غزوه حُنَین، جنگی که پس از فتح مکه در سال هشتم هجری در منطقه حنین بین مسلمانان به فرماندهی پیامبر اکرم(ص) و قبیله‌های هوازِن و ثقیف رخ داد. در ابتدای جنگ، بر اثر شبیخون مشرکان و نیز حضور تازه‌مسلمانان مکی، سپاه اسلام متزلزل بود تا جایی که جان پیامبر(ص) هم به خطر افتاد، اما مسلمانان سرانجام به پیروزی رسیدند و به غنائم بسیاری دست یافتند.

غزوه حنین
مسجد جعرانه در محل تقسیم غنائم غزوه حنین ساخته شده است.
مسجد جعرانه در محل تقسیم غنائم غزوه حنین ساخته شده است.
زمانسال هشتم هجرى (۶۳۰م)
مکانمنطقه حنین
مختصاتشمال‌شرقی مکه
نتیجهپیروزی مسلمانان و شکست و فرار مشرکان
علت جنگاشراف قبیله هوازن و قبیله ثقیف، از ترس آنکه پیامبر(ص) پس از فتح مکه، به جنگ با آنان اقدام کند، تصمیم گرفتند پیش دستی کرده و جنگ را زودتر آغاز کنند.
جنگندگان
طرفین جنگمسلمانان با سپاهی ۱۲۰۰۰ نفری متشکل از ده هزار تن از یاران پیامبر که در فتح مکه با وی بودند و دو هزار نفر از تازه مسلمانان مکه در جنگ شرکت داشتند.
دو قبیله مشرک هوازِن و ثقیف
فرماندهان
فرماندهان جنگحضرت محمد(ص)
مالك بن عوف
تلفات
خساراتچهار نفر به شهادت رسیدند.
۷۰ تن از ثقیف و ۱۵۰ تن از هوازن کشته شدند.
در این غزوه، مسلمانان شش هزار زن و کودک از مشرکان را اسیر و ۲۴۰۰۰ شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و چهار هزار اوقْیه نقره غنیمت گرفتند.


نقشه منطقه حنین

زمان و نام‌های غزوه

درباره تاریخ این غزوه گفته‌اند که وقتی رسول خدا در روز جمعه، ده روز مانده از ماه رمضان سال هشتم هجری، مکه را فتح کرد، پانزده شب در مکه ماند و سپس شنبه، ششم شوال روانه منطقه حنین در شمال شرقی شد.[۱]

این جنگ را یوم حنین،[۲] وقعه حنین،[۳] غزاة حنین،[۴] غزوة هوازِن[۵] و وقعة هوازن[۶] نیز نامیده‌اند.

علت جنگ

سبب این غزوه آن بود که اشراف قبیله هوازن و قبیله ثقیف، از ترس آنکه پیامبر(ص) پس از فتح مکه، به جنگ با آنان اقدام کند، تصمیم گرفتند پیش دستی کرده و جنگ را زودتر آغاز کنند.[۷] به روایتی نیز هنگامی که رسول خدا برای فتح مکه، از مدینه حرکت کرد، هوازن و ثقیف به خیال اینکه پیامبر قصد جنگ با آنان را دارد، تجمع کردند و پس از فتح مکه در حنین اردو زده و تصمیم به جنگ با پیامبر گرفتند.[۸]

وقایع پیش از غزوه

اقدامات مشرکین پیش از جنگ

بیشتر طایفه‌های هوازن، از جمله نصر، جُشَم، سعد بن بَکر و گروهی از بنی هلال به سرکردگی مالک بن عَوف نَصری گرد هم آمدند، اما برخی از طایفه‌های صاحب نامِ هوازن، مانند کعب و کلاب و بنی نُمَیر در این گردهمایی حضور نداشتند. تمام قبایلِ هم پیمانِ ثقیف نیز به رهبری قارب بن اَسوَد و ذوالخِمار سُبَیع بن حارث و برادرش احمربن حارث (از بنی مالک) به آنان پیوستند.[۹]

