تَجَاوَبْنَ بِالْأَرْنَانِ وَ الزَّفَرَاتِ *** نَوَائِحُ عُجْمُ اللَّفْظِ وَ النَّطَقَاتِ
مرغان نوحهخوانی که لفظ و سخنانشان فهمیده نمیشود، جواب یکدیگر را گفتند و با نالههای سوزناک و آههای دردناک صدای خود را بلند کردند.
يُخَبِّرْنَ بِالْأَنْفَاسِ عَنْ سِرِّ أَنْفُسٍ *** أُسَارَى هَوًى مَاضٍ وَ آخَرُ آتٍ
به نفسهای پرسوز از حزنی که در اندرون جانها پنهان است، خبر میدهند که آنها اسیران کوی محبتاند. بعضی رونده و بعضی دیگر آیندهاند (یعنی اشکِ پیاپی میریزند).
فَأَسْعَدْنَ أَوْ أَسْعَفْنَ حَتَّى تَقَوَّضَتْ *** صُفُوفُ الدُّجَى بِالْفَجْرِ مُنْهَزِمَاتٌ
مرغان نوحهخوان گاه به بالا و گاه به پایین پرواز میکنند تا وقتی که صفهای شبِ تار با طلوع صبح متفرق شوند.
عَلَى الْعَرَصَاتِ الْخَالِيَاتِ مِنَ الْمَهَا *** سَلَامُ شَجٍ صُبَّ عَلَى الْعَرَصَاتِ
بر آن مکانهای خالی از معشوقها که در گذشته آنجا بودند سلام باد؛ سلامی اندوهناک بر آن مکانهای خالی از معشوقها.
فَعَهْدِي بِهَا خُضْرَ الْمَعَاهِدِ مَأْلَفاً *** مِنَ الْعَطِرَاتِ الْبِيْضِ وَ الْخَفَرَاتِ
آن مکانهای سبز و خرم را به خاطر دارم؛ چون آنجا بهخاطر معشوقهای خوشبو و سفیدرو و باحیا محل الفت بود.
لَيَالِيَ يَعْدِينَ الْوِصَالَ عَلَى الْقِلَى *** وَ يُعْدِي تَدَانِينَا عَلَى الْغَرَبَاتِ
شبهایی را به خاطر دارم که آن معشوقان وصال محبوب را بر دشمنی و هجران، و نزدیکی محبوب را بر دوری و هجران جانبداری میکردند.
وَ إِذْ هُنَّ يَلْحَظْنَ الْعُيُونَ سَوَافِرَا *** وَ يَسْتُرْنَ بِالْأَيْدِي عَلَى الْوَجَنَاتِ
و گاهى ايشان بر ديدهها ظاهر میشوند و گاهی صورتهای خود را با دست میپوشانند.
وَ إِذْ كُلَّ يَوْمٍ لِي بِلَحْظِيَ نَشْوَةٌ *** يَبِيتُ بِهَا قَلْبِي عَلَى نَشَوَاتٍ
در روزگاری که هر روز مشاهده جمال دلبران برای من نشاطآور بود و دل من شبهای بیشماری در شادمانی به سر میبرد.
فَكَمْ حَسَرَاتٍ هَاجَهَا بِمُحَسِّرٍ *** وُقُوفِيَ يَوْمَ الْجَمْعِ مِنْ عَرَفَاتٍ
پس ایستادن من در وادی محسّر، در آن هنگام که همه در عرفات گرد آمده بودند، چه حسرتها و اندوههایی را برانگیخت (چون معشوقها را در آنجا نمیبینم).
أَ لَمْ تَرَ لِلْأَيَّامِ مَا جَرَّ جَوْرُهَا *** عَلَى النَّاسِ مِنْ نَقْصٍ وَ طُولِ شَتَاتٍ
آیا ندیدی روزگار چه ستمی بر مردم روا داشت؟ که پیاپی از آنها کاست و پراکندگی آنها را به درازا کشاند؟
وَ مِنْ دُوَلِ الْمُسْتَهْزِءِينَ وَ مَنْ غَدَا *** بِهِمْ طَالِباً لِلنُّورِ فِي الظُّلُمَاتِ
آیا ندیدی روزگار چه کرد که دولت خلفای ستمکار دین را به سخره گرفتند؟ و از گمراهی آن جماعت که بهسبب پیروی از خلیفههای ناحق، نور هدایت را در تاریکی ضلالت، طلب کردند.
