قصیده عینیه ابن‌ابی‌الحدید

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از عینیه ابن ابی الحدید)
قصیده عینیه ابن‌ابی‌الحدید
اطلاعات شعر
نام شعرقصیده عینیه
شاعرابن‌ابی‌الحدید
قالبقصیده
موضوعمدح امام علی(ع)
زبانعربی
زمان سرایشقرن هفتم
مکانعراق
تعداد ابیات۸۰ بیت
مرتبطالقصائد السبع العلویات
اشعار مشهور
قصیده لامیه ابوطالبتائیه دعبلدوازده‌بند محتشمهمای رحمتقطعه‌ای از بهشتای اهل حرمبا آل علی هرکه درافتاد ورافتادمکن ای صبح طلوعها علی بشر کیف بشر


قصیده عینیه ابن‌ابی‌الحدید قصیده‌ای شامل ۸۰ بیت در مدح امام علی(ع) که توسط ابن‌ابی‌الحدید معتزلی به زبان عربی سروده شده است. ابن‌ابی‌الحدید در این قصیده، امام علی(ع) را امانت بزرگ الهی و حاکم روز قیامت معرفی می‌کند و وجود او را بهانه آفرینش مخلوقات و عالم هستی می‌داند. وی همچنین از آرزوی خود برای حضور در لشکر امام مهدی(ع) سخن می‌گوید و برای مصائب امام حسین(ع) و اهل‌بیت پیامبر(ص) نوحه‌سرایی می‌کند. بخشی از این قصیده بر ضریح و گنبد امام علی(ع) نگاشته شده است. عالمانی همچون رضی‌الدین استرآبادی، سید محمد موسوی عامِلی و دیگران این قصیده را شرح کرده‌اند. قصیده عینیه، ششمین قصیده از هفت قصیده ابن‌ابی‌الحدید با نام القصائد السبع العلویات به‌شمار می‌رود. القصائد السبع العلویات در شهرهایی همچون بمبئی، قاهره و بیروت به چاپ رسیده است.

توصیف و جایگاه

قصیده عینیه ابن‌ابی‌الحدید، قصیده‌ای در مدح امام علی(ع)، در قالب ۸۰ بیت که توسط ابن‌ابی الحدید معتزلی سروده شده است.[۱] از جهت ارزش ادبی، این قصیده را در قله شعر عربی دانسته‌اند؛[۲] تا جایی که بخشی از این قصیده بر روی گنبد[۳] و ضریح امام علی(ع) حک شده است.[۴]

به‌گفته محققان، فضائلی که ابن‌ابی‌الحدید در این قصیده برای امام علی(ع) آورده، نشان‌دهنده عشق وی به امام علی(ع) است. نقل این فضائل برای امام علی(ع) مبتنی بر آیات قرآن، روایات معصومین و نقل‌های تاریخی است که در آن غلوّ صورت نگرفته است؛[۵] اما طبق نظر کارشناسان، در برخی موارد در حق امام علی(ع) قصور صورت گرفته است. به‌عنوان مثال شاعر، مقام علی(ع) را از مقام جبرئیل و برخی فرشتگان پایین‌تر دانسته است.[۶] عواطف ابن‌ابی‌الحدید در این قصیده، صادقانه عنوان شده و گفته‌اند که شاعر توانسته از قوه خیال‌پردازی در این قصیده‌ به خوبی استفاده کند.[۷]

قصیده عینیه، ششمین قصیده از مجموعه هفت قصیده‌ به نام القصائد السبع العلویات است. [۸] این مجموعه قصیده، در مدح پیامبر(ص) و امام علی(ع)، فتح خیبر و مکه و شهادت امام حسین(ع) در سال ۶۱ق، توسط ابن‌ابی‌الحدید به زبان عربی سروده شده است.[۹]

شاعر

عبدالحمید بن هبةالله مدائنی (۵۸۶- بعد از ۶۵۶ق/۱۱۹۰-۱۲۵۸م) معروف به ابن‌ابی‌الحدید متکلم، فقیه، اصولی، شاعر و ادیب.[۱۰] طبق گزارش‌ها ابن‌ابی‌الحدید در فقه، شافعی و در کلام، مُعتزلی جاحِظی بود و امام علی(ع) را برتر از خلفای سه‌گانه می‌دانست و کسانی که در برابر او قیام کردند را باغی، فاسق و اهل دوزخ می‌نامید.[۱۱] ادعا شده است که او در ابتدا شیعه غالی (شیعه افراطی) بود و سپس به مذهب معتزله گرایش پیدا کرد.[۱۲] وی را شاعری شیرین‌ سخن دانسته‌اند که الفاظ و معانی اشعارش درخشان و مستحکم است.[۱۳] شرح نهج‌البلاغه، از جمله آثار وی است که طبق گزارش‌ها بزرگترین، مبسوط‌ترین و پر محتواترین شرح نهج‌البلاغه از جهت ادبیات و معارف به شمار می‌رود.[۱۴]

