پرش به محتوا

محکم و متشابه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
imported>Fouladi
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Lohrasbi
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس|3}}
<div class="reflist4" style="height: 220px; overflow: auto; padding: 3px" >
{{پانویس|2}}
</div>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۱۴، ساعت ۱۲:۰۷

علم تفسیر
تفسیرهای مهم
شیعیتفسیر ابو الجارودتفسیر قمیکتاب التفسیر (عیاشی)تفسیر التبیانتفسیر مجمع البیانتفسیر الصافیتفسیر المیزان
سنیتفسیر جامع البيان (طبری)المحرر الوجیز (ابن عطیه)تفسیر الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)تفسیر جلالین (سیوطی)
گرایش‌های تفسیری
تفسیر تطبیقیتفسیر علمیتفسیر عصریتفسیر تاریخیتفسیر فلسفیتفسیر کلامیتفسیر عرفانیتفسیر ادبیتفسیر فقهی
روش‌های تفسیری
تفسیر قرآن به قرآنتفسیر رواییتفسیر عقلیتفسیر اجتهادی
شیوه‌های نگارش تفسیر
تفسیر ترتیبیتفسیر موضوعی
اصطلاحات علم تفسیر
اسباب نزولناسخ و منسوخمحکم و متشابهاعجاز قرآنجری و انطباقمکی و مدنی


محكم و متشابه يكي از مباحث پيچيدۀعلوم قرآن است. اين بحث از نخستين ايام رواج دانش كتاب الهي در كانون هاي علمي و اجتماعي جامعه مسلمين مطرح شد و همواره در بارۀ آن بحث و گفتگو و نقد و بررسي انجام گرفت.

ريشه اين گفت و گو را بايد در خود قرآن جست و جو كرد. در آیۀ ۷ سوره آل عمران، آیات قرآن به دو دستۀ محکم و متشابه تقسیم شده است. در این آیه، خداوند متعال به واقعيت متشابهات اشاره مي كند و خبر از سوء استفاده هاي احتمالي آن مي دهد. به همين دليل، اين بحث از زاويه هاي مختلف در حوزه هاي علمي و فرهنگي مسلمين جنجال آفريده و دانشمندان و محققان بسياري را به كاوش واداشته است.

یکی از بحث‌های مهم درباره این آیه در این باره است که واو در «والراسخون فی العلم»، عاطفه است یا استیناف. در صورتی که عاطفه باشد، معنای آیه این است که عده‌ای از مؤمنان خاص به آیات متشابه علم دارند، اما اگر استیناف باشد، معنای آیه این است که علم به آیات متشابه تنها در انحصار خداست. سید مرتضی ضمن ترجیح دادن استیناف بودن واو، این نظر را برگزیده است که علم کامل و تفصیلی به آیات متشابه تنها در انحصار خداست و این نظریه سازگار است با این امر که راسخان در علم به آیات متشابه علم غیرتفصیلی داشته باشند.

معنای محکم و متشابه

محکم در لغت

در کتاب قاموس المحیط در ماده حکم آمده: احکم، اتقنه، فاستحکم و منعه عن الفساد. آن را متقن کرد، استحکام بخشید و از فاسد شدن پیشگیری کرد.

ابن منظور در لسان العرب نیز در ضمن همین ماده می‌گوید: أحکمت الشیء، فاستحکم و احتکم و استحکم، وثق. آن را محکم کرد تا استحکام پیدا نمود و محکم گردید. امری را چنان انجام داد که بتوان به آن اطمینان کرد.

محکم، بنابر ریشه یابی نخست، جنبۀ سلبی پیدا می‌کند و مانند «‌حکمت الدابه و أحکمت‌» است؛ یعنی حیوان را محکم بست و برای او ایجاد مانع کرد. حکم که فصل وجدا انداختن بین دو چیز است نیز امر نفیی است. حاکم که از ظلم دیگران مانع می‌شود و میان متخاصمین جدایی می‌اندازد و فصل خصومت می‌کند با این جهت گیری و معنای سلبی، سازش دارد. به همین دلیل، برخی از مفسران مانند فخر رازی معنای محکم و مشتقاتش را به جهت سلبی آن بر گردانده‌اند و گفته‌اند: «‌محکم، یعنی کاری که از انداس و ضایع شدنش جلوگیری شود».[۱] راغب اصفهانی (م ۵۰۲) در مفردات نیز گفته است: «احکم أصله، یعنی منع أصله لاصلاح و لجام را حکمه الدابه می‌گویند. حکمت السفیه و أحکمته، جلو سفیه را گرفتم». لذا راغب معنای نفیی (سلبی) را از معنای محکم می‌گیرد، گر چه به آن تصریح نمی‌کند، اما وقتی به محکم در کلام خدا می‌رسد می‌گوید: «‌کلامی که مانع از ایجاد شبهه و تردید در لفظ و معنای آن باشد‌»[۲]

