احمد
اَحْمَد از برجستهترین نامهای پیامبر اکرم(ص) که در قرآن کریم نیز آمده است. واژه «احمد» برای نامیدن پیامبر اکرم(ص) در یک آیه از قرآن مجید بهکار رفته است، آنجا که از زبان عیسی(ع) بشارتی درباره آمدن پیامبری در روزگاران بعد مطرح شده است.
واژهشناسی
احمد صفت عالی و از ریشه «حمد» است. در مورد معنای آن دو نظر است. بر طبق قواعد ادبیات عرب، این واژه به معنای «ستایندهتر ـ ستایندهترین» است.[۱] برخی از پیشینیان، نه به اعتبار قواعد دستوری، بلکه بر پایه متون روایی مانند این حدیث نبوی که «در روز قیامت برای پیامبر(ص) ستایشهایی گشوده میشود، که برای کسی پیشتر از آن، گشوده نشده است و او با آن ستایشها پروردگارش را میستاید»، مفهوم «ستایندهترین» را بر «ستودهترین» ترجیح دادهاند.[۲] علامه مصطفوی مفسر و واژهشناس شیعی «احمد» را پسندیده ترجمه کرده است.[۳]
اما برخی عالمان بدون در نظر گرفتن قواعد ادبیات عرب، معنای این واژه را «ستودهترین» گفته اند.احمد در قرآن، روایات و ادبیات عرب
واژه «احمد» برای نامیدن پیامبر اکرم(ص) در یک آیه از قرآن مجید[۴] بهکار رفته است، آنجا که از زبان عیسی(ع) بشارتی درباره آمدن پیامبری در روزگاران بعد مطرح شده است.
گفتنی است که در سنگنوشتههای یافته شده در صفا واقع در شمال شبه جزیره عربستان نیز نامهایی نزدیک به احمد دیده میشود که به عقیده پژوهشگران، صورتی اختصار یافته از نامهایی بوده است که با نام خداوند ترکیب گردیدهاند.
ابن قیم جوزی اظهار داشته است که تمامی نامهای پیامبر(ص)، عَلَمهایی محض برای مجرد شناسایی مسمی نیستند، بلکه ساختهایی وصفی و نامهایی مشتق هستند، که برای مسمای خود، ستایش و کمال را ایجاب میکنند.[۵] هر چند در نوشتههای کهن، نمونهای صریح از چنین نظریههایی به چشم نمیخورد، اما در عمل دیدگاه مشابهی در میان مسلمانان در اعصار پیشتر نیز وجود داشته است.
درباره عَلَمیت نام احمد باید گفت، که هرگاه نویسندهای درصدد برمیآمد تا به جزنام محمد، نامهای دیگری را برای پیامبر اسلام(ص) برشمارد، همواره نام احمد در مرتبه نخست یاد میشد. مشهورترین متن روایی در این باره، حدیث جبیربن مطعم به نقل از پیامبر(ص) است که در آن از ۵ نام پیامبر (ص) سخن رفته و پیش از همه، نامهای محمد و احمد به میان آمده است. نگرشی به اسانید روایت، نشان میدهد که این حدیث از طریق روایتِ زهری از محمد بن جبیر از جبیر بن مطعم شهرت یافته است.[۶] اما نظیر همین مضون گاه با تفاوتی اندک در جزئیات، از طریق جعفر بن ابی وحشیه و عتبه بن مسلم از نافع، فرزند دیگر جبیربن مطعم از پدرش روایت شده است.[۷]
همچنین با سلسله اسناد اعمش و مسعودی از عمرو بن مره از ابوعبیده از ابو موسی اشعری از پیامبر(ص)[۸] و با سلسله اسناد حماد بن سلمه از عاصم از زربن حبیش از حذیفه، یا سلسله اسناد ابوبکر بن عیاش از عاصم از ابووائل از حذیفه از پیامبر(ص)[۹] روایت شده است. برپایه این اسانید میتوان چنین برداشت کرد که مضمون حدیث یاد شده، در نیمه اول از سده ۱ق از سوی صحابه مختلف بازگو میشده است، اما تنها از نسلهای آغازین سده ۲ق است که روایتها از حالت نقل فرد از فرد فراتر رفته، در سطح گستردهتری انتشار یافته است.
برپایه مجموع آنچه ذکر شد، ظاهراً باید پذیرفت که تلقی وجود بیش از یک نام برای پیامبر(ص) و بهویژه نام احمد، از همان نیمه سده نخستین هجری وجود داشته است و این امر با توجه به مفهوم ظاهرِ عبارت قرآنی «اسمه احمد» دور از انتظار نبوده و کاملاً قابل درک است.