محتوا

ابن‌ابی‌الحدید در قصیده عینیه خود، ابتدا به بیان فضائل امام علی(ع) می‌پردازد.[۱۵] او ابتدا سرزمین نجف را مورد خطاب قرار داده و می‌گوید که این خاک، وصی پیامبر(ص) را در خود جای داده است.[۱۶] وی پس از نقل رشادت‌ها و جنگاوری‌های امام علی(ع) وی را همان امانت الهی می‌داند که کوه‌ها و آسمان‌ها توانایی به دوش کشیدن آن را نداشتند.[۱۷] او می‌گوید مخلوقات و عالم هستی به خاطر او آفریده شد و روز قیامت حسابرسی مردم برعهده او است و پناهگاه و شفیع مردم در آن روز خواهد بود.[۱۸] وی مهدی را فرزند امام علی(ع) دانسته و آرزوی حضور خود یا فرزندانش در سپاه او دارد.[۱۹] وی سپس برای شهادت امام حسین(ع) و هتک حرمت اهل‌بیت پیامبر(ص) در کربلا سوگواری می‌کند.[۲۰]

متن قصیده

یا رَسمُ لا رَسَمتک ریح زَعزَع
وَسرَت بلیلٍ فی عراصک خروعُ
لم أُلفِ صدری من فؤادی بلقعا
إلا وأنتَ منَ الأحبَّةِ بلقَعُ
جاری الغمام مدامِعی بک فَانثنت
جون السحائبِ فهی حَسری ظلَّعُ
لایمحُک الهتنُ المُلِثُّ فقد مَحا
صَبری دُثورک مُذ مَحتک الأدمعُ
ما تمَّ یومُک وهو أسعدُ أیمنٌ
حتی تبدَّل فهو أنکدُ أشنعُ
شروَی الزَّمان یضیء صُبحٌ مُسفرٌ
فیه فَیشفعهُ ظلام أسفعُ
للَّه درُّک والضلالُ یقودنی
بیدِ الهوی فأنا الحرون فأتبعُ
یقتادنی سکرُ الصبابةِ والصبا
ویصیحُ بی‌داعی الغرام فأسمعُ
دَهراً تقوَّضَ رَاحلاً ما عیب من
عُقباهُ إلا أنه لا یرجعُ
یا أیها الوادی أجلُّک وادیاً
وأعزُّ إلا فی حماک فأخضعُ
وأسوف تُربَک صاغراً وأذلُّ فی
تلک الرُّبی وَأنا الجلیدُ فأخنعُ
أَسَفی عَلی مغناک إذ هوَ غابةٌ
وعلی سبیلک وهی لحب مهیعُ
أَیام أنجم قضعبٍ درّیة
فی غیر أوجه مطلع لا تطلعُ
والبیضُ تُوردُ فی الوَریدِ فترتوی
والسُّمر تشرعُ فی الوتین فتشرعُ
والسَّابقاتُ اللاحِقاتُ کأنَّها
العقبان تردی فی الشکیم وتمزعُ
والرَّبع أنورُ بالنسیم مُضمخٌ
والجوُّ أزهر بالعبیرِ مردَّعُ
ذاک الزّمانُ هو الزَّمانُ کأنما
قیظُ الخطوبِ بهِ رَبیعٌ ممرِعُ
وکأنَّما هوَ رَوضةٌ ممطورةٌ
أو مُزنَة فی عَارضٍ لاتقلعُ
قَد قُلتُ للبرقِ الذی شَقَّ الدُّجی
فَکأنَّ زنجیاً هُناک یجدَّعُ
