معاویة بن ابی‌سفیان

مقاله متوسط
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
شناسه ارزیابی نشده
نارسا
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از معاویه پسر ابوسفیان)
معاویة بن ابی‌سفیان
مشخصات فردی
نام کاملمعاویة بن ابوسفیان
کنیهابوعبدالرحمان
زادروزپنج سال پیش از بعثت
زادگاهمکه
محل زندگیمکه، شام
نسب/قبیلهقریشی اموی
خویشاوندانابی سفیان(پدر)، یزید بن معاویه(فرزند)
درگذشت۶۰ هجری، دمشق
مدفندمشق
مشخصات دینی
زمان اسلام آوردنپس از فتح مکه
نقش‌های برجستهاستانداری شام در زمان عمر بن خطاب و عثمان بن عفان، نخستین خلیفه اموی


معاویة بن ابی‌سفیان (مرگ: ۶۰ق)، نخستین حاکم اموی است که پس از صلح امام حسن(ع) تا سال ۶۰ قمری، حدود بیست سال، در دمشق خلافت کرد. او در فتح مکه اسلام آورد و از طُلَقاء (آزادشدگان) بود. او در زمان ابوبکر در فتح سرزمین شام حاضر بود و در زمان عمر بن خطاب استاندار اردن و سپس استاندار تمام سرزمین شام شد. در شورش علیه عثمان بن عفان، علی‌رغم درخواست عثمان، به یاری او نشتافت. در زمان خلافت امام علی(ع) به اسم خونخواهی عثمان، جنگ صفین را به راه‌انداخت. پس از شهادت امام علی(ع)، در معاهده صلح با امام حسن، خلافت مسلمین را به دست گرفت و دمشق را پایتخت حکومت خود کرد. در زمان او، فتوحات بیشتر در سرزمین‌های غربی و شمال آفریقا بود و در سرزمین‌های شرقی به تثبیت فتوحات پیشین تاکید داشت. معاویه خلافت را به سلطنت تغییر داد و برای بیعت گرفتن برای پسرش یزید، تلاش‌های فراوان کرد. برای اداره کشور، دیوان‌های جدیدی را بنا نهاد. او با شورش‌های خوارج و شیعیان مواجه بود و آن‌ها را سرکوب کرد. معاویه را یکی از سران عثمانیه قلمداد کرده‌اند.

زندگی

ابوعبدالرحمان معاویة بن ابوسفیان صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی قریشی اموی، در سال پنجم پیش از بعثت متولد شد. تولد او در برخی منابع تاریخی، هفت یا ۱۳ سال قبل از بعثت ذکر شده است.[۱] مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف است[۲] که دستور داد جنازه حمزه، عموی پیامبر را مثله کنند. سپس جگر او را به دندان گرفت و به هند جگرخوار (آكلة الأكباد) معروف شد.[۳] به همین دلیل در زیارت عاشورا از معاویه به ابن آکلة الاکباد یاد شده است.[۴] بر اساس منابع تاریخی، معاویه به همراه پدر، مادر و برادرش در فتح مکه اسلام آورده و یکی از طلقاء و همچنین از مصادیق مؤلفة قلوبهم خوانده شده است.[۵] برخی منابع از معاویه نقل کرده‌اند که ادعا کرده پیش از آن اسلام آورده اما آن را از پدر و مادرش پنهان می‌کرده است.[۶] معاویه در برخی منابع، از کاتبان پیامبر[۷] و در برخی دیگر از کاتبان قرآن کریم دانسته شده است.[۸] بسیاری از روایات حاوی تکریم و فضیلت‌های وی، ساختگی دانسته شده است.[۹]

معاویه، برادر یکی از همسران پیامبر به نام ام حبیبه بود. با این‌حال از میان برادران همسران پیامبر (ص)، تنها او را خال المؤمنین (دایی مؤمنان)خوانده‌اند.[۱۰] او از ابوبکر، عمر، عثمان و خواهرش ام حبیبه حدیث نقل کرده است. همچنین گروهی از صحابه و تابعین از او حدیث نقل کرده‌اند.[۱۱]

معاویه در جنگ یمامه شرکت کرد و پس از آن به همراه برادرش یزید در سپاه ابوبکر، به شام رفت. در فتح شهرهای ساحلی صیدا، عرقه، جبیل، بیروت، عکا و صور حضور داشت.[۱۲]

معاویه اعتماد عمر بن خطاب را جلب کرد و عمر او را استاندار اردن و برادرش یزید را، استاندار همه سرزمین شام کرد. پس از مرگ برادرش در حادثه طاعون عَمواس، عمر همه قلمرو شام را نیز به معاویه سپرد و زمانی که عثمان بن عفان به خلافت رسید، معاویه را به استانداری همه سرزمین شام منصوب کرد و سرانجام پس از کشته شدن عثمان، از بیعت با امام علی(ع) سر باز زد و به اسم خونخواهی عثمان به نزاع با امام برخاست. مردم شام به خونخواهی عثمان و جنگ با امام علی(ع) با او بیعت کردند.[۱۳] این اختلاف تا آخر دوران حکومت امام علی(ع) بود. پس از شهادت امام علی(ع)، میان معاویه و امام حسن(ع) صلح برقرار شد و امام حسن(ع) در این صلح، به نفع معاویه کنار رفت.[۱۴] او پس از صلح امام حسن(ع) تا آخر عمرش خلیفه مسلمین بود.

مرگ معاویه
هنگامی که معاویه به بیماری منجر به مرگش گرفتار شد، یزید در دمشق نبود. او ضحاک بن قیس و مسلم بن عتبه را فراخواند و وصیت خود به یزید را تسلیم آنان کرد. او به شدت نگران رهبران مخالف یعنی امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن ابی بکر بود. و در وصیت خود در مورد نحوه برخورد با هر یک از آنها توصیه‌های جداگانه‌ای نمود.[۱۵]

او در ۱۵ رجب ۶۰ مرد[۱۶] و او را در شام دفن کردند اما پس از غلبه عباسیان بر شام قبر او را نبش کردند و به جز خاکستر در آن نیافتند.[۱۷]

قبری در قبرستان باب الصغیر به وی منسوب است.[نیازمند منبع]

عهد سه خلیفه اول

یزید بن ابی سفیان در فتح شامات فرماندهی داشته و ابوبکر معاویه را در کنار برادرش ولایت داده بود.[۱۸] پس از مرگ یزید معاویه در دوره عمر، به ولایت شام منصوب شد. برخی مورخان از تسامح عمر نسبت به معاویه اظهار شگفتی کرده‌اند.[۱۹] حسن بصری می‌گوید معاویه از همان زمان عمر خود را برای خلافت آماده می‌کرد.[۲۰] عمر تمام شامات را به معاویه سپرد.[۲۱] معاویه می‌گفت: به خدا سوگند که او تنها با منزلتی که نزد عمر داشت این چنین بر مردم تسلط یافت.[۲۲] عثمان در برابر اعتراضاتی که نسبت به معاویه می‌شد می‌گفت: چگونه او را عزل کنم در حالیکه عمر او را نصب کرده است.[۲۳] در دوره عثمان، شام منطقه امن او به شمار می‌آمد. او قُرّاء کوفه و نیز ابوذر را به آنجا تبعید کرد؛ گرچه معاویه برای حفظ موقعیت خود و جلوگیری از تأثیرگذاری اینان بر مردم، آنان را از شام بیرون کرد.[۲۴] شام تربیت شده معاویه بود، این امری است که در طی حکومت بنی امیه، در وفاداری کامل مردم شام به آن‌ها، آشکار شد. گفته‌اند که سران بنی امیه نزد سفاح شهادت دادند که جز بنی امیه اقوامی برای پیامبر(ص) نمی‌شناختند.[۲۵]

از معاویه نقل شده که گفته بود: «نحن شجرة رسول الله».[۲۶] او همچنین با عنوان کاتب وحی و خال المؤمنین کوشید تا موقعیت دینی خود را تحکیم کند. او کسانی از راویان حدیث را واداشت تا ده‌ها حدیث در فضیلت او بسازند و در میان مردم رواج دهند.[۲۷]

شورش علیه عثمان
معاویه از آغاز شورش بر ضد عثمان، در پی بهره‌برداری از آن بود. او در برهه‌ای از زمان از عثمان خواست به شام نزد او بیاید تا از دست مخالفان در امان باشد. اما عثمان این پیشنهاد را نپذیرفت.[۲۸] بعدها که شورش سخت شد، معاویه تنها راه را در این دید که عثمان کشته شود. بنابراین هیچ کمکی به عثمان نکرد، تا جایی که عثمان در اوج گرفتاری خود متوجه این امر شد و نامه عتاب آمیزی به معاویه نوشت.[۲۹] معاویه بعدها امویان را وارث عثمان می‌دانسته و به خونخواهی وی علیه امام علی(ع) شورش کرد. این تحرکات موجب شد تا او را یکی از بنیانگذاران عثمانیه تلقی کنند.[۳۰] پس از کشته شدن عثمان و فرار همسرش به شام، معاویه از او خواستگاری کرد؛ اما او نپذیرفت.[۳۱]

