تفسیر فلسفی

مقاله قابل قبول
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ناقص
نارسا
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
علم تفسیر
تفسیرهای مهم
شیعیتفسیر ابو الجارودتفسیر قمیکتاب التفسیر (عیاشی)تفسیر التبیانتفسیر مجمع البیانتفسیر الصافیتفسیر المیزان
سنیتفسیر جامع البيان (طبری)المحرر الوجیز (ابن عطیه)تفسیر الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)تفسیر جلالین (سیوطی)
گرایش‌های تفسیری
تفسیر تطبیقیتفسیر علمیتفسیر عصریتفسیر تاریخیتفسیر فلسفیتفسیر کلامیتفسیر عرفانیتفسیر ادبیتفسیر فقهی
روش‌های تفسیری
تفسیر قرآن به قرآنتفسیر رواییتفسیر عقلیتفسیر اجتهادی
شیوه‌های نگارش تفسیر
تفسیر ترتیبیتفسیر موضوعی
اصطلاحات علم تفسیر
اسباب نزولناسخ و منسوخمحکم و متشابهاعجاز قرآنجری و انطباقمکی و مدنی


تفسیر فلسفی، گرایش یا روش فلسفی در تفسیر قرآن کریم. در تبیین معنای تفسیر فلسفی مبنای واحدی بین صاحب‌نظران دیده نمی‌شود. برخی آن را تأویل و تفسیر آیات قرآن کریم در جهت سازگار کردن معنای آیات با آرای فلسفی می‌دانند. در مقابل، عده‌ای بر این باورند که تفسیر فلسفی تنها به معنای استفاده از فلسفه در فهم آیات است.

در جمع‌بندی، می‌توان سه معنا برای تفسیر فلسفی به دست آورد: تطبیق قواعد فلسفی با آیات قرآن برای سازگار کردن فلسفه و دین با یکدیگر (ارائه‌ی تفسیر فلسفی)، تطبیق آیات قرآن با قواعد فلسفی (فلسفی تفسیر کردن)، به کار گرفتن نهایت دقت عقلی برای فهم آیات (استفاده از روش فلسفی).

نمونه‌هایی از تفسیر فلسفی در آثار فیلسوفان و متکلمانی همچون کندی، فارابی، ابن‌سینا و خواجه نصیرالدین طوسی بوده است. اما ملاصدرا جدی‌تر و گسترده‌تر از پیشینیان در این راستا به تفسیر فلسفی بعضی از سوره‌ها و آیات قرآن اقدام کرد. علامه طباطبائی نیز در تفسیر المیزان از روش فلسفی بهره فراوان برده است.

معرفی

برخی از قرآن پژوهان، تفسیر فلسفی را گرایشی تفسیری می‌دانند،[۱] در حالی که بعضی دیگر آن را منهج و روشی در تفسیر شمرده‌اند.[۲]

تفسیر فلسفی چندگونه تعریف شده است: ذهبی در تعریف این روش گوید: دو روش به نام تفسیر فلسفی شناخته شده‌اند:

  1. تأویل کردن نصوص دینی به گونه‌ای که با آرای فلسفی موافق شوند؛
  2. شرح نصوص دینی طبق آرا و دیدگاه‌های فلسفی.[۳]

برخی دیگر گفته‌اند: روش تفسیر فلسفی تطبیق آیات قرآن بر آرای فیلسوفان یونان است.[۴] بعضی دیگر از قرآن پژوهان نیز دو روش ذیل را برای تفسیر فلسفی بیان کرده‌اند:

  1. تلاش صرفاً عقلی در تأویل آیات برای استخراج مقاصد اساسی آیات با هدف تطبیق نظریات فلسفی یونان با قرآن کریم و مستند ساختن آرای فلسفی به آیات قرآنی؛
  2. ژرف اندیشی و دقت زیاد عقلی در استخراج معانی آیات و ادراک مقاصد اساسی قرآن، مطابق با اصول و قواعد تفسیر.[۵]

به طور کلی با ملاحظه دیدگاه‌های مختلف می‌توان گفت تفسیر فلسفی به سه معنا به کار می‌رود:

