خطبه وسیله از خطبههای منسوب به امام علی(ع) است. این خطبه مواعظ اخلاقی و موضوعاتی مثل منزلت و فضیلت امام علی(ع) و انحراف در جانشینی پیامبر(ص)، مقام وسیله و واقعه غدیر را دربر دارد. گفتهاند که این خطبه هفت روز پس از رحلت پیامبر(ص) در مدینه ایراد شده و به جهت سخن گفتن از «وسیله»، به خطبه وسیله مشهور شده است. وسیله را مقام خاص پیامبر(ص) در قیامت معرفی کردهاند. این خطبه در نهج البلاغه نیامده و سند آن نیز ضعیف شمرده شده؛ اما مجلسی با تکیه بر شهرت و مضامین خطبه آن را صحیح و بینیاز از سند دانسته است.
وجه نامگذاری
از آنجا که امام علی(ع) در این خطبه از «وسیله»، جایگاه و چگونگی آن سخن گفته است، به خطبه وسیله نامگذاری شده است.[۱] گفته شده وسیله، مقام مخصوص پیامبر اسلام(ص) در روز محشر است.[۲] در این خطبه آمده است که خدا به پیامبر(ص) وعده مقام وسیله داده است، مقامی که نردبان بهشت است و برترین درجات قرب به حق و نهایت بزرگترین آرزوها و مقامى است که هزار پله دارد و رسول خدا(ص) در پلهای از نور، فراتر از همه بهشتها و امام علی(ع) در پلهای پایینتر از پله رسول خدا(ص)قرار دارد.[۳]
زمان و مکان خطبه
امام علی(ع) خطبه وسیله را در مدینه و هفت روز پس از رحلت پیامبر(ص) براى مردم ایراد کرد.[۴] از امام باقر(ع) نقل شده است که ایراد خطبه پس از آن بود که حضرت از جمعآورى قرآن فراغت جسته بود.[۵]
محتوا
خطبه وسیله با ستایش و توصیف خدا و اوصاف او آغاز میشود[۶] و در آن از مواعظ و نصایح اخلاقی، حقیقت و شاهراه سعادت و بهرهمندی از مواهب گوناگون الهی، منزلت و موقعیت خود آن حضرت(ع)، انحراف در جانشینی پیامبر(ص)[۷] مقام وسیله،[۸]واقعه غدیر[۹] و... سخن گفته شده است.
در بخشی از خطبه امام علی(ع) به کثرت و عظمت مناقب و فضائل خود اشاره کرده و خود را ذکر، سبیل، ایمان، قرآن، دین،[۱۰]کشتی نوح، نبأ عظیم و صدیق اکبر معرفی میکند.[۱۱]
امام(ع) در بخش دیگری، با استناد به روایت «إِنَّ عَلِیّاً مِنِّی کهَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» و واقعه غدیر جانشینی خود را اثبات کرده و به غصب خلافت توسط خلیفه اول و دوم اشاره کرده و آن دو را مورد مذمت قرار داده است.[۱۲]
از دیدگاه برخی با توجه به مضامین خطبه وسیله، این خطبه برای معرفی و عظمت مکتب شیعه کافی است.[۱۳]
علامه مجلسی، سند خطبه وسیله را ضعیف شمرده؛ اما آن را با توجه به قوت و صحت مطالب و مضامین خطبه و نیز شهرت این خطبه، صحیح و بینیاز از سند دانسته است.[۲۸]
جابر بن یزید گوید: من خدمت امام باقر (ع) شرفیاب شدم و بآن حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا براستی که این اختلاف شیعه در مذهبشان درون مرا میسوزاند! حضرت فرمود: ای جابر تو را آگاه نسازم بر حقیقت اختلاف آنها که این اختلاف از کجا سرچشمه گرفته و از چه جهت تفرقه و جدائی پیدا کردند؟ عرض کردم: چرا ای فرزند رسول خدا، فرمود: پس هر گاه آنان اختلاف کردند تو راه اختلاف را پیش مگیر. همانا هر که منکر امام وقت گردد، مانند کسی است که منکر رسول خدا (ص) در روزگار خود آن حضرت شده باشد. ای جابر بشنو و بخاطر بسپار. جابر گوید: گفتم: اگر میل داشته باشید بفرمائید تا گوش کنم! فرمود: بشنو و بخاطر بسپار و تا هر جا که مرکبت پیش میرود به مردم برسان.[۳۰]
همانا امیر مؤمنان (ع) پس از اینکه هفت روز از وفات پیغمبر (ص) گذشت، در مدینه برای مردم خطبهای ایراد فرمود- و این خطبه پس از آنی بود که از جمعآوری قرآن و گردآوردن آن فراغت جسته بود- و در آن خطبه چنین فرمود:
ستایشش کنیم بدان ستایشی که خود از آفریدگانش بپسندد، و پذیرش آن را بر خود لازم کرده است، و گواهی دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست که شریک ندارد، و گواهی دهم که محمد بنده و رسول او است، دو گواهی بدان چنانکه گفتار را بالا برند و کردار را دو چندان کنند، سبک است آن میزان عملی که این دو گواهی را از آن بردارند، و سنگین است میزانی که آن دو را در آن بنهند، و بدان دو گواهی است کامیابی بهشت و رهائی از دوزخ و گذشتن بر صراط، و به وسیله این دو گواهی در بهشت درآئید و با درود (بر رسول خدا) به رحمت رسید، بسیار بر پیغمبر خود درود فرستید «همانا خدا و فرشتگانش درود فرستند بر پیغمبر، ای کسانی که ایمان آوردهاید درود فرستید بر او و سلام بسیار». درود خدا بر او و آلش و سلامی بسیار.