تداول نام احمد در میان اعراب پیش از اسلام
در میان برخی از عالمان سدههای میانه اسلامی، این تلقی با تأکید ویژهای دیده میشود که هرگز کسی پیش از پیامبر اسلام به احمد نامیده نشده است و این امر نشانهای از حکمت خداوند دانسته شده، تا کسی با احمد بشارت داده شده از سوی حضرت مسیح مشتبه نگردد.[۱۰] اما نمونههایی پراکنده از تداول این نام در میان عرب پیش از اسلام به دست آمده است. این نمونهها که روایات آنها از نظر صحت ودقت ضبط، باید به درجات مختلفی طبقهبندی شوند، عبارتند از: ابوعمرو احمد بن حفص بن مغیره مخزومی، احمد بن غجیان، احمد بن ثمامه طایی، احمد بن دومان و احمد بن زید[۱۱]،همچنین تیرههای مسمی به «بنواحمد» در میان قبایل همدان، طیئ و غیر آن[۱۲] وجود دارد و به صورت کنیه در مورد ابواحمد عبد ابن جحش.[۱۳] به کار رفته است.
با وجود این پیشینه و به رغم کاربرد احمد به عنوان نام پیامبر(ص)، تا دهههای پایانی سده ۱ ق، نام احمد برخلاف نامهای هم ریشه آن محمد و محمود و حمید تداول نیافته بود.[۱۴]
نامگذاری به نام احمد در تاریخ اسلام
نمونهای از نامگذاری به احمد در نیمه نخست قرن اول هجری قمری از سوی واقدی گزارش شده که به شدت مورد تردید است. بر اساس این روایت چهارمین فرزند جعفر بن ابی طالب از اسماء بنت عمیس، احمد نام گرفت.[۱۵] در حالی که غالب منابع تنها به ۳ فرزند از آن دو، با نامهای عبدالله، عون و محمد اشاره کردهاند.[۱۶]، که شمار فرزندان این زوج را به ۸ تن رسانده که در میان آنان از احمد نامی یاد نشده است.
در موالید اسلامی احمد بن عمرو بن تمیم، پدر خلیل ادیب مشهور مکتب بصره (د ۱۷۰ق/۷۸۶م) نخستین کسی است که نام احمد یافت و با احتساب اینکه خلیل خود در ۷۴ سالگی وفات یافته است.[۱۷]و تولد او بر این پایه در حدود سال ۹۶ق/۷۱۵م رخ داده است، نامگذاری پدرش تخمیناً میبایست مربوط به ربع سوم از سده ۱ق بوده باشد. فردی به نام «احمد ابنحمویه» را که از اصحاب امام علی بن حسین(ع) (د۹۵ق/۷۱۴م) شمرده شده است،[۱۸]را نیز، در صورت اعتماد بر گزارش، باید به عنوان نمونهای در کنار احمد پدر خلیل جای داد و با اندکی تأخر، از فردی دیگر به نام «احمد بن محمد حضرمی» میتوان یاد کرد که در زمره اصحاب امام باقر(ع) (د۱۱۴ق/۷۳۲م) بهشمار آمده است.[۱۹]
تأکید بر شخصیت پدر خلیل به عنوان نخستین کسی که در دوره اسلامی احمد نامیده شده است، در منابع کهن اسلامی دیده میشود.[۲۰] و گاه در اینباره دعوی اتفاق نظر نیز به چشم میخورد.[۲۱]و این یادکردها خود تأییدی بر این نکته تاریخی است که حتی در اعصار کهن، نویسندگان اسلامی مدارکی دال بر اینکه در نیمه نخست سده ۱ق، مسلمان زادگان را احمد نامیده باشند، در دست نداشتهاند.
