عبدالملک بن مروان (۲۶-۸۶ق)، پنجمین خلیفه اموی که پس از مرگ پدرش مروان بن حکم در سال ۶۵ق به خلافت رسید و ۲۱ سال خلافت کرد. دوران حکومت او با شورش‌های درونی و جنگ‌های خارجی روبرو بود، اما او توانست مخالفان داخلی را سرکوب کند و بر دشمنان خارجی پیروز شود. عبدالملک بن مروان، مناطقی را در آفریقا تصرف کرد و به محدوده خلافت خود افزود در روزگار وی، خانه خدا توسط منجنیق تخریب شد. وی با نصب حجاج بن یوسف ثقفی به عنوان حاکم کوفه، شیعیان را شدیدا تحت فشار قرار داد. امام سجاد(ع) در دوره او زندگی می‌کرد. عبدالملک برای نخستین بار در تاریخ اسلام، اقدام به ضرب سکه نمود. وی در ۶۰ یا ۶۱ سالگی درگذشت و در دمشق دفن شد.

عبدالملک بن مروان
اطلاعات شخصی
نامعبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس
پدرمروان بن حکم
مادرعایشه دختر معاویه بن مغیره بن ابی عاص
فرزندانولید، سلیمان، یزید، هشام
دیناسلام
حکومت
سمتپنجمین خلیفه اموی
سلسلهاموی از شاخه مروانی
آغاز حکومتسال ۶۵ قمری
پایان حکومتسال ۸۶ قمری
همزمان باقیام مختار، زبیریان، قیام خوارج، امام سجاد (ع)
اقدامات مهمسرکوب شیعیان، زبیریان و خوارج، توسعه سرزمین اسلامی در شمال آفریقا، عربی سازی دیوان‌ها، ضرب سکه،
پیش ازولید بن عبدالملک
پس ازمروان بن حکم


زندگی‌نامه

ابوالولید عبدالملک بن مروان بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس، پنجمین حاکم اموی، در سال ۲۶ق (۶۴۷م) به دنیا آمد و در مدینه پرورش یافت. پدرش مروان بن حکم از خلفای اموی و مادرش عایشه دختر معاویه بن مغیره بن ابی عاص است. عبدالملک ۱۷ پسر داشت که چهار نفر از آنها (ولید، سلیمان، یزید، و هشام) به حکومت رسیدند.[۱]

عبدالملک در سال ۶۵ق حکومت را در دست گرفت و پس از ۲۱ سال حکومت، پنجشنبه ۱۵ شوال سال ۸۶ قمری (۷۰۵ م)در دمشق [۲] و به قولی در ۱۴ شوال[۳] در سن شصت سالگی (یا شصت و یک سالگی) درگذشت. مدت خلافت او ۲۱ سال بود.

ویژگی‌های شخصیتی

عبدالملک بن مروان، پیش از پادشاهی، به حفظ قرآن و علوم دینی علاقه نشان می‌داد، با محدثین و فقهای مدینه حشر و نشر داشت و از نظر مردم فردی زاهد و عابد بود، به طوری که او را «حمامة المسجد» به معنای کبوتر مسجد می‌نامیدند. با این حال او پس از حاکم شدن همه ارزش‌های اسلامی و اخلاقی را کنار نهاد؛ تا آنجا که نقل شده در حال تلاوت قرآن بود که به او خبر رسید که قرار است پادشاه شود. وی بلافاصله قرآن را برهم نهاد و گفت: "هذا فراق بینی و بینک و هذا آخرالعهد بک"؛ این آغاز جدایی میان من و توست و این آخرین دیدار با توست.[نیازمند منبع]

عبدالملک فردی بخیل بود و از کشتن مخالفانش ابایی نداشت. کارگزاران و اطرافیانش نیز شبیه به او بودند که چند نفر از آنها عبارتند از: حجاج بن یوسف ثقفی، کارگزار او در عراق، مُهلَّب بن ابی صُفره در خراسان، هشام بن اسماعیل در مدینه، فرزندش عبدالله بن عبدالملک در مصر، محمد بن یوسف ثقفی برادر حجاج در یمن و محمد بن مروان در جزیره.[نیازمند منبع]

