حسن بصری
متکلم، مفسر، محدث اهلسنت | |
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | حسن بن ابوالحسن یسار |
لقب | امام التابعین |
تاریخ تولد | قرن اول هجری قمری |
زادگاه | مدینه |
محل زندگی | مدینه، بصره |
تاریخ وفات | ۱ رجب سال ۱۱۰ق |
محل دفن | بصره |
شهر وفات | بصره |
اطلاعات علمی | |
استادان | انس بن مالک • جابر بن عبدالله انصاری • حذیفه یمانی • عبدالله بن عباس • حِطّان بن عبدالله • عمران بن حُصَین • احنف بن قیس |
گرایش کلامی | اختلاف در معتزلی، شیعی، مرجئه و اشعری بودن وی |
تألیفات | شروط الامامة • الاسماء الادریسیة (در تصوف) • کتاب تفسیرالقرآن و ... |
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی | |
سیاسی | مناسبات نیکخواهانه با عمر بن عبدالعزیز • مخالفت با خلفای ستمگر |
شناخته شده برای | یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم • تفسیر قرآن • از راویان احادیث صحابه • از فقیهان مشهور قرن اول • سر سلسله بسیاری از فرقههای تصوف |
حسن بَصْری، با نام اصلی حسن بن ابوالحسن یسار، متکلم، مفسر، محدّث، واعظ، فقیه و یکی از هشت زاهد معروف قرن اول و دوم است. درباره مکتب فکری او اتفاق نظر وجود ندارد.
او سیصد تن از صحابه رسول خدا(ص) را درک کرد و با هفتاد نفر از حاضران در غزوه بدر مصاحبت داشت و بسیاری از احادیث را از آنان فراگرفت و برای دیگران روایت کرد. با ملاحظه روایات و اقوال و خطبههای او میتوان گفت که تنها تعداد کمی از صحابه و تابعین، به اندازه او در بازگو کردن کلمات امام علی(ع) اهتمام داشتهاند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه، حسن در بسیاری موارد سخنان امام علی(ع) را بدون تصریح به نام گوینده اصلی و گاهی با عنوان «فقد قیل» (گفته شده) یا با تعبیر کنایی «ابوزینب» و «یکی از صالحان» نقل کرده است.
معرفی
تولد
حسن بصری در مدینه به دنیا آمد و در وادی القری [یادداشت ۱] (از توابع مدینه) پرورش یافت.[۱] در تاریخ تولد او اتفاق نظر وجود ندارد. به گفته عطار[۲] حسن در دوره حیات پیامبر اکرم(ص) متولد شد. به گفته وَکیع،[۳] در زمان قتل عثمان (در سال ۳۵) حسن ده ساله و به گفته ابن سعد[۴] چهارده ساله بود.[۵] به نظر میرسد که قول اخیر درستتر باشد، زیرا ابن سعد (متوفی ۲۰۳) نزدیکترین فرد به زمان حسن بوده است. علاوه بر این، او در جای دیگری[۶] تأکید کرده است که حسن دو سال پیش از قتل خلیفه دوم متولد شد.[۷] اگر حسن در زمان قتل عثمان چهارده ساله بوده است، باید در سال ۲۱ به دنیا آمده باشد، ضمن آن که وکیع[۸] و صَفَدی[۹] نیز همین تاریخ را پذیرفتهاند.
پدر و مادر
پدر حسن اهل میسان[۱۰] و نخست مسیحی و نامش یسار یا فیروز (پیروز) بود.[۱۱] فیروز در یکی از فتوح اسلامی اسیر شد و در جرگه موالی درآمد. سپس او را به مدینه بردند و پس از مدتی آزاد شد. در آنجا او با رُبَیع بنت نَضْر یا جابربن عبدالله انصاری یا فرد دیگری از انصار، پیوند ولاء داشت.[۱۲] از این رو، حسن را انصاری میخواندند.[۱۳]
مادر حسن، خَیرَة، کنیهاش امّالحسن، در فتح میسان به اسارت درآمد و با امّسلمه، همسر پیامبر، یا کسان دیگری پیوند ولاء داشت.[۱۴] خیرة به زنان قرآن میآموخت و برای آنان وعظ میکرد. همچنین او را از راویان موثق حدیث دانستهاند که از دو همسر پیامبر، امّسلمه[۱۵] و عایشه، حدیث روایت میکرد و دو پسرش، حسن و سعید، و دیگران از او روایت میکردند.
علمای بزرگ اهل سنّت نیز احادیث او را نقل کردهاند. او به تعلیم فرزند خود اهتمام جدّی داشت و حسن در اشتغال به قصه گویی و وعظ از مادر خود متأثر بود.[۱۶]
لقب و کنیه
وی به امام التابعین، سیدالتابعین و شیخ الاسلام ملقب و کنیهاش ابوسعید یا ابومحمد یا ابوعلی بود.[۱۷]
ورود به بصره
حسن در دوازده سالگی یا چهارده سالگی قرآن را از بر کرد و گفتهاند هر سورهای را که میآموخت شأن نزول و تأویل آن را نیز فرامی گرفت. در سال دوم خلافت امام علی(ع)، حسن به شانزده سالگی رسید و همراه خانوادهاش به بصره سفر کرد و پس از مدتی با زنی ایرانیالاصل ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر و یک دختر شد.[۱۸]
درگذشت
حسن در ۱ رجب سال ۱۱۰ق[۱۹] در بصره درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.[۲۰] آرامگاه او از دیرباز شناخته شده بوده و مقدسی[۲۱] از آن یاد کرده و امروزه نیز پابرجاست.[۲۲]
در دستگاه امویان
مناسبات نیکخواهانه با عمر بن عبدالعزیز
حسن هفتاد سال از عمر خود را در دوره امویان گذراند. چون خلیفه عمربن عبدالعزیز در سیاست رفتاری شایسته داشت، حسن نیز با وی مناسباتی مبتنی بر شفقت و نیک خواهی داشت و دوازده نامه به او نوشت که در آنها به توضیح صفات پیشوای عادل، تحذیر وی از فریبهای دنیا، دعوت به زهد و پارسایی، اندرزگویی و تسلیت او به سبب مرگ فرزندش پرداخت.[۲۳] حتی یک بار خلیفه او را عهده دار منصب قضا کرد. پیش از این تاریخ نیز در سال ۴۳ق. در دستگاه ربیع بن زیاد حارثی، (از اصحاب امام علی که در سال ۴۳ والی معاویه بر خراسان بود،) به کتابت و منشیگری مشغول بود.[۲۴] همچنین نقل است که وی سه سال در شاپور، کاتب انس بن مالک بود.[۲۵]
مخالفت با خلفای ستمگر
