کند چه جواب خواهی داد در حالی که از درشت‌خویی عمر آگاهی. ابوبکر در پاسخ به این اعتراض، عمر را بهترینِ مردم می‌خواند.[۶۱]

رسول جعفریان معتقد است، با نوشتن عهدنامه، عمر عملاً به خلافت منصوب شد و بیعت مردم نقشی در خلافت او نداشت و صرفا جنبه اظهار وفاداری در فرمانبرداری داشت؛ این در حالی بود که خود عمر، انتخاب ابوبکر به خلافت را کاری شتابزده (فلتة) می‌دانست و معتقد بود انتخاب حاکم باید با مشورت مومنان باشد.[۶۲]

ترور و مرگ

عمر در ۲۶ ذی‌الحجه سال ۲۳ هجری به دست فردی به نام ابولؤلؤ مجروح شد.[۶۳] به گفته طقّوش، ابولؤلؤ اصالتا ایرانی و خدمت‌کار مغیرة بن شعبه بود که برای شکایت از سنگین بودن خراج خود نزد خلیفه رفته بود.[۶۴] در روایات اهل سنت آمده است که کعب الاحبار به عمر گفت: من در تورات دیده‌ام که تو کشته خواهی شد. پس از آن بود که عمر به قتل رسید.[۶۵]

عمر سه روز بعد از مجروح شدن، در سن ۵۵ سالگی از دنیا رفت و کنار قبر ابوبکر دفن شد.[۶۶][یادداشت ۳] در ایران و عراق، روز نهم ربیع‌الاول نیز روز مرگ عمر دانسته می‌شود که پیشینه آن به دوره آل بویه بازمی‌گردد.[۶۷] از عمر نقل شده که در روزهای پایانی عمرش می‌گفت: کاش مادرم مرا نزائیده بود؛ کاش هیچ نبودم؛ کاش به فراموشی سپرده شده بودم.[۶۸]

عمر قبل از مرگ خود شورایی شش نفره تشکیل داد تا از میان خود، یک نفر را به عنوان خلیفه بعدی برگزینند. اعضای این شورا عبات بودند از: امام علی(ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی‌وقاص.[۶۹] بنابر نقل ابن قتیبه، تاریخ‌نگار قرن سوم، عمر آرزو می‌کرد کاش کسانی همچون ابوعبیده بن جراح و معاذ بن جبل زنده بودند تا خلافت را به یکی از آنان واگذار می‌کرد.[۷۰]

به اعتقاد برخی پژوهشگران، عمر اعضای شورا را به گونه‌ای چیده بود که عثمان به خلافت انتخاب شود وزمینه وفرصتی برای امام علی(ع) وجود نداشت.[۷۱]

شخصیت شناسی

در بسیاری از نقل‌های تاریخی تصویری تندمزاج از عمر بن خطاب ارائه شده است؛ امام علی(ع) در خطبه مشهور به شقشقیه در تبیین شخصیت عمربن خطاب می‌فرماید: «فصيّرها في حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُها، وَ يَخْشُنُ مَسُّها، وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيها، وَ الْاعْتِذَارُ مِنْهَ»اترجمه: (ابوبکر خلافت را در اختيار كسى قرار داد، كه جوّى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش‌طلبى بود.) [۷۲]هم‌چنان ابن قتیبه در عیون الاخبار آورده است که عمر عقیده داشت مردم جز با خشونت اصلاح‌پذیر نیستند.[۷۳] به گفته ابن ابی‌الحدید، در گفتار و رفتار عمر، درشتی و تکبری آشکار وجود داشت و طبیعت او خشن بود.[۷۴] از عبدالملک بن مروان نیز نقل شده که در خطبه‌ای، عمر را تندخو و سخت‌گیر خواند.[۷۵] با این حال سیوطی از پسر عمر نقل کرده که هرگز عمر را خشمگین ندیده است.[۷۶] از نگاه رسول جعفریان، عمر بن خطاب اسلام را تنها از زاویه سخت‌گیری می‌شناخته است،[۷۷] ولی باید پذیرفت که برخورد با جامعه بدوی برای خلیفه کار آسانی نبوده است.[۷۸]

تندخویی عمر در فعالیت‌های فکری و سیاسی و اجرایی او نیز نمود فراوان داشته است، از جمله در جنگ بدر اصرار داشت تا پیامبر(ص) همه اسیران را به قتل برساند و در ماجرای صلح حدیبیه نیز با پیامبر مخالفت کرد و اصرار به جنگ با قریش داشت.[۷۹] همچنین گفته‌اند او نخستین کسی بود که در برخورد با مردم شلاق به دست گرفت و شلاق او ترسناک‌تر از شمشیر شمرده می‌شد.[۸۰] نقل شده است اگر کسی سوالی از عمر داشت جرأت پرسیدن نداشت و به واسطه افرادی همچون عثمان سوال خود را مطرح می‌کرد.[۸۱]ابن ابی الحدید نقل کرده که از هیبت او اصحاب پیامبر می‌ترسیدند و حتی مانند ابوسفیان جرأت اظهار عقیده‌اش را نداشت. [۸۲]

به گفته جعفریان عمر از نظر اقتصادی برداشت زهدگرایانه افراطی از دین داشت، ولی این بدان معنا نبود که وی در دوره خلافتش ثروت نداشته باشد و حتی نقل شده که عمر از ثروتمندترین افراد قریش بود.[۸۳]

