تفسیر کلامی
| |
شیعی:
سنی: | |
| |
| |
تفسیر کلامی، از شاخههاى تفسير عقلى و اجتهادى قرآن کریم است. در گرايش كلامى، مفسر از آيات قرآن براى دفاع از باورهاى مذهبى يا پاسخ به شبهات مخالفان استفاده مىكند و در اين راه از استدلالهاى عقلى و كلامى بهره مىگيرد.
تفاسیر صحابه عمدتاً تهی از مجادلات کلامی و عقیدتی بود. نخستین نشانههای مجادلات کلامی را به طور محدود میتوان در عصر تابعین مشاهده کرد. این مجادلات در پیدایش تفاسیر کلامی نقش داشت.
مساله خلافت و جانشینی پیامبر، مسئله ایمان و حکم مرتکب گناه کبیره، مسئله جبر و اختیار در افعال انسان، حادث یا قدیم بودن کلام الهی، صفات خبری خداوند و عدل الهی، مهمترین مسائل اختلافی میان مفسران در تفسیر کلامی است.
محتویات
گستره و اهمیت تفسیر کلامی
بخش مهمی از آیات قرآن، آیات اعتقادی است. توجه ویژه به این آیات، تفسیر کلامی را شکل میدهد. این آیات دو دستهاند:
- آیاتی که افکار و عقاید غیرمسلمانان را نقل میکند و با استدلال به نقد آنها میپردازد، مانند داستان حضرت ابراهیم (ع) در احتجاج با پرستشگران خورشید، ماه و ستاره[۱] و نقد اندیشههای دهریان[۲].
- آیات بیانگر اصول اعتقادی اسلام، مانند توحید، نبوت، معاد و همچنین آیات دربردارنده مباحثی نظیر جبر و اختیار، قضا و قدر، صفات الهی، رؤیت خدا، عصمت و ایمان.
تفسیر کلامی مصطلح، بر دستهٔ دوم تأکید دارد و از این آیات برای اثبات عقاید کلامی خود بهره میگیرد. هر چند در کتب متقدمان، به تفسیر کلامی به معنای نخست و دفاع از مبانی دین اسلام در برابر ادیان دیگر به تفصیل بیشتری پرداخته شده است.[۳]
پیشینه تاریخی
در دوران پیامبر
فهم مسلمانان زمان پیامبر از قرآن، بسیط و ساده و به دور از مجادلات عقلی بود. آنان به دلیل عربی بودن زبان قرآن، عمدتاً به فهم خویش از آیات اکتفا میکردند. تبیین پیامبر(ص) از آیات و احیاناً منابع اندک دیگر هم به آنها کمک میکرد[۴]، اما برخی از صحابه، فهمی عمیقتر از آیات و رویکرد عقلی و اجتهادی متفاوتی در تفسیر آیات داشتند؛[۵] چنانکه سرآمد مفسران، علی (ع)[۶] به اعتراف ذهبی، اقیانوسی از دانش و شخصیتی توانمند در مقام استدلال بود و در مقام استنباط، ذوقی سرشار، عقلی رشید و بصیرتی نافذ داشت[۷]. در مراتب نازلتری میتوان به رویکرد اجتهادی کسانی چون عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود اشاره کرد. هر چند اینان نیز دانش خویش را مدیون علی (ع) میدانستهاند.[۸]
پس از رحلت پیامبر
پس از رحلت پیامبر و وقوع برخی رخدادها در جامعه اسلامی مانند منع تدوین حدیث، مطرح شدن شعار «حسبنا کتاب الله» و خانهنشین شدن امام علی (ع)، دو رویکرد متمایز در فهم قرآن و سایر معارف دینی ایجاد شد:
- رویکرد اجتهادگریز و روایتگرا که طرفداران آن هیچگونه اجتهاد و اعمال نظر را جایز نمیدانستند و حتی بر منع تفسیر قرآن تأکید میورزیدند.
- رویکرد اجتهادگرا که بر کتاب الله و سنت نبوی تأکید داشته و ژرفنگری و عقلگرایی در فهم آیات را جایز بلکه لازم میشمردند.[۹]
اهل حدیث و اهل رأی
این دو رویکرد، مبنای شکلگیری مکاتب تفسیری در اواخر عصر صحابه و اوایل دوره تابعین شد و سرانجام دو گرایش کلی اهل حدیث و اهل رأی پدید آمد. جهتگیری فکری مکاتب تفسیری، متأثر از صحابهای بود که پیشوایی آن مدرسه را بر عهده داشتند؛ چنانکه مدرسه تفسیری عراق به پیشوایی عبدالله بن مسعود رویکردی عقلانی داشت و مدرسه تفسیری مدینه به پیشوایی اُبی بن کعْب و جمعی دیگر از صحابه، رویکرد سنّتی و عقلگریز داشتند.[۱۰]
تفسیر صحابه عمدتا تهی از مجادلات کلامی و عقیدتی بود، اما شاگردان این مکاتب در دورههای بعدی نقشی مهم در روند تفسیر کلامی داشتند. نخستین نشانههای مجادلات کلامی را به طور محدود میتوان در عصر تابعین مشاهده کرد، در حالی که کسانی چون سعید بن مسیب (م. ۹۵ق)[۱۱] از مدرسه تفسیری مدینه، احتیاط شدیدی در تفسیر قرآن داشتند و بیش از نقل و روایت چیزی نمیگفتند.[۱۲]
مجاهد بن جبر (م. ۱۰۴ق)[۱۳] رویکردی عقلانی و آزاداندیش به تفسیر قرآن داشت، چنان که «ناظِرَه» را در آیه وُجوهٌ یومَئِذ ناضِرَة * اِلی رَبِّها ناظِرَة[ قیامت–۲۲ - ۲۳] ، به «منتظر دریافت ثواب از سوی خداوند» تفسیر کرد که مبتنی بر عقیده محال بودن رؤیت خدا در قیامت است[۱۴]، همچنین در تفسیر آیه فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ[ بقره–۶۵] معتقد بود که آنان حقیقتا بوزینه نشدند، بلکه آیه بیانگر مَثَلی برای قساوت قلب آنهاست.[۱۵] بر اساس چنین دیدگاهی، تفسیر مجاهد را زیربنایی برای شکلگیری روش معتزلی دانستهاند[۱۶].
درباره حسن بصری از شاگردان مدرسه تفسیری عراق، گفتهاند که وی در برابر اعتقاد جبریمسلکان معتقد به قَدَر و عدل الهی بود.[۱۷] مجادلات کلامی عمدتا متأثر از تحولات و رخدادهای جدید جامعه اسلامی بود و نقش حکومتها و عوامل سیاسی را در قوت و ضعف اندیشههای کلامی تفسیری نمیتوان نادیده گرفت. یکی از این رخدادها جنگ میان علی (ع) و معاویه بود که تردید گروهی را در حقانیت طرفین و بحث از کفر و ایمان آنان به همراه داشت، به طوری که مجادلات فراوانی درباره ایمان و مفهوم و گستره آن مطرح شد. گروههای مرجئه و خوارج در رأس این مجادلات بودند.[۱۸] همچنین بحث جبر و اختیار، رابطه مستقیمی با ظهور حکومت امویان و ترویج عقیده حاکمیت تقدیر بر افعال انسانها و قول به جبر داشت.
در مقابل جَهْمیه که آیات قرآن را بر جبر آدمی حمل میکردند،[۱۹] عدهای از تابعان از جمله معبد بن خالد الجَهْنی (م. ۸۰ق) و غیلان دمشقی (م. ۱۲۵ق) و حسن بصری (م. ۱۱۰ق) به انکار جبر پرداخته و آدمی را در افعال خود مختار میدانستند.[۲۰]
اگرچه دوران قدریه، جهمیه و مرجئه دیری نپایید، اما در دورههای بعد مذاهب سلفیه، اشاعره و معتزله متأثر از آنها به پیریزی عقاید خویش پرداختند.
نهضت ترجمه
فتوحات اسلامی، گسترش ارتباط با اقوام و ادیان دیگر، ورود طیف گستردهای از پیروان ادیان و عالمان آنان به اسلام، و پدیدار شدن نهضت ترجمه متون غیراسلامی به ویژه یونانی، ورود زنادقه به میان مسلمانان و طرح مسائل و شبهات عقیدتی، از عوامل دیگری بودند که به گسترش مجادلات کلامی در قرن دوم انجامیدند. پاسخگویی به شبهات فلسفی حاصل از نهضت ترجمه، برخی مسلمانان به ویژه معتزلیان را بر آن میداشت تا به سلاح مخالفان مسلح شوند و با نیروی عقل و فلسفه به تحکیم مبانی دینی و ردّ شبهات مخالفان بپردازند؛ چنانکه درباره نظّام و ابوالهذیل علاف گفته شده است.[۲۱]
اوج اثرگذاری این عوامل را در تاریخ تفکر مسلمانان، میتوان عصر عباسی و قرون سوم و چهارم دانست. در این عصر که عصر تدوین علوم نامیده شده، مذاهب کلامی رسما شکل گرفتند و از آنجا که هر یک از فرقهها عقاید خویش را به آیات قرآن مستند میساختند و با توجه به تفاوت رویکرد آنان در فهم قرآن، طبعا تفسیر کلامی مدوّن گردید.[۲۲]
خاستگاه تفسیرهای کلامی گوناگون از آیات در چنین اوضاعی روح کلی حاکم بر آیات قرآن بود؛ قرآن مسلمانان را به تفکر و تعقل تشویق کرده، از سخن گفتن بدون دلیل و بر اساس ظن و گمان پرهیز میدهد و تقلید کورکورانه را نکوهش میکند.[۲۳]
اشتمال قرآن بر معارف عقلی و استدلالهای متنوع در راستای تبیین مبانی دینی و نقد استدلالی باورهای مشرکان و تبیین انحرافات رخ نموده در ساحت ادیان پیشین [۲۴]، اشتمال آن بر آیات متشابهی که جمود بر ظواهر آنها بحثبرانگیز است و به ظاهر متعارضند [۲۵]، روح و فکر مسلمانان را روحی پرسشگر پرورش داد[۲۶] و موجب شد در مواجهه با اندیشهها و نحلههای گوناگون به قرآن رجوع کنند و از آیات آن برای حقانیت خویش استدلال کنند.