  1. تفسیر فلسفی از قرآن، به معنای تطبیق آموزه‌های فلسفی بر قرآن مجید، با هدف جمع میان فلسفه و آموزه‌های دینی و ایجاد هماهنگی میان آن دو.
  2. فلسفی تفسیر کردن قرآن، به معنای آنکه آیات قرآن بر فلسفه تطبیق داده شوند. در این قسم مفسّر می‌کوشد آیات قرآن را مطابق با آرا و اندیشه‌های فلسفی تفسیر کند، از این رو تأویل به نحوی چشمگیر و گسترده به تفسیر آیات راه می‌یابد.
  3. روش فلسفی در تفسیر قرآن، یعنی به کار گرفتن نهایت دقت عقلی برای فهم آیات قرآن؛ به عبارت دیگر روش فلسفه را در تفسیر قرآن به کار بگیریم و تفسیر را که جزو علوم نقلی و عقلایی است به روش عقلی و استدلال و برهانی بیان و در استخراج معارف آن ژرف اندیشی کنیم. ریشه این نوع تفسیر فلسفی را کم و بیش در بسیاری از تفاسیری که فلاسفه از آیات قرآن ارائه داده‌اند، به ویژه در تفسیر القرآن الکریم صدرالمتألهین شیرازی می‌توان جست و جو کرد.[۶]

بسیاری از نکات دقیق و ظریف موجود در تفسیر ملاصدرا ناشی از دقت نظر و ژرف اندیشی این مفسر بوده است؛[۷] وی در تفسیر آیه ۲۴ سوره واقعه: جَزَاءً بِمَا کانُوا یعْمَلُونَ[واقعه–۲۴] درباره تناسب پاداش با عمل و تنوع پاداش‌های اخروی می‌گوید: لذت هرکس تابع ادراک اوست. انسان نیروها و غریزه‌هایی دارد که هریک لذتی را می‌طلبد. همان گونه که شهوت‌های گوناگون آدمی هریک جویای لذتی است، دل آدمی که جایگاه انوار ملکوتی است لذت‌هایی را می‌طلبد که از جنس لذت‌های جسمانی نیستند. لذت دل در ادراک حقایق و رسیدن به کنه صفات جمال و جلال پروردگار است.[۸] البته وجود این روش تفسیر فلسفی در تفسیر ملاصدرا وجود دو روش پیشین را در این تفسیر نفی نمی‌کند.

المیزان طباطبایی، تسنیم جوادی آملی، مباحث تفسیری شهید مطهری در مجموعه آشنایی با قرآن و معارف قرآن مصباح یزدی را نیز می‌توان نمونه‌هایی مشتمل بر این نوع روش تفسیر فلسفی دانست، با این حال در کتاب‌های روش‌شناسی تفسیر به ندرت از این روش به عنوان روش تفسیر فلسفی یاد می‌شود.

در قسم سوم، روش، فلسفی است هر چند خود آن مباحث فلسفی نباشند؛ ولی در قسم اول و دوم مباحث فلسفی بوده گرچه روش آن‌ها روش فلسفی نیست؛ مثلا استدلال عقلی برگزاره‌های دینی داخل در قسم سوم و خارج از اول و دوم است؛ اما غالباً در کتاب‌های روش شناسی تفاسیر از جمله این مقاله، «روش فلسفی» به معنای قسم اول و دوم به ویژه قسم دوم به کار می‌رود.

در مورد صحت و سقم تفسیر فلسفی دیدگاه‌های متفاوتی بیان شده است. ذهبی این روش را با تأویلات باطنیه متحد دانسته، هدف از آن را نابودی قرآن و اهداف کتاب الهی می‌داند.[۹] خالد عبدالرحمن العَک نیز روش تفسیر فلسفی را از جمله روش‌های منحرف در تفسیر معرفی کرده است.[۱۰] علامه طباطبایی نیز در نقد تفسیر فلسفی معتقد است فلاسفه به ویژه مشائین در تفسیر به ورطه تطبیق و تأویل آیاتی افتادند که در ظاهر با مسلمات فلسفه مخالف بودند و در مورد حقایق ماورای طبیعت و پیدایش آسمان‌ها و زمین و برزخ همه آیات معارض با فلسفه به معنای اعم را به طور گسترده تأویل کردند.[۱۱] برخی نیز آن را روشن‌ترین مصداق تفسیر به رأی و مورد مذمت ائمه علیهم السلام می‌دانند.[۱۲] از سوی دیگر شیخ حرّ عاملی ادله عقلی و نقلی فراوانی آورده بر آنکه تفسیر قرآن به غیر مأثور جایز نیست؛[۱۳] ولی صدرالمتألهین معتقد است کسانی که احکام ظاهر بر آنان غلبه کرده و به باطن و اسرار آیات شریفه پی نبرده‌اند تفسیر فلسفی را تفسیر به رأی می‌دانند. سپس شواهد و مؤیدات فراوانی بر این روش تفسیری ذکر کرده است.[۱۴]

