مالک اشتر

از ویکی شیعه
مالک اشتر نخعی
مقبره منسوب به مالک اشتر در مصر
مقبره منسوب به مالک اشتر در مصر
مشخصات فردی
نام کاملمالک بن حارث
لقباشتر
خویشاوندانابراهیم بن مالک اشتر
ولادتیمن
محل زندگییمن، کوفه
وفات۳۸ق. ، قلزم
علت وفاتمسموم شدن به دستور معاویه
مدفنمصر شهر الخانکة (شمال شرقی قاهره)
مشخصات دینی
از یارانامام علی(ع)
فعالیت‌هافرمانده جنگی، از مخالفان عثمان، والی منصوب مصر


مالک بن حارث (متوفی ۳۸ق) معروف به مالک اَشتَر نَخَعی از یاران ویژه و از فرماندهان سپاه علی(ع) در عراق بود. پیامبر(ص) در حدیثی او را از مومنان واقعی معرفی کرده و علی(ع) مقام و منزلت او را برای خود، چونان مقام خود در نزد پیامبر(ص) ترسیم نموده است. اگر چه مالک در دوران پیامبر(ص) مسلمان شد، اما به دیدار وی نایل نشد و به همین دلیل از تابعین قلمداد گردید.

مالک در دوران حاکمیت ابوبکر، عمر و عثمان با آنها همکاری داشت و در جنگ‌ها شرکت می‌کرد. او به بعضی از کارهای عثمان و کارگزاران او اعتراض داشت و از این رو به شام و سپس به حمص تبعید شد. اگر چه او در جریان قتل عثمان همانند دیگر مسلمان‌ها به مدینه رفته بود، اما در قتل او مشارکت نکرد.

با کشته شدن عثمان، مالک مردم را به بیعت با علی(ع) دعوت کرد و خود اولین بیعت‌کننده با وی بود. مالک در جنگ‌های جمل و صفین برای تثبیت خلافت علی(ع) شرکت داشت. پس از ناآرامی‌های مصر، علی(ع) او را حاکم مصر نمود و مالک به سوی مصر حرکت کرد، اما معاویه که حضور مالک در مصر را برنمی‌تافت، با تحریک یکی از عوامل خود، او را مسموم کرد و به شهادت رساند.

از نسل مالک افراد سرشناش و موثری چون ابراهیم بن مالک اشتر (از یاران مختار ثقفی) و نعمان بن ابراهیم بن مالک اشتر ظاهر شده‌اند. مطابق برخی از روایات مالک اشتر از جمله اشخاصی است که در دوران ظهور مهدی(عج) رجعت خواهد کرد.

نسب و لقب

مالک بن حارث بن عبد یغوث از قبیله مَذحج و از تیره بنی‌نخع بود.[۱] مالک در رجزش در جنگ صفین خود را از قبیله مذحج معرفی کرده است.[۲] وقتی در جنگ یرموک از ناحیه سر آسیب دید خون و چرک جراحتش به چشمش رسید و آسیب دید و چشمش شکافته شد، به وی لقب اشتر دادند.[۳][یادداشت ۱]

در کتاب‌های تاریخی زمان دقیقی برای ولادت مالک ذکر نشده است، اما با این حال برخی از پژوهشگران، تاریخ تقریبی ولادت او را ۳۰ سال پیش از هجرت دانسته‌اند.[۴] از آنجا که ظاهرا مالک به دیدار پیامبر(ص) موفق نشده بود،[۵] او خود را از تابعین معرفی می‌کرد.[۶]

اسلام آوردن

برخی از پژوهشگران معتقدند، مالک در دوران رسالت پیامبر(ص) و به دست علی(ع) مسلمان شده است.[۷] علی(ع) در سال دهم هجری به دستور پیامبر برای تبلیغ دین اسلام به یمن رفت و قبیله مذحج پس از درگیری مختصری با امام علی(ع)، به اسلام ایمان آورد.[۸] ولی مطابق گزارش طبری، هنگامی که علی(ع) به دستور پیامبر(ص) به یمن رفت، نامه پیامبر را برای آنها قرائت کرد و قبیله همدان و قبایل دیگر نیز به پیروی از آنها مسلمان شدند.[۹]