معاویه در نامه‌های خود به امام علی بر این امر تکیه داشت که: خلیفه ما عثمان مظلوم کشته شده و خدا فرمود: «هر کسی مظلوم کشته شود، ما برای ولی او قدرتی قرار دادیم» پس ما به عثمان و فرزندان او سزاوارتریم.[۳۲] معاویه با تبلیغات فراوان خود را وارث عثمان می‌خواند.[نیازمند منبع]

عهد امام علی(ع)

امام علی(ع) در همان آغاز خلافت به نماینده معاویه گفت: به معاویه بگو که من از امیری وی بر شام خشنود نیستم و مردم نیز هیچگاه به خلافت او رضایت نخواهند داد.[۳۳] معاویه پیش از رخداد جمل به زبیر نوشت: از مردم شام برای او بیعت گرفته است، اگر عراق را تصاحب کند در شام مشکلی نخواهد داشت. زبیر از این نامه خشنود و دلگرم شد.[۳۴] معاویه بر آن بود تا یکی از شخصیت‌های سیاسی قریش به ویژه آنان را که در شوری حضور داشتند به خود جذب کند تا از او بهره برداری سیاسی کند. امام به همین نکته اشاره کرده بود که قریشی‌هایی که در شام‌اند، هیچکدام در شورا پذیرفته نشده و خلافت برای آنان روا نیست.[۳۵] معاویه در نامه‌ای به امام علی نیز مسأله شورا را مطرح کرد.[۳۶]

امام خواست تا عبدالله بن عباس را به حکومت شام بفرستد. به معاویه نامه نوشت و معاویه در پاسخ تنها نامه‌ای سفید برای امام فرستاد و نماینده معاویه گفت از جانب مردمی می‌آید که معتقدند تو عثمان را کشته‌ای و جز به کشتن تو رضایت نمی‌دهند.[۳۷] معاویه با بهره بردن از جنگ جمل و با استناد به مقابله طلحه، زبیر و عایشه، دخالت امام در قتل عثمان را بیشتر تبلیغ می‌کرد.[۳۸] پس از جنگ جمل، امام در کوفه مستقر شد؛ زیرا انتظار درگیری با سپاه شام می‌رفت و این کار از عراق برمی‌آمد. به جزشام دیگر بلاد با امام بیعت کرده بودند. امام در نامه‌هایی کوشید معاویه را به اطاعت قانع کند. اما معاویه با استناد به اینکه گماشته عمر است، از اطاعت سر باز می‌زد.[۳۹] معاویه از امام خواست تا شام و مصر را به او واگذارد و پس از او بیعت کسی را برعهده‌اش نگذارد و در مقابل او با امام بیعت می‌کند. امام در پاسخ گفت «لم یکن الله لیرانی اتخذ المضلین عضدا» «خدا مرا نبیند آن روز که گمراهان را یاور خویش قرار داده باشم.»[۴۰]

معاویه در سخنی در شام گفت: «برای چه علی در خلافت برتر از من است؟ اگر حجاز با او بیعت کرده است، شام با من بیعت کرده. حجاز و شام برابر است.» او در نامه ای همین کلمات را به امام نوشت: «تا وقتی مردم حجاز مراعات حق را می‌کردند، در این باره حاکم بر شام بودند. اما اکنون که حق را ترک کرده‌اند، این حق از آن شامیان شده است.»[۴۱] امام در پاسخ نوشت: «اما در مورد این سخن که گفتی «اینک اهل شام حاکم بر اهل حجازند» مردی از قریشیان را نشان ده که در شورا پذیرفته شود، یا خلافت بر وی روا باشد. اگر چنین ادعا کنی، مهاجران و انصار تکذیبت کنند... بیعت با من همگانی و فراگیر بود نظر خلاف کسی در آن راه ندارد و تجدید گزینشی در کار نیست.»[۴۲]


جنگ صفین

پس از اینکه نامه نگاری‌ها و تلاش امام برای برکناری معاویه و اقناع وی ناکام ماند،[۴۳] امام مصمم بر جهاد شد. امام بزرگان اصحابش از مهاجر و انصار را فراخواند و پس از آن در خطبه‌ای مردم را به جهاد فراخواند. جنگ در صفر سال ۳۷ هجری در منطقه‌ای به نام صفین رخ داد. در میانه جنگ هنگامی که سپاه معاویه رو به شکست بود، قرآن بر نیزه کردند و بدین رو برخی از سپاهیان امام علی(ع) از ادامه جنگ سر باز زدند. سرانجام، داورانی برای حکمیت میان دو طرف تعیین شد و جنگ بدون نتیجه خاتمه یافت.[۴۴]

پس از جنگ صفین

امام پس از نهروان کوشید تا مردم عراق را برای جنگ مجدد با شام بسیج کند. شمار کسانی که حاضر به همراهی امام بودند، اندک بود. امام از مردم خواست تا همراهش شوند، اما کم‌تر پاسخ مساعد می‌شنید. امام خطبه‌هایی[۴۵] در نکوهش مردم دارد. «گرفتار کسانی شده‌ام که چون امر می‌کنم فرمان نمی‌برند و چون می‌خوانم پاسخ نمی‌دهند.»[۴۶] معاویه به سستی مردم عراق در نبرد با خود آگاه بود. در این اوضاع مصمم شد تا با تجاوز به نواحی مختلف تحت سلطه امام در جزیرة العرب و حتی عراق، قدرت امام را تضعیف کند و راه را برای گشودن عراق فراهم کند.[۴۷] معاویه می‌گفت: این قتل و تاراج‌ها مردم عراق را می‌ترساند و کسانی را که در زمره مخالفانند، یا تصمیم به جدایی دارند، در کار خود دلیر می‌گرداند. آنان را که از کشاکش‌ها بیمناک‌اند به نزد ما فرا می‌خواند.[۴۸] این تهاجمات به نام «غارات» معروف‌اند. ابواسحق ثقفی فهرستی از این غارات را در کتاب الغارات تألیف کرده است.

تجاوزهای سپاه شام

ابواسحق ابراهیم ثقفی در کتاب الغارات، حملات سپاه معاویه به دیگر مناطق را برمی‎شمرد.
حمله به مصر

مصر نخستین منطقه‎ای بود که سپاه شام به آن حمله کرد. قیس بن سعد والی مصر، در زمان جنگ صفین به همراهی امام آمد. پس از صفین محمد بن ابی بکر، حاکم مصر بود و به خاطر اوضاع آشفته مصر، امام مالک را به مصر اعزام کرد. معاویه با آگاهی از این مسأله، نقشه قتل مالک را کشید و مالک در قلزم به شهادت رسید. معاویه قول مصر را به عمرو عاص داده بود. عمرو با سپاهی عظیم به سمت مصر حرکت کرد. کنانة بن بشر با دو هزار نفر در خارج از شهر به جنگ عمرو رفت و در جنگ کشته شد و شکست خورد. در مصر نیز مردم از اطراف محمد پراکنده شدند. معاویة بن خدیج فرمانده نیروهای مقدم سپاه شام، او را در خرابه‎ای یافت و گردن زد و در شکم مرداری نهاد و آتش زد.[۴۹] بدین ترتیب مصر از دست امام خارج شد و عمرو عاص تا سال ۴۳ که مرد، بر آنجا حکم راند.

تجاوز به بصره

معاویه با مشورت عمرو عاص، عبدالله بن عامر حضرمی را به بصره فرستاد تا به نام خونخواهی عثمان، حامیان را جمع کند و شهر را تصرف کنند. ابن عامر قبیله بنی تمیم را گرد آورد. ضحاک بن عبدالله هلالی در حمایت از امام علی به او اعتراض کرد. بیشتر تمیمیان به حمایت از ابن عامر برخاستند. معاویه از ابن عامر خواسته بود تا به مضری‌ها اعتماد کند. این مسأله سبب رنجش ازدیان شد. زیاد بن عبید نایب حکومت بصره به عبدالله بن عباس والی بصره که در کوفه بود نامه نوشت. زیاد با استفاده از حمایت ازدیان نماز جمعه اقامه کرد و از آنان خواست تا در برابر بنی تمیم بایستد. امام زیاد بن ضبیعه تمیمی را به بصره فرستاد تا بنی تمیم را از حمایت ابن عامر باز دارد. با تلاش وی برخی تمیمیان بازگشتند. در این موقعیت وی به دست خوارج کشته شد. امام جاریة بن قدامه را با پنجاه تن از تمیمیان به بصره فرستاد. او نامه امام را برای شیعیان خواند. در جنگی که درگرفت، بنی تمیم شکست خوردند.[۵۰]