وقتی مالک بن عوف تصمیم گرفت برای جنگ با پیامبر حرکت کند، اموال و زنان و کودکان را نیز با خود همراه کرد تا مردان را در دفاع از آنها دلیر کند. وقتی به اَوطاس که زمینی سخت و هموار و میدانی مناسب برای جولان اسب‌ها بود رسید، دُرَید بن صِمَّه، پیرمرد نابینای جُشَمی که صاحب نظر و جنگ آزموده بود، گفت: اگر این جنگ مایه سربلندی بود، مردان شجاع کعب و کلاب در آن شرکت می‌کردند. ازاین رو به مالک بن عوف توصیه کرد فقط با مردان به جنگ برود که اگر پیروز شود، دیگران نیز به وی بپیوندند و اگر شکست بخورد، زنان و کودکان آسیب نبینند؛ اما مالک بن عوف از سر تکبر به سخن او توجه نکرده و او را تحقیر نمود.[۱۰]

در اوطاس کمک‌هایی از هر ناحیه به آنان می‌رسید.[۱۱] پیامبر چون این خبر را شنید، عبداللّه بن ابی حَدْرَد اَسْلَمی را فرستاد تا به صورت ناشناس به میان آنان برود و کسب اطلاع کند. وی نیز خبر آورد که مشرکان برای جنگ با مسلمانان همدست شده‌اند.[۱۲]

اقدامات پیامبر اکرم پیش از جنگ

به روایت ابن اسحاق از امام باقر(ع)، وقتی که رسول خدا تصمیم گرفت به جنگ هوازن برود، کسی را نزد صَفوان بن اُمَیه (از سران قریش که هنوز مشرک بود) فرستاد و از او خواست تا زره‌ها و سلاح‌هایی را به پیامبر و مسلمانان، عاریه مضمونه (تضمینِ بازگرداندن عین امانت) دهد. صفوان قبول کرد و یک صد زره داد.[۱۳]

پیامبر همراه ده هزار تن از یارانش که در فتح مکه با وی بودند و دو هزار نفر از تازه مسلمانان مکه، برای جنگ با هوازن از مکه بیرون رفت.[۱۴] برخی از این مکیان فقط می‌خواستند ببینند پیروزی از آنِ که خواهد بود تا غنیمتی به دست آورند و حتی بدشان نمی‌آمد که پیامبر و مسلمانان در این جنگ شکست بخورند.[۱۵]رسول خدا و مسلمانان و مردان قریش، که هنوز برخی از آنان مشرک بودند، غروبِ شب سه شنبه، دهم شوالِ سال هشتم به حنین رسیدند.[۱۶]

صف‌آرایی دو سپاه

مالک بن عوف سه نفر را فرستاد تا از مسلمانان خبر آورند.[۱۷] آنان در حالی که از مشاهده سپاه مسلمانان بسیار مرعوب شده بودند، بازگشتند. با وجود این، مالک بن عوف، شبانه یارانش را در وادی حنین، مستقر کرد تا به مسلمانان شبیخون بزنند. رسول خدا نیز سحرگاه صفوف یاران خود را آراست و پرچم‌ها را به پرچم‌داران سپرد.[۱۸]

پرچم‌داران مسلمین

پرچمِ مهاجران به دست علی(ع)، پرچمِ خزرج به دست حُباب بن مُنذر (و به قولی به دست سعدبن عُباده) و پرچمِ اَوس به دست اُسَید بن حُضَیر بود. طایفه‌های قبایل اوس و خزرج و قبایل عرب نیز هر یک پرچمی داشتند.[۱۹]

وقایع غزوه

آغاز جنگ

﴿وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ ۝٢٥ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ [توبه:25–26]
و در روز حنین که شما از بسیاری گروه خود بشگفت آمده مردم فراوان شما سودی بکارتان نداشت و زمین پهناور را بر شما تنگ کرد پس از این از جنگ پشت کردید و خدا دل پیمبر و پیروانش را آرامش داد.‏



