سوره کَهْفْ هجدهمین سوره و از سورههای مکیقرآن که در جزء پانزدهم و شانزدهم قرآن. کهف به معنای غار است و دلیل نامگذاری این سوره به کهف وجود داستان اصحاب کهف در آن آمده است. اعتقاد به حق و انجام عمل صالح از توصیههای این سوره به مردم است. داستان اصحاب کهف، داستان موسی و بندهای از بندگان خدا (خضر)، حکایت ذوالقرنین و داستان باغستان دو نفر، از مهمترین حکایاتی است که در این سوره بیان شده است. گفته شده سوره کهف هنگامی نازل شد که عدهای از قریش قصد آموختن مسائلی از یهودیان برای آزمودن پیامبر(ص) را داشتند. این مسائل، پرسش از سه داستان گفتهشده و زمان برپایی قیامت بود.
از آیات مشهور سوره کهف، آیه ۵۰ است که داستان سجده ملائکه بر آدم و سرپیچی ابلیس را بیان میکند. درباره فضیلت تلاوت سوره کهف، روایات بسیاری وجود دارد از جمله از پیامبر(ص) نقل شده است که هنگام نزول سوره کهف، هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد. هر کس این سوره را در روز جمعه بخواند، خداوند گناهان او تا جمعه دیگر را میآمرزد و به او نوری میبخشد که به آسمان میتابد و از فتنه دَجّال محفوظش میدارد.
کهف به معنای غارِ در کوه است[۱]. دلیل نامگذاری این سوره به کهف، ذکر داستان اصحاب کهف در آن است. نام دیگر این سوره حائله است؛ زیرا سوره کهف، حائل و مانعی بین آتش جهنم و قاریان و عاملان به آن خوانده شده است.[۲]
سوره کهف ۱۱۰ آیه، ۱۵۸۹ کلمه و ۶۵۵۰ حرف دارد. این سوره به لحاظ حجمی از سورههای مئون و متوسط است و در حدود نیم جزء قرآن را شامل میشود.[۵]
محتوا
درباره محتوا و غرض سوره کهف، گفته شده که این سوره با بیم و بشارت، مردم را به سوی اعتقاد به حق و عمل نیکو دعوت میکند. در این سوره بر فرزند نداشتن خداوند تأکید شده است؛ چنانکه آیاتی از آن حاوی تهدید کسانی است که معتقد بودهاند خداوند فرزند دارد. مخاطب بخشی از این سوره، دوگانهپرستانی هستند که معتقدند ملائکه و جن و افراد صالح، فرزند خدایند و همچنین مسیحیان، که معتقدند عیسی مسیح فرزند خداست. همچنین گفته شده بعید نیست این سوره برای بیان سه داستان عجیب اصحاب کهف، موسی و بندهای از بندگان خدا و حکایت ذوالقرنین نازل شده باشد.[۶] این سه داستان برخلاف بیشتر داستانهای دیگر قرآن که پراکنده در سورههای مختلفاند، یکجا آمدهاند.[۷]
داستانها و روایتهای تاریخی
در سوره کهف چند داستان آمده که سه داستان از بقیه مفصلترند:
داستان اصحاب کهف (آیههای ۸-۲۶): حاوی هدایت این اصحاب از سوی خداوند، ایمان و کشمکش آنان با کافران، پناهبردن به غار، معجزه زندهماندشان به یاری خدا، بیداری مجددشان و برخورد با مردم، روشن شدن حقیقت و بیان جدالی که کافران با پیامبر(ص) در این مسئله داشتند.[۹]
داستان موسی و خضر (آیههای۶۰-۸۲): حاوی همراهی موسی و نوجوان تا مجمعالبحرین، فراموشکردن ماهی، بازگشت برای یافتن ماهی، دیدار با بندهای از بندگان خدا (خضر)، درخواست موسی برای همراهی، هشدار خضر به ناشکیبایی موسی، سوراخکردن کشتی، قتل غلام، بازسازی دیوار در شهری که آنان را نپذیرفتند و اعتراضهای سهگانه موسی، جدایی موسی از خضر، بیان تأویل رفتارهای خضر.[۱۰]
داستان ذوالقرنین (آیههای ۸۳-۹۸): حاوی پرسش از پیامبر(ص) درباره ذیالقرنین، اعطای پادشاهی به ذیالقرنین، برخورد با دو گروه در مغرب و مشرق، رسیدن به میان دو سد، شکایت مردم از یأجوج و مأجوج، و ساختن سد برای جلوگیری از حمله یأجوج و مأجوج.[۱۱]
شأن نزول
از امام صادق(ع) درباره سبب نزولسوره کهف نقل شده است قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تا از یهودیان آن دیار مسائلی را بیاموزند و با آن، رسول خدا(ص) را بیازمایند. این سه نفر به سوی نجران رفتند و با علمای یهود دیدار کردند. یهودیان گفتند سه مسئله از او بپرسید، اگر آن طور که ما میدانیم پاسخ داد، در ادعایش راستگوست وگرنه دروغ میگوید و سپس از او یک مسئله دیگر بپرسید؛ اگر گفت میدانم بدانید که دروغگوست. سه مسئلهای که قرار شد از پیامبر(ص) بپرسند، احوال اصحاب کهف، داستان حضرت موسی با آن عالِم (خضر) و سرگذشت فردی (ذوالقرنین) بود که میان مشرق و مغرب را گشت و به سد یأجوج و مأجوج رسید. یهودیان سپس جواب این مسائل را به فرستادگان دادند. پرسش چهارم هم درباره زمان برپایی قیامت بود.