آقای محمد باقر حکیم نیز به ایجابی بودن این ماده اصرار دارد و معتقد است حکم به معنای وَثَقَ و أتقَنَ است و اگر در معنای آن جنبۀ منع و پیشگیری از فساد آمده، از لازمۀ این واژه گرفته شده است.[۳]

اما اگر به موارد اشتقاق این ماده چون حکم (مُنِعَت مِن الظلم) و حُکام (الفاصل فی الامور) و حکمت (منع من الجهل) و حکیم (الاتقان و المانع فی الافساد) نگاه کنیم، ریشة منعی و سلبی آن ظاهرتر است و چون در احکام اراده دخیل است، بُعد سلبی آن ظهور می‌کند و نفی از خفا و شبهه در آن بارز می‌شود، به همین دلیل اکثر لغت پژوهان به اصل منعی این ریشه تأکید کرده‌اند.[۴] و چنین نقشی را در برابر متشابه قایل شده‌اند گر چه بُعد ایجابی هم داشته باشد.


متشابه در لغت

راغب اصفهانی در معنای لغوی متشابه می‌گوید: الشَبَه و الشُبَه و الشبیه، از یک ریشه معنا می‌دهد و به معنای تماثل و همانند است. مماثله در کیفیت مانند: رنگ، طعم، ماده. در مسایل غیر حسی مانند عدالت و ظلم نیز مماثلت و همانندی به کار برده می‌شود. و شبهه را از این باب شبه می‌گویند که میان دو چیز تمییز حاصل نمی‌گردد و عیناً یا معناً با هم تشابه دارند و در قرآن آمده است: وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا[بقره–۲۵]؛ درباره توصیف روزی‌های بهشت که در رنگ و شکل و کمال شبیه‌اند. مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ‌ مُتَشَابِهٍ[انعام–۹۹] میوه‌ها و نعمت هایی مانند و نامانند. إِنَّ الْبَقَرَ‌ تَشَابَهَ عَلَيْنَا[بقره–۷۰] گاوها برای ما متشابه شدند. تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ[بقره–۱۱۸] در گمراهی و نادانی دلهایشان به تشابه افتاد. یا آمده است: فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ[رعد–۱۶]

فیروزآبادی (م ۸۱۷هـ) در معنای متشابه می‌گوید: «‌متشابه آن چیزی است که ظاهرش از مراد، خبر نمی‌دهد‌»[۵] و متشابه در قرآن را به این دلیل متشابه می‌گویند که به خاطر تشابهش تفسیر آن مشکل شده است.[۶]

مؤلف التحقیق فی کلمات القرآن، که سخنان واژه شناسان را گردآوری کرده، پس از یک جمع بندی می‌نویسد: شبهت الشیء بالشیء و اشتبهت،‌ای التبست. میان دو چیز آن چنان مشابهت و اشتباه حاصل می‌گردد که میان آنها امتیازی دیده نمی‌شود و می‌گوید: اصل در تمام این ماده نازل کردن چیزی به خاطر مناسبت و مشاکلت با چیز دیگر است. تشابه، مطاوعت و مشابهت مستمر است، به همین دلیل در کلام متشابه، هیچ‌گاه صراحت و قطعیت نیست.[۷]

محکم و متشابه در قرآن

در یک توصیف کلی قرآن تمام آیات خود را محکم معرفی کرده است. در سورۀ هود می‌فرماید: كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ‌[هود–۱]. و در این زمینه استثنایی قایل نشده و با این وصف، تمام قرآن را ستوده است. اما در جای دیگر تمام کتاب را متشابه معرفی کرده است: اللَّـهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ‌ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَ‌بَّهُمْ[زمر–۲۳]. این تشابه به چه معناست و آیا در برابر آن معنای محکم است و یا معنای دیگری دارد؛ به ویژه آن که در سورۀ آل عمران توصیف دیگری از آیات به دست می‌دهد که هم معنا بودن متشابه را دشوار می‌کند: هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ‌ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ ۗ وَالرَّ‌اسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَ‌بِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ‌ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[آل عمران–۷]. در این آیه، خداوند تصریح می‌کند برخی آیات خداوند محکم، و برخی از آنان متشابه است. و تشابه در این آیه به گونه‌ای توصیف شده که موجب سوء استفادۀ کژدلان و فتنه انگیزان و تأویل سازان دروغین می‌گردد، لذا با محکم و متشابه دو آیه پیشین ناسازگار است؛ زیرا اولاً، در آن دو آیه همه قرآن محکم و متشابه معرفی شده بود. ثانیا، تشابه در سوره زمر، امری مثبت و از امتیازهای نیک قرآن محسوب شده بود، چنانکه محکم بودن تمام قرآن نیز از امتیازهای نیک به شمار آمده بود.

