خطبه بدون الف امام علی(ع)
| اطلاعات روایت | |
|---|---|
| نامهای دیگر | خطبه مونقه |
| صادره از | امام علی(ع) |
| منابع شیعه | مصباح کفعمی • بحارالانوار |
| احادیث مشهور | |
| حدیث سلسلةالذهب • حدیث ثقلین • حدیث کساء • مقبوله عمر بن حنظلة • حدیث قرب نوافل • حدیث معراج • حدیث ولایت • حدیث وصایت • حدیث جنود عقل و جهل • حدیث شجره | |
خطبه بدون الف امام علی(ع) یا خطبه مُونِقَه سخنرانیای از امام علی(ع) که در آن، حرف الف به کار نرفته است. این خطبه در جمع گروهی از اصحاب پیامبر(ص) که درباره نقش حروف در کلام سخن میگفتند، بهصورت فیالبداهه(بیدرنگ) توسط امام(ع) ایراد شد.
متن خطبه در کتابهای بحارالانوار و منهاجالبراعه با اختلافهایی نقل شده است. ستایش خدا، ذکر پارهای از فضایل پیامبر(ص) و اهداف بعثت او، تقوا و تجسم مراحل سفر آخرت از مباحث مطرحشده در این خطبه است.
کتاب دو شاهکار علوی در شرح این خطبه و خطبه بدون نقطه امام علی(ع) نوشته شده است.
زمینه ایراد خطبه

خطبه بدون الف، سخنرانی امام علی(ع) بدون استفاده از حرف الف است که بنا به روایت امام رضا(ع) در کتاب مناقب، حضرت علی(ع) در جمعی از اصحاب پیامبر(ص) که درباره نقش حروف در کلام میگفتند، این خطبه را ایراد کرد. آنها الف را پرکاربردترین حرف میدانستند. در این هنگام، امام علی(ع) خطبهای بدون الف و سپس خطبهای بدون نقطه به زبان عربی ایراد کرد.[۱] فیالبداهه ایرادشدن خطبهها، مستندبودن به قرآن، فصاحت و بلاغت آنها را ستودهاند.[۲]
محتوا
خطبه بدونالف با حمد الهی آغاز میشود و با ذکر برخی از فضایل پیامبر(ص) و اهداف بعثت او ادامه مییابد. پس از آن، از تقوا و تجسم مراحل سفر آخرت سخن میآید. این خطبه با استغفار پایان مییابد.[۳]
سند
خطبه بدون الف در کتابهایی همچون شرح نهج البلاغه ابنابیالحدید،[۴] اعلام الدین فی صفات المومنین،[۵] مصباح کَفعَمی،[۶] بحارالانوار[۷] و منهاجالبراعة[۸] نقل شده است. خطبه موجود در بحارالانوار با آنچه در مصباح کفعمی آمده تفاوت دارد و مجلسی برخی از آن تفاوتها را برشمرده است.[۹] سید رضی این خطبه را در نهجالبلاغه نقل نکرده است.
تکنگاری
کتاب «دو شاهکار علوی» اثر محمد احسانیفر لنگرودی در شرح خطبه بینقطه و خطبه بدون الف است و به زبان فارسی نوشته شده است. خلاصه این کتاب در قالب مقالهای با عنوان «یک کتاب در یک مقاله (دو شاهکار علوی) پژوهشی درباره خطبههای «بیالف» و «بینقطه» امیرالمؤمنین» منتشر شده است.[۱۰]
متن و ترجمه
حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ، وَسَبَغَتْ نِعْمَتُهُ، وَسَبَقَتْ غَضَبَهُ رَحْمَتُهُ، وَتَمَّتْ كَلِمَتُهُ، وَنَفِذَتْ مَشيئَتُهُ، وَبَلَغَتْ قَضِيَّتُهُ، حَمِدْتُهُ حَمْدَ مُقِرٍّ بِرُبوُبِيَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبوُدِيَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِنْ خَطيئَتِهِ، مُتَفَرِّدٍ بِتَوْحيدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِنْهُ مَغْفِرَةً تُنْجيهِ، يَوْمَ يُشْغَلُ عَنْ فَصيلَتِهِ وَبَنيهِ.