فرستادگان قریش به مکه برگشتند و نزد ابوطالب جمع شدند و از پیامبر(ص) هرآنچه قرار بود پرسیدند و رسول خدا(ص) گفت فردا جوابهایش را میدهم و در این وعدهای که داد ان شاء الله نگفت، به همین جهت چهل روز وحی از او قطع شد تا آنجا که رسول خدا(ص) غمگین شد و یارانش که به وی ایمان آورده بودند به شک افتادند، و قریش شادمان شده، شروع کردند به مسخرهکردن و آزار. ابوطالب سخت اندوهگین شد. پس از چهل شبانهروز سوره کهف بر پیامبر(ص) نازل شد. رسول خدا(ص) از جبرئیل سبب تأخیر را پرسید که او گفت ما جز به اذن الهی قادر نیستیم نازل شویم. امام صادق(ع) سپس به داستان اصحاب کهف پرداخت.[۱۲]
علامه طباطبایی، ضمن بیان اختلاف در روایات درباره داستان اصحاب کهف، روایت مذکور را روشنترین روایت در این باب دانسته و آن را خالی از تشویش معرفی کرده؛ با این حال اشکالاتی هم به آن وارد کرده است و برخی قسمتهایش را خلاف ظاهر آیه قرآن دانسته است.[۱۳]
آیات مشهور
آیه ۵۰
﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ [کهف:50]...
﴿و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید﴾
بنابر تفاسیر، این آیه درباره داستانی است که در سوره بقره[۱۴] آمده[۱۵] و ماجرای خلقت آدم و سجدهفرشتگان بر او را بیان میکند.[۱۶] از جمله نکاتی که مفسران در توضیح این آیه بیان کردهاند این است که ابلیس اگرچه از جِنّیان بود، به سبب اطاعت و جایگاهش نزد خداوند، در صف فرشتگان درآمده بود[۱۷] و اینکه از سجده فرشتگان فهمیده میشود سجده بر غیر خدا در صورتی که برای احترام و تکریم و به اطاعت از خداوند باشد، ایرادی ندارد.[۱۸] برخی از مفسران در ذیل این آیه گفته اند که سجده سه نوع است:الف: سجدهى عبادت كه مخصوص خداست مثل سجدهى نماز.ب: سجدهى اطاعت، مثل سجدهى فرشتگان بر آدم، كه براى اطاعت فرمان خداوند بود.ج: سجدهى تحيّت، تكريم وتشكّر از خداوند، مثل سجدهى يعقوب بر عاقبت يوسف. [۱۹]
فراز پایانی آیه (أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ) نهی از پذیرفتن ولایت ابلیس و دیگر شیاطین است که فرزندان او هستند و منظور از ولایت یا اطاعت است چان چه مفسران گفتهاند همانگونه که خدا اطاعت می شود و البته بعید نیست که منظو از ولایتی که در ارتباط با ابلیس و ذریّهاش نهی شده ولایت مُلک و تدبیر باشد که همان ربوبیت است زیرا وثنیون همان گونه که به طمع رسیدن به خیر و منفعتی ملائکه را میپرستند، بر همین اساس جنیان را برای پرهیز از شرشان عبادت میکنند و به سبب آنها میخواهند به خدا تقرب بیابند در حالی که به تصریح قرآن جنیان هیچ گونه اشراف علمی به اسرار خلقت خود و جهان هستی ندارند پس تدبیر در دست آنان نیست و نمیتوانند ارباب و آلهه باشند. [۲۰]
گفتنی است داستان سجده ملائکه و سرپیچی ابلیس در چند جای قرآن از جمله در آیه ۷۳ سوره ص، آیه ۳۰ سوره حجر و آیه ۳۴ بقره آمده است.