حسن به شدت با برخی از خلفای عصر خود و کارگزاران ستمگر آنان، به ویژه حجاج بن یوسف ثقفی، مخالفت مینمود، بیآنکه شورشهای مسلحانه برضد آنان را تأیید کند.[۲۶] گاهی نیز در برخورد با حکام جائر، بر مبنای تقیه سلوک میکرد.[۲۷] در سالهایی که حجاج حاکم عراق بود حسن بارها بر او لعنت فرستاد و برخورد او با حجاج چنان بود که حجاج بارها تصمیم به قتلش گرفت.[۲۸] به گزارش یعقوبی[۲۹] و ابن ندیم[۳۰] حسن، عبدالرحمان بن محمد بن اشعث را در قیام برضد حجاج همراهی نمود؛ اما این قول درست به نظر نمیرسد، زیرا ابن سعد[۳۱] تصریح دارد بر اینکه حسن، مردم را از همراهی با سپاه اشعث نهی کرد. همچنین او اصحاب خود را از پیوستن به شورش یزید بن مهلَّب نیز منع میکرد و دلیل این کار نیز اعتقاد او به ناشایستگی رهبرانِ دو شورش مزبور بود.[۳۲]
مقرری گرفتن از بیت المال
حسن مقرری گرفتن از بیت المال و قبول هدایای حاکمان را با شرایطی جایز میشمرد و بیشتر آن مقرری را به دیگران میبخشید.[۳۳] گاهی نیز، به سبب مخالفتهای او با ایشان، مقرریاش را از بیت المال قطع میکردند.[۳۴]
شرکت در جنگ
همچنین نقل است که در روزگار معاویه، او در برخی از جنگهای مسلمانان با دشمنان خارجی شرکت کرد.[۳۵]
مخالفت ابن سیرین با او
در میان معاصرانِ معارضِ حسن، معروفتر از همه ابن سیرین است که مخالفت آن دو با یکدیگر مَثل شده و گویند: «جالِسْ اِمّاالحَسَنَ اَوْ اِبْنَ سیرین».[۳۶] ظاهراً این مخالفت معلول برخوردهای تند حسن با حکام ــخاصه حجاج ــ و شیوه ابن سیرین در تسلیم در برابر حکام و بلکه پشتیبانی از آنان بوده است.[۳۷]
استادان
حسن استادان بسیاری داشت که برجستهترین آنان انس بن مالک، جابر بن عبدالله انصاری، حُذَیفه یمانی، عبدالله بن عباس، حِطّان بن عبدالله، عمران بن حُصَین و اَحنَف بن قیس بودند.[۳۸] علاوه بر این، به گزارش ابن سعد،[۳۹] او از ابوهُرَیرَه و سَمُرَةبن جُندَب نیز حدیث فراگرفته؛ اما خود ابن سعد در ادامه[۴۰] از برخی افراد اقوالی نقل کرده که مبنی بر عدم سماع حسن از ابوهریره است. ضمن آنکه پارهای از روایات و برخوردهای حسن حکایت از خردهگیری او از این دو دارد.[۴۱]
شخصیت علمی
تفسیر
حسن در مقام تفسیر، علاوه بر تفسیر قرآن به قرآن، در تفسیر نصوص قرآن و توضیح احکام آن، پیاپی از احادیث نبوی و قدسی و اقوال صحابه، از جمله امام علی(ع)، ابن عباس و ابن مسعود و تابعین، بهره میبرد. از دیگر منابع تفسیری او اسرائیلیات و اقوال اهل کتاب و منقولات کسانی همچون کعب الاحبار، وهْب بن منبِّه و عبدالله بن سلام بود.[۴۲] بسیاری از اقوال او در تفاسیری چون تفسیر طبری[۴۳] و تفسیر ابن کثیر[۴۴] و نیز در کتابهای صوفیه، از جمله در حلیةالاولیاء اثر ابونعیم اصفهانی،[۴۵] احیاء علوم الدین غزالی[۴۶] و الرسالة القشیریه قشیری[۴۷] نقل شده است.[۴۸]
او در تفسیر خود مدام از آیات ناسخ و منسوخ سخن گفته و البته در منسوخ شمردن برخی آیات اشتباه کرده است.[۴۹]
عنایت به عقل، توجه به ابعاد قرآن و لایههای باطنی آن و اهتمام به تأویل، در مکتب قرآن شناسی حسن جایگاهی درخور دارد.[۵۰] همچنین او در بسیاری از آیات، قرائت خاص خود را دارد و پارهای از قرائتهای او نادر شمرده شده و از برخی نیز انتقاد شده است.[۵۱]
روایت
حسن ۳۰۰ تن از صحابه رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و سلم را درک کرد و با ۷۰ نفر از کسانی که در غزوه بدر حضور داشتند مصاحبت داشت و بسیاری از احادیث را از آنان فراگرفت و برای دیگران روایت کرد.[۵۲] او به احادیث، آگاهی فوق العاده داشت و محدّثان بزرگ سنّی و شیعی، روایتهای او از سنّت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلم و سخنان امام علی و امام حسن علیهماالسلام و نیز روایتهایی را که او در طریق آنها قرار دارد، نقل کردهاند.[۵۳]
با ملاحظه روایات و اقوال و خطبههای او میتوان به این نتیجه رسید که از صحابه و تابعین اشخاص بسیار کمی به اندازه او در بازگو کردن کلمات امام علی(ع) اهتمام داشتهاند. با وجود این، به دلیل شرایط حاکم بر زمانه، حسن در بسیاری موارد سخنان امام علی(ع) را بدون تصریح به نام گوینده اصلی و گاهی با عنوان «فقد قیل» (گفته شده) یا با تعبیر کنایی «ابوزینب» و «یکی از صالحان» نقل کرده است. شاید هم به دلیلِ وضوحِ انتسابِ سخنان مزبور به امام علی، نیازی به تصریح نام آن حضرت نمیدیده است. این احتمال نیز وجود دارد که او به نام امام تصریح نموده است، اما کسانی که آن گفتهها را از وی شنیدهاند، از ترس یا به دلایل دیگر، آن سخنان را از زبان وی بدون انتساب به امام بازگو کردهاند.[۵۴]
در مقابل، به احادیثی که حسن نقل کرده، ایراداتی نیز گرفته شده که از آن جمله است: تدلیس، ارسال، و نقل به معانی نه الفاظ.[۵۵] گفتنی است که گاهی حسن در مقام نقل حدیث از معیارهای عقلی بهره برده است.[۵۶]
آرای فقهی
گذشته از مقام حدیثی، حسن از فقیهان بزرگ و مفتیان مؤثر نیز بود.[۵۷] کتابهای متعددی به نقل آرای فقهی منسوب به حسن اختصاص یافته است، از جمله فقه الحسن البصری، در هفت جلد، تألیف قاضی ابوعبدالله محمدبن مُفَرِّج قرطبی[۵۸] و موسوعة فقه الحسن البصری، در دو جلد، تألیف محمد رواس قلعه جی.[۵۹] آرای فقهی حسن به کتاب، سنّت، اقوال صحابه و اجتهاد به رأی، متکی است.[۶۰]از میان آرای خاص فقهی او به این موارد میتوان اشاره کرد:
- عدم جواز وضو با نبیذ (شراب خرما)
- جواز متعه حج که برخی از آن به عنوان حج تمتع یاد میکنند؛[۶۱]
- عدم جوازِ حبسِ مدیونی که قادر به ادای دین خود نیست؛
- حق طلاق برای زن درصورتی که همسرش نتواند هزینه زندگی او را تأمین کند؛
- زنی که باید عدّه وفات یا طلاق نگه دارد، به محض وضع حمل یا سقط شدن جنین، عدّه او به سر میرسد؛
- در جنگ مسلمانان با غیرمسلمانان، مسلمانان حق ندارند اسیران غیرمسلمان را بکشند و باید یا آنان را آزاد کنند یا در برابر آنان فدیه بگیرند و رهایشان نمایند.[۶۲]