یا بَرقُ إن جئتَ الغری فقل له
أَترَاک تَعلمُ من بأرضِک مودعُ
فیک ابن‌عُمرَانَ الکلیم وَبعدهُ
عیسی یقفِّیهِ وأحمدُ یتبعُ
بَل فیک جبریلٌ ومیکالٌ وإسرا
فیل والملأُ المقدَّس أجمعُ
بَل فِیک نُورُ اللَّه جَلَّ جَلالُه
لِذوی البَصائر یستشفُّ ویلمعُ
فیک الإمامُ المرتَضی فیک الوَصی
المجتبی فیک البطینُ الأنزعُ
الضَّارِبُ الهام المقَنَّع فی الوَغی
بالخوفِ للبهم الکماةِ یقنّعُ
والمترعُ الحوضِ المدَعدعِ حَیثُ لا
وادٍ یفیضُ ولا قلیبٌ یترعُ
ومبدِّدُ الأبطال حیث تألَّبوا
ومفرق الأحزاب حیث تَجمّعوا
والحبر یصدع بالمواعظ خاشعاً
حتی تکاد لها القلوب تصدَّعُ
حتی إذا استعر الوغی متلظِّیاً
شرب الدماء بغلَّةٍ لا تُنقعُ
متجلبباً ثَوباً من الدّم قَانِیاً
یعلوه من نَقع الملاحم برقعُ
زُهدُ المسیح وفتکةُ الدَّهرِ الذی
أودی بِهِ کسری وَفوَّزَ تُبَّعُ
هذا ضَمیرُ العالم الموجُود عَن
عَدَمٍ وسرُّ وُجوده المستودعُ
هذی الأمانَةُ لا یقومُ بحملها
خَلقاءُ هَابطةٌ وأَطلسُ أرفَعُ
تأبی الجبالُ الشمُّ عن تَقلیدها
وتَضجُّ تَیهاءٌ وتشفق برقعُ
هذا هُوَ النُّورُ الذی عَذَباته
کانَت بِجَبهَةِ آدَمٍ تَتَطَلَّعُ
وَشِهَابُ موسی حیثُ أظلم لیله
رَفعت لهُ لألاؤه تتشعشعُ
یا من لهُ ردت ذکاءُ ولم یفز
بِنظیرها من قَبل إلا یوشَعُ
یا هازِم الأحزَابِ لا یثنیهِ عَن
خَوضِ الحِمام مدَججٌ ومدَرَّعُ
یا قَالعَ البابِ الذی عن هَزَّها
عَجَزَت أکفٌّ أربَعونَ وأربعُ
لولا حُدوثُک قُلتُ إِنک جَاعل
الأَرواح فی الأشباح والمتنزّعُ
لولا مَماتُک قلت إنک باسطُ ال
أرزاقِ تَقدِرُ فی العطا وتوسِّعُ
ما العالَمُ العلوی إلا تُربَةٌ
فیها لجثَّتِک الشریفةِ مضجعُ
مَا الدَّهرُ إلا عَبدُک القِنُّ الذی
بنفوذِ أمرک فی البریةِ مولعُ
أنا فی مَدیحک أَلکنٌ لا أَهتَدی
وأنا الخَطیب الهبرزی المصقعُ
أأقولُ فیک سُمَیدَعٌ کلا وَلا
حاشا لمثلِک أن یقال سُمیدعُ
بَل أنتَ فی یوم القیامةِ حَاکمٌ
فی العالمینَ وشَافِعٌ وَمُشَفَّعُ
وَلقد جَهلتُ وکنتُ أحذَق عالمٍ
أغرَارُ عَزمِک أم حسامُک أقطعُ
وَفقدتُ معرفَتی فَلستُ بعارفٍ
هَل فَضلُ عِلمِک أم جَنابُک أوسَعُ
لی فیک مُعتقدٌ سَأکشفُ سِرَّهُ
