ابوتراب

(تغییرمسیر از بوتراب)
امام علی علیه‌السلام
نخستین امام شیعیان
زندگی
مولود کعبهیوم‌الدارشعب ابی‌طالبلیلة المبیتهجرت به مدینهازدواج با فاطمه(س)فتح خیبرابلاغ آیات برائتمباهلهواقعه غدیر سقیفه بنی‌ساعدهشهادت فاطمه(س)شورای شش‌نفرهحکومت امام علی(ع)شهادت امام علی(ع)سال‌شمار زندگی
لقب‌ها
امیرالمؤمنینولی اللهاسداللهصدیق قسیم النار و الجنةابوترابیعسوب‌ الدینحیدرقرآن ناطقفاروقصاحب اللواءشاه مردانزوج البتولساقی کوثرصالح المؤمنینخاصف‌النعل
میراث
مصحف امام علی مصحف فاطمهسیره علوینهج البلاغه غُرَر الحِکَمدُستُورُ مَعالِمِ الحِکَمدیوان امام علی(ع)جَفْردعای ناد علیخطبه شقشقیهخطبهٔ بی‌الفخطبه بی‌نقطهحرم
فضائل
آیه ولایتآیه لیلة المبیتآیه تبلیغآیه اکمالآیه صادقینآیه خیر البریهآیه انفاقآیه نجواآیه ودآیه مباهلهآیه اولی‌الامرآیه مودتآیه اهل الذکرآیه نصرآیه انذارآیه اخوتآیه اطعامآیه شاهدآیه ۵۶ سوره مائدهآیه ۲۰ سوره توبهآیه علم‌الکتابحدیث مدینة العلمحدیث رایتحدیث وصایتحدیث منزلتحدیث یوم الدارحدیث طیر مشویحدیث ولایتخطبه غدیرلا فتی الا علیحدیث شجرهسلونی قبل ان تفقدونیحدیث تشبیهحدیث ذکر علی عبادةحدیث علی مع الحقخاتم‌بخشیماجرای تهنیتماجرای کسر اصنام
اصحاب
عمار بن یاسرمالک اشترسلمان فارسیابوذر غفاریمقدادعبیدالله بن ابی‌رافعحجر بن عدیدیگران


أبُوتُراب از لقب‌های امام علی(ع) به‌معنای صاحب زمین یا شخص خاک‌آلود که از سوی پیامبر اکرم(ص) درباره او به کار برده شد. درباره علت نامگذاری امام علی(ع) به این لقب، چند روایت نقل شده است. صاحب زمین و حجت خدا بودن امام علی(ع) بر اهل زمین و نشستن خاک بر پهلوی او از مهم‌ترین علل نامگذاری به این لقب می‌باشد. گفته‌اند این لقب از محبوب‌ترین لقب‌ها برای امام علی(ع) بوده است و بنی‌امیه آن را برای تحقیر ایشان به کار می‌بردند.

دلیل نام‌گذاری

«تُراب» کلمه‌ای عربی و به معنای خاک است و ابوتراب از جهت لفظی به معنای پدر خاک است. درباره علت لقب ابوتراب به حضرت علی چند روایات در دست است:

روایت اول

عَبایَة بن رِبعی از عبدالله بن عباس پرسید: چرا پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) لقب ابوتراب داد؟ عبدالله بن عباس پاسخ داد:

«به این جهت که او صاحب زمین و حجت خدا بر اهل زمین است. پس از رسول خدا، بقا و آرامش زمین به وجود او بسته است و من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «در روز قیامت، کافر، پاداش و منزلت شیعه علی را می‌نگرد و می‌گوید: یا لَیتَنْی کنْتُ تُرّابیا (ای کاش من نیز وابسته به ابو تراب بودم و از شیعیانش محسوب می‌شدم)؛ و این همان گفتار خداوند است که در آیه ۴۰ سورۀ نبأ می‌فرماید: ...وَیقُولُ الْکافِرُ یا لَیتَنِی کنتُ تُرَابًا ﴿۴۰﴾ (ترجمه:و کافر گوید: «کاش من خاک بودم.»)[نبأ–۴۰][۱]