نقش عمر در حوادث بعد از رحلت پیامبر

در برخی منابع شیعه و سنی آمده است وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفت، عمر وفات او را انکار کرد و تهدید کرد هر کس بگوید محمد مرده است، او را خواهد کشت.[۸۴] بر اساس این گزارش، ابوبکر از راه می‌رسد و آیاتی از قرآن درباره طبیعی بودن مرگ پیامبر به عنوان یک انسان می‌خواند و عمر وفات پیامبر را می‌پذیرد.[۸۵] محمدباقر صدر، فقیه و اندیشمند شیعه قرن چهاردهم معتقد است هدف عمر از چنین سخنی آن بود که مردم را به این بحث سرگرم کند تا ابوبکر، که در آن ساعت بیرون مدینه به سرمی‌بُرد، از راه برسد و امر خلافت بدون حضور او سامان نیابد.[۸۶]

تلاش برای به خلافت رساندن ابوبکر

عمر بن خطاب با وجود آنکه در واقعه غدیر حضور داشت و بنابر نقل منابع شیعه و سنی جزو کسانی بود که ولایت علی بن ابی طالب را به وی تبریک گفتند،[۸۷] پس از رحلت پیامبر(ص) برای تثبیت خلافت ابوبکر تلاش بسیار کرد[۳۷] و به گفته ابن ابی‌الحدید اگر عمر نبود ابوبکر به خلافت نمی‌رسید.[۸۸] از انس بن مالک نیز نقل شده است که عمر در روز سقیفه، ابوبکر را به زور روانه منبر کرد.[۸۹] و از این جهت بود که‌ امام علی(ع) تلاش او برای به حکومت رسیدن ابوبکر را تلاش برای حکومت آینده خود دانست.[۹۰][یادداشت ۴] در عین حال ابن ابی‌الحدید گفتگویی میان عمر بن خطاب و مغیره نقل کرده است که بر اساس آن عمر، تقدم ابوبکر بر خود در روز سقیفه را ظالمانه می‌داند و می‌گوید وقتی ابوبکر از اقبال حاضران در سقیفه به خود مطمئن شد، به من پیشنهاد بیعت داد تا مرا بیازماید که آیا به خلافت طمع دارم یا نه. اگر من پیشنهاد او را می‌پذیرفتم مردم مرا نمی‌پذیرفتند و او نیز کینه مرا به دل می‌گرفت.[۹۱]

به گفته ابن ابی‌الحدید امام علی(ع) در یکی از سخنان خود که به خطبه شقشقیه مشهور شده، تعبیری درباره خلیفه اول و دوم به کار برده است که شیعه امامیه آن را بیانگر غصب خلافت دانسته‌اند.[۹۲] ابن ابی‌الحدید با استناد به فرازی از همین خطبه، گفته است: امام علی(ع) انتخاب عمر به خلافت را کاری ناروا می‌دانست.[۹۳][یادداشت ۵]

ماجرای خانه فاطمه(س)

بنابر نقل ابن عبد ربه، ادیب و مورخ قرن ۳ و ۴ هجری، عمر پس از انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان، به دستور وی به خانه فاطمه(س) رفت تا از علی بن ابی‌طالب(ع) بیعت بگیرد. عمر در حالی که آتشی در دست داشت، تهدید کرد اگر اهل خانه بیعت نکنند خانه را آتش خواهد زد.[۹۴] منابع دیگری از اهل سنت همچون تاریخ طبری،[۹۵] انساب الاشراف[۹۶] و المصنَّف،[۹۷] و همچنین شیخ مفید در کتاب الجمل نیز این تهدید عمر را نقل کرده‌اند.

در برخی منابع شیعه همچون کتاب سلیم بن قیس[۹۸] و بحارالانوار[۹۹] آمده است که عمر این تهدید خود را عملی کرد و درب خانه فاطمه(س) را آتش زد. به گفته علامه مجلسی، محدث شیعه قرن ۱۱ و ۱۲ هجری، عمر پس از آتش زدن درب خانه، وارد خانه شد و وقتی با مقاومت فاطمه(س) روبه‌رو گردید با غلاف شمشیر به پهلوی او و با تازیانه به بازوی او ضربه زد.[۱۰۰] در نقل دلائل الامامة آمده است عمر به قنفذ دستور داد فاطمه(س) را بزند و در اثر آن، فاطمه(س) سقط جنین کرد.[۱۰۱]

پاره کردن سند فدک

ابوبکر پس از تصدی خلافت، فدک را، که پیامبر به فاطمه بخشیده بود، از او گرفت. بنابر نقل کلینی، محدث شیعه قرن ۳ و ۴ هجری، فاطمه نزد ابوبکر رفت و پس از گفتگویی او را راضی کرد تا فدک را بازگرداند. ابوبکر سندی برای بازگرداندن فدک به فاطمه نوشت، ولی عمر آن نوشته را از فاطمه (و بنابر نقل دیگری از خود ابوبکر[۱۰۲]) گرفت و پاره کرد.[۱۰۳]