جایگاه

ابن ابی‌الحدید با تمسک به حدیثی از پیامبر(ص) که در آن از حاضر شدن گروهی از مومنان بر جنازه ابوذر غفاری خبر می‌دهد[۱۰] این حدیث را شهادت قطعی پیامبر(ص) بر ایمان و فضیلت مالک اشتر می‌داند.[۱۱] هنگام وفات ابوذر، گروهی از مومنان با همراهی مالک اشتر، بر بالینش حاضر شدند، او را غسل و کفن کرده، به امامت مالک، بر او نماز میت خواندند.[۱۲]

علی(ع) در نامه‌ای خطاب به مصریان، مالک را شمشیری از شمشیرهای خداوند معرفی کرده است، که در ایام ترس چشم بر هم نمی‌نهد و از بیم مصائب، از دشمن نمی‌هراسد.[۱۳] علی(ع) در هنگام دریافت خبر وفات مالک اشتر، جایگاه او را در برابر خود، چونان جایگاه خود در برابر پیامبر(ص) دانست.[۱۴]

معاویه بن ابی‌سفیان معتقد بود علی دو دست داشت که یکی از آنها عمار یاسر و دیگری مالک اشتر بود که با شهادت یکی در صفین و دیگری در مصر، بریده شدند.[۱۵]

پیش از خلافت علی(ع)

مالک اشتر پیش از به خلافت رسیدن علی(ع) با دیگر خلفا همکاری داشته و در مواردی نیز بر آنها اعتراض می‌کرده است:

شرکت در جنگها

مالک اشتر در جنگ‌های متعددی شرکت داشته است، که جنگ با ابومسیکه، جنگ اَجنادَین و قادسیه از جمله آن‌ها به شمار می‌آید. مالک در جنگ با ابومسیکه، که بعد از رحلت پیامبر(ص) مرتد شده بود و رهبری دیگر مرتدین از بنی‌حنیفه را بر عده داشت، توانست او را بکشد.[۱۶] مطابق گزارش واقدی، تاریخ‌نگار قرن دوم هجری، مالک به دستور ابوبکر در جنگ اجندین به نبرد با رومیان رفت و خالد بن ولید را یاری کرد.[۱۷] مالک در نبرد یرموک نیز به سال ۱۵ق شرکت کرد و در این جنگ ۱۳ نفر از دشمنان را کشت.[۱۸] اشتر در جنگ قادسیه نیز که جنگ با امپراطوری ساسانی ایران بود، شرکت داشت.[۱۹] احتمال داده شده که مالک پس از جنگ قادسیه در عراق سکونت کرده و پس از تأسیس کوفه از بزرگان آن شهر شده باشد.[۲۰]

تبعید شدن به شام و حمص

در دوران خلافت عثمان، مالک اشتر به شام تبعید شد. سعید بن عاص اموی، والی عثمان در کوفه که سواد کوفه[یادداشت ۲] را بستان قریش دانسته بود، با اعتراض شدید مالک اشتر مواجه شد.[۲۱] این اعتراض موجب درگیری او و برخی دیگر با اطرافیان حاکم کوفه گردید.[۲۲] پس از این اتفاق، سعید بن عاص به دستور عثمان، مالک و ۸ نفر دیگر (از جمله کمیل بن زیاد و صعصعة بن صوحان) را به شام تبعید کرد.[۲۳]

معاویه نیز حضور مالک را در شام برنتافت و او را به زندان انداخت.[۲۴] معاویه با نگارش نامه‌ای به عثمان خواستار اخراج آنان از شام شد.[۲۵] عثمان با درخواست معاویه موافقت کرد[۲۶] و مالک و همراهانش به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد تبعید شدند.[۲۷] آنان تا زمان اخراج سعید بن عاص از کوفه در حمص ماندند و بعد از آن به کوفه برگشتند.[۲۸]

