نامه امام علی به شریح قاضی
نامه امام علی به شریح قاضی | |
---|---|
اطلاعات روایت | |
موضوع | نظارت بر کارگزاران حکومتی |
صادره از | امام علی(ع) |
اعتبار سند | معتبر |
منابع شیعه | نهج البلاغه • امالی صدوق • اربعین شیخ بهایی |
منابع سنی | تذکرة الخواص • دستور معالم الحکم |
احادیث مشهور | |
حدیث سلسلةالذهب • حدیث ثقلین • حدیث کساء • مقبوله عمر بن حنظلة • حدیث قرب نوافل • حدیث معراج • حدیث ولایت • حدیث وصایت • حدیث جنود عقل و جهل • حدیث شجره |
نامه امام علی به شُرَیح قاضی این نامه به خرید خانهای، گران قیمت، توسط شریح قاضی و احضار وی نزد امام علی(ع) اشاره دارد. امام(ع) پس از توبیخ شدید، نامهای برای شریح مینویسد و او را به بیارزشی دنیا و حساب و کتاب قیامت موعظه میکند. امام(ع) از شریح قاضی به عنوان یک کارگزار حکومتی انتظار دارد که زندگی اشرافی نداشته باشد چرا که قاضی در معرض اتهام است.
شریح قاضی که از سوی عمر بن خطاب به مقام قضاوت منصوب شده بود، در زمان امام(ع) با اجازه امام(ع) بر امر قضاوت ماندگار شد. مشروط بر آنکه حکمی را تنفیذ نکند مگر با اذن امام(ع). نامه امام(ع) به شریح قاضی علاوه بر نهجالبلاغه در کتاب امالی شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق)، نسخه نهجالبلاغه ابن مهذب (متوفای ۴۹۹ق) و برخی کتب اهل سنت همچون دستور معالم الحکم نوشته قضاعی (متوفای ۴۵۴ق) و تذکرةالخواص اثر ابن جوزی (متوفای ۶۵۴ق) آمده است.[۱]
اهمیت و جایگاه
نامه امام(ع) به شریح قاضی را در راستای سیاستهای کلی اداری به عنوان قاطعیت در برابر کارگزاران حکومتی برشمردند.[۲] شریح قاضی به عنوان خریدار خانه چون در معرض اتهام بود، امام(ع) این کار او را نپسندید.[۳]
به گفته مکارم شیرازی در شرح نهجالبلاغه، حکومت امام(ع) بعد از دوران پرمخاطره عثمان و ریخت و پاش گسترده بیتالمال بود که گروهی از سرشناسان جامعه اسلامی به زندگی پر زرق و برق روی آورده بودند.[۴] لذا امام(ع) انتظار ندارد که قاضی او زندگی اشرافی داشته باشد.[۵] امام(ع) برای متوقف ساختن این جریان در نامههای متعدد هشدار میدهد؛[۶] و پس از نکوهش شریح، سندی عبرتآموز برای او تنظیم میکند تا ناپایداری دنیا و بی اعتباری دنیا را به وی نشان دهد.[۷]
زمینه و محتوای نامه
شريح قاضى در زمان حكومت حضرت(ع) خانه اى، گران قیمت، به مبلغ هشتاد دينار خريد.[۸] امام(ع) پس از شنیدن خبر و اطمینان از خرید خانه توسط شریح، او را احضار و توبیخ کرده و هشدار میدهد، به زودی مرگ به سراغش خواهد آمد و او را از این خانه خارج خواهد کرد.[۹] امام(ع) به شریح توصیه میکند که خرید خانه نباید از مال حرام باشد و الّا دچار خسارتهای بزرگ در دنیا و آخرت خواهد شد.[۱۰]
امام(ع) سندی بر بی رغبتی دنیا برای شریح نوشته و یادآور میشود، اگر شریح از مضمون سند مطلع بود در خرید خانه یک درهم هم هزینه نمیکرد. امام(ع) در آن سند معنوی، چهار حد برای خانه تعیین کرد: حدّ اوّل به آفات و بلاها، حدّ دوم به مصائب، حد سوم به هوسهاى تباهى آور و حد چهارم به شيطان گمراه كننده، بیان این حدود برای خطرات و چالشهایی است که به خریدار خواهد رسید.[۱۱]
امام(ع) با عبرت از گذشتگان و جبارانی که بدنهایشان در زیر خاک پوسیده شده به شریح هشدار میدهد، خود را برای حساب قیامت آماده کند.[۱۲] در این نامه نکاتی همچون پرهیز از غفلت و غرور،[۱۳] برحذر بودن از حب دنیا و کسب مال دنیا از راه حرام و رشوه گرفتن در احکام[۱۴] در برخی از شروح بیان شده است.