فَكَيْفَ وَ مِنْ أَنَّى بِطَالِبِ زُلْفَةٍ *** إِلَى اللَّهِ بَعْدَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَوَاتِ
پس بعد از نماز و روزه، چگونه و از کجا میتوان طالب قرب و نزدیکی به خدا بود؟
سِوَى حُبِّ أَبْنَاءِ النَّبِيِّ وَ رَهْطِهِ *** وَ بُغْضِ بَنِي الزَّرْقَاءِ وَ الْعَبَلَاتِ
جز با دوستی اولاد پیامبر و گروه او و دشمنی با کبودچشمان و منسوبین به عبلات (یعنی بنیامیه)؟
وَ هِنْدٍ وَ مَا أَدَّتْ سُمَيَّةُ وَ ابْنُهَا *** أُولُو الْكُفْرِ فِي الْإِسْلَامِ وَ الْفَجَرَاتِ
و جز دشمنی با هند (مادر معاویه) و دشمنی با آنچه سمیه و پسر او (زیاد)، که در زمان اسلام، کافر و فاجر بودند، انجام دادند.
هُمُ نَقَضُوا عَهْدَ الْكِتَابِ وَ فَرْضَهُ *** وَ مُحْكَمَهُ بِالزُّورِ وَ الشُّبُهَاتِ
آنها کسانی هستند که پیمان واجبی را که در قرآن و آیات محکم قرآنی آمده بود، با گفتن دروغ و بیان شبهات شکستند.
وَ لَمْ تَكُ إِلَّا مِحْنَةً كَشَفَتْهُمُ *** بِدَعْوَى ضَلَالٍ مِنْ هَنٍ وَ هَنَاتٍ
و کار آنها چیزی جز امتحان الهی نبود که آنها را به دلیل پذیرفتن دعوت گمراهی از جماعتی بدکردار که خصلتهای بد داشتند، رسوا کرد.
تُرَاثٌ بِلَا قُرْبَى وَ مُلْكٌ بِلَا هُدًى *** وَ حُكْمٌ بِلَا شُورَى بِغَيْرِ هُدَاتٍ
خلافت آنها میراثی است که بدون خویشاوندی از پیامبر، به ارث بردند، و سلطنتی بیهدایت و حکمی بیمشورت است که راهنمایان دین آن را نگفتهاند.
رَزَايَا أَرَتْنَا خُضْرَةَ الْأُفْقِ حُمْرَةً *** وَ رَدَّتْ أُجَاجاً طَعْمَ كُلِّ فُرَاتٍ
اینها مصیبتی است که در نگاه ما، سبزی افق آسمان را سرخ و در کام ما، مزه همه آبهای شیرین را تلخ کرد.
وَ مَا سَهَّلَتْ تِلْكَ الْمَذَاهِبُ فِيهِمْ *** عَلَى النَّاسِ إِلَّا بَيْعَةَ الْفَلَتَاتِ
و این مذهب که در میان آنهاست بر مردمان سهل و آسان نشد، مگر به بیعتی که بیتأمل انجام گرفت.
وَ مَا قِيلَ أَصْحَابُ السَّقِيفَةِ جَهْرَةً *** بِدَعْوَى تُرَاثٍ فِي الضَّلَالِ بَنَاتٍ
گفتار اهلسقیفۀ بنیساعده با آواز بلند، که بهسبب گمراهی، میراث پیامبر را ادعا کردند، فایدهای نداشت.
وَ لَوْ قَلَّدُوا الْمُوصَى إِلَيْهِ أُمُورَهَا *** لَزُمَّتْ بِمَأْمُونٍ عَلَى الْعَثَرَاتِ
و اگر امور خلافت را به همانکسی میدادند که پیغمبر به وی وصیت کرده بود، از اینکه خطا و لغزشی از او سر زند، ایمن بودند.
أَخِي خَاتَمِ الرُّسْلِ الْمُصَفَّى مِنَ الْقَذَى *** وَ مُفْتَرَسِ الْأَبْطَالِ فِي الْغَمَرَاتِ
او برادرِ آخرین پیامبران بود که از ناپاکیها به دور و سرآمدِ پهلوانان در گرداب جنگ بود.
فَإِنْ جَحَدُوا كَانَ الْغَدِيرُ شَهِيدَهُ *** وَ بَدْرٌ وَ أُحْدٌ شَامِخُ الْهَضَبَاتِ
اگر آنها منکر خلافت و شجاعت او هستند، پس محل غدیر و بدر و احد که دو کوه بلند دارد، گواه اوست.
وَ آيٌ مِنَ الْقُرْآنِ تُتْلَى بِفَضْلِهِ *** وَ إِيثَارِهِ بِالْقُوتِ فِي اللَّزَبَاتِ
و آیاتی از قرآن که مردم آنها را میخوانند و دستگیری او از مساکین در شدتها و تنگیها بر فضیلت او دلالت دارند.