وَنَسْتَعينُهُ وَنَسْتَرْشِدُهُ وَنَسْتَهْديهِ، وَنُؤْمِنُ بِهِ وَنَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ، وَشَهِدْتُ لَهُ شُهُودَ مُخْلِصٍ مُوقِنٍ، وَفَرَّدْتُهُ تَفَرُّدَ مُؤْمِن مُتَيَقِّنٍ، وَوَحَّدْتُهُ تَوْحيدَ عَبْدٍ مُذْعِنٍ، لَيْسَ لَهُ شَريكٌ في مُلْكِهِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ في صُنْعِهِ، جَلَّ عَنْ مُشيرٍ وَوَزيرٍ، وَعَنْ عَوْنِ مُعينٍ وَنَصيرٍ وَنَظيرٍ.
عَلِمَ فَسَتَرَ، وَبَطَنَ فَخَبَرَ، وَمَلَكَ فَقَهَرَ، وَعُصِىَ فَغَفَرَ، وَحَكَمَ فَعَدَلَ، لَمْ يَزَلْ وَلَنْ يَزوُلَ، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ، وَهُوَ قَبْلَ كُلِّ شَيْءٍ، وَهُوَ بَعْدَ كُلِّ شَيْءٍ، رَبٌّ مُتَعَزِّزٌ بِعِزَّتِهِ، مُتَمَكِّنٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَكَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ، لَيْسَ يُدْرِكُهُ بَصَرٌ، وَلَمْ يُحِطْ بِهِ نَظَرٌ، قَوِىٌّ مَنيعٌ، بَصيرٌ سَميعٌ، رَؤُفٌ رَحيمٌ.
عَجَزَ عَنْ وَصْفِهِ مَنْ يَصِفُهُ، وَضَلَّ عَنْ نَعْتِهِ مَنْ يَعْرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَبَعُدَ فَقَرُبَ، يُجيبُ دَعْوَةَ مَنْ يَدْعُوهُ، وَيَرْزُقُهُ وَيَحْبُوهُ، ذُو لُطْفٍ خَفي، وَبَطْشٍ قَوِىٍّ ، وَرَحْمَةٍ مُوسَعَةٍ، وَعُقُوبَةٍ مُوجِعَةٍ، رَحْمَتُهُ جَنَّةٌ عَريضَةٌ مُونِقَةٌ، وَعُقُوبَتُهُ جَحيمٌ مَمْدُودَةٌ موُبِقَةٌ.
وَشَهِدْتُ بِبَعْثِ مُحَمَّدٍ رَسوُلِهِ، وَعَبْدِهِ وَصَفِيِّهِ، وَنَبِيِّهِ وَنَجِيِّهِ، وَحَبيبِهِ وَخَليلِهِ، بَعَثَهُ في خَيْرِ عَصْرٍ، وَحينِ فَتْرَةٍ وَكُفْرٍ، رَحْمَةً لِعَبيدِهِ، وَمِنَّةً لِمَزيدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَشَيَّدَ بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ وَنَصَحَ، وَبَلَّغَ وَكَدَحَ، رَؤُفٌ بِكُلِّ مُؤْمِنٍ، رَحيمٌ سَخِيٌّ، رَضِىٌّ وَلِىٌّ زَكِىٌّ ، عَلَيْهِ رَحْمَةٌ وَتَسْليمٌ، وَبَرَكَةٌ وَتَكْريمٌ ، مِنْ رَّبٍّ غَفوُرٍ رَحيمٍ ، قَريبٍ مُجيبٍ.
وَصَّيْتُكُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَنى بِوصِيَّةِ رَبِّكُمْ، وَذَكَّرْتُكُمْ بِسُنَّةِ نَبِيِّكُمْ ، فَعَلَيْكُمْ بِرَهْبَةٍ تَسْكُنُ قُلوُبَكُمْ، وَخَشْيَةٍ تُذْرى دُمُوعَكُمْ، وَتَقِيَّةٍ تُنْجيكُمْ قَبْلَ يَوْمِ يُبْليكُمْ وَيُذْهِلُكُمْ، يَوْمَ يَفوُزُ فيهِ مَنْ ثَقُلَ وَزْنُ حَسَنَتِهِ، وَخَفَّ وَزْنُ سَيِّئَتِهِ، وَلْتَكُنْ مَسْئَلَتُكُمْ وَتَمَلُّقُكُمْ مَسْاَلَةَ ذُلٍّ وَخُضُوعٍ، وَشُكْرٍ وَخُشوُعٍ.
بِتَوْبَةٍ وَتَوَرُّعٍ، وَنَدَمٍ وَرُجوُعٍ، وَلْيَغْتَنِمْ كُلُّ مُغْتَنِمٍ مِنْكُمْ صِحَّتَهُ قَبْلَ سُقْمِهِ، وَشَبيبَتَهُ قَبْلَ هَرَمِهِ، وَسَعَتَهُ قَبْلَ فَقْرِهِ، وَفَرْغَتَهُ قَبْلَ شُغْلِهِ وَحَضَرَهُ قَبْلَ سَفَرِهِ، قَبْلَ تَكَبُّرٍ وَتَهَرُّمٍ وَتَسَقُّمٍ، يَمُلُّهُ طَبيبُهُ، وَيُعْرِضُ عَنْهُ حَبيبُهُ، وَيَنْقَطِعُ غِمْدُهُ، وَيَتَغَيَّرُ عَقْلُهُ.
ثُمَّ قيلَ هُوَ مَوْعُوكٌ وَجِسْمُهُ مَنْهوُكٌ، ثُمَّ جُدَّ في نَزْعٍ شَديدٍ، وَحَضَرَهُ كُلُّ قَريبٍ وَبَعيدٍ، فَشَخَصَ بَصَرُهُ، وَطَمَحَ نَظَرُهُ، وَرَشَحَ جَبينُهُ، وَعَطَفَ عَرينُهُ، وَسَكَنَ حَنينُهُ، وَحَزَنَتْهُ نَفْسُهُ، وَبَكَتْهُ عِرْسُهُ، وَحُفِرَ رَمْسُهُ، وَيُتِمُّ مِنْهُ وُلْدُهُ، وَتَفَرَّقَ مِنْهُ عَدَدُهُ، وَقُسِمَ جَمْعُهُ، وَذَهَبَ بَصَرُهُ وَسَمْعُهُ، وَمُدِّدَ وَجُرِّدَ، وَعُرِىَ وَغُسِلَ، وَنُشِفَ وَسُجِّىَّ.
وَبُسِطَ لَهُ وَهُيِّىءَ، وَنُشِرَ عَلَيْهِ كَفَنُهُ، وَشُدَّ مِنْهُ ذَقَنُهُ، وَقُمِّصَ وَعُمِّمَ وَوُدِّعَ وَسُلِّمَ، وَحُمِلَ فَوْقَ سَريرٍ، وَصُلِّىَ عَلَيْهِ بِتَكْبيرٍ، وَنُقِلَ مِنْ دُورٍ مُزَخْرَفَةٍ، وَقُصُورٍ مُشَيَّدَةٍ، وَحُجُرٍ مُنَجَّدَةٍ، وَجُعِلَ في ضَريحٍ مَلْحُودٍ، وَضيقٍ مَرْصوُدٍ، بِلَبِنٍ مَنْضُودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْموُدٍ.