شماری از پژوهشگران، با توجه به تأخیر رواج نامگذاری به احمد در میان مسلمانان و برخی استدلالات دیگر، چنین پنداشتهاند که واژه «احمد» در قرآن مجید نباید به سان یک عَلَم، بلکه باید به عنوان یک صفت تلقی گردد و برداشت عَلَمیت از این واژه، از هنگامی آغاز شده است که پیامبر اکرم(ص) را با «فارقلیط» موعود انجیل یکی دانستهاند.[۲۲]
کاربرد واژه «احمد» برای پیامبر(ص) در قرآن مجید حتی در حد یک صفت، همچنین سابقه این نام در میان عرب، میتوانست انگیزهای کافی در نامگذاری به احمد برای مسلمانان فراهم آورد. از این رو اگر تاریخ، فترتی در نامگذاری به احمد را در میان عرب ـ درست در همان زمان انتقال از آیین کهن به اسلام ـ نشان میدهد، علت آن را باید در پندارهای نخستینِ اسلامی جستجو کرد. بدون اینکه گزارش بخصوصی در میان باشد، این احتمال را میتوان مطرح ساخت که مسلمانان صدر اسلام، چنانکه از تکنی به ابوالقاسم، کنیه پیامبر(ص)[۲۳]یا دست کم از جمع بین نام محمد و کنیه ابوالقاسم پرهیز داشتهاند.[۲۴]، از نامگذاری فرزندان خود به احمد نیز اجتناب میکردهاند. شکستن این پرهیز و رواج نامگذاری به احمد، حتی مطرح شدن استحباب این نام[۲۵]نیز غریبتر از آن نیست که پرهیز از جمع بین نام و کنیه محمد و ابوالقاسم در همان عصر صحابه گاه به گاه شکسته میشده است.[۲۶]
درباره عَلَمیت نام احمد برای پیامبر(ص)، باید از روایاتی یاد کرد که از نامگذاری پیامبر(ص) به وسیله یکی از بزرگان خاندان نبوی سخن به میان آوردهاند. برپایه روایتی از امام باقر(ع)، در دوره حمل به آمنه مادر پیامبر(ص)، ندا رسید که نام فرزند خود را احمد گذارد.[۲۷] همچنین در روایتی شیعی آمده است که نام احمد را ابوطالب عموی پیامبر(ص) در روز نهم ولادت بر وی گذارد و حضرت را به سبب ستایش اهل آسمان و زمین احمد نام نهاد.[۲۸]
به هر حال در مقایسه بین دو نام احمد و محمد از نظر تقدم زمانی، برخی از سیره نویسان، تسمیه پیامبر(ص) به احمد را پیشتر از تسمیه او به محمد دانستهاند و با پیوند دادن نام احمد با مسأله بشارت، نامگذاری پیامبر(ص) را به احمد، به عهد مسیح(ع) باز گرداندهاند.[۲۹]اما گروهی دیگر برآنند که نامگذاری آن حضرت به احمد از نظر زمانی، میان تسمیه وی به محمد در تورات و تسمیه او به محمد در زمان حیات ایشان محصور گردیده است.[۳۰]
با گذار از نگرش تاریخی و بازگشت به مسأله نسبی بودن عَلَمیت نامهای پیامبر(ص) نزد مسلمانان و فراموش نکردن مفهوم وصفی در این نامها، باید یادآور شد که گاه در روایات اسلامی در مقایسه دو نام احمد و محمد با یکدیگر، بر مفهوم تفضیلی احمد تأکید شده است. بر پایه یک روایت از خود پیامبر اکرم(ص)، وی از آن جهت محمد نامیده شد که در زمین ستوده بود و از آن روی احمد نام گرفت که در آسمان بیشتر ستوده بود.[۳۱]
جلوهای دیگر از مفهوم تفضیل در نام احمد، در حدیثی از پیامبر(ص) به روایت علی(ع) و ابی بن کعب است که در شمار ۵ برتری پیامبر(ص) نسبت به پیغمبران پیشین، از نامیده شدن به احمد یاد شده است.[۳۲] روایات مشابه دیگری از طریق ابن عباس، جابر و ابو هریره نقل شده، که نامگذاری به احمد در آنها با فقره دیگری جایگزین شده است.[۳۳]گاهی نام احمد در کنار محمد، به سان تنها نامهای اصلی پیامبر(ص) نگریسته شده است. به عنوان نمونهای کهن به روایتی از علی(ع) باید اشاره کرد که بر پایه آن در میان پیامبران، ۵ تن به دو نام خوانده شدهاند و آخرین آنان، پیامبر اکرم(ص) است که دو نام محمد و احمد را داشته است.[۳۴]
احمد در اشعار
در کنار روایات، باید به متون شعری بازمانده از سرایندگان دهههای آغازین سده ۱ق چون حسان بن ثابت،[۳۵]ابن زبعری[۳۶]، امرؤالقیس کندی[۳۷]و کعب بن مالک[۳۸]اشاره کرد که در آنها پیامبر(ص)، «احمد» نامیده شده است.[۳۹][یادداشت ۱]
بشارت به احمد در کتب آسمانی و روایات
موضوع بشارت به احمد علاوه بر موردِ منصوص در قرآن که از زبان عیسی(ع) بیان شد، به کتابهای آسمانی و تعالیم پیامبران پیشین نیز کشیده شده است و همچنین در روایات زیادی مورد بررسی قرار گرفته است.