سوره توبه: آیه ۲۵ و ۲۶

 
نقشه غزوه حنین

رسول خدا در حالی که لباس رزم پوشیده بود، از صفوف لشکریان بازدید کرد و آنان را به جنگ و شکیبایی برانگیخت و به آنان مژده پیروزی داد. آنگاه در تاریکی صبح، به همراه مسلمانان از دره حنین به پایین آمد.[۲۰]

مشرکان هوازن و ثقیف که در شکاف‌های دره و اطراف آن کمین کرده بودند، ناگهان به مسلمانان حمله کردند. نخست سواران بنی سُلَیم و سپس مکیان و سایر مردم پراکنده و فراری شدند. به گونه‌ای که هیچ‌کس، پشت سر خود را نگاه نمی‌کرد.[۲۱]

پیامبر به لشکریانش می‌گفت به سوی من آیید، من رسول خدا، محمد پسر عبدالله هستم، اما مردم پراکنده شدند و فقط تعداد اندکی با پیامبر ماندند.[۲۲]

حامیان پیامبر و فراریان از جنگ

منابع، درباره تعداد کسانی که در کنار پیامبر ثابت قدم ماندند، اختلاف دارند. برخی روایات از چهار نفر یاد کرده‌اند: علی(ع)، عباس بن عبدالمطلب و ابو سفیان بن حارث که از بنی‌هاشم بودند، و ابن مسعود.[۲۳] به روایتی دیگر، فقط ده یا نه نفر از بنی هاشم، از جمله سه تن یاد شده و یک نفر از غیر بنی‌هاشم یعنی اَیمَن بن ‌ام ایمن با پیامبر ماندند.[۲۴]

تعداد فراریان از جنگ را یکصد تا سیصد تن نوشته‌اند.[۲۵] برخی از مردم مکه طلقاء که فرار کرده بودند، همچون ابوسفیان بن حرب و کَلَدَة بن حَنْبَل، کینه خود را از اسلام و مسلمانان آشکار ساختند و حتی شَیبة بن عثمان بن ابی طلحه که پدرش در جنگ احد کشته شده بود، قصد جان پیامبر را کرد که ناموفق ماند.[۲۶]

راهکار پیامبر برای برگرداندن فراریان

رسول خدا که چنین دید، به عباس بن عبدالمطلب که عنان مرکب پیامبر را گرفته بود و صدایی بلند و رسا داشت، فرمود تا ندا کند:‌ ای انصار،‌ ای اصحاب سَمُرَه،‌ ای اصحاب سورة البقره. پس از آن، فراریان از هر طرف نزد رسول خدا بازگشتند،[۲۷] به گونه‌ای که در همانجا یکصد نفر نزد پیامبر گرد آمدند و پیامبر دلیرانه به یاری آنان با مشرکان جنگید.[۲۸] و کم‌کم بقیه اصحاب لبیک‌گویان و شتابان از هر سوی بازگشتند.[۲۹]

دلاوری علی(ع)

در این جنگ نیز مانند تمامی جنگ‌های صدر اسلام، حضرت علی(ع) در پیکار از همه قوی‌تر و دلیر‌تر بود.[۳۰] ایشان به پرچمدار دشمن حمله کرد و او را کشت و پس از آن مشرکان فرار کردند و پراکنده شدند.[۳۱] به روایتی، علی(ع) چهل تن از دشمنان را به هلاکت رساند.[۳۲]

امدادهای غیبی در این غزوه

بنا بر روایات، رسول خدا(ص) مشتی خاک برداشت و به سوی دشمن افکند و فرمود: «نصرت نیابند» و همین موجب شکست و فرار آنها شد.[۳۳] همچنین بنا به تصریح قرآن مجید[۳۴] و روایات اسلامی،[۳۵] در روز حنین فرشتگان خدا برای یاری مسلمانان فرود آمدند و همراه آنان به جنگ پرداختند.