مهمترین مسائل تفسیر کلامی
خلافت و جانشینی پیامبر
خلافت و جانشینی پیامبر[۲۷] که نخستین و مهمترین محور اختلاف کلامی بود و مسلمانان را به دو شاخه بزرگ شیعه و سنی تقسیم کرد و منشأ اختلافات و نحلههای دیگر شد. شیعیان با استناد به آیات قرآن و روایات پیامبر(ص) که ولایت را از آنِ علی(ع) و اهل بیت(ع) ایشان میدانند بر منصوص بودن امر امامت تأکید میکردند.[۲۸]
مسئله ایمان و حکم مرتکب گناه کبیره
کفر مرتکب گناه کبیره
خوارج که پس از رخداد حکمیت در جنگ صفین (۳۷ق) به صورت یک حزب سیاسی ظاهر شدند رفته رفته با استدلال به آیات و احادیث رنگ کلامی به خود گرفتند[۲۹] و به صورت فرقهای مذهبی درآمدند. اینان برای توجیه رفتارشان در رخداد حکمیت، معتقد به «کافر بودن مرتکب گناه کبیره در صورت عدم توبه» شدند.[۳۰] از جمله مستندات قرآنی آنان آیه ۲ تغابن بود: هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ[ تغابن–۲] ، با این استدلال که هرکسی مؤمن نباشد کافر است و فاسق مؤمن نیست، پس کافر است.[۳۱] خوارج به فرقه هایی گوناگون تقسیم[۳۲] و خیلی زود منقرض شدند و جز فرقه اباضیه از آنها، نام و نشانی نماند و اثر ارزشمند تفسیری از خود بر جای نگذاشتند.
جدایی عمل از ایمان
در مقابل افراط خوارج درباره حکم مرتکب گناه کبیره، فرقه مرجئه پدیدار شدند و با رویکرد تساهلی در امر دین عمل را از ایمان جدا ساختند[۳۳] و ایمان را تنها معرفت قلبی یا اقرار زبانی یا آمیزهای از معرفت قلبی و اقرار زبانی دانستند که اختلاف در تفسیر ایمان ناشی از اختلاف گروههای مختلف مرجئه است.[۳۴]
منزلة بین المنزلتین
در برابر این دو نظریه، معتزله به پیشوایی واصل بن عطاء (م. ۱۳۱ق) درباره این موضوع راه میانه را برگزیدند و معتقد شدند که مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه جایگاه او میان کفر و ایمان است (منزلة بین المنزلتین).[۳۵] عقاید معتزله برخلاف این دو فرقه در مسئله ایمان محدود نمیشود، بلکه آنان اندیشه کلامی گستردهای را مبتنی بر حاکمیت عقل بنیان نهادند که نقش مهمی در تاریخ اندیشه اسلامی به ویژه تفسیر کلامی قرآن داشت.
مسئله جبر و اختیار در افعال انسان
قرآن گاه فعل آدمیان را به خودشان نسبت میدهد؛ [۳۶] وگاه آن را به خداوند مستند میسازد[۳۷] که در چگونگی تفسیر آیات میان فرقهها اختلاف است.
حادث یا قدیم بودن کلام الهی
قرآن به صراحت خداوند را متکلم معرفی میکند: مِنهُم مَن کلَّمَ اللّهُ[ بقره–۲۵۳] ، و کلَّمَ اللّهُ موسی تَکلیما[ نساء–۱۶۴] درباره حقیقت کلام الهی و چگونگی آن، مناقشات سختی به ویژه میان اهل حدیث و معتزله درگرفت که در این میان دخالت حکومتها و خلفا، معاشرت با اهل کتاب وتأثیر فلسفه یونانی در گسترش آن مؤثر بودهاند.[۳۸]
صفات خبری خداوند
در قرآن آیاتی است که ظواهر آنها داشتن چشم،[۳۹] دست،[۴۰] وجه و صورت،[۴۱] تخت [۴۲] و... را به خدا نسبت میدهد که پذیرش آنها مستلزم تجسیم و تشبیه خداوند به غیر اوست. فِرَق اسلامی بر اساس مبانی خود به تفسیر این آیات پرداختهاند.[۴۳] بحث از رؤیت خداوند نیز با توجه به ظواهر آیاتی مانند ۲۲ - ۲۳ قیامت زمینه ساز مجادلاتی شده است.
عدل الهی
مبنای این مسئله در عقلی یا شرعی بودن حسن و قبح است که پذیرش هریک از این دو به برداشت خاصی از مسئله عدل میانجامد.[۴۴]
شاخههای تفسیر کلامی
تفاسیر کلامی شیعه امامیه
شیعه امامیه معتقدان به امامت بلافصل و منصوص امیرمؤمنان علی علیهالسلام و ۱۱ امام معصوم پس از ایشاناند.[۴۵]
در اندیشه کلامی شیعه و بر اساس حدیث متواتر ثقلین و سایر ادلهای که مرجعیت فکری و سیاسی معصومان(ع) را ثابت میکنند چنگ زدن به قرآن و عترت(ع) مایه نجات از گمراهی است،[۴۶] بر این اساس مفسر امامی اصول و روشهای فهم قرآن را که معصومان(ع) عرضه کردهاند در تفسیر خویش به کار میبندد[۴۷] و خطوط کلی اعتقادی وی نیز بر اساس چنین اصولی از قرآن استخراج میشود. شیوه معصومان(ع) در تفسیر آیات به ویژه آیات اعتقادی و متشابه ارجاع متشابهات قرآن به محکمات آن است. برخلاف تأویلگرایانی که برای عقلانی کردن مفاهیم آیات به توجیهاتی متوسل میشوند که با ظواهر آیات سازگاری ندارند و به انکار پارهای از حقایق دینی میانجامند و نیز برخلاف فرقههایی که لوازم تشبیه را از آیات متشابه حذف کرده امّا به اثبات حقیقت آیه نپرداختهاند و علم به آن را به خدا وامی گذارند، اهل بیت علیهم السلام به شیوه نفی و اثبات در تفسیر آیات به ویژه آیات ناظر به صفات خدا معتقد بودند. بر اساس این شیوه آیات بیانگر اسما و صفات و افعال خدا و... را به آیات محکم ارجاع میدهند و آنچه را که آیات محکم از خدا نفی میکنند از مدلول آیات متشابه حذف میکنند و اصل معنا را گرفته، شوائب نقص و امکان را که ظاهر آیات متشابه متضمن آن است حذف میکنند، بر این اساس همه آیات صفات خبری، جبر و اختیار، رؤیت خداوند در قیامت و... تفسیر میشوند؛ به طور مثال استوای خداوند بر عرش در آیه اَلرَّحمـنُ عَلَی العَرشِ استَوی[ طه–۵] و عرش عظیم داشتن خداوند: رَبُّ العَرشِ العَظیم[ مؤمنون–۸۶] در آغاز موهم تجسیم خداوند میشوند؛ ولی آیات لَیسَ کمِثلِهِ شَیءٌ[ شوری–۱۱] و سُبحـنَ اللّهِ عَمّا یصِفون[ صافّات–۱۵۹] هرگونه شائبه همانندی خدا با دیگران را میزدایند، از این رو از معنای آیه چنین برمی آید که عرش الهی جایگاه مادی نیست، بلکه مقامی است که احکام جاری در نظام خلقت از آن مقام سر میزند و مرتبهای از علم الهی است.[۴۸]
همچنین مفسر امامی از نظریه بدیع «نفی جبر و تفویض و اثبات امر بین الامرین»[۴۹] استفاده میکند و بر اساس قاعده نفی و اثبات برای رفع تعارض ظاهری آیاتی که گاه کاری را به خدا نسبت میدهند وگاه به انسان[۵۰] به تفسیر آیات میپردازد، از این رو در تفسیر این آیات معتقد است که انسان با اختیار و آزادی کاری را انجام میدهد یا ترک میکند؛ ولی قدرت اختیاری آن از جانب خداوند به او داده میشود.[۵۱] از میان اهل سنت دانشمندانی چون محمد عبده و شیخ شلتوت نیز این تفسیر را برگزیدهاند.[۵۲] متکلمان امامیه از دیرباز ۵ اصل توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد را با محوریت توحید و عدل که برپایه احادیث اساس دیناند[۵۳] به عنوان اصول دین برگزیدهاند که نشان اهمیت آن هاست نه انحصار مسائل عقیدتی در آن ها. شیعه با دو اصل توحید و عدل از فرق غیر عدلیه و با اصل امامت به طور کلی از معتزله متمایز میشود. عقیده امامیه درباره توحید و توحید صفاتی عینیت صفات خدا با ذات او[۵۴] و در بحث توحید افعالی و جبر و اختیار، ردّ جبر در افعال انسان (دیدگاه اشاعره) و نیز ردّ فاعلیت مستقل انسان (دیدگاه معتزله) بلکه حدی میان آن دو (امر بین الامرین) است.[۵۵] تأویل آیات صفات خبری[۵۶] و نفی رؤیت خداوند، [۵۷] پذیرش حسن و قبح عقلی و در نتیجه عدالت الهی در معنای منزه بودن خدا از ارتکاب افعال قبیح و اخلال به واجبات و لزوم انجام کارهای نیکو، [۵۸] از دیگر اعتقادات کلامی امامیهاند. امامت در منظومه فکری شیعه براساس عقیده منصوص بودن امر ولایت تفسیر خاصی دارد، از این رو از اصول دین و شأنی فراتر از رهبری دینی یا اجتماعی است که لازمه آن عصمت از گناه و خطاست، [ انوار الملکوت، ص۲۰۴ - ۲۰۷] زیرا براساس آیات قرآن امامت عهد خداست و عهد خدا به ستمگران نمیرسد[۵۹] و انسان غیر معصوم ستمگر است یا به خود یا به دیگران.[۶۰] افزون بر این، مفسر شیعی ذیل آیات ۵۵ و ۶۷ مائده، ۵۹ نساء و ۳۳ احزاب مستندات قرآنی، عقلی و روایی امامت را مطرح میکند.[۶۱] اعتقاد به حدوث قرآن[۶۲] و شفاعت درباره مرتکب گناه کبیره[۶۳] از دیگر معتقدات کلامی امامیه است. شیخ طوسی با استناد به آیه ۲ و ۵۰ انبیاء بحث حدوث قرآن[التبیان، ج۷، ص۲۲۸ - ۲۲۹، ۲۵۵] و در تفسیر آیات ۴۸ بقره و ۵۳ زمر مسئله شفاعت را[۶۴] مطرح میکند. مهدویت با تفسیر خاص آن، بدا و تقیه نیز از دیگر معتقدات امامیهاند که بر آیات قرآن و ارشادات معصومان علیهم السلام مبتنیاند و مفسر امامی در تفسیر آیات مربوط آنها را تبیین میکند.[۶۵] معصومان(ع) نخستین مفسرانی بودند که با استناد به آیات قرآن و در پرتو استدلالهای عمیق عقلی مبانی کلامی شیعه را پی ریزی کردند و روایات فراوانی از خود برجای گذاشتند که بیشتر صبغه تفسیر کلامی دارند.[۶۶] هرچند این روایات بعدها در کتب روایی شیعه ثبت شدند، امّا مفسران و متکلمان شیعه براساس این روایات که عمدتاً از امام علی[۶۷] و امام رضا علیهما السلام است[۶۸] به تفسیر کلامی آیات و شرح و بسط آن پرداختند. |
مهمترین تفاسیر کلامی امامیه عبارتاند از:
- غرر الفوائد و درر القلائد معروف به امالی اثر ابوالقاسم علی بن طاهر معروف به سید مرتضی (م. ۴۳۶ق)؛
- التبیان فی تفسیر القرآن اثر ابوجعفر محمد بن حسن طوسی (م. ۴۶۰ق)؛
- روض الجنان و روح الجنان (تفسیر ابوالفتوح) اثر ابوالفتوح رازی (م. ۵۵۲ق)؛
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن اثر ابوعلی فضل بن حسن طبرسی (م ۵۴۸ق)؛
- منهج الصادقین فی الزام المخالفین معروف به تفسیر ملافتح الله کاشانی (م. ۹۸۸ق)؛
- نفحات الرحمان فی تفسیر القرآن و تبیین الفرقان اثر محمد بن عبدالرحیم نهاوندی (م. ۱۳۷۰ق)؛
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن اثر سید عبدالحسین طیب (م. ۱۴۱۱ق)؛
- المیزان فی تفسیر القرآن اثر محمد حسین طباطبایی (م. ۱۴۰۲ق)؛
- الکاشف اثر محمد جواد مغنیه (م ۱۴۰۰ق)؛
- الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن والسنه اثر محمد صادقی تهرانی (ت. ۱۳۴۶ق)؛
- تفسیر نمونه اثر ناصر مکارم شیرازی و همکاران (ت. ۱۳۴۷ق).