وَهيلَ عَلَيْهِ حَفَرُهُ، وَحُثِيَ عَلَيْهِ مَدَرُهُ، وَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَنُسِىَ خَبَرُهُ، وَرَجَعَ عَنْهُ وَلِيُّهُ وَصَفِيُّهُ، وَنَديمُهُ وَنَسيبُهُ، وَتَبَدَّلَ بِهِ قَرينُهُ وَحَبيبُهُ، فَهُوَ حَشْوُ قَبْرٍ، وَرَهينُ قَفْرٍ، يَسْعى بِجِسْمِهِ دوُدُ قَبْرِهِ، وَيَسيلُ صَديدُهُ مِنْ مَنْخَرِهِ، يَسْتَحقُ تُرْبُهُ لَحْمَهُ، وَيَنْشَفُ دَمَهُ، وَيَرُمُّ عَظْمَهُ حَتّى يَوْمِ حَشْرِهِ، فَنُشِرَ مِنْ قَبْرِهِ حينَ يُنْفَخُ في صُورٍ، وَيُدْعى بِحَشْرٍ وَنُشُورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَتْ قُبوُرٌ، وَحُصِّلَتْ سَريرَةُ صُدُورٍ، وَجييءَ بِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِدّيقٍ وَشَهيدٍ، وَتَوَحَّدَ لِلْفَصْلِ قَديرٌ ، بِعَبْدِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ.
فَكَمْ مِنْ زَفْرَةٍ تُضْنيهِ، وَحَسْرَةٍ تُنْضيهِ، في مَوْقَفٍ مَهوُلٍ، وَمَشْهَدٍ جَليلٍ، بَيْنَ يَدَيْ مَلِكٍ عَظيمٍ، وَبِكُلِّ صَغيرٍ وَكَبيرٍ عَليمٍ، فَحينئذٍ يُلْجِمُهُ عَرَقُهُ، وَيُحْصِرُهُ قَلَقُهُ، عَبْرَتُهُ غَيْرُ مَرْحُومَةٍ، وَصَرْخَتُهُ غَيْرُ مَسْمُوعَةٍ، وَحُجَّتُهُ غَيْرُ مَقْبوُلَةٍ، وبَرزتْ صَحيفَتُهُ، وَتُبِينتْ جَريدَتُهُ، فنَظَرَ في سُوءِ عَمَلِهِ، وَشَهِدَتْ عَلَيْهِ عَيْنُهُ بِنَظَرِهِ، وَيَدُهُ بِبَطْشِهِ، وَرِجْلُهُ بِخَطْوِهِ، وَفَرْجُهُ بِلَمْسِهِ.
وَجِلْدُهُ بِمَسِّهِ، فَسُلْسِلَ جيدُهُ، وَغُلَّتْ يَدُهُ، وَسيقَ فَسَحِبَ وَحْدَهُ، فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِكَرْبٍ وَشِدَّةٍ، فَظُلَّ يُعَذَّبُ في جَحيمٍ، وَيُسْقى شَرْبَةٌ مِنْ حَميمٍ، تَشْوى وَجْهَهُ، وَتَسْلَخُ جِلْدَهُ، وَتَضْرِبُهُ زِبْنِيَةٌ بِمَقْمَعٍ مِنْ حَديدٍ، وَيَعوُدُ جِلْدُهُ بَعْدَ نُضْجِهِ كَجِلْدٍ جَديدٍ، يَسْتَغيثُ فَتُعْرِضُ عَنْهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمَ، وَيَسْتَصْرِخُ فَيَلْبَثُ حَقْبَةً يَنْدَمُ.
نَعوُذُ بِرَبٍّ قَديرٍ، مِنْ شَرِّ كُلِّ مَصيرٍ، وَنَسْأَلُهُ عَفْوَ مَنْ رَضِىَ عَنْهُ، وَمَغْفِرَةَ مَنْ قَبِلَهُ، فَهُوَ وَلِىُّ مَسْأَلَتى، وَمُنْجِحُ طَلِبَتى، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ تَعْذيبِ رَبِّهِ جُعِلَ في جَنَّتِهِ بِقُرْبِهِ، وَخُلِّدَ في قُصوُرٍ مُشَيَّدَةٍ، وَمُلْكِ بِحُورٍ عينٍ وَحَفَدَةٍ، وَطيفَ عَلَيْهِ بِكُؤُسٍ وسكِنَ في حَظيرَةِ قُدُّوسٍ، وَتَقَلَّب في نَعيمٍ، وَسُقِىَ مِنْ تَسْنيمٍ، وَشَرِبَ مِنْ عَيْنٍ سَلْسَبيلٍ، وَمُزِجَ لَهُ بِزَنْجَبيلٍ، مُخْتَمٍ بِمِسْكٍ وَعَبيرٍ مُسْتَديمٍ لِلْمُلْكِ، مُسْتشْعِرٍ لِلسُّرُرِ، يَشْرَبُ مِنْ خُموُرٍ، في رَوْضٍ مُغْدِقٍ، لَيْسَ يُصَدَّعُ مِنْ شُرْبِهِ، وَلَيْسَ يُنْزَفُ.