تلقی‌های مختلف از محکم و متشابه

از روزی که بحث تفسیر در آیات قرآن مطرح شد، مسأله محکم و متشابه و مصادیق آن به شدت مطرح گردید. هر کسی در این باره که محکم چیست و متشابه چیست و موارد آن کدام است، سخنی می‌گفت و هر گروهی با برداشتی متفاوت به این آیات می‌نگریست. گروهی حروف مقطعۀ آغاز برخی سوره‌ها را متشابه می‌دانستند و بقیه را محکم، چون یهود از این حروف با حساب ابجد، عمر ملتها را تأویل کرده بودند.[۱۱] و گروهی تنها آیات فقهی را محکم می‌دانستند و بقیه را متشابه و گروهی دیگر آیات ناسخ را، و منسوخات را متشابهات و بالاتر از آن گروهی، تنها آیاتی که حدود احکام الهی را به طور دقیق و مشخص بیان می‌کرد جزو محکمات می‌دانستند و بقیه آیات را متشابه.

این بحث در تفسیر آیه ۷ آل عمران، به اوج خود رسید؛ زیرا در این آیه با صراحت قرآن آیات را بر دو دسته تقسیم می‌کرد و بر خلاف آیه هود و زمر که همۀ آیات را محکم و همه را متشابه معرفی می‌کرد، این آیه برخی را محکم و برخی را متشابه معرفی می‌کرد. این جا بود که تلقی‌های مختلف در باب محکم و متشابه شکل گرفت و هر کسی از منظری به این مفاهیم می‌نگریست و برداشتهای متفاوتی از واژه و مصادیق آن عرضه می‌کرد. این بحث آن چنان درهم شد که‌گاه آیاتی که مبهم و مجمل بودند و ربطی به باب تشابه نداشتند به حساب متشابهات قرآن گذاشته شدند و شبهات عمده‌ای به قرآن وارد کردند، که پس قرآن، به عمد، آیاتی را مجمل و مبهم نازل کرد. از آن سو عده‌ای به طور کلی منکر متشابه بودن قرآن شدند و گفتند معنا ندارد قرآن آیاتش مشتبه کننده باشد، این کژدلان هستند که از قرآن تشابه می‌فهمند، در حالی که این انکار سودی نداشت و واقعیت را عوض نمی‌کرد.[۱۲]

بنابراین، هیچ یک از این تعریف‌ها و تلقی‌ها که در بسیاری از کتابهای تفسیری و علوم قرآن متداول شده، روشن نمی‌کند متشابه چیست و در چه محدوده‌ای قرار دارد و عامل پیدایش آن چه می‌تواند باشد؟ حتی معین نکرده‌اند که آیا فرقی میان مجمل و متشابه است؟ آیا متشابه در محدوده فهم لفظ است یا معنا؟ به همین دلیل تشتت رأی در این مسأله بسیار زیاد است. اما خوشبختانه یکی از کسانی که در سده‌های چهارم و پنجم می‌زیسته در این باب مطالبی گفته که به تعریف و تعیین محدودۀ مسأله نزدیکتر شده و زمینۀ تکامل جدی بحث را فراهم کرده است. او قاضی عبدالجبار اسدآبادی است. او در کتابهای خود به مسأله محکم و متشابه پرداخته و نسبت به موضوع، حساسیت نشان داده است. در مقدمۀ کتاب متشابه القرآن خود پس از بحث کلامی جبر و تفویض شبهه‌ای را مطرح می‌کند که از لابلای آن دیدگاه وی دربارۀ معنای متشابه روشن می‌شود. او در این جملات تلویحاً می‌پذیرد که بحث از متشابه در مقولۀ لفظ و اشتراک و مجاز و مانندش نیست تا کسی با آگاهی از لغت و به دست آوردن قراین، بتواند به معنای متشابه دست یابد. متشابه چیزی است که انسان باید پس از درک لغوی و مفهوم کلام به فکر بپردازد و با استفاده از محکم و دلیل عقل به کنه معنای کلام برسد. او در این باره می‌نویسد: بی‌گمان محکم در آن جایی است که در موضوع لغت یا با همراهی قرینه قرار گیرد و به گونه‌ای باشد که تنها یک احتمال برود و هر کسی که شیوه خطاب را می‌شناسد و آگاهی به قراین دارد، درباره آن تردید نکند و بتواند به خوبی بر معنای آن استدلال کند. در حالی که متشابه چنین نیست. چون ممکن است کسی دانای به لغت باشد و قرینه هم داشته باشد، اما باز نیازمند به شنیدن از دیگران (راسخان) باشد و فکر کردن و نگاه با تأمل را لازم داشته باشد و چون متشابه است باید آن را بر وجهی که محکم می‌گوید و یا دلیل عقلی بر آن دلالت دارد، حمل کند.[۲۱]