عبدالملک پس از کشتن عبدالله بن زبیر در مدینه خطبه‌ای خواند و در انتها چنین گفت: «به خدا سوگند از این پس هر فردی که مرا به رعایت تقوای الهی دستور دهد، او را خواهم کشت».[۴] عبدالملک با آل‌علی(ع) سخت مخالف بود و در زمان او هشام بن اسماعیل نسبت به اهل مدینه بسیار بد رفتاری کرد.[۵]

اقدامات

عبدالملک در سال ۶۵ قمری، وقتی مروان بن حکم، پدرش، برای جنگ مرج راهط عازم مصر بود، نائب حکومت شد. مروان در رمضان همان سال از دنیا رفت و مردم دمشق با عبدالملک بیعت کردند.[۶] زمانی که عبدالملک به سلطنت رسید، با چند تهدید مواجه بود:

رفع تهدیدها

عبدالملک ابتدا به عمرو بن سعید قول ولایت عهدی داد و او را از مخالفت با خود منصرف کرد و سپس او را کشت. عبدالملک توانست جنبشی به نام قیام جراجمه را هم به همین منوال سرکوب کند.[۷] عبدالملک ناچار شد به امپراتور روم مالیات بپردازد تا خیالش از بابت مرزها آسوده باشد.[۸] مختار نیز در نبرد با مصعب بن زبیر کشته شد.

عبدالملک سپس با سران سپاه مصعب مکاتبه کرد و آنها را به خود متمایل ساخت. در نتیجه زمانی که در ۷۲ق در کنار رودخانه دجیل، جنگ در گرفت، کار عبدالملک بسیار آسان‌تر شده بود و مصعب کشته شد و سپاه او پراکنده گشتند. ابن‌مروان برای تسلط بر حجاز، حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب زبیریان فرستاد. حجّاج با دوازده هزار نفر به طائف رفت و ابتدا کار، به صورت مذاکره با ابن‌زبیر پیش می‌رفت؛ اما ابن‌زبیر به هیچ وجه زیر بار نرفت. در این وقت حجّاج با اجازه عبدالملک، شهر مکه مکرمه را محاصره کرد و بخشی از خانه خدا را با پرتاب سنگ منجنیق‌هایی که بر کوه ابوقبیس نصب کرده بود، ویران کرد.[۹] محاصره مکه هفت ماه به طول انجامید. ده هزار نفر از حجّاج امان گرفتند که دو تن از پسران عبدالله بن زبیر: حبیب و حمزه هم فرار کردند. عبدالله بن زبیر با عده‌ای از یارانش کشته شد.

خوارج در آن زمان به سه گروه ازارقه، صفریه و اباضیه تقسیم شده بود. ازارقه به رهبری نافع بن ازرق از اوضاع نابسامان سیاسی حکومت اموی استفاده کرده و توانست بر بصره چیره شود؛ ولی اهالی بصره او را نپذیرفتند و با یارانش به سوی اهواز رفت و به تهاجمات نظامی اقدام کرد که در یکی از حملاتش به بصره در سال ۶۵ کشته شد.[۱۰] خوارج صفریه به رهبری صالح بن مسرح از شمال موصل، کوفه را هدف حملات خود قرار داد. در نهایت پس از چند سال جنگ و درگیری توسط حجاج بن یوسف ثقفی سرکوب شدند.[۱۱] گروهی دیگر به رهبری نجده بن عامر حنفی از سال ۶۵ به بحرین و دیگر مناطق اطراف آن رفته و شروع به حمله بر ضد ابن‌زبیر و عبدالملک کردند که نهایتا توسط عبدالملک محاصره و سرکوب شدند.[۱۲]