فَلیصغِ أربَابُ النُّهی ولیسمعوا
هی نَفثةُ المصدُور یطفئ بَردَها
حَرُّ الصبابَةِ فاعذِلونی أو دَعوا
واللَّه لولا حَیدَرٌ ما کانَتِ ال
دُنیا ولا جَمعَ البریة مجمعُ
من أجله خُلقَ الزَّمان وضوّئت
شُهبٌ کنسنَ وَجنَّ لَیلٌ أدرعُ
علم الغیوبِ إلیهِ غیر مُدَافع
والصبح أبیض مُسفر لا یدفعُ
وإلیهِ فی یوم المعادِ حِسابنا
وهو الملاذ لنا غدا والمفزعُ
هذا اعتقادِی قَد کشفتُ غِطاءه
سَیضرُّ مُعتقداً لهُ أو ینفعُ
یا مَن لهُ فی أَرض قَلبی مَنزلٌ
نِعمَ المراد الرَّحب والمستربَعُ
أَهوَاک حتی فی حَشاشَة مُهجتی
نارٌ تَشبُّ علی هَواک وتلذعُ
وتَکادُ نَفسی أَن تَذوب صَبابَةً
خُلقاً وطبعاً لا کمن یتطبعُ
ورأیتُ دینَ الإعتزَال وإِننی
أهوَی لأجلک کلَّ من یتشیعُ
وَلقد عَلمتُ بأنَّهُ لا بُدَّ من
مهدیکم ولیومهِ أتوَقَّعُ
یحمیهِ مِن جُندِ الإله کتائبٌ
کالیمِّ أقبلَ زاخِراً یتدفَّعُ
فیها لآل أبی الحدید صَوارم
مَشهورَةٌ ورِماحُ خَط شُرَّعُ
ورجَال مَوتٍ مقدِمونَ کأنَّهم
أُسدُ العَرینِ الرّبد لا تتکعکعُ
تلک المنی إمَّا أغب عَنها فلی
نفسٌ تُنازِعُنی وشَوقٌ ینزعُ
ولَقد بَکیتُ لقتلِ آل محمد
بالطفِّ حتی کل عضو مدمعُ
عُقرت بنات الأعوجیة هل درت
ما یستباح بها وماذا یصنعُ
وحَریمُ آل مُحمد بَینَ العدا
نَهبٌ تَقاسَمهُ اللئام الرُّضَّعُ
تلک الضغائن کالإماء متی تسق
یعنف بهن وبالسیاط تقنّعُ
من فوق أقطاب الجمال یشلُّها
لکع علی حنق وعبدٌ أکوعُ
مثل السبایا بل أذل یشق من
هنَّ الخمار ویستباح البرقعُ
فمصفَّدٌ فی قَیده لا یفتدی
وکریمة تسبی وقرط ینزعُ
تاللَّه لا أنسی الحسین وشلوه
تحت السنابک بالعراء موزعُ
مُتلفعاً حُمرَ الثیاب وفی غدٍ
بالخضر من فِردوسه یتلفَّعُ
تَطأ السنابک صدره وَجبینه
والأرض ترجف خیفةً وتضعضعُ
والشمس ناشِرة الذوائب ثاکل
والدهر مشقوق الرداء مقنَّعُ
لَهفی عَلی تِلک الدِّماء تراقُ فی
أیدی أُمَیةَ عنوة وَتضیعُ
بأبی أَبو العبَّاسِ أحمدَ إنَّه
خَیرُ الوری من أن یطلَّ ویمنعُ
فَهوَ الولی لِثارِها وهُوَ الحمو
ل لِعبئها إذ کلّ عَودٌ یظلعُ
الدَّهرُ طَوعٌ والشبیبةُ غَضةٌ
وَالسیفُ عَضب وَالفؤاد مشیعُ[۲۱]


ترجمه: ترجمه ابیات برگزیده قصیده عینیه ابن‌ابی‌الحدید

به آذرخشی که، شب هنگام؛ در درون تاریکی‌ها درخشید، چونان که زنگیی را بینی بریده باشند و خون برچهره‌اش دویده باشد، گفتم:

ای آذرخش! اگر به سرزمین غری (نجف) رسیدی بگوی:‌ای زمین نجف! آیا می‌دانی چه کسی در دل تو به خاک سپرده شده است؟

در دل تو موسای کلیم جای گرفته است و عیسای مسیح و احمد مرسل

در دل تو جبرئیل و میکائیل و اسرافیل جای گرفته‌اند، بلکه همه عالم ملکوت

در اینجا نور خدای (عزوجل) جای گرفته است، آن نور که مردمان بینا دل فروغ و درخشش آن را توانند دید.

ای زمین نجف! امام برگزیده، مرتضی و وصی منتخب در دل تو جای دارد، همان عالم سرشار از علم و موحد بری از شائبه شرک

آن کس که در پهنه‌های کارزاران، غرقه در سلاح، بر تارک دلاوران تیغ می‌آموخت و آن شجاعان دلیر را در پوششی از هراس و بیم غرق می‌ساخت.

آن کس که (برای سپاه اسلام) آن حوض پر از آب کرد (صخره از روی چشمه‌ای جوشان بر گرفت) جایی که نه رودی می‌گذشت و نه چاهی آب داشت

آن کس که پراکنده پهلوانان بود، هر جا که (در برابر اسلام) گرد می‌گشتند و بر هم زننده گروه‌ها و احزاب مشرکان بود، هر جا و هرگونه که فراهم آمدند

آن عالم بزرگ دین که، با خشوع در برابر خداوند، مردم را با سخنان راستین موعظه می‌کرد، آن سان که دل‌ها از جای کنده می‌شد.

زهد عیسای مسیح و بی‌باکی روزگار (این دو صفت شد) هر دو در او جمع بود، آن بی‌باکی و ناگاه گیری که انوشیروان را به دست فنا سپرد، و تبع را

این مرد (که در خاک نجف خفته است) وجدان جهان هستی است و سر نهایی وجود عالم است.

این همان امانت است که صخره‌های عظیم فردین (کوه‌ها) و آسمان بلند برین، قبول آن نتوانستند کرد.

این، آن «امانت» است که کوه‌های سر برافراشته از پذیرفتن آن تن زدند، و هامون‌ها در برابر عظمت آن فریاد کردند، و آسمان‌ها هراسیدند.

این، همان نور خدایی است که اشعه آن در پیشانی آدم صفی می‌درخشید

این، همان آتش موسی است که در شب هنگامی تاریک تاریک بدرخشید و راه را برای موسی روشن ساخت.

ای کسی که خورشید برای تو (پس ازعصر) به پهنه آسمان بازگشت! (معجزه‌ای که در میان امت‌های پیشین تنها «یوشع بن نون» بدان مکرم گشته بود.)

ای در هم شکننده احزاب و انبوهان جنگاوران، که در معرکه کارزار خویشتن در گرداب مرگ می‌افکندی و به دلاوران غرقه در سلاح پشت نمی‌کردی

ای کننده در خیبر، آن در چهل مرد از تکان دادن آن نیز ناتوان بودند.

اگر مخلوق نبودی، می‌گفتم: تویی بخشنده روح وگیرنده جان

اگر نمُرده بودی، می‌گفتم: تویی روزی دهنده مردمان و تعیین کننده سرنوشت همگان

عالم اعلای ملکوت، همان تربت پاکی است که بدن گرامی تو در آن جای گرفته است.

روزگار همان بنده زر خرید تو است که (به فرمان خدا) می‌کوشد تا امر تو را در میان مخلوق جاری سازد

زبان من از ذکر ثناها و ستایش‌های تو الکن است، با این‌که من همان سخنور سخن پرداز زبردستم

یا در مدح تو بگویم: تو سروری نه، نه، کلمه سرور کوچکتر از آن است که برای تو مدح باشد!

تویی حاکم روز قیامت، در میان خلق اولین و آخرین، تویی شفیع پذیرفته شفاعت

به خدا سوگند، اگر «حیدر» نبود، نه دنیا و نه خلق دنیا هیچ یک نبودند

زمان، برای او آفریده شد، ستارگان شبرو برای او روشن گشتند و شب و سپیده برای او پدید آمدند.

او عالم به غیب است، بی‌هیچ انکاری چنانکه صبح روشن را نتوان انکار کرد

در روز رستاخیز حساب ما با اوست، در فردای قیامت پناه و پناهگاه همگان است

ای کسی که بر سرزمین قلب من حکومت می‌کنی! این عرصه برای تاخت و تاز عشق تو عرصه‌ای فراخ و درخور است.

من عاشق توام، عاشقی که آتش سرکش عشق در جانش شعله می‌کشد و سر تا پایش را می‌سوزاند

الان و یک دم است که جان من در این عشق و آرزمندی ذوب گردد، عشقی برخاسته از نهاد جان، نه خون عشق آن کسان که خویشتن به عاشقی می‌زنند.

منم معتزلی، اما به خاطر عشق تو، به همه شیعیان تو نیز عشق می‌ورزم.

من می‌دانم که ناگزیر فرزنده تو «مهدی» ظهور خواهد کرد، من همواره در آرزوی رسیدن آن روزم

آن که روز که مهدی درآید، سپاه خدا (دسته دسته) به یاری او شتابند، و او و سپاهش چونان دریای خروشان دمان به سوی جامعه بشری سرازیر شوند.

امیدوارم، در آن روز، از خاندان ابی الحدید نیز در میان لشکر مهدی، شمشیر زنان و نیزه گزارانی چند به هم رسند.