تاکنون هیچ تفسیر کاملی از قرآن مجید به روش تفسیر فلسفی تدوین نشده و در آثار فیلسوفان، تنها برخی از آیات مانند آیة الکرسی، آیه نور و بعضی از سوره‌ها مانند سوره توحید، اعلی و حدید با این روش تفسیر شده‌اند. مفصل‌ترین تفسیر فلسفی موجود تفسیر القرآن الکریم از صدرالمتألهین شیرازی است که در ۷ جلد تنظیم شده و به تفسیر سوره‌های فاتحه، بقره (تا آیه ۶۵) یس، سجده، حدید، واقعه، جمعه، طارق، اعلی و زلزال و آیة الکرسی و آیه نور اختصاص دارد؛ نیز از دو تفسیر تحفة الابرار فی تفسیر القرآن اثر محمد ملایکه (قرن ۱۲) و تفسیر رضوان اثر میرزا عبدالوهاب (م. ۱۲۹۴ق) به عنوان دو تفسیر فلسفی یاد شده است.[۱۵]

تفسیر سوره اخلاص و فلق از ابن سینا - نسخه خطی

پیشینه تفسیر فلسفی

کندی

شاید یعقوب بن اسحاق کندی (م. ۲۴۶ق) نخستین فیلسوف مسلمانی باشد که با نوشتن رساله الابانة عن سجود الجرم الاقصی و طاعته لله تعالی روش فلسفی را در تبیین کیفیت سجود افلاک بر خداوند متعال به کار گرفته است. وی در این اثر خود آیه والنَّجمُ والشَّجَرُ یسجُدان‌[الرحمن–۶] را تفسیر کرده، سجود را به معنای تسلیم و اطاعت از امر الهی می‌داند.[۱۶]

فارابی

پس از وی، ابونصر فارابی (م. ۳۳۹ق) در فصوص الحکم منسوب به او، لا اُحِبُّ الاَفِلین‌[انعام–۷۶] را به ممکنات و موجودات باطل الذات تفسیر کرده[۱۷] و آیه کریمه کلُّ شَیء هالِک اِلاّ وجهَهُ‌[قصص–۸۸] را چنین تفسیر کرده است که ماهیات باطل الذات‌اند، چون معلول بوده، در ذات خود نسبت به وجود و عدم یکسان‌اند؛ ولی این ماهیات از جهت انتساب به مبدأ و علت خود وجوب وجود بالغیر داشته، از این جهت مصداق «وجهه» هستند.[۱۸]

ذهبی در اثر خود به تبیین روش فارابی پرداخته است.[۱۹]

اخوان الصفا

جمعیت سری فیلسوفان اسماعیلی قرن چهارم معروف به اخوان الصفا نیز در رسائل خود روش فلسفی را در تفسیر و تأویل قرآن مجید به کار گرفته‌اند.

اخوان الصفا که از طریق ترجمه آثار فلاسفه یونان، ایران و هند از جمله آثار افلاطون، ارسطو و نوافلاطونیان با فلسفه یونانی، ایرانی و هندی آشنا شده بودند با همین نگرش و اندیشه به تفسیر قرآن روی آورده، درصدد هماهنگ نشان دادن مبانی دینی با آرای فلسفی بودند. آنان می‌کوشیدند معارف اسلامی را در قالب فلسفه یونان یا هند بریزند. اخوان الصفا از نظر مذهبی گرایش اسماعیلی داشتند و بر این باور بودند که قرآن به ظاهرش نیست، بلکه رموزی برای عارفان است؛ همچنین به اعتقاد آنان کتاب‌های آسمانی تنزلات ظاهری حقایق‌اند؛ اما در شکل الفاظ قابل ادا و استماع و دارای تأویلات باطنی که همان مفاهیم و معانی عقلی‌اند. تأویلات اخوان الصفا شباهت زیادی به تأویلات باطنیان دارند؛ اما به باور بعضی، اخوان الصفا در مقایسه با باطنیان صورت علمی‌تر و عقلی تری به تأویلات خود داده‌اند.[۲۰] نمونه‌ای از تفسیر فلسفی اخوان الصفا یا به عبارت دقیق‌تر تأویل و تطبیق آرا و اصطلاحات فلسفی آن‌ها بر آیات قرآن این است که معتقدند آدم از بهشت عالم ارواح به عالم ماده هبوط کرد و به او و فرزندانش گفته شد: انطَلِقُوا إِلَیٰ ظِلٍّ ذِی ثَلَاثِ شُعَبٍ[مرسلات–۳۰]؛ یعنی به عالم اجسام که دارای سه بعد طول و عرض و عمق است بروید؛[۲۱] همچنین «زوجین» در وَمِن کلِّ شَیءٍ خَلَقْنَا زَوْجَینِ[ذاریات–۴۹] را به مربعات موسیقی تفسیر کرده‌اند.[۲۲] آیه أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَ‌ک آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکنَّا ذُرِّ‌یةً مِّن بَعْدِهِمْ[اعراف–۱۷۳] را نیز این گونه تفسیر کرده‌اند که مقصود از پدران، عالم اجساد و ماده است و به آنان گفته می‌شود به یاد عالم مجردات باشید و به سوی پدر و مادر روحانی خود و به سوی آنان حرکت کنید که از عالم ماده پاک و مبرّایند.[۲۳]