ابراز ناراحتی فاطمه(س) از عمر

بنابر نقل ابن‌قتیبه دینوری، پس از خشمگین شدن فاطمه در اثر حوادث پس از رحلت پیامبر(ص)، عمر و ابوبکر برای دلجویی نزد فاطمه رفتند، ولی او از پذیرفتن آنها خودداری کرد. آنها امام علی(ع) را واسطه قرار دادند و با فاطمه ملاقات کردند. در این ملاقات فاطمه از آنها اقرار گرفت که این سخن پیامبر را شنیده‌اند که فرمود خوشنودی فاطمه خوشنودی من و خشم او خشم من است. سپس فاطمه گفت: من خدا و فرشتگان را گواه می‌گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین کردید و وقتی پیامبر را ملاقات کنم از شما نزد او شکایت خواهم برد.[۱۰۴]

حضرت فاطمه(س) به جهت نارضایتی که از ابوبکر و عمر بن خطاب داشت، وصیت کرد، این دو در تشییع او شرکت نکرده و بر پیکر او نماز نخوانند.[۱۰۵]

شیوه حکومت‌داری

عمر بن خطاب پس از مرگ خلیفه اول و بنابر وصیت او به خلافت رسید[۱۰۶] و ده سال و شش ماه و چهار روز خلیفه مسلمانان بود.[۱۰۷]

محمد سهیل طقوش مورخ و نویسنده لبنانی در کتاب تاریخ الخلفاء الراشدین آورده است: در دوره حکومت عمر بن خطاب، قلمرو اسلامی گسترش یافت و غنایم فراوانی وارد بیت‌المال مسلمانان شد و عنصر عرب و عجم با یکدیگر آمیخته شدند. این وضع می‌طلبید که فعالیت اداری حکومت مرکزی نیز گسترش یابد. برای سامان‌دهی این وضع، شهرهای جدید ساخته شد، قلمرو اسلامی به چند منطقه و ایالت تقسیم شد، بیت‌المال و دیوان تاسیس گردید و امر قضاوت از کارهای حکومتی جدا شد.[۱۰۸]

به گفته ابن کثیر، عمر بن خطاب نخستین کسی بود که امیرالمومنین خوانده شد و نخستین کسی بود که برای تادیب مردم شلاق به دست گرفت. او سپاهیان را تجهیز و خراج وضع کرد و برای افراد، مقرّری تعیین نمود.[۱۰۹] بنابر نقل طبری، عمر مقرری افراد را بر اساس سابقه آنها تعیین کرد و برای اهل بدر پنج هزار درهم و برای کسانی که بعد از بدر تا صلح حدیبیه سابقه داشتند چهار هزار درهم تعیین کرد.[۱۱۰] به گفته ابن ابی‌الحدید، امام علی(ع) وقتی به خلافت رسید اعلام کرد بیت‌المال را بدون در نظر گرفتن سابقه، به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم خواهد کرد.[۱۱۱]

عمر در سال ۲۰ هجری، یهودیان خیبر و نجران را از دیارشان بیرون راند.[۱۱۲] در زمان او شهر کوفه ساخته شد و مسجد نبوی در سال ۱۸ هجری توسعه یافت.[۱۱۳]

مشورت با امام علی و اصحاب

عمر در دوره خلافت خود، با اصحاب مشورت می‌کرد ولی خود را ملزم به اجرای نظرات آنان نمی‌دید.[۱۱۴] او در چندین موضوع، نظر امام علی(ع) را ترجیح داد از جمله در امور قضایی، تکلیف زمین‌های فتح شده عراق[۱۱۵] و تعیین هجرت پیامبر به عنوان مبدأ تاریخ اسلامی.[۱۱۶] ابن عبدالبر نقل کرده است که عمر بن خطاب امام علی را در امر قضاوت برتر از همه می‌دانست. [۱۱۷] ابن قتیبه نیز نقل کرده که عمر می‌گفت اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد. (لولا علی لهلک عمر)[۱۱۸] این سخن عمر در بسیاری از منابع شیعه[۱۱۹] و سنی[۱۲۰] آمده است.

سیوطی گفته است عمر نخستین کسی بود که تعبیر «أطال الله بقائک» و «أیّدک الله» را به کار برد. او این دو تعبیر را خطاب به امام علی(ع) استفاده کرد.[۱۲۱]

برخورد با صحابه و کارگزاران

عمر از شخصیت‌های بزرگ صحابه به عنوان کارگزار استفاده نمی‌کرد[۱۲۲] و از او نقل شده است که نمی‌خواست آنها را به کار اجرایی آلوده کند.[۱۲۳] در عین حال از شعبی (از محدثان اهل سنت) نقل شده است که عمر از ترس فتنه‌انگیزی مهاجران، اجازه خروج آنان از مدینه را نمی‌داد و می‌گفت بیشترین ترس من پراکنده شدن شما در شهرها است.[۱۲۴] رسول جعفریان معتقد است این اقدام عمر دو دلیل داشت: یکی اینکه ممکن بود هر یک از آنها در هر شهر برای خود جایگاهی پیدا کند و در برابر خلیفه بایستد؛ دوم اینکه عمر نمی‌خواست احادیث پیامبر در شهرها منتشر شود.[۱۲۲] در کتاب الطبقات الکبری آمده است عمر از گروهی از اصحاب پیامبر که عازم عراق بودند خواست تا مردم را به احادیث رسول خدا(ص) سرگرم نکنند.[۱۲۵] در مقابل، احمد امین، اندیشمند سنی، معتقد است اهمیت شهر مدینه سبب شد، عمر صحابه را در شهر نگه دارد.[۱۲۶]