علامه مجلسی پس از نقل این روایت می‌گوید: «ممكن است ذكر آيه در اينجا براى بيان علت ديگرى در نامگذارى آن حضرت به ابو تراب باشد، زيرا شيعيان او به جهت تذلل بيش از اندازه و تسليم بودن در برابر فرمانهاى حضرتش تراب ناميده شده اند؛ و چون آن حضرت صاحب و پيشوا و زمامدار آنهاست ابو تراب نام گرفته است».[۲]

روایت دوم

بنا به نقل سکتواری بُسنَوی نخستین کسی که به کنیه (ابو تراب) نامیده شد، علی بن ابی طالب(رضی الله عنه) است، این کنیه را رسول خدا(ص) به او داد، آن‌گاه که دید او بر روی زمین خوابیده و خاک بر پهلوی او نشسته است، از روی لطف و مهربانی به او فرمود: برخیز‌ ای ابوتراب. و این محبوب‌ترین القاب او به‌شمار می‌رفت، و از آن پس، به برکت نفس محمدی این کرامتی برای او گردید؛ زیرا خاک، خبرهای گذشته و آینده تا روز قیامت را برای او باز می‌گفت. این را بفهم که رازی است بی‌پرده.[۳] امینی نیز در کتاب الغدیر همین نقل را از سکتواری آورده است.[۴]

روایت سوم

پیامبر اکرم(ص) با گروهی از یارانش در نیمه جمادی الاولی سال دوم هجری به تعقیب کاروان قریش که به سرپرستی ابوسفیان عازم شام بود، تا نقطه‌ای به نام عشیره پیش رفتند، اما اثری از کاروان قریش نیافتند. در یکی از روزها که در عشیره بودند، پیامبر بر بالین علی(ع) و عمار آمد، دید خوابیده‌اند و بر سر و صورت علی(ع) خاک نشسته است. حضرت آن دو را با مهربانی و ملاطفت بیدار کرد و خطاب به علی(ع) فرمود: ای ابوتراب (آغشته به خاک) برخیز! آیا نمی‌خواهی شقی‌ترین مردمان روی زمین را به تو خبر دهم! یکی به نام احمیر (لقب قدار بن سالف) است که ناقه صالح پیامبر را پی کرد. دیگری کسی است که شمشیر بر فرق تو می‌زند و محاسن تو را به خون سرت رنگین می‌کند.[۵]

از آن پس علی(ع) میان مسلمانان به ابوتراب معروف شد. این کنیه را حضرت علی(ع) بسیار دوست می‌داشت؛ زیرا پیامبر او را به چنین کنیه‌ای خطاب کرده بود.[۶]

در دوران بنی امیه

در دوره اموی که دشنام‌ دادن به علی(ع) بر منابر تبلیغ می‌شد، کنیه ابوتراب را به قصد تحقیر آن حضرت به کار می‌بردند. در روایت است که به سهل بن سعد گفته شد که حاکم مدینه بنا دارد که تو را وادار نماید تا بر منبر، علی(ع) را سب نمایی (دشنام دهی). گفت چگونه او را سب کنم؟ گفتند او را ابو تراب نام ببری. پاسخ داد سوگند به خدا که پیامبر(ص) این اسم را برای او معین کرد.... سپس ادامه داد که به خدا سوگند که ابوتراب بهترین اسم برای علی(ع) به حساب می‌آمد.[۷] (چون پیامبر این نام را برای او انتخاب کرده بود)