تجاوز به عراق

معاویه ضحاک بن قیس را به عراق فرستاد و سفارش کرد به هر جا رسید، غارت کند و یاران علی را بکشد و به سرعت جای دیگر رود. ضحاک به کوفه آمد و اموال مردم را تاراج کرد و به کاروان حجاج یورش برد. امام(ع) حجر بن عدی را با چهار هزار نفر در پی ضحاک فرستاد. حجر در تدمر به ضحاک رسید و در نبردی ۱۹ تن از شامیان و دو تن از یاران حجر کشته شدند. ضحاک شبانه گریخت.
حمله سپاهی به فرماندهی نعمان بن بشیر به عین التمر در حوالی فرات از دیگر تجاوزات معاویه بود. این حمله با اندکی درگیری و گریختن نعمان به پایان رسید. پس از این حملات عدی بن حاتم با دو هزار نفر به اراضی پایین شام حمله‌هایی کردند.[۵۱]
معاویه نیز سپاهی را به سوی دومة الجندل فرستاد تا از آنان زکات بگیرد. امام نیز سپاهی همراه مالک بن کعب فرستاد. دو سپاه یک روز جنگیدند و سپاه شام بازگشت.[۵۲]
از دیگر حملات، حمله سفیان بن عوف غامدی با شش هزار نفر به سوی هیت بود. از آنجا به سمت شهر انبار رفتند. یاران امام در شهر اندک بودند. متجاوزان شهر انبار را غارت کردند. امام سعید بن قیس همدانی را با هشت هزار نفر به تعقیب آنان فرستاد، اما آنان وارد شام شده بودند.[۵۳]

حمله به حجاز

در ایام حج سال ۳۹، معاویه سپاهی را به فرماندهی یزید بن شجره رهاوی به مکه فرستاد تا در ایام حج مردم را به معاویه دعوت کند. امام در مقابل، سپاهی را به فرماندهی معقل بن قیس ریاحی به مکه اعزام کرد. سپاه شام بدون درگیری، پس از مراسم حج، به شام بازگشت. معقل تا وادی القری آنان را تعقیب کرد و تنها چند تن از واماندگانشان را اسیر کرد و بعداً با اسرای عراق معاوضه شدند.[۵۴]

تجاوز بُسْر بن ارطاة به حجاز و یمن یکی از خشن‌ترین غارات معاویه بود. معاویه از او خواست هر جا شیعیان را یافت، بکشد. حامیان عثمان در یمن، پس از اختلاف در عراق بر عبیدالله بن عباس حاکم یمن شوریدند و از معاویه کمک خواستند. بسر نخست به مدینه رفت و ابوایوب انصاری به دلیل نداشتن نیرو از آنجا گریخت و بسر خانه‌اش را آتش زد و مردم را به بیعت واداشت و ابوهریره را حاکم شهر کرد. سپس به مکه و طائف رفت. در تباله گروهی از شیعیان را کشت. مردم مکه از ترس بُسر گریزان شدند. بسر همسر و فرزندان عبیدالله بن عباس را اسیر کرد و فرزندانش را سر برید. سپس به نجران رفت و عبدالله بن عبدالمدان پدر زن عبیدالله را کشت. بسر به سمت یمن رفت. شماری از شیعیان اندک دفاعی کردند و بسیاری کشته شدند. بُسر صد تن از ایرانی‎زادگان شیعه را سر برید. پس از آن به سوی حضر موت که گفته می‌شد شیعیان بسیاری در آنجا ساکن‌اند،حرکت کرد. امام پس از شنیدن حملات بسر، جاریة بن قدامه را همراه سپاهی به تعقیب او فرستاد. وقتی به مکه رسید، بسر از آنجا رفته بود. گفته شده است پیش از آنکه جاریه به کوفه درآید، امام علی(ع) به شهادت رسیده بود و زمانی که به کوفه آمد، با امام حسن(ع) بیعت کرد.[۵۵]

تشکیل خلافت اموی

پس از شهادت امام علی(ع)، مردم شام در بیت المقدس با معاویه به عنوان خلیفه بیعت کردند و او را امیرالمؤمنین نامیدند.[۵۶] معاویه سپس به سوی عراق شتافت. امام حسن(ع) در کوفه، با سپاه دوازده هزار نفری که عبدالله بن عباس نیز در میان آنان بود، به سمت مدائن بیرون آمد. هنگامی که به ساباط رسید، در وفاداری اصحابش، تردید کرد، به ویژه بعد از تلاش معاویه برای رشوه دادن به فرماندهٔ سپاه و توفیقش در دلجویی از عبیدالله بن عباس. در این هنگام امام حسن(ع) از جنگ دست شست و در گفتگوهایی که میان او و معاویه صورت گرفت، امام حسن(ع) حکومت را به معاویه واگذار کرد. امام صلح با معاویه را به شرطی برگزید که امامت مسلمانان پس از معاویه با او باشد. معاویه به دنبال صلح وارد کوفه شد و امام حسن و امام حسین با او بیعت کردند. در اثر اجتماع مردم گرد وی، آن سال «عام الجماعة» نامیده شد؛ زیرا امت به استثنای خوارج با یک خلیفه بیعت کردند.[۵۷] جاحظ با اشاره به آنکه معاویه در آن سال بر ملک مستولی شد و بر دیگر اعضای شورا و جماعت مهاجر و انصار به استبداد گرایید، می‌گوید: معاویه آن سال را عام الجماعه نامید، در حالیکه آن سال «عام فرقه و قهر و جبر و غلبه» بود. سالی که امامت به ملوکیت و نظام نبوی به نظام کسرایی تبدیل و خلافت مغصوب و قیصری شد.[۵۸]

حکومت معاویه اولین تجربه حاکمی بود که در میان اختلافات دینی-سیاسی، و احیاناً قبیله‎ای و منطقه‎ای، به وسیله زور و با بهره‎گیری از حیله‌های سیاسی، قدرت را به دست آورد.[۵۹] معاویه تصریح دارد که خلافت را نه با محبت و دوستی و رضایت مردم، بلکه با شمشیر به دست آورده است.[۶۰] به این ترتیب حکومت اموی به وجود آمد و معاویه خلیفه امت اسلامی شد. این سلسله ۹۱ سال (۱۳۲ق.-۴۱ق.) دوام یافت. در این مدت ۱۴ نفر خلیفه شدند[۶۱]. نخستین آنان معاویة بن ابی سفیان و آخرین ایشان مروان بن محمد بود.[۶۲]

تلاش‌های پیش از خلافت
معاویه در ظاهر اعلام کرده بود که مخالفت او با امام علی(ع) برای خلافت نیست. او پیش از جنگ جمل به زبیر نوشت: از مردم شام برای او بیعت گرفته، اگر عراق را تصاحب کند در شام مشکلی نخواهد داشت. زبیر از این نامه خشنود و دلگرم شد.[۶۳] معاویه برای انتخاب خلیفه جدید، نظریه «شورای بین مسلمانان» را طرح کرده بود. معاویه بر آن بود تا یکی از شخصیت‌های سیاسی قریش، به ویژه آنان را که در شورا حضور داشتند به خود جذب و از آنان بهره برداری سیاسی کند. معاویه در نامه‎ای به امام علی نیز مسئله را مطرح کرد.[۶۴]

گزارش‌های دیگر حاکی است که او در آغاز به نام «امیر» با مردم شام با او بیعت کرد نه «امیر المؤمنین»، اما پس از شهادت علی ادعای خلافت کرد و مردم به نام «امیر المؤمنین» با او بیعت کردند.[۶۵] معاویه به حاکم حمص نوشت تا بر اساس هر آنچه مردم شام با او بیعت کردند، مردم با او بیعت کنند. اشراف حمص راضی به بیعت با معاویه به عنوان امیر نشده، گفتند که بدون خلیفه به خون‎خواهی عثمان نخواهند رفت. بدین ترتیب مردم حمص اولین کسانی بودند که به عنوان «خلیفه» با معاویه بیعت کردند. پس از آن، مردم شام نیز با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند.[۶۶]

از آن رو که معاویه از طلقاء بود، مسئله خلافتش دشوار می‌نمود. معاویه در شام خود را با عنوان «خال المؤمنین»( یعنی دایی مؤمنان، زیرا ام حبیبه

خواهرش از همسران پیامبربود) و «کاتب وحی» شناساند و می‌کوشید آن مشکل را جبران کند.[۶۷]

روش سیاسی معاویه

پس از صلح معاویه با امام حسن(ع)، دوران نخست خلافت پایان یافت و عصر اموی آغاز شد. معاویه دمشق را پایتخت حکومت قرار دارد. او با توجه به اهدافش سعی کرد پایه‌های حکومتش را استوار کند. مهم‌ترین تلاش‌های وی عبارت‌اند از: تغییر در شالوده نظام سیاسی و محور قرار دادن نقش ارتش، اداره و موازنه قبایلی و ایجاد ولایتعهدی و سرکوب مخالفان، خوش‌رفتاری و بذل و بخشش نسبت به شخصیت‌های بزرگ اسلامی، ایجاد امنیت به وسیله والیان مستبد و قدرتمند، اداره مستقیم کارهای حکومتی و انعطاف و سیاست‌های توسعه طلبانه او.[۶۸]مطهری اسلام پژوه معاصر در تحلیل شخصیت معاویه او را کسی دانسته که فقط در فکر خودش و برای خودش بود و انسان‌های دیگر را برای اشباع جاه‌طلبی‏‌های خود به زور استثمار کرده بود و موجودی خودخواه، خودپسند و خودپرست بود.مطهری هم چنان افزوده که ما معاویه را انسان نمی‌دانیم بلکه یک حیوان می‌دانیم، به خاطر این که معاویه فقط در فکر آخور خودش بود.[۶۹]برخی از محققان بنى امیه و به طور خاص معاویه را به جهت اتخاذ اصولى همچون ارعاب به وسیله قتل و غارت، وعده و وعیدهاى فریبنده، دروغ بستن به صالحان، و ملعبه شمردن اصول اخلاقى در سیاست؛ پویندگان مسیری دانسته‌اند که بعدها نیکولو ماکیاولى (۱۴۶۹م- ۱۵۲۷) آن را تئوریزه کرده است.[۷۰] ماکیاولیسم اساس سیاست «ماکیاول » است که غالباً به نادیده گرفتن و به زیرپای گذاشتن تمام اصول اخلاقی تعبیر می‌شود.) مکتبی که در سیاست و اداره مملکت استفاده از هر وسیله‌ای را مجاز می داند. «اصطلاح هدف وسیله را توجیه می کند»، بیان نسبتاً جامعی از اصول این مکتب است . این مکتب نشأت گرفته از افکار نیکولو ماکیاول تاریخ دان و سیاستمدار معروف ایتالیایی است. [۷۱]