همچنین نقل شده است که عمر بر وضع مالی کارگزاران خود نظارت داشت و اموال آنان را پیش از انتصاب به امارت ثبت می‌کرد و در وقت بازگشت، اموال‌شان را دو نیم می‌کرد و نیمی از آن را به بیت‌المال بازمی‌گرداند،[۱۲۷] چون معتقد بود آنها این مال را به ناحق گردآوری کرده‌اند.[۱۲۸] با این حال برخی کارگزاران که زندگی مرفهی برای خود ساخته بودند، از سخت‌گیری و بازخواست عمر در امان بودند،[۱۲۹] از جمله معاویه حاکم شامات. عمر با اینکه معاویه را کسرای عرب می‌خواند،[۱۳۰] او را برکنار نکرد.[۱۲۹]

فتوحات

در دوره خلافت عمر بن خطاب، فتوحات، که از زمان ابوبکر آغاز شده بود، ادامه یافت و مناطق بسیاری فتح شد. بنابر نقل یعقوبی شهرها و مناطق فتح شده در شام و عراق و ایران، عبارتند از: اردن، فلسطین، مصر، اسکندریه، حمص، قِنّسرین، حلب، مَنبِج، قادسیه، بصره، حیره، نهاوند، آذربایجان، اهواز، اصطخر، همدان و اصفهان.[۱۳۱]

نخستین فتوحات این دوره در شامات بود و در پی آن، پادشاه روم که بخشی از قلمرو خود را از دست داده بود با لشکری بزرگ به جنگ مسلمانان آمد ولی در جنگ یرموک شکست خورد. وقتی شهر بیت‌المقدس به محاصره مسلمانان درآمد، اهالی آن به شرط آنکه شخص خلیفه به قدس بیاید و پیمان‌نامه‌ای با آنان امضا کند، حاضر به تسلیم شدند. عمر با مشورت امام علی(ع) راهی قدس شد و پس از نوشتن پیمان‌نامه‌ای، بیت‌المقدس به قلمرو اسلامی افزوده شد. در سمت عراق نیز (که در آن زمان جزو قلمرو ایران بود) سپاه مسلمانان دست به فتوحات زد. آنان علی رغم شکست اولیه در جنگی که به «یوم الجسر» معروف شد و ابوعبید ثقفی فرمانده مسلمانان در آن کشته شد، توانستند فتوحات خود را ادامه دهند. پس از تصرف حیره و بصره در عراق، مسلمانان در جنگ قادسیه با سپاه ایران، مدائن و سپس اهواز را به تصرف درآوردند. در سال‌های بعد مناطق میانی ایران به قلمرو اسلامی افزوده شد. در شمال آفریقا نیز کشورگشایی شد و مصر و بخش‌هایی از مغرب به تصرف درآمد.[۱۳۲]

در خطبه ۱۳۴ و ۱۴۶ نهج البلاغه، به سخنان امام علی(ع) هنگام مشاوره عمر با وی درباره مسائل نظامی اشاره شده است.

منع کتابت حدیث

در دوره عمر بن خطاب، سیاست منع تدوین و کتابت حدیث، که پس از رحلت پیامبر(ص) آغاز شده بود، ادامه یافت. او به کارگزارانش سفارش می‌کرد که از نقل احادیث پیامبر خودداری کنند.[۱۳۳] در الطبقات الکبری آمده است که عمر از مردم خواست احادیث مکتوب از پیامبر را نزد او بیاورند؛ سپس دستور داد آنها را آتش بزنند.[۱۳۴] از ابوهریره نقل شده است که تا عمر زنده بود نمی‌توانستیم بگوییم «قال رسول الله».[۱۳۵] عمر همچنین به شهرها نامه نوشت و دستور داد هرکس چیزی از احادیث پیامبر دارد آن را از بین ببرد.[۱۳۶] با این حال نقل شده است که عمر، برخی مطالبی را که کعب‌الاحبار از تورات نقل می‌کرد، نیکو می‌شمرد و می‌پذیرفت.[۱۳۷] کعب‌الاحبار از علمای یهود بود که در زمان عمر اسلام آورد.[۱۳۸] همچنین عمر برای اولین بار در اسلام به کسانی چون عبید بن عمیر و تمیم داری اجازه داد تا در مسجد رسول خدا(ص) برای مردم قصه بگویند.[۱۳۹]

بسیاری از نویسندگان شیعه هدف از ممنوعیت تدوین احادیث رسول خدا(ص) را جلوگیری از انتشار احادیث مربوط به فضائل امام علی(ع) و فرزندانش دانسته‌اند.[۱۴۰]