آیه ۱۱۰
﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ﴾ [کهف:110]
(ای پیامبر)بگو من هم مِثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است... .)
در کتابهای تفسیری آمده است که این آیه به سه اصلِ توحید، نبوت و معاد اشاره دارد: فراز (إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ) به توحید و (إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ) به نبوت و (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ) به معاد.[۲۱] همچنین آیه پندارهای شرکآلود و ادعای الوهیت درباره پیامبر(ص) را نفی میکند.[۲۲] از امام صادق(ع) آمده است که هر کس آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار میشود.[۲۳]
در برخی روایات در تفسیر این فرازِ آیه (فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ترجمه: پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند!) به ضرورت عبادت و عمل خالصانه برای خدا و مقبول نبودن عمل غیر خالص و عبادات ریائی اشاره شده است. [۲۴] و در برخی روایات نیز عمل صالح به معرفت امامان منطبق شده است.[۲۵] در اهمیت و جایگاه این آیه نیز در روایتی از پیامبرخدا نقل شده که اگر بر امت من به جز آیه پایانی سوره کهف نازل نشده بود برایشان کافی بود.[۲۶]
آیه مشیت
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا ٢٤﴾ [کهف:23–24]... ﴿و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد ٢٣ مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند ٢٤﴾
آیات ۲۳ و ۲۴ سوره کهف به آیه مشیت معروف است. در این آیات خداوند از پیامبر اکرم (ص) و یا از او و دیگران میخواهد وقتی قصد خبر دادن از انجام کاری در آینده را دارند با گفتن جمله «ان شاء الله» آن کار را به اذن و مشیت خداوند معلق کنند. این آیات در مقام بیان این مطلب است که هیچ شخصی در مالکیت و فاعلیت خود دارای استقلال نیست و ملکیت شخص بر چیزی یا تأثیر بر کاری فقط به اذن و مشیت خداوند خواهد بود. گفتن جمله «ان شاء الله» را نشان دهنده رعایت ادب در پیشگاه خداوند دانستهاند.[۲۷]
نکته مهم دیگر آیه (خواه مخاطبش فقط پیامبر باشد یا او باشد و دیگران) این است که هیچ سببی در جهان هستی بدون اراده و اذن و قدرت خداوند، هیچگونه تأثیری نخواهد داشت و این به معنای نفی استقلال موجودات در تأثیرگذاری است و این که همه چیز در جهان فقط با اذن و اراده و خواست خداوند تحقق مییابد. ارتباط این آیه با توکل نیز روشن است زیرا انسانی که عارف به مقام پرودگارش است و در برابر او تسلیم است خود را هیچگاه سببی مستقل در صدور افعال و انجام کارهایش نمیداند و تمام قدرت را از آنِ خدا میداند به همین سبب هرگاه تصمیم بر انجام کاری میگیرد و عزمش را جزم میکند؛ بر خداوند توکل میکند چنان چه آیه ۱۵۹ سوره آلعمران به پیامبر میفرماید: فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ ۚ إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ( ترجمه: اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.) [۲۸]
در فضیلت تلاوت سوره کهف، روایات بسیاری از پیامبر(ص) و ائمه(ع) نقل شده است که اهمیت محتوای این سوره را بیان میکند،[۲۹] از جمله:
۱. بنابر حدیثی از پیامبر(ص)، هنگام نزول سوره کهف هفتاد هزار فرشته آن را بدرقه کردند و عظمت این سوره آسمان و زمین را پر کرد. هر کس این سوره را در روز جمعه بخواند، خداوند گناهان او تا جمعه دیگر را میآمرزد (طبق روایتی او را از گناه حفظ میکند) و به او نوری میبخشد که به آسمان میتابد (میرسد) و از فتنه دجال محفوظش میدارد.[۳۰]
۲. از امام صادق(ع) نقل شده است که اگر کسی هر شب جمعه سوره کهف را بخواند، شهید از دنیا میرود و با شهدا مبعوث میشود و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.[۳۱]
خواصی نیز برای سوره کهف بیان شده است، از جمله در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «هر کس آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار میشود».[۳۲]
﴿و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک] برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت قطعا ناصواب گفتهایم ١٤﴾
﴿و چون از آنها و از آنچه که جز خدا میپرستند کناره گرفتید پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمتخود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد ١٦﴾
﴿و آفتاب را میبینی که چون برمیآید از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو میشود از سمت چپ دامن برمیچیند در حالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند این از نشانههای [قدرت] خداستخدا هر که را راهنمایی کند او راهیافته است و هر که را بیراه گذارد هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت ١٧﴾
﴿و میپنداری که ایشان بیدارند در حالی که خفتهاند و آنها را به پهلوی راست و چپ میگردانیم و سگشان بر آستانه [غار] دو دستخود را دراز کرده [بود] اگر بر حال آنان اطلاع مییافتی گریزان روی از آنها برمیتافتی و از [مشاهده] آنها آکنده از بیم میشدی ١٨﴾