هذِهِ مَنْزِلَةُ مَنْ خَشِيَ رَبَّهُ، وَحَذَّرَ نَفْسَهُ مَعْصِيَتَهُ، وَتِلْكَ عُقُوبَةُ مَنْ جَحَدَ مَشيئَتَهُ، وَسَوَّلَتْ لَهُ نَفْسُهُ مَعْصِيَتَهُ، فَهُوَ قَوْلٌ فَصْلٌ، وَحُكْمٌ عَدْل، وَخَبَرٌ قَصَصٌ قَصٌّ، وَوَعْظٌ نَصٌّ: تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ، نَزَلَ بِهِ رُوحُ قُدُسٍ مُّبينٍ عَلى قَلْبِ نَبِيّ مُهْتَدٍ رَشيدٍ، صَلَّتْ عَلَيْهِ رُسُلٌ سَفَرَة، مُكَرَّمُونَ بَرَرَةٌ، عُذْتُ بِرَبٍّ عَليمٍ، رَحيمٍ كَريمٍ، مِنْ شَرِّ كُلِّ عَدُوٍّ لَعينٍ رَجيمٍ، فَلْيَتَضَرَّعْ مُتَضَرِّعُكُمْ وَلْيَبْتَهِلْ مُبْتَهِلُكُمْ، وَلْيَسْتَغْفِرْ كُلُّ مَرْبوُبٍ مِنْكُمْ لي وَلَكُمْ، وَحَسْبي رَبّي وَحْدَهُ.
سپاسگزارم کسی را که منّتش بزرگ است، نعمتش بارش تمام دارد، کلامش کامل است، امرش نافذ، دلیلش رسا، حکمش عدل، رحمتش پیشی گرفته بر خشمش.
ستایش میکنم ستایش کسیکه اقرار به پروردگاریاش دارد، برای پرستش او کُرنِش میکند، رها شونده از گناهش، پذیرندهٔ توحید و یکتائیاش، پناه برنده از عذابش، آرزو دارنده از پروردگارش آمرزشی را که نجات دهد او را روزیکه سرگرم شود هر کس حتی از فرزند شیرخوار و فرزندانش.
طلب یاری میکنیم از او و هدایت میخواهیم از او، به او ایمان داریم و توکل بر او میکنیم.
گواهی برایش میدهم مانند گواهی بنده مخلصی که یقین دارد، او را تنها (و بدون شریک) میدانم مانند تنها دانستن بندهٔ مؤمن صاحب یقین، او را یکتا میدانم مانند یکتا دانستن بندهٔ اقرارکننده.
برای او در مُلکش شریکی نیست، در کارهایش سَروَری برای او نباشد.
بزرگتر از اینست که کمککار و مشاور داشته باشد [و مُنزَّه است از آنکه مثل] و یاور و همکار و مانندی داشته باشد.
میداند، ولی راز بپوشاند، نهان است و خبر (از نهانیها) میدهد، مالک است و مسلط، نافرمانیش میشود و باز درمیگذرد، پرستش میشود و قدردانی میکند، فرمان میدهد پس دادگرانه حکم میکند، کَرامَت و نیکی میکند، فناپذیر نیست، همیشگی است، چیزی همتایش نیست، او پیش از همه چیزست، بعد از همه چیزست.