بدعت‌گذاری

برخی اقدامات و بدعت‌هایی که عمر در دوره خلافت خود انجام داد نیز مورد اعتراض شیعیان بوده است. رسول جعفریان، پژوهشگر ایرانی در زمینه تاریخ، در کتاب تاریخ خلفا، به برخی از اجتهادات شخصی عمر بر خلاف احکام اسلام اشاره کرده است،[۱۴۱] از جمله اینکه معتقد بود شخصی که غسل جنابت بر او واجب است اگر آب پیدا نکند نباید نماز بخواند.[۱۴۲] او متعه حج و متعه زنان[۱۴۳][۱۴۴] را نامشروع دانست، عبارت «حیّ علی خیر العمل» را از اذان حذف کرد[۱۴۵] و عبارت «الصلاة خیر من النوم» را به آن افزود.[۱۴۶]عمر بن خطاب به مؤذن دستور داد آن را در نداى صبح قرار دهد، امام مالک روایت کرده که مؤذن نزد عمر بن خطاب رفت تا او را براى نماز صبح خبر کند، دید خوابیده است. گفت: «الصلاة خیرٌ من النوم»؛ (نماز بهتر از خواب است) عمر هم دستور داد آن را در نداى صبح براى نماز قرار دهد.[۱۴۷] عمر نخستین کسی بود که مردم را برای به جماعت نماز تراویح جمع کرد.[۱۴۸] بنابر نقل یعقوبی، تاریخ‌نگار قرن سوم، وقتی به عمر اعتراض شد که این کار در زمان پیامبر(ص) و ابوبکر مرسوم نبود، پاسخ داد: اگر هم بدعت است، بدعت خوبی است.[۱۴۹]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، دارالکتب العلمیة، ص۴۱.
  2. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج‏۶،ص۱۵۰.
  3. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۹ و ۸۶.
  4. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۰۹.
  5. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۰.
  6. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۲۲-۱۲۵.
  7. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۴، ص۲۲۵؛ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۱.
  8. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۶-۱۲۸.
  9. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۱۳۴؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۲۸-۱۲۹.
  10. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۶، ص۲۰۱.
  11. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، دار إحياء الكتب العربية، ج۱، ص۴۳ و ۴۵.
  12. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۲۰۲؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج‏۱، ص۵۸۶؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، دارالکتب العلمیة، ج۵، ص۱۳؛ ابن ابی‌الشیبه، المصنف، ۱۴۲۵ق، ج۱۳، ص۴۶۹.
  13. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ۱۴۳۰ق، ج۱، ص۳۶۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۴۳۷؛ علامة حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ۱۹۸۲م، ص۵۲۵؛ صنعانی، المصنف، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۵۰۰؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج‏‏۹، ص۳۲؛ مالک بن أنس، الموطأ، المکتبة العلمیة، ج۱، ص۵۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۸۱، ص۱۴۰.
  14. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.
  15. بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.
  16. طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۳.
  17. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۴۵.
  18. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۴۴.
  19. طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۳.
  20. مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج‏‏۶، ص۱۵۰.
  21. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۴، ص۱۹۵.
  22. شیخ صدوق، الأمالی، ۱۴۰۰ق، ص۲۶؛ طوسی، الغیبة، ۱۴۱۱ق، ص۱۵۰.
  23. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۴۶، ص۳۹۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج‏۴۲،ص۴۱-۴۲.
  24. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰؛ مسعودی، التّنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۱ - ۲۵۲.
  25. مسعودی، التنبیه و الاشراف، دار صعب، ص۲۵۲.
  26. طبری، جامع البیان، ج۲۳، ص۸۶.
  27. ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳. ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج ۴، ص۶.
  28. ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۲ - ۷۳.
  29. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۶۰-۱۶۱.
  30. شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ص۱۷۵-۱۷۶.
  31. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۱۹۸-۱۹۹. نیز بنگرید: عسقلانی، الإصابة في تمييز الصحابة، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۴۶۵
  32. کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۵، ص۳۴۶؛ علم‌الهدی، رسائل، ج۳، ص۱۴۹؛ شوشتری، قاموس الرجال، ۱۴۱۹ق، ج۱۲، ص۲۱۶.
  33. مفید، المسائل السرویه، ۱۴۱۴ق، ص۸۶ و ۸۷.
  34. تهرانی، الذریعه، دارالاضواء، ج۲، ص۲۵۷، ج۱۱، ۱۴۶ و ج۱۵، ص۲۲۳ و ج۱۷، ص۲۱۴ و ج۱۸، ص۱۶۸.
  35. کلینی، کافی، ۱۴۳۰ق، ج۱۰، ص۶۲۹.
  36. سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، دارالقرآن، ج۳، ص۱۴۹.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۱.
  38. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۱.
  39. ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۴، ص۴۸۴؛ طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۱۷۴.
  40. الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج‏۲، ص۶۹.
  41. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۱.
  42. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۱، ص۱۷۴.
  43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶.
  44. ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج‏۴، ص۱۳۵.
  45. عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج‏۱۵، ص۲۹۹-۳۰۰.
  46. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۱۶.
  47. طبری، جامع البیان،ج ۷، ص۳۲۷؛ سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۴، ص۵۲۹.
  48. مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۱، ص۲۸۹؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۲.
  49. دلائل النبوة، البیهقی ،ج‏۵، ص۱۴۸؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۶، ص۱۸۹.
  50. ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۷۱.
  51. بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.
  52. اربلی، کشف الغمة، ۱۴۲۱ق، ج‏۱، ص۴۰۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۳۰، ص۵۳۵.
  53. بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.
  54. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۳، ص۱۱۱۷.
  55. مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۱.
  56. مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۳.
  57. شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفة، ص۳۰؛ ایجی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۷۶؛ ابن الی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، کتابخانه مرعشی نجفی، ج۶، ص۵۲؛ علامه حلی، منهاج الکرامة، ۱۳۷۹ش، ص۱۰۹.
  58. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۱.
  59. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۶، ص۱۹۸.
  60. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۴۲۹.
  61. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۱۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، دارالفکر، ج۳۰، ص۴۱۱؛
  62. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۴-۶۵.
  63. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۱۳۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۳۱، ص۱۱۳.
  64. طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۳۵۸-۳۵۹.
  65. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۳، ص۲۷۶.
  66. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۱۳۸.