﴿و این چنین بیدارشان کردیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند گویندهای از آنان گفت چقدر ماندهاید گفتند روزی یا پارهای از روز را ماندهایم [سرانجام] گفتند پروردگارتان به آنچه ماندهاید داناتر است اینک یکی از خودتان را با این پول خود به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزهتر است و از آن غذایی برایتان بیاورد و باید زیرکی به خرج دهد و هیچ کس را از [حال] شما آگاه نگرداند ١٩﴾
﴿و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکی نیست هنگامی که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع میکردند پس [عدهای] گفتند بر روی آنها ساختمانی بنا کنید پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است [سرانجام] کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند حتما بر ایشان معبدی بنا خواهیم کرد ٢١﴾
﴿به زودی خواهند گفتسه تن بودند [و] چهارمین آنها سگشان بود و میگویند پنج تن بودند [و] ششمین آنها سگشان بود تیر در تاریکی میاندازند و [عدهای] میگویند هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاهتر است جز اندکی [کسی شماره] آنها را نمیداند پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو ٢٢﴾
﴿بگو خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد وه چه بینا و شنواست برای آنان یاوری جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خود شریک نمیگیرد ٢٦﴾
﴿و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند [و] خشنودی او را میخواهند شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیادهروی است اطاعت مکن ٢٨﴾
﴿و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما برای ستمگران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را در بر میگیرد و اگر فریادرسی جویند به آبی چون مس گداخته که چهرهها را بریان میکند یاری میشوند وه چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است ٢٩﴾
﴿آنانند که بهشتهای عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبارها روان است در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته میشوند و جامههایی سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر میپوشند در آنجا بر سریرها تکیه میزنند چه خوش پاداش و نیکو تکیهگاهی ٣١﴾
﴿و برای آنان آن دو مرد را م ث ل بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو را کشتزاری قرار دادیم ٣٢﴾
﴿[تا به او رسید آنچه را باید برسد] و [آفت آسمانی] میوههایش را فرو گرفت پس برای [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود دستهایش را بر هم میزد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود و [به حسرت] میگفت ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمیساختم ٤٢﴾
﴿و برای آنان زندگی دنیا را م ث ل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان] خشک گردید که بادها پراکندهاش کردند و خداست که همواره بر هر چیزی تواناست ٤٥﴾
﴿و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه میشوند [و به آنها میفرماید] به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز] به سوی ما آمدید بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی مقرر قرار نخواهیم داد ٤٨﴾
﴿و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده میشود آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک میبینی و میگویند ای وای بر ما این چه نامهای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگی را فرونگذاشته جز اینکه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام دادهاند حاضر یابند و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمیدارد ٤٩﴾
﴿و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید آیا [با این حال] او و نسلش را به جای من دوستان خود میگیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند ٥٠﴾
﴿و [یاد کن] روزی را که [خدا] میگوید آنهایی را که شریکان من پنداشتید ندا دهید پس آنها را بخوانند و[لی] اجابتشان نکنند و ما میان آنان ورطهای قرار دهیم ٥٢﴾
﴿و چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند جز اینکه [مستحق شوند] تا سنت [خدا در مورد عذاب] پیشینیان در باره آنان [نیز] به کار رود یا عذاب رویارویشان بیاید ٥٥﴾
﴿و پیامبران [خود] را جز بشارتدهنده و بیمرسان گسیل نمیداریم و کسانی که کافر شدهاند به باطل مجادله میکنند تا به وسیله آن حق را پایمال گردانند و نشانههای من و آنچه را [بدان] بیم داده شدهاند به ریشخند گرفتند ٥٦﴾
﴿و کیستستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده و از آن روی برتافته و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را درنیابند و در گوشهایشان سنگینی [نهادیم] و اگر آنها را به سوی هدایت فراخوانی باز هرگز به راه نخواهند آمد ٥٧﴾