وعظ و خطابه
حسن به وعظ و خطابه نیز میپرداخت. در دوره او فساد و تباهی در جامعه رواج بسیار داشت. در این اوضاع، حسن برای مقابله با فساد به وعظ پرداخت و چون خود به آنچه میگفت عمل میکرد، وعظ او نیز بر مخاطبان اثر میگذاشت.[۶۳]
با اینکه وی ایرانی تبار بود و زبان مادریاش عربی نبود، خطابههای او چنان فصیح بود که حتی حَجاج ــ که خود در فصاحت کم نظیر بود و از حسن کینهها به دل داشت ــ اعتراف میکرد «حسن در خطابه از همه تواناتر است».[۶۴]
به دلیل همین فصاحتِ وی بود که موعظههای او را در روزگار حیاتش، و دست کم اندکی پس از وفاتش، فراهم آوردند و برخی مؤلفان قدیم و جدید، درباره مواعظ و اندرزهای او آثار مستقلی نوشتند.[۶۵] حتی پس از مرگ حسن مواعظ او عامل گرایش قدرتمندان به رعایت موازین اخلاقی و بازداشتن آنان از تبهکاری بوده است.[۶۶] مواعظ حسن در موضوعات گوناگونی بود. گاهی از مکارم اخلاق و آداب حسنه، گاهی از تقوا و پرهیزکاری و گاهی از فرجامِ بدِ حکام و ثروتمندانی که به مردم ستم میکنند و حقوق خلق را پایمال مینمایند، سخن میگفت.[۶۷]
تألیفات
به طور قطع نمیتوان گفت که حسن صاحب چه آثاری بوده است. ذهبی[۶۸] گزارش کرده است که آثاری که در آنها علم بود از حسن برجای ماند. اما بنابه گفته ابن سعد،[۶۹] حسن همه کتابهایش را، به جز یکی، سوزاند. با وجود این، چندین اثر به او منسوب است، از جمله:
- نامهای به عبدالملک بن مروان، (کتابٌ الی عبدالملک بن مروان فی الرّدّ علی القدریة) که هلموت ریتر آن را تصحیح کرده و بسیط (ص ۱۶۸ـ۱۸۰) عیناً همان را در کتاب خود آورده است؛
- رساله حکایت قضا و قدر به فارسی، که به نظر میرسد با نامه یاد شده بیارتباط نباشد؛
- شروط الامامة؛
- الاسماءالادریسیة، در تصوف؛
- کتاب الاخلاص؛
- نزول القرآن؛
- کتاب تفسیرالقرآن، که شاید با نزول القرآن پیوندی داشته باشد.[۷۰]
تصوف
بسیاری از سلسلههای تصوف، از جمله سهروردیان، طَیفوریان، مولویان و سلسلههای صوفیه هند مثل چشتیان، به حسن بصری منسوباند و نام او در شجره نسب احمد غزالی، ابوبکر نسّاج، ابونجیب سهروردی، مجدالدین بغدادی و نجم الدین کبری ذکر شده است. این سلسلهها شجره نسب طریقتی خود را به حسن و از طریق او به امام علی(ع) میرسانند. نقل است که پس از تولد حسن، وی را نزد امام آوردند و امام او را حسن نامید. همچنین حسن تحت تربیت آن حضرت پرورش یافت و از ایشان خرقه گرفت و امام کلمه توحید را به او تلقین کرد.[۷۱]
در مقابل، افرادی همچون ابن خلدون[۷۲] و شاه ولی اللّه دهلوی[۷۳] به چنین ارتباطی بین امام علی(ع) و حسن قائل نیستند. باتوجه به این دو موضع متعارض، نمیتوان انکار کرد که در اثبات و نفی مصاحبت حسن با امام علی(ع) مبالغه شده و اگر چه دلایل متقن و کافی برای پیوندی به آن استواری در دست نیست، اصل ارتباط را نیز نمیتوان انکار کرد.[۷۴]
حلقه درس
حسن در مسجد بصره حلقه درسی داشت که در آن به گفتگو درباره دانشهای گوناگون (از جمله حدیث، فقه، عقاید و علوم قرآنی) میپرداخت و گاهی به پرسش درباره بعضی از مفاهیم تصوف پاسخ میداد. در خانه او نیز مجلس مخصوصی برگزار میشد و در آنجا جز در باب مفاهیم زهد، عبادت و معارف باطنی سخنی به میان نمیآمد.[۷۵] به گزارش ابوطالب مکی،[۷۶] افرادی مثل مالک بن دینار، ثابت بنانی، ایوب سجستانی/ سَختیانی، فَرقَد سَبَخی/ سنجی و عبدالواحدبن زید در این مجالس شرکت میکردند. حسن شاگردان دیگری نیز داشت، از جمله واصل بن عطاء، حبیب عجمی، غَیلان دمشقی، مَعبَد جُهَنی، محمدبن واسع، قَتاده سدوسی و عمروبن عُبَید.[۷۷]
به طور کلی شیوه سلوک حسن، که خود سخت به آن پایبند بود، مبتنی بود بر اصولی چون محاسبه نفس، حزن، استفاده از نعمتهای حلال، اجتناب از افراط در زهد، نکوهش اعتیاد به زندگی پرتجمل و گردآوری ثروت انبوه، دوری از شنیدن غنا، توجه به وظایف اجتماعی، اهتمام به امور مسلمانان و ترجیح آن بر پارهای از عبادات، دوری از رابطه مریدی و مرادی و تظاهر به شوریدگی، تخطئه نگاههای فرا انسانی به بزرگان، دوری از طفیلی گری و ارتزاق از راه دین، و عبادت حق بدون توجه به ثواب و عقاب.[۷۸]
مذهب و مکتب فکری حسن بصری
درباره مکتب فکری حسن اتفاق نظر وجود ندارد؛ او را معتزلی، شیعی، پیرو مذهب مرجئه و معتقد به مبانی اشاعره دانستهاند. [۷۹] برخی از ابن ابی العوجا، که ابتدا شاگرد حسن بود و سپس از زندیقان شد، روایت کردهاند که حسن گاهی به سوی قدریان و زمانی به سمت جبریان متمایل میشده است.[۸۰] اما به نظر میرسد با استناد به گفته او نمیتوان مطلبی را ثابت کرد. علاوه بر آن که سخنان و روایات حسن در تخطئه جبر و قدر و تأیید موضع شیعه در این باره، بارها در متون شیعی مورد استناد و ستایش قرار گرفته است.[۸۱]
عبدالرحمان بدوی[۸۲] نیز بر پایه خودداری حسن از پاسخ به پرسش حجاج درباره امام علی(ع) و عثمان، او را از بنیانگذاران مرجئه دانسته است. اما حسن بارها معاویه، یزید و حجاج و بسیاری دیگر از قدرتمندان را محکوم کرده و حتی حکمرانان عصر خود را منافق خوانده است.[۸۳] همچنین اقوال و روایات به جامانده از حسن در باب مفهوم ایمان، حکایت از مخالفت جدّی او با مرجئه دارد.[۸۴]
برخی هم بر آناند که حسن، پس از تهدید شدن، از اظهار مخالفت با عقیده عامه سنّیان درباره قدر بازایستاده است.[۸۵] اما اگر هم ثابت شود که حسن در پارهای موارد به یکی از دو طرف جبر یا اختیار گرایش یافته است، باید این گفتهها را با مجموع اظهارات او سنجید.