وی در جای دیگر که سخن از تفارق میان محکم و متشابه است، باز بر این مسأله تأکید می‌کند و در بیان فرق میان محکم و متشابه با آن که هر دو ظهور دارند و باید دانست که محکم مزیتی بر متشابه دارد و آن ظهور دلالت کلام بر معناست. یا به عبارت دیگر محکم آن چیزی است که احتمالی جز یک معنا، در کلام داده نمی‌شود، در حالیکه در متشابه چنین نیست و برای عالم به لغت و ادب نیز این شبهه حاصل می‌گردد و نیازمند به قرینه‌ای است که کلام را مشخص و معین کند.[۲۲]

بنابراین کاوش قرآن پژوه در متشابه در معنای لغوی و رفع ابهام در دایرۀ ظاهر لفظ نیست. در چنین مواردی باید سراغ لغت و ادب و قرینه‌های لفظی رفت، در حالی که در متشابه به جست و جو و برای بکارگیری قرینه‌های عقلی و مدلولات صریح قرآن کریم است.

تحقیق و جمع بندی مسأله

بر اساس تلقی‌های گزارش شده و نقد آنها، متشابه آیه‌ای است که مراد آن برای غالب افهام مردم مشتبه است، چون در مرتبه‌ای از بیان قرار دارد که با محدودۀ حسی و قالب ذهنی سادۀ آنان، قابل درک نیست. در حالی که آیات محکم و دلایل عقلی آن، معانی بلند را در مرتبه‌ای قرار می‌دهد که متأمل در آیات دریابد که آنچه از ظاهر کلام برداشت می‌کند منظور نیست(جهت سلبی معنای محکم). به عنوان نمونه وقتی خداوند می‌فرماید: الرَّ‌حْمَـٰنُ عَلَى الْعَرْ‌شِ اسْتَوَىٰ[طه–۵]، در مرحله اول برای شنوندۀ ظاهربین این سؤال مطرح است که منظور از در استوا بودن خداوند یعنی چه؟ آیا خداوند مانند پادشاهان روی تخت خود می‌نشیند و فرمان می‌دهد؟ ظاهر آیه از نظر مفهوم و واژگان مشکلی ندارد، مشکل در فهم عقلانی آن است. لذا وقتی آیه دیگری می‌گوید:لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ‌[شوری–۱۱]، ذهن همان آیه را به گونه‌ای دیگر تفسیر می‌کند و استواییت خداوند را از مقوله‌های مادی و بشری خارج و به مرتبه‌ای جز مخلوقات تفسیر می‌کند. دلالت آیه اول و ظهور آن از بین نمی‌رود، تصحیح می‌شود و از اشتباه و شبه خارج می‌شود. این عمل گاه با دلیل عقلی نسبت به آیه صورت می‌گیرد، چون تجسم خداوند جل جلاله محال است. خداوند جا و مکان ندارد تا بر روی تخت و در عرش بنشیند، لذا مدلول استوا، تسلط بر جهان و احاطه بر خلق معنا می‌شود. نمونه دیگر، آیه شریفه وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَ‌ةٌإِلَىٰ رَ‌بِّهَا نَاظِرَ‌ةٌ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَ‌ةٌ[قیامت–٢٢ - ٢٤] است. خداوند در قیامت دیده می‌شود، اما بر شنونده مشتبه می‌شود که آیا خداوند با همین چشم حسی دیده می‌شود؟ اگر خدا احد است، صمد است، لم یلد و لم یولد است، اگر خدا همتا ندارد، قابل رؤیت مادی نیست، پس این آیه چه می‌گوید؟ آیه‌ای دیگر این اشتباه را تصحیح می‌کند: لَّا تُدْرِ‌كُهُ الْأَبْصَارُ‌ وَهُوَ يُدْرِ‌كُ الْأَبْصَارَ‌[انعام–١٠٣] در این جاست که روشن می‌شود منظور از نظر، دیدن حسی نیست، به همین دلیل نقش محکم، نقش سلبی است، چون کلام متشابه را از اشتباه و افساد بیرون می‌آورد و شنونده را بر حذر می‌دارد.