تفاسیر اهل حدیث و سلفیان
اهل حدیث که امروزه به «سلفیه» نامبردارند در اصول و فروع مسائل دینی به ظواهر کتاب و سنت استناد میکنند و عقل را در این قلمرو دخالت نمیدهند. پیشوای آنان احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق) است که اصول این مکتب را پی ریزی کرد.
سطحی نگری در آیات و روایات، مقدم دانستن ظواهر آیات و روایات در تعارضشان با حکم قطعی عقل، اعتقاد به حاکمیت روایات نسبت به کتاب خدا نه بالعکس، رد «احادیث عرض» که شناخت صحت و سقم روایات را در گرو عرضه آنها بر قرآن میداند و نیز تساهل در شروط پذیرش روایات از ویژگیهای معرفتی اهل حدیث اولیهاند.[۶۹]
با ظهور اشاعره شیوه سنتی اهل حدیث کم رنگ شد؛ ولی ابن تیمیه در قرن هفتم با شعار لزوم بازگشت به روش سَلَف صالح به احیای عقاید اهل حدیث و تحلیل و تبیین عقلانی آنها پرداخت که این عقاید را امروزه وهابیان تبلیغ میکنند.[۷۰] مفسر سلفی با نگرشی که به مسئله عقل دارد تأویل را در معنای خروج از معنای ظاهری کلمه نمیپذیرد[۷۱] و معتقد است آیات بیانگر صفات الهی از متشابهات نیستند، زیرا سلف صالح به تبیین معنای آن پرداختهاند،[۷۲] اگرچه فهم کنه و کیفیت آن را بر اساس روش سلف به خدا وا میگذارد.[۷۳] مفسر سلفی ورود مجاز را در آیات قرآن جایز نمیداند و آیات را بر ظواهر آن حمل میکند[۷۴] و با استناد به روایات موجود در جوامع حدیثی اهل سنت اموری چون داشتن دست یا دیده شدن را به خداوند نسبت میدهد.[۷۵] وی با تکیه بر این روایات و پذیرش خبر واحد در امور اعتقادی[۷۶] و تأکید بر تقدم شرع بر عقل در هنگام تعارض بین آن ها[۷۷] به تبیین آیات به ویژه آیات اعتقادی بر اساس معنای ظاهری آنها میپردازد. تساهل اهل حدیث در پذیرش روایات موجب شد تا بسیاری از روایات ضعیف به تفاسیر اولیه راه یابند. این وضع در تفاسیر متأخر صورت بهتری یافت؛ [۷۸] به عنوان مثال، این مفسران در تفسیر آیاتی که صورت، دست و چشم را به خداوند نسبت میدهند معتقدند که چون خداوند این صفات را درباره خود به کار برده ما نیز او را به این صفات وصف میکنیم؛ اما فهم حقیقت آن را به خدا وا میگذاریم؛ همچنین درباره رؤیت الهی با تکیه بر ظواهر آیاتی از قرآن و روایاتی از پیامبر معتقد به وقوع رؤیت خدا در قیامت هستند.[۷۹] افزون بر کتاب مرویات الامام احمد بن حنبل فی التفسیر که در آن روایات تفسیری احمد گردآوری شده و نیز کتاب التوحید ابن خزیمه (م. ۳۱۱ق) که کتابی اعتقادی است ولی جنبه تفسیری نیز دارد، مهمترین تفاسیر سلفیه عبارتاند از تفسیر سمعانی، اثر منصوربن محمد ابوالمظفر سمعانی (م. ۴۸۹ق)، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن اثر حسین بن مسعود بغوی (م. ۵۱۰ق)، زادالمسیر فی علم التفسیر اثر جمال الدین محمد بن جوزی (م. ۵۹۷ق)، التفسیر الکبیر اثر تقی الدین ابوالعباس احمد بن تیمیه (م. ۷۲۸ ق.)، تفسیر القرآن العظیم اثر اسماعیل بن کثیر دمشقی (م. ۷۷۴ق)، اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن اثر محمد امین بن محمد مختار شنقیطی (م. ۱۳۹۳ق)، تیسیر الکریم الرحمان فی تفسیر الکلام المنان اثر عبدالرحمن بن ناصر سعدی (م. ۱۳۷۶ق).[۸۰] |
تفاسیر کلامی اشاعره
پیروان ابوالحسن اشعری (۲۶۰ - ۳۲۴ق) اشاعره نام دارند که در برابر عقلگرایی معتزله و ظاهرگرایی حنابله در پی یافتن راهی میانه بودند. ابوالحسن اشعری ابتدا از مدافعان اندیشه اعتزالی بود که به یکباره از اعتزال روی برتافت[۸۱] و با سلاح عقلگرایی معتزله کوشید تا اندیشههای اهل حدیث را بر اساس مبانی معرفتی خویش پالایش کرده، آنها را قابل دفاع عقلانی سازد.[۸۲]
اشعری در کتاب تفسیری و عقیدتی الابانة وفاداری خود را به روش احمد بن حنبل ابراز میدارد و در دو کتاب اللمع و استحسان الخوض فی علم الکلام این عقاید را در قالب عقلی ریخته است؛ برای مثال اشعری برای حل تعارض عقیده جبری حنابله با مسئله اختیار و نقش انسان در سرنوشت خویش به طرح نظریه کسب پرداخت، بر این اساس وی با استناد به آیات واللّهُ خَلَقَکم وما تَعمَلون[ صافّات–۹۶] ، هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّـهِ[ فاطر–۳] ، لا یخلُقونَ شیــًا وهُم یخلَقونَ[ فرقان–۳] همه افعال و ارادهها را اعم از نیک و بد به اراده الهی میداند و نسبت دادن بدیها را به غیر خدا در حکم ثنویت و شرک میشمارد؛[۸۳] لیکن معتقد است خدا فاعل حقیقی عمل و انسان مکتسب آن است؛ امّا در عین حال خود کسب را نیز بر اساس آیه واللّهُ خَلَقَکم وما تَعمَلون[ صافّات–۹۶] مخلوق خدا میداند.[۸۴] پس از اشعری، متکلمان تفاسیر دیگری را نیز از کسب ارائه کردند؛[۸۵] امّا عدهای از دانشمندان اشعری آن را مستلزم جبر دانسته، به چالش کشیدند.[۸۶]
در بحث عدل الهی، اشعری بر اساس اصل حسن و قبح شرعی، افعال الهی را سراسر عدل و حکمت دانسته، معتقد است که معیارهای شناخته شده انسانها برای عدل بر آن صدق نمیکنند. در پرتو چنین تفسیری از عدل وی تکلیف ما لایطاق را بر خداوند جایز میداند،[۸۷] چنان که اشعری آیه و عَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم...[ بقره–۳۱] را مفید جواز تکلیف مالایطاق میداند، زیرا به ملائکه فرمان میدهد تا از اسمایی خبر دهند که آنها را نمیدانند و بر آن قادر نیستند.[۸۸] مفسر اشعری بر نقش عقل در تبیین مبانی دینی تأکید میکند؛ امّا عقل را در حدّ رفع تعارض آن با نقل و اعتقادات خویش به رسمیت میشناسد.[۸۹]روشنترین مصداق آن مسئله رؤیت الهی است که مفسر اشعری از یک سو در جوامع روایی خویش با روایاتی روبه روست که به وضوح بر رؤیت الهی در قیامت تأکید میکنند و از سوی دیگر پذیرش بیچون و چرای آن را در چالش با عقل میبیند، به ویژه که مخالفان آنان با ادله گسترده عقلی چنین پنداری را رد میکنند، از این رو میکوشد تا آموزه روایی را با ادله عقلی توجیه کند.[۹۰] مفسر اشعری تأویل (برگرداندن آیات از معنای ظاهری آنها) در آیات و وجود تشابه در آن را میپذیرد و معتقد است که چنانچه با دلیل قطعی و ثابت عقل روشن شد که ظاهر آیه مراد نیست باید به تأویل آن پرداخت.[۹۱] بارزترین وجه امتیاز مفسران اشاعره از سلفیه و اهل حدیث را میتوان در تأویل صفات خبری خدا دانست. برخلاف اشعری، بنیانگذار این مکتب که در تفسیر آیات صفات به شیوه سلفیه عمل میکرد،[۹۲] مفسران پس از او عمدتاً به تأویل آن پرداختند، چنان که فخر رازی «استوای خداوند بر عرش» را در معنای «نشستن خدا بر عرش» مخالف عقل و دیگر آیات قرآن دانسته، آن را به «اقتدار و استیلا» تأویل میکند؛[۹۳] یا صفت «وجه» را در آیات قرآن به وجوهی گوناگون از جمله «مرضات الله» تأویل میکند.[۹۴] بیضاوی از دیگر مفسران اشعری نیز وصف «اتیان» (آمدن) را در آیه هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّـهُ فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَائِكَةُ[ بقره–۲۱۰] به اتیان امر الهی تفسیر میکند.[۹۵] از منظر مفسر اشعری آیات دال بر عقاید آنها محکم و بینیاز از تأویلاند، از این رو مفسری چون فخر رازی آیه فَمَن يُرِدِ اللَّـهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا[ انعام–۱۲۵] را بر ظاهر آن حمل کرده، همان عقیده جبری خویش را از آن استنباط میکند،[۹۶] از این رو نیازی به تأویل در آن نمیبیند. متکلمان و مفسران پس از اشعری قلمرو عقل را در تبیین اعتقادات و فهم قرآن گستردهتر ساختند و به پالایش پارهای از عقاید اشعری پرداختند، چنان که نظریه کسب اشعری که در راستای عقلانی کردن آیات موهم جبر مطرح شد از سوی آنان به چالش کشیده شد.