کشته‌شدگان و اسیران دشمن

وقتی مشرکان فرار کردند، هفتاد تن از بنی‌مالک از طایفه‌های ثقیف کشته شدند.[۳۶] در برخی روایات، تعداد کشتگان هوازن به عدد کشتگان قریش در بدر، یعنی هفتاد تن نوشته شده است[۳۷] ولی مسعودی آن را حدود ۱۵۰ تن نوشته است.[۳۸] در این غزوه، مسلمانان شش هزار زن و کودک از مشرکان را اسیر و ۲۴۰۰۰ شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و چهار هزار اوقِیّه[یادداشت ۱] نقره غنیمت گرفتند.[۴۰]

وقایع پس از غزوه

سرنوشت مشرکان پس از جنگ

مشرکان همراه مالک بن عوف به طائف رفتند. بعضی از آن‌ها نیز در اوطاس اردو زدند و بعضی دیگر، یعنی بنو عَنِزة از ثقیف به نخله رفتند.پیامبر گروهی را به تعقیب مشرکانی که به نخله رفتند[۴۱] و ابوعامر اشعری را نیز به دنبال مشرکانی که به اوطاس رفتند، روانه کرد.ابوعامر در جنگ با آنان کشته شد و پسرعموی وی، ابوموسی اشعری، با مشرکان جنگید و آنان را شکست داد.[۴۲]

در این نبرد، شَیما دختر حارث بن عبدالعُزّی، خواهر رضاعی پیامبر، به دست مسلمانان افتاد. چون او را نزد پیامبر بردند، وی را احترام کرد و به درخواست خود وی، او را نزد قومش بازگرداند.[۴۳] نقل است که گفتگوی شیما با پیامبر اکرم و وساطت او درباره اسیران هوازن، یکی از دلایل آزادی اسرا بوده است.[۴۴]

اقدامات مسلمین پس از جنگ

پس از پایان جنگ، پیامبر اجازه داد که هر مسلمانی که مشرکی را کشته است، لباس رزم و جنگ افزار (سَلَب) او را برای خود بردارد.[۴۵] آنگاه اسیران و غنایم را نزد رسول خدا گردآوردند. پیامبر فرمود تا اسیران و اموال را به جِعْرانه در شمال‌غربی دره حنین ببرند و در آن‌جا نگه دارند.[۴۶] پس از غزوه، رسول خدا شبِ پنجشنبه، ۵ ذیقعده سال هشتم، به جعرانه رفت.[۴۷]

آزادی اسیران

در آن‌جا هیئتِ هوازن، نزد پیامبر رفت و با توسل به خویشاوندی رضاعی پیامبر با اسیران، خواهان آزادی آنان شد. چون رسول خدا سهم اسیران خود و بنی عبدالمطلب را به آنان بخشید، مهاجران و انصار نیز از سهم خود گذشتند و آن را به پیامبر واگذاردند. چند نفر که نپذیرفته بودند، بعدا اسیران خود را آزاد کردند.[۴۸]

تقسیم غنائم

رسول خدا هنگام تقسیم غنایم، نخست به اشراف قریش و قبایل عرب سهم داد تا دلهای آنان و قومشان را به اسلام متمایل سازد. سپس به برخی همچون ابوسفیان بن حرب، یکصد شتر و به دیگران پنجاه یا چهل شتر داد. آنگاه فرمود تا مردم و غنایم را شمارش کردند و به هریک سهمی داد. چون پیامبر به اشراف قریش و عرب سهم‌های کلان داد، گروهی از انصار زبان به طعن و اعتراض گشودند. پیامبر در جمع انصار سخنانی ایراد کرد و ایشان را شرمنده و خشنود ساخت و در حق آنان دعا فرمود.[۴۹]