ابن سینا

ابن سینا در تفسیر سوره اعلی می‌گوید: این سوره برای اثبات توحید و نبوت و معاد نازل شده است. وی اشاره‌ای کوتاه به براهین عقلی اثبات واجب الوجود و اوصاف پیامبران علیهم السلام و موضعگیری‌های مردم در برابر انبیا و تقریر معاد و بیان لذت‌های دنیوی و اخروی داشته، آیات شریفه این سوره را بر آن تطبیق می‌کند؛ مثلا وی «النارُالکبری» در آیه شریفه اَلَّذی یصلَی النّارَ الکبری‌[اعلی–۱۲] را همان آتش شوق و حزن و مفارقت محبوب می‌داند که دامنگیر رویگردانان از آخرت می‌شود.[۲۴] در تفسیر سوره اخلاص بیشترین بحث او بر محور توضیح کلمه «هو» است که آن را اشاره به هویت مطلقه و مستقلی می‌داند که هیچ اسم و نشانی نداشته، هر هویتی به او وابسته است و چون آن هویت امر بسیط است و بسائط را باید با لوازم قریب شناخت به همین جهت لوازم آن ذات مقدس که الوهیت و احدیت است ذکر شده است. وی از مبحث تشکیک فلسفی و ترکیب و بساطت بهره گرفته و با تحلیل معنای وجود به اثبات وجود آن هویت غیبیه پرداخته است؛ آن‌گاه برخی از اسرار فلسفی در تعبیر به «تولد» و «کفؤ» را ذکر کرده است.[۲۵]

وی آفل در آیه شریفه لا اُحِبُّ الاَفِلین‌[انعام–۷۶] را به ممکن الوجود فرو رفته در امکان[۲۶] و عرش در وَیحْمِلُ عَرْ‌شَ رَ‌بِّک فَوْقَهُمْ یوْمَئِذٍ ثَمَانِیةٌ[حاقّه–۱۷] را به فلک اطلس تفسیر کرده که بر ۸ فلک دیگر محیط است و معتقد است که افلاک دارای نفس فلکی بوده، حیات و حرکت ارادی دارند و مقصود از حمل در این آیه این است که آن گونه که آتش بر هوا و هوا بر آب و آب بر خاک احاطه دارند، فلک نهم بر سایر افلاک محیط است. او همچنین درباره آیه شریفه عَلَیها تِسعَةَ عَشَر‌[مدثّر–۳۰] می‌گوید: نفسِ حیوانی که همواره در آتش جهنم است به قوای ادراکی و عملی تقسیم می‌پذیرد، قوای شوقیه و غضبیه از قوای بخش عملی‌اند و قوای ادراکی مجموعه تصورات خیالی محسوسات ما به وسیله حواس ظاهری‌اند که به اقسام شانزده گانه تقسیم پذیراند. قوه وهمیه هم حاکم بر آن است و در مجموع ۱۹ قوه را تشکیل می‌دهند و ۷ درِ جهنم را که در آیه ۴۴ حجر آمده به حواس پنج گانه ظاهری و وهم و خیال تفسیر کرده که این ۷ حس، انسان را به آتش دعوت می‌کنند؛ ولی اگر عقل به آن‌ها افزوده شود دعوت کننده به خیر گردیده، آن‌ها ابواب بهشت می‌گردند.[۲۷] تفسیر آیه ۳۵ نور به مراتب نفس و تطبیق اشارات موجود در تمثیل آیه به ترتیب بر مراتب عقل نظری از دیگر تفاسیر فلسفی شیخ الرئیس است. وی با شبیه دانستن «مشکاة» به «عقل هیولانی»، «زجاجه» به «عقل بالملکه»، «شجره زیتونه» به «فکر»، «زیت» به «حدس»، «الذی یکاد زیتها یضییء ولو لم تمسسه نار» به «قوه قدسیه»، «نورٌ علی نور» به «عقل مستفاد»، «مصباح» به «عقل بالفعل» و «نار» به «عقل فعال» تفسیری فلسفی از این آیه ارائه کرده است.[۲۸]

شیخ اشراق

یحیی بن حُبیش سهروردی، معروف به شیخ اشراق (م. ۵۸۷ق) مروج و محیی حکمت ذوقی و فلسفه اشراق در آثار فلسفی خود رویکرد گسترده‌ای به قرآن مجید دارد و با توجه به آنکه فلسفه اشراق به مسائل معنوی و تهذیب نفس توجه ویژه داشته، به استدلال‌های خشک فلسفه مشاء بسنده نمی‌کند استفاده از آیات و روایات در این فلسفه بیشتر به چشم می‌خورد. وی آثار مستقل تفسیری داشته که از بین رفته‌اند و فعلا نیمی از آثار فلسفی او موجود است که ضمن آن‌ها به تفسیر آیات شریفه پرداخته است؛ برای نمونه وی برّ و بحر در آیه شریفه وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ‌[اسراء–۷۰] را به ادراک حسی و ادراک عقلی و رزق طیب دادن را به علوم یقینی و معارف حقیقی تفسیر می‌کند[۲۹] و شجره خبیثه[۳۰] را افکار و تخیلات باطل و مشوّش می‌داند.[۳۱] ملائکه را به قوایی که تسلیم انسان بوده و ابلیس را به وهم که تسلیم حکم عقل نیست معنا می‌کند.[۳۲] او کلِمَاتُ اللَّهِ[لقمان–۲۷)] را به جواهر عاقله و مدبّرات در فَالْمُدَبِّرَ‌اتِ أَمْرً‌ا[نازعات–۵] را به نفوس ناطقه[۳۳] تفسیر می‌کند.

در تفسیر سوره تکویر می‌گوید: وحوش یعنی قوه غضبیه و جبال یعنی استخوان‌ها و عِشار یعنی پاها و زلزله ارض یعنی حرکت بدن.[۳۴] سلیمان را به معنای عشق و مورچگان را کنایه از حواس ظاهر و باطن[۳۵] و ذبح بقره[۳۶] را ذبح نفس اماره[۳۷] می‌داند. در تفسیر فی صُحُف مُکرَّمَه * مَرفوعَة مُطَهَّرَه‌[عبس–۱۳ - ۱۴] می‌گوید: کتاب خدا از جنس کاغذ و پوست گاو نیست، بلکه چیزی است که با عالم ملکوت مناسب باشد که عبارت است از عقول ادراک کننده و نفوس تدبیر کننده که از پلیدی عنصریات و علائق مادیات منزه‌اند.[۳۸] وی برخلاف متأخران که قائل به عقول عشره‌اند، و ۹ تای آن‌ها را مقتضی افلاک ۹ گانه و دهمی را مقتضی عالم عنصر می‌دانند، با استناد به آیه شریفه و ما یعلَمُ جُنودَ رَبِّک اِلاّ هُوَ‌[مدثّر–۳۱] و نیز ویخلُقُ ما لا تَعلَمون‌[نحل–۸] معتقد است که عقول بسیار زیاد و نامحصورند.[۳۹]

خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیرالدین طوسی (م. ۶۷۲ق) در تفسیری که بر سوره عصر نوشته خسران را اشتغال به طبیعت و مشتهیات نفسانی دانسته و ایمان را کمال قوه نظری و عمل صالح را کمال قوه عملی تفسیر کرده و تواصی به حق را تکمیل کردن عقل مردم با معارف نظری و تواصی به صبر را تکمیل کردن مردم با مسائل اخلاقی می‌داند.[۴۰]