ای مردم به راستی که شرافتی برتر از اسلام نیست، و مقام ارجمندی عزیزتر از مقام تقوی نیست، و پناهگاهی محکمتر از ورع (و پارسائی) نیست، و واسطه و شفیعی نجات بخشتر از توبه (و بازگشت بسوی حق) نیست، و جامهای زیباتر از تندرستی نیست، و نگهداری بهتر از سلامت نیست، و مالی که بتواند فقر و بیچارگی را از بین ببرد، بهتر از تن دادن به قناعت نیست، و گنجی بینیازکنندهتر از رضایت به قسمت موجود نیست. هر که کفایت کند به همان مقدار گذران (زندگی) آسایش را برای خود پابرجا کرده، و در کمال آسودگی جایگیر شده، تمایل و رغبت به دنیا کلید رنجها است، و احتکار (و اندوختن مال دنیا) مرکب ناراحتی و تعب است، (و رشک و) حسد آفت دین است، و حرص (و آز) انسانی را به افتادن در پرتگاه گناهان کشاند، و همان موجب حرمان (و نومیدی و بیبهرهگی) است.
ستم انسان را به نابودی برد، و آزمندی بسیار دربردارنده تمامی عیوب بد است، چه بسیار طمعی که نومید است، و آرزوئی که دروغ شود، و امیدی که به نومیدی مبدل گردد، و سودائی که به زیان و خسران سر زند. آگاه باشید که هر کس بدون تأمل در سرانجام کارها دست به کاری زند، خود را در معرض پیش آمدهای رسواکننده درآورده، و گناه بد گلوبندی است برای شخص باایمان.
ای مردم هیچ گنجی سودمندتر از دانش نیست، و هیچ عزتی برتر از بردباری نیست، و هیچ حسبی بهتر از ادب نیست، و هیچ رنجی پستتر از خشم و غضب نیست، و هیچ زیبائی آراستهتر از عقل و خرد نیست، و هیچ زشتی بدتر از دروغ نیست، و هیچ نگهبانی بهتر از خاموشی نیست، و هیچ غائبی نزدیکتر از مرگ نیست.
ای مردم به راستی هر که در عیب خویش بنگرد از (دیدن) عیب دیگران سرگرم شود، و هر که به روزی خدا راضی و خشنود باشد به (نداشتن) آنچه در دست دیگران است افسوس نخورد، و هر که شمشیر ستم به روی دیگران کشد، خود بدان کشته شود، و هر که سر راه برادران چاهی بکند، خود در آن افتد، و هر که پرده دیگران را بدرد عیوب خانهاش از پرده بیرون افتد، و هر که لغزشهای خود را فراموش کند، لغزشهای دیگران را بزرگ شمارد، و هر که رأی (و دلخواه) خودش را بپسندد به گمراهی افتد، و هر که به عقل و خرد خود (از فکر دیگران) بینیازی جوید، به لغزش دچار گردد، و هر که بر مردم بزرگی کند خوار شود، و هر که مردم را سبک کند، (یا به نفهمی نسبت دهد) دشنام شنود، و هر که با مردم پست و سبکمغز آمیزش کند، کوچک و سبک شود، و هر که چیزی را که توانائی آن را ندارد بر دوش گیرد، درماند.
ای مردم به راستی که مال و ثروتی سودمندتر از عقل نیست، و فقر و نداری سختتر از بیخردی نیست، و پندآموزی رساتر از خیرخواهی و نصیحت نیست، و عقلی چون تدبیر نیست و عبادتی چون تفکر و اندیشه کردن نیست، و کمکگیری بهتر از مشورت نباشد، و هراس و وحشتی سختتر از خودپسندی نیست، و پارسائی و ورعی چون خودداری از گناهان نباشد و هیچ عقل و خردورزی چون شکیبائی و خموشی نیست.
ای مردم در انسان ده خصلت است که زبان آن را آشکار کند: (زبان) گواهی است که از نهاد انسان گزارش دهد، داوری است که میان مردم داوری کند، گویندهای است که پاسخ دهد، واسطهای است که خواستهها بدو بدست آید، وصفکنندهای است که هر چیز بدو شناخته شود، فرماندهی است که بکار نیک فرمان دهد، و پندآموزی است که از کار زشت بازدارد، تسلیت گوئی است که اندوهها را آرام کند، وسیله آماده و حاضری است که کینهها را بزداید، و آلت جالب توجهی است که گوشها از آن لذت برند.
