حکومت امام علی(ع)
حکومت امام علی(ع) دوران حکومت علی بن ابیطالب(ع) بهعنوان چهارمین خلیفه مسلمانان است که حدود پنج سال، از سال ۳۵ تا سال ۴۰ قمری به طول انجامید. امام(ع) پس از کشته شدن عثمان بن عفان، به خلافت برگزیده شد و بیعت با او به خواست و اصرار مردم در مسجد رخ داد.
از نظر شیعیان به حکومت رسیدن امام علی(ع) در سال ۳۵ق، اجرای دیرهنگام سخن پیامبر(ص) در غدیر خم بود که علی(ع) را به عنوان جانشین و امام امت اسلامی معرفی کرده بود.
به حکومت رسیدن امام علی(ع) مخالفت برخی را برانگیخت که باعث بروز جنگهای صِفّین، جَمَل و نهروان علیه حکومتش شد. امام در امر حکومتداری همواره برقراری عدالت، تقسیم صحیح و به تساوی بیتالمال، اجرای کامل احکام دین و برخورد انسانی با تمامی مردم را مدنظر داشت و عمل به آنها را به کارگزاران خویش توصیه مینمود.
قتل عثمان
امام علی(ع) پس از کشتهشدن عثمان بن عفان در سال ۳۵ق به خلافت رسید. عثمان در قراردادن بنیامیه بر مسئولیتها به نحوی عمل کرده بود که برخی از آن با عنوان «اُموی ساختن حکومت» یاد میکنند.[۱] نارضایتی از عملکرد عثمان، بهجهت عوامل مختلف، در گذر زمان شکل گرفت و به حدی رسید که قدرتی برای جلوگیری از آن وجود نداشت.[۲] گروهی از اهالی مصر، بصره، کوفه و مدینه خانه عثمان را محاصره کرده[۳] تعدادی از آنها به خانه عثمان حمله برده و او را کشتند.[۴] پس از قتل عثمان، توجه مردم به علی(ع) برای خلافت جلب شد و خواستار پذیرش حکومت توسط آن حضرت شدند.[۵]
از نظر شیعیان به خلافت رسیدن امام علی(ع) در سال ۳۵ق اجرای دیرهنگام قراری بود که طبق آن پیامبر(ص) در چند موقعیت و بهخصوص در واقعه غدیر را بهعنوان جانشین خود و امام امت اسلامی برگزیده بود.[۶]
بیعت با امام علی(ع)
حضرت علی مردمی را که خواستار پذیرش حکومت از سوی او بودند هنگام هجوم برای بیعت، به شتران تشنه در اطراف حوضهای آب تشبیه کرده است.[۷]
ایشان در پاسخ به تقاضاهای مکرر مردم میفرمود: «مرا رها کنید و این امر را از دیگری بخواهید.»[۸] از محمد بن حنفیه نقل شده است: جمعی از اصحاب نزد امام علی(ع) آمدند و گفتند: ما سزاوارتر از تو به خلافت، کسی را نمیشناسیم؛ علی(ع): من وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما. آنان گفتند: جز بیعت با تو، چیزی نمیپذیریم. آنحضرت گفت که بیعت او در خفا نیست و باید در مسجد باشد.[۹]
طبق برخی از نقلهای تاریخی، آن حضرت مردم را بهسوی طلحه و زبیر راهنمایی میکرد و از آن دو میخواست خود امر حکومت را بپذیرند.[۱۰] حضرت در جمع مهاجران، که طلحه و زبیر نیز حضور داشتند، اظهار داشت: من به هر کسی که شما انتخاب کنید، راضیام؛ ولی آنان گفتند: «ما نختار غیرک؛ جز تو را نمیخواهیم.»[۱۱] به قول یکی از نویسندگان معاصر، «سخنان علی در رد خلافت، با جدیت و از روی اعتقاد بود و قصدش عذرآوردن و بازارگرمی نبود».[۱۲]