[۹۷] کوشش متکلمان اشعری باعث شد بیشتر تفاسیر اهل سنت با رویکرد اعتقادی اشاعره نگاشته شوند. در این میان سهم التفسیر الکبیر فخر رازی و استدلالهای عقلی و فلسفی وی در دفاع گسترده از عقاید اشاعره و نقد عقاید مخالفان و نیز از جهت مرجعیت علمی نسبت به تفاسیر بعدی بارز و برجسته است.[۹۸] بهره گیری مفسران و متکلمان غیر معتزلی مانند مفسران اشعری و ماتریدی از عنصر عقل منشأ تقسیم بندی جدیدی شد، به گونهای که تفسیر پژوهان و عالمان اشعری در دورههای بعدی تفاسیر مبتنی بر عقل اشاعره را «تفسیر به رأی ممدوح» و تفاسیر عقلی معتزله و دیگر فرق را «تفسیر به رأی مذموم نامیدند ».[۹۹] ممدوح بودن چنین عقل و رأیی به زعم آنان از این روست که مفسر اشعری عمدتاً ظاهر نص را بر عقل ترجیح داده، تأویل را تنها در صورتی میپذیرد که حمل کلام بر ظاهر آن ناممکن باشد؛[۱۰۰] اماگاه در حمل کلام بر ظاهر آن نیز گرفتار تکلفهای گوناگون میشود.[۱۰۱] گاه نیز تکیه بر روایات صحیح یا پرهیز از تأویل، وی را به ورطه تجسیم کشانده است، چنان که فخر رازی «کرسی» را در آیه ۲۵۵ بقره: وسِعَ کرسِیهُ السَّمـوتِ والاَرض[ بقره–۲۵۵] جسم عظیمی تحت عرش و بر فراز آسمان هفتم شناسانده است.[۱۰۲] بسیاری از تفاسیر اهل سنت بر محور عقاید اشاعره نگاشته شده؛ امّا تنها بخشی از این تفاسیر به تحلیل و تبیین معتقدات کلامی خود و رد عقاید مخالفان پرداختهاند. شاخصترین تفاسیر کلامی اشاعره عبارتاند از:
اشاعره در قرن اخیر تفاسیر بسیاری نگاشتند؛ ولی در آنها کمتر میتوان نشانی از مجادلات گسترده کلامی و استدلالهای وسیع عقلی در نقد عقاید دیگر فرق اسلامی یافت.[۱۰۶] |
تفاسیر کلامی ماتریدیه
همزمان با مکتب اشعری در اوایل قرن چهارم هجری، نهضت کلامی دیگری در برابر معتزله شکل گرفت که بنیانگذار آن ابومنصور ماتریدی (م. ۳۳۳ق) بود. وی خطوط فکری مشترک و نیز متفاوتی با اشعری دارد. گستره تأثیر نهضت ماتریدی نسبت به مکتب اشعری در جهان اسلام کمتر بود؛ امّا رویکرد عقلانی وی نسبت به عقاید دینی از اشاعره عمیقتر است.[۱۰۷] ارائه تفسیر عقلی از حسن و قبح افعال[۱۰۸] و عدم پذیرش تکلیف مالایطاق از سوی خداوند از جمله ممیزات کلامی وی نسبت به اشاعره است.
مفسر ماتریدی در تفسیر آیات بر عقل و نقل تأکید میکند؛ امّا آنگاه که نقل با عقل در تعارض افتد و نقل قابل تأویل و تبیین عقلی نباشد به حکم نقل گردن نهاده، علم به معنای آن را به خداوند وا میگذارد،[۱۰۹] چنان که ابومنصور ماتریدی در باب صفات خبری[۱۱۰] از جمله مسئله رؤیت خداوند را در قیامت به حکم نقل میپذیرد؛ امّا از آنجا که آن را در چالش با حکم عقل میبیند علم به حقیقت آن را به خداوند وا میگذارد. ابومنصور ماتریدی افزون بر کتاب التوحید در مهمترین اثر تفسیری خویش تأویلات اهل السنه که تنها اثر تفسیری فرقه ماتریدیه است[۱۱۱] به تفسیر آیات موافق با مکتب کلامی خود و نقد مخالفان مانند معتزله میپردازد؛[۱۱۲] به عنوان مثال در تفسیر آیه ۸ بقره با رد تفسیر کرامیه از ایمان، افزون بر اقرار زبانی، تصدیق قلبی را نیز در مفهوم ایمان لازم میداند.[۱۱۳] در تفسیر آیه ۲۴ بقره نیز دیدگاه معتزله را درباره جاودانگی مرتکب گناه کبیره در جهنم رد میکند.[۱۱۴] |
تفاسیر کلامی معتزله
منشأ پیدایش معتزله را کناره گیری واصل بن عطاء از استاد خویش حسن بصری در پی اختلاف درباره ایمان مرتکب گناه کبیره دانستهاند.[۱۱۵] عقاید معتزله که محور تفسیر کلامی آناناند در ۵ محور خلاصه میشوند: توحید، عدل، وعد و وعید، منزلت بین المنزلتین، امر به معروف و نهی از منکر.[۱۱۶]
اعتقاد به برخی از این اصول ویژه معتزله نیست و در پارهای از اصول با دیگران از جمله شیعه مشترکاند، بنابراین، عقیده به همه آنها ملاک انتساب به اعتزال است.[۱۱۷]
اصل وعد و وعید نیز که از مسئله حسن و قبح عقلی و عدل الهی سرچشمه میگیرد بدان معناست که همانند روا نبودن خلف وعده بر خداوند: اِنَّ اللّهَ لا یخلِفُ المیعاد[ آل عمران–٩] خلف وعید نیز بر او روا نیست، از این رو اگر مرتکب کبیره بدون توبه از دنیا برود جایز نیست خداوند او را ببخشاید یا شفاعت کسی را درباره او بپذیرد و بر اساس آیه ۸۱ بقره و ۱۴ نساء تعلق پاداش بر طاعات و عذاب بر گناهان قانون حتمی است که خدای متعالی بر خود واجب کرده است.[۱۱۸] اصل منزلت بین المنزلتین که واکنشی در برابر افراط خوارج و تفریط مرجئه در مسئله حکم گناه کبیره بود بدین معناست که مرتکب گناه کبیره تا توبه نکند نه مؤمن است و نه کافر، بلکه حکمی میان آن دو دار.د[۱۱۹] اصل امر به معروف و نهی از منکر نیز گرچه مورد اتفاق همه مسلمانان است؛ امّا معتزله تأکید داشتند همه مؤمنان در هر حد و با هر توانی به اقامه احکام شرع مکلفاند و بر اساس آیه ۹ حجرات برای اجرای آن در صورت نیاز باید مسلحانه قیام کنند[۱۲۰] و در این میان تفاوتی میان وجود امام مفترض الطاعه و عدم او نیست، هر چند در صورت نخست رجوع به او اولی است.[۱۲۱] عقل، مبنای اصلی تفسیر معتزلی است، بر این اساس آیاتی که ظواهر آنها با حکم عقل در تعارض باشند تحلیل میشوند.[۱۲۲] مفسر معتزلی از روایات صحیح پیامبر صلی الله علیه وآله در تفسیر آیات بهره میجوید؛ اما آنگاه که این روایات با عقل برهانی تعارض داشته باشند به آنها توجهی نمیکند؛[۱۲۳] همچنین برخلاف اهل حدیث و اشاعره، خبر واحد را در اثبات عقاید حجت نمیداند، [۱۲۴] از این رو روایات دال بر جواز رؤیت خداوند در قیامت را تأویل میکند.[۱۲۵] مفسر معتزلی در تحلیل و تأویل آیات میکوشد تا از قواعد لغت و اصول حاکم بر بلاغت عربی کمک بگیرد. توجه دقیق به معانی واژگان قرآن و اشتراک لفظی، تأویل به وسیله عناصر بلاغی چون مجاز و کنایه، تخییل و تمثیل از جمله فنون کاربردی مفسّر معتزلی در تفسیر آیات است؛[۱۲۶] به طور مثال، از آنجا که ظاهر آیه وکذلِک جَعَلنا لِکلِّ نَبی عَدُوًّا مِنَ المُجرِمین[ فرقان–۳۱] با عقیده واجب بودن کار اصلح بر خداوند در اندیشه مفسر معتزلی سازگار نیست با تمسک به شعری در عرب «جَعَلنا» را به «بَینا» معنا کرده و در تفسیر آیه معتقد است خداوند برای پیامبران دشمنانشان را شناسانده تا از آنان دوری کنند.[۱۲۷] عنصر تخییل و تمثیل در اندیشه مفسر معتزلی چنان دامنگستر است کهگاه وی لزومی برای تفسیر آیات به معنای مجازی نمیبیند و تنها کلام را تمثیل و تخییل محض میداند،[۱۲۸] چنان که زمخشری در تفسیر آیه وَمَا قَدَرُوا اللَّـهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ[ زمر–۶۷] معتقد است غرض از این کلام تصویر ژرفای عظمت خداوند است، بیآنکه به معنای حقیقی یا مجازی «یمین» و «قبضه» توجه کنیم.[۱۲۹] رویکرد عقلانی به قرآن و تأویل آیات در اندیشه مفسر معتزلی در بسیاری از موارد به پالایش اندیشههای خرافی، تشبیهی و تجسیمی انجامیده، اماگاه چنان به افراط میگراید که به تعطیل معرفت برخی معارف دینی و سد باب اعتقاد به اموری چون معاد جسمانی، عذاب قبر، صراط، حساب، میزان، بهشت، حور، غِلْمان و سایر وعدههایی میانجامد که شرع از آنها یاد کرده[۱۳۰] و مایه طعن مخالفان خویش را فراهم میسازد.[۱۳۱] در طول تاریخ تفسیر، معتزلیان تفاسیر فراوانی نگاشتهاند که برخی از آنها هم اکنون در دسترس است و از بسیاری از آنها نیز تنها نقل قولها و گزارشهایی مانده است. برخی از تفاسیر کلامی معتزله عبارتاند از:
برخی پژوهشگران در نسبتی نادرست امالی سید مرتضی (م. ۴۳۶ق) را به دلیل اشتمال بر برخی دیدگاههای نزدیک به معتزله از تفاسیر معتزلی به شمار آوردهاند.[۱۴۵] |
تفاسیر کلامی اباضیه