مرتضی مطهری در باره سنت‌های سوء معاویه:

  • لعن و سبّ علی علیه السلام.
  • پول خرج کردن و وادار کردن به جعل حدیث علیه علی علیه السلام و به عبارت دیگر استخدام عامل روحانیت به وسیله علمای سوء
    *کشتن بیگناهان بدون تقصیر و از بین بردن احترام نفوس
    *معمول کردن عمل ناجوانمردانه مسموم کردن

مانند مسموم کردن: امام حسن علیه السلام و مالک اشتر و سعد وقّاص و عبدالرحمن پسر خالدبن ولید
* موروثی کردن خلافت در خاندان خود
*دامن زدن به آتش امتیاز نژادی و فضیلت عرب بر عجم و قریش بر غیرقریش.*

*منبع: مطهری، حماسه حسینی، ج۲، صص۲۰-۲۱

بهره گیری از اصول دینی برای تثیبت خلافت

معاویه برای تثبیت خلافت خود، از برخی اصول دینی نیز بهره می‌برد. وی به قدرت رسیدن خود را از سوی خدا می‌دانست؛ زیرا همه کارها در دست خداوند است.[۷۲] زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از امر خداوند و قضایی از قضای الهی است.[۷۳]معاویه در برابر مخالفت عایشه با ولایتعهدی یزید گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را اختیار نیست.[۷۴] و طبق برخی از نقلها عایشه را به قتل رساند.[۷۵]زیاد بن ابیه، حاکم معاویه در بصره و کوفه، ضمن خطبه معروف خود گفت:‌ای مردم! ما سیاستمدار و مدافع شما هستیم و شما را با سلطنتی که خداوند به ما داده سیاست می‌کنیم.[۷۶] یزید نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرش بنده‌ای از بندگان خدا بود، خداوند او را اکرام کرده خلافت را به او بخشید... و اکنون نیز خداوند این حکومت را بر عهده ما نهاده است.[۷۷] معاویه در برابر فرزند عثمان که به ولایتعهدی یزید اعتراض کرد و گفت تو به خاطر پدر ما سر کار آمدی، اظهار کرد: این ملکی است که خداوند آن را در اختیار ما قرار داد.[۷۸]

معاویه از به کار بردن کلمه مُلک درباره خود خشنود بود. معاویه می‌گفت: انا اول الملوک.[۷۹] وی نظام شاهی را صرفاً یک نظام سیاسی می‌دید و توضیح می‌داد که کاری به دینداری مردم ندارد. از او نقل شده است که می‌گفت: به خدا سوگند! جنگ من برای برپایی نماز، روزه داری و حج‌گزاری و زکات دادن نبود، این‌ها را شما انجام می‌دادید، من با شما جنگیدم تا بر شما امارت یابم و خداوند آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید.[۸۰]

جعل حدیث

معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود[۸۱] و دیگر رقبای اهل البیت(ع) و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت.[۸۲] جعل حدیث در مدح معاویه آنقدر زیاد است که ابن تیمیه نیز به آن اقرار دارد. وی در رد حدیث طیر مشوی می‌گوید:در باره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل کرده‌اند و کتاب‌های مستقلی نیز نوشته‌اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می‌دانند و نه این را.[۸۳]

معاویه در زمان خلافتش طی سه مرحله تهاجم خودش را علیه خاندان پیامبر و شخص امیر المؤمنین(ع) و شیعیانش شروع کرد در نخستین مرحله در نامه‌ای به فرمانداران خویش چنین نوشته که: من خود را از کسانی که درباره فضیلت ابوتراب و خاندانش فضیلتی نقل کنند بری الذمه نمودم و حمایت خود را از وی برداشتم.پس از این بخشنامه خطبیان و گویندگان در تمام نقاط وسیع مملکت اسلامی در بالای منابر شروع به لعنت و تبری از علی(ع) نمودند و نسبت به وی و خاندانش تهمتهای زیاد بسته و نسبت‌های ناروا دادند. دومین بخشنامه معاویه جهت جعل فضائل برای خلفای اول و دوم صادر شد و در نامه‌ای به استانداران خود نوشت: «حدیث درباره عثمان زیاد گردیده و به حد کافی به تمام نقاط کشور رسیده است با رسیدن این بخشنامه مردم را دعوت کنید که درباره فضائل صحابه و دو خلیفه (ابوبکر و عمر) حدیث نقل کنند و هر حدیثی و فضیلتی که درباره ابوتراب نقل گردیده است حدیثی مشابه او را درباره صحابه بیاورید و این کار مورد علاقه و باعث روشنی چشم من و کوبیدن راه و روش ابوتراب و شیعیان اوست و این کار برای شیعیان از نقل فضائل عثمان ناراحت کننده‌تر است». پس از این دو مر حله معاویه سومین بخشنامه را بدین مضمون صادر نمود: مراقب باشید که هر کس متهم به دوستی علی و خاندانش باشد و کوچک‌ترین دلیل بر این اتهام پیدا شود اسم او را از دیوان و دفتر حقوق و مزایا محو کنید و سهمیه او را از بیت المال قطع نمایید. تحت فشار شدید قرارش دهید و خانه او را بر سرش خراب کنید. [۸۴] ابن‌ابی‌الحدید نویسنده اهل سنت شرح نهج البلاغه می‌نویسد که فشار حکومت معاویه برای جلوگیری از نشر احادیث علوی تا آن حد بود که حتی اگر کسی روایتی را نه در مورد فضائل حضرت بلکه درباره حکمی از احکام دین می خواست از آن حضرت نقل کند جرأت نداشت نام او را بیاورد و با عنوان «ابوزینب» روایت را نقل می‌کرد. [۸۵]

سیاست اداری معاویه

معاویه از توانایی خود در پیروی از شیوه‌های اداری سودمند و ایجاد دیوان‌ها و ابزارهای اداری مفید برای استفاده در حکومت بهره برد. دیوان‌ها، در دوران معاویه شاهد تحول بود. ارتباط با روم و ایران در این امر تأثیر داشت. امویان از نظام اداری عمر بن خطاب پیروی کردند، بدون اینکه آن را تکامل بخشند.[نیازمند منبع] معاویه در تنظیم دیوان مالیه از مسیحیانی که در حکومت روم کار می‌کردند مانند سرجون بن منصور کمک گرفت.[۸۶]

معاویه دیوان‌های خاتم و بَرید را تأسیس کرد. او دیوان خاتم را درست کرد تا نامه‌ها بدون مهر نباشد، فردی به جز خلیفه، از اسرار آن‌ها آگاه نشود، نامه‌ها در معرض جعل و دگرگونی قرار نگیرد. افزون بر آن، دیوان خاتم گزارش‌هایی را دریافت می‌کرد که از سوی استانداران به جز خلیفه فرستاده می‌شد. دیوان برید نیز برای سرعت بخشیدن به ارتباط میان خلیفه و کارگزارنش درست شد. کارمندان این دو دیوان، علاوه بر ارسال و دریافت نامه‌ها، جاسوسان خلیفه بودند و رفتارهای استانداران را زیر نظر داشتند و گزارش‌ها را برای خلیفه می‌فرستادند. معاویه هزینه هنگفتی را صرف این دیوان کرد.[نیازمند منبع]

رخدادهای سیاسی داخلی دوران معاویه

خوارج

در دوران حکومت معاویه، با وجود شدت عمل و خشونت استانداران نسبت به خوارج، آنان همواره موجب ناآرامی بودند. معاویه بیش از امام علی(ع)، از خوارج نفرت داشت. آنان معاویه را منحرف از مسیر اسلام می‌دانستند. اعمال آنان خلیفه اموی را پریشان کرد و مخالف راه‌های مسالمت آمیز بودند و از این رو معاویه با خشونت به آنان پاسخ داد.[نیازمند منبع]