وَ عِزُّ خِلَالٍ أَدْرَكَتْهُ بِسَبْقِهَا *** مَنَاقِبُ كَانَتْ فِيهِ مُؤْتَنِفَاتٌ
عظمتی که آن حضرت به سبقتگرفتن بر دیگران، بهواسطه چندین صفات پسندیده دریافت کرده بود، چنان بود که پیش از او کسی دیگر آن را درنیافته بود.
مَنَاقِبُ لَمْ تُدْرَكْ بِخَيْرٍ وَ لَمْ تُنَلْ *** بِشَيْءٍ سِوَى حَدِّ الْقَنَا الذَّرَبَاتِ
مناقبی که با مال و هیچ چیز دیگری، مگر به طعن نیزه تیز در راه خدا، نمیتوان به آنها دست یافت.
نَجِيٌّ لِجِبْرِيلَ الْأَمِينِ وَ أَنْتُمُ *** عُكُوفٌ عَلَى الْعُزَّى مَعاً وَ مَنَاتِ
وقتی که شما بر عُزّیٰ و مَنات معتکف و مقیم بودید، او همراز جبرئیل امین بود.
بَكَيْتُ لِرَسْمِ الدَّارِ مِنْ عَرَفَاتٍ *** وَ أَجْرَيْتُ دَمْعَ الْعَيْنِ بِالْعَبَرَاتِ
در عرفات، برای خانۀ ویرانشده آل پیامبر گریستم و آب دیدگانم را جاری کردم.
وَ بَانَ عُرَا صَبْرِي وَ هَاجَتْ صَابَتِي*** رُسُومُ دِيَارِ قَدْ عَفَتْ وَعَرَاتٍ
صبرم تمام شد و اشتیاق من بهخاطر خانههایی که اثر آنها محو شده و به بیابان تبدیل شده، به هیجان آمد.
مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ *** وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ
خانههایی که محل یادگیری و نزول آیات وحی بود، اکنون از تلاوت آیات خالی شده است.
لِآلِ رَسُولِ اللَّهِ بِالْخَيْفِ مِنْ مِنًى *** وَ بِالْبَيْتِ وَ التَّعْرِيفِ وَ الْجَمَرَاتِ
منازل خیف در مِنا و خانه کعبه و عرفات و جمرات، برای آل رسولاللَّه است.
دِيَارٌ لِعَبْدِ اللَّهِ بِالْخَيْفِ مِنْ مِنًى *** وَ لِلسَّيِّدِ الدَّاعِي إِلَى الصَّلَوَاتِ
آن خانهها در خیف منا، برای عبدالله، پدر رسول خدا و برای آقایی است که مردم را به نماز فرامیخواند (یعنی رسول خدا).
دِيَارُ عَلِيٍّ وَ الْحُسَيْنِ وَ جَعْفَرٍ *** وَ حَمْزَةَ وَ السَّجَّادِ ذِي الثَّفِنَاتِ
آنها دیار علی و حسین و جعفر (برادر امام علی) و حمزه و سجاد است که بر اثر سجده، پینهها دارد.
دِيَارٌ لِعَبْدِ اللَّهِ وَ الْفَضْلِ صِنْوِهِ *** نَجِيِّ رَسُولِ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ
آنها دیار عبداللَّه بن عباس و فضل (برادر او) است که در خلوت، همراز رسول خدا بودند.
وَ سِبْطَيْ رَسُولَ اللَّهِ وَ ابْنَيْ وَصِيِّهِ *** وَ وَارِثِ عِلْمِ اللَّهِ وَ الْحَسَنَاتِ
و دیار دو نوه رسول خدا و دو پسر وصی او و وارث علم خدا و جمیع حسنات الهی است.
مَنَازِلُ وَحْيِ اللَّهِ يَنْزِلُ بَيْنَهَا *** عَلَى أَحْمَدَ الْمَذْكُورِ فِي السُّوَرَاتِ
اینها منازل وحی خدا است که در میان آنها قرآن بر احمدی که نامش در نماز ذکر میشود، نازل میشد.
مَنَازِلُ قَوْمٍ يُهْتَدَى بِهُدَاهُمُ *** وَ تُؤْمِنُ مِنْهُمْ زَلَّةَ الْعَثَرَاتِ
منزلهای گروهی است که مردم به راهنماییِ آنها هدایت میشوند و بهخاطر آنها از لغزش ایمنی مییابند.
مَنَازُلَ كَانَتْ لِلصَّلَاةِ وَ لِلتُّقَى *** وَ لِلصَّوْمِ وَ التَّطْهِيرِ وَ الْحَسَنَاتِ
منازلی برای نماز، تقوا، روزه، پاکی و همه حسنات است.
مَنَازِلُ لَا تَيْمٌ يَحُلُّ بِرَبْعِهَا *** وَ لَا ابْنُ صَهَّاكٍ فَاتِكِ الْحُرُمَاتِ
آن خانهها برای ابوبکر که از قبیله تیم بود و عمر فرزند صهاک و هتککنندهٔ حرمتها نبود.