ای مردم به حقیقت در خاموشی از بیان حکمت خیری نیست؛ چنانچه در سخن گفتن به نادانی نیز خیری نیست. ای مردم بدانید که هر کس مالک زبان خود نباشد پشیمان گردد، و هر که نداند (یا نیاموزد) به نادانی درافتد، و هر که خود را به بردباری واندارد بردبار نگردد، و کسی که (از انجام کارهای زشت) بازنایستد خردورزی نکند و کسی که خردورزی نکند سبک و خوار گردد، و کسی که سبک شد احترامش ندارند، و کسی که مورد احترام نباشد باید سرزنش شود، و هر که مالی را به ناحق بدست آورد نابجا خرج کند، و کسی که بهطور پسندیده (یعنی با نصیحت و تفکر) دست از کار زشت ندارد بهطور ناپسند (و ناچاری) دست از آن خواهد کشید، و کسی که نشسته چیزی به مستمند ندهد، ایستاده از او دریغ شود. هر که عزت به ناحق (و بیجا) طلبد زبون گردد، و هر که بزور و ستم پیروز گردد مغلوب خواهد شد، و هر که با حق دشمنی کند وهن (سستی یا پستی) ملازم او گردد، و هر که فهم خود را به کار اندازد محترم گردد، و هر که تکبر ورزد کوچک شود، و هر که نیکی نکند مورد ستایش قرار نگیرد.
ای مردم مردن (با شرافت) بهتر از زیستن (با خواری و ننگ) است، و چالاکی (در اطاعت) پیشاپیش ناتوانی و سرگردانی است، و حساب پیش از عقاب، و گور بهتر از فقر و نداری است، و چشم پوشیدن به از نگاه کردن بسیار است، و روزگار روزی به سود تو است و روزی به زیان تو، پس در آن هنگامی که به سود تو کار کند سرمست مشو، و چون به زیان تو پیش آید شکیبا باش که به هر دوی آنها آزمایش شوی.
ای مردم عجیبتر چیزی که در انسان است، دل او است، و این دل دارای موادی از حکمت (و فرزانگی) است و چیزهای ناپسندی بر خلاف حکمت. پس اگر امید در آن پیدا شود، طمع خوار و زبونش کند، و اگر طمع بدان هجوم کند حرص هلاکش سازد، و اگر نومیدی بدان دست یابد افسوس آن را بکشد، و اگر تندخوئی بر او عارض شود خشم بر او سخت گیرد، و اگر به خوشنودی سعادتمند شود خودداری را فراموش کند، و اگر ترس و بیم بدو رسد دوری جستن (از کار و کوشش) او را سرگرم کند، و اگر آسایش بر او فراخ گردد بیخبری و غرور او را برباید (در نسخهای است که او را عزتطلبی فرا گیرد) و اگر نعمتی بر او تازه شود عزتطلبی او را بگیرد، و اگر مالی بدست آرد ثروت و بینیازی او را سرکش کند، و اگر نداری او را بگزد، بلا و سختی او را در خود فرو برد (در نسخهای است که گریه او را از پای درآورد) و اگر پیشآمد ناگواری برایش رخ دهد بیتابی رسوایش سازد، و اگر گرسنگی بر او سخت گیرد ناتوانی گریبانگیرش کند، و اگر در سیری از حد بگذراند شکمپری او را به رنج اندازد، پس هر کوتاهی برای آن زیانآور و هر گذشتن از حدی تباهکننده آن است.
ای مردم به راستی هر که (در کار) کندی کند خوار شود، و هر که بخشش کند آقا گردد، و هر که مالش بسیار شد سر و سرور شد، و هر که حلم و تحملش زیاد بود شریف گردد، و هر که اندیشه خود را در ذات و کنه خدا بکار انداخت بیدین شد، و هر که زیاد به کاری دست زد بدان معروف شد، و کسی که شوخیش زیاد شد سبک شود، و هر که خندهاش بسیار شد هیبت و وقارش برود. حسب کسی که ادب ندارد تباه گردد. به راستی که بهترین کارها نگهداشتن آبرو است بوسیله دادن مال، خردمند نیست کسی که با نادان همنشین باشد، و هر که با نادان همنشینی کند آماده جنجال و سر و صدا گردد، هیچ ثروتمندی از مرگ به وسیله مالش نرهد و هیچ فقیر و نداری بخاطر نداریش.