شریح قاضی
شریح قاضی (متوفای ۸۷ هجری) توسط عمر بن خطاب به قضاوت کوفه گماشته شد.[۱۵] به گفته ابن ابیالحدید، وی نزدیک به ۶۰ سال پیوسته قاضی بود.[۱۶] در زمان خلافت عثمان و همچنین در دوران حکومت امام علی(ع) همچنان بر منصب قضا بود.[۱۷] طبق روایت هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) شریح قاضی را به مقام قضاوت نصب کرد، شرط کرد، حکمی را تنفیذ نکند مگر آنکه حضرت(ع) را در جریان گذارد.[۱۸]
منابع متعدد گزارش دادند، در زمان خلافت امام علی(ع) یکبار حضرت(ع) بر شریح خشم گرفت و او را از کوفه بیرون کرد و دستور داد تا در روستایی نزدیک کوفه که اکثر ساکنانش یهودی بودند اقامت کند، اما حضرت(ع) در عین حال او را از قضاوت عزل نکرد. پس از مدتی حضرت(ع) از او خشنود شد و او را به کوفه بازگرداند.[۱۹]
سند نامه
نامه امام به شریح در کتاب امالی شیخ صدوق (متوفای ۳۸۲)[۲۰] با اندک تفاوت[۲۱] و در نسخه ابن مهذب (متوفای ۴۹۹ق) آمده است.[۲۲] همچنین شیخ بهایی (متوفای ۱۰۳۱ق) در کتاب اربعین،[۲۳] ابن جوزی (متوفای ۶۵۴) در تذکرةالخواص[۲۴] و قضاعی (متوفای ۴۵۴ق) در دستور معالم الحکم[۲۵] از جمله علمایی هستند که نامه امام را با تفاوتهای قابل ملاحظهای (که نشان میدهد آن را از منبع دیگرى قبل از نهجالبلاغه گرفتهاند)، در کتاب خود آوردند.[۲۶] به گفته علامه حسن زاده، شیخ بهایی سند این نامه را از اساتید و راویان بزرگ نقل کرده است و لذا در سند آن هیچ مناقشه ای نیست.[۲۷] این نامه در نسخههای فیضالاسلام،[۲۸] دشتی،[۲۹] صبحی صالح،[۳۰] عبده،[۳۱] ابن ابیالحدید[۳۲] جزو سومین نامههای نهجالبلاغه ثبت شده است.
متن و ترجمه
متن نامه ۳ نهج البلاغه و ترجمه آن بر اساس ترجمه انصاریان به این شرح است:
من کتاب له(ع) لشريح بن الحارث قاضيه | از نامههاى حضرت(ع) است به شريح قاضى |
رُوِيَ أَنَّ شُرَيْحَ بْنَ الْحَارِثِ قَاضِيَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) اشْتَرَى عَلَى عَهْدِهِ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً فَبَلَغَهُ ذَلِكَ، فَاسْتَدْعَى شُرَيْحاً، |
گفته شده شريح بن حارث قاضى امير المؤمنين(ع) بود. در زمان حكومت آن حضرت(ع) خانه اى به مبلغ هشتاد دينار خريد، خبر اين برنامه به آن جناب رسيد، وى را خواست. |
وَ قَالَ لَهُ: بَلَغَنِي أَنَّكَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمَانِينَ دِينَاراً وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً فَقَالَ لَهُ شُرَيْحٌ قَدْ كَانَ ذَلِكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ(ع) |
و به او فرمود: به من خبر رسيده خانه اى به هشتاد دينار خريده، و برايش سند نوشته، و بر آن گواهانى گرفته اى. گفت: آرى چنين است اى امير مؤمنان(ع) |
قَالَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ الْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: يَا شُرَيْحُ أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لَا يَنْظُرُ فِي كِتَابِكَ وَ لَا يَسْأَلُكَ عَنْ بَيِّنَتِكَ، حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ يُسْلِمَكَ إِلَى قَبْرِكَ خَالِصاً. |
حضرت خشم آلود به او نگريست، سپس فرمود]:به زودى كسى به نزدت مى آيد (ملك الموت) كه به سند خانه نظر نمى كند، و از گواه آن نمى پرسد، تا آنكه تو را از آن خانه بيرون مى كند، و تنها تسليم خانه قبر مى نمايد. |
فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لَا تَكُونُ ابْتَعْتَ هَذِهِ الدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ أَوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلَالِكَ؛ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْيَا وَ دَارَ الْآخِرَةِ |
اى شريح، مواظب باش كه اين خانه را از غير مال خود نخريده، يا قيمت آن را از غير مال حلال نداده باشى، كه در اين صورت دچار خسارت دنيا و آخرت شده اى. |
أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِي عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتَاباً عَلَى هَذِهِ النُّسْخَةِ، فَلَمْ تَرْغَبْ فِي شِرَاءِ هَذِهِ الدَّارِ [بِالدِّرْهَمِ] بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ. |
آگاه باش، اگر زمان خريد خانه نزد من آمده بودى، براى تو سندى مانند اين سند مى نوشتم، كه در خريد اين خانه به يك درهم چه رسد بالاتر از آن رغبت نمى كردى. |
وَ النُّسْخَةُ هَذِهِ هَذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ مِنْ مَيِّتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِينَ وَ خِطَّةِ الْهَالِكِينَ |
و آن سند اين است: اين خانهاى است كه آن را بندهاى خوار، از مردهاى كه براى كوچ كردن به سراى ديگر از اين خانه بيرونش كردهاند خريده است، از او خانهاى از خانههاى فريب از جانب فانى شوندگان، و سرزمين اهل هلاكت خريده. |
وَ تَجْمَعُ هَذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ الْحَدُّ الْأَوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الْآفَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الْمُصِيبَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ يَنْتَهِي إِلَى الْهَوَى الْمُرْدِي وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى الشَّيْطَانِ الْمُغْوِي وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ الدَّارِ |
اين خانه را چهار حدّ است: حدّ اوّل به آفات و بلاها، حدّ دوم به مصائب، حد سوم به هوسهاى تباهى آور، و حد چهارم به شيطان گمراه كننده، و در اين خانه به همين حد چهارم باز مىشود. |
اشْتَرَى هَذَا الْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ مِنْ هَذَا الْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ هَذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَنَاعَةِ وَ الدُّخُولِ فِي ذُلِّ الطَّلَبِ وَ الضَّرَاعَةِ فَمَا أَدْرَكَ هَذَا الْمُشْتَرِي فِيمَا اشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ الْمُلُوكِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ وَ مُزِيلِ مُلْكِ الْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَرَ |
اين خريدار فريفته به آرزو، اين خانه را از شخصى كه اجل او را به كوچ از دنيا بر انگيخته خريدارى كرده، به قيمت بيرون شدن از عزّت قناعت، و ورود در پستى و ذلّت، و هر خسارتى كه بر اين خريدار در آنچه كه خريده وارد شود بر عهده ملك الموت است، همان خراب كننده بدنهاى پادشاهان، و گيرنده جان گردنكشان، و نابود كننده سلطنت فرعونيان، همچون شاهان ايران و روم، و يمن و حمير |
وَ مَنْ جَمَعَ الْمَالَ عَلَى الْمَالِ فَأَكْثَرَ وَ مَنْ بَنَى وَ شَيَّدَ وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ وَ ادَّخَرَ وَ اعْتَقَدَ وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ إِشْخَاصُهُمْ جَمِيعاً إِلَى مَوْقِفِ الْعَرْضِ وَ الْحِسَابِ وَ مَوْضِعِ الثَّوَابِ وَ الْعِقَاب |
و آنهايى كه ثروت بر ثروت افزودند، و آنان كه ساختند و محكم كردند، و زينت دادند و بياراستند، و ذخيره نمودند و به اعتقاد و گمان خود نسبت به برنامه اولاد توجه كردند، ملك الموت همگى را به جايگاه باز پرسى و حساب، و محل مزد و جريمه روانه كند، |
إِذَا وَقَعَ الْأَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ «وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ» |
زمانى كه فرمان حق براى جدايى بين حق و باطل فرود آيد «كه در آنجا تبهكاران خسارت كنند» |
شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْيَا |
بر اين سند گواهى دهد عقلى كه از اسارت هوا خارج شده، و از وابستگیهاى دنيا سالم مانده باشد. |
پانویس
- ↑ قضاعی، دستور معالم الحکم، ۱۴۰۱ق، ص۱۱۰؛ ابنجوزی، تذكرة الخواص، ۱۳۷۶ش، ص۳۱۱.
- ↑ محمدی ری شهری، دانشنامه امیرالمؤمنین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ۱۳۸۶ش، ج۴، ص۳۵.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۵۴.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۵۴.
- ↑ «شرح نامه ۳»،محمد نصر اصفهانی.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۵۴.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۴۲.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۴۲؛ جمعی از نویسنگان، دانشنامه امام علی(ع)ُ، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ صبحی صالح، تصحیح نهجالبلاغه، ۱۴۲۶ق، ص۵۴۹.
- ↑ صبحی صالح، تصحیح نهجالبلاغه، ۱۴۲۶ق، ص۵۴۹.
- ↑ صبحی صالح، تصحیح نهجالبلاغه، ۱۴۲۶ق، ص۵۴۹.
- ↑ صبحی صالح، تصحیح نهجالبلاغه، ۱۴۲۶ق، ص۵۴۹.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۴۲.
- ↑ ابن میثم، شرح نهجالبلاغه، ۱۳۶۲ش، ج۴، ص۳۴۴.
- ↑ ذهبی، سير أعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، ج۱۴، ص۲۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، ج۱۴، ص۲۹.
- ↑ کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۴۰۷؛ دعائم الإسلام، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۵۳۴.
- ↑ حسن زاده آملی، تکمله شرح منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ۱۳۶۴ش، ج۱۷، ص۱۵۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، ج۱۴، ص۲۹؛ خویی، الدرة النجفیة، ص۲۹۸.
- ↑ شیخ صدوق، امالی، ۱۳۷۶ش، ص۳۱۱.
- ↑ حسینی خطیب، مصادر نهجالبلاغه و اسانیده، ۱۳۶۷ش، ج۳، ص۱۸۸.
- ↑ ابن مهذب، نسخه نهجالبلاغه، ۱۴۰۶ق، ص۲۳۰.
- ↑ شیخ بهایی، اربعین، ۱۴۳۱ق، ص۲۲۶.
- ↑ ابنجوزی، تذكرة الخواص، ۱۳۷۶ش، ص۳۱۱.
- ↑ قضاعی، دستور معالم الحکم، ۱۴۰۱ق، ص۱۱۰.
- ↑ حسینی خطیب، مصادر نهجالبلاغه و اسانیده، ۱۳۶۷ش، ج۳، ص۱۸۸؛ مکارم شیرازی، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۴۱.
- ↑ حسن زاده آملی، تکمله شرح منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ۱۳۶۴ش، ج۱۷، ص۱۰۸.
- ↑ فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ۱۳۷۸ش، ص۸۳۳.
- ↑ دشتی، ترجمه نهجالبلاغه، ۱۳۷۹ش، ص٤۸۰.
- ↑ صبحی صالح، تصحیح نهجالبلاغه، ۱۴۲۶ق، ص۵۴۹.
- ↑ عبده، شرح نهجالبلاغه، قاهره، ص۴.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، قم، ج۱۴، ص۲۷.
منابع
- ابن ابیالحدید، عز الدین ابوحامد، شرح نهجالبلاغه، تحصحیح، محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، بیتا.
- شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، تهران، کتابچی، چاپ ششم، ۱۳۷۶ش.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح، علی اکبر غفاری، محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- «شرح نامه ۳»، محمد نصر اصفهانی، تاریخ درج مطلب: ۲۷ بهمن ۱۳۹۱، تاریخ بازدید: ۱۶ آبان۱۴۰۳ش.
- ابن حیوان، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، تصحیح، آصف فیضی، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.
- ابن میثم، میثم بن علی، شرح نهجالبلاغه، بیجا، نشر الکتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۲ش.
- ابنجوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذكرة الخواص، قم، الشریف الرضی، ۱۳۷۶ش.
- الذهبی، شمس الدین، سير أعلام النبلاء، تحقیق گروهی از محققین، بیجا، مؤسسه الرسالة، چاپ سوم، ۱۴۰۵ق.
- جمعی از نویسنگان، دانشنامه امام علی(ع)ُ، بیجا، بینا، بیتا.
- حسن زاده آملی، حسن، تکمله شرح منهاج البراعة فی شرح نهجالبلاغة، تصحیح، سید ابراهیم میانجی، تهران، مکتبة الاسلام، چاپ چهارم، ۱۳۶۴ش.
- حسینی خطیب، سید عبدالزهرا، مصادر نهجالبلاغه و اسانیده، بیروت، دار الزهرا، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش.
- خویی، ابراهیم بن حسین، الدرة النجفیة، بیجا، بینا، بیتا.
- دشتی، محمد، نهجالبلاغه قم، پارسیان، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- شیخ بهایی، اربعین، قم، جماعة العلماء و المدرسین فی الحوزة العلمیة بقم المقدسة، چاپ سوم، ۱۴۳۱ق.
- صبحی، صالح، تصحیح نهجالبلاغه، قم، دارالحدیث، چاپ سوم، ۱۴۲۶ق.
- عبده، محمد، شرح نهجالبلاغه، قاهره، مطبعة الاستقامة، بیتا.
- فیضالاسلام، سید علی نقی، نهجالبلاغه، تهران، فیض الاسلام، چاپ هشتم، ۱۳۷۸ش.
- قضاعی، محمد بن سلامة، دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم من کلام أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب(ع)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۱ق.
- محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه امیرالمومنین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
ابن مهذب، حسین بن حسن، نسخه نهج البلاغه، قم، آیة الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ق.