خوارج همزمان با انتقال مرکز خلافت از کوفه به دمشق، موضع متعادل‌تر و سازگارتری اتخاذ کردند که این موضع در انتقال مرکز فعالیت حروریه از کوفه به بصره، سستی و انشعاب در جنبش آنان، پیش از پا گرفتن آن و تبدیل شدن به حزب عقیدتی نمودار شد. فرقه‌های ناهمگون عقیدتی خوارج اثر منفی بر نیروی نظامی ایشان گذاشت و برای حکومت اموی فرصتی شد تا بر آنان چیره شود. جنگ نهروان نخستین و آخرین جنگی بود که خوارج در آن، تحت سرپرستی واحد و در برابر دشمنی واحد جمع شدند و پس از آن متفرق بودند.
خوارج کوفه به رهبری فروة بن نوفل اشجعی با صلح امام حسن(ع) و معاویه مخالفت کردند و بر معاویه که هنوز در کوفه بود، شوریدند و در نخیله اردو زدند. درگیری‌های میان آنان و نیروهای نظامی معاویه رخ داد.[نیازمند منبع][۸۷]
در سال ۴۳ قمری، مستورد بن علقمه بزرگ‌ترین شورش خوارج علیه معاویه را رهبری کرد. مغیره بن شعبه استاندار کوفه در مذار آنان را سرکوب کرد. پراکندگی قبایل خوارج و مردم کوفه، نیرومندی حکومت مرکزی و سیاست سختی که در برابر ایشان در عراق اتخاذ کرد و گرایش کوفیان به تشیع آل امام علی(ع) در سرکوب خوارج به کمک مغیره آمد. اگرچه خوارج تلاش داشتند که کوفیان را با خود متحد کنند، اما کوفیان جنگ با آنان را به علت منافع سیاسی ترجیح دادند.

خوارج کوفه چند سال در آرامش بودند، تا این که در سال ۵۸ قمری حیان بن ظبیان سلمی شورش کرد. در سال بعد با کشته شدن همگی آنان در جنگی در بانقیا، این شورش پایان یافت.[نیازمند منبع][۸۸]

خوارج بصره نیز مانند خوارج کوفه گاهی شورش می‌کردند. در سال ۴۱ قمری به رهبری سهم بن غالب و خطیم باهلی شورش کردند. ابن عامر استاندار اموی آن‌ها را سرکوب کردند. ابن عامر به دلیل مدارا و نرمش با خوارج از سوی معاویه برکنار شد. در سال ۴۵ زیاد بن ابیه استاندار بصره شد و سیاست سختگیرانه‌ای در برابر خوارج اتخاذ کرد[۸۹]. پس از مرگ زیاد در سال ۵۳ قمری، فعالیت خوارج بصره از سر گرفته شد. عبیدالله بن زیاد در سال ۵۵ قمری استاندار بصره شد و به تعقیب و زندانی و تبعید و قتل آنان پرداخت.[نیازمند منبع]
  • اوضاع سیاسی خارج از عراق: اوضاع سیاسی خارج از عراق برای معاویه مشکل عمده‌ای به وجود نیاورد و استانداران بدون اعتراض حکومت می‌کردند. عمرو بن عاص در مصر، دو سال حکومت کرد و در سال ۶۳ قمری مرد و پسرش عبدالله به مدت دو سال جانشین او شد. سپس عتبة بن ابی سفیان برادر معاویه و پس از او معاویة بن حدیج حاکم مصر شد.[نیازمند منبع]
در حجاز، شخصیت‌های اسلامی مانند امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و... بودند. از آن رو معاویه منطقه یاد شده را مستقیماً زیر نظر گرفت و استانداری از خاندان اموی برای آنجا تعیین کرد تا مجری سیاستی باشند که وی ترسیم می‌کند. مدینه در دست مروان بن حکم و سعید بن عاص اداره می‌شد. علاوه بر آن، فعالیت‌های مختلف غیرسیاسی، نظیر شعر، موسیقی، آواز و علوم دینی را تشویق می‌کرد. این مسأله مکه و مدینه را به یکی از مهم‌ترین مراکز زندگی اجتماعی در آن زمان تبدیل کرد.[نیازمند منبع]

شیعه

بدون شک، شیعیان از دشمنان معاویه بودند. معاویه و کارگزارنش به شکل‌های مختلف با این جریان برخورد کردند.

  • ایجاد بیزاری از امام علی(ع):

یکی از مهم‌ترین شیوه‌های معاویه در برخورد با شیعیان، ایجاد بیزاری از امام علی(ع) در میان مردم بود. معاویه و دیگر امویان در دوره‌های بعد به سختی در حذف چهره امام علی(ع) از جامعه و معرفی او به عنوان عنصری جنگ طلب و خونریز فعالیت می‌کردند.[۹۰] در محافل از او اظهار تنفر می‌کردند و او را لعن می‌کردند. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه به احادیث مجعولی که معاویه در ذم علی(ع) ساخت، اشاره میکند.[۹۱]

سب و لعن علی در دوره معاویه و سپس امویان به صورت یک سنت متداول ادامه داشت، تا آنکه در زمان عمر بن عبدالعزیز خاتمه یافت.[۹۲] چنانچه وقتی از مروان بن حکم سؤال شد چرا در منابر به علی دشنام می‌گویند، گفت: حاکمیت بنی امیه جز با سب علی پابرجا نمی‌ماند.[۹۳] معاویه می‌گفت این امر باید چنان گسترش یابد تا کودکان با این شعار بزرگ شده و جوانان با آن پیر شوند و هیچ کس از او فضیلتی نقل نکند.[۹۴] معاویه به سمرة بن جندب صد هزار درهم داد تا بگوید«و هو اَلَدّ الخصام»[یادداشت ۱] درباره علی(ع) نازل شده است و او نپذیرفت تا این که با چهارصد هزار درهم راضی به این کارشد.[۹۵] همو شماری از صحابه و تابعین را بر آن داشت تا بر ضد امام علی(ع) احادیثی روایت کنند که از آن جمله ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبة و عروه بن زبیر بودند. او در پایان خطبه‌هایش علی را لعن و کارگزارانی را که چنین نمی‌کردند، عزل می‌کرد و وحشتی ایجاد کرده بود که مردم نام فرزندانشان را علی نگذارند.[۹۶]
  • شهادت حجر بن عدی و یارانش: هنگامی که مغیره و دیگران در کوفه روی منبر، امام علی(ع) را لعن می‌کردند، حجر بن عدی و عمرو بن حمق خزاعی و همراهانشان بپا می‌خواستند و لعن را به خودشان بازمی‌گفتند و در این‌باره سخن می‌گفتند. پس از مغیره که زیاد بن ابیه حاکم کوفه شد در پی دستگیری آنها برآمد. عمرو بن حمق خزاعی و چند نفر همراه وی به موصل گریختند و حجر بن عدی و ۱۳ مرد از همراهانش دستگیر و نزد معاویه فرستاده شدند. زیاد در نامه‌اش به معاویه نوشت که اینان در لعن ابو تراب [کنیه امام علی(ع)] با جماعت مسلمانان مخالفت ورزیده‌اند و بر والیان دروغ‌پردازی کرده‌اند و بدین جهت از زیر فرمان بیرون رفته‌اند. هنگامی که بازداشت شدگان به مرج عذراء در چند میلی دمشق رسیدند، معاویه دستور داد که آنان را همانجا گردن زنند. چون برخی درباره ۶ نفر از آنان وساطت کردند، این ۶ نفر را زنده گذاشتند ولی ۷ تن دیگر را کشتند: حجر بن عدی، شریک بن شداد حضرمی، صیفی بن فسیل شیبانی، قبیصه ابن ضبیعه عبسی، محرز بن شهاب تمیمی، کدام بن حیان عنزی،[۹۷] عبدالرحمان بن حسان عنزی.[۹۸]
شنیدن این خبر برای امام حسین(ع) بسیار گران آمد و در نامه‌ای به معاویه، یکی از زشتی‌های رفتار او را کشتن حجر قلمداد کرد.[۹۹]
عایشه نیز بدین کار معاویه اعتراض کرد و وقتی معاویه علت کار خود را صلاح امت ذکر کرد، عایشه گفت:
سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله) یقول سیقتل بعذراء اناس یغضب الله لهم و اهل السماء (ترجمه: شنیدم که پیامبر(ص) می‌گوید: پس از من مردمانی در عذراء کشته می‌شوند که خداوند متعال و اهل آسمان از قتل ایشان به خشم می‌آیند.[۱۰۰])
حسن بصری می‌گوید: معاویه چهار خصلت داشت که هریک از آنها برای هلاکت بس است:
  1. نخست، سوار شدنش بر گرده مسلمانان با شمشیر به گونه‌ای که بدون مشورت، به امارت رسید در حالی که صحابه بافضیلت همچنان زنده بودند.
  2. دوم، جانشین نمودن فرزند دائم الخمرش که حریر می‌پوشید و تنبور می‌زد.
  3. سوم، برادر خواندن زیاد را در حالی که پیامبر(ص) فرموده است: الولد للفراش و للعاهر الحجر (ترجمه: فرزند زن، از آنِ شوهر قانونی و رسمی است، و زناکار جز سنگ نصیبی ندارد.)
  1. چهارم، کشتن حجر.[۱۰۱] [آنگاه دو بار گفت:] وای بر او از حجر و یارانش.[۱۰۲]
  • فشار و سختگیری بر شیعیان سیاست معاویه در قبال مردم شام، نمی‌توانست برای شیعیان عراق کارساز باشد. از این رو راه قتل و شکنجه را برگزید. و برای تحقیر شیعیان امام علی(ع) اصطلاح «ترابیه» را ترویج می‌کرد.[۱۰۳]
کشتار شیعیان توسط امویان از زمان حکومت امام علی(ع) آغاز شد. معاویه، بسر بن ارطاة، سفیان بن عوف غامدی و ضحاک بن قیس را به عراق و حجاز فرستاد و از آنان خواست، هر جا شیعه یافتند، بکشند.
مغیره از سال ۴۱ تا ۴۹ یا ۵۰ والی کوفه بود. وی با شیعیان به تسامح رفتار می‌کرد و با این روش، فضای سیاسی را آرام نگه داشت. پس از مرگ مغیره، معاویه به زیاد بن ابیه که والی بصره بود، امارت کوفه را هم سپرد. او در اقدام نخست، دست ۸۰ تن از کسانی را که با او بیعت نکردند، قطع کرد. مسلم بن زیمر و عبدالله بن نجی از شیعیانی بودند که به دست او شهید شدند. امام حسین(ع) در نامه‌ای که در پی شهادت حُجر برای معاویه فرستاد، از شهادت آنان نیز یاد کرد.[نیازمند منبع][۱۰۴]
مأموریت زیاد، سرکوبی شیعیان در کوفه و سراسر عراق بود. ابن‌اعثم کوفی می‌گوید: او پیوسته در پی شیعیان بود و هر کجا آنان را می‌یافت می‌کشت و شمار زیادی را کشت. او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می‌کرد. البته خود معاویه نیز جماعتی از شیعیان را کشت. نقل شده است معاویه خود دستور داد گروهی از شیعه را به‌دار آویزند. زیاد شیعیان را در مسجد جمع می‌کرد تا از علی(ع) اظهار بیزاری کنند. امام حسن(ع) در نامه‌ای به معاویه به رفتار زیاد اعتراض کرد. معاویه همچنین به عمال خود نوشت:[نیازمند منبع]
در میان شما هر که از شیعیان علی و متهم به دوستی اوست، از بین ببرید، حتی اگر دلیل و بینه‌ای برای این کار و لو با حدس و گمان، از زیر سنگ بیرون بکشید.