ملاصدرا

صدرالمتألهین (م. ۱۰۵۰ق) در فلسفه خود که به حکمت متعالیه شهرت دارد چون به جمع بین قرآن و برهان اعتقاد داشته و آن‌ها را دو روی یک سکه دانسته استشهادهای فراوانی به قرآن مجید دارد. وی افزون بر آنکه در آثار فلسفی خود چون اسفار، شواهد الربوبیه، مبدأ و معاد، مفاتیح الغیب و رساله حدوث فراوان به تفسیر فلسفی و تطبیق مباحث فلسفه خود بر قرآن مجید روی آورده، در دو کتاب تفسیر القرآن الکریم و اسرار الآیات مفصل‌تر به این رویکرد پرداخته است. استشهاد وی به قرآن به قدری زیاد است که تنها در مسئله حرکت جوهری به حدود ۱۸۰ آیه از قرآن مجید استناد جسته، می‌گوید: ابتدا حرکت جوهری را از قرآن فهمیدم و سپس در پی استدلال فلسفی بر آن برآمدم.


گسترده‌ترین تفسیر فلسفی، تفسیر القرآن الکریم صدرالمتألهین است که متناسب با حالات روحی خود ابتدا از تفسیر آیة الکرسی (حدود سال ۱۰۲۵ق) آغاز کرد و سپس به تفسیر سوره‌های یس، حدید، واقعه، اعلی، طارق و زلزال پرداخت و سرانجام در سال‌های پایانی عمر خود تصمیم به تفسیر کامل قرآن گرفت و تا پایان عمر خود به تفسیر سوره حمد و مقداری از سوره بقره موفق شد.[۴۱]

ملاصدرا در تفسیر آیة الکرسی و آیه نور که در دوره جوانیش نگاشته در عین توجه به حدیث، بیشتر بر اندیشه عرفا و صوفیه تکیه داشته، چندان به مباحث ادبی نمی‌پردازد، اما پس از تصمیم به نوشتن تفسیر کامل و جامع از قرآن به روش معمول مفسران بازمی‌گردد و افزون بر تفسیر آیات مطابق مکتب خاص خود و مکاشفه شخصی و عرفانی به مباحث لغوی و ادبی نیز می‌پردازد.[۴۲] وی همچنین پیش از شروع به تفسیر، کتاب مفاتیح الغیب را به عنوان فلسفه تفسیر و مستند برخی مطالب تفسیرش تألیف کرده است.[۴۳]

از نظر ملاصدرا تفسیر صحیح قرآن کریم آن است که مفسر با پذیرش ظواهر قرآن در جست و جوی اسرار و رموز پنهان آن برآید و به یاری عقل و مکاشفه و اشراق الهی حقایق پشت پرده ظواهر قرآن را به دست آورد،[۴۴] بر این اساس او بر این باور است که مفسر برای درک اعماق قرآن باید نخست از معانی ظاهری الفاظ آغاز کند، اما نباید به معانی ظاهری الفاظ قناعت کند، بلکه باید با ترک حواس جسمانی و با استمداد از حواس باطنی به ملکوت سفر کند و معانی عمیق و بی‌انتهای قرآن را از راه مکاشفه و به صورت زلال به دست آورد. او همچنین تأکید می‌کند کسی که در تفسیر قرآن به جنبه‌های ادبی و ظاهری آن بسنده می‌کند تنها به درک زیبایی‌های ظاهر قرآن نائل می‌شود یا حداکثر از ظواهر الفاظ جنبه‌های حقوقی و فقهی آن را کشف می‌کند و حتی ممکن است چون متکلمان اشعری و برخی فقهای حنبلی برای خدا دست و چشم و تخت و سریر فرض کند.[۴۵] وی همچنین معتقد است شیوه تفسیر لفظی و معانی ظاهری الفاظ از عهده تفسیر و بیان حقایق پیچیده و اسرار رموز آیات برنمی‌آید.[۴۶]

مبانی تفسیر فلسفی

تفسیر فلسفی همانند سایر روش‌های تفسیری دارای مبانی، ملاک‌ها، ضوابط و پیش فرض‌هایی گوناگون است که شکل دهنده و تعیین کننده نوع تفسیر فلسفی‌اند؛ مانند:

  1. مهم‌ترین دغدغه فلیسوفانی که به تفسیر فلسفی قرآن مجید روی آورده‌اند، هماهنگی عقل و وحی و جمع بین فلسفه و قرآن بوده است. آنان فلسفه را مطالعه «کتاب تکوین» خداوند دانسته و تفسیر را مطالعه «کتاب تدوین» الهی و بین فعل خداوند در تکوین و قول خداوند در تشریع و تدوین هماهنگی و اتحاد می‌دیده‌اند.
  2. به نظر برخی فلاسفه به ویژه ملاصدرا، قرآن مجید در پس این الفاظ دارای باطن و اسراری است که باید با حفظ این الفاظ به آن باطن پی برد. در تفسیر و تأویل هرگز نباید از ظاهر قرآن عدول کرد، زیرا ظاهر و باطن قرآن با یکدیگر پیوند دارند.[۴۷]
  3. برخی فلاسفه برآن‌اند که تفسیر قرآن نه واجب است و نه مستحب، بلکه کار خوب و باارزشی است؛ اما تأویل قرآن واجب است، مخصوصاً در برخی از آیات اعتقادی.[۴۸]
  4. براهین قطعی فلسفی که از مقدمات ضروری حاصل شده باشند معصوم‌اند و احتمال خطا در آن‌ها نیست، مگر آنکه تنها صورت برهان و قیاس باشند نه حقیقت آن.
  5. از جمله ویژگی‌های تفسیر فلسفی آن است که فلاسفه از روایات تفسیری نیز با قطع نظر از صحت سند آن بهره می‌گیرند. ملاک آنان در استناد به روایات ضعیف، صحت متن یا به عبارت دیگر موافقت متن احادیث با اندیشه‌های فلسفی آنان است.

پانویس

  1. نک: اصول التفسیر و قواعده، ص۲۳۲ - ۲۳۵؛ دانشنامه قرآن، ج۱، ص۶۴۳
  2. المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۶۴
  3. التفسیر والمفسرون، ج۲، ص۴۱۷ - ۴۱۸
  4. اصول التفسیر و قواعده، ص۲۳۲، ۲۳۷ ۲۳۸
  5. المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۶۴
  6. نک: المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۶۴
  7. برای نمونه نک: تفسیر و مفسران، ج۲، ص۴۳۲
  8. تفسیر صدرالمتألهین، ج۷، ص۴۰؛ نیز نک: تفسیر ومفسران، ج۲، ص۴۳۶
  9. التفسیر والمفسرون، ج۲، ص۴۳۱
  10. اصول التفسیر وقواعده، ص۲۳۲ - ۲۳۷
  11. المیزان، ج۱، ص۶
  12. روشهای تأویل قرآن، ص۶۸
  13. الفوائد الطوسیه، ص۳۲۵، ۳۵۴
  14. مفاتیح الغیب، ج۱، ص۱۴۷
  15. نک: دایرة المعارف تشیع، ج۳، ص۱۸۳، ۱۸۵
  16. تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص۳۸۱ - ۳۸۲؛ نیز ر. ک: بیان السعاده، ج۴، ص۱۳۲؛ کشف الاسرار، ج۹، ص۴۰۷
  17. ر. ک: نصوص الحکم، ص۱۰۲
  18. همان، ص۳۲ - ۳۳
  19. التفسیر و المفسرون، ج۲، ص۴۲۰
  20. نک: شناخت قرآن، ص۴۶۲ ۴۶۷
  21. رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۲۱
  22. همان، ج۱، ص۲۳۲
  23. همان، ص۲۱۰
  24. تراث الشیعة القرآنی، ج۲، ص۲۳۹
  25. همان، ج۳، ص۲۴۸
  26. الاشارات والتنبیهات، ج۳، ص۱۲۷؛ نیز ر. ک: تأویل قرآن، ص۹۱
  27. تأویل قرآن، ص۹۱
  28. الاشارات والتنبیهات، ج۲، ص۳۵۶ - ۳۵۷
  29. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۴، ص۷۳
  30. ابراهیم / ۲۶
  31. همان، ص۹۵
  32. همان، ص۱۲۳
  33. همان، ص۶۶
  34. همان، ص۸۹
  35. همان، ج۳، ص۲۸۵
  36. بقره / ۶۷
  37. همان، ص۲۹۰ ۲۹۱
  38. همان، ج۴، ص۸۶
  39. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۴، ص۶۵
  40. سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، ص۱۳۲
  41. ملاصدرا هرمنوتیک و فهم کلام الهی، ص۴۲؛ نیز رجوع کنید به: تفسیر صدرالمتألهین، ج۱، ص۹۴، ۱۱۰
  42. مفاتیح الغیب، ج۱، ص۷۸ - ۷۹
  43. همان، ص۷۹
  44. همان، ص۷۹ - ۸۰
  45. ر. ک: اسفار، ج۹، ص۲۹۹
  46. تفسیر صدرالمتألهین، ج۴، ص۱۵۱
  47. مفاتیح الغیب، ج۱، ص۱۶۱؛ ملاصدرا هرمنوتیک و فهم کلام الهی، ص۶۲ - ۶۳
  48. تفسیر المحیط الاعظم، ج۱، ص۲۳۷ - ۳۰۰