تسلط بر کوفه

پس از خروج سعید بن عاص از کوفه، بزرگان کوفه با مالک پیمان بستند سعید بن عاص را که به مدینه رفته بود، به کوفه راه ندهند؛ از این رو مالک اشتر بر کوفه چیره شد و نماز جمعه را اقامه کرد و امامت دیگر نمازها را به یکی از قاریان سپرده، شخصی را برای اداره بیت المال تعیین کرد.[۲۹] او به عثمان نامه‌ای نوشت که ابو موسی اشعری و حذیفه بن یمان را به عنوان فرماندار و مسئول بیت المال کوفه نصب کند.[۳۰] عثمان نیز با خواسته مالک موافقت کرد و با نوشتن نامه‌ای به ابوموسی اشعری و حذیفة بن یمان، آن دو نفر را متولی امور کوفه کرد.[۳۱]

محاصره عثمان

در جریان اعتراض مسلمانان به اعمال عثمان و کارگزاران او، مالک اشتر نیز با کوفیان به مدینه رفته بود؛ اما زمانی که معترضان در صدد محاصره و قتل عثمان بر آمدند، مالک اشتر و به تبع او حکیم بن جبلة، رییس بصریان، از جمع آنان کنار کشیدند، ولی ابن‌عدیس و یارانش، عثمان را محاصره کرده، به قتل رساندند.[۳۲] با این حال در برخی از نقل‌ها، مالک اشتر به قتل عثمان متهم شده است.[۳۳] از گفتگوی مالک با جریر بن عبدالله بجلی روشن می‌شود که مالک از قاتلان عثمان نبوده است؛ زیرا مطابق گفته جریر، شامیان به اشتباه بر این باور بوده‌اند[یادداشت ۳] که مالک از قاتلان عثمان است.[۳۴]

دوران خلافت علی(ع)

مطابق برخی گزارش‌ها، پس از کشته شدن عثمان، مالک اولین شخصی بود که با علی(ع) بیعت کرد.[۳۵] مالک پس از بیعت خود با علی(ع) ضمانت داد که همه مردم کوفه نیز با او بیعت نمایند.[۳۶] وی از جمله اشخاصی بود که در هدایت مردم به بیعت با علی(ع) نقش داشت و با بیان اینکه «علی وصی اوصیا و وارث علم انبیاست» مردم را به بیعت با او دعوت می‌کرد.[۳۷]

در کلام امام علی(ع) و دیگران

با نگاهی به سخنان امام علی(ع) درباره مالک می‌توان به ابعادی از شخصیت او پی برد. مالک از دیدگاه حضرت دارای این ویژگی هاست: عبودیت و بندگی، دور از خواب و استراحت هنگام ترس و جنگ، نهراسیدن از دشمنان، سوزان‌تر از شعله آتش برای بدکاران، شمشیر همیشه تیز و برّان خدا [۳۸]خیر خواه و دلسوز برای اهل بیت [۳۹] در کلامی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام در باره او فرموده: خداوند مالک را رحمت کند که به یقین براى من چنان بود که من براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بودم». [۴۰] ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه نقل می‌کند که از کسی در باره مالک پرسیدند در پاسخ گفت: چه بگویم در باره شخصیتی که زندگانی‌اش شامیان( معاویه و سپاهیانش) را خوار و مغلوب کرد و مرگش اهل عراق را (شیعیان امام علی(ع) ) [۴۱] معاویه پس از دریافت خبر شهادت مالک در جمع یارانش چنین گفت: همانا یرای علی دو دست راست(کنایه از دو عنصر قدرتمند و قابل اعتماد) وجود داشت یکی عمار که در صفین بریده شد و دیگری اشتر که امروز قطع گردید. [۴۲]

از سخنان امام علی (ع) پس از شهادت مالک اشتر: مالک، امّا چه مالکى! به خدا سوگند اگر کوه بود، يکتا بود و اگر سنگ بود، سرسخت و محکم بود، هیچ مرکبى نمى‌توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده‌اى به اوج آن راه نمى‌يافت.(نهج البلاغه، کلمات قصار۴۴۳)


جنگ جمل

مالک اشتر در جنگ جمل، فرمانده جناح راست لشکر علی(ع) بود.[۴۳] در این جنگ، مالک اشتر با عبدالله بن زبیر که افسار شتر عایشه را به دست داشت، تن به تن شد.[۴۴] مالک با ضربه‌ای عبدالله را به زیر انداخت و او برای نجات خود خطاب به یارانش فریاد می‌زد مرا همراه با مالک بکشید؛ از این رو عبدالله توانست از دست مالک که روزه بود و ضعف داشت، بگریزد.[۴۵] پس از جنگ، مالک شتری خرید و در عوض شتر عایشه که در جنگ کشته شده بود به وی داد، اما عایشه از قبول آن امتناع کرد.[۴۶]