اباضیه فرقهای منتسب به عبدالله بن اباض (م. ۸۶ق) [۱۴۶] یا جابربن العمّانی (م. ۹۳ق) هستند.[۱۴۷] هرچند کتب ملل و نحل آنان را از فرقههای معتدل خوارج میدانند، ولی دانشمندان کنونی اباضیه هرگونه نسبتی را با خوارج انکار میکنند. [۱۴۸] اباضیه هم اکنون عمدتاً در کشور عمان فعالیت دارند و دارای آثار علمی و تفسیری بوده و داعیه دار وحدت و انسجام امت اسلامیاند.[۱۴۹]
شاخصههای عقیدتی اباضیه به معتزله و شیعه نزدیکتر از اهل سنت است. چنان که در بحث از حقیقت صفات الهی و مفهوم آن، رؤیت خداوند در قیامت، آزادی و اختیار انسان و نقش وی در اعمال خویش در عین پذیرش نقش قدرت الهی بر افعال انسان، تفسیر عقلانی از حسن و قبح[۱۵۰] و پارهای دیگر از مسائل از شیعه و معتزله متأثرند، گرچه در تفسیر ایمان و تعریف آن به قول لسانی، تصدیق قلبی و عمل به اعضا و نیز اعتقاد به خلود مرتکب کبیره در جهنم در صورت عدم توبه و حکم به کفر آنان، به خوارج نزدیکاند، جز آنکه معتقدند کفر مرتکب کبیره نه از نوع کفر دین و ملت بلکه از نوع کفر نعمت است، از این رو مرتکب کبیره را موحّد میدانند نه مشرک و ازدواج و ارث بری از آنان را جایز و کشتن آنان را ممنوع میدانند مگر، آنکه آنان شروع کننده جنگ باشند.[۱۵۱] با توجه به خطوط اعتقادی فوق میتوان رویکرد کلی مفسر اباضی را توجه و اهتمام به نقش عقل در فهم قرآن و ترجیح آن در تعارض با ظواهر ابتدایی آیات متشابه دانست، از این رو تأویل در صفات خبری خداوند را میپذیرد[۱۵۲] و رؤیت خدا را در قیامت رد میکند.[۱۵۳] اباضیه آثار تفسیری اندکی دارند که عمده آنها در دو قرن اخیر نگارش شدهاند:
|
تفاسیر کلامی زیدیه
زیدیه فرقهای شیعیاند که پس از امام سجاد علیهالسلام به امامت فرزندش زید قائل[۱۵۶] و بر این باورند که پس از زید هر عالم شجاع فاطمی که در برابر ظلم قیام کند امام واجب الطاعه است.[۱۵۷] محققان امامیه بر اساس روایات معتقدند زید خود مدعی امامت نبوده[۱۵۸] و پیروانش او را امام پنداشته و فرقهای منسوب به او را متأثر از عقاید کلامی شیعه و معتزله پدید آوردهاند.[۱۵۹]
بیشتر تفاسیر به ثبت رسیده زیدیه مشهور نیستند.[۱۶۰] افزون بر تفسیر غریب القرآن منسوب به زید بن علی (م. ۱۲۲ق) پیشوای زیدیه[۱۶۱] و تفسیر مقاتل بن سلیمان (درگذشت ۱۵۰ق) که در شمار تفاسیر زیدیه ذکر شدهاند،[۱۶۲] مهمترین تفسیر آنان، التهذیب فی تفسیر القرآن اثر ابوسعد محسن بن محمد (م. ۴۹۴ق) مشهور به حاکم جشمی، عالم و متکلم زیدی است.[۱۶۳] حاکم جشمی در دو مسئله محوری توحید و عدل همچون بسیاری از معتزله عقاید خویش را وامدار اهل بیت پیامبر علیهم السلام میداند.[۱۶۴] وی در مسائلی چون وعد و وعید، منزلت بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر عقاید معتزله را پذیرفته، آیات مربوط را بر این اساس تفسیر میکند، چنان که در تفسیر آیه قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُم بِالْوَعِيدِ ﴿٢٨﴾ مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ[ ق–۲۸ - ۲۹] وعده و وعید خداوند را لایتغیر میداند[۱۶۵] و در آیه وَمَن يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا[ جنّ–۲۳] گناهکاران را جاودانه در آتش جهنم معرفی میکند.[۱۶۶] از دیگر تفاسیر زیدیه، فتح القدیر اثر محمد بن علی بن محمد شوکانی صنعانی (م. ۱۲۵۰ق) است.[۱۶۷] این تفسیر آمیزهای از اندیشه زیدی سلفی با غلبهاندیشه سلفی اهل سنت بر رویکرد زیدی اعتزالی است،[۱۶۸] چنان که شوکانی برخلاف دیگر زیدیه تأویل را در آیات صفات نمیپذیرد و آنها را بر ظواهر حمل کرده، کیفیت را به خدا وا میگذارد[۱۶۹] و به رؤیت خدا در قیامت معتقد است.[۱۷۰] ردّ عقیده معتزله در مسئله وعد و وعید[۱۷۱] و مقید نبودن غفران ذنوب به توبه در قیامت[۱۷۲] از دیگر عقاید متفاوت کلامی شوکانی در تفسیر است. |
تفاسیر کلامی اسماعیلیان
اسماعیلیان فرقهای از شیعه و منسوب به اسماعیل فرزند امام صادقاند که پس از امام صادق به امامت وی اعتقاد داشته و امامت امام کاظم و امامان بعدی را نپذیرفتند. اسماعیلیان که به باطنیه نیز نامبردارند[۱۷۳] و در عرصه پژوهش قرآنی بیشتر به این نام شناخته میشوند برای آیات قرآن و احکام دین معتقد به ظاهر و باطناند و مراد اصلی آیات قرآن را اسرار و باطن آن میدانند. از منظر اسماعیلیان زبان قرآن زبان رمز است[۱۷۴] و رسیدن به باطن آیات نیز جز از طریق امامان از جمله امامان اسماعیلی ممکن نیست.[۱۷۵] گرچه در آثار نگارندگان اسماعیلی مذهب از حفظ ظاهر و باطن شریعت هر دو، سخن به میان آمده است، [۱۷۶] آنان عمدتاً باطن را لبّ کتاب و منشأ رستگاری نفس[۱۷۷] و احکام شریعت را چون غل و زنجیری میدانند که در زمان ظهور قائم(عج) برداشته میشود.[۱۷۸]
از اسماعیلیان تفسیر کامل و جامعی از قرآن گزارش نشده است؛[۱۷۹]ولی تفسیر برخی از آیات قرآن را میتوان در آثار دانشمندان آنان همچون قاضی نعمان (م. ۳۶۳ق) در المجالس والمسایرات،[۱۸۰] مؤید فی الدین هبة الله شیرازی (م. ۴۷۰ق) در المجالس المؤیدیه[۱۸۱] و ناصر خسرو (م. ۴۸۱ق) در وجه دین[۱۸۲] دید؛ همچنین اگر نظر کسانی را بپذیریم که محمد بن عبدالکریم شهرستانی (م. ۵۴۸ق) صاحب الملل والنحل را اسماعیلی میدانند[۱۸۳] میتوان تفسیر او را با نام مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار در شمار تفاسیر اسماعیلی دانست.[۱۸۴] |
پانویس
- ↑ انعام، ۷۶ - ۸۱
- ↑ جاثیه، ۲۴ - ۲۷
- ↑ نک: التبیان، ج۴، ص۱۷۸ - ۱۸۷؛ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۴۶ - ۵۶
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۹۷ - ۹۸؛ تطور تفسیر القرآن، ص۳۳
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۳۴ - ۳۶؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج۱، ص۳۰۷ - ۳۰۹
- ↑ البرهان، ج۱، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۰۵
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۸۹
- ↑ بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۰۴ - ۱۰۶؛ سعد السعود، ص۲۸۵ - ۲۸۶
- ↑ فجر الاسلام، ص۲۰۰، ۲۴۳ - ۲۴۴
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج۱، ص۳۱۵ - ۳۱۹؛ تطور تفسیر القرآن، ص۳۴ - ۳۸
- ↑ وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۳۷۵
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۳۷؛ فضایل القرآن، ص۲۲۸
- ↑ میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۳۹ ـ ۴۴۰
- ↑ جامع البیان، ج ۲۹، ص ۲۳۹
- ↑ مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۴۲؛ جامع البیان، ج ۱، ص ۴۷۲؛ تفسیر مجاهد، ص ۲۰۵؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص ۳۳۷ - ۳۳۸
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص ۱۰۶
- ↑ امالی، ج ۱، ص ۱۵۳؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۴۷؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص ۳۷۱ ـ ۳۸۵
- ↑ تاریخ سیاسی اسلام، ج ۱، ص ۲۸۲ - ۲۹۸؛ تطور تفسیر القرآن، ص ۹۹ - ۱۰۱
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص ۲۷۹ - ۲۸۰؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۸۶
- ↑ نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۱، ص ۳۱۴؛ تطور تفسیر القرآن، ص ۱۰۱
- ↑ تاریخ الجدل، ص ۶۰ - ۸۰؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ ضحی الاسلام، ج ۳، ص ۸؛ اثر التطور الفکری فی التفسیر، ص ۳۴ - ۳۶
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۱۴۶ - ۱۴۸؛ اثر التطور الفکری فی التفسیر، ص۳۴ - ۴۰
- ↑ ص/۳۸، ۲۹؛ محمد/۴۷، ۲۴؛ نساء/۴، ۱۵۷؛ یونس/۱۰، ۷۸
- ↑ بقره/۲، ۱۱۱؛ انعام/۶، ۷۷
- ↑ نساء/۴، ۱۶۴، قیامت/۷۵، ۲۲ - ۲۳