﴿و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است اگر به [جرم] آنچه مرتکب شدهاند آنها را مؤاخذه میکرد قطعا در عذاب آنان تعجیل مینمود [ولی چنین نمیکند] بلکه برای آنها سر رسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمییابند ٥٨﴾
﴿گفت دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان [کسی] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت ٦٣﴾
﴿پس رهسپار گردیدند تا وقتی که سوار کشتی شدند [وی] آن را سوراخ کرد [موسی] گفت آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی واقعا به کار ناروایی مبادرت ورزیدی ٧١﴾
﴿پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند [بنده ما] او را کشت [موسی به او] گفت آیا شخص بیگناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی ٧٤﴾
﴿پس رفتند تا به اهل قریهای رسیدند از مردم آنجا خوراکی خواستند و[لی آنها] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد و [بنده ما] آن را استوار کرد [موسی] گفت اگر میخواستی [میتوانستی] برای آن مزدی بگیری ٧٧﴾
﴿اما کشتی از آن بینوایانی بود که در دریا کار میکردند خواستم آن را معیوب کنم [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [درستی] را به زور میگرفت ٧٩﴾
﴿و اما دیوار از آن دو پسر [بچه] یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردی] نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم] به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتی از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی ٨٢﴾
﴿تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید به نظرش آمد که [خورشید] در چشمهای گلآلود و سیاه غروب میکند و نزدیک آن طایفهای را یافت فرمودیم ای ذوالقرنین [اختیار با توست] یا عذاب میکنی یا در میانشان [روش] نیکویی پیش میگیری ٨٦﴾
﴿برای من قطعات آهن بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد گفت بدمید تا وقتی که آن [قطعات] را آتش گردانید گفت مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم ٩٦﴾
﴿آیا کسانی که کفر ورزیدهاند پنداشتهاند که [میتوانند] به جای من بندگانم را سرپرست بگیرند ما جهنم را آماده کردهایم تا جایگاه پذیرایی کافران باشد ١٠٢﴾
﴿بگو من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک ١١٠﴾
﴿به نام خداوند رحمتگر مهربان. ستایش خدایی را که این کتاب [آسمانی] را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد ١ [کتابی] راست و درست تا [گناهکاران را] از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد و مؤمنانی را که کارهای شایسته میکنند نوید بخشد که برای آنان پاداشی نیکوست ٢ در حالی که جاودانه در آن [بهشت] ماندگار خواهند بود ٣ و تا کسانی را که گفتهاند خداوند فرزندی گرفته است هشدار دهد ٤ نه آنان و نه پدرانشان به این [ادعا] دانشی ندارند بزرگ سخنی است که از دهانشان برمیآید [آنان] جز دروغ نمیگویند ٥ شاید اگر به این سخن ایمان نیاورند تو جان خود را از اندوه در پیگیری [کار]شان تباه کنی ٦ در حقیقت ما آنچه را که بر زمین است زیوری برای آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند ٧ و ما آنچه را که بر آن است قطعا بیابانی بیگیاه خواهیم کرد ٨ مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [=خفتگان غار لوحهدار] از آیات ما شگفت بوده است ٩ آنگاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان ١٠ پس در آن غار سالیانی چند بر گوشهایشان پرده زدیم ١١ آنگاه آنان را بیدار کردیم تا بدانیم کدام یک از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب کردهاند ١٢ ما خبرشان را بر تو درستحکایت میکنیم آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم ١٣ و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک] برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند که در این صورت قطعا ناصواب گفتهایم ١٤ این قوم ما جز او معبودانی اختیار کردهاند چرا بر [حقانیت] آنها برهانی آشکار نمیآورند پس کیستستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد ١٥ و چون از آنها و از آنچه که جز خدا میپرستند کناره گرفتید پس به غار پناه جویید تا پروردگارتان از رحمتخود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد ١٦ و آفتاب را میبینی که چون برمیآید از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو میشود از سمت چپ دامن برمیچیند در حالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند این از نشانههای [قدرت] خداستخدا هر که را راهنمایی کند او راهیافته است و هر که را بیراه گذارد هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت ١٧ و میپنداری که ایشان بیدارند در حالی که خفتهاند و آنها را به پهلوی راست و چپ میگردانیم و سگشان بر آستانه [غار] دو دستخود را دراز کرده [بود] اگر بر حال آنان اطلاع مییافتی گریزان روی از آنها برمیتافتی و از [مشاهده] آنها آکنده از بیم