باره سادات

از ویکی شیعه

باره‌ سادات‌، یا بارهه‌ سادات‌، عنوان‌ خاندانی‌ برجسته‌ در شبه‌ قاره هند است که‌ در دستگاه‌ سیاسی‌ و نظامی‌ گورکانیان‌ نقش‌ مهمی‌ داشتند. این خاندان از عراق وارد شبه قاره شدند و بعدها دارای نفوذ اقتصادی وسیاسی زیاد شدند که حتی امپراتوران هند را عزل و نصب می‌کردند.


نسب‌ این‌ خاندان

باره واژه‌ای هندی و به‌ معنای دوازده‌ است.[۱] نسب‌ این‌ خاندان‌ به‌ ابوالفرج‌ واسطی، از مردم‌ عراق‌ می‌رسد که‌ مانند بسیاری‌ از سادات‌ ایران و عراق‌، به هنگام هجوم‌ هولاکوخان به‌ بغداد در ۶۵۶ق‌/۱۲۵۸م‌ با ۱۲ تن‌ از پسرانش‌ به‌ هند رفت‌.

اینان‌ نخست‌ در سرهند و پس‌ از آن‌ در مظفرنگر ساکن‌ شدند و نام‌ ۴ شاخه باره‌ سادات‌ همه‌ برگرفته‌ از نام‌ مکان‌هایی است‌ که‌ اینان‌ در آنجا ساکن شدند: سادات‌ تهنپوری، سادات‌ چاتراروری، سادات‌ کوندلی‌ وال‌ و سادات‌ جگنیری.[۲]


نفوذ سیاسی باره‌ سادات‌ در هند

باره‌ سادات‌ از قرن نهم قمری تحت حمایت‌ خضرخان‌ از امرای نامدار عصر قرار گرفتند و پیشوای آنان‌، سید سلیم‌ حاکم‌ سهارنپور شد.[۳] از دوره اکبرشاه‌ گورکانی نفوذ و قدرت‌ باره‌ سادات‌ رو به‌ افزایش‌ نهاد و به‌ اقطاع‌داران‌ و زمین‌دارانی‌ بزرگ‌ تبدیل‌ شدند و مناصب‌ مهم‌ نظامی‌ یافتند و در تحولات‌ سیاسی‌ دستگاه‌ امپراتوری‌ نقش‌ مهمی‌ بر عهده‌ گرفتند.[۴]

اینان‌ به‌ سبب‌ حمایت‌ از سلطنت‌ بهادرشاه‌ اول‌، پس‌ از مرگ‌ اورنگ‌ زیب‌، به‌ دولتمردانی‌ تبدیل‌ شدند که‌ امپراتوران‌ هند را عزل‌ و نصب‌ می‌کردند و از این‌رو، برخی‌ از آنها را «پادشاه‌گر» می‌خواندند.[۵]

اما در عهد محمدشاه‌ (۱۱۳۱-۱۱۶۱ق‌/۱۷۱۹- ۱۷۴۸م‌) خشم‌ شاه‌ و امرای پرنفوذ را برانگیختند و آخرین‌ پیشوای بزرگ‌ آنان‌، سید حسین‌ علی‌ کشته‌ شد و برادرش‌ سیدحسن‌ علی‌ در جنگ‌ شکست‌ خورد و در زندان‌ به‌ قتل‌ رسید (۱۱۳۵ق‌) و در یک‌ قتل‌ عام‌ دیگر در مظفرنگر، به‌ کلی‌ منقرض‌ گردیدند.[۶]


انقراض‌ این‌ خاندان‌

نویسندگانی‌ که‌ علل‌ انقراض‌ این‌ خاندان‌ را بررسی‌ کرده‌اند، برآنند که‌ تمایل‌ باره‌ سادات‌ به‌ هندوان‌ و کوشش‌ برای‌ قطع‌ جزیه راجپوت‌ها و تفویض‌ مشاغل‌ مهم‌ به‌ آنان‌ که‌ موجب‌ اختلالاتی‌ در نظام‌ اداری شد و سرانجام‌ انتسابشان‌ به‌ تشیع، موجب‌ برانگیختن‌ دربار گورکانیان‌ و امرای آنان‌ برضد ایشان‌ گردید.[۷] درباره گرایش‌ باره‌ سادات‌ به‌ تشیع‌ نیز نظریاتی‌ ابراز شده‌ است‌.[۸]