در پایان، این نکته یادآوری شود که مسأله محکم و متشابه دو صفت اضافی هستند، به این معنا که ممکن است آیه‌ای از جهتی محکم باشد و از جهتی متشابه و برعکس. به همین جهت ما بر خلاف راغب اصفهانی که محکم و متشابه را به چند دسته تقسیم می‌کند و یک قسم را متشابه علی‌الاطلاق می‌داند،[۲۶] ما متشابه علی الاطلاق در قرآن نداریم، گر چه مانعی ندارد که ما محکم علی الاطلاق داشته باشیم.[۲۷]

از سوی دیگر، نحوۀ عمل محکم و دلالت عقل بر تصحیح فهم متشابه، از بین بردن دلالت متشابه نیست، منع اشتباه است. مصداقی در ذهن جای گرفته، مصداقی دیگر را جای می‌دهد. تمام مثالهایی که در باب محکم و متشابه زده شده این چنین است. نمونه روشن آن، نقش تصحیحی آیات محکمات در مورد آیات صفات، جبر و اختیار، خلق افعال و انتساب افعال به خداوند است.[۲۸]

اهل بیت و محکم و متشابه

در کلمات اهل بیت(ع) سخنان بسیاری در اشاره به موضوع محکم و متشابه آمده است. بخش زیادی از این روایات ناظر به تقسیم‌بندی قرآن و لزوم آگاهی مفسر از مقوله‌های متفاوت آن است. یکی از تقسیم‌ها، اشتمال قرآن به احکام (اوامر و نواهی) ناسخ و منسوخ و قصص و امثال است و جزو آنها محکمات ومتشابهات قرآن است. در این دسته از اخبار، پذیرفته شده که بخشی از قرآن اختصاص به متشابهات دارد: عن أبی عبدالله(ع) إن القرآن زاجر و آمر، یأمر بالجنة و یزجر عن النار و فیه محکم و متشابه...‌ [۲۹]

حتی در مواردی مصادیق متشابهات معین شده است، مانند آنچه از امام باقر(ع) نقل شده که منسوخات از متشابهات و ناسخ‌ها از محکمات هستند.[۳۰] و باز روایاتی داریم که ثابت می‌کند که اگر در روایاتی آمده منسوخات از متشابهات است، به عنوان مصداق است؛ زیرا ناسخ و منسوخ یکی از اقسام قرآن شمارش شده و محکم و متشابه قسم دیگر، و معنا ندارد ناسخ و منسوخ از اقسام محکم و متشابه باشد. در آن جا که امام می‌گوید: «‌متشابهات منسوخات هستند، گر چه مصداقی از متشابهات را ذکر می‌کند، ولی در حقیقت روش عمل محکم را نشان می‌دهد که با وجود ناسخ، زمینه عمل منسوخ از بین می‌رود. از این گذشته، از این خبر استفاده می‌شود که متشابهات اختصاصی به اعتقادات نداشته و حتی در مواردی که احکام، منسوخ شده‌اند می‌تواند در دایرۀ محکمات و متشابهات قرار گیرد.

البته در برخی از مأثورات منسوب به ابن عباس آمده بود که محکم و متشابه فرقشان در امکان عمل و عدم امکان عمل است. این مضمون در روایات اهل بیت(ع) هم رسیده[۳۱] و شاید منظور از قابل عمل نبودن به خاطر مشتبه بودن آنها است، چنانکه در برخی روایات آمده است: سئل ابوعبدالله عن المحکم و المتشابه فقال: «‌المحکم ما یعمل به و المتشابه ما أشتبه علی جاهله [۳۲] به همین دلیل، اگر رفع اشتباه شد و مربوط به اصول عقاید نبود، قابل عمل خواهد شد.