در قرآن
تنها نمونه کاربرد«احمد» در قرآن مجید، این نام را با موضوع بشارت پیوند داده است. آنجا که از زبان عیسی مسیح، بشارتی درباره آمدن پیامبر اسلام با این مضمون مطرح میشود که «من رسول خدا به سوی شمایم، تورات را که پیش از من آمده است، تصدیق دارم و به رسولی بشارت میدهم که پس از من میآید و نام او احمد است».[۴۱]
در روایات
این بشارت صریح که قرآن آن را از زبان عیسی(ع) به میان آورده است، از صدر اسلام، عالمان مسلمان را بر آن داشته است، که نشانی از احمد را در نوشتههای عهد جدید نیز جستجو نمایند. این امر گاه در آن حد بود که به گونهای گذرا از ذکر نام«احمد» برای پیامبر اکرم در انجیل سخن به میان آورند.
مهمترین نمونه از این دست، شماری از احادیث منقول از زبان پیامبر(ص) از طریق صحابهای چون ابن عباس و جابر هستند که برپایه آنها نام پیامبر(ص) در قرآن «محمد»، در انجیل «احمد» [یادداشت ۲] و در تورات «احبد» آمده است.[یادداشت ۳][۴۲]
گاه نیز سعی بر آن بوده است تا عبارت مشتمل بر «بشارت به احمد» عیناً ـ البته در قالب زبان عربی ـ ارائه گردد. به عنوان نمونه در روایتهای بلندی که از داستان مباهله در دست است، عباراتی مشتمل بر«بشارت به احمد» از زبان عالمان مسیحی نجرانی از «مفتاح (در برخی نسخ مصباح)چهارم انجیل»(شاید اشارهای به متن چهارم عهد جدید،انجیل یوحنا) نقل شده است.[۴۳]که احتمال میرود این روایتها با «بشارت به فارقلیط» در انجیل یوحنا در ارتباط بوده باشند.اما به هر تقدیر، نصوص نقل شده در آنها با نصوص بشارات مربوط به فارقلیط سازگاری تمام ندارند.
همچنین بر پایه روایتی از ابن سعد، در قرن اول هجری قمری شخصی تازه مسلمان به نام سهل مریسی مولای عثیمه، که خود «قاری انجیل» بود، میگفت که نزد عمویش یک مصحف(کتاب مقدس) یافته بود که در آن، سخن از پیامبر اکرم به میان آمده، و در اوصاف وی چنین گفته شده بود که «او از ذُرّیه اسماعیل و نامش احمد است».[۴۴] بشارت نقل شده در این روایت، با برداشت اسلامی از موضعی در سفر پیدایش (۲۰:۱۷)، مبتنی بر «بشارت به مأدمأد» قابل مقایسه است.با این توضیح که در سیاق گفتار درباره اسماعیل(ع) فرزند ابراهیم(ع) در موضع یاد شده از اصل عبرانی کتاب مقدس ۱ (سفرپیدایش: ۲۰:۱۷) ترکیبی به شکل «مأدماد» به کار رفته است، که در برگردانهای متداول عهد عتیق به صورت «بسیار کثیر» یا معادلهای آن در زبانهای دیگر ترجمه گردیده است.[۴۵]
برخی از عالمان مسلمان «مأدمأد» را اشاره به «محمد» دانستهاند. واژه «مادماد»گاه ضبط به صورت مود مود، میدمید(در تمام موارد با دال و ذال) را از نامهای پیامبر(ص) در برخی از کتب آسمانی پیشین شمردهاند.[۴۶]و شاید عبارت مورد نظر سهل مریسی نیز همین عبارت سفر پیدایش و نه انجیل، با ترجمه«مأدمأد» به احمد بوده باشد.
در تورات
بشارتی مشهور نزد مسلمانان سده ۱ق، به نقل از تورات وجود داشته که با متن شناخته شده عهد عتیق، قابل تطبیق نیست و در تعبیر عربی آن به شکل کلی«عبدی المختارلیس بفظ و لاغلیظ» آغاز میشده است. این «عبدمختار» بشارت داده شده، در برخی از روایات، «احمد» نامیده شده است.[۴۷]
در زبور داوود و صحیفه اشعیا
همچنین در روایتی از وهب بن منتبه، بشارت به پیامبر(ص) با عنوان «احمد» از زبور داوود[۴۸] و در برخی روایات از صحیفه اشعیا[۴۹]حکایت شده است.