پانویس

  1. هیگ‌، ۷۴ ؛ بلوخمان ؛ I/429 نیز نک: ۱۲۶ S, , 2.EI
  2. بلوخمان‌، I/428-431 هالیستر، ۱۳۷ ؛ «روزنامه‌...۱XVIII/85
  3. همان‌، نیز هالیستر، همانجاها.
  4. لاهوری‌، ج۲، ص۴۳-۴۴؛ ابوالفضل‌، ج۳، ص۷۷؛ نظام‌الدین‌، ج۲، ص۲۵۲؛ هیگ‌، ص۱۵۲ ؛ توزک‌...، ص۳۸.
  5. I/1025 , 2 ؛ EIهالیستر، ص۱۳۸ -۱۳۷ ؛ ایروین‌، ص۳۴ ؛ I/31, مالک‌، ص۶۴، ۵۸ -۵۷ ؛ بلوخمان‌.I/427
  6. عبرت‌، ص۲۰۷-۲۱۴؛ خافی‌خان‌، ج۳، ص۸۱۳ - ۸۱۵، ۹۰۱-۹۰۴؛ مالک‌، ص۶۸-۷۳ ,۶۰ -۵۶ ؛ هالیستر، ص۱۳۹ ؛ «روزنامه‌.XIV/62
  7. خافی‌خان‌، ج۳، ص۸۹۷؛ ماهاجان‌، ص۲۹۴ -۲۹۳ ؛ هالیستر، همانجا؛ مالک‌، ص۷۴.
  8. هالیستر، همانجا؛ ماهاجان‌، ص۲۹۴ ؛ بلوخمان، I/429-432.I/238

منابع

  • ابوالفضل‌ علامی‌، اکبرنامه‌، به‌ کوشش‌ عبدالرحیم‌، کلکته‌، ۱۸۸۶م‌.
  • توزک‌ جهانگیری، به‌ کوشش‌ محمدهاشم‌، تهران‌، ۱۳۵۹ش‌.
  • خافی‌خان‌ نظام‌الملکی‌، محمدهاشم‌، منتخب‌ اللباب‌، به‌ کوشش‌ ولزلی‌ هیگ‌، کلکته‌، ۱۹۲۵م‌.
  • عبرت‌ لاهوری، محمدقاسم‌، عبرت‌نامه‌، به‌ کوشش‌ ظهورالدین‌ احمد، لاهور، ۱۹۷۷م‌.
  • لاهوری‌، عبدالحمید، پادشاهنامه‌، به‌ کوشش‌ کبیرالدین‌ احمد و عبدالرحیم‌، کلکته‌، ۱۸۶۸م‌.
  • نظام‌الدین‌ احمد، طبقات‌ اکبری، کلکته‌، ۱۹۳۱م‌.
  • H., notes on The P q / n-i Akbar / by Ab = 'l - Fa z l q All ? m / , New Delhi, 1977; EI 2 ; EI 2.
  • S; Haig, W., X Akbar, 1556-1573 n , The Cambridge History of India, New Delhi, 1987, vol. IV.
  • Hollister, J. N., The Shi q a of India, New Delhi, 1979.
  • The Imperial Gazetteer of India, New Delhi, 1988; Irvine, W., Later Mughals, New Delhi, 1971; Mahajan.
  • V. D., Muslim Rule in India, New Delhi, 1975; Malik, Z., The Reign of Muhammad Shah, New York, 1977.
  • Rizvi, A. A., A Socio - Intellectual History of Isn ? p Ashar / Sh / p / s in India, Canberra, 1986.

پیوند به بیرون