پروردگاری است که تنها عزیزست، متمکّن و توانا به نیروی خودست، بزرگواری و علوّ او سبب تقدّس اوست، برتری و سُمُوّ او سبب بزرگواری و کبریای اوست، چشمی او را ادراک نکند، نگاهی بر او احاطه نکند، نیرومند و شکستناپذیر، بینا و شنوا، [برتر و دانا]، مهربان و با رحم، [بزرگوار و آگاهست]، ناتوان از ستایش اوست هر ستایش کنندهای، گمراه شود از تعریفش کسیکه بخواهد او را معرفی کند.
نزدیک است پس در عین حال دور از هرگونه ادراک است، و دور از دسترس ادراک است و در عین حال نزدیک است، پاسخ دهد دعای کسی را که او را بخواند و روزی دهد او را و بر او بخشندگی کند، صاحب لطفی است نهان از ادراک، حمله و انتقامی سخت، رحمتی گسترده، کیفری دردآور.
رحمتش بهشتی است گسترده و زیبا و پسندیده، و عقوبتش جهنمی است گسترده و هلاککننده.
گواهی میدهم به برانگیختن محمّد صلّی الله علیه و آله بنده و فرستادهٔ او و پیامبر برگزیدهٔ او و دوست و خلیل او، او را برانگیخت در بهترین زمانها، هنگام فاصلهٔ (فـَترَت) فقدان پیامبران و (فراگیری) کفر، از روی رحمت از برای بندگانش و منت نهادن برای زیاد کردن نعمتش.
به او نبوّتش پایان یافت، و به او دلیلش آشکار گشت، پس پند داد و نصیحت کرد و رساند و کوشش کرد.
(پیامبری که) به هر مؤمنی مهربان بود، رحیم، و بخشنده، و پسندیده، و دوست، و پاکیزه بود. بر او است رحمت و سلام و برکت و بزرگی و کرامت از طرف پروردگار آمرزندهٔ مهربان و نزدیک و پاسخ دهنده و بردبار.
وصیت وسفارش میکنم شما را ای گروهی که حاضرید، به وصیت و سفارش پروردگارتان، و یادآوری میکنم شما را به سنت و روش پیامبرتان.
پس بر شما باد بر ترسی که دلهایتان را آرامش دهد و بیمی که اشکتان را جاری کند و پرهیزگاری و تقوایی که نجاتتان دهد پیش از روزی که آنروز شما را پریشان و گرفتار سازد؛ روزی که رستگار شود در آن، کسیکه سنگین است وزن کردار نیکش و سبک است وزن گناهش.
و بر شما باد به درخواست کُرنِش و فروتنی، و تملّق (دوستی ورزیدن با خدا، توأم با پذیرش ذلّت در برابر او) [و سپاسگزاری] و خشوع (نرمی و تواضع در برابر خدا)، و توبه و جدایی و دوری از گناهان، [و پشیمانی و بازگشت به سوی خدا].
و باید غنیمت شمُرَد هریک از شما سلامتیش را پیش از بیماریش، جوانیش را پیش از پیریش، گشایشش را پیش از تهیدستیش، وقت فراغتش را پیش از گرفتاریش، حاضر بودنش را پیش از مسافرتش، زندگیش را پیش از مرگش،
پیش از آنکه سست و پیر شود، مریض و دردمند گردد، کَسِل و خسته شود از او پزشک و طبیبش، دوستش از او دوری کند، عمرش بپایان برسد، خردش تغییر کند، بعد گفته شود که: او بیمار است و بدنش شدیداً نحیف شده!،
سپس در بستر احتضار و جان دادنی سخت و دشوار بیفتد، دور و نزدیک پیش او حاضر شوند، پس دیدهاش را با خیرگی به بالا فکنده، نگاهش را مات دوخته، چهرهاش عرق کرده، نالههای دردآلودش آرام شده، و جانش در حال از دست رفتن است، همسرش میگرید، دفنش نزدیک میشود، و با مردن او فرزندانش یتیم گردند، و جمعیت اطرافیان او گسسته شوند،
و بینایی و شنوایی از چشم و گوشش برود، و برهنه گردد و غسل داده شود و از هر جامه و پیرایهای عاری گردد، و او را خشک کنند و رویش را بپوشانند، کفنش را برایش گسترده و مهیا گردانند، و تای دیگر کفن را بر روی بدنش اندازند و با آن چانهاش را ببندند (تا دهانش بازنماند)، پیراهن و عِمامهای نیز برایش قرار داده، او را در لِفافی پیچیدهاند، و نزدیکانش با او وداع نموده، بدرودش گفتهاند؛
(اکنون) بر فراز تابوت حمل شود، و بر او نماز یا تکبیر بدون سجود (نماز مَیت) بخوانند، و او را از کاخهای زرنگار و قصرهای مجلّل و برافراشته و فرشهای پر نقش و نگار، و اتاقهای بسیار در هر گوشه و کنار، انتقال دهند به درون گوری که برایش کندهاند، که تنگست و از اطراف نیز تنگاتنگ با خشتهایی محکم برهم چیده شده، احاطه گشته و سقفش را نیز با تخته سنگی پوشاندهاند!