- ↑ تاریخ الجدل، ص ۵۹ - ۷۵؛ تطور تفسیر القرآن، ص ۹۸
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج ۱، ص ۲۴؛ فجرالا سلام، ص ۲۵۲
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۰؛ البرهان، ص۲۰ - ۳۱؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲ - ۱۷۳؛ المستدرک، ج۳، ص۱۱۰
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ۴۸۶ - ۴۹۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۱۵ - ۱۱۸ - ۱۱۳
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص۸۶؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۳۲
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۹۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۱۳ - ۱۱۸
- ↑ ر. ک: الملل و النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۳۱ - ۱۶۱؛ مقالات الاسلامیین ص۸۶ - ۱۳۱
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص۱۳۱ - ۱۵۴؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۳۹
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص۱۳۲ - ۱۳۳؛ الملل و النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۴۰ - ۱۴۶
- ↑ اوائل المقالات، ص۴۷ - ۴۸؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۴۸؛ شرح الاصول الخمسه، ص۸۶
- ↑ کهف/ ۲۹، فصّلت/ ۴۰
- ↑ مائده/ ۱۳، انفال / ۱۷
- ↑ تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۱۵۱ - ۱۵۶؛ البیان، ص۴۰۵
- ↑ قمر/۱۴، هود/ ۳۷
- ↑ فتح/ ۱۰، مائده/ ۶۴
- ↑ قصص / ۸۸، الرحمن/ ۲۷
- ↑ طه/ ۵
- ↑ المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۲، ص۵۱۹ به بعد؛ المیزان، ج۱۴، ص۱۲۹ - ۱۳۴
- ↑ اللمع، ص۱۱۲ - ۱۱۶؛ شرح الاصول الخمسه، ص۸۲، ۲۰۳ - ۲۱۰؛ تمهید الاصول، ص۹۷
- ↑ الملل و النحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۶۹؛ فرق الشیعه، ص۱۰۸؛ اوائل المقالات، ص۴۰ - ۴۱
- ↑ معجم الصغیر، ج۱، ص۱۳۵؛ احقاق الحق، ج۹، ص۳۲۰؛ المستدرک، ج۳، ص۱۴۸ - ۱۴۹؛ کنزالعمال، ج۱، ص۱۷۲ - ۱۷۳
- ↑ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج۱، ص۴۵۸ - ۴۶۹
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۱۲۸ - ۱۳۳
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۶۰
- ↑ فصّلت/ ۴۶؛ کهف/ ۲۹؛ انفال/ ۱۷
- ↑ الشیخ الطوسی مفسراً، ص۲۷۶ - ۲۸۰؛ التبیان، ج۴، ص۱۴۱ - ۱۴۲، ج۵، ص۹۳، ۳۸۳؛ المیزان، ج۱، ص۱۰۰؛ ج۱۹، ص۴۸
- ↑ رسالة التوحید، ص۳۱ - ۳۵؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۲۳۱؛ الالهیات، ج۲، ص۳۶۰ - ۳۶۱
- ↑ معانی الاخبار، ص۱۱
- ↑ التوحید، صدوق، ص۱۳۹؛ نهج البلاغه، خطبه ۱؛ انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۰۰ - ۱۰۱
- ↑ التوحید، صدوق، ص۳۶۱ - ۳۶۵؛ بحارالانوار، ج۵، ص۵۱، ۱۱۶؛ الاحتجاج، ج۲، ص۲۵۳
- ↑ تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۳۶۸؛ التوحید، صدوق، ص۲۴۸
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۹۵، ۱۲۲؛ التوحید، صدوق، ص۱۰۷؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۷، ۱۷۴، ۱۸۰؛ انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۸۲
- ↑ تمهید الاصول، ص۹۷؛ انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۰۴ - ۱۰۸
- ↑ بقره/ ۱۲۴
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ التبیان، ج۱، ص۴۴۹
- ↑ الصافی، ج۱، ص۴۶۲ - ۴۶۴؛ ج۲، ص۵۲ - ۷۰؛ مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۰، ۳۲۶، ۳۴۴، ج۶، ۵۵۹ - ۵۶۰
- ↑ بحارالانوار، ج۸۹، ص۱۱۸؛ التوحید، صدوق، ص۲۲۴ - ۲۲۷
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۲۲۳ - ۲۲۴؛ الصافی، ج۱، ص۱۲۸
- ↑ همان، ج۱، ص۲۱۳ - ۲۱۴؛ ج۹، ص۳۷
- ↑ مجمع البیان، ج۱، ص۱۲۱ - ۱۲۲، ۲۴۲، ۷۳۰؛ الصافی؛ ج۱، ص۳۵؛ المیزان، ج۱۱، ص۳۸۰ - ۳۸۱؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج۱، ص۵۴۷ - ۵۶۶
- ↑ الاحتجاج، ج۲، ص۲۵۳
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱؛ الکافی، ج۱، ص۱۲۹ - ۱۳۲
- ↑ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۲۸ - ۳۱۵، ۳۹۶ - ۴۱۸
- ↑ فجرالاسلام، ص۲۴۳؛ الملل والنحل، سبحانی، ج۱، ص۱۲۹ - ۱۳۰
- ↑ الملل والنحل، سبحانی، ج۱، ص۳۲۳ - ۳۳۶
- ↑ المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۱، ص۵۰۲ - ۵۰۸
- ↑ المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۱، ص۴۳۰ - ۴۴۵
- ↑ همان، ص۳۶۵ - ۳۶۹
- ↑ همان
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۱۵۶؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۵۱۱؛ المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۲، ص۵۵۶، ۵۷۹
- ↑ ر. ک: المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۱، ص۴۷۸ - ۵۰۱
- ↑ همان، ج۱، ص۳۵۸ - ۳۶۰
- ↑ تطور تفسیر القرآن، ص۹۳ - ۹۵؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۳۰۲، ۶۴۸
- ↑ المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۲، ص۵۴۸، ۵۵۳، ۵۷۹، ۵۸۴، ۶۱۵ - ۶۱۸؛ التفسیرالواضح، ج۸، ص۶۳
- ↑ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۳۴۲، ۱۳۸، ۳۹۵؛ ر. ک: المفسرون بین التأویل والإثبات، ج۲، ص۵۱۹ - ۷۰۵
- ↑ الفهرست، ص۲۳۱؛ وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۸۵
- ↑ الملل والنحل، سبحانی، ج۲، ص۲۶ - ۲۸؛ بحوث مع اهل السنّه، ص۱۵۷
- ↑ الابانة عن اصول الدّیانه، ص۹؛ اللّمع فی الرّد علی اهل الزیغ والبدع، ص۶۹ - ۸۰
- ↑ اللمع، ص۷۳
- ↑ الملل والنحل، سبحانی، ج۲، ص۱۲۶ - ۱۳۶
- ↑ همان، ص۱۴۰ - ۱۵۶
- ↑ اللمع، ص۱۱۴ - ۱۱۶؛ شرح المواقف الایجی، ج۸، ص۱۸۱ - ۱۸۴
- ↑ اللمع، ص۱۱۲ - ۱۱۳
- ↑ تطور تفسیرالقرآن، ص۱۲۲؛ الملل والنحل، سبحانی، ج۲، ص۲۶ ـ ۲۷
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۱۲۴ - ۱۳۲؛ روح البیان، ج۳، ص۱۰۲؛ المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۳، ص۱۲۶۴
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۵ - ۶
- ↑ الابانه عن اصول الدیانه، ص۹
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۵ - ۶
- ↑ همان، ج۴، ص۲۲ - ۲۴
- ↑ تفسیر البیضاوی، ج۱، ص۴۹۳
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۱۷۷ - ۱۷۸؛ الرازی مفسّراً، ص۱۶۰
- ↑ الملل والنحل، سبحانی، ج۲، ص۱۴۰ - ۱۵۶
- ↑ الرازی مفسراً، ص۱۶۹؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۶۵۵ - ۶۵۶
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۲۸۸، ۲۸۹، ۳۶۳؛ مناهل العرفان، ج۲، ص۴۲ ـ ۴۳
- ↑ التفسیرالکبیر، ج۱۳، ص۱۴۱؛ الرازی من خلال تفسیره، ص۸۸ - ۸۹)؛ الرازی مفسّراً، ص۱۶۲
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۵، ص۲۳۶
- ↑ همان، ج۷، ص۱۲؛ الرازی مفسراً، ص۱۶۲
- ↑ الدیباج المذهب، ج۲، ص۹۵
- ↑ تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۱۳۶ - ۱۳۹؛ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۶۴۹ - ۶۵۰
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۲۸۹ - ۳۶۰؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۱۲۶، ۱۵۸، ۱۷۸، ۴۸۰، ۴۹۶، ۵۲۴، ۶۲۳، ۶۳۴، ۶۵۰
- ↑ ر. ک: المفسرون بین التأویل والاثبات، ج۳، ص۱۳۳۷ - ۱۵۱۱
- ↑ الملل والنحل، سبحانی، ج۳، ص۲۰ ـ ۲۱؛ تاریخ المذاهب الاسلامیه، ج۱، ص۱۷۹ ـ ۱۸۲، ۱۹۹؛ اثر التطور الفکری فی التفسیر، ص۳۰۳
- ↑ التوحید، ماتریدی، ص۲۲۱
- ↑ تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۱۷۹ - ۱۸۲؛ تطور تفسیر القرآن، ص۱۲۶
- ↑ التوحید، ماتریدی، ص۷۴، ۷۷؛ الملل والنحل، سبحانی، ج۳، ص۴۱ - ۴۵