از روزگار حسن تا به امروز درباره او گزارشهایی مطرح بوده است که برخی آن را حاکی از مخالفت حسن با امامان شیعه، خاصه امام علی(ع)، دانستهاند. مثلاً طبرسی[۸۶] روایت کرده است که در بصره علی(ع) از حسن دلیل شرکت نکردنش در جنگ جمل را پرسید و حسن دلیل آن را جهنمی بودن قاتل و مقتول بیان کرد. طبق روایتی دیگر،[۸۷] پس از جنگ جمل و ورود امام علی به بصره، آن حضرت خطاب به حسن که قصد کتابت بیانات ایشان را داشت گفته بود هر امتی سامریای دارد و سامری این امت حسن است که اعتقاد به جنگ کردن ندارد. همچنین نقل شده است که حسن عمداً در کربلا به سپاه امام حسین(ع) نپیوست.[۸۸]
درباره دو روایت اول باید گفت که علاوه بر آنکه فاقد سندند، به لحاظ تاریخی نیز نمیتوانند درست باشند، زیرا جنگ جمل در سال ۳۶ق اتفاق افتاد و حسن در این زمان حداکثر پانزده ساله بود. اما گذشته از بحث سند و مسئله تاریخی این دو روایت و نیز روایات دیگری که در تأیید اقدامات علی(ع) در جنگ جمل از حسن نقل شده،[۸۹] شیخ مفید در امالی[۹۰] روایت اول را به گونه دیگری نقل کرده است. در آنجا حسن نه تنها پاسخ بیادبانهای به سؤال امام نداده، بلکه حتی از ایشان نصیحت خواسته است. اما در مورد روایت سوم، حضور نیافتن حسن در کربلا میتواند به این دلیل باشد که به موقع از ورود سپاه امام به کربلا باخبر نشد، همچنان که هیچ یک از رجال بصره، که قصد یاری کردن امام حسین(ع) را داشتند، فرصت پیوستن به امام را نیافتند. به علاوه، ابن زیاد همه راههایی را که به آن سرزمین منتهی میشد بسته بود. دیگر آنکه نقل است که حسن چنان به اهل بیت علیهم السلام دلبستگی داشت که با شنیدن خبر شهادت امام حسین(ع)، به شدت گریست و سپس گفت: «خدا خوار کند امتی را که فرزند پیامبرش را کشت».[۹۱]
حسن در ترویج بعضی معتقدات که امامان شیعه تعلیم میدادند و نیز آموزههایی که مجموعه آموزهای شیعه را تشکیل میدهند، گامهای بلندی برداشت، از آن جمله است: نفی رؤیت باری تعالی، شفاعت، مهدویت، امامتِ امامان اهل بیت و شمار آنان، تخطئه قیاس، تقیه، سرنوشت فرزندان نامسلمانان، معراج پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم، خطاهای فاحش خلفا، نکاح موقت، مسئله میراث پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم، تقدیس بزرگان شیعه همچون سلمان و عمار یاسر.[۹۲]
وی همچنین امامان شیعه را ستایش کرده است. مثلاً از علی(ع) به عنوان ربّانی این امت و بهترین فرد امت پیامبر(ص) و نخستین مؤمن و نمازگزار با وی و از همسر و دو فرزندش به عنوان بهترین کسان پس از وی یاد کرده و نیز، به نقل از عبدالله بن مسعود، گفته است که در قیامت، علی(ع) بر کرسی نور نشسته است و فقط کسی میتواند از صراط بگذرد که ولایت او و اهل بیت او را داشته باشد.[۹۳]
حسن بصری از نظر رجال شناسان سنّی و شیعه
در نظر اهل سنت
روایات حسن در نزد عامه اهل سنّت مقبول است و بخاری و مسلم در صحیحین احادیث او را آوردهاند. همچنین در مکه برای حسن مجلس روایت حدیث ترتیب دادند و مجاهد و عطاء و طاووس و عَمروبن شُعَیب از جمله علمای بزرگ اهل سنّت بودند که در مجلس او شرکت کردند.
ابن سعد[۹۴] او را با عنوان جامع، ثقة و حجت ستوده، هر چند روایات مرسل او را حجت ندانسته است. ذهبی در کتاب تذکرةالحفاظ[۹۵] حسن را امام، شیخ الاسلام، حافظ و علامه و با این حال او را مدِلّس خوانده است. ابن اثیر[۹۶] گفته است که حسن میان علم و زهد و عبادت و ورع جمع کرده بود. ابونعیم اصفهانی،[۹۷] علاوه بر آنکه او را فقیه و زاهد و عابدی دانسته که زینت دنیا را به دور افکنده بود، روایات حاکی از احوال حسن و مواعظ او را نقل کرده است.
در نظر شیعیان
از چهار منبع متقدم رجال شیعه، نام حسن بصری فقط در اختیار معرفة الرجال[۹۸] آمده که مهمترین مستند رجالیان متأخر شیعه هم هست و حاوی سخنانی منسوب به فضل بن شاذان است که به مناسبت ذکر زهاد ثمانیه، حسن بصری مورد نکوهش قرار گرفته است.[۹۹] هدف کشّی در کتاب رجال خود آن بوده است که آنچه را درباره هریک از راویان، از مدح و ذم، رسیده یکجا فراهم آورد، بدون آن که درباره آنها داوری کند. واسطه نقل وی از فضل بن شاذان در این مورد، علی بن محمد بن قتیبه است که رجالشناسان شیعه او را غیرمعتمد دانستهاند.[۱۰۰]
داوری منفی درباره او
در میان علمای شیعه از جمله کسانی که حسن را مردود و مذموم شمردهاند، فیض کاشانی،[۱۰۱] محمدباقر مجلسی،[۱۰۲] محمدطاهر قمی[۱۰۳] و آقامحمدعلی کرمانشاهی[۱۰۴] بودهاند. نقد آنان ناظر به شهرت حسن بصری به منش صوفیانه و پرهیز دادن مخاطبان از پیروی از وی بوده است. آنان با استناد به برخی گزارشها، داوریهای منفی درباره حسن عرضه کرده و گاهی او را با عناوینی همچون معلمِ بدعت و ضلالت، مروّج رهبانیت، رئیس قدریان، منافق و دشمن علی(ع)، مذمت کردهاند.[۱۰۵]
دفاع از او
در مقابل، برخی از علمای متقدم و متأخر شیعه در مقام دفاع از حسن بصری برآمده و روایات و تفاسیر او را معتبر شمردهاند. ابن بابویه در امالی، علاوه بر نقل روایات بصری، سخنانی از او درباره امام علی(ع) نقل کرده که حاکی از اهمیت فراوان آنها در نظر ابن بابویه است، بیآنکه کمترین تعریضی درباره حسن داشته باشد.[۱۰۶] شریفِ مرتضی علم الهدی[۱۰۷] نیز از حسن به نیکی یاد کرده و او را کثیرالعلم، بلیغ المواعظ، اسوه، پیشوا و یکی از متقدمان دانسته که از تصریح به عدل خدا پروا نمینمود؛ وی از برخورد شجاعانه حسن با حجاج نیز، که موجب شد حکم به قتل او بدهد، گزارشی آورده است.