ای مردم به راستی دلها را گواهانی است (فطری) که بیرون برد نفوس را از مسلک (و راه) تقصیرکاران، و تیزی هوش برای درک مواعظ (و پندها) همان است که نفس انسان را به سوی دوری جستن از خطر کشاند، و برای دلها خاطرات (و انگیزههائی) از هوا و هوس هست، و خردها هستند که (از آنها) بازدارند و جلوگیری کنند، تجربیات (برای شخص) علم تازهای است، و پندگیری (از پیش آمدها) انسان را به هدایت و راه راست رهبری کند، برای تربیت تو کافی است (ملاحظه) آنچه را برای دیگری خوش نداری (شاید معنای آن همان باشد که به صورت مثل معروف شده که گویند: ادب را از که آموختی؟ از بیادبان) حقی که تو به گردن برادر مؤمن خود داری مانند همان حقی است که او به گردن تو دارد، محققا به مخاطره افتد کسی که بینیاز (و مستبد) به رأی خود شد، تدبر (و عاقبت اندیشی) پیش از کار باید؛ زیرا تو را از پشیمانی ایمن سازد، و کسی که آراء مختلف را ملاحظه و برآورد کند، اشتباهکاریها (و لغزشگاهها) را بشناسد، و کسی که از زیادهگوئی (یا کارهای بیهوده) خودداری کند، خردها (کار) او را درست و صحیح دانند. و هر که شهوت خود را مهار کند، قدر و موقعیت خود را حفظ کند و هر که زبانش را نگاهدارد، مردم از (شر) او آسودهاند و به خواستهاش رسد، و در تغییر و تحول اوضاع جوهر مردان دانسته (و آشکار) شود، روزگار رازهای نهفته را برای تو آشکار سازد، و در برق جهنده و زودگذر برای شخصی که سخت در تاریکی فرورفته بهره و ثمری نیست، کسی که به حکمت و فرزانگی شناخته شد مردم به دیده سنگینی و بزرگی به او بنگرند، شریفترین ثروت و توانگری واگذاردن آرزو است، بردباری سپر نداری است، حرص نشانه فقر است، بخل جامه روئین مستمندی است (یعنی بر شخص بخیل جامه مستمندی پوشاند). مودت و دوستی خویشاوندی (تازهای) است که بدست آوردهای و فقیر خوشرفتار بهتر از دارای جفاکار است، پند و موعظه، پناهگاه شخص پذیرنده و نگهدار بدان است، و هر که دیده (یا زبانش) را رها کند (که بهر جا نگاه کند، یا هر چه خواهد بگوید) حسرت و افسوسش زیاد باشد، روزگار سپاسگزاری خود را بر کسی که به خواستهاش رسیده، واجب داند (کنایه از این است که به ندرت کسی در دنیا به خواستهاش رسد). و کم اتفاق افتد که زبان در انتشار سخن زشت و نیکو با تو از روی انصاف و عدالت رفتار کند (یعنی در مورد مدح و ذم کسی نتوانی اعتدال را مراعات کنی بلکه در هر دو مورد از حد تجاوز خواهی کرد)، و هر که تنگ خلق باشد خاندانش او را خوش ندارند، و هر که (به چیزی مانند دولت یا مال یا علم و غیره) رسید فخر و گردنفرازی کند، و کم است که آرزو با تو راست گوید (و آنچه آرزو داری بدان برسی) فروتنی جامه هیبت و بزرگی بر تو بپوشاند، و در خوش خلقی گنجهای روزی (نهفته) است، چه بسا کسی که ملازم گناه خویش است در آخرین روزهای عمر خود (یعنی انسان باید همیشه از گناه پرهیز کند چون ممکن است هر روز آخر عمر او باشد) هر که را شرم و حیاء جامه در برش کند عیبش بر مردم پوشیده ماند، در گفتار میانهرو باش که هر که میانهروی در گفتار داشت کار بر او آسان گردد (یعنی از افراط در گفتار و مبالغه بپرهیز؛ زیرا اثبات حرفهای بزرگ دشوار است) رشد و هدایت تو در مخالفت با نفس است. کسی که روزگار (و تحولات آن را) شناخت از آمادگی غافل نگردد، هان! که با هر نوشیدنی گلوشکستگی و با هر لقمهای گلوگیری است، به نعمتی نرسی جز به رفتن نعمت دیگری، هر جانداری قوتی دارد، و هر دانهای خورندهای، و تو قوت مرگی.
ای مردم ناسپاسی نعمت (از) پستی است، و همنشینی نادان شوم است، به راستی که نرمی در سخن از کرم (وجود) است، اظهار بزبان (یعنی پند و نصیحت زبانی یا نرمش در گفتار) و فاش سلام کردن از زمره عبادت است، بر تو باد به نیرنگ بازی که این کار اخلاق مردم پست است، هر جویندهای به خواستهاش نرسد، و هر غائبی بازنگردد، به کسی که از تو دوری کند دل مبند (مقصود مردم دنیا یا خود دنیا است) چه بسا دوری که نزدیکتر از نزدیک است (چون مرگ) پیش از رفتن به راهی رفیق راه را بجوی و پیش از (خرید و تهیه) خانه همسایهاش را جویا شو، هان! هر که در راه شتاب کند (به زودی به مقصد و) به استراحت رسد، عیب برادرت را که (مانندش را) در خود سراغ داری بپوش (یا چنانچه خودت دوست نداری پردهات را در مورد عیبت بدرند تو هم پردهپوش دیگران باش). لغزش دوستت را نادیده گیر برای روزی که دشمنت بر تو چیره گردد (یعنی با دیدن لغزشی از دوست خود و برو آوردن آن او را از خویش مرنجان و برای روز گرفتاری او را نگهدار) کسی که خشم گیرد بر آن کس که خود نیروی زیان رساندن به او را ندارد اندوهش طولانی گردد و خویش را در عذاب و شکنجه (روحی) اندازد. هر که از پروردگار خود بترسد از ستمش خودداری کند (در نسخهای است که هر که از پروردگار خویش بترسد (خدا) عذابش را از او بگرداند) هر که در سخن راه انحراف نپوید فخر و بزرگی خویش را آشکار سازد، و هر که خیر را از شر نشناسد چون حیوانی باشد. به راستی که از کارهای فاسد تباه کردن توشه (راه) است، چه کوچک است مصیبت نسبت به نیازمندی بزرگ فردای قیامت (یعنی مصیبت دنیائی هر چه بزرگ باشد در برابر اجری که خدا در قیامت با کمال نیازمندی شخص به انسان میدهد کوچک است) دریغا، دریغا، شما از هم دور و ناآشنا نیستید جز بخاطر نافرمانیها و گناهان (یعنی گناهان است که شما را با هم ناآشنا و از هم دور کرده، و شاید مقصود گناهان درونی چون کبر و حسد و کینه و علاقه به دنیا و امثال آن باشد که موجب دوری افراد از یکدیگر است). وه که چه نزدیک است آسایش به رنج، و سختی و دشواری به نعمت و فراخی (یعنی نه به آسایش دنیا میتوان خوشحال و مطمئن شد و نه به سختی آن بدحال و مأیوس گشت) شر و بدی آن نیست که بهشت در دنبال دارد و خیر و خوبی آن نیست که دوزخ از پی دارد. هر نعمتی جز بهشت کوچک است، و هر بلائی در کنار دوزخ تندرستی و عافیت است. هنگام درست کردن (و پاک ساختن) درونها گناهان بزرگ ظاهر گردد، کار پاک انجام دادن از خود کار سختتر است، و خالص کردن نیت برای اهل عمل از جهاد طولانی با دشمن سختتر است، دریغا که اگر ملاحظه تقوی و پرهیزگاری نبود من سیاستمدارترین عرب بودم.