حرکت به طرف مدینه

رسول خدا سرانجام پس از سیزده شب اقامت در جعرانه، شبِ چهارشنبه، ۱۸ ذیقعده، عمره به جای آورد و پنجشنبه روانه مدینه شد.[۵۰]

پانویس

  1. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۳۷، ۱۵۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۴۳۸.
  2. سوره توبه، آیه ۲۵؛ ابن‌حزم، جوامع السیرة، ۱۹۵۰م، ص۲۴۱.
  3. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۶۲.
  4. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۴۳۸.
  5. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۴۹؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ۱۳۶۵ش، ص۲۶۹.
  6. ابن‌حزم، جوامع السیرة، ۱۹۵۰م، ص۲۴۱.
  7. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۴۳۸.
  8. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۷۰.
  9. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸۵؛ ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۸۰؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ۱۳۶۵ش، ص۲۷۰.
  10. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۸۰-۸۲.
  11. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۸۶-۸۸۷.
  12. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۸۲-۸۳.
  13. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۷۳؛ شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۳۱۲.
  14. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۰؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۶۲.
  15. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۹۴-۸۹۵.
  16. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۰.
  17. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۰.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۰.
  19. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۰.
  20. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۹۵-۸۹۷؛ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.
  21. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۸۳.
  22. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۸۵.
  23. ابن‌ابی شیبه، المصنَّف، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص۵۵۲-۵۵۳؛ شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۳۲۹.
  24. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۶۲؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۳۸۶.
  25. نویری، نهایةالارب، ۱۹۹۲م، ج۱۷، ص۳۲۸.
  26. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۸۶-۸۷.
  27. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۸۹۸-۸۹۹؛ ابن هشام، دار المعرفه، ج۲، ص۴۴۵.
  28. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۶۲؛ طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۷۵-۷۶.
  29. ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۵۹۹؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۴، ص۳۵۵.
  30. شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۳۲۴.
  31. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۶۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۶۳.
  32. کلینی، اصول الکافی، ج۸، ص۳۷۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۳۸۷.
  33. طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۷۸.
  34. سوره توبه، آیه۲۶.
  35. نویری، نهایةالارب، ۱۹۹۲م، ج۱۷، ص۳۳۴.
  36. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۹۲.
  37. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۵۸۲.
  38. مسعودی، التنبیه والإشراف، ۱۳۶۵ش، ج۱، ص۲۷۰.
  39. مجموعه نویسندگان، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت(ع)، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۷۵۶.
  40. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۵.
  41. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۱۴.
  42. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.
  43. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۱۳-۹۱۴.
  44. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۶۳.
  45. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۹۰۸.
  46. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۱۰۱.
  47. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۴.
  48. ابن‌هشام، السیرة النبویة، داراحیاء التراث العربی، ج۴، ص۱۳۰-۱۳۳.
  49. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۲-۱۵۶.
  50. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۵۴.

یادداشت

  1. مقياس وزن، برابر با چهل درهم شرعى( -->درهم)است.[۳۹]

منابع

  • ابن‌ابی شیبه، عبدالله بن محمد، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، بیروت، چاپ سعید محمد لحّام، ۱۴۰۹ق.
  • ابن‌حزم، علی بن احمد، جوامع‌السیرة و خمس رسائل اخری، قاهره، چاپ احسان عباس و ناصرالدین اسد، ۱۹۵۰م.
  • ابن‌سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت،‌دار صادر، ۱۹۶۸م.
  • ابن كثیر دمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفكر، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
  • ابن‌هشام، عبدالملک بن هشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق، ۱۹۹۶م.
  • ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، المغازی، بیروت، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، ۱۴۰۷ق.
  • شمس شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ۱۴۱۴ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، ۱۴۱۷ق.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، بی‌نا، بی‌تا.
  • مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵ش.
  • نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایةالارب فی فنون الادب، قاهره، بی‌نا، ۱۹۹۰م.
  • واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق: مارزدن جونز، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۹ق.
  • یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲ش.

پیوند به بیرون