شیخ طوسی در مقدمه تفسیر تبیان،[۱۰۸] ابن عباس و حسن و قَتاده (شاگرد حسن) را به ترتیب از مفسرانی شمرده که در تفسیر قرآن «طریقهای ممدوح و مذهبی محمود» داشتهاند. حسن در تفسیر او دومین نفر است که از او بسیار نقل قول شده است. طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان، همین شیوه را در پیش گرفته است.[۱۰۹] به گفته قاضی نوراللّه شوشتری[۱۱۰] به نقل از یکی از مشایخش، رضی الدین علی بن طاووس، حسن را مقبول میدانسته است. فتح اللّه کاشانی نیز در تفسیر فارسی منهج الصادقین[۱۱۱] در بسیاری از موارد، قبل یا بعد از نقل روایت و قولی از حسن، تصریح کرده که قول و روایت او با آنچه از ائمه علیهم السلام رسیده و مقبول شیعیان است یکی است. وی همچنین گزارش پارهای از سخنان حسن در ستایش امام علی(ع) در برابر حجاج را آورده است. محمدتقی مجلسی نیز معتقد است که حسن به امر امام علی(ع) در برخورد با زیاد و پسرش، عبیداللّه، و نیز حجاج تقیه کرده است.[۱۱۲] همچنین محمدتقی شوشتری[۱۱۳] از نامه حسن در رد جبریان یاد کرده و آن را ستوده و نوشته نیکوتر آن است که وی را مردی نیک و پرهیزکار بدانیم و معتقد باشیم که تقیه کرده است. محمدهادی معرفت[۱۱۴] نیز شرح احوال حسن را به تفصیل و با لحنی پر از ستایش نوشته است و اتهاماتی را که به وی وارد آوردهاند مردود شمرده است.
از علمای شیعه کسانی همچون محمدباقر خوانساری[۱۱۵] و علی علیاری تبریزی[۱۱۶] و عبدالله مامقانی[۱۱۷] نیز با استناد به روایت سلیم بن قیس هلالی[۱۱۸] که حاکی از ندامت حسن و توبه در آخر عمرش است اظهار کردهاند که حسن نخست در راه هدایت نبود و بعداً مستبصر شد و به پیروان مذهب حق پیوست.
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۵۷؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۶۴
- ↑ ص ۳۰
- ↑ وکیع، ج ۲، ص۶
- ↑ ابن سعد، ج ۷، ص۱۵۷
- ↑ نیز ر.ک: به ذهبی، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجا
- ↑ ر.ک:ج۷، ص۱۵۷
- ↑ (نیز ر.ک:ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا
- ↑ ج ۲، ص۳
- ↑ ج ۱۲، ص۳۰۶
- ↑ شهرکی متصل به دَسْتُمِیسان، همان دشت میشان در خوزستان کنونی
- ↑ ابن سعد، همانجا؛ وکیع، ج۲، ص۴؛ بدوی، ص۱۵۲
- ↑ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا؛ ابن کثیر، ۱۳۵۱ـ۱۳۵۸، ج۹، ص۲۹۹؛ در مورد اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص۲
- ↑ ر.ک: وکیع، ج۲، ص۵
- ↑ همان، ج۲، ص۳، ۵؛ ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۱۴۷؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجا؛ درباره اقوال دیگر رجوع کنید به ثبوت، ص۳
- ↑ ابن سعد، ج۸، ص۴۷۶
- ↑ ابن کثیر، همانجا؛ ابن حجر عسقلانی، ج۲، ص۲۵۰ـ ۲۵۱؛ حُصَری، ص۱۰۹
- ↑ ر.ک: هجویری، ص۱۲۹ـ۱۳۰؛ سمعانی، ج۲، ص۲۲۰؛ ذهبی، ۱۴۱۰، حوادث و وفیات ۱۰۱-۱۲۰ه، ص۴۸؛ حسن بصری، ج۱، مقدمه محمد عبدالرحیم، ص۱۸
- ↑ ذهبی، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، همانجا؛ بدوی، ص۱۵۳؛ حصری، ص۱۰۹، ۱۱۱ـ ۱۱۲
- ↑ قمی، وقایع الایام، ۱۳۸۹ش، ص۴۳۵.