بیعت برای ولایت‌عهدی یزید

بیعت گرفتن برای خلافت پسرش یزید، بیش از هر مسأله دیگری باعث شد بسیاری در مقابل او بایستند و از او انتقاد کنند. وی از شیوه مسلمانان در گزینش خلیفه از دوران خلافت ابوبکر، بیرون رفته بود.[۱۰۵] او برای بقای نظامی که بنا کرده بود، باید حکومت موروثی پدید می‌آورد. عملی کردن چنین تصمیمی کار آسانی نبود؛ زیرا عرب‌ها از قبل، با حکومت موروثی آشنا نبودند و آشکار است که معاویه از این که ثمره تلاش‌هایی سی ساله‌اش در تأسیس حکومت اموی از بین برود، می‌ترسید. معاویه بر این باور بود که گزینش خلیفه باید در میان بنی‌امیه باقی بماند و بدین منظور یزید را به ولایت‌عهدی برگزید. از دیگر سو او عقیده داشت که مرکز خلافت باید در سرزمین شام باشد؛ زیرا گرایش سیاسی آنان به سوی بنی‌امیه بود.[۱۰۶]

موافق روایت مشهوری مغیرة بن شعبه معاویه را به این فکر واداشت.[۱۰۷] اما خود معاویه نیز چنین تصمیمی داشت و سخن مغیره، آغاز علنی ساختن آن در میان مردم بود.[۱۰۸] زیاد بن ابیه موضع متفاوتی داشت. زیاد باور داشت که یزید آدم سستی است و به شکار بیش از خلافت علاقه دارد و برای خلیفه شدن مناسب نیست و از سوی دیگر گروه مخالف، همچنان نیرومند بودند.[۱۰۹]

معاویه توصیه زیاد را به منظور جلوگیری از قیام امام حسن(ع) و فرزندان صحابه، پذیرفت و اعلان ولایت‌عهدی یزید را تا ایجاد اوضاع بهتری عقب انداخت. در عین حال او شخصیتهای مطرح مخالف ولایت‌عهدی یزید را از میان برداشت. ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین می‌گوید:هنگامی که معاویه قصد کرد که برای خلافت بعد از خودش به نفع یزید از مردم بیعت بگیرد، برای امام حسن(ع) و سعد بن ابی وقاص توطئه چید و مخفیانه سم فرستاد، هر دوی آن‌ها به فاصله چند روز از دنیا رفتند.[۱۱۰] حتی بنا بر برخی اقوال عایشه را نیز به همین دلیل به قتل رساند.[۱۱۱]

موانع ولایت‌عهدی یزید و اقدامات معاویه
مهم‌ترین موانع ولایتعهدی یزید عبارت بودند از:

  • اقناع شخصیت‌های بزرگ حجاز به ویژه فرزندان صحابه مانند امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن ابی بکر و حتی برخی شخصیت‌های اموی مانند مروان بن حکم و سعید بن عاص. معاویه برای اقناع شخصیت‌های بزرگ حجاز به مروان بن حکم نامه نوشت که نظر مردم را برای انتخاب جانشین وی بدون ذکر نام یزید جویا شود. وقتی جواب مثبت دریافت کرد، به مروان نامه نوشت که خبر گزینش یزید را به اطلاع برساند. همچنین در نامه‌ای به کارگزارانش فرمان داد که به ستایش از یزید بپردازند و هیأت‌هایی را از شهرهای بزرگ به سوی او گسیل دارند. در نتیجه هیأت‌هایی از عراق و دیگر شهرهای شام برای بیعت با او آمدند.
    به زودی آشکار شد که مدینه بیش از دیگر شهرهای اسلامی با این بیعت مخالف است.[۱۱۲] امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر زمینه چینی برای خلافت یزید را رد کردند و مروان این مطلب را به معاویه خبر داد.[۱۱۳] این چهار نفر توافق کردند که اگر خلافت موروثی است، ایشان بیش از یزید استحقاق خلافت دارند و اگر دلیل گزینش خلیفه انتخاب افراد برتر است، معاویه باید برای فراهم کردن بیعت اهل حجاز اقدام کند. معاویه نخست نرمش نشان داد.[۱۱۴] و سعی کرد با بخشش‌های زیاد مردم را به سوی خویش جلب کند. شاعرانی چون عقیبه اسدی و عبدالله بن همام سلولی رکه از یزید نفرت داشتند، با پول معاویه، تغییر موضع دادند.
    معاویه در سال ۵۶ بیعت با یزید را رسماً‌اعلان کرد. در دمشق جشن انتخاب برگزار شد.[۱۱۵] معاویه برای جلوگیری از عصیان اهل حجاز به مدینه رفت و خواست تمایل مخالفان را به بیعت با یزید تضمین کند. وقتی که معاویه به نزدیک مدینه رسید، مخالفان به مکه رفتند و بقیه مردم مدینه با یزید بیعت کردند. معاویه سخت خشمگین شد و تصمیم گرفت به دنبال مخالفان برود. در مسجدالحرام با آنان سخن گفت. ابن زبیر به عنوان سخنگو مخالفت را اعلام کرد و گفتگو شکست خورد. معاویه پس از آن با تهدید و مجازات، مخالفان را به استثنای امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر وادار به بیعت با یزید کرد.[۱۱۶]
  • آماده کردن یزید برای پذیرش این مسئولیت: معاویه برای آمادگی یزید برای پذیرش مسئولیت، او را در رأس سپاهی به سرزمین روم فرستاد تا سپاهیان اسلامی را یاری کند. معاویه برخی شخصیت‌های اسلامی مانند ابن عباس، ابن عمر، ابن زبیر و ابوایوب انصاری را به همراه او فرستاد. او قصد داشت از یزید یک مجاهد نشان دهد.[۱۱۷]

سیاست خارجی معاویه

در دوران معاویه بر خلاف دوران خلفای سه گانه، فتوحات وسیعی انجام نشد. معاویه برای مسلمان کردن مردم ایران و استواری دولت اموی تلاش می‌کرد. به همین خاطر ده‌ها هزار خانواده عرب را در مناطق ایران، به ویژه خراسان ساکن کرد. معاویه سیاست تثبیت فتوحات و نشر اسلام در سرزمین‌های شرقی را بر فتح و توسعه ترجیح داد. این سیاست در بخش شرقی موفق بود.[۱۱۸] در بخش غربی با توجه به قدرت روم، او راهبرد نظامی خاصی را پیش گرفت.