- ↑ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۲۲۳ - ۲۲۷
- ↑ تأویلات اهل السنه، ص۲۹، ۴۱، ۴۲ - ۷۵
- ↑ همان، ص۴۲
- ↑ همان، ص۷۳
- ↑ المقالات والفرق، ص۱۳۸؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۴۸
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۹۵ - ۵۰۳
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۷۷؛ تاریخ الجدل، ص۲۰۸؛ الملل والنحل، سبحانی، ج۳، ص۲۰۶
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۸۴، ۴۴۴، ۴۵۸؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۴۷
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۴۷۱؛ الکشاف، ج۲، ص۶۵۱؛ منهج الزمخشری فی تفسیر القرآن، ص۱۲۷ - ۱۲۹
- ↑ شرح الاصول الخمسه، ص۹۰ - ۹۴، ۵۰۳
- ↑ همان، ص۹۰، ۹۳؛ الکشاف، ج۴، ص۳۶۵
- ↑ مذاهب الاسلامی، ص۱۳۵ - ۱۳۷؛ منهج الزمخشری فی القرآن، ۹۳ - ۹۵؛ الکشاف، ج۲، ص۶۵۳؛ تطور تفسیر القرآن، ص۱۱۰ - ۱۱۱
- ↑ المغنی، ج۴، ص۲۲۵
- ↑ همان؛ تطور تفسیر القرآن، ص۱۱۱
- ↑ المغنی، ج۴، ص۲۲۴ - ۲۳۳؛ الکشاف، ج۴، ص۶۶۲
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۱۳۶؛ منهج الزمخشری فی تفسیر القرآن، ص۱۴۱؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج۲، ص۴۸۰ - ۴۹۳
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۳۷۶
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۱۷۶؛ ج۱، ص۳۰۱؛ مذاهب الاسلامی، ص۱۳۰ - ۱۳۴
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۱۴۲ - ۱۴۳
- ↑ تفسیر صدرالمتألهین، ج۴، ص۱۵۸
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۳۸۳، ۴۴۷ - ۴۵۴
- ↑ الفهرست، ص۲۱۵؛ لسان المیزان، ج۳، ص۲۰۳
- ↑ التبیان، ج۱، ص۱، ۱۰۲؛ ج۲، ص۱۲؛ ج۵، ص۶
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۶۴۹
- ↑ الفهرست، ص۲۱۹
- ↑ سعد السعود، ص۳۷۳ - ۳۷۴
- ↑ التبیان، ج۵، ص۲۷ - ۲۹
- ↑ الفهرست، ص۱۵۱؛ معجم الادباء، ج۶، ص۲۴۳۸
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۶۴۹
- ↑ التبیان، ج۱، ص۱، «مقدمه »؛ سعد السعود، ص۴۸۷ - ۴۸۸
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۶۴۹
- ↑ مناهل العرفان، ج۲، ص۶۲ - ۶۳؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۳۹۱ - ۴۰۳
- ↑ التدوین فی اخبار قزوین، ج۳، ص۳۵؛ کشف الظنون، ج۱، ص۶۳۴
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۴۳۳ - ۴۴۳؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج۲، ص۴۸۰
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۴۲۹ و ۴۳۳
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص۱۰۱؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۳۴
- ↑ محمد بن یوسف اطفیش، ص۲۰
- ↑ اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص۲۸۱ - ۲۸۲؛ محمد بن یوسف اطفیش، ص۴۱
- ↑ الحق الدامغ، ص۶ - ۱۶؛ اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص۲۸۲؛ محمد بن یوسف اطفیش، ص۳۱ - ۳۲
- ↑ الحق الدامغ، ص۲۱؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۳۱۹ - ۳۲۷؛ اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص۲۸۳ - ۲۹۴
- ↑ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۳۴ - ۱۳۵؛ محمدبن یوسف اطفیش، ص۱۳۷ - ۱۳۸
- ↑ همیان الزاد، ج۲، ص۴۶، ۴۷؛ ج۵، ص۲۳۴
- ↑ ر. ک: التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۳۲۶ - ۳۲۷؛ اتجاهات التفسیر فی القرن الرابع عشر، ج۱، ص۳۳۱ - ۳۴۸؛ الحق الدامغ، ص۲۷ - ۲۲۳
- ↑ محمدبن یوسف اطفیش، ص۱۵۸ - ۱۶۲؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۳۱۵ - ۳۱۶؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۳۴۷، ۳۸۶، ۷۷۴
- ↑ جواهرالتفسیر انوار من بیان التنزیل، ج۲، ص۲۶، ۲۵۲ - ۲۵۵؛ ج۳، ص۵۰۳ - ۵۱۳
- ↑ فرق الشیعه، ص۲۱؛ المقالات والفرق، ص۱۸؛ مقالات الاسلامیین، ص۶۵ - ۷۵
- ↑ اوایل المقالات، ص۳۹؛ الملل والنحل، شهرستانی، ج۱، ص۱۵۴ - ۱۵۵
- ↑ بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۶۹؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۴۸ - ۲۵۳؛ معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۳۵۸
- ↑ الملل والنحل، شهرستانی، ج۷، ص۱۷۵ - ۱۸۸، ۱۹۶
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۲۸۲ - ۲۸۴
- ↑ همان، ص۲۸۲
- ↑ همان؛ الفهرست، ص۲۲۷؛ تاریخ القرآن والتفسیر، ص۱۹۲
- ↑ الحاکم الجشمی، ص۸۰ - ۸۵، ۱۷۵ - ۱۹۵
- ↑ همان، ص۸۴ - ۸۵
- ↑ همان، ص۱۸۶
- ↑ همان، ص۱۸۷
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۲۸۵؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۵۴۰
- ↑ الملل والنحل، سبحانی، ج۷، ص۱۶۳، ۴۴۲ - ۴۴۳؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۲۸۶ - ۲۹۹
- ↑ فتح القدیر، ج۲، ص۲۱۱؛ ج۱، ص۲۷۳؛ الامام شوکانی مفسراً، ص۱۸۰
- ↑ فتح القدیر، ج۲، ص۲۴۳؛ ج۵، ص۳۴۰؛ الامام شوکانی مفسراً، ص۱۸۴ - ۱۹۰
- ↑ فتح القدیر، ج۲، ص۲۰۶؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۲۹۶
- ↑ فتح القدیر، ج۴، ص۴۷۰؛ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۲۹۸
- ↑ فرق الشیعه، ص۶۷ - ۶۸؛ المقالات والفرق، ص۸۰؛ مقالات الاسلامیین، ص۲۶ - ۲۷
- ↑ رسائل اخوان الصفا، ج۲، ص۳۴۲ - ۳۴۳؛ وجه دین، ص۱۸۰
- ↑ دعایم الاسلام، ج۱، ص۲۵ - ۲۷ - ۳۱
- ↑ وجه دین، ص۱۸۰؛ اساس التأویل، ۲۵ - ۲۷
- ↑ وجه دین، ص۳۵، ۶۷؛ خوان الاخوان، ص۲۵۷ - ۲۵۹
- ↑ خوان الاخوان، ص۲۸۰ - ۲۸۵
- ↑ التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۲، ص۲۳۹
- ↑ المجالس والمسایرات
- ↑ ر. ک: المجالس المؤیدیه؛ وجه دین، ص۸۶، ۸۸؛ اساس التأویل، ص۴۲ - ۴۷
- ↑ وجه دین، ص۸۶، ۸۸
- ↑ لسان المیزان، ج۵، ص۲۶۳؛ پژوهشهای قرآنی، ش ۲۱ - ۲۲، ص۳۵۴ - ۳۸۳، «گرایش مذهبی شهرستانی»
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۶۵۱
منابع
- ابن ابی الحدید (م. ۶۵۶ق)، شرح نهج البلاغه، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
- ابن الندیم (م. ۴۳۸ق)، الفهرست، تهران، مروی، ۱۳۹۳ق.
- ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق)، لسان المیزان، بیروت، الاعلمی، ۱۳۹۰ق.
- ابن خلکان (م. ۶۸۱ ق.)، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
- ابن سعد (م. ۲۳۰ق)، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
- ابن سلاّم الهروی (م. ۲۲۴ق)، فضائل القرآن، به کوشش وهبی سلیمان، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۱ق.
- ابن طاوس (م. ۶۶۴ ق.)، سعدالسعود، به کوشش تبریزیان، قم، دلیل، ۱۴۲۱ق.
- ابن عساکر (م. ۵۷۱ق)، تبیین کذب المفتری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰ ق.
- ابن فرهون مالکی، الدیباج المذهب، به کوشش محمد احمدی، قاهرة، دارالتراث؛
- ابوالحسن علی بن اسماعیل الاشعری (م. ۶۰ - ۳۳۰ق)، الابانة عن اصول الدیانه، بغداد، مکتب تعز، ۱۹۸۹ م.
- ابومنصور الطبرسی (م. ۵۲۰ق)، الاحتجاج، به کوشش سید محمد باقر، دارالنعمان، ۱۳۸۶ق.
- اجنتس جولد تسهر، المذاهب الاسلامیة فی تفسیر القرآن، ترجمه: علی حسن، مطبعة العلوم، ۱۳۶۳ش.
- احمد امین، ضحی الاسلام، مصر، النهضة المصریه.
- احمد امین، فجر الاسلام، قاهرة، النهضة المصریة، ۱۹۶۴م.
- احمد بن حمد الخلیلی، جواهر التفسیر، عمان، مکتبة الاستقامة، ۱۴۰۴ق.
- احمدبن خلیلی، الحق الدامغ، مسقط، النهضة، ۱۴۰۹ق.
- الاشعری (م. ۳۳۰ق)، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ والبدع، به کوشش حموده غرابة، المکتبة الازهریة للتراث.
- الالهیات، محاضرات السبحانی، به کوشش حسن محمد، قم، مؤسسه امام صادق۱۴۱۷ق.
- آدم متز، الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری، ترجمه: عبدالهادی، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۹۶۷م.
- البحرانی (م. ۱۱۰۷ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۹ق.
- البخاری (م. ۲۵۶ق)، صحیح البخاری، به کوشش بن باز، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۸ق.
- بروسوی (م. ۱۱۳۷ق)، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر.
- بکیربن سعید، محمد بن یوسف اطفیش حیاته و آثاره الفکریه، عمان، مکتبة الضامری.
- البیضاوی (م. ۶۸۵ق)، انوار التنزیل، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ق.
- پژوهشهای قرآنی (فصلنامه)، مشهد، دفتر تبلیغات.
- حاجی خلیفه (م. ۱۰۶۷ق)، کشف الظنون، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۳ق.
- الحاکم النیشابوری (م. ۴۰۵ق)، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
- حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه: پاینده، شرکة تضامنی علمی مهر؛
- حسین عطوان، فرقههای اسلامی در سرزمین شام، ترجمه: شیخی، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱ش.
- حکمت بشیر یاسین، مرویات الامام احمد بن حنبل فی التفسیر، ریاض، مکتبة المؤید، ۱۴۱۴ق.
- خضیر جعفر، الشیخ الطوسی مفسراً، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۸ش.
- الخوئی (م. ۱۴۱۳ق)، البیان فی تفسیر القرآن، انوارالهدی، ۱۴۰۱ق.
- الخوئی (م. ۱۴۱۳ق)، معجم رجال الحدیث، بیروت، ۱۴۰۹ق.
- دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۷۸ش.
- الذهبی (م. ۷۴۸ق)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، به کوشش البجاوی، بیروت، الدارالمعرفة، ۱۳۸۲ق.
- رسائل اخوان الصفا، المقدسی، الزنجانی، المهرجانی، العوفی، بیروت، الدار الاسلامیة، ۱۴۱۲ق.
- الزرقانی، مناهل العرفان، به کوشش فواز احمد، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۱۷ق.
- الزمخشری (م. ۵۳۸ق)، الکشاف، به کوشش محمد عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
- السبحانی، بحوث فی الملل والنحل، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۰ق.
- سعد بن عبدالله الاشعری، المقالات والفرق، تهران، علمی فرهنگی، ۱۳۶۱ش.
- السید المرتضی (م. ۴۳۶ق)، امالی، به کوشش حلبی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۳ق.
- سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق)، کشف الارتیاب، به کوشش امین، مکتبة الحریس، ۱۳۸۲ق.
- سید محمد علی ایازی، المفسرون حیاتهم و منهجهم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۴ق.
- سید مهدی حسینی، بحوث مع اهل السنة والسلفیه، المکتبة الاسلامیة، ۱۳۹۹ق.
- السیوطی (م. ۹۱۱ق)، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
- الشوکانی (م. ۱۲۵۰ق)، فتح القدیر، بیروت، دارالمعرفه.
- الشهرستانی (م. ۵۴۸ق)، الملل والنحل، به کوشش سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفه.
- صبحی صالح، نهج البلاغه، تهران، دارالاسوة، ۱۴۱۵ق.
- صدرالمتالهین (م. ۱۰۵۰ق)، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش خواجوی، قم، بیدار، ۱۳۶۶ش.
- الصدوق (م. ۳۸۱ ق)، عیون اخبار الرضا، به کوشش و ترجمه مستفید و غفاری، تهران، صدوق، ۱۳۷۲ش.
- الصدوق (م. ۳۸۱ق)، التوحید، به کوشش حسینی تهرانی، قم، جامعه مدرسین.
- الصدوق (م. ۳۸۱ق)، معانی الاخبار، به کوشش غفاری، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش.
- الطباطبایی (م. ۱۴۰۲ق)، المیزان، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
- الطبرانی (م. ۳۶۰ق)، المعجم الصغیر، بیروت، دارالکتب العلمیه.
- الطبرسی (م. ۵۴۸ق)، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
- الطبری (م. ۳۱۰ق)، جامع البیان، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
- الطوسی (م. ۴۶۰ق)، التبیان، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- الطوسی (م. ۴۶۰ق)، تمهید الاصول فی علم الکلام، به کوشش مشکوة الدین، دانشگاه، ۱۳۶۲ش.
- عبدالجبار الاسدآبادی (م. ۴۱۵ق)، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، به کوشش محمود محمد.
- عبدالجبار الاسدآبادی (م. ۴۱۵ق)، شرح الاصول الخمسه، به کوشش سمیر مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
- عبدالعزیز مجدوب، الرازی من خلال تفسیره، لیبیا ـ تونس، الدارالعربیة، ۱۹۸۰م.
- عبدالکریم رافعی قزوینی (م. ۶۲۳ق)، تدوین فی اخبار قزوین، به کوشش عطاردی، عطارد، ۱۳۷۶ش.
- عبدالله محمود شحاته، تاریخ القرآن، الهیئة المصریة العامة، ۱۳۹۲ق.
- عدنان زرزور، الحاکم الجشمی و منهجه فی تفسیر القرآن، الرساله.
- العروسی الحویزی (م. ۱۱۱۲ق)، تفسیر نورالثقلین، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش.
- العلامة الحلی (م. ۷۲۶ق)، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، به کوشش نجمی، قم، ۱۳۶۳ش.
- علی بن اسماعیل (م. ۳۳۰ق)، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- علی بن محمد الجرجانی (م. ۸۱۶ق)، شرح المواقف الایجی، قم، منشورات الرضی، ۱۳۲۵ق.
- علی سامی نشار، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، مصر، دارالمعارف، ۱۹۷۵م.
- الفخر الرازی (م. ۶۰۶ق)، التفسیر الکبیر، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ ق.
- فهد بن عبدالرحمن الرومی، اتجاهات التفسیر، بیروت، الرسالة، ۱۴۱۸ق.
- الفیض الکاشانی (م. ۱۰۹۱ق)، تفسیر الصافی، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق.
- الکلینی (م. ۳۲۹ق)، الکافی، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ش.
- المتقی الهندی (م. ۹۷۵ق)، کنزالعمال، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرسالة، ۱۴۱۳ق.
- مجاهد (م. ۱۰۲ق)، تفسیر مجاهد، به کوشش محمد عبدالسلام، دارالفکر الاسلامی الحدیثة، ۱۴۱۰ق.
- المجلسی (م. ۱۱۱۰ق)، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- محسن عبدالحمید، الرازی مفسراً، بغداد، دارالحریة، ۱۳۹۴ق.
- محمد ابوزهرة، تاریخ الجدل، قاهرة، دارالفکر العربی.
- محمد ابوزهرة، تاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهرة، دارالفکر العربی.
- محمد المغراوی، المفسرون بین التأویل والاثبات، بیروت، الرسالة، ۱۴۲۰ق.
- محمد بن خزیمه (م. ۳۱۱ق)، التوحید، به کوشش عبدالعزیز، ریاض، مکتبة الرشید، ۱۹۹۴م.
- محمد بن محمد ماتریدی (م. ۳۳۳ق)، التوحید، فتح الله خلیف، دارالجامعات المصریه.
- محمد بن محمد ماتریدی (م. ۳۳۳ق)، تأویلات اهل السنه، به کوشش محمد و جاسم، بغداد، الارشاد، ۱۴۰۴ق.
- محمد بن یوسف اباضی، همیان الزاد، عمان، وزاره التراث القومی والثقافة، ۱۴۱۳ق.
- محمد حسن الغماری، الامام الشوکانی مفسرا، جده، دارالشروق، ۱۴۰۱ق.
- محمد حسین الذهبی، التفسیر والمفسرون، قاهرة، دارالکتب الحدیثة، ۱۳۹۶ق.
- محمد عبدالحمید، تطور تفسیر القرآن، بغداد، وزارة التعلیم العالی، ۱۴۰۸ق.
- محمد عبده، رسالة التوحید، دارالکتاب العربی، ۱۹۶۶م.
- محمد محمود حجازی، التفسیر الواضح، بیروت، دارالجیل، ۱۳۸۹ق.
- محمود شلتوت، تفسیر القرآن الکریم، تهران، التقریب بین المذاهب، ۱۴۲۱ق.
- مساعد مسلم آل جعفر، اثر التطور الفکری فی التفسیر، بیروت، الرسالة، ۱۴۰۵ق.
- مسلم (م. ۲۶۱ق)، صحیح مسلم با شرح سنوسی، به کوشش محمد سالم، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
- مصطفی صاوی، منهج الزمخشری، جوینی، قاهرة، دارالمعارف، ۱۹۵۹م.
- معرفت، التفسیر والمفسرون، مشهد، الجامعة الرضویة، ۱۴۱۸ق.
- المفید (م. ۴۱۳ق)، اوائل المقالات، به کوشش الانصاری، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
- ناصر خسرو (م. ۴۸۱ق)، خوان الاخوان، به کوشش قویمی، تهران، کتابخانه بارانی، ۱۳۳۸ش.
- ناصر خسرو، وجه دین، به کوشش اعوانی، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۹۷ق.
- النعمان المغربی (م. ۳۶۳ ق)، دعائم الاسلام، به کوشش فیضی، قاهرة، دارالمعارف، ۱۳۸۳ق.
- النعمان المغربی (م. ۳۶۳ق)، اساس التأویل، به کوشش عارف تامر، بیروت، دارالثقافه.
- النعمان المغربی (م. ۳۶۳ق)، المجالس والمسایرات، به کوشش یعلاوی و دیگران، بیروت، دارالمغرب الاسلامی، ۱۹۹۷م.
- النوبختی (م. ۳۱۰ق)، فرق الشیعه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۴ق.
- نورالله الحسینی الشوشتری (م. ۱۰۱۹ق)، احقاق الحق، تعلیقات شهاب الدین نجفی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۶ق.
- هبة الله شیرازی (م. ۴۷۰ق)، المجالس المؤیدیه، به کوشش مصطفی، بیروت، دارالاندلس.
- یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق)، معجم الادباء، بیروت، دارالمغرب الاسلامی، ۱۹۹۳م.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دائرة المعارف قرآن کریم، ج۸