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۷۷؛ ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۱۵۵
- ↑ ص ۱۳۰
- ↑ عبدالجبار ناجی و عبدالحسین مبارک، ص۳۰۱؛ فاطمه محمد محجوب، ج۱۴، ص۱۷
- ↑ ر.ک: ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۱۳۴ـ۱۴۰؛ بدوی، ص۱۵۴ـ ۱۵۶
- ↑ بلاذری، ص۳۹۴؛ وکیع، ج۲، ص۱۴؛ امین، ج۶، ص۴۵۸
- ↑ ابن ندیم، ص۲۰۲
- ↑ ر.ک: ابن جوزی، ۱۴۰۳، ص۶۴، ۷۲، ۱۱۶؛ بدوی، ص۱۵۴
- ↑ ر.ک: حسن بصری، ج۱، ص۲۰۷
- ↑ ابن جوزی، ۱۴۰۳، ص۶۴، ۷۲
- ↑ ج ۲، ص۲۷۸
- ↑ همانجا
- ↑ ج۷، ص۱۶۴
- ↑ ابن اثیر، النهایة، ج۲، ص۱۹۸؛ ثبوت، ص۲۳ـ۲۴
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۷۱
- ↑ خن، ص۲۶۱؛ حصری، ص۱۸۴
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۷، ص۱۵۷، ۱۷۵؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۷۲، ۵۷۸
- ↑ ر.ک: وکیع، ج۱، ص۳۷۰؛ عباس قمی، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵، ج۱، ص۶۷۸
- ↑ ر.ک: ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۲۷۱؛ عباس قمی، ۱۳۶۳ش، ص۷۴
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۷، ص۱۵۷؛ ابوطالب مکی، ج۱، ص۳۰۸؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۶۵؛ صفدی، ج۱۲، ص۳۰۶؛ ابن حجر عسقلانی، ج۲، ص۲۴۶؛ برای آگاهی از دیگر استادان او رجوع کنید به ثبوت، ص۷ـ۹
- ↑ ج۷، ص۱۵۷
- ↑ ج۷، ص۱۵۸
- ↑ ر.ک: ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۶۷ـ۵۶۸؛ بدوی، ص۱۷۶
- ↑ ر.ک: بررسیهای محمدعبدالرحیم در حسن بصری، ج۲، ص۴۶۹ـ ۴۷۸؛ ثبوت، ص۷۴
- ↑ برای نمونه ر.ک: ج۱۲، ص۳۹۹ـ۴۰۰
- ↑ برای نمونه ر.ک: ج۱، ص۲۴۳؛ درباره اقوال و روایات تفسیری حسن در تفاسیر شیعه رجوع کنید به ادامه مقاله
- ↑ برای نمونه ر.ک: ج۲، ص۱۵۳
- ↑ برای نمونه ر.ک: ج۱، ص۴۶، ۴۸، ۱۰۱
- ↑ برای نمونه ر.ک: ص۴۴۶
- ↑ برای آگاهی بیشتر ر.ک: حسن بصری، ج۱، مقدمه محمد عبدالرحیم، ص۸ـ۱۲
- ↑ ر.ک: بررسیهای محمدعبدالرحیم در حسن بصری، ج۲، ص۴۹۶
- ↑ ثبوت، ص۷۵ـ۷۶
- ↑ ر.ک: جاحظ، ج۲، ص۲۱۹؛ خوانساری، ج۳، ص۲۵۶؛ بررسیهای محمد عبدالرحیم در حسن بصری، ج۲، ص۴۹۷ـ۵۰۲
- ↑ ابن مرتضی، ص۲۴
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۳۰، ۷۵ـ۷۶؛ کلینی، ج۵، ص۴۲۱؛ ابن بابویه، ۱۳۹۸، ص۳۴۰ـ۳۴۱؛ مفید، ۱۳۶۴ش، ص۱۲۹ـ ۱۳۱
- ↑ ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۴۳؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج۴۲، ص۱۴۴؛ مامقانی، ج۱۹، ص۱۰؛ حصری، ص۱۷۰؛ نیز رجوع کنید به ثبوت، ص۲۵۷، ۲۶۷
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۷، ص۱۵۸؛ صَفَدی، همانجا؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۷۲، ۵۸۳، ۵۸۸؛ برای پاسخ این ایرادات رجوع کنید به حصری، ص۲۷۰؛ قلعه جی، ج۱، ص۱۸
- ↑ ر.ک: بدوی، ص۱۷۶
- ↑ ابن سعد، ج۷، ص۱۶۲، ۱۶۵
- ↑ حصری، ص۲۷۶؛ خن، ص۲۱۴
- ↑ بیروت ۱۴۰۹
- ↑ ر.ک: بررسیهای محمدعبدالرحیم در حسن بصری، ج۲، ص۵۰۴
- ↑ که این دو نظر برخلاف رأی بسیاری از خلفا و فقهای اهل سنّت است
- ↑ ر.ک: حسن بصری، ج۲، ص۳۵۳؛ قلعه جی، ج۱، ص۳۱۲، ۳۱۸؛ خن، ص۲۷۱، ۲۷۷؛ بسیط، ص۱۳۶؛ برای آگاهی از دیگر آرای فقهی او رجوع کنید به خن، ص۲۱۵ـ۲۹۴؛ بسیط، ص۱۳۵ـ۱۴۲
- ↑ ر.ک: ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۱۴۷؛ ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۳۰؛ نیز ر.ک: ثبوت، ص۱۰۹
- ↑ ر.ک: جاحظ، ج۱، ص۱۶۳، ۳۵۴، ۳۹۸؛ بدوی، ص۱۶۰
- ↑ ر.ک: سزگین، ج۱، ص۵۹۲؛ بدوی، ص۱۵۹
- ↑ ر.ک: غزالی، ۱۳۶۱ش، ص۳۱۵، ۳۶۰، ۴۰۶
- ↑ ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۱۰۷؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۸۸؛ بدوی، ص۱۶۳
- ↑ ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۸۴
- ↑ ج۷، ص۱۷۵
- ↑ ر.ک: ابن ندیم، ص۳۶، ۴۰، ۲۰۲؛ نوراللّه شوشتری، ج۲، ص۳۸؛ سزگین، ج۱، ص۵۹۲ـ۵۹۳؛ منزوی، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ش، ج۲، ص۹۹۸، ج۳، ص۱۷۵۴؛ همو، ۱۳۷۴ش، ج۶، ص۲۰۹؛ برای آگاهی از دیگر آثار او رجوع کنید به سزگین، همانجا؛ منزوی، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش، ج۲، ص۱۰۰۷، ج۱۰، ص۴۳ـ۴۴
- ↑ ر.ک: عطار، ص۳۱؛ افلاکی، ج۲، ص۹۹۸؛ عبدالرزاق کرمانی، ص۵۵؛ معصوم علیشاه، ج۲، ص۵۹، ۱۰۷، ۱۵۱، ۳۰۵؛ نیز رجوع کنید به منزوی، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش، ج۱۱، ص۹۹۷
- ↑ مقدمه، ج۱، ص۴۰۳
- ↑ ص۲۴۱
- ↑ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به ثبوت، ص۳۷۸ـ۳۸۴
- ↑ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۷۹
- ↑ ج ۱، ص۳۰۷
- ↑ ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۳۵۴؛ شهرستانی، قسم۱، ص۵۰؛ ابن خلّکان، ج۴، ص۸۵؛ ابن مرتضی، ص۲۵؛ بدوی، ص۱۸۸ـ۲۱۴؛ برای آگاهی از دیگر شاگردان او رجوع کنید به ثبوت، ص۱۲ـ۱۷
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۷، ص۱۷۱ـ۱۷۳؛ جاحظ، ج۳، ص۱۲۰؛ ابونعیم اصفهانی، ج۲، ص۱۳۲ـ۱۳۳، ۱۵۱ـ۱۵۲؛ هجویری، ص۱۳۰؛ ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۲۸ـ۲۹، ۸۸، ۹۰ـ ۹۱؛ امینی، ج۸، ص۶۸؛ کتاب فی الاخلاق، ص۲۸۹
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابن شهرآشوب، ج۲، ص۵۶؛ ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۷۵، ۱۳۰؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۸۰؛ بدوی، ص۱۸۲؛ بسیط، ص۱۴۵
- ↑ ر.ک: کلینی، ج۴، ص۱۹۷؛ ابن بابویه، ۱۳۹۸، ص۲۵۳