و بر او ریخته شده [خاک قبرش]، و پاشیده شده بر او کلوخش، و مسلّم گشته ترس و هراسش، و فراموش شده خبرش. پس دوست و همدم و خویشاوند و رفیق وی از (نزد قبر) او برگردند و همنشینان و دوستانش کسانی دیگر را بجای او برگزینند.
و اکنون وی درون قبر است و گرفتار! کرمهای قبر در بدنش میلولند و خون و چرک بدنش از دماغش روان شود و بدنش را خاک قبر کهنه کند، و خونش بخشکد و استخوانش بپوسد، تا روز قیامت و حشرش، و در صور (اسرافیل) دمیده شود، و مردگان خوانده شوند برای برخاستن و برانگیخته شدن،
پس در این هنگام گورها زیر و رو شوند، و آشکار گردد آنچه در سینهها است؛
هر پیامبر و هر راستگو، و هر شهید و بلیغ سخنور آورده شوند و عهدهدار قضاوت شود [پروردگار] توانائی که به بندهاش آگاه و بیناست؛ پس بسا نالهها که اورا رنجور و زمینگیر کند، و حسرتی که فرسوده و نحیفش سازد، در جایگاهی هولناک و محلّ تجمّعی بزرگ، در برابر پادشاهی که به کوچک و بزرگ کاملاً داناست؛
پس در این هنگام، عرقش تا دهانش برسد و اضطرابش او را به تکاپو و ناآرامی وادارد؛ اشکش سبب ترحّم بر وی نشود، فریادش را کسی نشنود، نامه اعمالش آشکار شود، جرائمش روشن گردد، بر کردار بدش، پس گواهی دهد چشمش به نگاهش، دستش به ظلم و زدنش، پایش به رفتنش، پوستش به تماسّش، شرمگاهش به عمل یا تماسش؛
او را نکیر و مُنکَر تهدید کنند، پردهاش برداشته شود هرسو که بچرخد، گردنش به زنجیر و دستش به غُل بسته گردد، و کشان کشان و تنها برده شود، با [ناراحتی] سخت وارد جهنم گردد، و پیوسته در جهنم عذاب شود، از آبهای داغ به او بنوشانند که گوشت صورتش را کباب کند و پوستش را بکـَند، [فرشتۀ عذاب، او را با گرزی آهنین میزند؛ پیوسته پوستش پس از پخته شدن و سوختن، دوباره از نو تنیده میشود]، پناه میخواهد ولی مأموران جهنم از او رو برگردانند، فریاد سر میدهد و توأم با پشیمانی، دورانی طولانی در جهنم درنگ میکند؛
پناه میبرم به پروردگار قدیر از بدی هر سرنوشتی، و از او خواهش عفو و بخشش داریم بسان کسانی که او از آنها راضی گردیده، و مغفرت و آمرزش میطلبیم بمثل کسانی که (ایمان و طاعت) ایشان را پذیرفته است؛ و تنها اوست رسیدگی کننده به پُرسش من و روا کنندهٔ خواهش من؛
پس کسی که کنار شد از عذاب پروردگارش، به قرب او در بهشتش قرار گرفته، و در کاخها و نعمتهای او جاودان مُتنعِّم است، و برخوردار از حُورُالعین و فرزندانشان شده، [و جامهای (پر از خوردنی لذیذ و نوشیدنی گوارا) پیرامونش بگردانند، و در بارگاهی باشکوه ساکن گردد و در بهشت فردوس(بوستان سرسبز خرّم) جا و مکان گیرد]، در نعمتهای سرشار بسر بَرَد و از آب چشمهٔ تسنیم سیراب شود، [و از چشمه سلسبیل، آمیخته به زنجبیل] و مُهر شده بمُشک و عَبیر (عِطرآگین) بنوشد، [که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است؛ او از نوشیدنیهایی (لذیذ) در باغی روشن، با درختانی پربار مینوشد، که هرکس از آن بنوشد، هرگز دچار سردرد نشود]، از نوشیدنی گوارا او را چشانند که هرگز عقل و هوش وی را نبَرَد؛
