مأمون عباسی

مقاله قابل قبول
کپی‌کاری از منابع خوب
جانبدارانه
شناسه ناقص
نارسا
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از مأمون)
مأمون عباسی
اطلاعات شخصی
نامعبدالله
پدرهارون عباسی
مادرمراجل
دینشیعه/سنی (اختلافی)
محل دفنطرسوس، شهری در ترکیه
حکومت
سمتهفتمین خلیفه عباسیان
سلسلهعباسیان
گستره حکمرانیجهان اسلام،
آغاز حکومت۱۹۸ ق
پایان حکومت۲۱۸ ق
همزمان باامام رضا(ع) ، امام جواد(ع)
اقدامات مهمبخشیدن ولایتعهدی امام رضا (ع)
پیش ازمعتصم عباسی
پس ازابوعبدالله محمد امین


مَأمُون عباسی ابوالعباس عبدالله (۱۷۰-۲۱۸ق) فرزند هارون، هفتمین خلیفه عباسی است. او پس از شکست‌دادن و کشتن برادرش محمد امین (ششمین خلیفه عباسی) در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید و به توصیه وزیر ایرانی خود فضل بن سهل، مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد. سال‌های نخستین حکومت او به دلیل نزاع با امین و قیام‌های علویان متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش امام رضا(ع) را از مدینه به مرو فراخواند و برای وانمود کردن دوستی با آل علی ابتدا پیشنهاد واگذاری خلافت را به امام داد و پس از آنکه امام این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا(ع) تحمیل کرد. او پس از مهار قیام‌های علویان و برای تسلط بیشتر بر قلمرو خلافتش از مرو راهی بغداد شد و در این مسیر، امام رضا(ع) را به دلیل اینکه محبوبیتش نزد مردم بالا رفته بود، به شهادت رساند.

مأمون را به سبب اعلام برتری امام علی علیه‌السلام پس از پیامبر(ص)، جایز دانستن ازدواج موقت، ولایتعهدی امام رضا(ع) و بازگرداندن دوباره فدک به علویان، متأثر از شیعیان دانسته‌اند. از سویی دیگر حمایت مأمون از معتزله به ویژه در مسئله مخلوق بودن قرآن و اقرار گرفتن از مسئولان عالی‌رتبه و قاضیان و عالمانِ دوره خود بر مخلوق بودن قرآن، موجب شده او را از معتزلیان بدانند.

نسب و ولادت

عبدالله ملقّب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی‌هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد.[۱] مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مَراجِل[یادداشت ۱] از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود.[۲] اُستادْسیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است.[۳] دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند.[۴]

خلافت

مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفه‌اش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید.

بنی‌عباس
خلفا
عنوان دورهٔ سلطنت
سفاح عباسی ۱۳۲-۱۳۶
منصور عباسی ۱۳۶-۱۵۸
مهدی عباسی ۱۵۸-۱۶۹
هادی عباسی ۱۶۹-۱۷۰
هارون عباسی ۱۷۰-۱۹۳
امین عباسی ۱۹۳-۱۹۸
مأمون عباسی ۱۹۸-۲۱۸
معتصم عباسی ۲۱۸-۲۲۷
واثق عباسی ۲۲۷-۲۳۲
متوکل عباسی ۲۳۲-۲۴۷
منتصر عباسی ۲۴۷-۲۴۸
مستعین عباسی ۲۴۸-۲۵۲
معتز عباسی ۲۵۲-۲۵۵
مهتدی عباسی ۲۵۵-۲۵۶
معتمد عباسی ۲۵۶-۲۷۸
معتضد عباسی ۲۷۸-۲۸۹
مکتفی ۲۸۹-۲۹۵
مقتدر ۲۹۵-۳۲۰
قاهر ۳۲۰-۳۲۲
راضی ۳۲۲-۳۲۹
متقی ۳۲۹-۳۳۳
مستکفی ۳۳۴-۳۳۳
مطیع ۳۳۴-۳۶۳
طائع ۳۶۳-۳۸۱
قادر ۳۸۱-۴۲۲
عبدالله قائم ۴۲۲-۴۶۷
مقتدی ۴۶۷-۴۸۷
مستظهر ۴۸۷-۵۱۲
مسترشد ۵۱۲-۵۲۹
منصور راشد ۵۲۹-۵۳۰
مقتفی ۵۳۰-۵۵۵
مستنجد ۵۵۵-۵۶۶
مستضی ۵۶۶-۵۷۵
الناصر لدین الله ۵۷۵-۶۲۲
ظاهر ۶۲۲-۶۲۳
مستنصر ۶۲۳-۶۴۰
مستعصم ۶۴۰-۶۵۶
وزرا و امرای سرشناس
ابومسلم خراسانی
ابوسلمه خلال
یحیی بن خالد برمکی
فضل بن یحیی برمکی
جعفر بن یحیی برمکی
حمید بن قحطبه طائی
علی بن عیسی بن ماهان
فضل بن ربیع
فضل بن سهل
طاهر بن حسین
عضدالدوله دیلمی
عیسی بن یزید جلودی
...
امامان هم‌عصر
امام صادق علیه‌السلام
امام موسی کاظم علیه‌السلام
امام رضا علیه‌السلام
امام جواد علیه‌السلام
امام هادی علیه‌السلام
امام حسن عسکری علیه‌السلام
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه
رویدادهای مهم
قیام محمد نفس زکیه
واقعه فخ

نحوه به خلافت رسیدن مأمون

خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت. مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال ۱۹۵ قمری در ری شکست خورد. سپاه مأمون در نهایت توانست در سال ۱۹۸ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان یافتن خلافت امین، مأمون در ۱۹۸ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید.[۵]

برخی پژوهشگران درگیری میان دو برادر را در دو عامل دانسته‌اند: چالش ولایت‌عهدی، درگیری دو حزب عربی و ایرانی.[۶]