نکته دیگری که باز در این روایات قابل توجه است، بیان امام علی(ع) در نهج البلاغه در وصف قرآن است. آن حضرت متشابهات را در برابر غوامض قرآن قرار داده است به این معنا که هر جا جمله، مبهم و یا مجمل است و از نظر مفهوم آشکار نیست، غامض نامیده می‌شود، بلکه غامضات قرآن پله‌ای از مبهمات بالاتر هستند، اما با این همه، در برابر متشابهات هستند؛ زیرا متشابهات در جایی است که شبهه برانگیز است: کتاب ربکم مبیناً حلاله و حرامه، و فرائضه و فضائله و ناسخه و منسوخه و رخصه و عزائمه و خاصه و عامه و عبره و أمثاله و مرسله و محدوده و محکمه و متشابه، مفسراً جملته و مبیناً غوامضه [۳۳]

از نکات جالب دیگری که در روایات اهل بیت رسیده، مسأله چگونگی برخورد با متشابهات است. برخی گمان می‌کنند که در برخی از این روایات نهی شده که فرد در برابر مشابهات توقف کند و در اطراف آیه تأمل نکند و حقایق قرآن را نشناسد و برعکس، از پیش خود تأویلاتی بیاورد، امام صادق(ع) می‌فرماید: انّما هلک الناس فی المتشابه؛ لأنهم لم یقفوا علی معناه و لم یعرفوا حقیقته فوضعوا له تأویلات من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذلک عن المسأله الأوصیاء... [۳۴]

استفاده دیگری که از بخشی از روایات می‌شود، مربوط به مواردی از موضوعات قرآن است که به عنوان متشابه توضیح داده شده، مانند آنچه نعمانی در تفسیر آیه يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ[نحل–٩٣] و معنای «‌فتنه‌» از امیرمؤمنان(ع) نقل می‌کند. از این روایات استفاده می‌شود که بحث متشابه بحث لغوی و تشابه لفظی نیست، بحث مصداق و تجدید معنایی است که با آیات دیگر معین می‌شود، چون معنای فتنه و إضلال روشن بوده، اما مصداق و برداشت خارجی از آن شبهه انگیز و مشتبه کننده بوده و حضرت توضیح داده است.

شناخت آیات متشابه

یکی از مباحثی که مربوط به متشابه است و به مناسبت حجیت ظواهر هم مطرح شده است، [۳۵] این است که چون در قرآن متشابه آورده شده قابل معرفت و استناد نیست و خداوند گفته است: وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ ۗ وَالرَّ‌اسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَ‌بِّنَا (ترجمه:با آنكه تأويلش را جز خدا و ريشه‌داران در دانش كسى نمى‌داند. [آنان كه‌] مى‌گويند: «ما بدان ايمان آورديم، همه [چه محكم و چه متشابه‌] از جانب پروردگار ماست.)[آل عمران–۷] پس باید در بخش متشابهات، قرآن قابل شناخت نباشد و لذا باید تعبد کرد و ایمان آورد.

اگر چنین باشد:

اولاً، بخشی از آیات، نزولشان لغو خواهد شد؛ چون بنابراین تفسیر، حتی راسخان در علم هم نمی‌دانند.

ثانیاً، مباین با آن دسته از آیاتی است که قرآن را کتاب مبین، هدایت، شفا و نور معرفی می‌کند.

ثالثاً، معارض با روایاتی است که می‌گوید قرآن به گونه‌ای است که نمی‌تواند مبهم باشد و کسی نمی‌تواند ادعا کند که قرآن قابل دانستن نیست.[۳۶] إن رجلا قال له: أنت الذی تقول لیس شیء مِن کتاب الله الا معروف؟ قال لیس هکذا قلت: إنما قلت لیس شیء من کتاب الله الا علیه دلیل ناطق عن الله فی کتابه مما لا یعلمه الناس. إنّ للقرآن ظاهراً و باطناً و ناسخاً و منسوخاً و محکماً و متشابهاً و سنناً و امثالاً و فصلاً و وصلاً و أحرفاً و تصریفاً، فَمَن زَعَمَ أنّ الکتاب مبهمٌ فقد هَلَک و أهلک [۳۷]


اقوال مختلف دربارۀ معنای آیه

به همین دلیل، یکی از مباحثی که قرآن پژوهان در مسأله محکم و متشابه مطرح نموده‌اند و تأثیر بسزایی در فهم معنای متشابه و تلقی صحیح از آن دارد و مسأله قابل شناخت بودن قرآن را روشن می‌کند، همین بحث است که آیا «‌وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ‌» عطف به «‌وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ‌» است تا راسخان در علم هم بتوانند از متشابه آگاه باشند یا استیناف است تا راسخان در علم، تأویل متشابهات ندانند و ایمان می‌آورند و می‌گویند: آمنا به کل من عند ربنا؛ در این زمینه سه قول وجود دارد:

۱- بیشتر علمای اهل سنت قایلند که متشابه را تنها خدا می‌داند و باید در آیات متشابه توقف کرد و راسخان در علم، تنها علمشان به تأویل قرآن به این جا منتهی می‌شود که بگویند ما ایمان آوردیم.[۳۸]

این دیدگاه در روایات و تفسیر اهل سنت به ابن عباس و عایشه نسبت داده شده و گفته شده است که آنها فراز وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ‌متن پررنگاز آیه را با فاصله قرائت می‌کرده‌اند.[۳۹]

حتی در میان قدمای اهل سنت کسانی مانند مالک (م ۱۷۹ق) معتقد بودند که باید معرفت متشابهات را به خدا واگذار کرد، به همین دلیل هنگامی که از وی دربارۀ استوای خدا بر عرش سؤال می‌شود، تعجب می‌کند و این سؤال را بدعت می‌داند.[۴۰]

۲- نظریه دیگر مربوط به کسانی است که با این نظریه مشهور اهل سنت مخالفت کرده و قایل شده‌اند که راسخون در علم، نیز تأویل متشابه را می‌دانند. از نخستین کسانی که در عامه به این نظریه قایل شده –صرف نظر از تناقض هایی که در انتساب به ابن عباس گزارش شد مجاهد (م ۱۰۳)است.[۴۱] و در این زمینه استدلال کرده‌اند که اگر راسخان در علم نمی‌دانستند، چرا قرآن آنها را تمجید کرده و چه فرقی میان راسخان در دین و راسخان در علم است؟ و باید مانند دیگران باشند، پس باید فرقی باشد که همان توان برای فهم متشابهات و حل آنها به وسیله محکمات قرآن است.

این نظریه مورد تأیید بخش عظیمی از دانشمندان شیعه قرار گرفته، به ویژه آنکه روایاتی در مجامع روایی شیعه گزارش شده که منظور از راسخان در علم، اهل بیت هستند و آنها هستند که متشابهات قرآن را می‌دانند.[۴۲]

۳- نظریه سوم، نظریه کسانی است که می‌گویند تأویل برخی از امور غیبی چون روز قیامت و اسماء مستأثره خدا تنها در انحصار خداوند است و راسخان در علم از آن چیزی نمی‌دانند، گر چه عالم به متشابهات هستند. به همین جهت، قرآن قابل شناخت است.

سید مرتضی (م ۴۳۶) ضمن پذیرفتن این نظریه می‌گوید: «‌وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ‌» استیناف و غیر معطوف است و معنای آیه این است که آیات متشابه را به طور کامل و تفصیلی جز خدا کسی نمی‌داند.[۴۳]