جابر بن یزید جُعْفی گفت: از بنی امیه و پیروان آنها به امام سجاد (ع) شکایت کردم و گفتم: آقا ما را در هر گوشه و کنار می‌کشند و از بیخ و بن برمی‌کنند و آشکارا مولای ما امیرالمؤمنین را بر روی منبرها و مناره‌ها و بازار و کوچه‌ها لعنت می‌کنند و از او بیزاری می‌جویند تا آنجا که در مسجدالنبی جمع می‌شوند و آشکارا علی(ع) را لعنت می‌کنند، یک نفر این کار را منع نمی‌کند و اظهار ناراحتی نمی‌نماید، اگر یکی از ما انکار کند همه بر او حمله می‌کنند و می‌گویند این رافضی و ابوترابی است و او را پیش فرمانروای خود می‌برند و مدعی می‌شوند که این شخص ابوتراب را به نیکی یاد کرده او را می‌زنند و زندانی می‌کنند و بعد او را می‌کشند.[۸] ماجرای کشته شدن قنبر به دست حجاج بن یوسف معروف است که روزی گفت می‌خواهم کسی از اصحاب ابوتراب را بکشم و باکشتنش به خدا تقرب جویم و به او گفتند کسی را جز قنبر نمی‌شناسیم که بیش از همه با ابوتراب همنشین و همدم باشد و او را احضار کرد و دستور به کشتنش داد.[۹]

در ادبیات

سنایی
مصطفی از برای جان و تنش
نه ز بهر کلاه و پیرهنش
نام او کرده در ولایت علم
علی از علم و بوتراب از حلم [۱۰]


صغیر اصفهانی
ز جلوه مهر سماکی به بوتراب رسد
چگونه ذره تواند به آفتاب رسد
ولیِّ نعمت ما خاکیان علی است که فیض
بزادگان تراب از ابوتراب رسد [۱۱]


صامت بروجردی
چو پای بست ولای ابوتراب شدم
به دوزخ ابدی ایمن و از عذاب شدم [۱۲]


آقا علی مدرس طهرانی
خورشيد ازل ز رخ چو برداشت نقاب‌
برداشت نقاب و گشت ظاهر بحجاب‌
ظاهر بحجاب اگر نشد پس ز چه روى‌
گرديد ابو تراب ظاهر بتراب‌ [۱۳]


پانویس

  1. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۳۵، ص۵۱؛ صدوق، علل الشرائع، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۵۶.
  2. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۳۵، ص۵۱.
  3. السکتواری، محاضرة الأوائل، ۱۳۱۱ق، ص۱۲۳.
  4. امینی، الغدیر، ۱۹۶۷م، ج۶، ص۳۳۷-۳۳۸.
  5. ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۱، ص۶۰۰؛ ابن شهر آشوب، المناقب، انتشارات علامه، ج۳، ص۱۱۱.
  6. بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۸۹ (چاپ زکار، ج۲، ص۳۴۳)؛ ناظم زاده، مظهر ولایت، ۱۳۷۶ش، ص۳۸.
  7. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱، ص۱۱؛ امین، اعیان الشیعه، ۱۴۱۸ ق، ج۲، ص۱۰۱.
  8. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴، ص۱۰.
  9. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۲، ص۱۲۶.
  10. «سنایی،حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه، الباب الثال»، وبگاه گنجور
  11. اصفهانی، دیوان اشعار، قصاید ، شماره ۶۹.» وبگاه گنجور
  12. بروجردی، کتاب الروایات والمصائب، شماره ۲.» وبگاه گنجور
  13. مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۱۳۶۹ش،ج۲، ص۳۹۲.

منابع

  • ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، قم، انتشارات علامه، بی‌تا.
  • ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.
  • امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت،‌ دار التعارف للمطبوعات، تحقیق سید حسن امین، چاپ پنجم، ۱۴۱۸ق
  • امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۹۶۷م.
  • بَلاذُری، احمد بن یحیی بن جابر، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت،‌ دار الفکر، ط الأولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
  • السکتواری البسنوی، علاء الدین علی دده، محاضرة الأوائل ومسامرة الأواخر، مصر، مطبعة العامرة الشرفیة، الطبعة الاولی، ۱۳۱۱ق.
  • صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، قم، مکتبة الداوری، ۱۳۸۵ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانةالادب، ۱۳۶۹ش،چاپ سوم، ناشر: کتابفروشی خیام، تهران.
  • ناظم‌‌‌زاده، سید اصغر، مظهر ولایت، قم، بوستان کتاب، ۱۳۷۶ش.