جنگ صفین

مالک اشتر در جنگ صفین از فرماندهان سپاه علی(ع) بود و فرماندهی کوفیان را بر عهده داشت.[۴۷] علی(ع) مالک را مأمور ساخت تا آبراه را از محاصره دشمنان خارج سازد؛ مالک بعد از شکستن حصر آبراه، به فرمان علی(ع) از آب برداشتن سپاهیان شام، ممانعت نکرد.[۴۸]

پس از لیلة الهریر که جنگ سختی بین دو سپاه درگرفت، مالک اشتر که در جناح راست سپاه بود، با یاران خود به سپاه دشمن حمله کرد و پرچم‌دار آنها را به قتل رساند.[۴۹] عمرو بن عاص برای رهایی از شکست سپاه معاویه، پیشنهاد داد قرآن را بر نیزه زنند و سپاه علی(ع) را به حَکَمیّت قرآن دعوت کنند.[۵۰]

عده‌ای از لشکریان علی(ع) به سرکردگی اشعث بن قیس فریب خورده، خواستار پایان یافتن جنگ شدند و تهدید کردند که در غیر این صورت، علی(ع) را خواهند کشت.[۵۱] چون سخنان علی بن ابی‌طالب در آنان تاثیری نکرد به ناچار دستور عقب‌نشینی را به مالک صادر کرد.[۵۲] وقتی مالک دانست که علی را تهدید به قتل کرده‌اند، از میدان جنگ برگشت.[۵۳] وی از مخالفان حکمیت بود؛ اما چون امام(ع) پذیرفته بود از وی پیروی کرد.[۵۴]

علی(ع) پس از پذیرفتن حکیمت، ابتدا عبدالله بن عباس و سپس مالک اشتر را به عنوان حکم پیشنهاد داد، اما اشعث و یاران جز به حکمیت ابوموسی اشعری راضی نشدند.[۵۵]

بازپس‌گیری جزیره

مالک به دستور علی(ع) جزیره[یادداشت ۴] را از ضحاک بن قیس والی آنجا که از هواداران معاویه بود، بازپس گرفت.[۵۶] معاویه بار دیگر سپاهی به فرماندهی ایمن اسدی اعزام نمود لیکن اشتر آن را نیز شکست داد.[۵۷]

فرمانداری مصر

آرامگاه مالک اشتر که در روستای القَلَج از توابع شهر الخانکَة در استان القَلیُوبِیة یکی از استان‌های شمالی مصر و در شمال شرقی شهر قاهره واقع شده است. این تصویر مربوط به سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ میلادی است.

با آشفته شدن اوضاع مصر -که آن هنگام، محمد بن ابی‌بکر والی‌اش بود- علی(ع) اشتر را به حکومت مصر منصوب کرد.[۵۸] معاویه که می‌دانست با وجود اشتر فتح مصر دشوار می‌شود، با فرستادن پیامی به یکی از ماموران خراج به نام جایستار، با وعده نگرفتن خراج از او، وی را به کشتن مالک برانگیخت.[۵۹]

عهدنامه مالک اشتر

امام علی (ع) وقتی مالک را به فرمانداری مصر منصوب کرد به وی نامه‌ای نوشت و در بخش عمده‌ای از این نامه، چگونگی رفتار حکومت و مسئولان حکومتی با شهروندان مسلمان و غیرمسلمان و وظایف حکومت برای آبادانی مملکت و شکوفایی جامعه را بیان کرد.[۶۰]