در خصوص طلحه و زبیر باید توجه داشت که آن دو، زمینهای برای خود نمیشناختند تا نامزدی خویش را برای خلافت اعلام کنند. در منابع آمده است: علی به طلحه پیشنهاد بیعت داد. طلحه گفت: «تو نسبت به من سزاوارتری. مردم برای تو جمع شدهاند، نه برای من.»[۱۳] مردم طلحه و زبیر را در قتل عثمان متهم میدانستند و از آنها میخواستند در فکر حکومت نباشند.[۱۴] از همین روی، آن دو پس از مشورت با یکدیگر، در جمع مردم گفتند: ما با هم مشورت کردیم و به خلافت علی راضی هستیم. با او بیعت کنید.[۱۵] رسول جعفریان معتقد است: «آنها به بیعت با امام راضی شدند تا از این طریق در حکومت جدید جایی برای خود دست و پا کنند».[۱۶]
سرانجام بیعت با علی(ع) در مسجد با حضور مردم و با شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر انجام شد.[۱۷] او اخذ بیعت اجباری را روا ندانست و بر آن بود که بیعت بر مبنای اختیار است و خود را موظف به دعوت میدانست، نه اجبار.[۱۸] در این باره که چرا امام علی(ع) زیر بار بیعت با مردم نمیرفت، باید گفت امام(ع) جامعه موجود را فاسدتر از آن میدانست که او بتواند آن را رهبری کرده و معیارها و منویات خود را در آن به اجرا در آورد.[۱۹]مکارم شیرازی در تشریح شرایط در آغاز خلافت رسمی امام علی(ع) میگوید:در زمان امارت خلفا دستورات اسلام تغيير داده شده و به همين دليل اصلاحات انقلابى امام عليهالسلام با مخالفتهايى روبهرو مىشد و از همین روست که امام مىفرمايد: دلها بر اين امر استوار و عقلها ثابت نمىماند، چهره افقِ حقيقت را ابرهاى تيره فساد گرفته و راه مستقيم حق ناشناس مانده است. [۲۰][یادداشت ۱]
مخالفان حکومت امام علی(ع)
مخالفان خلافت امام علی(ع) برخی از صحابه بودند که یا از همان ابتدا بیعت نکردند و یا بعدا بیعت خویش را شکستند. در میان این مخالفان، برخی با جدیت مخالفت خویش را پیگیری کرده و سبب بروز اختلاف در امت اسلامی و جنگهای خونینی بین مسلمانان شدند؛ اما برخی دیگر که به قاعدین مشهور شدند، جانب حق را رها کردند واز بیعت سر باز زدند؛ ولی با امام علی(ع) مخالفت مستقیم و جدال نکردند.[۲۱]
عایشه از همان ابتدا بیعت نکرده و با طلحه و زبیر بیعتشکن علیه امام(ع)، جنگ جمل را به راه انداخت. معاویه نیز با امام بیعت نکرد و امام را مجبور به جنگ صفین نمود. خوارج یا مارقین نیز بعدها در ماجرای حکمیت از امام جدا شده و علیه او جنگ نهروان را به راه انداختند.