  • جبهه شرقی: در بخش شرقی به جز فتوحات حاشیه‌ای، بیشتر درگیری‌ها به سرکوب شورش‌ها محدود می‌شد. مهلب بن ابی صفره در جنگ‌هایش به لاهور رسید[۱۱۹] و قیس بن هیثم، بادغیس، هرات و بلخ را مجدداً مطیع کرد.[۱۲۰] در زمان زیاد بن ابیه، کابل را فتح کردند.[۱۲۱] عبیدالله بن زیاد از سیحون گذشت و بیکند رسید و ملکه خاتون را شکست داد.[۱۲۲] پس از ولایت سعید بن عثمان بن عفان بر خراسان، ملکه خاتون پیمان صلح را نقض کرد و در پی آن جنگ در گرفت. سعید بن عثمان بخارا و سمرقند و ترمذ را فتح کرد.[۱۲۳]
  • جبهه روم: پس از پیروزی مسلمانان در نبرد ذات الصواری در سال ۳۴ هجری، روابط نظامی جدیدی میان مسلمانان و رومیان شکل گرفت. رومیان در صدد بازپسگیری مواضعشان به توسعه نظامی پرداختند. معاویه در این وضعیت، دو هدف را در نظر داشت: نخست ایجاد نظام پایدار برای حمایت از مناطق مرزی و سواحل اسلامی و آنگاه غلبه بر قسطنطنیه، پایتخت روم. معاویه مواضع نظامی پیشرفته‌ای در مجاورت مرزها ایجاد کرد. او به انطاکیه که در معرض هجوم بود، توجه کرد و گروهی از ایرانیان و مردم بعلبک، حمص، بصره و کوفه را در سال ۴۲ بدانجا منتقل کرد. برخی را نیز به صور فرستاد. به آبادانی شهرهای میان اسکندریه و طرطوس پرداخت. دژهای متعدد مرزی را فتح و بازسازی و از نو سنگربندی کرد. حمله‌های منظم ادواری زمستانی و تابستانی به سرزمین‌های روم در آسیای صغیر می‌شد. بیشتر این جنگ‌ها دریایی بود و معاویه ناوگان دریایی را مستحکم کرد. در سال ۲۸ در عهد عثمان قبرس را فتح کردند. در سال ۴۹ معاویه برای محاصره قسطنطنیه از راه خشکی حمله گسترده‌ای کرد. اما نتوانستند آنجا را فتح کنند. در سال ۵۲ جزیره رودس را فتح کردند و با فتح مناطقی دیگر، محاصره دریایی قسطنطنیه را کامل کرد. در سال ۵۴ بار دوم قسطنطنیه را محاصره کرد. این وضع به مدت هفت سال تا سال ۶۰ ادامه داشت. معاویه بدون رسیدن به هدف، تصمیم به بازگرداندن سپاه گرفت و میان معاویه و روم مصالحه انجام گرفت.[نیازمند منبع]
  • جبهه شمال آفریقا: معاویه فتوحات در شمال آفریقا را از سال ۴۵ آغاز کرد و به معاویة بن حدیج سکونی دستور داد به واقعه در غرب طرابلس حمله کند. در سال ۴۹ برای شتاب در فتوحات، برقه و طرابلس غرب از مصر جدا شد و عقبة بن نافع استاندارد آنجا شد. او شهر قیروان را برای تثبیت و استمرار فتوحات بنا نهاد. عقبه در سال ۵۰ این شهر افزون بر نشر اسلام در مغرب، نقش مهمی در فتح شمال آفریقا و رفتن به‌اندلس داشت. ابومهاجر دینار انصاری در ۵۵ق جانشین عقبه شد و بر خلاف عتبه با بربرها به اعتدال رفتار کرد. این شیوه به نفوذ اسلام در آنجا کمک کرد. ابومهاجر حملات خود را متوجه مرزهای روم کرد و شهر میله را فتح کرد و ساکنان آنجا اسلام آوردند.سپس در نبردی در تلمسان با قبیله اوربای بربر که سپاهی گران داشتند، جنگید و آنان را شکست داد. کسیلة بن ملزم فرمانده سپاه رقیب، اسیر شد و با خوشرفتاری ابومهاجر مواجه شد و به دعوت او، اسلام آورد. یزید بن معاویه، بار دیگر عقبة بن نافع را به استانداری برگزید و ابومهاجر را برکنار کرد و با این تغییر مرحله چهارم فتوح شمال آفریقا آغاز شد.[نیازمند منبع]

مجازات مدح معاویه در دوره مأمون عباسی

مأمون هفتمین خلیفه عباسی که تمایلات شیعی داشت در سال ۲۱۱ق از کسانی که معاویه را مدح می‌کردند اعلام برائت کرد و مجازات برای افرادی که وی را مدح می‌کردند در نظر گرفت.[۱۲۴]