تعامل حکومت عبدالملک با شیعیان

امام زین العابدین(ع) که دوران زندگیش با حکومت عبدالملک مقارن بود، تاثیر بسیاری در نگرش مثبت عبدالملک بن مروان نسبت به خودش داشت و امام نیز از همین موضوع، حداکثر استفاده را در پیشبرد برنامه خود، انجام داد و این نگرش در اثر کرامت و بزرگواری امام نسبت به مروانیان، به خصوص پدر عبدالملک در جریان انقلاب مدینه لطف داشت. آنجا که در اوضاع بحرانی مدینه، همه افراد بنی امیه را از شهر بیرون کردند، امام(ع) به درخواست مروان بن حکم، همسر او را که دختر عثمان بن عفان بود، در کنار خانواده‌اش جای داد و از او پذیرائی کرد. همین رفتار امام باعث شده بود که عبدالملک نگاه مثبتی به امام داشته باشد. حتی وی از امام سجاد مشورت می‌گرفت و وی با پیشنهاد امام اقدام به ضرب سکه اسلامی نمود. با این حال بعدها عبدالملک ، رفتارش را با امام سجاد(ع)، تغییر داد تا جایی که دستور داد آن حضرت را دستگیر و به غل و زنجیر بکشند و او را به مرکز حکومت بیاورند.[نیازمند منبع]

گماردن حجاج به حکومت عراق

حجاج بن یوسف ثقفی در ۷۵ق از سوی عبدالملک اضافه بر حجاز، حکومت عراق را بدست آورد. او حدود بیست سال بر کوفه حکومت کرد و شیعیان بسیاری را کشت یا به زندان انداخت. گفته شده وقتی حجاج وارد کوفه شد، برای خواندن خطبه بر بالای منبر رفت؛ مدتی سکوت کرد، سپس برخاست و گفت: «ای مردم عراق! والله سرهایی را می‌بینم که چون میوه رسیده‌اند و زمان چیدن آنها فرا رسیده و من آنها را می‌چینم و گویا جوشش خون را از میان عمامه‌ها و ریش‌ها می‌بینم»[۱۳] یعقوبی در تاریخ خود نوشته: عبدالملک به حجاج نامه نوشت: مرا به خون فرزندان ابوطالب آلوده نکن، زیرا خود دیدم که چون خاندان حرب (ابوسفیان) با آنان در افتادند، بر افتادند.[۱۴]

توسعه سرزمین اسلامی در شمال آفریقا

در نخستین روزهای حکومت عبدالملک، پادشاه روم با نقض پیمان صلح با مسلمانان به سرزمین‌های شام حمله‌ور شد.[۱۵] عبدالملک که خطر رومیان را احساس کرد، مجبور به پرداخت باج به رومیان شد و مقرر شد هر جمعه هزار دینار به آنان بپردازد.[۱۶] پس از فراغت عبدالملک از آشوب‌های داخلی، مسلمانان به سرزمین‌های روم حمله کرده و مناطق زیادی را به تصرف درآوردند. به این ترتیب پیمان صلح نقض شد.[۱۷]

ادامه و گسترش فتوحات در آفریقا به عنوان یکی از سیاست‌های راهبردی، در زمان عبدالملک دنبال شد. اتحاد قبایل بربر و روم به فرماندهی کسیله بن لمزم توانستند قیروان را فتح کنند و عقبه بن نافع را کشتند.

عبدالملک در سال ۶۵ق (۶۸۶ م) لشکری را به فرماندهی زهیر بن قیس بلوی به آفریقا فرستاد. زهیر توانست اتحاد امپراتوری روم و بربر را در نزدیکی ممس شکست دهد و باکشتن «کسیله» انتقام مرگ عُقبه را گرفت. اما زهیر در جنگ با رومیها کشته شد.

عبدالملک در سال ۷۴ قمری حسان بن نعمان غسانی را به فرماندهی آفریقا منصوب کرد. وی شمال آفریقا را در نوردید و رومیان را که بر آن سرزمین حکومت می‌کردند به عقب راندند.

ابن نعمان، قَرْطاجنّه (یا همان «کارتاژ» که امروزه به نام شهر «قرطاج» در تونس مشهور است) را از رومیان و بربرها پس گرفت و به سمت کوه‌های اطلس پیشروی کرد.