همه انصار جز چند نفر با علی(ع) بیعت کردند. مخالفان عبارت بودند از: حسان بن ثابت، کعب بن مالک، مسلمة بن مخلَّد، محمد بن مَسلمه و چند نفر دیگر که از عثمانیه بهشمار میآمدند. از مخالفان غیر انصاری، میتوان به عبدالله بن عمر، زید بن ثابت، و اسامة بن زید اشاره کرد که همه از نزدیکان عثمان بودند.[۲۲]
جنگهای دوران حکومت امام(ع)
جنگ جمل (ناکثین)
طلحه و زبیر پس از خلافت امام علی(ع)، از او خواستند که حکومت بصره و کوفه را به آنان دهد، ولی امام، آنان را شایسته این کار ندانست.[۲۳] آنها به همراه عایشه که از مخالفان امام علی(ع) بود،[۲۴] به جنگ امام علی(ع) رفتند.[۲۵]
جنگ جمل نخستین جنگ امام علی(ع) بود که میان وی و ناکثین (نکث به معنی نقض و شکستن است و طلحه و زبیر و پیروانشان از آنجایی که در ابتدا با امام(ع) بیعت کرده و در نهایت پیمانشان را شکستند، آنها را ناکثین مینامند.)[۲۶] در جمادی الاخر سال ۳۶ قمری رخ داد.[۲۷]
اصحاب جمل، پس از چند روز نبرد، شکست خوردند. در این جنگ طلحه کشته شد[۲۸] و عایشه پس از جنگ، محترمانه به مدینه بازگردانده شد.[۲۹]
جنگ صفین (قاسطین)
جنگ صفین بین امام علی(ع) و قاسطین (معاویه و سپاهش) [۳۰] در [[صفر] سال ۳۷ قمری در شام و در نزدیکی فرات در محلی به نام صفین رخ داد و پایان آن حکمیت بود که در رمضان سال ۳۸ قمری صورت گرفت.[۳۱]
امام علی(ع) به معاویه نامه نوشت و از وی بیعت خواست. اما او بهانه آورد که نخست باید کشندگان عثمان را به او بسپارد تا آنان را قصاص کند. امام پس از نامهنگاری و فرستادن نمایندهای نزد معاویه، لشکر خویش را بهسوی شام به حرکت درآورد. هر دو لشکر در نزدیکی صفین جای گرفتند. امام علی(ع) میکوشید تا جایی که ممکن است کار به جنگ نکشد. لذا باز نامهنگاریهایی صورت گرفت؛ ولی نتیجهای نداشت و سرانجام جنگ در سال ۳۶ قمری آغاز شد.[۳۲]
در آخرین حملهای که اگر ادامه مییافت پیروزی سپاه علی قطعی بود، معاویه با رایزنی عمرو بن عاص دستور داد قرآن بر سر نیزه کنند و سپاه علی(ع) را به حکمیت قرآن فرا خوانند. این حیله نتیجه داد و گروهی از سپاه امام، او را از ادامه جنگ بازداشتند.[۳۳]
امام(ع) به ناچار حکمیت را پذیرفت.[۳۴] سرانجام عمرو بن عاص از طرف شامیان و ابوموسی اشعری نماینده کوفیان مذاکره کردند. عمرو، ابوموسی را فریب داد و حکمیت را به نفع معاویه به پایان برد.[۳۵]
جنگ نهروان (مارقین)
ماجرای حکمیت در جنگ صفین، به اعتراض و مخالفت عملی برخی از یاران امام علی(ع) منجر شد که بدو گفتند: چرا در کار خدا حَکَم قرار دادی. این در حالی بود که امام از ابتدا مخالف این امر بود و خود آنها او را به تحکیم وادار کرده بودند. در هر حال، آنها امام را تکفیر و لعن کردند.[۳۶]
ایندسته که خوارج یا مارقین نامیده شدند سرانجام دست به کشتن مردم گشودند. عبدالله بن خباب را که پدرش صحابی رسول خدا بود کشتند و شکم زن حامله او را پاره کردند.[۳۷] بدین طریق، امام ناچار به جنگ با آنان شد. وی قبل از جنگ عبدالله بن عباس را به گفتگوی با آنان فرستاد ولی سودی نبخشید. سرانجام خودش به میانشان رفت و با آنان گفتگو کرد. بسیاری از آنها پشیمان شدند و بسیاری نیز بر عقیده خویش باقی ماندند. سرانجام جنگ درگرفت و از خوارج، نه تن باقی ماندند و از یاران علی هفت یا نه تن کشته شدند.[۳۸]
شیوه حکومت
حقوق متقابل مردم و حاکم
ابونوار کرباس فروش میگوید:
«علی بن ابیطالب به همراه بردهاش نزد من آمد و دو پیراهن کرباس خرید. سپس به بردهاش گفت: «هر کدام را میخواهی بردار.»؛ برده یکی را برداشت. سپس علی پیراهن دیگر را برداشت و پوشید.»
از نظر امام علی(ع) حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر زمامدار بزرگترین حقی است که خداوند قرار داده و کاملاً دو سویه است[۳۹] و رعایت حقوق متقابل زمامدار و مردم ثمرات فراوانی دارد؛ ازجمله عزت یافتن حق، استوار شدن پایههای دین، آشکار شدن نشانههای عدالت و اجرا شدن سنتهای پیامبر اسلام(ص)[۳۹]
امام علی(ع) برای شخصیت و حقوق مردم ارزش بسیاری قائل بود و این امر در بخشنامههایی که به مأموران دولتی فرستاده است کاملاً آشکار است. در بخشنامهای که برای مأمورین جمعآوری خراج نوشته است، آنان را به رفتار عادلانه و منصفانه و صبر و حوصله در برخورد با مردم سفارش کرده است.[۴۰] همچنین هنگامی که امام علی(ع) مالک اشتر را به استانداری مصر منصوب کرد، او را به مهربانی و خوشرفتاری با همه مردم (چه مسلمان و چه غیر مسلمان) و برخورد انسانی با آنان دعوت نمود.[۴۱]
عدالت
امام علی(ع) در نخستین روزهای خلافتش، در برابر سنت غلط خلفا -که بیتالمال را بر اساس سوابق افراد در جنگهای صدر اسلام و یا سبقت در ایمان و مانند آن تقسیم میکردند- ایستاد و این عدم مساوات در تقسیم بیتالمال را خلاف دستور قرآن برشمرد.[۴۲]
وی عمار یاسر و ابوالهیثم بن تیهان را مسئول بیتالمال کرد و به آنها کتباً دستور داد که عرب و عجم و هر مسلمان از هر تیره و تبار که باشد در سهم بیتالمال یکساناند.[۴۳]
همچنین امام(ع) وقتی خلافت را به دست گرفت، تمام زمینهایی را که عثمان به این و آن واگذار نموده بود، مال خدا خواند و دستور بازگرداندن آنها به بیتالمال را صادر نمود.[۴۴]
مرتضی مطهری اسلام پژوه و نویسنده:
علی در میان خلفا اولین کسی است که وقتی که خلیفه میشود به آنچه خلفای دیگر توجه کردهاند (یعنی فتوحات، کشورگشایی، مبارزه کردن با مشرکان و کافران در خارج مرز اسلام ) کوچکترین التفاتی نمیکند، تمام همّ خودش را متوجه اصلاحات داخلی میکند. احساس میکند این اسلام اگرچه از نظر ظاهر خیلی توسعه پیدا کرده ولی مانند جسم متورّم است، از درونش دارد فاسد میشود، این را از درون باید اصلاح کرد،
*منبع:https://lms.motahari.ir/book-page/84/پانزده%20گفتار?page=310، مطهری، پانزده گفتار، ص۳۱۰
رفتار با دوستان و خویشاوندان در بیت المال
علی(ع) در بیت المال سختگیری میکرد، چنانچه وقتی دخترش گردنبند مرواریدی را از علی بن ابی رافع، کلیددار بیتالمال، بهصورت امانت گرفت، هم دخترش و هم علی بن ابی رافع را بهشدت بازخواست کرد.[۴۵]
در جریان دیگری نیز امام(ع) به یکی از یارانش که درخواست مالی خاص از آنحضرت کرده بود، تذکر داده و او را از درخواستی بیش از حق خود منع نمود.[۴۶]
سختگیری در اجرای دین و قانون
آنحضرت در کار دین، اجرای دقیق قانون و شیوه صحیح حکومتداری بسیار جدی و بیاغماض بود و همین عامل او را برای برخی تحملناپذیر کرده بود. امام(ع) در این راه حتی به نزدیکترین یاران خویش نیز سختگیری میکرد؛ مثلاً در جریانی به قنبر دستور داد که مردی را حد بزند. قنبر تحت تأثیر احساسات، سه تازیانه اضافه زد. علی(ع) آن مرد را وادار کرد به جبران آن سه تازیانه، قنبر را تازیانه بزند.[۴۷] همچنین در نهج البلاغه آمده است که یکی از توانگران بصره، عثمان بن حنیف (استاندار بصره) را مهمان کرده بود، وقتی گزارش این ضیافت به گوش حضرت(ع) رسید، امام(ع) فوراً نامهای را به عثمان بن حنیف نوشت و وی را بهخاطر رفتن به چنین محفلی سرزنش کرده و او را به پیروی از راه و روش زاهدانه و ورع از خدا دعوت نمود.[۴۸]
سرزنش تملقگویان
امام علی(ع) از مدح و ثناگویی افراد بیزار بود و مسلمانان را از این اعمال به شدت نهی میکرد. به عنوان نمونه به هنگام برگشت امام علی(ع) از جنگ صفین، در کوفه شخصی به نام حرب بن شرحبیل شِبامی -که پیاده بود- امام را -که سواره بود- همراهی میکرد. امام ایستاد و به حرب گفت: برگرد. چون حرب از برگشتن امتناع کرد، حضرت دو مرتبه به او گفت: «برگرد، برای اینکه پیاده رفتن شخصی مثل تو با شخصی مثل من، برای والی و زمامدار فتنه است و برای مؤمن ذلت و خواری.»[۴۹]
ساختار نظامی
امام علی(ع) نظامیان را پناهگاه استوار رعیت و وقار زمامداران، شکوه دین و امنیت کشور میدانست که در موفقیتشان متکی به وضع اقتصادی کشور و خراج رعیت و کارگزاران دولت و بازرگانان و صاحبان صنایع هستند و دوام آنها و قدرت آنها برای حفظ کشور بستگی به ساختار کلی دولت دارد.[۵۰]
وی درباره گزینش نظامیان امر کرده بود که نظامیان باید از میان افراد با شخصیت و از خاندان اصیل و دارای سوابق انتخاب شوند و رابطه تنگاتنگ بین آنها و رهبر جامعه وجود داشته باشد و از لحاظ مالی تأمین گردند.[۵۱]
در نگاه امام علی(ع) مردم بهعنوان اصلیترین ذخیره دفاعی دولت به حساب میآیند که اگر پشتیبانی آنها نباشد نیروی نظامی رسمی ممکن است در یک جنگ طولانی مضمحل شود و زوال دولت را درپی داشته باشد.[۵۲]
مطهری نویسنده و پژوهشگر تاریخ اسلام:
علی قهرمان تیغ و تسبیح است، هم مرد تیغ است و هم مرد تسبیح، اما برای مغلوب کردن کدام طبقه؟ طبقه زیردست و محکوم یا طبقه زبردست و حاکم؟ شعار علی چیست؟ شعار علی «کونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلومِ عَوْناً»(همواره دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید) است. علی در تمام عمر، دوستِ تیغ و تسبیح بود و دشمن طلا. تیغ او علیه خداوندان زر و زور به کار رفت.
* منبع:مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۱۷۱
خدمات آموزشی و اقتصادی در حکومت امام
امام باقر(ع) نقل میکند که هنگام طلوع خورشید، تهیدستان و مستمندان و دیگر قشرهای مردم، نزد حضرت علی جمع میشدند و او به آنان، فقه و قران میآموخت.[۵۳] وی به فرمانداران خودش نیز توصیه میکرد که به افراد بیسواد آموزش دهند و با دانشمندان همنشین باشند.[۵۴] وی به فرمانداران خود دستور داده بود که از برهم زدن سنتهای پسندیده بپرهیزند.[۵۵] و با سنتهای ناپسند مقابله کنند.[۵۶]
حضرت علی(ع) به فرمانداران خود دستور میداد که نسبت به آبادانی شهرها توجه داشته باشند.[۵۷] ایشان نسبت به توسعه کشاورزی،[۵۸] و تجاری[۵۹] توصیه میکردند.
کارگزاران
حضرت علی(ع) پس از فراغت از کار بیعت، عاملان خود را روانه ایالتهای اسلامی کرد.[۶۰] علیاکبر ذاکری در کتاب «سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب(ع)» به شیوههای زمامداری امام علی(ع)، از جنبههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پرداخته و در ضمن آن اسامی کارگزاران حضرت را در شهرها و مناصب مختلف متذکر شدهاست. اسامی این افراد به شرح زیر است:[۶۱]
استانداران مکه
کارگزاران مدینه
- تمیم بن عمرو، ابو حبیش، فرماندار مدینه
- سهل بن حنیف بن وهب انصاری، فرماندار مدینه
- تمّام بن عباس، فرماندار مدینه
- ابوایوب انصاری، فرماندار مدینه
- حارث بن ربیع، ابو زیاد، کارگزار مدینه[۶۳]
کارگزاران کوفه
- ابوموسی اشعری، استاندار کوفه
- قرظة بن کعب بن عمرو انصاری، استاندار کوفه
- عقبة بن عمرو انصاری، جانشین امیرالمؤ منین(ع) در کوفه
- هانی بن هوذه، جانشین امیرالمؤ منین(ع) در کوفه[۶۴]
کارگزاران یمن
- حبیب بن منتجب، فرماندار یکی از شهرهای یمن
- سعید بن نمران همدانی، کارگزار جَنَد در سرزمین یمن [۶۵]
- عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب، کارگزار یمن (صنعا)[۶۶]
کارگزاران نهروان، فرات و بهرسیر
- عبدالله بن خباب بن ارت، کارگزار نهروان
- عبیده سلمانی، کارگزار فرات
- عدی بن حارث، احتمالا عدی بن حاتم باشد، کارگزار بهرسیر[۶۷]
کارگزاران مداین
- حذیفة بن یمان، فرماندار مداین
- یزید بن قیس ارحبی، کارگزار مداین
- لام بن زیاد بن غطیف، کارگزار مداین
- سعد بن مسعود ثقفی، فرماندار مداین[۶۸]
کارگزاران جزیره و اطراف آن
- ابو حسان بن حسان بکری، فرماندار شهر انبار
- مالک بن کعب ارحبی، فرماندار عین التمر
- کمیل بن زیاد نخعی، فرماندار هیت
- مالک اشتر کارگزار جزیره
- شبیب بن عامر، کارگزار نصیبین[۶۹]
کارگزاران جبّل و کسکر
- سلیمان بن صرد خزاعی، کارگزار جبّل
- قدامه بن عجلان، کارگزار کسکر[یادداشت ۲]
- قعقاع بن شور ذهلی، کارگزار کسکر[۷۰]
کارگزاران بحرین، عمان و اهواز
- عمر بن ابی سلمه، فرماندار بحرین
- نعمان بن عجلان زرقی، فرماندار بحرین و عمان
- عمرو بن سلمه ارحبی
- حلوف بن عوف ازدی، کارگزار عمان
- خِرّیت بن راشد ناجی، کارگزار اهواز[۷۱]
کارگزاران فارس
- منذر بن جارود عبدی فرماندار اصطخر فارس
- مصقلة بن هبیره شیبانی فرماندار اردشیر خرّه
- زیاد بن ابیه، کارگزار فارس[۷۲]
کارگزاران اصفهان، ری، قزوین و همدان
- مخنف بن سلیم ازدی استاندار اصفهان، ری، قزوین و همدان
- یزید بن قیس اَرْحَبی استاندار اصفهان، ری و همدان
- یزید بن قیس حجّیه تیمی، کارگزار ری
- ربیع بن خثیم کوفی کارگزار قزوین
- جریر بن عبدالله بجلی کارگزار همدان از طرف عثمان، که تا مدتی بعد از خلافت حضرت علی(ع) در این سمت باقی بود.[۷۳]
کارگزاران خراسان، سجستان و کرمان
- جعدة بن هبیره، کارگزار خراسان
- خُلید بن قُرّه یَربوعی، کارگزار خراسان
- حریث بن جابر حنفی بکری، کارگزار خراسان
- عون بن جعده، کارگزار سجستان (سیستان)
- ربعی بن کائس عنبری، کارگزار سجستان
- عبدالله بن اهتم، کارگزار کرمان[۷۴]
کار گزاران آذربایجان و حُلوان
- اشعث بن قیس، کارگزار آذربایجان
- اسود بن قطبه، کارگزار حلوان
- قیس بن سعد بن عباده انصاری، کارگزار آذربایجان
- عبدالله بن شبیل اَحمسی، جانشین قیس در آذربایجان
- سعد بن حارث خزاعی، کارگزار آذربایجان[۷۵]
استانداران مصر
- محمد بن ابی حذیفه.
- قیس بن سعد بن عباده انصاری، استاندار مصر
- مالک بن حارث اشتر نخعی، استاندار مصر
- محمد بن ابی بکر، استاندار مصر[۷۶]
استانداران بصره
- عثمان بن حنیف انصاری، استاندار بصره
- ابوالاسود دؤلی، استاندار بصره[۷۷]
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ بختیاری، «ساختار سیاسی حکومت عثمان»، ص۶۵.
- ↑ غریب، خلافة عثمان بن عفان، قاهره، ص۱۰۳.
- ↑ ابن اثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۴۹۰.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ دینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۶۵-۶۶؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۵ق، ج۲، ص۱۷۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۳۴.
- ↑ هالم، تشیع، ۱۳۸۹، ص۲۷-۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبة ۲۲۹، اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۴۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبة ۹۲، طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۳۴؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۱۱۰؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۴۵۸.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۹
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص۴۳۴-۴۳۵.
- ↑ مفید، الکافئه فی ابطال توبة الخاطئه، ۱۴۱۴ق، ص۱۲؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۷-۴۲۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۱۹۰.
- ↑ زرینکوب، ۱۳۸۵، ص۱۰۵.
- ↑ مفید، الکافئه، ۱۴۱۴ق، ص۱۲.
- ↑ دینوری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۶۵.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ جعفریان، تاریخ و سیره سیاسی امام مؤمنان علی بن ابیطالب، ۱۳۸۸، ص۲۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۵ق، ج ۲، ص۱۷۸-۱۷۹؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۴، ص۴۲۷، ۴۳۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج ۲، ص۴۳۵-۴۳۶.
- ↑ رجوع کنید به: نهجالبلاغه، نامه ۱؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۵۲، ۱۰۵-۱۰۶؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۴، ص۴۲۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۹۲.
- ↑ مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ ر.ک به:نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، ص۳۶۳؛ خادملو، قاعدین دلایل، انگیزهها و نتایج عملکرد آنان در زمان خلافت علی علیهالسلام، زمستان ۱۳۸۶، ص۱۹.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۲۷-۴۳۱.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۵۳.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۵۱، ۵۴۴ و ج۵، ص۱۵۰؛ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۸۲-۸۳ و ۱۰۸.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۵۳۴.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۱۰۸.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۱۰۸.
- ↑ جوهری، الصحاح، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۱۱۵۲.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۵ق، ج۲، ص۱۸۸؛ خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، ۱۴۱۵ق، ص۱۱۶.
- ↑ تلخیص از: شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۱۱۳-۱۲۱.
- ↑ اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۱۶۲؛ به نقل شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۱۲۲.
- ↑ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۴۹۰.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۱۲۹.
- ↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۱۳۲.
- ↑ شهیدی، علی از زبان علی، ۱۳۸۸ش، ص۱۳۳-۱۳۴.
- ↑ ۳۹٫۰ ۳۹٫۱ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۱.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ محمودی، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، مؤسسة الاعلمی، ج۱، ص۲۲۴؛ مفید، الاختصاص، ۱۴۳۰ق، ص۱۵۱.
- ↑ حسینی دشتی، معارف و معاریف، ۱۳۷۹، ج۷، ص۴۵۷.
- ↑ مسعودی، اثبات الوصیه، دار الاضواء، ص۱۵۸.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۹۰.
- ↑ ثقفی، الغارات، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۴۵.
- ↑ قمی، سفینة البحار، کتابخانه سنائی، ج۲، ص۱۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۳۱۸.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه۵۳.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶۷.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۱۶۴.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۱۹۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۱۹.
- ↑ شهیدی، زیستنامه امام علی(ع)، ۱۳۸۰ش، ص۲۵.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ البلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۴۵۳.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
- ↑ ذاکری، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب(ع)، ۱۳۸۶ش.
یادداشت
- ↑ دَعُونِي وَالَتمِسُوا غَيْرِي؛ فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ؛ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ. وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ، وَ الَمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۷، ص۳۳
- ↑ کَسکَر یا کشکر قدیمی ترین شهر مسیحی نشین عراق که در زمان ساسانیان نقشی مهم داشته است و حجاج بن یوسف شهر واسط را بین کوفه و بصره در مقابل آن ساخت . این شهر دومین مرکز اسقفهای نُسطوریه بوده، که تأسیس کرسی اسقفی آن به قرن سوم میلادی می رسد.https://abadis.ir/fatofa/%DA%A9%D8%B3%DA%A9%D8%B1/
منابع
- ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، بیتا، بیجا.
- ابناثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- ابناعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
- ابنحبان، الثقات، هند، مؤسسة الکتب الثقافیة، ۱۳۹۳ق.
- ابنشهر آشوب، محمد بن علی، المناقب، قم، علامه، ۱۳۷۹ش.
- ابنعبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
- ابنمسکویه، تجارب الامم، چاپ دوم، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش.
- البلاذری، احمدبن بحیی، انساب الاشراف، الناشر: دار الفكر، بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷ق.
- اسکافی، ابوجعفر محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنه، بیروت، [بینا]، ۱۴۰۲ق.
- ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، بیجا، دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۱۰ق.
- جعفریان، رسول، تاریخ و سیره سیاسی امام مؤمنان علی بن ابیطالب، چاپ پنجم، قم، دلیل ما، ۱۳۸۸ش.
- جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۴ق.
- خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
- حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، تهران، موسسه فرهنگی آرایه، ۱۳۷۹ش.
- خادملو، مهدی رضا، قاعدین دلایل، انگیزهها و نتایج عملکرد آنان در زمان خلافت على علیهالسلام، نامه تاریخپژوهان، زمستان ۱۳۸۶، شماره ۱۲، (۳۶ صفحه، ۱۸-۵۳).
- دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۰ق.
- دینوری، ابن قتیبه، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس، ۱۳۹۴ش.
- دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۸ش.
- ذاکری، علیاکبر، سیمای کارگزاران علی ابن ابی طالب (ع)، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۶ش.
- ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۴ق.
- زبیدی، مرتضی، تاج العروس، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
- زرینکوب، عبدالحسین، بامداد اسلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۵ش.
- سبحانی، جعفر، خلافت اسلامى از دو منظر تنصيص و انتخاب، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، ۱۴۳۱ق.
- سید رضی، نهجالبلاغه (صبحی صالح)، قم، مؤسسة دار الهجرة، [بیتا].
- سیوطی، جلالالدین، در المنثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۱۵ق.
- شهیدی، سید جعفر، علی از زبان علی یا زندگانی امیر مؤمنان علی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ۳۳، ۱۳۸۸ش.
- شهیدی، سید جعفر، ترجمة نهجالبلاغه، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۸ش.
- شهیدی، سیدجعفر، زیستنامه امام علی(ع)، در دانشنامه امام علی(ع)، ج۸، تهران، مرکز نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۰ش.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، چاپ دوم، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ق.
- قمی، عباس، سفینة البحار، تهران، کتابخانه سنائی.
- محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
- مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب، بیروت، دار الاضواء.
- مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۳۰ق.
- مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصره، قم، کنگرة شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
- مفید، محمد بن محمد، الکافئه، چاپ دوم، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
- مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیة، [بیتا].
- مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه فارسی، ناشر: مدرسه الامام على بن ابى طالب( ع)، قم، ۱۳۸۴ش.
- نصر بن مزاحم، وقعة صفین، قم، مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمدتقی اکبری، قم، نشر ادیان، ۱۳۸۹.
- یعقوبی، احمد ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، ۱۳۷۵ق.
- https://lms.motahari.ir/book-page/84/پانزده%20گفتار?page=310