پانویس

  1. نک: فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر) ج۷، ص۱۷۹؛ رشید رضا، المنار، ج۳، ص۱۶۳؛ زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۲۸۹، بیروت، دارالکتب العلمیه
  2. راغب، مفردات القرآن، ص۲۴۹، «‌ماده حکم‌» تحقیق صفوان عدنان داودی، بیروت، دارالقلم
  3. حکیم، محمدباقر، علوم القرآن، ص۱۶۶، قم، مجمع الفکر الاسلامی
  4. علامه طباطبایی به هر دو عنوان منع و اتقان توجه دارد، به این معنا واژه بر سلب و ایجاب دلالت دارد. نک: المیزان، ج۳، ص۲۰، چاپ بیروت، ۱۳۹۱ق
  5. فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز، ج۳، ص۲۹۳
  6. راغب، مفردات القرآن، ص۴۴۳، ماده شبه
  7. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۶، ص۷-۸، چاپ بنگاه نشر و ترجمه کتاب
  8. نهج البلاغه، خطبه ۱۸، چاپ صبحی صالح
  9. قاضی عبدالجبار، متشابه القرآن، ج۱، ص۲۱، تحقیق محمد عدنان زر زور، قاهره، مطبعه نصر، ۱۳۸۶ق
  10. المیزان، ج۳، ص۲۰، چاپ بیروت، ۱۳۹۱ق
  11. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۱۷۹، قم، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی، افست از چاپ قاهره، ۱۳۶۴ ش و همچنین المیزان، ج۳، ص۳۲، چاپ بیروت
  12. معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج۳، ص۱۴
  13. تفسیر ابن عباس به روایت علی بن طلحه، ص۱۲۴، تحقیق راشد عبدالمنعم الرجال، بیروت، موسسه الکتب الثقافیه. البته همانطور که بعداً توضیح خواهیم داد این معنا در برخی از روایات رسیده از اهل بیت نقل شده است. نک بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۹۸، چاپ قم، بعثت
  14. این کلام ابن عباس را طبری و ابن کثیر و سیوطی در تفسیرشان نقل کرده‌اند. نک: جامع البیان، ج۳، س ۲۳۴، ج۵۱۶۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۱۴۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ ق) به ابن مسعود (م ۳۲) نیز شبیه همین معنا نسبت داده شده با این تفاوت که گفته است محکمات، ناسخات قرآن هستند و متشابهات، منسوخات. (طبری، جامع البیان، ج۳، ص۲۳۵، ح ۵۱۶۶، قتاده و سفیان الثوری (م ۱۶۱) نیز همین معنا را تأیید کرده‌اند: نک: تفسیر سفیان الثوری، ص۷۵ به روایت ابوجعفر نهدی، بیروت، دارالکتب العلمیه
  15. همان
  16. حسن بصری
  17. تفسیر الحسن البصری، ج۲، ص۲۰۲، جمع و تحقیق محمدعبدالرحیم، قاهره، دارالحدیث، ۱۴۱۳ق
  18. خناجی عبدالمنعم، تفسیر القرآن الحکیم، ج۳، ص۱۴۵، قاهره، مکتبه الازهریه للتراث
  19. راغب، مفردات، ص۴۴۴، شبه
  20. مفاتیح الغیب، ج۷، ص۱۸۰
  21. قاضی عبدالجبار، متشابه القرآن، ج۱، ص۶، تحقیق زر زور
  22. همان، ص۹
  23. حکیم محمد باقر، علوم القرآن، ص۱۶۹-۱۷۲، قم، المجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۷ق
  24. سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، ج۳ ص۱۱ و ۴۳۴، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم انتشارات رضی
  25. مانندبسیاری از آنچه که در غریب القرآن‌ها و مشکل القرآن‌ها مطرح شده است. به عنوان نمونه نک: الخطیب العمری، تیجان البیان فی مشکلات القرآن، ص۲۶۱، جامعه موصل، تحقیق حسن مظفر
  26. راغب مفردات، ص۴۴۴، واژه شبه، تحقیق داودی
  27. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۳، ص۶۷
  28. برای نمونه نک: معرفت، التمهید، ج۳، ص۸۲-۳۲۰ چاپ دفتر انتشارات اسلامی
  29. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱ ص۵۹۸، ح ۷، قم، بنیاد بعثت، ۱۴۱۵ ق، به نقل از تفسیر علی بن ابراهیم، ج۲، ص۴۵۱
  30. همان، ح ۱
  31. نک: طبری، تفسیر جامع البیان، ج۳، ص۲۳۵
  32. بحرانی، البرهان، ج۱، ص۵۹۹، ح ۱۰
  33. نهج البلاغه، خطبه۱
  34. وسائل الشیعة (آل البیت)، ج۲۷، ص۲۰۰ و ۲۰۱، ح۶۲
  35. نک: بحرانی، یوسف، الحدائق الناضره، ج۱، ص۳۱ (مقدمه سوم)؛ خویی، البیان فی تفسیرالقرآن، ص۲۷۱، بیروت، دارالزهراء، چاپ پنجم، ۱۴۰۸ق
  36. آیاتی که محکم و نص نیستند از دو حال خارج نیستند، یا مشکل آنها مربوط به لفظ و معنا و جهات ادبی است که باید طبق قواعد تفسیر ابهام و اجمال آن را برطرف کرد یا متشابه است و باید به محکمات و راسخان در علم مراجعه کرد.
  37. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۱۴۱، ح ۳۹، تهران، مکتبه اسلامیه، به نقل از محاسن
  38. صبحی صالح، مباحث فی علوم القران، ص۲۸۲
  39. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور فی التفسیر المأثور، ج۲، ص۱۵۰ به نقل از ابو داود در مصاحف و ابن انباری در کتاب اضداد، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق
  40. حمید لحمر، الامام مالک مفسراً، ص۲۷۵، به نقل از قاضی عیاض، در شفا
  41. قطان، مناع، مباحث فی علوم القرآن، ص۲۱۷) ابوالحسن اشعری (م ۳۶۰) از این کسان است. ابواسحاق شیرازی (م ۴۷۶) و امام الحرمین جوینی (م ۴۷۸) نیز این نظریه را تأیید کرده‌اند. در قرون اخیر بسیاری از معاصران اهل سنت این نظریه را پذیرفته‌اند، (صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص۲۸۲
  42. نک: بحرانی، البرهان، ج۱، ص۵۹۷-۵۹۹
  43. سیدمرتضی، امالی، ج۲، ص۹۷، مجلس ۳۳، قم، منشورات مکتبه آیه الله مرعشی، افست از چاپ قاهره، ۱۳۱۵ق

منابع

این مقاله از پایگاه اینترنتی سید محمد علی ایازی گرفته شده است.