رومی‌ها تجدید نیرو کردند و در غیاب ابن نعمان، قرطاجنّه را تسخیر کردند اما حسن بن نعمان به قرطاجنّه برگشت و امپراتور روم شرقی (بیزانس) تیبریوس سوم را در جنگ قرطاجنّه شکست داد و رومی‌ها ازتمام آفریقا عقب نشستند و فقط در«کوتا» (Ceuta) پایگاه داشتند.

در این بین قبایل «زناتا» و «اوراسی» به رهبری زنی به نام «کاهنه»، مشکلات بسیار جدّی برای حسن بن نعمان به وجود آوردند. لشکر مسلمین ابتدا شکست بسیار سختی از بربرها خوردند اما ابن نعمان پس از مدتی بار دیگر به جنگ کاهنه رفت و توانست او را به قتل برساند و تمامی قبایل بربر را مطیع خود ساخت.

حسن بن نُعمان برای اینکه به طمع رومیان در تسخیر قرطاجنّه پایان دهد، بندر آن شهر را خراب کرد و در فاصلۀ ۱۰ مایلی قرطاجنّه شهر جدیدی به نام تونس بنا نهاد.

در روایتی، رومیان به کمک ناوگان دریایی تلاش کردند قَرْطاجنّه را که نیرومندترین پایگاه نظامی رومی‌ها بود، باز پس بگیرند؛ اما حسان آنان را بیرون راند و برای اینکه آرزوی شان را در بازگشت مجدد ناکام کند آن شهر را کاملا ویران کرد و در شرق آن شهری اسلامی به نام تونس بنا کرد.[۱۸]

اصلاح نظام اداری مالی

با توجه به گسترش جغرافیای سرزمینی و انسانی در زمان عبدالملک قوانین حاکم برنظام قبیله‌ای جوابگوی مشکلات مدیریتی آن روز نبود. هر چند در دوران خلفای قبلی جهش به سمت اداره جهانی مملکت اسلامی آغاز شد؛ ولی با توجه به نزاع‌های داخلی و اختلافات سیاسی گرو¬های اسلامی، این امر محقق نشد. از طرفی دیگر جامعه عرب که هیچ‌گونه تجربه‌ای در اداره یک حکومت نداشت مجبور بود، از روش¬های متداول و مرسوم در آن روزگار استفاده کند؛ لذا نهضت ترجمه و واردات الگوهای مدیریتی در بخش‌های مختلف و همچنین استفاده از کارشناسان با تجربه برای اجرای آن که عمدتا از نیروهای ایرانی و رومی بودند بیشتر از هر زمان دیگر ضروری به نظر می‌رسید.

عبدالملک با توجه به عنصر عرب و تحقیر دیگر نژادها که ویژگی همه حاکمان اموی بود،[۱۹] در خارج کردن امثال این امور از دست غیر عرب تلاش بسیار کرد. عبدالملک نخست به متحول سازی دستگاه اداری و فعال کردن آن و دوم، عربی کردن دیوان‌ها و پول مملکت اسلامی که تحت عنوان نهضت عربی کردن نام گرفت، پرداخت.[۲۰]

عربی سازی دیوان‌ها

«تعریب الدواوین» یا همان عربی کردن اداره‌ها یا دیوان‌ها پس از مدتی طولانی در زمان عبدالملک انجام گرفت. همانگونه که در تاریخ مشهور است، تشکیلات اداری به دست موالی و عجم‌ها اداره می‌شد. به همین دلیل، زبان ادارات و سازمان‌ها عربی نبود و به مقتضای هر منطقه متفاوت بود. در برخی از مناطق ایرانیها به زبان خودشان مکاتبه می‌کردند و در برخی دیگر رومیان و مصریان این کار را به عهده داشتند.

حکومت عبدالملک از همان آغاز به تربیت کارمندان اداری عرب برای پر کردن و جایگزینی کارمندان قبلی که ایرانی و رومی بودن مبادرت کرد. مشکل زبان در بین سطوح مختلف اداره جامعه رخ می¬نمود؛ از جمله آن، رد و بدل کردن نامه ثبت معاملات و غیره نیاز به زبان مشترک را دو چندان می‌نمود؛[۲۱] مسلماً ادامۀ این روند به نفع حکومت اسلامی نبود و ناهماهنگی در ادارۀ کشور را در پی داشت. بنابراین عبدالملک دستور داد که تمام دیوان را عربی کنند و خود بر آن نظارت کرد. این اقدام چند سال طول کشید تا سرانجام زبان عربی زبان رسمی شد.[۲۲] این کار چند سال طول کشید و سرانجام زبان عربی به عنوان زبان رسمی و اداری حکومت جایگزین زبان‌های مختلف دیگر شد.