ای مردم همانا خدای تعالی به پیامبرش محمد وعده (مقام) وسیله را داده، و وعده او حق است و خدا هرگز خلف وعده نمیکند، هان! که وسیله: نردبان بهشت است (و ممکن است «علی» در اصلی «اعلی» یعنی برترین درجات بهشت بوده و تصحیف شده باشد) و برترین درجات قرب بحق و آخرین حد هر آرزوئی است، مقامی است که هزار پله دارد، و میان هر پله تا پله دیگر باندازه یک صد سال دویدن اسب تندرو است، یک پله مروارید، و پله دیگر گوهر و پله زبرجد، و پله لؤلؤ، و پله یاقوت، و پله زمرد، و پله مرجان، و پله کافور، و پله عنبر، پله از عود، پله طلا، پله از ابر، تا برسد بپله از هوا، و برسد بپله از نور که آنجا مشرف بر همه بهشتها است، و رسول خدا (ص) در آن روز روی آن پله نشسته و دو جامه نرم بتن کرده یکی از آن جامهها از رحمت خدا و جامه دیگر از نور خدا است، تاج پیامبری بر سر دارد و روی آن تاج اکلیل رسالت قرار دارد، بنور آن حضرت تمام صحرای محشر روشن شود، و من نیز در آن روز بر پله بلندی پائینتر از پله او قرار دارم و دو جامه لطیف دربردارم یکی از ارغوان نور و یکی از کافور، و پیمبران و رسولان نیز بر پلههای دیگر ایستادهاند و بزرگان زمانه و حجتهای روزگار نیز در سمت راست مایند که جامههائی از نور و کرامت آنان را پوشانده، نبیند ما را فرشته و نه پیامبر مرسلی جز آنکه از انوار ما مبهوت و از درخشندگی و جلالت ما در شگفت شود، و در طرف راست (مقام) وسیله سمت راست رسول خدا (ص) ابری است که بقدر دید چشم گسترده است و از آن ابر ندا رسد: ای اهل محشر خوشا بحال کسی که دوست دارد وصی (پیغمبر) را و ایمان دارد به پیامبر امی (منسوب بمکة) عرب، و هر که کفر ورزیده دوزخ وعدهگاه او است، و از سمت چپ وسیله از طرف چپ رسول خدا (ص) ابری است که از آن نداء آید: ای اهل محشر خوشا بحال کسی که دوست دارد وصی (پیغمبر) را و ایمان دارد به پیامبر امی (منسوب بمکة). سوگند بدان که فرمانروائی اعلا (و برتر) از اوست هیچکس رستگار نشود و روی آسایش و بهشت را نبیند جز آنکه آفریدگار خود را از روی اخلاص نسبت بآن دو دیدار کند و به اختران (امامان از فرزندان) آن دو اقتداء کند. ای اهل ولایت خدا، به روسفیدی خود و بشرافت جایگاه و بازگشتگاه گرامی و بکامیابی خود که در آن روز بر تختهائی در برابر همید یقین داشته باشید، و ای مردمان منحرف و باز دارنده از خدای عزوجل و رسول او و راه او و بزرگان زمانه، شما نیز یقین کنید به روسیاهی خود و خشم پروردگارتان بکیفر آنچه کردهاید، و هیچ رسول و پیامبری در گذشته نبوده است جز آنکه امت خود را به پیامبر مرسل پس از خود خبر داده و به آمدن رسول خدا (ص) آنها را مژده داده، و قوم خود را به پیروی از او سفارش کرده، و آن حضرت را برای قوم خود توصیف کرده تا او را بصفاتش بشناسند، و از احکام و قوانینش پیروی کنند، و پس از او بگمراهی نیفتند، تا هر که بنابودی و گمراهی افتاد پس از رفع عذر و بیم دادن از روی دلیل و تعیین حجت حق باشد.