پانویس

  1. مبیّض، موسوعة حیاة الصحابه من کتب التراث، مکتبة الغزالی، ج۶، ص۳۴۷۸.
  2. مبیّض، موسوعة حیاة الصحابه من کتب التراث، مکتبة الغزالی، ج۶، ص۳۴۷۸.
  3. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۴، ص۲۸۷.
  4. ابن قولویه، کامل الزیارت، مكتبة الصدوق، ص۱۹۵.
  5. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ش، ج۳، ص۱۴۱۶.
  6. ابن اثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۴۳۳.
  7. ابن اثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۴۳۳.
  8. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۱۲۳.
  9. شوکانی، الفوائد المجموعة، [۱۴۱۵ق]، ج۲، ص۴۹۶-۵۱۶.
  10. اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۲۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۵۹، ص۱۰۳.
  11. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۰۵.
  12. بلاذری، ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ص۱۷۳.
  13. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، نشر دار صادر، ج۲، ص۸۶؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۴۴۴.
  14. ابن کثیر، البدایة و النهایه، دار إحياء التراث العربي -بيروت ، ج۸، ص۱۶.
  15. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۱۷۲.
  16. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج۲، ص۴۱۹.
  17. الطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة، ج۱، ص۵۵؛ النویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج۲۲، ص۳۳؛ المقدسی، البدء والتاریخ، ج۶، ص۷۱.
  18. رسائل جاحظ، الرسائل السیاسیه، ص۳۴۴
  19. مختصر تاریخ دمشق، ۱۴۰۲ق، ج ۲۵، ص۲۴
  20. تثبیت دلائل النبوه، ص۵۹۳
  21. مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۱۷، ۱۸، ۲۰؛ رسائل الجاحظ، الرسائل السیاسیه، ص۳۴۴
  22. العقد الفرید، ج ۱، ص۱۵، ج ۵، ص۱۱۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۱۸
  23. انساب الاشراف، ج ۴، ص۵۵۰
  24. نک: طبقات الکبری، ج ۴، ص۲۲۹؛ الغدیر، ج ۶، ص۳۰۴؛ ج ۹، ص۳۷۳
  25. مروج الذهب، ج ۳، ص۳۳؛ النزاع و التخاصم، ص۲۸
  26. مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص۸۷
  27. نگاه کنید به: مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۵-۱۶؛ نمونه آن چنین است که از قول رسول خدا نقل شده: الامناء عندالله ثلاثه: جبرئیل وأنا و معاویه. ابن عساکر این قبیل روایات را به تفصیل یاد کرده است.
  28. ابن کثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۱۵۷
  29. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین، ص۴۵۰-۴۵۱؛ نیز رک: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۴، ص۱۹
  30. ناشئ الاکبر، مسائل الامامة، ۱۹۷۱ق، ص۱۶.
  31. نثر الدر، ج ۴، ص۶۲؛ بلاغات النساء، ص۱۳۹؛ العقد الفرید، ج ۶، ص۹۰
  32. نک: الغارات، ص۷۰
  33. رسائل جاحظ، الرسائل السیاسیه، صص ۳۴۵-۳۴۶
  34. نک: اعیان الشیعه، ج ۳، جزء دوم، ص۱۲
  35. وقعة صفین، ص۵۸
  36. الامامة و السیاسة، ج ۱، ص۱۲۱
  37. انساب الاشراف، ج ۲، ص۲۱۱-۲۱۲
  38. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ج ۲، ص۲۷۸
  39. الفتوح، ج ۲، ص۳۸۰
  40. وقعة صفین، ص۵۲؛ الفتوح، ج ۲، ص۳۹۲
  41. الفتوح، ج ۲، ص۴۳۰-۴۲۹
  42. وقعة صفین،۱۴۰۴ ق، ص۵۸؛ الفتوح، ج ۲، ص۴۳۲
  43. وقعة صفین، ص۱۱۰-۱۱۱؛ الفتوح، ج ۲، ص۴۷۷-۴۸۰
  44. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۱۸۸
  45. برای نمونه: نهج البلاغه، خطبه‌های ۳۹، ۱۳۱، ۱۸۰
  46. نهج البلاغه، خطبه ۳۹
  47. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ج ۲، ص۳۲۳
  48. الغارات، ص۱۷۶ (ترجمه فارسی)
  49. الغارات، ج ۱، ص۲۷۶-۲۸۹
  50. الغارات، ج ۲، ص۳۷۳-۴۱۲
  51. الغارات، ج ۲، ص۴۴۵-۴۵۹
  52. الغارات، ج ۲، ص۴۵۹-۴۶۱
  53. الغارات، ص۴۶۳-۵۰۳
  54. الغارات، ج ۲، ص۵۰۴-۵۱۶
  55. رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص۳۳۲-۳۳۳
  56. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص۱۶۳؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۱۶۱
  57. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۱۲۳؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۸، ص۱۶؛ مقایسه کنید با: تاریخ خلیفه بن خیاط، ج ۱، ص۱۸۷؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۱۶۳؛ ابوالفداء، اسماعیل بن علی عمادالدین صاحب حماة، المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۸۴
  58. جاحظ، رسالة الجاحظ فی بنی امیه، ص۱۲۴، چاپ شده همراه رساله النزاع و التخاصم
  59. محمدسهیل طقوش، دولت امویان،با اضافات رسول جعفریان، ترجمه حجت الله جودکی، ص۱۹
  60. ابن عبدربه، العقد الفرید، ج ۴، ص۸۱
  61. محمد بن علی بن محمد المعروف بابن العمرانی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء،۵۳،‌دار الآفاق العربیة، القاهرة
  62. بهرامیان، «بنی امیه»، ص۶۳۶تا۶۴۶
  63. رک: امین، احمد، اعیان الشیعه، ج ۳، جزء دوم، ص۱۲
  64. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص۱۲۱
  65. بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۱۶۱؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۲۷
  66. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص۱۰۰
  67. محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ص۲۲ -از افزوده‌های رسول جعفریان-
  68. محمدسهیل طقوش، دولت امویان، ترجمه حجت الله جودکی، ص۱۸
  69. https://lms.motahari.ir/book-page/4/آزادی%20معنوی?page=234؛ مطهری، آزادی معنوی، ص۲۳۴.
  70. دهقان سیمکانی، رابطه اخلاق و سیاست بررسى رویکرد ماکیاولیستى بنى امیه.
  71. معین، فرهنگ معین،
  72. کاندهلوی، حیاة الصحابه، ج ۳، ص۶۳
  73. ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص۸۵:هذه الخلافة امر من امرالله و قضاء من قضاء الله
  74. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۰۵
  75. الصراط المستقیم، ج ۳، ص۴۸
  76. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۴، ص۱۸۰؛ جاحظ، ابوعثمان عمرو، البیان و التبیین، ج ۲، ص۴۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۲۲۰
  77. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، چ۱، ص۲۲۵؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۲۹۹،ش ۷۹۸
  78. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص۲۱۴
  79. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج ۱۱، ص۱۴۷ (طبع هند)
  80. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص۴۶؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۴۳ و ۴۵
  81. شوکانی، الفواید المجموعه فی الاحادیث الموضوعه، ص۴۰۳-۴۰۷
  82. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۶۳ باب
  83. ابن تیمیه منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۷۱
  84. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۱، صص۴۴-۴۵.
  85. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۴، ص۷۳.
  86. الصَّلاَّبی، الدولة الأمویه، ۱۴۲۹ق، ج۱، ص۳۵۶ و ج۲، ص۵۷۹
  87. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ،۳/۹،دار الکتاب العربی، بیروت - لبنان؛
  88. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ،۳/۱۰۸،دار الکتاب العربی، بیروت - لبنان؛
  89. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ،۳/۱۶،دار الکتاب العربی، بیروت - لبنان؛
  90. محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ص۲۸، از اضافات رسول جعفریان
  91. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۶۳ باب «احادیثی که معاویه با تحریک عده‌ای از صحابه و تابعین، در ذم علی(ع) جعل کرد»
  92. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۴۳
  93. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۴ ؛ عَن عمر بن عَلی قَالَ: قَالَ مروان لعلی بن الْحُسَین: ما کانَ أحد أکف عَن صاحبنا من صاحبکم. قَالَ: فلم تشتمونه عَلَی المنابر؟!! قَالَ: لا یستقیم لنا هذا إلا بهذا.
  94. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص۵۷؛ العمانی، النصایح الکافیة، ص۷۲
  95. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج ۴، ۷۳
  96. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۷، ص۳۱۹
  97. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، صص۱۶۲-۱۶۳؛ با اینکه یعقوبی، شهیدان این واقعه را ۷ تن دانسته است ولی فقط نام ۶ نفر را یاد کرده است.
  98. الطبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۷؛ طبری نام ۷ تن را یاد کرده است ولی نام محرز بن شهاب را با پسوند «سعدی منقری» همراه نموده است و نه «تمیمی».
  99. دینوری، ص۲۲۳۲۲۴؛ نیز رجوع کنید به طبری، ج۵، ص۲۷۹؛ کشی، ص۹۹
  100. سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، ج۱۲، ص۲۲۶؛ الصفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۲۴۸؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۸، ص۱۲۴.
  101. ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، بیروت:‌دار صادر، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.، ص۴۸۷.
  102. الطبری، تاریخ الطبری، ج۴، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ص۲۰۸.
  103. طبری،تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۲۲۸، باب: تسمیة الذین بعث بهم إلی معاویة
  104. محمد بن حبیب أبو جعفر البغدادی (المتوفی: ۲۴۵ه)، المحبر،اسماء المصلبین الاشراف ۴۷۹،طبع‌دار الآفاق الجدیدة، بیروت
  105. عبدالطیف، عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۱۲۱
  106. محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ص۳۳
  107. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۳۰۱-۳۰۷
  108. محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ص۳۹، از اضافات رسول جعفریان
  109. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۳۰۲-۳۰۳
  110. مقاتل الطالبین، ج۱، ۱۳.
  111. الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج ۲، ص۵۰۳؛ الصراط المستقیم، ج ۳، ص۴۸
  112. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۵۰
  113. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۲۵۰
  114. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج ۱، ص۱۹۹-۲۰۲
  115. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۲۴۹
  116. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص۲۵۱؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۸۲-۱۹۱
  117. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص۲۲۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۵، ص۲۳۲
  118. محمد سهیل طقوش، دولت امویان، ص۴۲
  119. بلاذری، فتوح البدان، ص۶۰۸
  120. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۰۸-۲۰۹
  121. بلاذری، فتوح البدان، ص۵۵۹
  122. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص۲۹۷-۲۹۸
  123. بلاذری، فتوح البلدان، ص۵۷۸-۵۸۸
  124. سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق ابراهیم صالح، ۱۹۹۷م، ص۳۶۴؛علامه عسکری، نقش ائمه در احیای دین، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۴۱۰.

یادداشت

  1. آیه ۲۰۴ سوره بقره درباره منافقانی است که در پی رسیدن به قدرت هستند تا پس از حاکمیت به فساد و تباهی در زمین ونابودی مردمان بپردازند.

منابع

  • ابن اثیر، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، قاهره، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، ۱۹۷۰-۱۹۷۳م، دار الکتاب العربی، بیروت، [بی‌تا].
  • ابن اثیر، علی بن محمد، أسد الغابة في معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
  • ابن کثیر، البدایة و النهایة.
  • ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الإستیعاب في معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
  • ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۸ق.
  • ابن عبدربه، العقد الفرید.
  • ابن قتیبه، الامامة و السیاسة.
  • ابن تیمیه، أحمد، منهاج السنة النبویة، تحقیق محمد رشاد سالم، مؤسسة قرطبة، الطبعة الأولی، ۱۴۰۶ق.
  • اسکافی، محمد بن عبدالله، المعیار والموازنة: فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، تصحیح محمدباقر محمودی، [۱۴۰۲ق].
  • بلاذری، ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان.
  • بهرامیان، علی، «بنی امیه» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۲، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۳ش.
  • دهقان سیمکانی، رحیم، رابطه اخلاق و سیاست بررسى رویکرد ماکیاولیستى بنى امیه، معرفت، شماره ۲۱۰، ۱۳۹۴ش.
  • دینوری، احمدبن داوود، اخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۶۰، چاپ افست قم، ۱۳۶۸ش.
  • ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارناووط، بیروت، مؤسسة الرّسالة، ۱۴۱۴ق.
  • سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، [بی‌تا].
  • سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق ابراهیم صالح، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۷م.
  • شوکانی، محمد بن علی، الفوائد المجموعة: فی الاحادیث الضعیفة والموضوعة، تحقیق رضوان جامع رضوان، مکه، مکتبة نزار مصطفی الباز، [۱۴۱۵ق].
  • الصَّلاَّبی، علی محمد، الدولة الأمویه عوامل الأزدهار وتداعیات الانهیار، بیروت، دار المعرفة، چاپ دوم، ۱۴۲۹ق - ۲۰۰۸م.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات (نسخه موجود در لوح فشرده مکتبه اهل البیت، نسخه دوم).
  • عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری.
  • علامه عسکری، مرتضی، نقش ائمه در احیای دین، تهران، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، ۱۳۸۲ش.
  • کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، تلخیص محمد بن حسن طوسی، مشهد، چاپ حسن مصطفوی، ۱۳۴۸ش.
  • مبیّض، محمد سعید، موسوعة حیاة الصّحابة من کتب التراث، ادلب (سوریه)، مکتبة الغزالی، [بی‌تا].
  • ناشئ الاکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامة، تحقیق یوزف فان اس، بیروت، بی‌نا، ۱۹۷۱ق.
  • نباطی، علی من محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، تحقیق میخائیل رمضان، نجف، المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۴ق.
  • نویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب، نهایة الأرب فی فنون الأدب، تحقیق مفید قمحیة،‌ بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۴ق.
  • یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸ش.