این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ ۷ آذر ۱۴۰۳ توسط کاربر:Alikhani برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
حکومت امام علی(ع) دوران حکومت علی بن ابیطالب(ع) بهعنوان چهارمین خلیفه مسلمانان است که حدود پنج سال، از سال ۳۵ تا سال ۴۰ قمری به طول انجامید. امام(ع) پس از کشته شدن عثمان بن عفان، به خلافت برگزیده شد و بیعت با او به خواست و اصرار مردم در مسجد رخ داد.
از نظر شیعیان به حکومت رسیدن امام علی(ع) در سال ۳۵ق، اجرای دیرهنگام سخن پیامبر(ص) در غدیر خم بود که علی(ع) را به عنوان جانشین و امام امت اسلامی معرفی کرده بود.
به حکومت رسیدن امام علی(ع) مخالفت برخی را برانگیخت که باعث بروز جنگهای صِفّین، جَمَل و نهروان علیه حکومتش شد. امام در امر حکومتداری همواره برقراری عدالت، تقسیم صحیح و به تساوی بیتالمال، اجرای کامل احکام دین و برخورد انسانی با تمامی مردم را مدنظر داشت و عمل به آنها را به کارگزاران خویش توصیه مینمود.
قتل عثمان
امام علی(ع) پس از کشتهشدن عثمان بن عفان در سال ۳۵ق به خلافت رسید. عثمان در قراردادن بنیامیه بر مسئولیتها به نحوی عمل کرده بود که برخی از آن با عنوان «اُموی ساختن حکومت» یاد میکنند.[۱] نارضایتی از عملکرد عثمان، بهجهت عوامل مختلف، در گذر زمان شکل گرفت و به حدی رسید که قدرتی برای جلوگیری از آن وجود نداشت.[۲] گروهی از اهالی مصر، بصره، کوفه و مدینه خانه عثمان را محاصره کرده[۳] تعدادی از آنها به خانه عثمان حمله برده و او را کشتند.[۴] پس از قتل عثمان، توجه مردم به علی(ع) برای خلافت جلب شد و خواستار پذیرش حکومت توسط آن حضرت شدند.[۵]
از نظر شیعیان به خلافت رسیدن امام علی(ع) در سال ۳۵ق اجرای دیرهنگام قراری بود که طبق آن پیامبر(ص) در چند موقعیت و بهخصوص در واقعه غدیر را بهعنوان جانشین خود و امام امت اسلامی برگزیده بود.[۶]
بیعت با امام علی(ع)
حضرت علی مردمی را که خواستار پذیرش حکومت از سوی او بودند هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب تشبیه کرده است.[۷]
ایشان در پاسخ به تقاضاهای مکرر مردم میفرمود: «مرا رها کنید و این امر را از دیگری بخواهید.»[۸] از محمد بن حنفیه نقل شده است: جمعی از اصحاب نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: ما سزاوارتر از تو به خلافت، کسی را نمیشناسیم؛ علی(ع): من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمیپذیریم. آنحضرت گفت که بیعت او در خفا نیست و باید در مسجد باشد.[۹]
طبق برخی از نقلهای تاریخی، حضرت علی مردم را بهسوی طلحه و زبیر راهنمایی میکرد و از آن دو میخواست خود امر حکومت را بپذیرند.[۱۰] حضرت در جمع مهاجران، که طلحه و زبیر نیز حضور داشتند، اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک؛ جز تو را نمیخواهیم.»[۱۱] عبدالحسین زرینکوب معتقد است، علی(ع) با جدیت میخواست خلافت را نپذیرد، قصد او از این سخنان جلب توجه دیگران نبود.[۱۲]
در خصوص طلحه و زبیر باید توجه داشت که آن دو، زمینهای برای خود نمیشناختند تا نامزدی خویش را برای خلافت اعلام کنند. در منابع آمده است: علی به طلحه پیشنهاد بیعت داد. طلحه گفت: «تو نسبت به من سزاوارتری. مردم برای تو جمع شدهاند، نه برای من.»[۱۳] مردم طلحه و زبیر را در قتل عثمان متهم میدانستند و از آنها میخواستند در فکر حکومت نباشند.[۱۴] از همین روی، آن دو پس از مشورت با یکدیگر، در جمع مردم گفتند: ما با هم مشورت کردیم و به خلافت علی راضی هستیم. با او بیعت کنید.[۱۵] رسول جعفریان معتقد است، آنها به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق در حکومت جدید جایی برای خود دست و پا کنند.[۱۶]
سرانجام بیعت با علی(ع) در مسجد با حضور مردم و با شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر انجام شد.[۱۷] او اخذ بیعت اجباری را روا ندانست و بر آن بود که بیعت بر مبنای اختیار است و نه اجبار.[۱۸] در این باره که چرا امام علی(ع) زیر بار بیعت با مردم نمیرفت، باید گفت امام(ع) جامعه موجود را فاسدتر از آن میدانست که او بتواند آن را رهبری کرده و معیارها و منویات خود را در آن به اجرا در آورد.[۱۹]مکارم شیرازی در تشریح شرایط در آغاز خلافت رسمی امام علی(ع) میگوید:در زمان امارت خلفا دستورات اسلام تغيير داده شده و به همين دليل اصلاحات انقلابى امام عليهالسلام با مخالفتهايى روبهرو مىشد و از همین روست که امام مىفرمايد: دلها بر اين امر استوار و عقلها ثابت نمىماند، چهره افقِ حقيقت را ابرهاى تيره فساد گرفته و راه مستقيم حق ناشناس مانده است. [۲۰][یادداشت ۱]
مخالفان حکومت امام علی(ع)
مخالفان خلافت امام علی(ع) یا از همان ابتدا بیعت نکردند و یا بعدا بیعت خویش را شکستند. در میان این مخالفان، برخی با جدیت مخالفت خویش را پیگیری کرده و سبب بروز اختلاف در امت اسلامی و جنگهای خونینی بین مسلمانان شدند؛ اما برخی دیگر که به قاعدین مشهور شدند، جانب حق را رها کردند واز بیعت سر باز زدند؛ ولی با امام علی(ع) مخالفت مستقیم و جدال نکردند.[۲۱]
عایشه از همان ابتدا بیعت نکرده و با طلحه و زبیر بیعتشکن علیه امام(ع)، جنگ جمل را به راه انداخت. معاویه نیز با امام بیعت نکرد و امام را مجبور به جنگ صفین نمود. خوارج یا مارقین نیز بعدها در ماجرای حکمیت از امام جدا شده و علیه او جنگ نهروان را به راه انداختند.
همه انصار جز چند نفر با علی(ع) بیعت کردند. مخالفان عبارت بودند از: حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلَّد، محمد بن مَسلمه و چند نفر دیگر که از عثمانیه بهشمار میآمدند. از مخالفان غیر انصاری، میتوان به عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، و اسامة بن زید اشاره کرد که همه از نزدیکان عثمان بودند.[۲۲]
جنگهای دوران حکومت امام(ع)
جنگ جمل (ناکثین)
طلحه و زبیر پس از خلافت امام علی(ع)، از او خواستند که حکومت بصره و کوفه را به آنان دهد، ولی امام، آنان را شایسته این کار ندانست.[۲۳] آنها به همراه عایشه که از مخالفان امام علی(ع) بود،[۲۴] به جنگ امام علی(ع) رفتند.[۲۵]
جنگ جمل نخستین جنگ امام علی(ع) بود که میان وی و ناکثین (بیعتشکنان) در جمادی الاخر سال ۳۶ قمری رخ داد.[۲۶]
اصحاب جمل، پس از چند روز نبرد، شکست خوردند و تعدادی از آنان، از جمله طلحه کشته شدند.[۲۷] همچنین به دستور امام علی، عایشه با همراهی چهل زن از زنانِ والامقام بصره، محترمانه به مدینه بازگردانده شد.[۲۸]
جنگ صفین (قاسطین)
جنگ صفین بین امام علی(ع) و قاسطین (معاویه و سپاهش) در صفر سال ۳۷ قمری در شام و در نزدیکی فرات در محلی به نام صفین رخ داد[۲۹]
امام علی(ع) به معاویه نامه نوشت و از وی بیعت خواست.[۳۰] اما او از بیعتکردن خودداری و قصاص قاتلان عثمان را مطالبه کرد.[۳۱] امام پس از نامهنگاری و فرستادن نمایندهای نزد معاویه، لشکر خویش را بهسوی شام به حرکت درآورد. هر دو لشکر در نزدیکی صفین جای گرفتند.[۳۲] امام علی(ع) میکوشید تا جایی که ممکن است کار به جنگ نکشد.[۳۳] لذا باز هم نامهنگاریهایی صورت گرفت؛ ولی نتیجهای نداشت و سرانجام جنگ در سال ۳۶ قمری آغاز شد.[۳۴]
هنگامی که نزدیک بود سپاه علی پیروز شود، معاویه به پیشنهاد عمرو بن عاص دستور داد قرآن بر سر نیزه کنند و سپاه علی(ع) را به حکمیت قرآن فرا خوانند. این حیله نتیجه داد و گروهی از سپاه امام، او را از ادامه جنگ بازداشتند.[۳۵]
امام(ع) به ناچار حکمیت را پذیرفت.[۳۶] سرانجام عمرو بن عاص از طرف شامیان و ابوموسی اشعری نماینده کوفیان مذاکره کردند.[۳۷] عمرو، ابوموسی را فریب داد و حکمیت را به نفع معاویه به پایان برد.[۳۸]
جنگ نهروان (مارقین)
ماجرای حکمیت در جنگ صفین، به اعتراض و مخالفت عملی برخی از یاران امام علی(ع) انجامید و آنان علی(ع) را به خاطر پذیرش حکمیت ملامت کردند.[۳۹] این در حالی بود که امام علی از ابتدا مخالف حکمیت بود و خودشان او را به تحکیم وادار کرده بودند.[۴۰] در هر حال، آنها امام را کافر شمرده، لعن کردند.[۴۱]
این دسته که خوارج یا مارقین نامیده شدند سرانجام دست به کشتن مردم گشودند. عبدالله بن خباب را که پدرش صحابی رسول خدا بود کشتند و شکم زن حامله او را پاره کردند.[۴۲] بدین طریق، امام ناچار به جنگ با آنان شد. وی قبل از جنگ عبدالله بن عباس را به گفتگوی با آنان فرستاد ولی سودی نبخشید.[۴۳] علی(ع) با آنان گفتگو کرد و برخی از آنها را متقاعد، و از خوارج جدا کرد.[۴۴] بسیاری از خوارج نیز بر عقیده خویش باقی مانده، با علی جنگیدند.[۴۵] از خوارج، نه تن باقی ماند و از یاران علی هفت یا نه تن کشته شدند.[۴۶]
شیوه حکومت
حقوق متقابل مردم و حاکم
ابونوار کرباس فروش میگوید:
«علی بن ابیطالب به همراه بردهاش نزد من آمد و دو پیراهن کرباس خرید. سپس به بردهاش گفت: «هر کدام را میخواهی بردار.»؛ برده یکی را برداشت. سپس علی پیراهن دیگر را برداشت و پوشید.»
از نظر امام علی(ع) حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار بزرگترین حقی است که خداوند قرار داده و کاملاً دو سویه است[۴۷] و رعایت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراوانی دارد؛ ازجمله عزت یافتن حق، استوار شدن پایههای دین، آشکار شدن نشانههای عدالت و اجرا شدن سنتهای پیامبر اکرم(ص)[۴۷]
امام علی(ع) برای شخصیت و حقوق مردم ارزش بسیاری قائل بود و این امر در بخشنامههایی که به مأموران دولتی فرستاده است کاملاً آشکار است. در بخشنامهای که برای مأمورین جمعآوری خراج نوشته است، آنان را به رفتار عادلانه و منصفانه و صبر و حوصله در برخورد با مردم سفارش کرده است.[۴۸] همچنین هنگامی که امام علی(ع) مالک اشتر را به استانداری مصر منصوب کرد، او را به مهربانی و خوشرفتاری با همه مردم (چه مسلمان و چه غیر مسلمان) و برخورد انسانی با آنان دعوت نمود.[۴۹]
عدالت
امام علی(ع) در نخستین روزهای خلافتش، در برابر سنت غلط خلفا -که بیتالمال را بر اساس سوابق افراد در جنگهای صدر اسلام و یا سبقت در ایمان و مانند آن تقسیم میکردند- ایستاد و این عدم مساوات در تقسیم بیتالمال را خلاف دستور قرآن برشمرد.[۵۰]
همچنین امام(ع) وقتی خلافت را به دست گرفت، تمام زمینهایی را که عثمان به این و آن واگذار نموده بود، مال خدا خواند و دستور بازگرداندن آنها به بیتالمال را صادر نمود.[۵۱]
مرتضی مطهری اسلام پژوه و نویسنده:
علی در میان خلفا اولین کسی است که وقتی که خلیفه میشود به آنچه خلفای دیگر توجه کردهاند (یعنی فتوحات، کشورگشایی، مبارزه کردن با مشرکان و کافران در خارج مرز اسلام ) کوچکترین التفاتی نمیکند، تمام همّ خودش را متوجه اصلاحات داخلی میکند. احساس میکند این اسلام اگرچه از نظر ظاهر خیلی توسعه پیدا کرده ولی مانند جسم متورّم است، از درونش دارد فاسد میشود، این را از درون باید اصلاح کرد،
*منبع:https://lms.motahari.ir/book-page/84/پانزده%20گفتار?page=310، مطهری، پانزده گفتار، ص۳۱۰
رفتار با دوستان و خویشاوندان در بیت المال
علی(ع) در بیت المال سختگیری میکرد، چنانچه وقتی دخترش گردنبند مرواریدی را از علی بن ابی رافع، کلیددار بیتالمال، بهصورت امانت گرفت، هم دخترش و هم علی بن ابی رافع را بهشدت بازخواست کرد.[۵۲]
سختگیری در اجرای دین و قانون
آنحضرت در کار دین، اجرای دقیق قانون و شیوه صحیح حکومتداری بسیار جدی و بیاغماض بود و همین عامل او را برای برخی تحملناپذیر کرده بود.قنبر، در اجرای حد به اشتباه سه تازیانه بیشتر زده بود، به دستور علی(ع) آن سه تازیانه جبران و بر قنبر سه تازیانه نواخته شد.[۵۳] همچنین در نهج البلاغه آمده است که یکی از توانگران بصره، عثمان بن حنیف (استاندار بصره) را مهمان کرده بود، وقتی گزارش این ضیافت به گوش حضرت(ع) رسید، امام(ع) فوراً نامهای را به عثمان بن حنیف نوشت و وی را بهخاطر رفتن به چنین محفلی سرزنش کرده و او را به پیروی از راه و روش زاهدانه و ورع از خدا دعوت نمود.[۵۴]
امام(ع) در این راه حتی به نزدیکترین یاران خویش نیز سختگیری میکرد؛ مثلاً هنگامی که غلامش،سرزنش تملقگویان
امام علی(ع) از مدح و ثناگویی افراد بیزار بود و مسلمانان را از این اعمال به شدت نهی میکرد.جنگ صفین، در کوفه شخصی به نام حرب بن شرحبیل شِبامی -که پیاده بود- امام را -که سواره بود- همراهی میکرد. امام ایستاد و به حرب گفت: برگرد. چون حرب از برگشتن امتناع کرد، حضرت دو مرتبه به او گفت: «برگرد، برای اینکه پیاده رفتن شخصی مثل تو با شخصی مثل من، برای والی و زمامدار فتنه است و برای مؤمن ذلت و خواری.»[۵۵]
به عنوان نمونه به هنگام برگشت امام علی(ع) ازساختار نظامی
امام علی(ع) نظامیان را پناهگاه استوار رعیت و وقار زمامداران، شکوه دین و امنیت کشور میدانست که در موفقیتشان متکی به وضع اقتصادی کشور و خراج رعیت و کارگزاران دولت و بازرگانان و صاحبان صنایع هستند و دوام آنها و قدرت آنها برای حفظ کشور بستگی به ساختار کلی دولت دارد.[۵۶]
وی درباره گزینش نظامیان امر کرده بود که نظامیان باید از میان افراد با شخصیت و از خاندان اصیل و دارای سوابق انتخاب شوند و رابطه تنگاتنگ بین آنها و رهبر جامعه وجود داشته باشد و از لحاظ مالی تأمین گردند.[۵۷]
در نگاه امام علی(ع) مردم بهعنوان اصلیترین ذخیره دفاعی دولت به حساب میآیند که اگر پشتیبانی آنها نباشد نیروی نظامی رسمی ممکن است در یک جنگ طولانی مضمحل شود و زوال دولت را درپی داشته باشد.[۵۸]
مطهری نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام:
علی قهرمان تیغ و تسبیح است، هم مرد تیغ است و هم مرد تسبیح، اما برای مغلوب کردن کدام طبقه؟ طبقه زیردست و محکوم یا طبقه زبردست و حاکم؟ شعار علی چیست؟ شعار علی «کونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلومِ عَوْناً»(همواره دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید) است. علی در تمام عمر، دوستِ تیغ و تسبیح بود و دشمن طلا. تیغ او علیه خداوندان زر و زور به کار رفت.
* منبع:مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۷۱
خدمات آموزشی و اقتصادی در حکومت امام
طبق روایتی که از امام باقر(ع) نقل شده، هنگام طلوع آفتاب، نزد حضرت علی جمع میشدند و او به آنان، فقه و قرآن میآموخت.[۵۹] وی به فرمانداران خودش نیز توصیه میکرد که به افراد بیسواد آموزش دهند و با دانشمندان همنشین باشند.[۶۰] وی به فرمانداران خود دستور داده بود که از برهم زدن سنتهای پسندیده بپرهیزند.[۶۱] و با سنتهای ناپسند مقابله کنند.[۶۲]
حضرت علی(ع) به فرمانداران خود دستور میداد که نسبت به آبادانی شهرها توجه داشته باشند.[۶۳] در روایتهایی توصیه او به کشاورزی،[۶۴] و تجارت[۶۵] نقل شده است.
کارگزاران
پس از بیعت مردم با حضرت علی، او همه حاکمان عثمان را برکنار و کارگزاران جدیدی را جایگزین کرد.[۶۶] علیاکبر ذاکری در کتاب سیمای کارگزاران علی بن ابیطالب(ع)، نام کارگزاران امام علی در شهرها و مناصب مختلف را ذکر کرده است. اسامی این افراد به شرح زیر است:[۶۷]
کارگزاران مکه
کارگزاران مدینه
کارگزاران کوفه
کارگزاران یمن
- حَبیب بن مُنْتَجَب، فرماندار یکی از شهرهای یمن
- سعید بن نِمْران هَمْدانی، کارگزار جَنَد در سرزمین یمن
- عُبَیْدالله بن عباس بن عبدالمُطَّلِب، کارگزار یمن (صنعا)؛[۷۱]
کارگزاران نهروان، فرات و بهرسیر
- عبدالله بن خَبّاب بن اَرَتّ، کارگزار نهروان
- عَبیده سَلمانی، کارگزار فرات
- عَدیّ بن حارِث (یا عَدیّ بن حاتَم)، کارگزار شهر بَهُرَسیر (شهری در نزدیکی مدائن)؛[۷۲]
کارگزاران مداین
کارگزاران جزیره و اطراف آن
- ابوحَسّان بن حَسّان بَکْری، فرماندار شهر اَنْبار
- مالک بن کَعْب اَرْحَبی، فرماندار عَیْن التَمْر
- کُمیل بن زیاد نَخَعی، فرماندار هیت
- مالک اَشْتَر کارگزار جزیره
- شَبیب بن عامر، کارگزار نصیبین؛[۷۴]
کارگزاران جَبُّل و کَسْکَر
- سُلَیمان بن صُرَد خُزاعی، کارگزار جَبُّل (شهر/روستایی در مسیر کوفه و بغداد)
- قُدامَة بن عَجْلان، کارگزار کَسْکَر (شهری مسیحینشین در مقابل شهر واسِط بین کوفه و بصره)
- قَعْقاع بن شور ذُهْلی، کارگزار کَسْکَر؛[۷۵]
کارگزاران بحرین، عُمّان و اهواز
- عُمَر بن اَبیسَلَمه، فرماندار بحرین
- نُعْمان بن عَجْلان زرقی، فرماندار بحرین و عمان
- عَمْرو بن سَلَمه اَرْحَبی کارگزار یکی از شهرهای ایران
- حلو بن عوف اَزْدی، کارگزار عُمّان
- خِرّیت بن راشد ناجی، کارگزار اهواز؛[۷۶]
کارگزاران فارس
- مُنْذِر بن جارود عَبْدی فرماندار اِصطَخر فارس
- مَصْقَلَة بن هُبَیره شیبانی فرماندار اردشیر خرّه
- زیاد بن اَبیه، کارگزار فارس؛[۷۷]
کارگزاران اصفهان، ری، قزوین و همدان
- مِخْنَف بن سُلَیْم اَزْدی کارگزار اصفهان، ری، قزوین و همدان
- یزید بن قیس اَرْحَبی کارگزار اصفهان، ری و همدان
- یزید بن قیس حُجّیّه، کارگزار ری
- رَبیع بن خُثَیْم کوفی کارگزار قزوین؛[۷۸]
کارگزاران خراسان، سیستان و کرمان
- جَعْدَة بن هُبَیْره، کارگزار خراسان
- خَلید بن قُرّه یَربوعی، کارگزار خراسان
- حُرَیْث بن جابر حَنَفی بَکْری، کارگزار خراسان
- عون بن جَعْده، کارگزار سیستان
- رِبْعیّ بن کَأْس عَنْبَری، کارگزار سیستان
- عبدالله بن اَهْتَم، کارگزار کرمان[۷۹]
کارگزاران آذربایجان و حُلوان
- اَشْعَث بن قیس، کارگزار آذربایجان
- اَسْوَد بن قُطَبه، کارگزار حلوان
- قیس بن سَعْد بن عُباده انصاری، کارگزار آذربایجان
- عبدالله بن شُبَیْل اَحْمَسی، جانشین قیس در آذربایجان
- سَعْد بن حارِث خُزاعی، کارگزار آذربایجان؛[۸۰]
کارگزاران مصر
کارگزاران بصره
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ بختیاری، «ساختار سیاسی حکومت عثمان»، ص۶۵.
- ↑ غریب، خلافة عثمان بن عفان، ۱۹۹۷م، ص۱۰۳.
- ↑ ابناثیر، اُسْدُ الغابه، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۹۰.
- ↑ ابناعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۲۶-۴۲۸.
- ↑ اِبنقُتَیْبه دینَوری، الامامة و السیاسه، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۶۵-۶۶؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۵ق، ج۲، ص۱۷۹؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۳۴.
- ↑ هالم، تشیع، ۱۳۸۹، ص۲۷-۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۵۴، ۱۴۱۴ق، ص۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبة ۹۲، طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۳۴؛ ابنشهرآشوب، المناقب، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۱۱۰؛ مِسْکوَیْه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۴۵۸.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۹
- ↑ ابناعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵.
- ↑ مفید، الکافئه فی ابطال توبة الخاطئه، ۱۴۱۴ق، ص۱۲؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۷-۴۲۸؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۱۹۰.
- ↑ زرینکوب، بامداد اسلام، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۵.
- ↑ مفید، الکافئه، ۱۴۱۴ق، ص۱۲.
- ↑ الامامة و السیاسه، اِبنقُتَیْبه دینَوری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۶۵.
- ↑ ابنحبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ جعفریان، تاریخ و سیره سیاسی امام مؤمنان علی بن ابیطالب، ۱۳۸۸، ص۲۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۵ق، ج ۲، ص۱۷۸-۱۷۹؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۴، ص۴۲۷، ۴۳۵؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج ۲، ص۴۳۵-۴۳۶.
- ↑ رجوع کنید به: نهجالبلاغه، نامه ۱؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۵۲ و ۱۰۵؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۴، ص۴۲۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۹۲.
- ↑ مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ ر.ک به:نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص۳۶۳؛ خادملو، «قاعدین دلایل، انگیزهها و نتایج عملکرد آنان در زمان خلافت علی(ع)»، ص۱۹.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۷-۴۳۱.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۵۳.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۵۱، ۵۴۴ و ج۵، ص۱۵۰.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۵۳۴.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۱۲.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۱۵.
- ↑ خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، ۱۴۱۵ق، ص۱۱۶.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۲۱.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۲۱-۱۲۷.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۲۹.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۱۶۲.
- ↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۴۹۰.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۳۳.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۳۹-۱۴۰.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۵.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۳.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۴.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۵.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۵.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۶.
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۱.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ محمودی، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، مؤسسة الاعلمی، ج۱، ص۲۲۴.
- ↑ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۲۶ق، ص۱۴۹.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۹۰.
- ↑ قمی، سفینة البحار، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۱۷۶.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه۵۳.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۷.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۱۶۴.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۰۹ق، ج۹، ص۲۱۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۳۱۹.
- ↑ زرینکوب، بامداد اسلام، ۱۳۷۶ش، ص۱۰۶.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱ و ۲، صفحه فهرست کتاب.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۰۱-۱۱۷.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۱۹-۱۴۶.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۴۷-۱۸۹.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۱۹۱-۲۱۹.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۲۲۱-۲۴۴.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۲۴۵-۲۷۳.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۲۷۵-۳۱۳.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۱۵-۳۳۲.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۳۳-۳۵۲.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۲۵۳-۳۸۸.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۳۸۹-۴۱۶.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۴۱۷-۴۳۹.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۱، ص۴۴۱-۴۷۰.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۲۵.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۲۵۳.
یادداشت
- ↑ دَعُونِي وَالَتمِسُوا غَيْرِي؛ فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ؛ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ. وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ، وَ الَمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۷، ص۳۳
منابع
- ابنابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابناثیر، علی بن ابیالکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- ابناَعْثَم کوفی، احمد، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
- ابنحبان، محمد، الثقات، حیدرآباد هند، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۹۳ق.
- ابنشهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب(ع)، قم، علامه، ۱۳۷۹ش.
- ابنعبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
- مِسْکوَیْه، احمد بن محمد، تَجارِبُ الاُمَم، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش.
- بلاذری، احمد بن بحیی، أنساب الأشراف، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴ق.
- اسکافی، محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنة فی فضائل الإمام أمیرالمؤمنین علی بن أبیطالب(ع)، بیروت، بینا، ۱۴۰۲ق.
- بختیاری، شهلا، «ساختار سیاسی حکومت عثمان»، در کیهان اندیشه، شماره ۷۷، فروردین و اردیبهشت ۱۳۷۷ش.
- جعفریان، رسول، تاریخ و سیره سیاسی امام مؤمنان علی بن ابیطالب(ع)، چاپ پنجم، قم، دلیل ما، ۱۳۸۸ش.
- حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، ۱۴۰۹ق.
- خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
- خادملو، مهدیرضا، «قاعدین دلایل، انگیزهها و نتایج عملکرد آنان در زمان خلافت علی(ع)»، در مجله نامه تاریخپژوهان، شماره ۱۲، زمستان ۱۳۸۶ش.
- اِبنقُتَیْبه دینَوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۰ق.
- ذاکری، علیاکبر، سیمای کارگزاران علی ابن ابیطالب(ع)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸ش.
- ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۴ق.
- زرینکوب، عبدالحسین، بامداد اسلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۵ش.
- سبحانی، جعفر، خلافت اسلامى از دو منظر تنصيص و انتخاب، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، ۱۴۳۱ق.
- سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
- سیوطی، جلالالدین، در المنثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۱۵ق.
- شهیدی، سید جعفر، علی از زبان علی یا زندگانی امیر مؤمنان علی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ۳۳، ۱۳۸۸ش.
- شهیدی، سید جعفر، ترجمة نهجالبلاغه، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۸ش.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، چاپ دوم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ق.
- غریب، مأمون، خلافة عثمان بن عفان، قاهره، مرکز الکتاب، ۱۹۹۷م.
- قمی، عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم و آثار، قم، اسوه، ۱۴۱۴ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
- محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، مؤسسة الأعلمی، بیتا.
- مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة للامام علی بن ابیطالب(ع)، قم، انصاریان، ۱۴۲۶ق.
- مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۳۰ق.
- مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصره، قم، کنگرة شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
- مفید، محمد بن محمد، الکافئه، چاپ دوم، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
- مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، [بیتا].
- مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسی، ناشر: مدرسه الامام على بن ابى طالب( ع)، قم، ۱۳۸۴ش.
- نصر بن مزاحم، وقعة صفین، قم، مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمدتقی اکبری، قم، نشر ادیان، ۱۳۸۹.
- یعقوبی، احمد ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، ۱۳۷۵ق.
- https://lms.motahari.ir/book-page/84/پانزده%20گفتار?page=310