ضرب سکه‌

عبدالملک، نبود سیستم پولی مستقل و پیروی از سیاست‌های پولی دیگر نظام‌ها از جمله رومیان را عامل ضعف خود در برابر آنان می‌دانست[۲۳] و از طرفی وجود پول‌های متعدد در کنار سکه‌های ایرانی و رومی که باعث آشفتگی بازار و تجارت می‌شد، عبدالملک را بر آن داشت تا در سال ۷۴ق دستور ضرب سکه را صادر کند. همچنین از سال ۸۴ق درهم و دینار اسلامی ضرب کرد و این نخستین پول اسلامی مستقل بود که ضرب شد.[۲۴]

تا قبل از خلافت عبدالملک، مسلمانان در معاملات خود از سکه‌های ساسانی و رومی استفاده می‌کردند. البته سکه‌های رومی رواج بیشتری داشت. مشهور است، عبدالملک اولین کسی بود که تصمیم گرفت سکه‌های اسلامی ضرب کند. بنابر روایات تاریخی انگیزۀ عبدالملک برای رواج سکه اسلامی این بود که او در نامه‌هایی که به امپراتوری روم می‌فرستاد، «قل هو الله احد» و نام پیامبر اکرم(ص) را در ابتدای نامه ذکر می‌کرد. امپراتوری روم به او نامه نوشت که اگر این کار را ترک نکنی در سکه‌ها از پیغمبر شما به زشتی نام می‌برم. عبدالملک به پیشنهاد امام سجاد(ع) (و بنابر نقل اعیان الشیعه به پیشنهاد امام باقر)[۲۵] مصمم شد که سکه‌های اسلامی ضرب کند و با ایجاد ضرابخانه‌ها اقدام به ضرب سکه‌های اسلامی کرد.[۲۶]

ساخت مسجد قبةالصخره

عبدالملک از ساخت بناها و مساجد حمایت می‌کرد در زمان او مسجد صخره (بیت المقدس) بنا شد. عبدالملک، در حکومت ابن‌زبیر در مکه و مدینه، از مسافرت اهالی شام به مکه جلوگیری کرد تا آنان تحت تأثیر تبلیغات زبیریان قرار نگیرند. یعقوبی می‌نویسد: مردم شکایت کردند که چرا ما را از حج واجب باز می‌داری؟ عبدالملک گفت: ابن‌شهاب زهری از پیغمبر حدیث می‌کند که به زیارت سه مسجد باید رفت: مسجدالحرام، مسجد من و مسجد بیت المقدس. امروز برای شما بیت المقدس حرمت مسجدالحرام را دارد. و همین ابن‌شهاب می‌گوید: این سنگ، صخره‌ای که یهودیان بر آن قربانی می‌کردند، همان سنگ است که پیغمبر در شب معراج پای بر آن نهاد. به دستور عبدالملک بر گرد آن سنگ قبه‌ای ساختند و بر آن پرده‌های حریر آویختند و خادمانی برای آن معین کردند و مردم را به طواف آن واداشتند و این رسم در تمام دوره بنی امیه باقی بود.

جانشینان عبدالملک

عبدالملک در مورد ولایت عهدی راه پدر را پیش گرفت و مصمم شد تا برادرش عبدالعزیز بن مروان را از ولایت عهدی عزل کند و برای دو پسر خود ولید بن عبدالملک و سلیمان بن عبدالملک به ولیعهدی پس از خود بیعت بگیرد.