مردانی با مرگ پیمان بسته و پیشگامانی دست از جان شسته و شیرانی چونان شیران بیشه ترس ناشناخته

من برای کشته شدن فرزندان پیامبر در صحنه خونین عاشورا نیز اشک‌ها ریخته‌ام، آن سان که گویی هر عضو از اعضای من چشمی شده است اشک افشان

به خدا قسم نمی‌توانم حسین را فراموش کنم و پیکر پاره پاره او را در زیر سم اسبان در دامن بیابان....[۲۲]

چاپ و شرح‌ها و ترجمه‌ها

شرح صاحب‌مدارک بر القصائد السبع العلویات

قصیده عینیه ابن‌ابی‌الحدید و شش قصیده دیگر او با عنوان القصائد السبع العلویات در شهرهای بمبئی، قاهره و بیروت به چاپ رسیده است.[۲۳] این قصیده به صورت گزینشی توسط محمدرضا حکیمی[۲۴] و به طور کامل توسط علی محدث ترجمه[۲۵] و بارها توسط افراد مختلف شرح شده است. ابن‌حَمّاد علوی حسینی با کتابی به نام غرر الدلائل و الآیات فی شرح السبع العلویات،[۲۶] شمس‌الدین محمد بن ابی‌الرضا راوَندی بغدادی،[۲۷] رضی‌الدین استَرآبادی،[۲۸] مَحفوظ بن وَشّاح حلی،[۲۹] سید محمد موسوی عامِلی (صاحب مدارک)،[۳۰] شیخ عبدالرحمن بن احمد جَزائری[۳۱] و ابوالقاسم خزعلی[۳۲] از جمله شارحان این قصیده بوده‌اند.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۸۴.
  2. الروضة المختاره، بیروت، ص۶.
  3. «ابن‌ابی الحدید المعتزلی»، وبگاه مؤسسه بین‌المللی السبطین.
  4. «شباک الضریح المقدس»، وبگاه شبکه الامام علی.
  5. باستان، و سعیدی، «دراسة نقدیة فی قصیدة ابن‌أبی الحدید العینیة»، ص۵۱۵.
  6. باستان، و سعیدی، «دراسة نقدیة فی قصیدة ابن‌أبی الحدید العینیة»، ص۵۱۲.
  7. باستان، و سعیدی، «دراسة نقدیة فی قصیدة ابن‌أبی الحدید العینیة»، ص۵۲۸.
  8. الروضه المختاره، بیروت، ص۱۳۳.
  9. «العلویات السبع لابن‌ابی الحدید.. مقطع من القصیدة السابعة»، وبگاه شبکه الکوثر.
  10. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه(مقدمه)، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۳.
  11. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۹.
  12. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه (مقدمه)، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۵.
  13. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه (مقدمه)، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۲.
  14. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه(مقدمه)، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۱۰.
  15. باستان، و سعیدی، «دراسة نقدیة فی قصیدة ابن‌أبی الحدید العینیة»، ص۵۰۹.
  16. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۸۸
  17. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۸۸-۲۸۹
  18. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۹۰
  19. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۹۰
  20. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۹۱
  21. الروضه المختاره، بیروت، ص۱۳۳-۱۴۷.
  22. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۸۸-۲۹۱
  23. «العلویات السبع لابن‌ابی الحدید.. مقطع من القصیدة السابعة»، وبگاه شبکه الکوثر.
  24. حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ۱۳۸۹ش، ص۲۸۸-۲۹۱
  25. «ترجمه و توضیح قصیده عینیه ابن‌ابی الحدید در مدح امام علی بن ابی طالب علیه‌السلام [پایان نامه]»، وبگاه کتابخانه تخصصی امیرالمؤمنین علی.
  26. طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ۱۴۰۸ق، ج۱۳، ص۳۹۱.
  27. طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ۱۴۰۸ق، ج۱۳، ص۳۹۱-۳۹۲.
  28. طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ۱۴۰۸ق، ج۱۳، ص۳۹۱.
  29. طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ۱۴۰۸ق، ج۱۳، ص۳۹۲.
  30. «القصائد السبع العلویات»، کتابخانه مجازی الفبا.
  31. طهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ۱۴۰۸ق، ج۱۳، ص۳۹۱.
  32. خردمند، «ابوالقاسم خزعلی (آیت الله خزعلی)»، فرهیختگان تمدن شیعی.

منابع