منابع

  • ابن الترکه (قرن ۹)، تمهید القواعد، به کوشش آشتیانی، تهران، انجمن اسلامی حکمت، ۱۳۶۰ش؛
  • ابن سینا (م. ۴۲۸ق)، الاشارات والتنبیهات، شرح نصیرالدین الطوسی و قطب الدین الرازی، قم، البلاغة، ۱۳۷۵ش؛
  • ایازی، سیدمحمدعلی، المفسرون حیاتهم ومنهجهم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۴ق؛
  • آرانی، فاطمه، تأویل قرآن از دیدگاه سید حیدر آملی و ملاصدرا، دارالهدی، ۱۳۸۲ش؛
  • آملی، سید حیدر (م. ۷۸۲ق)، تفسیر المحیط الاعظم، به کوشش موسوی تبریزی، وزارت ارشاد، ۱۴۱۴ق؛
  • تراث الشیعة القرآنی، به اشراف محمد علی مهدوی راد، قم، مکتبة علوم القرآن، ۱۴۲۷ق؛
  • جنابذی (م. ۱۳۲۷ق)، بیان السعاده، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۸ق؛
  • جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، تهران، اسراء، ۱۳۷۳ش؛
  • حر عاملی (م. ۱۱۰۴ق)، محمدبن حسن، الفوائد الطوسیه، به کوشش لاجوردی، قم، العلمیة، ۱۴۰۳ق؛
  • حسن زاده آملی، مجموعه مقالات، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۵ش؛
  • حسن زاده آملی، نصوص الحکم بر فصوص الحکم، تهران، رجاء، ۱۳۷۵ش؛
  • خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، دارالنفائس، ۱۴۰۶ق؛
  • خامنه‌ای، سیدمحمد، ملاصدرا و هرمنوتیک و فهم کلام الهی، تهران، حکمت اسلامی، ۱۳۸۵ش؛
  • خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان، ۱۳۷۷ش؛
  • دایرة المعارف تشیع، زیر نظر سید جوادی و دیگران، تهران، نشر شهید سعید محبی، ۱۳۷۵ق؛
  • ذهبی، محمد حسین، التفسیر والمفسرون، قاهرة، دارالکتب الحدیثة، ۱۳۹۶ق؛
  • رسائل اخوان الصفا، المقدسی، الزنجانی، المهرجانی، العوفی، بیروت، الدار الاسلامیة، ۱۴۱۲ق؛
  • سهروردی (م. ۵۸۷ق)، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰ش؛
  • شاکر، محمد کاظم، روشهای تأویل قرآن، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۶ش؛
  • صدرالمتالهین (م. ۱۰۵۰ق)، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش خواجوی، قم، بیدار، ۱۳۶۶ش؛
  • صدرالمتالهین، الحکمة المتعالیه (الاسفار)، به کوشش گروهی از محققان، حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۸۱ش؛
  • صدرالمتالهین، رسالة فی الحدوث، به کوشش موسویان، حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۷۸ش؛
  • صدرالمتالهین، رسائل فلسفی، به کوشش آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۶۲ش؛
  • صدرالمتالهین، مفاتیح الغیب، به کوشش خواجوی، فرهنگی، ۳۶۳ ش؛
  • طباطبایی، محمدحسین (م. ۱۴۰۲ق)، المیزان، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق؛
  • فاخوری، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه: آیتی، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۷۳ش؛
  • فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، ترجمه: پورجوادی، تهران، مرکز دانشگاهی، ۱۳۷۲ش؛
  • قیصری (م. ۷۵۱ق)، شرح فصوص الحکم، به کوشش آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش؛
  • کمالی دزفولی، سید علی، شناخت قرآن، قم، اسوه، ۱۳۷۰ش؛
  • مجلسی (م. ۱۱۱۰ق)، بحارالانوار، بیروت،‌دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛
  • محمد شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، ترجمه: پورجوادی، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲ش؛
  • مدرسی زنجانی، محمد، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین الطوسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳ش؛
  • معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم: التمهید، ۱۳۷۳ش؛
  • میبدی (م. ۵۲۰ق)، کشف الاسرار، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش.

پیوند به بیرون