و از این رو امتها (پیش از ظهور پیامبر اسلام) همیشه در امید آمدن رسولان و ظهور پیمبران بودند و اگر با رفتن پیامبری بمصیبت فقدان او دچار میگشتند با اینکه فقدان آنان برای مردم مصیبتی بزرگ و فاجعه ناگواری بود ولی باز دامنه آرزوی آنها (درآمدن پیامبران بعدی) وسیع بود، و هیچ مصیبتی بزرگتر و فاجعهای ناگوارتر از مصیبت فقدان رسول خدا (ص) نبود؛ زیرا خداوند با رحلت آن حضرت بیم دادن و عذر برقرار کردن را برای مردم پایان داد، و بوسیله او احتجاج و عذر میان خود و خلق خود را قطع فرمود، و او را وسیله و نگهبانی در بین خود و بندگانش قرار داد که عملی را جز بوسیله او نپذیرد، و تقرب بدرگاهش نشود جز با فرمانبرداری او.
و خدای تعالی در آیه محکم قرآنش فرمود: «هر که از این پیغمبر فرمان برد، فرمان خدا را برده، و هر که پشت کند ما تو را بنگهبانی آنان نفرستادهایم» (سوره نساء، آیه ۸۰) و با این سخن فرمانبرداری خود را بفرمانبرداری از او پیوست کرد، و نافرمانیش را بنافرمانی از او، پس همین (آیه) دلیل است بر آنچه بدو واگذار شده و گواهی است برای او بر کسی که پیروی یا نافرمانیش کند، و این مطلب را در چند جای از قرآن بزرگ خود بیان کرده، پس در آنجا که مردم را به پیروی از او وامیدارد و به تصدیق او و پذیرفتن دعوتش تشویق کند فرماید: «بگو اگر خدا را دوست دارید پیروی مرا کنید تا خدایتان دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد» (سوره آلعمران، آیه ۳۱) و با این ترتیب پیروی آن حضرت (ص) دوستی خدا است و خوشنودی او (موجب) آمرزش گناهان و رستگاری کامل و واجب شدن بهشت است، و در رو گرداندن از آن حضرت و اعراض از او ستیزهجوئی با خدا و خشم و غضب و دوری از او است که (انسان را) در دوزخ جای دهد، و این است معنای گفتار خداوند که فرماید: «و هر که از این دستهها بدو کافر شود دوزخ جایگاه او است» (سوره هود، آیه ۱۷) و مقصود از کفر انکار و نافرمانی او است، چون که خداوند تبارک و تعالی بوسیله من بندگانش را آزمایش کرد و بدست من مخالفین خود را کشت و بشمشیر من منکرانش را نابود کرد، و مرا وسیله تقرب مؤمنان و حوضهای مرگی برای سرکشان و شمشیری بر بزهکاران قرار داد، و بوسیله من پشت رسول خود را محکم کرد و بیاری او گرامیم داشت، و به دانش او شرافتم داد، و بأحکام او عطایم بخشید، و بمقام وصیت او ویژهام ساخت، و بجانشینی او در میان امتش برگزیدم، پس در هنگامی که مهاجر و انصار گرد او را گرفته بودند و (از کثرت جمعیت) جا بر آنها تنگ شده بود فرمود:
ای مردم! همانا مقام علی در پیش من چون هارون است در نزد موسی جز آنکه پیامبری پس از من نیست، پس مؤمنان از جانب خدا سخن رسول خدا (ص) را فهمیدند، زیرا دانستند که من برادر پدر و مادری رسول خدا (ص) که نیستم چنانچه هارون برادر پدر و مادری موسی بود، و پیامبر هم نخواهم بود که درخواست نبوت کنم، ولی مقصود از این سخن جانشینی من بود چنانچه موسی هارون را جانشین خود ساخت در آنجا که میفرماید: «میان قوم من جانشین من باش و باصلاح (کارشان) بپرداز و از راه تبهکاران پیروی مکن» (سوره اعراف، آیه ۱۴۲) و گفتار دیگر رسول خدا (ص) هنگامی که جمعی گفتند: مائیم دوستان نزدیک (و سرپرستان پس از) رسول خدا (ص)، پس رسول خدا بسفر حجة الوداع رفت و سپس به غدیر خم آمد و در آنجا دستور داد شبیه منبری برایش ساختند و بالای آن رفت و بازوی مرا گرفته بلند کرد بدانسان که زیر بغلش نمودار شد و با آواز بلند در آن انجمن فرمود: «هر که را من سرور و مولی هستم علی سرور و مولای او است، خدایا دوست بدار هر که دوستش دارد و دشمن بدار هر که دشمنش دارد» پس روی دوستی من است دوستی خدا، و روی دشمنی من است دشمنی خدا، و خدای عزوجل دربارهٔ جریان آن روز (این آیه را) نازل فرمود: «امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما انتخاب کردم» (سوره مائده، آیه ۳) پس ولایت من کمال دین و انتخاب و پسند پروردگار جل ذکره گردید. و نازل فرمود خدای تبارک و تعالی در مورد خصوص من و گرامی داشت من و بزرگی من و فضیلتی که رسول خدا (ص) بمن داد این گفتار را که فرماید: «سپس برگردانده شوند بسوی خدا، مولای حقیقی ایشان، هان که حکم (و داوری) از آن او است و او سریعترین حسابگران است» (سوره انعام، آیه ۶۲). (ظاهرا مقصود این است که عنوان «مولی» که خدا و رسول او هر دو خود را بدان نامیدهاند این عنوان را خداوند بمن داده و مرا از میان امت بدین نام و عنوان مخصوص داشته است و این بخاطر بزرگداشت و فضیلت من بوده، و ممکن است مقصود این باشد که مولی در کلام رسول خدا (ص) بهمان معنی است که در این آیه است، و جمله «و انزل اللَّه تبارک و تعالی …» مربوط به آیه سابقه باشد…).