وفات

سنگ قبر مالک اشتر

اشتر در راه مصر بود که جایستار (مامور معاویه) در قلزم[یادداشت ۵] شربت عسل مسمومی را به مالک نوشاند و به شهادتش رساند.[۶۱] معاویه پس از دریافت خبر شهادت مالک، دخالت (هر چند غیر مستقیم) در کشتن او را کتمان نکرد و در جمع یارانش در ضمن سخنانی گفت: مالک که دست راست علی بود در راه مصر با شربت عسل کشته شد و همانا خداوند لشکریانی از عسل دارد. [۶۲] نویسنده الغارات (متوفای ۲۸۳ق) روایت‌های مختلفی را در وفات مالک نقل کرده است؛ بر اساس یکی از روایت‌های او، مالک در مصر پس از درگیری سختی به شهادت رسید.[۶۳] همچنین برخی نقل‌ها درگذشت او را به مرگ طبیعی دانسته‌اند.[۶۴]

اگر چه در منابع متعددی سال ۳۸ق، سال درگذشت مالک ذکر شده است،[۶۵] اما ابن ابی‌الحدید، از شارحان نهج البلاغه، سال ۳۹ق را سال درگذشت او می‌داند.[۶۶]

مطابق نقل علقمه بن قیس نخعی، علی(ع) در مرگ مالک پیوسته دریغ و اندوه می‌خورد و این اندوه، روزهایی در چهره‌اش آشکار بود.[۶۷]سبحانی تاریخ پژوه اسلام می‌نویسد: شهادت مالک مایه شادمانى مردم شام شد، زیرا آنان از زمان نبرد صفّین کينه مالک را به دل داشتند؛ امّا وقتى خبر شهادت وى به امام(عليه السلام)رسيد آن حضرت با صداى بلند گريست وفرمود:

«عَلى مِثْلِكَ فَلْيَبْكينَ الْبَواكِي يا مالِكُ».يعنى براى مثل تو (ای مالک)بايد زنان نوحه‌گر بگريند.

آن گاه فرمود:«أَيْنَ مِثْلُ مالِك؟» مانند مالک كجاست؟

سپس بر فراز منبر قرار گرفت وسخن خود را چنين آغاز كرد:

ما از خداییم و به سوى او باز مى گردیم.ستایش خداوندى را سزاست كه پروردگار جهانیان است.خدایا، من مصیبت اشتر را در راه توحساب می‌کنم، زیرا مرگ او از مصائب بزرگ روزگار است.رحمت خدا بر مالک باد.او به پیمان خود وفا کرد و عمر خود را به پایان رساند و پروردگار خود را ملاقات کرد. ما با اینكه پس از پيامبر خود را آماده ساخته بودیم كه بر هر مصیبتى صبر كنيم، با اين حال مى‌گوييم که مصيبت مالک از بزرگ‌ترين مصیبت‌هاست.[۶۸]

فرزندان و نسل

تعدادی از فرزندان و نوادگان مالک اشتر، افراد سرشناسی بوده‌اند که از آن میان می‌توان به اشخاص ذیل اشاره کرد:

رجعت

مطابق برخی از احادیث مالک اشتر در دوران ظهور امام زمان (عج) رجعت خواهد کرد؛ بر اساس روایتی از مفضل بن عمر از امام صادق(ع) زمانی که قائم(عج) ظهور کند، هفده نفر را از پشت کعبه خارج می‌سازد: پنج نفر از قوم موسی(ع) که به حق راه یافته بودند، هفت نفر از اصحاب کهف، یوشع بن نون، ابودجانه، مقداد بن عمرو و مالک اشتر.[۷۶]

تک‌نگاری‌ها

کتاب مالک الاشتر حیاته و جهاده، به قلم سید محمدتقی حکیم

کتاب‌ها و مقاله‌های مختلفی درباره مالک اشتر نوشته شده که از جمله آنها به موارد ذیل اشاره می‌شود:

  • مالک الاشتر، حیاته و جهاده؛ این کتاب را سید محمدتقی حکیم به زبان عربی نوشته و انتشارات موسسة الدولیة بیروت، در سال ۱۴۲۲ق چاپ کرده است.
  • مالک الاشتر، سیرته و مقامه فی بعلبک؛ مباحث این کتاب در سه فصل تنظیم و به قلم جعفر مهاجر به زبان عربی نگاشته شده است. موسی دانش این اثر را به فارسی ترجمه نموده و با عنوان سیره مالک اشتر منتشر کرده است.
  • زندگی پر افتخار مالک اشتر، قهرمان قهرمانان؛ این اثر یکی از کتاب‌های مجموعه ۱۰ جلدی داستان زندگی اصحاب پیامبر(ص) است که به قلم محمد محمدی اشتهاردی برای گروه سنی نوجوانان نوشته شده است.
  • مالک اشتر؛ این اثر را معصومه صالحی در پنج فصل و با محوریت عهدنامه مالک اشتر نوشته است. این اثر به کوشش انتشارات برهان صادق در سال ۱۳۹۱ش چاپ شده است.
  • شخصیت مالک اشتر، او که بود و چه کرد؟ این کتاب را محمدحسن دهقان نوشته و دانشگاه صنعتی مالک اشتر در سال ۱۳۸۷ش چاپ کرده است.
  • مجموعه مقالات همایش مالک اشتر؛ همایش مالک اشتر در سال ۱۳۸۷ش، به کوشش دانشگاه صنعتی مالک اشتر و موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی در تهران برگزار شد که گزیده‌ای از مقالات ارائه شده در این همایش، در این اثر گردآوری شده است.

پانویس

  1. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۲۳۹.
  2. ابن‌مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۹۵.
  3. ابن‌حجر، الاصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۱۲.
  4. امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۹، ص۴۱.
  5. عباسی، «مالک اشتر و اوضاع زمانه»، ص۲۰.
  6. دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۱۴۳.
  7. عباسی، «مالک اشتر و اوضاع زمانه»، ص۲۰.
  8. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹ و ۱۰۸۰.
  9. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۳۱ و ۱۳۲.
  10. ابن‌عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۳ و ۲۵۴.
  11. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۴۰۴ق، ج ۱۵، ص ۹۹.
  12. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۲۸۴
  13. نهج البلاغة، نامه ۳۸، ص۴۱۱.
  14. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۹۵۹ق، ج ۱۵، ص ۹۸.
  15. الثقفی، الغارات، ۱۳۵۳ش، ج۱، ص۲۶۴.
  16. ابن‌منقذ، الاعتبار، مکتبة الثقافة الدینیة، ص۳۷ و ۳۸.
  17. واقدی، فتوح الشام، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۶۲.
  18. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۵۶، ص۳۸۰.
  19. دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ض۱۲۰.
  20. عباسی، «مالک اشتر و اوضاع زمانه»، ص۲۲.
  21. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۲۹.
  22. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۳۲۳.
  23. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۲۹.
  24. ابن‌شبة، تاریخ المدینة، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۱۴۴۱.
  25. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۳۲۵.
  26. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۳۲۵.
  27. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۳۲.
  28. ابن‌شبة، تاریخ المدینة، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۱۱۴۲.
  29. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۳۳ و ۵۳۴.
  30. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۳۵-۵۳۶.
  31. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۵۳۶.
  32. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۳۷۸.
  33. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۶۵.
  34. ابن‌مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۶۰.
  35. ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۲۲۶.
  36. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۷۸.
  37. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۷۹
  38. مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسی روان،۱۳۸۴ش، ص۶۴۱.
  39. مجلسی، بحارالانوار، الناشر: دار الرضا، ج۳۳، ص۵۹۳.
  40. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۲، ص۲۱۴، ج۱۵، ص۲۹۸.
  41. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۲، ص۲۱۴.
  42. شیخ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۸۱.
  43. دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ش، ص۱۴۷.
  44. دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۶۸ق، ص۱۵۰.
  45. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۸۲.
  46. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۵۴۲.
  47. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۶۲۹.
  48. المقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافة الدینیة، ج۵، ص۲۱۷.
  49. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۶۳۲.
  50. ابن‌خلدون، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۲، ص۶۳۲.
  51. ابن‌مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۴۹۰ و ۴۹۱.
  52. ابن‌مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۴۹۰.
  53. ابن‌مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۴۹۱.
  54. امین، اعیان الشیعه، ۱۴۳۰ق، ج۹، ص ۳۹ و ۴۰.
  55. المسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۹۱.
  56. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۹۳.
  57. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۹۳ و ۴۹۴.
  58. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۹۴.
  59. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۹۵.
  60. نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، نامه۵۳، ص۴۲۶-۴۴۵.
  61. طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۹۶.
  62. مجلسی، بحارالانوار، الناشر: دار الرضا، ج۳۳، ص۵۹۱؛ سبحانی، فروغ ولایت، ناشر موسسه امام صادق علیه‌السلام، ص۷۵۸.
  63. الثقفی، الغارات، ۱۳۵۳ش، ج۱، ص۲۶۳.
  64. ابن أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۴۰۴ق، ج۱۵، ص۱۰۱.
  65. ابن‌حجر، الاصابة، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۱۲؛ ابن‌اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۳۵۲ و ۳۵۳؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۵، ص۹۵ و ۹۶.
  66. ابن أبی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۴۰۴ق، ج۱۵، ص۱۰۱.
  67. الثقفی، الغارات، ۱۳۵۳ش، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.
  68. سبحانی، فروغ ولايت، الناشر مؤسسه امام صادق (عليه السلام)، ص۷۵۹.
  69. امین، اعیان الشیعة، ۱۴۳۰ق، ج۲، ص۲۰۰.
  70. امین، اعیان الشیعة، ۱۴۳۰ق، ج۱۰، ص۲۲۴.
  71. ابن‌طاوس الحلی، التحصین، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۵۴۲.
  72. افندی بیگ، ریاض العلماء، ۱۴۳۱ق، ج‏۵، ص۲۸۲.
  73. ذهبی، تاریخ الإسلام،۱۴۱۳ق، ج۲۴، ص۱۵۹.
  74. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ۱۴۲۲ق، ج۱۳، ص۲۱۰.
  75. جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، ج۱، ص۹۳.
  76. شیخ حر عاملی، اثباة الهداة، ۱۴۲۵ق، ج۵، ص۱۷۳.

یادداشت

  1. اَشْتَر به کسی گفته می‌شود که پلک چشمش باز گردیده باشد.دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژه «اشتر»
  2. منطقه‌ای در عراق که باغ‌ها و بستان‌های فراوان دارد
  3. آنچه در متن عربی آمده واژه «زعموا» است که به معنای گمان باطل است
  4. جزیره به سرزمین‌های بین دجله و فرات گفته می‌شد که اکنون در شمال و شمال غربی عراق و شرق ترکیه قرار دارند، این منطقه تمام کوهستانی است، در آن ایام یکی از مناطق مهم به شمار می‌رفته است
  5. قلزم شهری باستانی است در پایان دریای سرخ، خشک و بی‌روح است نه آب دارد نه آبادی‏ (مقدسی، احسن التقاسیم، ص۱۹۵ و ۱۹۶)

منابع

  • ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، قم، کتاب‌خانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌شبة، عمر، تاریخ المدینة، بی‌جا، بی‌نا، ۱۳۹۹ق.
  • ابن‌اثیر، علی، الکامل، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ق.
  • ابن‌اعثم، احمد، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
  • ابن‌حجر، احمد بن علی، الاصابة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
  • ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن‌خلدون، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
  • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق.
  • ابن‌طاوس الحلی، التحصین، ۱۴۱۳ق.
  • ابن‌عبد البر، یوسف، الاستیعاب، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
  • ابن‌عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
  • ابن‌مزاحم، نصر، وقعة صفین، قم، کتاب‌خانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌منقذ، اسامة، الاعتبار، مصر، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  • افندی بیگ، عبدالله بن عیسی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، بیروت، موسسة التاریخ العربی، ۱۴۳۱ق.
  • الثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳ش.
  • المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.
  • المقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بی‌جا، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا.
  • امین، سیدمحسن،اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۳ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
  • جمعی از نویسندگان، پژوهشی پیرامون شهدای کربلا،قم، زمزم هدایت، ۱۳۸۵ش.
  • خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۲۲ق.
  • دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.
  • ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۴۱۳ق.
  • شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، مصحح: صبحی صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
  • شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، ۱۴۲۵ق.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ق.
  • عباسی، علی‌اکبر، «مالک اشتر و اوضاع زمانه»، در مجله تاریخ اسلام، شماره ۲۶، تابستان ۱۳۸۵ش.
  • فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، منشورات رضی، ۱۳۷۵ش.
  • واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۹ق.
  • واقدی، محمد بن عمر، فتوح الشام، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۷ق.
  • یعقوبی، احمد، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.