  67. جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۱۰۳۷-۱۰۳۹؛ صادقی کاشانی، «نهم ربیع، روز امامت و مهدویت»، ص۴۳.
  68. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۷۴.
  69. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۴.
  70. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۴۲.
  71. گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه ودانشگاه، تاریخ تشیع، ۱۳۹۰ش، ص۳۵-۳۶.
  72. مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ص۳۹.
  73. ابن قتیبه، عیون الاخبار، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۶۶.
  74. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۸۳.
  75. صفوت، جمهرة خطب العرب، المکتبة العلمیة، ج۲، ص۱۹۶.
  76. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۰.
  77. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۷.
  78. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۹.
  79. عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۱۷، ص۲۳۲.
  80. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۷.
  81. ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة، ۱۴۱۸ق، ص۸۳.
  82. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱، ص۱۷۳.
  83. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۶۹ - ۷۰.
  84. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۲۰۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۵، ص۲۴۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۳۰، ص۵۹۰.
  85. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۲۰۱؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۵، ص۲۴۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۳۰، ص۵۹۰.
  86. صدر، فدک فی التاریخ، ۱۴۲۷ق، ص۶۲-۶۳.
  87. مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج‏۱، ص۱۷۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۳۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدیدرشتنة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج‏‏۴۲، ص۲۳۳.
  88. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۷۴.
  89. صنعانی، المصنف، ۱۴۰۳ق، ج۵، ص۴۳۸.
  90. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج‏۱، ص۵۸۷.
  91. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۳۲-۳۳.
  92. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۵۶.
  93. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۱، ص۱۶۳.
  94. ابن عبد ربه، العقد الفرید،دارالکتب العلمیة، ج۵، ص۱۳.
  95. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۲۰۲.
  96. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج‏۱، ص۵۸۶.
  97. ابن ابی‌الشیبه، المصنف، ۱۴۲۵ق، ج۱۳، ص۴۶۹.
  98. سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۵۰.
  99. مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۲۸، ص۲۶۹.
  100. مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۲۸، ص۲۶۹.
  101. طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴.
  102. حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۹۷۱م، ج۳، ص۵۱۲.
  103. کلینی، الکافی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۵۴۳.
  104. ابن قتیبه، الإمامة والسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۱.
  105. مجلسی،‌ بحار الأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۸، ص۳۰۴.
  106. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۳، ص۲۰۷.
  107. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۶، ص۱۹۸.
  108. طقوش، تاریخ الخلفاء الراشدین، ۱۴۲۴ق، ص۳۲۸-۳۳۱.
  109. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۱۳۳.
  110. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۳، ص۶۱۳-۶۱۴.
  111. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۷، ص۳۷.
  112. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۲.
  113. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۱-۱۳۲.
  114. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۱۲۹.
  115. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۷.
  116. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۴۵.
  117. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۱۰۲.
  118. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۱۰۳؛ ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۲۴۱.
  119. به عنوان نمونه نگاه کنید به:‌ کلینی،‌ الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۴۲۴؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱۴۱۳ق،‌ج۴، ص۳۵ و ۳۶؛‌ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق،‌ج۶،‌ ص۳۰۶ و ج۱۰، ص۵۰؛ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۱و۱۴۹.
  120. به عنوان نمونه نگاه کنید به:‌ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۰۳؛‌ خوارزمی، مناقب، مؤسسه نشر اسلامی، ص۸۱؛ ابن ابی الحدید،‌ شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱،‌ ص۱۸و۱۴۱ و ج۱۲،‌ ص۱۷۹و۲۰۵؛ ماوردی، الحاوی الکبیر، ۱۴۱۹ق، ج۱۲، ص۱۱۵ و ج۱۳، ص۲۱۳؛ طبری، ذخائر العقبی، ۱۴۲۸ق، ج۱،‌ ص۳۹۴؛ حمویی جوینی، فرائد السمطین، مؤسسه محمودی، ج۱، ص۳۳۷ و ۳۴۹-۳۵۱.
  121. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۷.
  122. ۱۲۲٫۰ ۱۲۲٫۱ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۱.
  123. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۳، ص۲۱۴.
  124. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله الرعشی، ج۲، ص۱۵۹.
  125. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۶، ص۸۷.
  126. امین، فجر الاسلام، مکتبة النهضة المصریة، ص۱۷۲.
  127. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۴۱.
  128. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۴.
  129. ۱۲۹٫۰ ۱۲۹٫۱ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۷۷.
  130. ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج‏۶، ص۱۲۱.
  131. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص ۱۴۱-۱۵۷.
  132. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۱-۱۳۳؛ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۱۰۴-۱۲۲.
  133. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‏۴، ص۲۰۴.
  134. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ۱۴۱۸ق، ج‏۵، ص۱۴۳.
  135. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۸، ص۱۰۷.
  136. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۲۷۵.
  137. ابن کثیر، البدایه والنهایه، دارالفکر، ج۲، ص۱۳۴.
  138. ابن کثیر، البدایه والنهایه، دارالفکر، ج۲، ص۱۳۴.
  139. ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۱۳ق، ج‏۳، ص۶۱۶ و ج‏۵، ص۴۸۱.
  140. شهرستانی، منع تدوین الحدیث، کتابخانه فقاهت، ص۵۶.
  141. جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۸۲-۸۳.
  142. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ۱۴۳۰ق، ج۱، ص۳۶۰.
  143. احمد بن حنبل، مسند احمد، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۴۳۷؛ علامة حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ۱۹۸۲م، ص۵۲۵.
  144. صنعانی، المصنف، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۵۰۰؛ مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج‏‏۹، ص۳۲.
  145. مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۸۱، ص۱۴۰.
  146. مالک بن أنس، الموطأ، المکتبة العلمیة، ج۱، ص۵۴.
  147. https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=23&lid=0&catid=23931&mid=247602
  148. ابن کثیر، البدایة و النهایة، دارالفکر، ج‏۷، ص۱۳۳.
  149. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۴۰.