قبیصة بن ذؤیب او را از این کار بازداشت و گفت: چنین مکن که فریادی پر هیاهو برای خود برمی‌انگیزی. شاید مرگ عبدالعزیز فرا رسد و از او آسوده شوی. شبی قبیصه آمد و گفت:‌ ای امیر مؤمنان خدایت در مرگ برادرت پاداش دهد. عبدالملک پرسید: درگذشت؟ گفت: آری. عبدالملک اِنّا لله گفت، سپس پسر خود عبدالله بن عبدالملک را به امارت مصر گماشت و برای پسران دیگر خود ولید و سلیمان فرمان ولیعهدی پس از خود را نگاشت و بر همه شهرها نامه فرستاده شد و مردم با آن دو بیعت کردند.[۲۷]

پانویس

  1. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ۱۴۰۳ق، ص۸۲-۸۹.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۱۸۲؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۶، ص ۴۱۸؛ بلاذرى، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۷ ، ص۲۶۹..
  3. مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۲.
  4. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۲۵ق،‌ ج۱،‌ ص۱۶۵.
  5. فیاض، تاریخ اسلام، ص۱۶۲.
  6. ابن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۲۶۰.
  7. ابن‌اثیر، الکامل، ۱۹۶۵م، ج۲، ص۳۰۴.
  8. الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج‌۶، ص۱۵۰.
  9. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۱۷۷.
  10. ابن‌اثیر، الکامل، ج۴، ص۱۹۴.
  11. بلاذرى، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج‌۸، ص۸.
  12. طبری، تاریخ، ج۷، ص۴۶۲.
  13. ابن‌عبری، تاریخ مختصر الدول، ص۱۱۲.
  14. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۴۹، (حوادث حکومت عمر بن عبدالعزیز)
  15. طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۰.
  16. طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۰.
  17. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۱۸۸.
  18. یاقوت حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ج۲، ص۶۱.
  19. بلاذری، انساب الاشراف، ص۱۹۲.
  20. ابن‌الطقطقی، الفخری، ص۱۲۳.
  21. ابن‌خلدون، تاریخ ج۱، ص۴۶۷.
  22. ابن خلدون، تاریخ، ج۱، ص۳۰۳.
  23. بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۸۸م، ص۲۳۷.
  24. ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ص۳۱۶.
  25. امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۵۴
  26. ضرب سکه اسلامی به پیشنهاد امام سجاد بود
  27. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۸۳.

منابع

  • ابن اثیر، عز الدین أبو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت،‌دار صادر، ۱۹۶۵.
  • ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت،‌دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولی، ۱۴۰۳-۱۹۸۳.
  • ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت،‌دار الفکر، الطبعة الثانیة، ۱۴۰۸-۱۹۸۸.
  • ابن سعد، محمد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت،‌دار الکتب العلمیة، الطبعةالأولی، ۱۴۱۰-۱۹۹۰.
  • ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت،‌ دار القلم العربی، ط الأولی، ۱۴۱۸-۱۹۹۷.
  • ابن عبری، غریغوریوس الملطی، تاریخ مختصر الدول، تحقیق انطون صالحانی الیسوعی، بیروت،‌دار الشرق، الطبعة الثالثة، ۱۹۹۲.
  • ابن قتیبه دینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، الطبعة الأولی، ۱۴۱۰-۱۹۹۰.
  • ابن کثیر دمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۰۷ق-۱۹۸۶.
  • امین، سید محسن، أعیان الشیعه، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
  • ‌ بلاذرى، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، الطبعة الأولى، ۱۴۱۷ق-۱۹۹۶.
  • بلاذری، أحمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت،‌ دار و مکتبة الهلال، ۱۹۸۸.
  • بلاذرى، أحمد بن يحيى بن جابر، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۷ق.
  • دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
  • طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت،‌دار التراث، الطبعة الثانیة، ۱۳۸۷ق.
  • فیاض، تاریخ اسلام.
  • ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، حققه و قدم له ابوالقاسم امامی، طهران، دار سروش للطباعة و النشر، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش-۱۴۰۷ق-۱۹۸۷م.
  • یاقوت حموی، شهاب الدین ابو عبد الله بن عبد الله، معجم البلدان، بیروت،‌دار صادر، الطبعة الثانیة، ۱۹۹۵.
  • یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی‌تا.
  • مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.