میشدی ١٨ و این چنین بیدارشان کردیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند گویندهای از آنان گفت چقدر ماندهاید گفتند روزی یا پارهای از روز را ماندهایم [سرانجام] گفتند پروردگارتان به آنچه ماندهاید داناتر است اینک یکی از خودتان را با این پول خود به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزهتر است و از آن غذایی برایتان بیاورد و باید زیرکی به خرج دهد و هیچ کس را از [حال] شما آگاه نگرداند ١٩ چرا که اگر آنان بر شما دستیابند سنگسارتان میکنند یا شما را به کیش خود بازمیگردانند و در آن صورت هرگز روی رستگاری نخواهید دید ٢٠ و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن] قیامت هیچ شکی نیست هنگامی که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع میکردند پس [عدهای] گفتند بر روی آنها ساختمانی بنا کنید پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است [سرانجام] کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند حتما بر ایشان معبدی بنا خواهیم کرد ٢١ به زودی خواهند گفتسه تن بودند [و] چهارمین آنها سگشان بود و میگویند پنج تن بودند [و] ششمین آنها سگشان بود تیر در تاریکی میاندازند و [عدهای] میگویند هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاهتر است جز اندکی [کسی شماره] آنها را نمیداند پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو ٢٢ و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد ٢٣ مگر آنکه خدا بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است هدایت کند ٢٤ و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن] افزودند ٢٥ بگو خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد وه چه بینا و شنواست برای آنان یاوری جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خود شریک نمیگیرد ٢٦ و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان کلمات او را تغییردهندهای نیست و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت ٢٧ و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند [و] خشنودی او را میخواهند شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیادهروی است اطاعت مکن ٢٨ و بگو حق از پروردگارتان [رسیده] است پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند که ما برای ستمگران آتشی آماده کردهایم که سراپردههایش آنان را در بر میگیرد و اگر فریادرسی جویند به آبی چون مس گداخته که چهرهها را بریان میکند یاری میشوند وه چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است ٢٩ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند [بدانند که] ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است تباه نمیکنیم ٣٠ آنانند که بهشتهای عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبارها روان است در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته میشوند و جامههایی سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر میپوشند در آنجا بر سریرها تکیه میزنند چه خوش پاداش و نیکو تکیهگاهی ٣١ و برای آنان آن دو مرد را م ث ل بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشاندیم و میان آن دو را کشتزاری قرار دادیم ٣٢ هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع] میداد و از [صاحبش] چیزی دریغ نمیورزید و میان آن دو [باغ] نهری روان کرده بودیم ٣٣ و برای او میوه فراوان بود پس به رفیقش در حالی که با او گفت و گو میکرد گفت مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم ٣٤ و در حالی که او به خویشتن ستمکار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمیکنم این نعمت هرگز زوال پذیرد ٣٥ و گمان نمیکنم که رستاخیز بر پا شود و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از این را در بازگشتخواهم یافت ٣٦ رفیقش در حالی که با او گفت و گو میکرد به او گفت آیا به آن کسی که تو را از خاک سپس از نطفه آفرید آنگاه تو را [به صورت] مردی درآورد کافر شدی ٣٧ اما من [میگویم] اوستخدا پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمیسازم ٣٨ و چون داخل باغتشدی چرا نگفتی ماشاء الله نیرویی جز به [قدرت] خدا نیست اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود میبینی ٣٩ امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید و بر آن [باغ تو] آفتی از آسمان بفرستد تا به زمینی هموار و لغزنده تبدیل گردد ٤٠ یا آب آن [در زمین] فروکش کند تا هرگز نتوانی آن را به دست آوری ٤١ [تا به او رسید آنچه را باید برسد] و [آفت آسمانی] میوههایش را فرو گرفت پس برای [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود دستهایش را بر هم میزد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود و [به حسرت] میگفت ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمیساختم ٤٢ و او را در برابر خدا گروهی نبود تا یاریش کنند و توانی نداشت که خود را یاری کند ٤٣ در آنجا [آشکار شد که] یاری به خدای حق تعلق دارد اوست بهترین پاداش و [اوست] بهترین فرجام ٤٤ و برای آنان زندگی دنیا را م ث ل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [چنان] خشک گردید که بادها پراکندهاش کردند و خداست که همواره بر هر چیزی تواناست ٤٥ مال و پسران زیور زندگی دنیایند و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است ٤٦ و [یاد کن] روزی را که کوهها را به حرکت درمیآوریم و زمین را آشکار [و صاف] میبینی و آنان را گرد میآوریم و هیچ یک را فرو گذار نمیکنیم ٤٧ و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه میشوند [و به آنها میفرماید] به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز] به سوی ما آمدید بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی مقرر قرار نخواهیم داد ٤٨ و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده میشود آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک میبینی و میگویند ای وای بر ما این چه نامهای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگی را فرونگذاشته جز اینکه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام دادهاند حاضر یابند و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمیدارد ٤٩ و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید آیا [با این حال] او و نسلش را به جای من دوستان خود میگیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند ٥٠ [من] آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم ٥١ و [یاد کن] روزی را که [خدا] میگوید آنهایی را که شریکان من پنداشتید ندا دهید پس آنها را بخوانند و[لی] اجابتشان نکنند و ما میان آنان ورطهای قرار دهیم ٥٢ و گناهکاران آتش [دوزخ] را میبینند و درمییابند که در آن خواهند افتاد و از آن راه گریزی نیابند ٥٣ و به راستی در این قرآن برای مردم از هر گونه م ث لی آوردیم و[لی] انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد ٥٤ و چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند جز اینکه [مستحق شوند] تا سنت [خدا در مورد عذاب] پیشینیان در باره آنان [نیز] به کار رود یا عذاب رویارویشان بیاید ٥٥ و پیامبران [خود] را جز بشارتدهنده و بیمرسان گسیل نمیداریم و کسانی که کافر شدهاند به باطل مجادله میکنند تا به وسیله آن حق را پایمال گردانند و نشانههای من و آنچه را [بدان] بیم داده شدهاند به ریشخند گرفتند ٥٦ و کیستستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده و از آن روی برتافته و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را درنیابند و در گوشهایشان سنگینی [نهادیم] و اگر آنها را به سوی هدایت فراخوانی باز هرگز به راه نخواهند آمد ٥٧ و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است اگر به [جرم] آنچه مرتکب شدهاند آنها را مؤاخذه میکرد قطعا در عذاب آنان تعجیل مینمود [ولی چنین نمیکند] بلکه برای آنها سر رسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمییابند ٥٨ و [مردم] آن شهرها چون بیدادگری کردند هلاکشان کردیم و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم ٥٩ و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم هر چند سالها[ی سال] سیر کنم ٦٠ پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند ماهی خودشان را فراموش کردند و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت ٦١ و هنگامی که [از آنجا] گذشتند [موسی] به جوان خود گفت غذایمان را بیاور که راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم ٦٢ گفت دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان [کسی] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت ٦٣ گفت این همان بود که ما میجستیم پس جستجوکنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند ٦٤ تا بندهای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم ٦٥ موسی به او گفت آیا تو را به شرط اینکه از بینشی که آموخته شدهای به من یاد دهی پیروی نم ٦٦ گفت تو هرگز نمیتوانی همپای من صبر کنی ٦٧ و چگونه میتوانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی ٦٨ گفت ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد ٦٩ گفت اگر مرا پیروی میکنی پس از چیزی سوال مکن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز کنم ٧٠ پس رهسپار گردیدند تا وقتی که سوار کشتی شدند [وی] آن را سوراخ کرد [موسی] گفت آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی واقعا به کار ناروایی مبادرت ورزیدی ٧١ گفت آیا نگفتم که تو هرگز نمیتوانی همپای من صبر کنی ٧٢ [موسی] گفت به سبب آنچه فراموش کردم مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر ٧٣ پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند [بنده ما] او را کشت [موسی به او] گفت آیا شخص بیگناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی ٧٤ گفت آیا به تو نگفتم که هرگز نمیتوانی همپای من صبر کنی ٧٥ [موسی] گفت اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم دیگر با من همراهی مکن [و] از جانب من قطعا معذور خواهی بود ٧٦ پس رفتند تا به اهل قریهای رسیدند از مردم آنجا خوراکی خواستند و[لی آنها] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند پس در آنجا دیواری یافتند که میخواست فرو ریزد و [بنده ما] آن را استوار کرد [موسی] گفت اگر میخواستی [میتوانستی] برای آن مزدی بگیری ٧٧ گفت این [بار دیگر وقت] جدایی میان من و توست به زودی تو را از تاویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت ٧٨ اما کشتی از آن بینوایانی بود که در دریا کار میکردند خواستم آن را معیوب کنم [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [درستی] را به زور میگرفت ٧٩ و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند پس ترسیدیم [مبادا] آن دو را به طغیان و کفر بکشد ٨٠ پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد ٨١ و اما دیوار از آن دو پسر [بچه] یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردی] نیکوکار بود پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم] به حد رشد برسند و گنجینه خود را که رحمتی از جانب پروردگارت بود بیرون آورند و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم این بود تاویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی ٨٢ و از تو در باره ذوالقرنین میپرسند بگو به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند ٨٣ ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی وسیلهای بدو بخشیدیم ٨٤ تا راهی را دنبال کرد ٨٥ تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید به نظرش آمد که [خورشید] در چشمهای گلآلود و سیاه غروب میکند و نزدیک آن طایفهای را یافت فرمودیم ای ذوالقرنین [اختیار با توست] یا عذاب میکنی یا در میانشان [روش] نیکویی پیش میگیری ٨٦ گفت اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده میشود آنگاه او را عذابی سختخواهد کرد ٨٧ و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند پاداشی [هر چه] نیکوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به کاری آسان واخواهیم داشت ٨٨ سپس راهی [دیگر] را دنبال کرد ٨٩ تا آنگاه که به جایگاه برآمدن خورشید رسید [خورشید] را [چنین] یافت که بر قومی طلوع میکرد که برای ایشان در برابر آن پوششی قرار نداده بودیم ٩٠ این چنین [میرفت] و قطعا به خبری که پیش او بود احاطه داشتیم ٩١ باز راهی را دنبال نمود ٩٢ تا وقتی به میان دو سد رسید در برابر آن دو [سد] طایفهای را یافت که نمیتوانستند هیچ زبانی را بفهمند ٩٣ گفتند ای ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد میکنند آیا [ممکن است] مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدی قرار دهی ٩٤ گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده [از کمک مالی شما] بهتر است مرا با نیرویی [انسانی] یاری کنید [تا] میان شما و آنها سدی استوار قرار دهم ٩٥ برای من قطعات آهن بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد گفت بدمید تا وقتی که آن [قطعات] را آتش گردانید گفت مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم ٩٦ [در نتیجه اقوام وحشی] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند ٩٧ گفت این رحمتی از جانب پروردگار من است و[لی] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم کوبد و وعده پروردگارم حق است ٩٨ و در آن روز آنان را رها میکنیم تا موجآسا بعضی با برخی درآمیزند و [همین که] در صور دمیده شود همه آنها را گرد خواهیم آورد ٩٩ و آن روز جهنم را آشکارا به کافران بنماییم ١٠٠ [به] همان کسانی که چشمان [بصیرت]شان از یاد من در پرده بود و توانایی شنیدن [حق] نداشتند ١٠١ آیا کسانی که کفر ورزیدهاند پنداشتهاند که [میتوانند] به جای من بندگانم را سرپرست بگیرند ما جهنم را آماده کردهایم تا جایگاه پذیرایی کافران باشد ١٠٢ بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم ١٠٣ [آنان] کسانیاند که کوشششان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود میپندارند که کار خوب انجام میدهند ١٠٤ [آری] آنان کسانیاند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و روز قیامت برای آنها [قدر و] ارزشی نخواهیم نهاد ١٠٥ این جهنم سزای آنان است چرا که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند ١٠٦ بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند باغهای فردوس جایگاه پذیرایی آنان است ١٠٧ جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمیکنند ١٠٨ بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد قطعا دریا پایان مییابد هر چند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم ١٠٩ بگو من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک ١١٠﴾