یادداشت

  1. اِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاه این تعبیر امام صادق(ع) در روایت کلینی است یعنی او ناموسی است که از ما غصب کرده‌اند. (طبق یک معنی؛ اما طبق ترجمه دیگر، اصل ازدواج زیر سؤال می‌رود؛ یعنی او زنی است که به بهانه او ما را تحت فشار قرار می‌دهند)کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۳۴۶
  2. به جای ابوبکر، از افراد دیگری همچون معاذ بن عفراء، عویم بن ساعده و عتبان بن مالک نیز نام برده شده است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۲۰۶.)
  3. درباره سن عمر در هنگام مرگ، اقوال دیگری نیز ذکر شده است.(سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۶.)
  4. در نقل بلاذری آمده است:‌ به خدا سوگند حرص تو برای حکومت امروز ابوبکر جز برای این نیست که فردا او تو را برای حکومت مقدّم بدارد. ابن ابی‌الحدید عالم سنی قرن هفتم نیز شبیه همین تعبیر را نقل کرده است(ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، مکتبة آیة الله المرعشی، ج۶، ص۱۱.)
  5. برخی علمای شیعه همچون علامه مجلسی و سید جعفر مرتضی در مورد اقدامات عمر و همراهانش در واقعه سقیفه، که به کنار گذاشته شدن امام علی(ع) و به خلافت رسیدن ابوبکر انجامید، تعبیر غصب خلافت را به کار برده‌اند. (مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج‏۳۰، ص۵۹۴؛ عاملی، الصحیح من السیرة النبی الأعظم، ج‏۲۰، ص۱۶۸.)