این است درجهٔ کسی که از پروردگارش بترسد و نفسش را بر حذر دارد، و آنست کیفر کسی که نافرمانی کند پدیدآورندهٔ خود را و نفسش برای او نافرمانی آفرینندهاش را زینت دهد؛ و این سخن، تمیز دهنده (بین حقّ و باطل یا هدایت و ضَلالت) و حکمی عادلانه، و بهترین داستانیست که برای دیگران خوانده شده و بهترین موعظه و پندی که داده شده و بدان تصریح گشته، (فرمایش) قرآن است از طرف خداوند حکیم حمید.
[روحی روشنگر و قدسی آن را بر پیامبری هدایتیافته و عالیمقام (حضرت محمّد) نازل کرده، که رسولان گرامی نیکوکار و فرستادۀ خدا، بر این پیامبر درود و صلوات فرستادهاند؛ و پناه میبرم به پروردگاری مهربان از شرّ هر رانده شدهای، پس باید که زاری و تضرّع و ناله و استغاثه به درگاه خدا کند هرکدام از شما که چنین میکند، و ما طلب آمرزش و بخشش میکنیم از پروردگار هر مخلوق پرورده، هم برای خودم و هم برای شما.]
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۴۸.
- ↑ احسانیفر، دو شاهکار علوی، ص۱۹.
- ↑ نگاه کنید به احسانیفر، دو شاهکار علوی، ص۵۵-۱۴۰.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱۹، ص۱۴۰-۱۴۳.
- ↑ دیلمی، اعلامالدین، ۱۴۰۸ق، ص۷۲-۷۳.
- ↑ کفعمی، المصباح، ۱۴۰۵ق، ص۷۴۱-۷۴۵.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۳۴۱-۳۴۳.
- ↑ خویی، منهاجالبراعه، ۱۴۰۰ق، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۵.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۳۴۳.
- ↑ احسانیفر، «یک کتاب در یک مقاله (دو شاهکار علوی) پژوهشی درباره خطبههای «بیالف» و «بینقطه» امیرالمؤمنین»، ص۱۰۶.
یادداشت
منابع
- ابنابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنشهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آلابیطالب علیهمالسلام، علامه، قم، ۱۳۷۹ق.
- احسانیفر لنگرودی، محمد، «یک کتاب در یک مقاله (دو شاهکار علوی) پژوهشی درباره خطبههای بیالف و بینقطه امیرالمؤمنین»، علوم حدیث، شماره ۲۹، پاییز ۱۳۸۲ش.
- احسانیفر لنگرودی، محمد، دو شاهکار علوی، بیجا، بیتا.
- خویی، میرزا حبیبالله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ترجمه حسن حسنزاده آملی و محمدباقر کمرهای، تصحیح ابراهیم میانجی، تهران، مکتبةالاسلامیة، ۱۴۰۰ق.
- دیلمی، حسن بن محمد، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، تصحیح مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام، ۱۴۰۸ق.
- رضایی، سید عبدالحسین، ترجمه جلد هفدهم بحارالانوار الروضه در مبانی اخلاق از طریق آیات و روایات، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۴ش.
- کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، قم، دارالرضی (زاهدی)، ۱۴۰۵ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.