در صحیفه حبقوق(حیقوق) نبی
همچنین باید از «بشارت به احمد» منتسب به حبقوق (حیقوق) نبی یاد کرد. در متنی به روایت نوفلی از امام رضا(ع) مربوط به سده۳ق/۹م،به نقل از حبقوق(حیقوق) چنین آمده است : «خداوند تبیان را از کوه فاران بیاورد و آسمانها از ستایش احمد و امت او پر شد….» (جاءالله بالتبیان من جبل فاران و امتلأت السماوات من تسبیح احمد و امته ….[۵۰] در صحیفه حبقوق(حیقوق)(۳:۳) چنین آمده است: «خدا از تیمان آمد و قدوس از جبل فاران، جلال او آسمانها را پوشانید و زمین از ستایش او مَملو گردید». واژه ترجمه شده به «جلال او» در اصل عبرانی «هووو» است. گرد هم آمدن روایات متعدد و متنوع مبتنی بر بشارت به احمد در نوشتهها و تعالیم اهل کتاب، در طبقات ابنسعد[۵۱]نشان از توجه خاص و گسترده عالمان مسلمان در سده۲ و شاید سده ۱ق به یافتن اشارتی بر «بشارت به احمد» در منابع دینی پیشینیان دارد.
در انجیل یوحنا
بشارت موجود در انجیل یوحنا مبنی بر فرستاده شدن «فارقلیط» در دورهای پس از عیسی مسیح، گاه با موضوع بشارت به احمد پیوند داده شده است. واژه«فارقلیط»(یا بارقلیط) شکل عربی شدهای از واژه یونانی پاراکلتوس، به معنای مدافع، وکیل، شفیع یا میانجی بوده است،که در فرهنگ کلیسایی به معنای «تسلی دهنده» تفسیر میشده است.[۵۲]
عالمان اسلامی در قرون متمادی، گاه گاه بر این نکته اشارت نمودهاند که پاراکلتوس در واقع قرائت تحریف آمیزی از واژه پریکلوتوس، در یونانی است، هر چند که تعابیر آنان از این تلقی از دقت زبانی چندانی برخوردار نبوده است.[۵۳]پریکلوتوس که در لغت به معنی بزرگوار، مشهور و عالی بوده و در دورههای ماقبل مسیحی بارها کاربرد یافته است و از نظر مفهوم لغوی میتواند تعبیری از نام پیامبر اکرم «محمد»یا «احمد» تلقی گردد.
ماوردی بر این نکته تصریح نموده که فارقلیط از ریشهای به معنای «حمد» گرفته شده است.[۵۴]. نظریاتی کهن وجود دارد که در آنها فارق لیطا یا بارقلیط به معنی «آنکه حق و باطل را از هم جداسازد» تفسیر شده است.[۵۵]و ابن قیم بر این امر تصریح دارد که برخی فارقلیط را بر احمد مذکور در قرآن منطبق دانستهاند.[۵۶]
پانویس
- ↑ ابنقیم، زاد المعاد، ج۱، ص۶۹ به بعد.
- ↑ قاضی عیاض، الشفاء، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۲؛ سهیلی، الروض الانف، ج۲، ص۱۵۳؛ ملاعلی قاری، جمع الشمائل، ج۲، ص۱۸۲ـ۱۸۱.
- ↑ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۲۸۲.
- ↑ صف: ۶.
- ↑ ابن قیم، زاد المعاد، ج۱، ص۶۶.
- ↑ بخاری، صحیح، ج۳، ص۲۰۱؛ مسلم بن حجاج، صحیح، ص۱۸۲۸؛ ترمذی، سنن، ج۵، ص۱۳۵.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبیر، ج۱، ص۶۵ ؛ حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج۲، ص۶۰۴؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ مسلم، صحیح، ص۱۸۲۸ـ۱۸۲۹؛ احمدبن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۹۵، ۴۰۴،۴۰۷؛ بیهقی، دلائل النبوة، ج۱، ص۱۵۷_۱۵۶
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج۵، ص۴۰۵؛ ترمذی، الشمائل، ص۲۱۱ـ۲۱۲؛ ابنسعد،الطبقات الکبیر،ج۱، ص۶۵.
- ↑ نکـ : قاضی عیاض،الشفاء، ۱/۳۱۳.
- ↑ تنها در روایت ابوهشام مخزومی، نک :ابن اثیر،علی،اسدالغابه،۵۳و۱/۲۲؛ ابن حجر، الاصابه، ۴/۱۳۹، زرقانی،شرح المواهب اللدنیه، ۳/۱۵۸.
- ↑ زرقانی،شرح المواهب اللدنیه، ۳/۱۵۸.