منابع

  • أحمد بن حنبل، مسند أحمد، دار صادر، بیروت.
  • ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج‌البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
  • ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، بی تا، بی جا.
  • ابن ابی‌الشیبه، عبدالله بن محمد، المصنف، تحقیق محمد لحیدان، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۲۵ق.
  • ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری: شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین الخطیب، ‌ بیروت، دار المعرفة.
  • ابن سعد، الطبقات الکبرى‏، بیروت‏، دار الکتب العلمیة، دوم، ۱۴۱۸ق‏.
  • ابن طقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الإسلامية، بیروت، دارالقلم العربی، ۱۴۱۸ق.
  • ابن عبد ربه، العقد الفرید، بی‌جا، دار الکتب العلمیة، بی‌تا. (بر اساس نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق.(بر اساس نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم و فضله، عربستان سعودی، دار ابن الجوزی، ۱۴۱۴ق.
  • ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، بی تا.
  • ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت‏، دار الفکر، بى تا.
  • ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النّهایه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
  • ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، بی‌جا، دار الرسالة العالمیة، ۱۴۳۰ق.
  • ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
  • ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۱۰ق. (نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، تأویل مختلف الحدیث، بی‌جا، المکتب الاسلامی-مؤسسة الإشراق، ۱۴۱۹ق.(بر اساس نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۸ق.
  • ابن‌ اسحاق، محمد، سیره ابن‌ اسحاق، رباط، معهد الدراسات والابحاث للتعریب.
  • ابن‌ حجر، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
  • ابن‌ سعد، محمد، الطبقات‌ الکبری، بیروت، دار صادر.
  • ابن‌ عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق.
  • ابن‌ عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
  • ابن‌ منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، قم، أدب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
  • ابن‌قتیبه، عبدالله بن مسلم، الإمامة و السّیاسه، مؤسسة الحلبی.
  • ابی، نثر الدر، نرم‌افزار المکتبة الشامله.
  • احمد بن حنبل، مسند احمد، بی‌جا، مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ق. (نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • «ازدواج ام‌کلثوم با عمر»، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی، تاریخ درج مطلب ۲۴ اسفند ۱۳۹۱ش، تاریخ بازدید ۶ شهریور ۱۳۹۹ش.
  • «ازدواج ام‌کلثوم با عمر در هاله‌ای از ابهام»، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه (مجله مبلغان)، تاریخ بازدید ۶ شهریور ۱۳۹۹ش.
  • اصبهانی، حلیةالاولیاء، دارالکتاب العربی، بیروت، چهارم، ۱۴۰۵ق.
  • امین، احمد، فجر الاسلام، مکتبة النهضة المصریة، بی‌تا.
  • اندلسی، أبو محمد عبدالحق بن غالب بن عطیة، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق عبد السلام عبد الشافی محمد، ‌دار الکتب العلمیة، لبنان، الطبعة الاولی، ۱۴۱۳ق.
  • اندلسی، العقد الفرید، المکتبة الشامله.
  • ایجی، میر سید شریف، شرح المواقف، قم، شریف رضی، ۱۳۲۵ق.
  • بخاری، صحیح البخاری، ‌ دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع(طبعة بالأوفست عن طبعة دارالطباعة العامرة بإستانبول)، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م.
  • بخاری، عبدالعزیز بن أحمد، کشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، عبدالله محمود محمد عمر، دار الکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۸ق.
  • بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالطوق النجاة، ۱۴۲۲ق.
  • بلاذرى، احمد بن یحیى، أنساب الأشراف‏، بیروت‏، دار الفکر، ۱۴۱۷ق‏.
  • جوهری، السقیفة و فدک، شرکةالکتبی لل طباعةوالنّشر، بیروت، دوم، ۱۴۱۳ق.
  • حسنی، هاشم معروف، الانتفاضات الشیعیة، قم، منشورات الرضی، دوم، ۱۴۰۴ق.
  • حلبی، علی بن ابراهیم، السیرة الحلبیه، به تحقیق عبدالله محمد خلیلی، بیروت، ‌دار الکتب العلمیة، ۱۹۷۱م.
  • خراسانی، سعید بن منصور، سنن سعید بن منصور، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، الدار السلفیة، هند، الطبعةالأولی، ۱۴۰۳ق.
  • خلیفة بن‌ خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، دارالفکر، بیروت.
  • دینوری، ‌ الاخبار الطوال، دار احیاء الکتب العربی، قاهره، ۱۹۶۰م.
  • ذهبی، تاریخ‌ الاسلام، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ق.
  • ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام‏، دارالکتاب العربی، بیروت، دوم، ۱۴۰۹ق.
  • ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، دوم، ۱۴۱۳ق.
  • ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، دوم، ۱۴۱۳ق.
  • زبیری، نسب قریش، المکتبة الشامله.
  • سرخسی، محمد بن أبی سهل، المبسوط، ‌ دار المعرفة، بیروت.
  • سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، قم، نشر الهادی، ۱۴۱۶ق.
  • سلیم بن قیس، کتاب سلیم بنقیس الهلالی، تحقیق محمدباقر انصاری، قم، نشر الهادی، ۱۴۲۰ق/۱۳۷۸ش.
  • سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، قم، دارالقرآن، ۱۴۰۵ق. (نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفاء، قم، الشریف الرضی، ‍۱۴۱۱ق
  • شافعی، کتاب الام، دارالفکر، بیروت، دوم، ۱۴۰۳ق.
  • شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۹ق.
  • شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تحقیق: امیر علی مهنا، بیروت، دارالمعرفة، بی‌تا.
  • شهرستانی، سید علی، منع تدوین الحدیث، بی‌جا، بی‌تا.(نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، اول، ۱۴۱۳ق‏.
  • صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل أحمد عبدالموجود وعلی محمد معوض، ‌ دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولی، ۱۴۱۴ق.
  • صدر، محمدباقر، فدک فی التاریخ؛ التشیع و الاسلام؛ بحث حول المهدی، قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیه للشهید الصدر، ۱۴۲۷ق.
  • صدوق، الامالی، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ق.
  • صفوت، احمد زکی، جمهرة خطب العرب، بیروت، المکتبة العلمیة، بی‌تا.
  • صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق عنی بتحقیق نصوصه وتخریج أحادیثه والتعلیق علیه الشیخ المحدث حبیب الرحمن الأعاظمی، بی‌جا، بی‌تا.
  • طبری (صغیر)، محمد بن جریر، دلائل الإمامة، قم، نشر بعثت، ۱۴۱۳ق.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، مؤسّسةالاعلمی، بیروت، چهارم، ۱۴۰۳ق.
  • طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل‌ ای القرآن، المحقق أحمد محمد شاکر، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولی، ۱۴۲۰ق.
  • طحاوی، أحمد بن محمد، شرح مشکل الآثار، تحقیق شعیب الأرنؤوط، مؤسسة الرسالة، لبنان، بیروت، الطبعةالأولی، ۱۴۰۸ق.
  • طقوش، محمدسهیل، تاریخ الخلفاء الراشدین الفتوحات و الانجازات السیاسیة، بیروت، دارالنفائس، ۱۴۲۴ق.
  • عبدالرزاق، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الأعاظمی، بیروت، المجلس العلمی، ۱۴۰۳ق.
  • علامه حلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، مشهد، موسسه عاشوراء، ۱۳۷۹ش.
  • علم الهدی، سید مرتضی، رسائل، قم، دارالقرآن، ۱۴۰۵ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران،‌دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالحدیث، ۱۴۳۰ق. (بر اساس نسخه موجود در کتابخانه فقاهت)
  • گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه ودانشگاه، تاریخ تشیع، قم، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه؛ مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه خواهران، چهارم، ۱۳۹۰ش.
  • ماوردی، علی بن محمد، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، تحقیق شیخ علی محمد معوض، ‌ دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، الطبعة الأولی، ۱۴۱۹ق.
  • متقی هندی، کنز العمال، مؤسّسة الرّساله، بیروت، ۱۴۰۹ق.
  • مسعودی، التنبیه و الاشراف، دارصعب، بیروت.
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، دوم، ۱۴۰۹ق.
  • مسلم النیسابوری، صحیح مسلم، دارالفکر، بیروت.
  • مفید، الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  • مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التّاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.

،مقریزی، تقی‌الدین، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‏، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۰ق.

پیوند به بیرون

  • کتاب تاریخ سیاسی اسلام، ج۲، سیره خلفاء، نوشته رسول جعفریان، قم، نشر دلیل، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.