سپاه مأمون در چند مرحله و به ترتیب در شهرهای ری، همدان و چند شهر سپاه امین را شکست داد و در نهایت با سقوط بغداد و کشته‌شدن امین، مأمون هفتمین خلیفه عباسی شد.
  • الف: چالش ولایت‌عهدی مأمون

یکی از علل اصلی اختلاف میان امین و مأمون مسأله ولایت‌عهدی بود. پس از آنکه هارون با امین برادر کوچک مأمون، به عنوان ولی‌عهد خود بیعت کرد و مأمون را ولی‌عهد امین و استاندار خراسان قرار داد، زمزمه‌هایی از اختلاف میان دو برادر شنیده شد که نگرانی هارون از آینده خلافت و احتمال بروز جنگ داخلی را ایجاد کرد. از این رو دو برادر به دستور هارون در کعبه، پیمانی را مبنی بر تعهد به ولایت‌عهدی یکدیگر و دخالت نکردن در مناطق تحت اختیارشان منعقد و نسخه‌ای از پیمان‌نامه را برای تقدس و التزام بیشتر در کعبه آویختند.[۷]

پس از مرگ هارون و خلافت امین، اقداماتی از سوی امین صادر شد که شائبه نقض پیمان را ایجاد کرد. تلاش وی برای نفوذ به استان‌های تحت قلمرو دو برادر خود مأمون و مؤتمن، انتخاب فرزند خود موسی به عنوان ولی‌عهد و در نهایت سوزاندان پیمان آویخته شده در داخل کعبه، نقض آشکار پیمان و اعلان رسمی جنگ با مأمون بود.[۸]

  • ب: درگیری دو حزب عربی و ایرانی

فضل بن سهل که در دوره نفوذ برمکیان وارد دستگاه خلافت عباسی شده بود و به نوعی مربی و بعدها مشاور و وزیر مأمون شد، برای رسیدن به آرزوی بزرگ خود یعنی انتقال پایتخت خلافت از بغداد به مرو و عظمت خراسان تلاش کرد حق مأمون را در خلافت محفوظ نگه دارد.[۹] از سوی دیگر فضل بن ربیع، وزیر هارون و امین،و فردی که در دوره هارون کینه برامکه را در دل داشت و توانسته بود آنان را از صحنه قدرت کنار بزند و خود به منصب وزارت هارون دست یابد، نقش فعالی در جهت تقویت جریان عربی و نفوذ آنان در دربار عباسی و تضعیف خراسانیان داشت. این نزاع وجهه مردمی به خود گرفت تا آنجا که عرب‌ها از امین حمایت کردند و ایرانی‌ها، مأمون را که مادر و همسر خراسانی داشت، یاری نمودند.[۱۰]

برادرکشی

سرانجام دو جنگ پیایی میان سپاه امین و مأمون در ری و همدان شکل گرفت که هر دو جنگ به شکست سپاه امین و به دنبال آن سقوط بغداد و کشته شدن امین منجر شد.[۱۱]

رابطه مأمون با علویان

یکی از چالش‌های اساسی خلفای عباسی قیام‌های متعدد علویان در سراسر قلمرو خلافت بود. علویان که از دوره منصور عباسی همواره مورد ظلم و شکنجه خلفا قرار گرفته بودند[۱۲] در فرصت‌های مناسب علیه خلیفه وقت قیام می‌کردند اما قیام آنان در بیشتر موارد به شکست منجر می‌شد. درگیری امین و مأمون بر سر خلافت در سال‌های ۱۹۳-۱۹۷ق موجب ضعف حکومت عباسی و عامل مهمی برای گسترش و افزایش قیام‌های علویان در مناطق مختلف حجاز، یمن و عراق شد.[۱۳]

اطلس قیام‌های علویان در دوره مأمون. نخستین و مهم‌ترین آن، قیام‌ ابن‌طباطبا از علویان زیدی مذهب به فرماندهی ابوالسرایا در کوفه بود. این قیام به تدریج به مناطق دیگر قلمرو خلافت اسلامی نظیر حجاز، مکه و یمن سرایت کرد و تا مدتی خلافت مأمون را متزلزل نمود.

قیام‌های علویان در دوره مأمون

علویان در دوره مأمون چند قیام انجام دادند. بیشتر این قیام‌ها توسط شاخه زیدی علویان صورت می‌گرفت. مهمترین این قیام‌ها که منجر به برپایی حکومتی مستقل شد قیام فردی ملقب ابن‌طباطبا در کوفه بود. این قیام که در ۱۹۹ق اتفاق افتاد به اعتقاد برخی مورخان ضربه سنگینی بر دولت عباسی وارد کرد و موجب شد جبهه‌های دیگری توسط علویان در مناطق مختلف علیه خلافت عباسی شکل بگیرد و در آن مناطق اعلام خودمختاری شود. از این رو علاوه بر کوفه، زیدبن موسی ملقب به زیدالنار در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر در یمن[۱۴]، حسین بن حسن بن علی معروف به ابن‌افطس در مکه[۱۵] و محمد بن جعفر الصادق معروف به محمد دیباج در حجاز قیام کردند.[۱۶] بیشتر این قیام‌ها به دنبال قیام ابن‌طباطبا شکل گرفت.[۱۷]

پیامدهای قیام علویان علیه مأمون

اگرچه این قیام‌ها دوام زیادی نمی‌آورد اما دارای پیامدهای بود از جمله آنکه محبت مردم عراق و خراسان به اهل بیت(ع) فرصتی را به علویان می‌داد تا علیه مأمون قیام کنند و همواره عده‌ای از دوستداران اهل بیت در خراسان و عراق بودند که از قیام علویان حمایت می‌کردند. این مسأله باعث می‌شد خلافت عباسی از ثبات پایدار برخوردار نگردد و همواره نگران شورش‌های مختلف در سراسر قلمرو خود باشد.[۱۸] از پیامدهای دیگر آن بود که این قیام‌های علویان در این دوره زمینه مناسبی برای تشکیل دولت علویان زیدی مذهب در طبرستان و یمن در سال‌های بعد فراهم کرد.[۱۹]

ولایتعهدی امام رضا(ع) راهکار مأمون برای مهار علویان

مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیام‌های علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقه‌مند به خاندان پیامبر(ص) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت(ع) نشان دهد. از این‌رو امام رضا(ع) را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آل‌علی یعنی امام رضا(ع) تسلیم می‌کند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا(ع) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایت‌عهدی را بپذیرد.[۲۰]

تصویری از مأمون با لباس سبز در سریال ولایت عشق؛ مأمون برای جلب علویان از لباس سبز که نماد آنان بود به‌جای لباس سیاه، نماد رسمی عباسیان استفاده کرد.

به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا(ع) واگذار کند بلکه او می‌خواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود.[۲۱] پس از پذیرش اجباری ولایت‌عهدی توسط امام رضا(ع) در سال ۲۰۱ق، مردم با ایشان بیعت کردند.[۲۲] به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد و به نام ایشان سکه زدند.[۲۳] دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد[۲۴] و لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند به‌عنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد.[۲۵] مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیام‌هایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرامی‌خواندند اینک با ولایت‌عهدی کسی که مصداق «الرضا» است، محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیام‌های علویان تا حد زیادی کاسته شود.[۲۶]

واگذاری برخی مناطق به قیام‌کنندگان علوی

مأمون در راستای سیاست تثبیت خلافت خود و مهار کردن علویان، پس از ولایت‌عهدی امام رضا(ع) حکم امارت برخی از مناطقی که توسط علویان تصرف شده بود را به خودشان واگذار کرد. یمن و حجاز از جمله این مناطق بودند.[۲۷]

ورود سادات به ایران

یکی از پیامد‌های ولایتعهدی امام رضا(ع) مهاجرت سادات به ایران است. بر اساس برخی گزارش‌ها شمار زیادی از شیعیان و سادات برای دیدار با امام رضا(ع) از مدینه روانه مرو شدند و در میانه راه تعداد زیادی از علاقه‌مندان امام به آنان پیوستند. همراهی ظاهری مأمون با علویان و شیعیان تا حدودی فضا را برای مهاجرت سادات به ایران به ویژه منطقه خراسان فراهم کرد.[۲۸] به گفته برخی پژوهش‌گران سادات علوی پس از آمدن به ایران، مکتب شیعه را ترویج کردند و زمینه شیعه شدن ایرانی‌ها فراهم شد.[۲۹]

اقدامات مأمون پس از تثبیت خلافت

پس از آنکه مأمون توانست قیام‌های علویان را مهار کند و خلافت خود را به ثبات نسبی برساند، سیاست‌های حکومت خود را تغییر داد. تغییر سیاست او در چند مورد آشکار شد: کنار نهادن شیوه ایرانی و مشاوران ایرانی در حکومت‌داری، بازگشت به آیین عربی و توجه به بغداد پایتخت پدران خودش، شهادت امام رضا(ع)، فشار مجدد بر علویان و آشکار کردن نماد عباسیان که لباس سیاه بود و منع استفاده از لباس سبز علویان.[۳۰]

کشتن وزیر ایرانی

فضل بن سهل وزیر ایرانی مأمون بود که برای دست‌یابی او به خلافت و تثبیت حکومتش تلاش بسیاری کرد. این تلاش‌ها موجب شد مأمون پس از رسیدن به خلافت، لقب ذوالریاستین به فضل بن سهل داد. اعطای این لقب به این معنا بود که فضل همزمان دو مقام مهم رئیس کشوری و لشکری را در اختیار داشت.[۳۱] برخی بر این باورند که پیشنهاد ولایتعهدی امام رضا(ع) از سوی فضل بن سهل مطرح شده است.[۳۲] گفته شده فضل با این کار می‌خواست پس از امام، خود به پادشاهی ایران برسد.[۳۳] مأمور شدن رجاء بن ابی‌ضحاک از خویشاوندان فضل بن سهل برای انتقال امام رضا از مدینه تا مرو، هشدار برخی سیاستمداران به مأمون در مورد نقشه سهل و گزارش‌های تاریخی دیگر از شواهد این ادعا دانسته شده است.[۳۴]

به اعتقاد برخی مورخان، مشاوره و کمک ابن‌ سهل به مأمون برای آن بود که مرو به‌جای بغداد پایتخت خلافت شود، خراسان در برابر عراق و دیگر مناطق از جایگاه بالاتری برخوردار گردد و منزلت ایرانیان که پس از تحقیر برمکیان ایرانی در ساختار حکومت عباسی از دست رفته بود به آنان برگردد.[۳۵] بر همین اساس، فضل بن سهل تلاش می‌کرد هر مسئله‌ و چالشی که تهدیدی برای عظمت مرو، خراسان و ایرانیان بود از چشم خلیفه دور بماند. یکی از مهم‌ترین چالش‌ها ظهور آشوب و ناآرامی‌های بغداد بود. هرج و مرج بغداد به‌دنبال برکناری طاهر بن حسین، حاکم عربی بغداد و سپردن این منصب به حسن بن سهل ایرانی بود. این جایگزینی به‌دنبال سیاست برتری نژاد ایرانی در برابر نژاد عربی دربار مأمون صورت گرفته بود. وزیر ایرانی تلاش بسیاری کرد تا اخبار ناآرامی‌های بغداد به خلیفه نرسد.[۳۶]

سکه ولایتعهدی امام رضا(ع) که به دستور مأمون ضرب شد. بر روی سکه عبارت زیر به خط کوفی درج شده است: «لله، محمدرسول الله، المأمون خلیفة الله، مما أمر به الأمیر الرضا ولی عهد المسلمین علی بن موسی بن علی بن ابی طالب، ذوالریاستین.

پس از آنکه مأمون توسط امام رضا(ع) از آشوب‌های بغداد مطلع شد، تصمیم گرفت مرو را ترک کرده و عازم بغداد، پایتخت مرکزی بنی‌عباس شود. خلیفه متوجه شد بازگشتش به بغداد با ممانعت جدی وزیر ایرانی‌اش مواجه خواهد شد؛ همچنان‌که برخی اقدامات وزیر نظیر مخفی‌ کردن اخبار بغداد بدبینی خلیفه را نسبت به فضل بن سهل تشدید کرد. از این‌رو مأمون در ابتدای سفر خود به بغداد وزیر ایرانی را در شهر سرخس توسط عوامل مخفی خود به قتل رساند.[۳۷]

شهادت امام رضا(ع)

پس از آنکه مأمون در ماجرای ولایت‌عهدی امام رضا به اهداف خود دست یافت، احساس کرد حضور امام در کنار او دیگر به مصلحت حکومتش نیست. نگرانی مأمون از استمرار ولایت‌عهدی امام رضا(ع) ناشی از چند مسئله بود: برتری امام رضا(ع) در جلسات مناظره با علمای مذاهب، افزایش محبوبیت امام رضا(ع) در میان مردم[۳۸] و انتقاد صریح امام به برخی اقدامات مأمون.[۳۹] از این‌رو مأمون مانند خلفای عباسی پیشین برای حفظ خلافت خود با توطئه‌ای امام رضا(ع) را در راه بازگشت به بغداد در اوائل سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رساند.[۴۰] با این حال، تعداد اندکی از شیعه معتقدند امام رضا از سوی مأمون به شهادت نرسیده است؛[۴۱] چنان‌که علی بن عیسی اربلی، مؤلف کتاب کشف الغمّه، چنین باوری را از سید ابن طاووس‌ نقل کرده و خود به آن متمایل شده است.[۴۲] ولی رسول جعفریان با اشتباه دانستن این نظریه، این باور غلط را ناشی از رفتار دوگانه مأمون و ظاهرسازی‌های او دانسته است.[۴۳]

انتقال پایتخت به بغداد

سیاست‌های ایرانی و به ظاهر ضدعباسی مأمون همواره مخالفت بزرگان عباسی و مردم بغداد را به دنبال داشت. این مخالف‎ت‌ها موجب شد گروهی از بزرگان عباسی در بغداد خلافت مأمون را نپذیرفته و با ابراهیم بن مهدی بیعت کنند. این مخالفت‌ها به تدریج فضای بغداد را ناآرام ساخته و در ادامه جنگ داخلی در پایتخت مرکزی بنی‌عباس شکل بگیرد.[۴۴] از سوی دیگر ناآرامی‌های مصر و جزیره نیز بالاگرفته و خطر جنگ داخلی میان افراد خاندان عباسی افزایش یافته بود. خلیفه به این نتیجه رسیده بود که رفع این ناآرامی‌ها جز با تغییر سیاست‌های خود و انتقال پایتخت به بغداد امکان‌پذیر نیست، از این رو تصمیم گرفت عازم بغداد، پایتخت پدران خود شود.[۴۵]

بازگشت علویان به دوران محنت

مامون پس از شهادت امام رضا(ع) وانمود کرد نقشی در شهادت ایشان نداشته، از این رو پس از ورود به بغداد از علویان دلجویی کرد، هدایایی را برای امام جواد(ع) فرستاد و فدک را به علویان بازگرداند[۴۶] اما پس از مدتی اجازه ورود آنان به کاخ خلافت را لغو کرد و آنان را وادار کرد تا لباس سیاه که نماد بنی‌عباس بود را بپوشند. هم‌چنین او یکی از نوادگان زیاد بن ابیه را که از دشمنان علویان بود، به عنوان حاکم یمن، یکی از مراکز قیام‌های علوی، قرار داد.[۴۷]

گرایش اعتزالی مأمون

بر اساس شواهد تاریخی، مأمون با برخی از عالمان معتزلی نظیر اَبُوهُذِیل عَلّاف و نَظَّام مراوادتی داشت[۴۸] و مناصب حکومتی را به برخی از بزرگان معتزله واگذار کرده بود.[۴۹] او همچنین معتقد به نظریه مخلوق بودن قرآن بود. این شواهد موجب شد برخی از مورخان، نظریه گرایش مأمون به معتزله را مطرح کنند. در مقابل گزارش‌هایی وجود دارد که از ارتباط مأمون با شخصیت‌های ضدمعتزلی خبر داده‌اند. یحیی بن اکثم به عنوان مشاور مأمون که از دشمنان معتزله بود، یکی از این موارد است.[۵۰] این گزارش‌های متناقض موجب شده برخی اندیشه‌های اعتقادی مأمون را آمیخته‌ای از دیدگاه‌های چند فرقه کلامی بدانند.[۵۱]

تفتیش عقاید

مأمون در اواخر حکومت خود برای آزمودن فقها، محدثان و قضات خود، محاکم تفتیش عقاید را تشکیل داد. بر اساس فرمان مأمون در سال ۲۱۸ق معتزله مأمور شدند اعتقاد افراد را در مورد مخلوق بودن قرآن مورد تفتیش قرار دهند؛ کسانی که اعتقادی به مخلوق بودن قرآن نداشتند از منصب خود برکنار شده و بازداشت می‌شدند. بر اساس برخی گزارش‌ها اعترافات برخی از فقها به مخلوق بودن قرآن از روی ترس بود. از این اقدام مأمون با عنوان محنت یاد می‌شود.[۵۲]

تشیع مأمون

مذهب اعتقادی مأمون یکی از مسائل اختلافی و چالشی مورخان شیعه، سنی و مستشرقان است. پیروی او از تشیع به معنای آنچه امامان شیعه بدان معتقد بودند، از سوی بعضی از مورخان شیعه رد می‌شود.[۵۳] از سوی دیگر در برخی از منابع معتبر اهل‌سنت بر تشیع مأمون تأکید شده است؛ به‌عنوان نمونه ذهبی، ابن‌کثیر و ابن‌خلدون بر شیعه‌بودن او تصریح کرده، و در برخی موارد دولت عباسی را دولت شیعی معرفی کرده‌اند.[۵۴] سیوطی نیز شهرت تشیع مأمون را نقل کرده است.[۵۵]

در برخی موارد سیاست‌ها و اقدامات مأمون در دوستی با آل علی، اتهام رافضی بودن وی را از سوی مخالفان داخلی خود یعنی خاندان عباسی ساکن در بغداد به‌دنبال داشت.[۵۶]

دلایل موافقان تشیع مأمون

در منابع تاریخی گزارش‌هایی از سیاست‌ها و عملکرد مأمون در مدت خلافتش آمده است که حکایت از تمایلات شیعی او است. این نوع اقدامات مأمون را می‌توان در چند مسأله تبیین کرد:

  • پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی به آل‌علی: مدعیان تشیع مأمون معتقدند پیشنهاد واگذاری خلافت به امام رضا(ع) از سوی مأمون ریشه در تربیت وی در فضای قرابت فکری معتزله و شیعه به‌ویژه در مسئله برتری امام علی(ع) در خلافت برمی‌گردد. علاوه بر آن خراسانی بودن مادر مأمون که به حقانیت امام علی(ع) و فرزندانش ایمان داشت و پرورش یافتن او نزد اهالی خراسان نقش مهمی در گرایش او به مذهب تشیع داشت. طبق این ادعا مأمون با خدا عهد بست اگر بر برادرش غالب شود، خلافت را به برترین فرد از خاندان علی(ع) واگذار می‌کند؛ از این‌رو پس از شکست امین به وعده خود وفا کرد و امام رضا(ع) را به‌عنوان ولیعهد خود انتخاب کرد.[۵۷] این اقدام مأمون موجب شد برخی مورخین نظیر سیوطی او را شیعه افراطی بدانند.[۵۸]
  • بازگرداندن فدک به سادات علوی: مأمون پس از بازگشت به بغداد و استقرار کامل حکومتش تصمیم گرفت فدک را به اولاد فاطمه(س) برگرداند اما مخالفت‌ها زیاد بود. از این رو ۲۰۰ نفر از علما را به جلسه‌ای دعوت کرد و از آنان خواست نظر خود را راجع به فدک بیان کنند. پس از ارائه نظرات مختلف نتیجه جلسه این شد که فدک متعلق به حضرت زهرا(س) است و باید به وارثان اصلی آن برگردد. اصرار مخالفین موجب شد مأمون جلسه‌ای دیگر با دعوت از علمای بیشتری از سراسر قلمرو اسلامی برگزار کند نتیجه این جلسه نیز مانند جلسه نخست بود. از این‌رو در سال ۲۱۰ق به قثم بن جعفر والی مدینه نوشت فدک را به اولاد فاطمه برگرداند.[۵۹] به اعتقاد برخی پژوهشگران از آنجا که غصب فدک همواره به‌عنوان یک ابزار سیاسی در نزد خلفا برای فشار بر اهل بیت و شیعیان بوده، واگذاری آن توسط مأمون نیز نشان از گرایش او به خاندان اهل بیت و حقانیت آنان بوده است.[۶۰] خبر واگذاری فدک به صاحبان اصلی آن در سروده‌های شاعران نمایان شد. به‌عنوان نمونه دعبل خزاعی پس از برگرداندن فدک به اولاد فاطمه(س) شعری سرود که مصرع اول آن این است:
اَصْبَحَ وَجْهُ الزَّمانِ قَدْ ضَحِکاً
بِرَدَّ مَأْموُنُ هاشِمَ فَدَکاً

ترجمه: برچهره زمان لبخند شادی نشست، آنگاه که مأمون فدک را به بنی هاشم برگردانید.[۶۱]

  • حلیت ازدواج موقت: مأمون علی‌رغم مخالفت‌های موجود در جامعه اهل‌سنت، حرام بودن آن را برداشت و آن را مجاز اعلام کرد. البته پس از آنکه یحیی بن اکثم، قاضی القضاه مأمون و از علمای اهل سنت به او گفت امام علی(ع) نیز ازدواج موقت را حرام می‌دانست او نیز از به احترام امام علی(ع) از این حکم صرف نظر کرد.[۶۲]
  • اثبات برتری امام علی(ع) بر خلفا و اعلام رسمی آن: در منابع معتبر شیعه و اهل سنت آمده است مأمون مجلسی با حضور ۴۰ نفر از علمای برجسته اهل‌سنت آن دوره برپا و با آنان درباره برتری امام علی(ع) بر دیگر خلفا مناظره کرد و در آن مناظره بر آنان غلبه کرد و آنان به برتری امام علی(ع) بعد از پیامبر(ص) اعتراف کردند.[۶۳] علاوه بر آن مأمون در سال ۲۱۲ق برتری امام علی(ع) بر ابوبکر و عمر را اعلام کرد.[۶۴]
  • بیزاری مأمون از مدح معاویه و مجازات سبِّ علی: مامون در سال ۲۱۱ق از کسانی که معاویه را مدح می‌کردند اعلام برائت کرد و مجازات برای افرادی که از او به نیکی یاد می‌کردند، در نظر گرفت.[۶۵]
  • تصریح مأمون به تشیع خود و پدرش هارون: اعلام تشیع مأمون توسط برخی مورخین گزارش شده است.[۶۶] در برخی از گزارش‌ها آمده است مأمون به اطرافیان خود گفت مذهب شیعه را از پدرش هارون فراگرفته است. از او پرسیدند: اگر هارون عباسی شیعه بود چرا اهل بیت(ع) را می‌کشت؟ مأمون در جواب گفته بود: «المُلکُ عَقیم» (حکومت پدر و فرزند نمی‌شناسد چه رسد به دیگران).[۶۷]

مخالفان نظریه تشیع مأمون

  • تمایلات شیعی مأمون در بستر اعتزال: برخی از مخالفانِ تشیع مأمون معتقدند تمایلات شیعی مأمون به دلیل رویکرد اعتزالی او بوده است؛ در دوره مأمون گروهی از معتزلیان قرابت زیادی به شیعه و علویان داشتند. آنان مانند شیعه معتقد به برتری امام علی(ع) بر دیگر خلفا بودند و از ولایتعهدی امام رضا(ع) حمایت و بر آن گواهی دادند. بر اساس این نظریه پیشنهاد واگذاری خلافت به امام رضا(ع) از سوی مأمون نه به دلیل اعتقاد او به مذهب شیعه دوازده‌امامی بلکه برای وانمود کردن دوستی با آل‌علی، تداوم حمایت ایرانیانِ دوستدار اهل بیت از او و مهار قیام‌های علویان بوده است.[۶۸]
  • تشیع مأمون از نوع تشیع عام: عده‌ای نیز تشیع را به دو قسم تقسیم کرده‌اند: قسم نخست، تشیعی که مرادف ایمان خاص است و مراد از شیعه، شیعه دوازده امامی است. قسم دوم تشیع عام است. یعنی کسی که صرفاً معتقد به خلافت بلا فصل امام علی(ع) باشد. بر همین اساس تشیع مأمون و پدرش هارون و بنی‌عباس از نوع تشیع عام است.[۶۹]
  • مأمون شیعه امام‌کش:مرتضی مطهری مناظره مأمون با علمای اهل‌سنت در مسئله برتری خلافت امام علی(ع) را کم نظیر خوانده و گفته است: «قطعاً کم‌تر عالمی از علمای دین به خوبی مأمون در مسئله خلافت استدلال کرده باشد، [او] در مسئله خلافت امیرالمؤمنین مباحثه کرد و همه را مغلوب نمود.» مطهری گرایشات شیعی مأمون را غیرقابل انکار می‌داند اما معتقد است او «شیعه امام‌کش» است. وی تشیع مأمون را از نوع تشیع مردم کوفه در دوره امامت امام حسین(ع) دانسته که سرانجام ایشان را به شهادت رساندند.[۷۰] آیت الله خامنه‌ای محقق تاریخ اسلام و سیره معصومان نیز بر این اعتقاد است که مأمون عباسی با اینکه دخترش را به امام جواد داد، و آن حضرت را با آن احترام و تجلیل داماد خودش کرد، اما بسیار خبیث و دشمن خونى اهلبیت و شخص امام جواد بود؛ وی هم‌چنین تشیع مأمون و دشمنی نداشتنش با اهلبیت را که دربرخی کتب ذکر شده ساده دلانه دانسته و بر این باور است که مأمون پس از شهادت امام رضا(ع) قصدش این بود که دیگر ماجراى آل‌على را به‌کلّى تمام کند؛ و خیال می کرد چون امام جواد(ع) یک کودک هفت ساله‌ است می تواند او را زیر بال خودش بگیرد، به او محبت کند، با تربیت خودش بزرگ کند، بعد هم دختر خودش را به او بدهد که هم یک جاسوس در داخله‌ى او گمارده و مانع از خیلى از کارهاى پنهانى او شده، هم او را مدیون محبت‌هاى خودش کرده باشد؛ ولی بی شک اگر مأمون زنده می‌ماند، خودش حضرت را به قتل می‌رساند.[۷۱]

علم در دوره مأمون

مأمون از جوانی به سبب تربیت نزد ایرانی‌ها، علاقه شدید به علم و حکمت داشت و همواره به ترجمه کتب از یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی توصیه می‌کرد. دربار او نیز مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره بود.[۷۲]

قبر مأمون در طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه

بر اساس پیش‌گویی امام علی‌(ع) هفتمین خلیفه بنی‌عباس، یعنی مأمون، داناترین آنها معرفی شده است.[۷۳] در این پیش‌گویی، امام علی(ع) از روی کار آمدن دو حکومت بر مسلمان‌ها خبر داده است[۷۴] که برخی حدیث‌شناسان این دو حکومت را بر خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس تطبیق کرده‌اند.[۷۵]

درگذشت

مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در ۱۸ رجب ۲۱۸ق به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد.[۷۶] قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است.[۷۷]

پانویس

  1. سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق:حمدي الدمرداش محمدالمنصورة، ص۲۲۵.
  2. یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ص۴۶۰.
  3. لنگرودی، مقاله استادسیس، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷ش، ج۸، ص۱۴۳و ۱۴۴.
  4. زریاب خویی، از مدینه تا مرو، اطلاعات، تاریخ درج: ۱۵ /۶ /۱۳۹۳ش
  5. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۴۷۲-۴۸۹؛ یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ص۴۶۰.
  6. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۴-۱۲۷.
  7. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۲۴۰-۲۸۶.
  8. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۳۸۷ و ۳۸۹؛جهشیاری، کتاب الوزارء و الکتاب، ۱۹۳۸م، ص۱۸۹.
  9. شریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ۱۹۶۶م، ص۱۱۰.
  10. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۲۵-۱۲۷.
  11. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۰و ۱۳۱.
  12. الله‌اکبری، عباسیان از بعثت تا خلافت، ۱۳۸۱ش، ص۹۵-۹۷.
  13. اصفهانی، مقاتل الطالبین، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ۱۳۶۸ش، ص۴۵۵-۴۵۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۷، ص۱۳۹ و ج۸، ص۵۷۴.
  14. اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۵۵.
  15. ، مختار لیثی، جهاد الشیعه فی العصر العباسی الاول، ۱۹۷۸م، ص۳۲۶.
  16. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۷، ص۱۲۵.
  17. نقوی، تاثیر قیام‎های علویان بر ولایتعهدی امام رضا(ع)، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۱-۱۴۴.
  18. محمد تقی مدرسی، امامان شیعه و جنبش‌های مکتبی، ۱۳۷۲ش، ص۲۴۹-۲۶۱.
  19. نقوی، تاثیر قیام‎های علویان بر ولایتعهدی امام رضا(ع)، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۸-۱۴۹.
  20. مرتضی حسینی عاملی، زندگانی سیاسی هشتمین امام، ۱۳۷۳ش، ص۱۴۱.
  21. مرتضی حسینی عاملی، زندگانی سیاسی هشتمین امام، ۱۳۷۳ش، ص۱۶۱.
  22. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۴۴۸.
  23. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۴۴۸.
  24. مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ۱۳۷۰ش، ج۲، ص۴۴۱.
  25. یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ص۴۶۵؛ شیخ مفید، ارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۳۶۷.
  26. مختار لیثی، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی‌تقی، ۱۳۸۴ش، ص۴۱۳ و ۴۱۴؛ عباسیان از بعثت تا خلافت، ص۹۳-۱۰۱.
  27. اصغری، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۸؛ نقوی، تأثیر قیام‎های علویان بر ولایتعهدی امام رضا، ۱۳۸۸ش، ص۱۵۳.
  28. اصغری، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۸.
  29. قرشی، خاندان وحی، ۱۳۸۶ش، ص۵۸۵-۵۸۶.
  30. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۸ و ۱۴۹؛الخضری، الدولة العباسیه، ۲۰۰۳م، ص۱۷۴.
  31. جهشیاری، کتاب الوزارء و الکتاب، ۱۹۳۸م، ص۳۰۵ و ۳۰۶؛ طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۲.
  32. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۶۵؛ الدوری، العصر العباسی الاول، ۱۹۹۷م، ص۱۶۲.
  33. جهشیاری، الوزراء و الکتاب، ۱۴۰۸ق، ص۲۰۳.
  34. الدوری، العصر العباسی الاول، ۱۹۹۷م، ص۱۶۲.
  35. محمود و الشریف، ص۱۱۰.
  36. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ۱۴۸؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۵۴۶.
  37. دوری، العصر العباسی الاول، ۱۹۸۸م، ص۱۶۵.
  38. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۴ و ۱۴۵.
  39. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴۱.
  40. ابن‌صباغ مالکی، الفصول المهمة، ۱۴۰۹ق، ص۳۵۰؛ یعقوبی‌، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۴۷۱.
  41. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، ۱۳۸۱ش، ص۴۴۵-۴۴۶.
  42. اربلی، کشف الغمه، ۱۳۸۱ق، ج۲، ص۲۸۲.
  43. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، ۱۳۸۱ش، ص۴۳۱.
  44. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۵۴۶.
  45. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۴۸.
  46. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ۱۹۶۰م، ج۷، ص۱۵۶.
  47. مختار لیثی، جهاد الشیعه فی العصر العباسی الاول، ۱۹۷۸م، ص۳۷۵-۳۷۶.
  48. ناظمیان فرد، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، ۱۳۸۸ش، ص۶۹ و ۷۰.
  49. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ۱۳۴۹ش، ص۳۳۹.
  50. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیة، ج۴، ص۱۹۹ و ۲۰۰.
  51. ناظمیان‌فرد، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، ۱۳۸۸ش، ص۷۰.
  52. ناظمیان‌فرد، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، ۱۳۸۸ش، ص۶۷-۷۸.
  53. الله‌اکبری، روابط علویان و عباسیان، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، پاییز ۱۳۸۱ش، ص۲۷.
  54. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۴ق، ج۱۱، ص۲۳۶؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ۱۹۷۸م، ج۱۰، ص۲۷۵-۲۷۹؛ ابن‌خلدون، العبر، تاریخ ابن‌خلدون، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۲۷۲.
  55. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۹۹۷م، ص۳۶۳.
  56. نقوی، تأثیر ولایتعهدی امام رضا(ع) بر قیام‌های علویان، ۱۳۸۸ش، ص۱۴۱.
  57. اصفهانی، مقاتل الطالبین، ۱۹۸۷م، ص۴۵۴؛ ابن‌طقطقی، تاریخ فخری، ۱۳۶۰ش، ص۲۱۷.
  58. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۹۹۷م، ص۳۶۳.
  59. یاقوت حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ج۴، ص۲۴۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۳۹م، ج۷، ص۱۵۶؛ جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ۱۳۶۷ش، ص۷۷.
  60. رهبر، «فدک نماد مظلومیت اهل بیت»، ۱۳۷۹، ص۱۸۱.
  61. یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ دوم، ۱۹۹۵م، ج۴، ص۲۳۹.
  62. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۴، بی‌تا، ص۱۹۹؛ ناظمیان‌فرد، «مأمون و محنت»، ۱۳۸۸ش، ص۷۱؛ موسوی، «متعه در نگاه فقیهان مسلمان»، ۱۳۸۷ش، ص۱۳۵.
  63. ابن‌ عبد ربه، عقد الفرید، ۱۹۸۷م؛ ج۵، ص۳۴۹-۳۵۹؛ کنتوری، عبقات الانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۱، ص۹۵۳-۹۵۷.
  64. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۹۹۷م، ص۳۶۴؛ حکیمی،»خاورشناسان و دیدگاه شیعه درباره جانشینی حضرت علی(ع)»،ش هشتم، ۱۳۸۹ش، ص۴۶؛ نیومن اندرجی، دوره شکل‌گیری تشیع دوازده امامی، ۱۳۸۶ش، ص۹۸.
  65. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۹۹۷م، ص۳۶۴.
  66. مسعودی، مروج الذهب، دارالاندلس، ج۴، ص۵؛ ابن‌اثیر جزری، ۱۹۶۷م، ج۵، ص۲۳۰.
  67. شوشتری، مجالس المؤمنین، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۲۷۰؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، نشر جهان، ج۱، ص۸۸.
  68. طقوش، دولت عباسیان، ۱۳۹۰ش، ص۱۳۳-۱۳۴.
  69. کنتوری، عبقات الانوار، ۱۳۶۶ش، ج۴، ص۱۰۹-۱۱۳.
  70. مطهّری، مجموعه آثار، ۱۳۸۷ش، ج۱۸، ص۱۱۸.
  71. https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46078
  72. دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج۱۳، مدخل مأمون، ص۲۰۰۸۳.
  73. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۱، ص۳۲۲؛ حسینی طهرانی، امام شناسی، ۱۴۲۷ق، ج۱۲، ص۱۷۰.
  74. ابن‌شهرآشوب، المناقب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۷۶.
  75. مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۱، ص۳۲۲؛ حسینی طهرانی، امام شناسی، ۱۴۲۷ق، ج۱۲، ص۱۷۰.
  76. طبری، تاریخ، ۱۹۶۰م، ج۸، ص۴۷۲-۴۸۹؛ طقوش، دولت عباسیان، ص۱۶۰، ۱۳۹۰ش.
  77. مأمون، پایگاه اینترنتی اولیاءنت، تاریخ درج:۱۳۹۳/۰۷/۲۷.