- ↑ ابن سعد،کتاب الطبقات الکبیر،۶۲ /۳(۱)؛ ابن اثیر،علی،اسدالغابه،۵/۱۳۳؛ مونتگمری وات، ۱۱۱ به بعد
- ↑ (برای تداول این نامها و مقایسه، نکـ : مونتگمری وات، ۱۱۷ـ۱۱۵).
- ↑ ابنحجر، الاصابه، ۱/۹۷.
- ↑ ابنسعد،کتاب الطبقات الکبیر،۲۳-۴/۲۲؛ ابناثیر، علی،اسدالغابه، ۵/۳۹۵؛ ابنعنبه، عمدة الطالب، ۳۶.
- ↑ ابنندیم، الفهرست، ۴۸؛ نووی،تهذیب الاسماء و اللغات،۱/۱۷۸.
- ↑ طوسی،رجال،۸۴.
- ↑ برقی،رجال،۱۰؛ مونتگمری وات، ۱۱۱.
- ↑ ابنندیم، الفهرست، ۴۸.
- ↑ ابنحجر، الاصابه، ۱/۹۷.
- ↑ مونتگمری وات،۱۱۳.
- ↑ بخاری،صحیح، ۲/۱۴ ؛مسلم بن حجاج، صحیح،۱۶۸۴-۱۶۸۲.
- ↑ ابوداوود سجستانی، سنن، ۴/۲۹۲ ؛ ترمذی، سنن، ۱۳۷_۵/۱۳۶؛ کلینی، الکافی، ۶/۲۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ۶/۱۹ ؛ زرقانی،شرح المواهب اللدنیه، ۵/۳۰۱.
- ↑ ابنحجر، الاصابه، ۳/۵۰۹.
- ↑ ابنسعد، کتاب الطبقات الکبیر، ۶۴و۱/۶۱؛مقایسه کنید با: ابنهشام، السیرة النبویه، ۱/۱۴۵، که در آن به جای «احمد»، «محمد» آمده است.
- ↑ کلینی،الکافی، ۶/۳۴.
- ↑ سهیلی، الروض الانف، ۲/۱۵۳.
- ↑ ابنقیم،جلاءالافهام،ص ۹۸ به بعد.
- ↑ قمی،تفسیر،۲/۳۶۵؛کلینی، الکافی،۶/۳۴؛ ابن بابویه، علل الشرائع، ۱۲۸_۱/۱۲۷ و معانی الاخبار، ۵۲ـ۵۱ ؛الاختصاص، منسوب به شیخ مفید،، ۳۴.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند،۱/۹۸و۱/۱۵۸ ؛ سیوطی،الدرالمنثور، ۶/۲۱۴ ؛ بخاری، صحیح،۱/۷۰.
- ↑ مسلم بن حجاج،صحیح، ۳۷۲ ـ ۳۷۰ ؛ ابن بابویه، الخصال، ۱/۲۹۲.
- ↑ ابن بابویه،عیون اخبار الرضا(ع)،۱/۱۹۲ ؛ بیهقی،دلائل النبوة،۱/۱۵۹ به نقل از خلیل بن احمد.
- ↑ حسان بن ثابت، دیوان حسان، ۱/۲۷۰.
- ↑ ابن طیفور،کتاب بغداد، ۵۳.
- ↑ ابن حبیب،المحبر، ۱۸۶
- ↑ ابن حبیب،المحبر، ۲۷۲
- ↑ نیز برای برخی ابیات منسوب به عبدالمطلب و ابوطالب با همین مضمون، نکـ : سهیلی،الروض الانف، ۲/۱۵۷؛ دیوان ابی طالب،روایت ابوهفان مهزمی، ۱۲، ۱۳،۱۹، جمـ.
- ↑ شیخ محمود شبستری، سایت گنجور
- ↑ صف /۶۱/۶.
- ↑ ابنبابویه، معانی الاخبار، ۵۱؛ سیوطی، الخصائص الکبری، ۱/۱۳۳.
- ↑ الاختصاص،منسوب به شیخ مفید،۱۱۳ـ۱۱۲؛ابنطاووس، سعد السعود، ۹۱ به بعد، روایت عبدالرزاق؛ابنطاووس، اقبال الاعمال، ۵۰۹، روایت ابوالمفضل و ابن اشناس.
- ↑ ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر،۱/۶۴،۱/۸۹
- ↑ ابن قیم، جلاءالافهام، ۹۹ به بعد؛ ابن کثیر،الفصول فی سره الرسول(ص)،۱۱۴ـ۱۱۳.