- ↑ برای نمونه ر.ک: مفید، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۳۱۵ـ۳۱۸؛ ابن طاووس، ج۲، ص۲۲؛ صدرالدین شیرازی، ج۱، ص۳۲۵
- ↑ ص۱۸۲
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۷۳، ۱۰۸ـ ۱۰۹؛ سبط ابن جوزی، ج۲، ص۱۹۹؛ ابن کثیر، ۱۳۵۱ـ۱۳۵۸، ج۸، ص۱۳۰؛ بسیط، ص۱۴۴
- ↑ حمصی رازی، ج۱، ص۱۹۸
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۷، ص۱۶۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ص۳۷
- ↑ ج ۱، ص۴۰۲ـ ۴۰۳؛ و به نقل از او مجلسی، ج۴۲، ص۱۴۱ـ ۱۴۳
- ↑ طبرسی، ج۱، ص۴۰۴
- ↑ ر.ک: خوانساری، ج۳، ص۳۳؛ برای اطلاع از نقد این گزارشها رجوع کنید به ثبوت، ص۱۸۷ـ۲۰۸، ۲۳۰ـ۲۳۱
- ↑ برای نمونه ر.ک: سُلیم بن قیس هلالی، ج۲، ص۵۵۹؛ عاصمی، ج۲، ص۳۷۴ـ ۳۷۵
- ↑ ص ۱۲۹ـ ۱۳۱
- ↑ قندوزی، ج۳، ص۴۸؛ برای آگاهی بیشتر از گزارشهای حاکی از دشمنی او با ائمه و نکوهشهای ائمه از او و نقد آنها رجوع کنید به ثبوت، ص۱۸۳ـ۲۴۴
- ↑ ر.ک: حسن بصری، ج۱، ص۲۰۷؛ نصربن مزاحم، ص۳۲۳؛ مفید، ۱۴۱۳، ص۲۱؛ طوسی، ج۱۰، ص۱۹۹؛ شهرستانی، ج۱، ص۵۱؛ نشوان بن سعید حمیری، ص۲۵۶؛ ابن شهر آشوب، ج۲، ص۵۶؛ ابن جوزی، ۱۴۲۶، ص۱۳۰؛ مُحَلِّی، ص۳۸۵؛ ذهبی، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج۴، ص۵۶۸؛ خن، ص۱۲۲
- ↑ ر.ک: مفید، ۱۴۰۵، ص۲۱۵، ۲۲۱؛ منتجب الدین رازی، ص۴۶؛ ابن ابی الحدید، ج۴، ص۹۵ـ۹۶؛ امینی، ج۲، ص۳۲۳
- ↑ ج۷، ص۱۵۷
- ↑ ج ۱، ص۷۰ـ ۷۱
- ↑ النهایة، ج۲، ص۱۸۷
- ↑ ج۲، ص۱۳۲، ۱۴۳ـ۱۴۴، ۱۴۶، ۱۵۴ـ۱۵۷
- ↑ ص ۹۷ـ۹۸
- ↑ نیز ر.ک: خویی، ج۴، ص۲۷۲ که به نقل از کشی بسنده کرده است.
- ↑ ر.ک: خویی، ج۱۲، ص۱۶۰، ج۱۳، ص۲۹۴ـ ۲۹۵
- ↑ ج۱، ص۸۷
- ↑ ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۴۵۹ـ۴۶۰
- ↑ ص ۱۴۶ـ ۱۵۰
- ↑ ج ۱، ص۶۷
- ↑ برای پاسخ به این ایرادات رجوع کنید به ثبوت، ص۳۰۳ـ۳۲۰
- ↑ ر.ک: ۱۴۰۰، ص۳۵۲ـ۳۵۳
- ↑ قسم ۱، ص۱۵۳، ۱۶۱ـ۱۶۲
- ↑ ج ۱، ص۶
- ↑ ر.ک: کریمان، ج۲، ص۴۴ـ ۴۶
- ↑ ج ۲، ص۷
- ↑ ج ۱، ص۳۳۹ـ۳۴۰، ۴۶۹، ۴۹۹، ۵۰۲ـ۵۰۳
- ↑ ر.ک: مامقانی، ج۱۹، ص۱۰
- ↑ ج ۳، ص۱۹۷ـ۲۰۲
- ↑ ج ۱، ص۳۷۱ـ۳۸۵
- ↑ ج ۳، ص۳۴
- ↑ ج ۳، ص۷۱
- ↑ ج ۱۹، ص۱۳ـ۱۶
- ↑ ج ۲، ص۵۵۸ـ۵۵۹
یادداشت
- ↑ وادی القری به منطقهای در حدود پنجاه فرسخی شمال غربی مدینه گفته میشد و در حقیقت درهای طولانی و بزرگ بود که راه بازرگانی شام را به یمن وصل میکرد.این ناحیه ای بین مدینه و شام واقع شده واز توابع مدینه و دارای دهکده های بسیار است . پیغمبراکرم(ص) به سال ۷ق. آنجا را تصرف و سپس با گرفتن جزیه صلح کرد. (از معجم البلدان )لغت نامه دهخدا ذیل وادی القری.
منابع
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت بیتا.
- ابن اثیر (مبارک بن محمد)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، قاهره ۱۳۸۳ـ ۱۳۸۵/ ۱۹۶۳ـ۱۹۶۵.
- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ – ۱۳۸۶ / ۱۹۶۵ – ۱۹۶۶، چاپ افست ۱۳۹۹ – ۱۴۰۲ / ۱۹۷۹ – ۱۹۸۲.
- ابن بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۹۸.
- ابن بابویه، امالی الصدوق، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
- ابن جوزی، آداب الحسن البصری و زهده و مواعظه، چاپ سلیمان حرش، بیروت ۱۴۲۶/ ۲۰۰۵.
- ابن جوزی، کتاب الرد علی المتعصب العنید، چاپ کاظم محمودی، (بیجا: بینا.)، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
- ابن حجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
- ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، المسمّی بدیوان المبتدا و الخبر، چاپ خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۸ / ۱۹۸۸.
- ابن خلّکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، چاپ احسان بن عباس، بیروت ۱۹۶۸ – ۱۹۷۷، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش.
- ابن سعد، الطبقات الكبرى، تحقیق: احسان عباس، بیروت: دارصادر ۱۹۶۸م.
- ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، تهران ۱۳۲۸ش، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
- ابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۰/ ۱۹۹۹.
- ابن کثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، (قاهره) ۱۳۵۱ـ ۱۳۵۸.
- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت ۱۴۱۲.
- ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزلة، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت ۱۳۸۰/ ۱۹۶۰.
- ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ محمدرضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ش.
- ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، بیروت ۱۴۰۳ / ۱۹۸۳، چاپ افست قم بیتا.
- ابوطالب مکی، قوت القلوب، چاپ سعید نسیب مکارم، بیروت ۱۹۹۵.
- ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجی، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
- احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دارصادر، [بی تا]، چاپ افست قم [بیتا].
- احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان،چاپ عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت ۱۴۰۷ / ۱۹۸۷.
- احمد منزوی، فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ش.
- احمد منزوی، فهرستواره کتابهای فارسی، تهران ۱۳۷۴ش.
- احمداسماعیل بسیط، الحسن البصری مفسرآ، عمان ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
- احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش.
- احمدبن عبدالرحیم شاه ولی اللّه دهلوی، قرةالعینین فی تفضیل الشیخین، پیشاور ۱۳۱۰.
- احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، چاپ ابراهیم بهادری و محمد هادی به، (تهران) ۱۴۲۵.
- احمدبن محمد عاصمی، العَسَل ُالمُصَفّی فی تهذیب زَین الفَتی فی شرح سورة هل اتی، هذّبه و علّق علیه محمدباقر محمودی، قم ۱۴۱۸.
- آقامحمدعلی کرمانشاهی، خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۱۲.
- اکبر ثبوت، حسن بصری: گنجینه دار علم و عرفان (زندگینامه و سخنان و آراء)، تهران ۱۳۸۶ش.
- حسن بصری، تفسیر الحسن البصری، جمع و توثیق و دراسة محمد عبدالرحیم، قاهره ۱۹۹۲.
- حسین کریمان، طبرسی و مجمع البیان، تهران ۱۳۴۰ـ ۱۳۴۱ش.
- حُمیدبن احمد مُحَلِّی، محاسن الازهار فی مناقب امام الابرار و والد الائمة الاطهار الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام، چاپ محمدباقر محمودی، قم ۱۴۲۲.
- خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ویسبادن ۱۹۶۲.
- روضة جمال حُصَری، حیاةالحسن البصری و مسیرته العلمیة، دمشق ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
- سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص من الامة بذکر خصائص الائمة، چاپ حسین تقی زاده، (قم) ۱۴۲۶.
- سُلیم بن قیس هلالی، کتاب سُلیم بن قیس الهلالی، چاپ محمدباقر انصاری زنجانی، قم ۱۳۸۴ش.
- سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المَودَّةِ لِذَوی القُربی، چاپ علی جمال اشرف حسینی، قم ۱۴۱۶.
- عباس قمی، سفینةالبحار و مدینة الحکم و الآثار، چاپ سنگی نجف ۱۳۵۲ـ۱۳۵۵، چاپ افست تهران (بیتا.).
- عباس قمی، هدیةالاحباب فی ذکر المعروف بالکنی و الالقاب و الانساب، تهران ۱۳۶۳ش.
- عبدالجبار ناجی و عبدالحسین مبارک، من مشاهیر اعلام البصره، بصره ۱۹۸۳.
- عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت، ج۲، ۱۳۹۷/۱۹۷۷، ج۸، ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷.
- عبدالرحمان بدوی، تاریخ التصوف الاسلامی من البدایة حتی نهایة القرن الثانی، کویت ۱۹۷۸.
- عبدالرزاق کرمانی، تذکره در مناقب حضرت شاه نعمة الله ولی، در مجموعه در ترجمه احوال شاه نعمت الله ولی کرمانی، چاپ ژان اوبن، تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران، ۱۳۶۱ش.
- عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، چاپ عبدالله عمر بارودی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
- عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالةالقشیریة، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۹۸.
- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، چاپ محیی الدین مامقانی، قم ۱۴۲۳.
- علی بن حسین علم الهدی، امالی المرتضی: غررالفوائد و دررالقلائد، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۳/۱۹۵۴، چاپ افست تهران (بیتا.).
- علی بن عبدالله علیاری تبریزی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج۳، چاپ هدایةاللّه مسترحمی، تهران ۱۳۶۳ش.
- علی بن عبیدالله منتجب الدین رازی، الاربعون حدیثآ عن اربعین شیخاً من اربعین صحابیاً فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام، قم ۱۴۰۸.
- علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش.
- عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸.
- فاطمه محمد محجوب، الموسوعة الذهبیة للعلوم الاسلامیة، ج۱۴، قاهره: دارالغد العربی، (بیتا.).
- فتح اللّه بن شکراللّه کاشانی، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، با مقدمه و پاورقی و تصحیح ابوالحسن شعرانی، چاپ علی اکبر غفاری، تهران ۱۳۷۸ش.
- قاضی عبدالجباربن احمد، فرق و طبقات المعتزلة، چاپ علی سامی، نشار و عصام الدین محمدعلی، (اسکندریه) ۱۹۷۲.
- کتاب فی الاخلاق و العرفان، لاحد الحفاظ من اعلام الشیعة الامامیة فی القرن الخامس او السادس، چاپ رضا استادی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۴ش.
- محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۷، چاپ افست ۱۹۶۷.
- محمد بن جریر طبری، جامع البیان عن تأویلای القرآن، مصر ۱۳۷۳ / ۱۹۵۴.
- محمد بن حسن الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت [بی تا].
- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.
- محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، قم ۱۴۱۰ - ۱۴۲۴.
- محمد رواس قلعه جی، موسوعة فقه الحسن البصری، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹.
- محمدباقر بن زین العابدین خوانساری، روضات الجنان فی احوال العلماء و السادات، چاپ اسدالله اسماعیلیان، قم ۱۳۹۰ – ۱۳۹۲.
- محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳.
- محمدباقربن محمدتقی مجلسی، عین الحیات، چاپ مهدی رجایی، قم ۱۳۸۲ش.
- محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، تفسیرالقرآن الکریم، چاپ محمد خواجوی، قم ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ش.
- محمدبن ابراهیم عطار، تذکرةالاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۷۸ش.
- محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۱۰۱ـ۱۲۰ ه، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۹۳.
- محمدبن احمد ذهبی، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸.
- محمدبن احمد ذهبی، کتاب تذکرةالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بیتا.).
- محمدبن خلف وکیع، اخبارالقضاة، بیروت: عام الکتب، (بیتا.).
- محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
- محمدبن عبدالکریم شهرستانی، کتاب الملل و النحل، چاپ محمدبن فتح اللّه بدران، قاهره ۱۳۷۵/ ۱۹۵۶، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش.
- محمدبن عمرکشی، اختیار معرفةالرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش.
- محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم الدین، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
- محمدبن محمد غزالی، نصیحةالملوک، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۱ش.
- محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، با ترجمه و شرح هاشم رسولی محلاتی، تهران ۱۳۸۴ش.
- محمدبن محمد مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
- محمدبن محمد مفید، ترجمه و متن امالی شیخ مفید، ترجمه حسین استاد ولی، مشهد ۱۳۶۴ش.
- محمدبن محمد مفید، خلاصةالایجاز فی المتعة، چاپ علی اکبر زمانی نژاد، قم ۱۴۱۳.
- محمدطاهربن محمدحسین قمی، تحفة الاخیار: بحثی در پیرامون آراء و عقاید صوفیه، چاپ داود الهامی، قم ۱۳۶۹ش.
- محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۵ش.
- محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد ۱۴۱۸ـ۱۴۱۹.
- محمودبن علی حمصی رازی، المنقذ من التقلید، قم ۱۴۱۲ـ۱۴۱۴.
- مصطفی سعید خن، الحسن بن یسار البصری الحکیم الواعظ الزاهد العالم، دمشق ۱۴۱۶/۱۹۹۵.
- نشوان بن سعید حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران ۱۹۷۲.
- نصربن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
- نوراللّه بن شریف الدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش.
- Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967 .
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی