نامۀ امام علی(ع) به عُثمان بن حُنَیف نامهای است از امام علی(ع) خطاب به عُثمان بن حُنَیف، کارگزارش در بصره. این نامه یکی از نامههای نهجالبلاغه است و محور اصلیاش توبیخ عثمان بن حنیف بهدلیل شرکت در یک مهمانی اَشرافی، و بدون حضور فقیران است.[۱] برخی محققان این نامه را قویترین مصداق برای نظریۀ حداکثری دین دانستهاند.[۲] همچنین گفته شده، ز این نامه میتوان شخصیت امام علی(ع) را در عرصه سیاست و مدیریت شناخت.[۳] ازاینرو در کتابهای با موضوع تبیین نظریه سیاسی اسلام به این نامه اشاره شده است.[۴] از آنجا که در این نامه، نوع حکمرانی امام علی(ع) بیان شده، این نامه را از نامههای مهم امام علی(ع) به کارگزاران معرفی کردهاند.[۵]
در بیشتر نسخههای نهجالبلاغه این نامه در ردیف ۴۵ قرار گرفته است:[۶]
نام نسخه | شمارهٔ نامه[۷] |
---|---|
المعجم المفهرس، صبحی صالح، فیض الاسلام، ملاصالح، ابن ابی الحدید، عبده | ۴۵ |
خوئی، ابن میثم، فی ظلال | ۴۴ |
ملافتح الله | ۴۸ |
برخی از نکاتی است که امام علی(ع) در این نامه به رعایت آنها توصیه کرده، بدین شرح است: پاکدامنی، پرهیزکاری، اهتمام به مساکین، کنترل خواهشهای نفسانی، قناعت، پرهیز از اِسراف، همدردی با مردم، سادهزیستی، پیروی از امام در شیوه زندگی و حساسیتداشتن نسبت به دعوتها و مجالس پذیرایی.[۸]
در این نامه علاوه بر آسیبشناسی اشرافیگری، راهکارهایی برای مقابله با آن بیان شده است.[۹] به گفته محققان، این نامه الگوی اخلاقیـاجتماعیِ مناسبی در مواجهه با اشرافیگری ارائه کرده است.[۱۰]
بخشهایی از نامه امام علی به عثمان بن حُنَیف در کتاب اَمالی نوشته شیخ صدوق[۱۱] و در کتابهای دیگر نقل شده است.[۱۲] به گفته برخی محققان، این نامه در ابتدای حکومت امام علی(ع) و در سال ۳۶ق به عثمان بن حنیف نوشته شده است.[۱۳] علاوه بر شرح و ترجمه نامه ۴۵ نهجالبلاغه در ترجمهها و شرحهایی که به صورت کامل بر نهجالبلاغه نوشته شده، شرحها و ترجمههای اختصاصی به زبان فارسی و عربی نیز بر این نامه نوشته شده که برخی از آنها عبارت است از:
- نامه سرگشاده امام علی(ع) به عثمان بن حنیف استاندار بصره، به قلم محمد محمدی اشتهاردی؛[۱۴]
- زمامداری و پارسایی، اثر مصطفی دلشاد تهرانی؛[۱۵]
- شرحُ کتابِ امیرِالمؤمنین(ع) اِلیٰ عثمانِ بنِ حًنَیفِ الاَنصاری، تألیف هاشم میلانی؛[۱۶]
- علی و کارگزاران حکومت، تألیف علیاکبر حمیدزاده.[۱۷]
متن نامه
متن | ترجمه |
أَمَّا بَعْدُ، یا ابْنَ حُنَیفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْیةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَی مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیهَا | اما بعد، ای پسر حنیف، به من خبر رسیده كه مردی از جوانان اهل بصره تو را به مهمانی خوانده و تو هم به آن مهمانی شتافتهای، |
تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِیبُ إِلَی طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیهُمْ مَدْعُوٌّ | با غذاهای رنگارنگ، و ظرفهایی پر از طعام كه به سویت آورده میشده پذیراییت كردهاند، خیال نمیكردم مهمان شدن به سفره قومی را قبول كنی كه محتاجشان را به جفا میرانند، و توانگرشان را به مهمانی میخوانند. |
فَانْظُرْ إِلَی مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ | به لقمهای كه بر آن دندان میگذاری دقت كن، لقمهای را كه حلال و حرامش بر تو روشن نیست بیرون افكن، و آنچه را میدانی از راههای حلال به دست آمده بخور. |
أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یقْتَدِی بِهِ وَ یسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ | معلومت باد كه هر مأمومی را امامی است كه به او اقتدا میكند، و از نور علمش بهره میگیرد. آگاه باش امام شما از تمام دنیایش به دو جامه كهنه، و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده است. |
أَلَا وَ إِنَّكُمْ لاتَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ | معلومتان باد كه شما تن دادن به چنین روشی را قدرت ندارید، ولی مرا با ورع و كوشش در عبادت، و پاكدامنی و درستی یاری كنید. |
فَوَاللهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْیاكُمْ تِبْراً وَ لاادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاأَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاحُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لاأَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِی فِی عَینِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ | به خدا قسم من از دنیای شما طلایی نیندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخیرهای برنداشته، و عوض این جامه كهنهام جامه كهنه دیگری آماده نكردهام |
بَلَی كَانَتْ فِی أَیدِینَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللهُ | آری از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته، فقط فدک در دست ما بود، كه گروهی از اینكه در دست ما باشد بر آن بخل ورزیدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتیم، و خداوند نیكوترین حاكم است. |
وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَیرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ | مرا با فدك و غیر فدك چه كار كه در فردا جای شخص در گور است، كه آثار آدمی در تاریكی آن از بین میرود، و اخبارش پنهان میگردد، گودالی كه اگر به گشادگی آن بیفزایند، و دستهای گور كَن به وسیع كردن آن اقدام نماید باز هم سنگ و كلوخ زمین آن را به هم فشارد، و خاك روی هم انباشته رخنههایش را ببندد |
وَ إِنَّمَا هِی نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِی آمِنَةً یوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ | این است نفس من كه آن را به پرهیزكاری ریاضت میدهم تا با امنیت وارد روز خوف اكبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند. اگر میخواستم هر آینه میتوانستم به عسل مصفّا، و مغز این گندم، و بافتههای ابریشم راه برم، اما چه بعید است كه هوای نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهای لذیذ وادار نماید در حالیكه شاید در حجاز یا یمامه كسی زندگی کند که برای او امیدی به یک قرص نان نیست، و سیری شکم را به یاد نداشته باشد، |
أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَكْبَادٌ حَرَّی أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:
وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ |
یا آنكه شب را با شكم سیر صبح كنم در حالی كه در اطرافم شكمهای گرسنه، و جگرهایی سوزان باشد، یا چنان باشم كه گویندهای گفته:
«این درد و ننگ تو را بس كه با شكم سیر بخوابی، و در اطراف تو شكمهایی باشد كه پوستی را برای خوردن آرزو كنند». |
أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لاأُشَارِكُهُمْ فِی مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ | آیا به این قناعت كنم كه به من امیرمؤمنان گفته شود، ولی در سختیهای روزگار با آنان شریك نباشم، یا در تلخیهای زندگی الگویشان محسوب نشوم |
فَمَا خُلِقْتُ لِیشْغَلَنِی أَكْلُ الطَّیبَاتِ كَالْبَهِیمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یرَادُ بِهَا | آفریده نشدم تا خوردن غذاهای پاكیزه مرا سر گرم كند به مانند حیوان به آخور بسته كه همه اندیشهاش علف خوردن است، یا چهار پای رها شده كه كارش به هم زدن خاكروبههاست، از علفهای آن شکم را پر میکند، و از منظور صاحبش از سیر کردن او بیخبر میباشد. |
أَوْ أُتْرَكَ سُدًی أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ الْمَتَاهَةِ وَ كَأَنِّی بِقَائِلِكُمْ یقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیةَ أَقْوَی وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. | هیهات از اینکه رهایم ساخته، یا بیکار و بیهودهام گذاشته باشند، یا کشاننده عنان گمراهی باشم، یا در حیرت و سرگردانی بیراهه روم. انگار گویندهای از شما میگوید: اگر خوراک فرزند ابیطالب این است پس ضعف و سستی او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع میگردد بدانید درختان بیابانی چوبشان سختتر، و درختان سرسبز پوستشان نازكتر، و گیاهان صحرایی آتششان قویتر، و خاموشی آنها دیرتر است. |
وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَی قِتَالِی لَمَا وَلَّیتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّی تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَینِ حَبِّ الْحَصِیدِ. | من و رسول خدا همچون دو درختی هستیم كه از یك ریشه رسته، و چون ساعد و بازو میباشیم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روی بر نگردانم، و اگر فرصتها دست دهد شتابان بدان سو (شام) میروم، و خواهم كوشید تا زمین را از این موجود وارونه، و سرنگون كالبد (معاویه) پاک نمایم، تا سنگریزهها از میان دانههای درو شده بیرون رود. |
سید رضی بخشی از وسط این نامه را نیاورده است، بخش پایانی نامه چنین آورده شده: | |
إِلَیكِ عَنِّی یا دُنْیا، فَحَبْلُكِ عَلَی غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِكِ | ای دنیا، از من فاصله بگیر، كه مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بیرون جستم، از دامهایت فرار كردم، و از رفتن در لغزشگاههایت دوری گزیدم. |
أَینَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ؟ أَینَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ؟ فَهَا! هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِینُ اللّحُودِ | كجایند گذشتگانی كه به بازیهایت آنان را فریفتی؟ كجایند ملّتهایی كه با زر و زیورت آنان را مغرور نمودی؟ اینك اینان گروگانهای قبور، و فرورفته در لابلای لحدهایند. |
وَ اللهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیاً وَ قَالَباً حِسِّیاً لَأَقَمْتُ عَلَیكِ حُدُودَ اللهِ فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِی وَ أُمَمٍ أَلْقَیتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لاوِرْدَ وَ لاصَدَرَ | به خدا قسم ای دنیا اگر موجودی قابل دیدن و جسمی سزاوار لمس بودی، حدود خدا را بر تو جاری میساختم در رابطه با بندگانی كه به آرزوها فریبشان دادی، و ملتهایی كه در پرتگاههای هلاكتانداختی، و پادشاهانی كه تسلیم نابودی كردی و به سرچشمههای بلا وارد نمودی، به جایی كه در ورود و خروجش امنیت نباشد. |
هَیهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَكِ زَلِقَ وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِكِ وُفِّقَ، | هیهات هر كس گام در لغزشگاههایت نهد بلغزد، و هر كه سوار آبهای متراكمت گردد غرق شود، و آن كه از دامهای تو به یك سو رود موفق گردد، |
وَ السَّالِمُ مِنْكِ لایُبَالِی إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْیا عِنْدَهُ كَیوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ. | و كسی كه از فتنههای تو سالم است باكی ندارد كه گرفتار تنگی زندگی باشد، و دنیا نزد او مانند روزی است كه لحظه پایانش فرا رسیده. |
اُعْزُبِی عَنِّی، فَوَاللهِ لاأَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّینِی وَ لاأَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِینِی وَ اَیمُ اللهِ یمِیناً أَسْتَثْنِی فِیهَا بِمَشِیئَةِ اللهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِی رِیاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَی الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَیهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً | از من دور شو، به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خواری نشانی، و عنان به دستت نگذارم تا هر كجا خواهی ببری. قسم به خداوند، (قسمی كه فقط اراده حق را از آن استثنا میكنم)، آنچنان نفس خویش را به ریاضت وادارم كه به یك قُرص نان زمانی كه برای خوردن یابد شاد شود، و به جای خورش به نمک قناعت کند |
وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِی كَعَینِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِینُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا | و کاسه چشمم را در گریههای شب و روز قرار دهم تا چون چشمهای که آبش فرو رفته اشکی در آن نماند. |
أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْیهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِیضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ یأْكُلُ عَلِی مِنْ زَادِهِ فَیهْجَعَ؟! | آیا به همانگونه كه حیوان چرنده شكمش را با چریدن پر كند و بخوابد، و رمه گوسپند كه از علف سیر میشود و به جانب خوابگاهش میرود، علی هم از توشه خود بخورد و بخوابد؟! |
قَرَّتْ إِذاً عَینُهُ إِذَا اقْتَدَی بَعْدَ السِّنِینَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِیمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِیةِ. | چشمش روشن كه پس از سالیانی دراز به چهارپایان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا كند. |
طُوبَی لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَی رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِی اللّیلِ غُمْضَهَا حَتَّی إِذَا غَلَبَ الْكَرَی عَلَیهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا فِی مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُیونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ | خوشا به حال كسی كه واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشكلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دوری كرده، تا وقتی كه خواب بر او چیره شود زمین را فرش خود گرفته، و دست را بالش زیر سر کند، در میان جمعیتی که ترس از قیامت دیدههایشان را بیدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، |
وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أُولئِكَ حِزْبُ اللهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ | و لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته و آرام گویاست، و گناهانشان به كثرت استغفار از بین رفته، «اینان حزب خدایند، و بدانید كه حزب خدا رستگارانند». |
فَاتَّقِ اللهَ یا ابْنَ حُنَیفٍ وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِیكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ.[۱۸] | پسر حنیف از خدا پروا كن، و قرصهای نان خودت تو را بس باشد، تا این روش موجب خلاصیات از آتش جهنم گردد.[۱۹] |
پانویس
- ↑ منتظری، درسهایی از نهج البلاغه، ۱۳۹۵ش، ج۱۳، ص۱۲۰.
- ↑ منصوری لاریجانی، عرفان سیاسی، ۱۳۸۵ش، ص۵۷.
- ↑ عترتدوست، و مهدیه احمدی، «راهکارهای مقابله با اشرافیگری بر مبنای تحلیل محتوای نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف»، ص۸۹-۹۰.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید به: منصوری لاریجانی، عرفان سیاسی، ۱۳۸۵ش، ص۵۶-۵۷؛ اخلاقی، رابطه قدرت و عدالت در فقه سیاسی، ۱۳۹۰ش، ص۲۷۵؛ ایروانی، مبانی فقهی اقتصاد اسلامی، ۱۳۹۳ش، ص۳۶۲؛ مرتضوی، دانشنامه امام خمینی، ۱۴۰۰ش، ج۲، ص۶۷۴۳.
- ↑ عترتدوست، و مهدیه احمدی، «راهکارهای مقابله با اشرافیگری بر مبنای تحلیل محتوای نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف»، ص۷۰-۷۱.
- ↑ نگاه کنید به: دشتی، و کاظم محمدی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، ۱۳۷۵ش، ص۵۱۵.
- ↑ دشتی، و کاظم محمدی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، ۱۳۷۵ش، ص۵۱۵.
- ↑ نگاه کنید به: نهج البلاغه، نامه ۴۵، ۱۴۱۴ق، ص۴۱۶-۴۲۰.
- ↑ عترتدوست، و مهدیه احمدی، «راهکارهای مقابله با اشرافیگری بر مبنای تحلیل محتوای نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف»، ص۹۰.
- ↑ عترتدوست، و مهدیه احمدی، «راهکارهای مقابله با اشرافیگری بر مبنای تحلیل محتوای نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف»، ص۷۰.
- ↑ شیخ صدوق، امالی، ۱۳۷۶ش، ص۶۲۰-۶۲۳.
- ↑ برای دیدن منابع دیگر این نامه نگاه کنید به: الحسینی الخطیب، مصادر نهج البلاغه، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۳۶۲.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵، ترجمه محمد دشتی، ۱۳۷۹ش، ص۵۵۳.
- ↑ محمدی اشتهاردی، نامه سرگشاده امام علی(ع) به عثمان بن حنیف، ۱۳۸۳ش، صفحه شناسنامه کتاب.
- ↑ دلشاد تهرانی، زمامداری و پارسایی، ۱۳۹۷ش، صفحه شناسنامه کتاب.
- ↑ میلانی، شرح کتاب امیرالمؤمنین(ع) الی عثمان بن حنیف الانصاری، ۱۴۳۳ق، صفحه شناسنامه کتاب.
- ↑ حمیدزاده، علی و کارگزاران حکومت، ۱۳۸۹ش، صفحه شناسنامه.
- ↑ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه ۴۵، ۱۴۱۴ق، ص۴۱۶-۴۲۰.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه حسین انصاریان، نامه ۴۵، ۱۳۸۸ش، ص۲۸۳-۲۸۶.
منابع
- اخلاقی، غلامسرور، رابطه قدرت و عدالت در فقه سیاسی، قم، مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، ۱۳۹۰ش.
- الحسینی الخطیب، سید عبدالزهراء، مصادر نهج البلاغة وأسانیده، بیروت، دار الزهراء، ۱۴۰۹ق.
- ایروانی، جواد، مبانی فقهی اقتصاد اسلامی، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، ۱۳۹۳ش.
- حمیدزاده، علیاکبر، علی و کارگزاران حکومت، اصفهان، اقیانوس معرفت، ۱۳۸۹ش.
- دشتی، محمد، و کاظم محمدی، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، قم، موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۷۵ش.
- دلشاد تهرانی، مصطفی، زمامداری و پارسایی، تهران، دریا، ۱۳۹۷ش.
- سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه حسین انصاریان، تهران، پیام آزادی، ۱۳۸۸ش.
- سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، مشهور، ۱۳۷۹ش.
- سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
- شیخ صدوق، محمد بن علی، الأمالی، تهران، کتابچی، ۱۳۷۶ش.
- عترتدوست، محمد، و مهدیه احمدی، «راهکارهای مقابله با اشرافیگری بر مبنای تحلیل محتوای نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف»، در مجله اسلام و مطالعات اجتماعی، شماره ۳۴، پاییز ۱۴۰۰ش.
- محمدی اشتهاردی، محمد، نامه سرگشاده امام علی(ع) به عثمان بن حنیف استاندار بصره، قم، اخلاق، ۱۳۸۳ش.
- مرتضوی، سید ضیاء، دانشنامه امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۴۰۰ش.
- منتظری، حسینعلی، درسهایی از نهج البلاغه، تهران، انتشارات سرایی، ۱۳۹۵ش.
- منصوری لاریجانی، اسماعیل، عرفان سیاسی، تهران، مهدی القرآن، ۱۳۸۵ش.
- میلانی، هاشم، شرح کتاب امیرالمؤمنین(ع) الی عثمان بن حنیف الانصاری، نجف، العتبة العلویة المقدسه، ۱۴۳۳ق.
پیوند به بیرون
- «کاوشی در صورت و محتوای نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف (بر اساس رویکرد سبکشناسی ساختارگرا)»
- خوانش سایهمعنایی نامه امام علی(ع) به عثمان بن حنیف
- واکاوی استراتژی توجیهی در گفتمان امام علی(ع)