در من منقبتهائی وجود دارد که اگر آنها را بزبان آرم ارتفاع بنای آنها بزرگ و در نتیجه زمان گوش دادن بدانها نیز طولانی گردد. و اگر در برابر من آن دو بخت برگشته پیراهن خلافت را بر تن کردند و در آنچه حقی بدان نداشتند با من ستیزه جستند و از روی گمراهی بر مسند آن سوار شدند و از روی نادانی آن را بخود بستند (یا از خود دانستند) پس به بد جایگاهی درآیند و چه بد است آنچه را برای خود آماده و تهیه کردند، در خانه گور (و عالم برزخ و قیامت) بیکدیگر لعنت کنند و هر کدام آنها از دیگری بیزاری جوید، و چون برفیق خود برخورد بدو گوید: «ای کاش فاصله میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود که چه بد همنشینی بودی» و آن بخت برگشته با حالی نزار پاسخش دهد: «ای کاش من تو را دوست نمیگرفتم که براستی از ذکری که برایم آمده بود گمراهم ساختی و شیطان خوارکننده انسانی است».
و منم مقصود از ذکری که (آن بخت برگشته) از آن گمراه شد، و آن راهی که از آن منحرف گشت و آن ایمانی که بدان کفر ورزید، و آن قرآنی که از آن دوری کرد، و آن دینی که آن را دروغ پنداشت، و آن راهی که از آن کناره گرفت.
و اگر چریدند آن دو نفر در علف خشکیده چیده شده، و چراگاه فریبنده دنیای ناپایدار و خود را به لب پرتگاه دوزخ کشاندند، این کار آنان را به بد جایگاهی وارد کند، در میان نومیدترین واردین و ملعونترین واردشدگان، به لعن بیکدیگر فریاد کشند و با حسرت و افسوس (چون حیوانات) ناله کنند راحت و آسایشی ندارند و از عذاب و شکنجهشان چاره و گریزی نیست.
این مردم (سالهای طولانی) هم چنان بتها را پرستش و در بتخانهها خدمتکاری کردند، برای آنها مراسمی برپا میداشتند و نذر و قربانی برای آنها میکردند و برای آنها: «بحیرة» و «وصیلة» و «سائبة» و «حام» (حیواناتی بوده که در زمان جاهلیت روی عقائدی آنها را خاص خدا میدانستند و استفاده آنان را بر خود حرام میکردند) و با ازلام (چوبههای تیر مخصوص) قرعه میزدند، و از خدای عز ذکره بیخبر گشته و از راه راست سرگردان شده بودند، و بموجبات دوری از حق میشتافتند، شیطان بر آنها چیره گشته، و تاریکی دوران جاهلیت آنها را فرا گرفته و شیر خوردن و از شیر گرفتنشان بر جهالت و گمراهی بود (و پایه تمام کارهاشان از آغاز تا انجام بر نادانی و گمراهی ریخته شده بود). در چنین موقعیتی خداوند ما را از روی رحمت برای آنها فرستاد، و از نظر مهرورزی بر آنها ظاهر ساخت، و پردهها را بوسیله ما کنار زد تا نوری باشد برای هر که خواهد نور گیرد، و فضیلتی باشد برای هر که پیروی آن کند، و کمکی باشد برای هر که آن را باور کند. (با این مهر و رحمت حق) اینان پس از خواری در مسند عزت قرار گرفتند، و پس از اینکه اندک بودند بسیار گشتند، هیبت آنها در دلها و دیدهها جایگیر شد، و سرکشان و طوائف آنها در برابرشان تسلیم گشتند، و بنعمتی رسیدند که سر زبانها افتاد، و به آسانی بمقامی گرامی نائل شدند، و پس از بیم و خوف به آسایش و امنیت رسیدند، و پس از پراکندگی مجتمع گشتند، مفاخر معد بن عدنان (پدر عرب) بما درخشندگی گرفت، ما آنها را به دهلیز هدایت بردیم و (بدار السلام بهشت یا) بخانه امنیت و تندرستی وارد کردیم، و جامه ایمان بر تنشان پوشاندیم، و بواسطه ما بر جهانیان پیروز گشتند، و در روزگار رسول خدا (ص) آثار مردمان شایسته در ایشان ظاهر شد مانند مدافع شمشیر زن، و نمازگزار خداجو، و گوشهنشین پارسا، امانتداری را آشکار ساختند و به کارهای ثواب دست زدند (یا بزیارت خانه کعبه میآمدند) تا چون خدای عزوجل پیامبرش (ص) را بخواند و بسوی خود بالا برد. چیزی پس از او نگذشت جز مانند چشم برهم زدن یا جهیدن برق که بعقب بازگشتند و پشت کردند و به خونخواهی برخاستند و لشکرها کشیدند، و در (خانه رسول خدا) را بستند، و خانهها را شکستند، و آثار رسول خدا (ص) را زیر و رو کردند و از احکام آن حضرت رو گرداندند و از انوار او دور گشتند، و بجای جانشینی که او تعیین کرده بود دیگری را از روی ستم بجانشینی گماشتند، و چنین پنداشتند که آن کس را که خود از خاندان ابی قحافة انتخاب کردند بجانشینی رسول خدا (ص) سزاوارتر است از آن کس که خود رسول خدا (ص) بجانشینی خود انتخاب فرموده بود، و خیال کردند مهاجر خاندان ابی قحافة بهتر از مهاجر و هم انصار ربانی و صاحب راز خدا و رسولش از خاندان بنی هاشم میباشد.