یادداشت

  1. از خدمتکاران آشپزخانه هارون بود که پس از ولادت مأمون در همان روزهای پس از زایمان از دنیا رفت. سیوطی، تاریخ الخلفا، ص۲۲۵

منابع

  • ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر تاریخ ابن‌خلدون، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۱۳۶۳ش.
  • ابن‌شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب(ع)، قم، علامه، ۱۳۷۹ق.
  • ابن‌صباغ مالکی، علی بن محمد بن احمد، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تهیه و تنظیم: خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، ۱۹۷۸م.
  • محمود، حسن‌احمد و احمد ابراهیم الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، قاهره، دارالفکر العربی، چاپ پنجم، ۱۹۶۶م.
  • اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمه، تبریز، بنی‌هاشمی، ۱۳۸۱ق.
  • اصغری، اسد سولا، نگرشی بر حکومت مأمون با تأکید بر مسائل شرق ایران، تهران، راه دانش، ۱۳۸۱ش.
  • اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبین، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، صدوق، ۱۳۶۸ش.
  • الله‌اکبری، محمد، «روابط علویان و عباسیان(از سال ۱۱ تا ۲۰۱ هجری)»، تاریخ اسلام در آینه پژوهش، پیش شماره۱، پاییز ۱۳۸۱ش.
  • الله‌اکبری، محمد، عباسیان از بعثت تا خلافت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۱ش.
  • جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، ۱۳۸۱ش.
  • جهشیاری، محمد بن عبدوس، کتاب الوزارء و الکتاب، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، قاهره، مطبعة المصطفی البابی الحلبی، چاپ اول، ۱۹۳۸م.
  • جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، بیروت، دار الفکر الحدیث، ۱۴۰۸ق.
  • حسینی طهرانی، محمدحسین، امام شناسی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۳۰ق.
  • خضری بک، محمد، الدولة العباسیة، قاهره، مؤسسه المختار للنشر والتوزیع، ۲۰۰۳م.
  • خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، ج۴، بی‌تا.
  • دوری، عبدالعزیز، العصرالعباسی الاول، بیروت، دارالطلیعة، چاپ دوم، ۱۹۸۸م.
  • دوری، عبدالعزیز، العصر العباسی الاول، بیروت، دار الطلیعه، ۱۹۹۷م.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا، ج۱۳، مدخل مأمون، ص۲۰۰۸۳.
  • ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنوؤط، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۴ق.
  • رضازاده لنگرودی، رضا، مقاله «استادسیس»، دائره‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۷ش، ج۸، ص۱۴۳و ۱۴۴.
  • زریاب خویی، عباس، از مدینه تا مرو، اطلاعات، تاریخ درج مطلب: ۱۵ شهریور ۱۳۹۳ش، تاریخ بازدید: ۹ آذر ۱۳۹۵ش.
  • سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بی‌جا، بی‌تا.
  • سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق: صالح ابراهیم، بیروت، دارصادر، چاپ اول، ۱۹۹۷م.
  • شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات اسلامیه، بی‌تا.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، تهران، نشر جهان، ۱۳۷۸ق.
  • طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دارالمعارف، ۱۹۶۰م.
  • طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ترجمه: حجت‌الله جودکی با اضافاتی از رسول جعفریان، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۰ش.
  • قرشی، علی‌اکبر، خاندان وحی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۸۶ش.
  • کنتوری، میرحامد حسین، عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، تحقیق: مولانا غلامرضا بروجردی، قم، مولانا غلامرضا بروجردی، ۱۳۶۶ش.
  • لیثی، سمیره مختار، جهاد الشیعة فی العصر العباسی الاول، بیروت، دارالجیل للنشر والتوزیع والطباعة، چاپ دوم، ۱۹۷۸م.
  • لیثی، سمیره مختار، جهاد شیعه در عصر در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی تقی، تهران، شیعه شناسی، ۱۳۸۴ش.
  • مأمون، پایگاه اینترنتی اولیاء نت، تاریخ درج مطلب: ۲۷ مهر ۱۳۹۳ش، تاریخبازدید: ۱۴ آذر ۱۳۹۵ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • مدرسی، محمد تقی، امامان شیعه و جنبش‌های مکتبی، ترجمه حمیدرضا آژبر، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ش.
  • مرتضی حسینی عاملی، جعفر، زندگانی سیاسی هشتمین امام، ترجمه خلیل خلیلیان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳ش.
  • مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۴۹ش.
  • مسعودی، علی‌ بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
  • مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • ناظمیان فرد، علی، مأمون و محنت، پژوهش‌های تاریخی، شماره ۳، آبان ۱۳۸۸ش.
  • نقوی، سیداذکار، تأثیر قیام‌‎های علویان بر ولایتعهدی امام رضا(ع)، سخن تاریخ، شماره ۶، پاییز ۱۳۸۸ش.
  • یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
  • یعقوبی‌، احمد بن ابی یعقوب اسحاق، تاریخ یعقوبی، تهران‌، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸ش.
  • https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=46078