- ↑ ابن شهر آشوب،مناقب آل ابی طالب، ۱/۱۵۲؛طبرسی،اعلام الوری، ۸؛ابن قیم، جلاءالافهام، ۹۹ به بعد؛کازرونی،نهایه المسئول، ۱۴۰؛ابن کثیر،الفصول فی سره الرسول(ص)،۱۱۴ـ۱۱۳، سیوطی، الخصائص الکبری، ۱/۱۳۳.
- ↑ راوندی،الخرائج و الجرائح، ۸۰-۱/۷۹؛ ابنشبه، تاریخ المدینه، ۶۳۵-۲/۶۳۴.برای بشارتهای دیگر به احمد در گفتار موسی(ع)، نکـ : سهیلی، الروض الانف،۲/۱۵۳؛اربلی،کشف الغمه، ۱/۷؛سیوطی،الخصائص الکبری،۱/۱۳۳.
- ↑ ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱/۵۰۳.
- ↑ ابوحاتم رازی،اعلام النبوة، ۱۹۷.
- ↑ ابنبابویه، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱/۱۳۴؛ راوندی،الخرائج و الجرائح، ۱/۷۵؛ قس با:ابنربن، الدین و الدوله، ۱۶۹؛ابوحاتم رازی،اعلام النبوة، ۱۹۷؛ کراجکی،کنزالفوائد، ۹۱ که در مآخذ اخیر به نقل از دانیال، نام «محمد» آمده است.
- ↑ ابنسعد، طبقات الکبری، ۱۰۷-۱/۱۰۳.
- ↑ برای پیشینه این تفسیر در ترجمههای عربی،نکـ :ابن قیم جوزیه، هدایة الحیاری، ۸۴.
- ↑ مونتگمری وات، ۱۱۴ـ۱۱۳.
- ↑ ماوردی،اعلام النبوه،ص۲۱۲.
- ↑ قاضی عیاض،الشفاء،۱/۳۲۱؛ ابن اثیر مبارک،النهایه، ۳/۴۳۹؛ابن قیم جوزیه، هدایة الحیاری، ۸۴.
- ↑ ابن قیم جوزیه، هدایة الحیاری، ۹۰ـ۸۹؛ نکـ : فخر الدین رازی، التفسیر الکبیر، ۱۳۴-۱۱۹/۱۳۱.
یادداشت
- ↑ در اشعار ابو طالب موارد متعددی از معرفی پیامبر(ص) با نام احمد به چشم می خورد به عنوان نمونه:لقد أكرم الله النبيّ محمدا / فأكرم خلق الله في الناس أحمد/ ونیز: فأصبح منّا أحمد في أَرومة / تقصّر عنها سَورة المُتطاول/المهزمي، ابو هفان، ديوان أبي طالب بن عبدالمطلب، ج۱، ص۳۳۲.
- ↑ قال رسول الله صلىاللهعليهوآله : أنا أشبه الناس بآدم وإبراهيم أشبه الناس بي خلقه وخلقه ، وسماني الله من فوق عرشه عشرة أسماء ،...وشق لي اسما من أسمائه فسماني محمد وهو محمود... وسماني في الإنجيل أحمد.
- ↑ شیخ صدوق در معانی الاخبار نام پیامبر(ص) را از قول خودش در تورات «احید» نقل کرده است و از توضیحی که پیامبر(ص) در ادامه سخنش داده روشن می شود که حضرت ریشه آن را از توحید دانسته است (و جعل اسمي في التوراة أحيد ، فبالتوحيد حرم أجساد أمتي على النار. خداوند نام مرا در تورات «احید» قرار داده و با توحید است که بدنهای امتم بر آتش دوزخ حرام گشته است.)وجه این نامگذاری هم شاید این باشد که پیامبر(ص) رسالتش دعوت به توحید است که در پرتو آن رهایی از آتش دوزخ تحقق میسازد.البته سیوطی در الخصائص با نقل حدیثی از پیامبر(ص) احید را به معنای دور ساختن گرفته است زیرا پیامبر(ص) امتش را از آتش دوزخ دور می سازد.(وَفِي التَّوْرَاة أحيد وَإِنَّمَا سميت أحيد لِأَنِّي احيد أمتِي عَن نَار جَهَنَّم)
منابع
- ابناثیر، علی، اسدالغابه، قاهره،۱۲۸۰ق.
- ابناثیر، مبارک، النهایه، به کوشش طاهر احمدی زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
- ابنبابویه، محمد، عیون اخبار الرضا(ع)، نجف، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م.
- ابنبابویه، محمد، معانی الاخبار، به کوشش علی اکبر غفاری، قم،۱۳۶۱ش.
- ابنبابویه، محمد، الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، ۱۳۶۲ش.
- ابنبابویه، محمد، علل الشرائع، نجف، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
- ابنحبیب، محمد، المحبر، به کوشش لیشتن اشتتر، حیدر آباد دکن، ۱۳۶۱ق/۱۹۴۲م.
- ابنحجر، احمد، الاصابه، قاهره ۱۳۲۸ق.
- ابنحجر، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دکن،۱۳۲۹ق.
- ابنربن، علی، الدین و الدوله، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
- ابنسعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش زاخا و دیگران، لیدن، ۱۹۰۴ـ۱۹۱۵م.
- ابنشبه، عمر، تاریخ المدینه، به کوشش فهیم محمد شلتوت، حجاز، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
- ابنشهر آشوب، محمد، مناقب آل ابی طالب، قم چاپخانه علمیه.
- ابنطاووس، علی، اقبال الاعمال، تهران ۱۳۲ق.
- ابنطاووس، علی، سعد السعود، نجف،۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
- ابنطیفور، احمد، کتاب بغداد، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
- ابنعساکر، علی، تاریخ مدینه دمشق، (عمان)، دارالبشیر.
- ابنعنبه، احمد، عمدة الطالب، نجف ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
- ابنقیم جوزیه، محمد، زادالمعاد، در حاشیه شرح المواهب.
- ابنقیم جوزیه، محمد، هدایة الحیاری، به کوشش سیف الدین کاتب، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
- ابنقیم جوزیه، محمد، جلاءالافهام، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
- ابنکثیر، اسماعیل، الفصول فی سره الرسول(ص)، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
- ابنندیم، الفهرست.
- ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۹۷۵م.
- ابوحاتم رازی، احمد، اعلام النبوة، به کوشش صلاح صاوی و غلامرضا اعوانی، تهران، ۱۳۵۶ ش.
- ابوداوود سجستانی، سلیمان، سنن، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره، داراحیاء السنه النبویه؛
- احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
- الاختصاص، منسوب به شیخ مفید، به کوشش علی اکبر غفاری، قم جماعه المدرسین.
- اربلی، علی، کشف الغمه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
- بخاری، محمد، صحیح، همراه با حاشیه سندی، قاهره.
- برقی، احمد، رجال، به کوشش جلال الدین محدث ارموی، همراه رجال ابن داوود حلی، تهران، ۱۳۴۲ش.
- بیهقی، احمد، دلائل النبوة، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
- ترمذی، محمد، الشمائل، همراه با حاشیه با جوری، قاهره، ۱۳۴۴ق.
- ترمذی، محمد، سنن، به کوشش احمد محمد شاکر و دیگران، قاهره، ۱۳۵۷ق/۱۹۳۸م.
- حاکم نیشابوری، محمد، مستدرک الصحیحین، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۴ق.
- دیوان ابی طالب، روایت ابوهفان مهزمی، نجف، ۱۳۵۶ق.
- دیوان حسان بن ثابت، به کوشش ولید عرفات، بیروت، ۱۹۷۴م.
- راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم،۱۴۰۹ ق.
- زرقانی، محمد، شرح المواهب اللدنیه، قاهره، ۱۳۲۹ق.
- سهیلی، عبدالرحمان، الروض الانف، به کوشش عبدالرحمان وکیل، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
- سیوطی، الدرالمنثور، قاهره،۱۳۱۴ق.
- سیوطی، الخصائص الکبری، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
- طبَرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، نجف،۱۳۹۰ق.
- طوسی، محمد، رجال، نجف،۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
- عهد جدید.
- عهد عتیق.
- فخر الدین رازی، محمد، التفسیر الکبیر، قاهره، المطبعه البهیه.
- القاب الرسول و عترته(ع)، المجموعه النفیسه، قم ۱۴۰۶ق.
- قاضی عیاض، الشفاء، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت،۱۹۷۷م.
- قرطبی،محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت،۱۹۶۶م.
- قمی، علی، تفسیر، نجف،۱۳۸۷ق.
- کازرونی، محمد، نهایه المسئول، ترجمه کهن فارسی، به کوشش محمد جعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۶ش.
- کراجکی، محمد، کنزالفوائد، تبریز، ۱۳۲۲ق.
- کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۱ق.
- ماوردی، علی، اعلام النبوه، به کوشش محمد معتصم بالله، بیروت،۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
- مسلم بن حجاج، صحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره،۱۹۵۵ م.
- ملاعلی قاری، جمع الشمائل، قاهره، ۱۳۱۸ق.
- نووی، یحیی، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره،۱۹۲۷م.
- Montgomery Watt, W., “His Name Is Ahmad”, The Muslim Word, New York, 1953, vol. XLIII