بدانید که نخستین شهادت به ناحقی که در اسلام اتفاق افتاد گواهی آنها بود که دربارهٔ رفیقشان دادند و گفتند: او را رسول خدا (ص) بجانشینی منصوب داشته، و چون جریان سعد بن عباده پیش آمد (و آن سخنان را در مورد غصب خلافت بعمر و دیگران گفت) از این سخن برگشته و گفتند: رسول خدا (ص) از این جهان رفت و کسی را به جانشینی منصوب نفرمود، پس رسول خدا (ص) آن مرد پاک و مبارک نخستین کسی بود که در اسلام به ناحق بر علیه او گواهی دادند، و بزودی دریابند سرانجام آنچه را پیشینیان ایشان پیریزی کردند، و اگر (میبینید که) اینان در مهلتی فراخ و در عمری مقدر و وسعت زمان بازگشت و غرور تدریجی و آرامش حال و رسیدن به آرزو هستند (شگفت نیست و) باید بدانید که خدای عزوجل به شداد بن عاد و ثمود بن عبود و بلعم بن باعور نیز مهلت داد و نعمتهای آشکار و نهان خویش را برایشان کامل کرد و به وسیله مالها و عمرهای طولانی کمکشان داد، و زمین برکات خویش را به آنها ارزانی داشت تا بلکه متذکر نعمتهای الهی گردند و نهی و بیم او و راه بازگشت بدرگاهش را بشناسد و از گردنکشی دست بدارند. و چون دوران آنها بسر رسید و لقمه مقدر ایشان پایان یافت، خدای عزوجل ایشان را برگرفت و از بیخ و بن برکند، گروهی را به سنگریزه دچار کرد، و برخی را صیحه آسمانی فرا گرفت، و برخی را ابر آتش بار بسوزاند، و برخی را زلزله نابود کرد، و برخی در زمین فرورفتند «و چنان نبود که خدا بر ایشان ستم کند، ولی خودشان بودند که بخود ستم میکردند».
بدانید که هر دورانی را دفتری است و چون دفتر به آخر رسید در آن هنگام اگر پرده به یکسو رود و ببینی آنجائی را که ستمکاران بدان جا سرنگون کردند و زیانکاران بدان جا بازگردند همانا بدرگاه خدای عزوجل میگریختی از آنچه آنها در آن گرفتارند و بدان بازگردند.
هان! ای مردم من در میان شما مانند هارونم در میان فرعونیان، و چون دروازه «حطه» (که بنی اسرائیل مأمور شدند از آن بگذرند تا گناهشان بریزد) در میان بنی اسرائیل، و چون کشتی نوح هستم در میان قوم نوح، منم نبأ عظیم (خبر بس بزرگ) و صدیق اکبر (راستگوی بزرگ) و به زودی وعدههائی را که به شما داده شده خواهید دانست، و آیا جز این است که این دنیا جز انگشت لیس خورندهای است و مزه چش نوشنده و چرت زدن شخص خواب آلودی میباشد، و پس از آن گناهان هلاکت بار گریبانگیر آنها شده و موجب رسوائی دنیا و آخرتشان گردد و سپس بسختترین عذاب بازگردند، و خدا از کارهائی که میکنند غافل نیست. پس چیست سزای آن کس که از راه روشن خود منحرف گشته و حجت و دلیل روشنش را منکر شده و با هدایت خود مخالفت کرده، و از نور خود به یکسو شده و در تاریکی فرورفته و بجای آب سراب را گرفته و نعمت را بعذاب تبدیل کرده و بجای رستگاری به بدبختی گرائیده و خوشی را با دشواری و فراخی را با سختی عوض کرده، جز سزای ارتکاب گناهانش و بدی خلاف کاریش، پس باید یقین کنند به وعده خدا از روی حقیقت، و بدانچه وعده داده شدهاند قطع پیدا کنند «روزی که صیحه آسمانی را بحق بشنوند این روز بیرون شدن است، مائیم که زنده کنیم و بمیرانیم و سرانجام سوی ماست، روزی که زمین برای درآمدنشان شکافته شود و شتابان شوند …» تا آخر سوره (ق).