دِيَارٌ عَفَاهَا جَوْرُ كُلِّ مُنَابِذٍ *** وَ لَمْ تَعْفُ لِلْأَيَّامِ وَ السَّنَوَاتِ
خانههایی که ستم دشمنان، نشان آنها را از بین برده است؛ ولی بهراستی که با گذشت روزها و سالیان بسیار، هرگز نابود نشده است.
قِفَا نَسْأَلُ الدَّارَ الَّتِي خَفَّ أَهْلُهَا *** مَتَى عَهْدُهَا بِالصَّوْمِ وَ الصَّلَوَاتِ
بایستید تا سؤال کنیم از خانهای که اهلش سبک و کم شده و مدتی است که اثری از نماز و روزه در آن نیست.
وَ أَيْنَ الْأُولَى شَطَّتْ بِهِمْ غُرْبَةُ النَّوَى *** أَفَانِينُ فِي الْأَطْرَافِ مُفْتَرِقَاتٍ
آن عزیزانی که دوری و غربت، آنان را همچون شاخههای درختان در اطراف پراکنده کرده، کجایند؟
هُمُ أَهْلُ مِيرَاثِ النَّبِيِّ إِذَا اعْتَرَوْا *** وَ هُمْ خَيْرٌ سَادَاتٍ وَ خَيْرُ حُمَاةٍ
زمانی که آنها بخواهند نسبت خود را بیان کنند، آنها اهل میراث پیغمبر(ص) هستند و ایشان بهترین سادات و بهترین حمایتکنندگانند.
إِذَا لَمْ نُنَاجِ اللَّهَ فِي صَلَوَاتِنَا *** بِأَسْمَائِهِمْ لَمْ يَقْبَلِ الصَّلَوَاتِ
هرگاه در نمازهای خود، خدا را به نامهای آنان راز نگوییم، خدا نمازهای ما را قبول نمیکند.
مَطَاعِيمُ فِي الْأَقْطَارِ فِي كُلِّ مَشْهَدٍ *** لَقَدْ شُرِّفُوا بِالْفَضْلِ وَ الْبَرَكَاتِ
آنها در همه اقطار عالم و در همه صحنهها، اطعامکننده هستند. بهدرستی که آنها با فضیلتها و برکتهای خود بر دیگران شرف یافتهاند.
وَ مَا النَّاسُ إِلَّا غَاصِبٌ وَ مُكَذِّبٌ *** وَ مُضْطَغِنٌ ذُو إِحْنَةٍ وَ تِرَاتٍ
منکران حق اهلبیت، غاصب و دروغگو و کینهدار و خشمگین هستند.
إِذَا ذَكَرُوا قَتْلَى بِبَدْرٍ وَ خَيْبَرٍ *** وَ يَوْمِ حُنَيْنٍ أَسْبَلُوا الْعَبَرَاتِ
هرگاه که کشتگان بدر و خیبر و حنین را که بهدست پیامبر و امام علی کشته شدهاند یاد میکنند، اشک میریزند.
فَكَيْفَ يُحِبُّونَ النَّبِيَّ وَ رَهْطَهُ *** وَ هُمْ تَرَكُوا أَحْشَاءَنَا وَغِرَاتٍ
پس آنها چگونه میتوانند، پیامبر و قوم او را دوست داشته باشند، درحالیکه درون آنها از کینه به پیامبر پر شده است.
لَقَدْ لَايَنُوهُ فِي الْمَقَالِ وَ أَضْمَرُوا *** قُلُوباً عَلَى الْأَحْقَادِ مُنْطَوِيَاتٍ
بهدرستی که آنان، در گفتار، با او نرمی میکنند؛ ولی دشمنی را در دلهایشان که از کینه پر شده، پنهان میکنند.
فَإِنْ لَمْ تَكُنْ إِلَّا بِقُرْبَى مُحَمَّدِ *** فَهَاشِمُ أَوْلَى مِنْ هَنٍ وَ هَنَاتٍ
پس اگر بزرگی و خلافت، جز به قرابت با محمد(ص) نباشد، پس بنیهاشم از «هن» و «هنات» [کنایه از بنیتیم و بنیعدی و بنیامیه] اولی هستند.
سَقَى اللَّهُ قَبْراً بِالْمَدِينَةِ غَيْثَهُ *** فَقَدْ حَلَّ فِيهِ الْأَمْنُ بِالْبَرَكَاتِ
خدا قبر پیامبر را در مدینه به باران رحمت خودش سیراب کند که امنیت و انواع برکات در آنجا حلول کرده است.
نَبِيُّ الْهُدَى صَلَّى عَلَيْهِ مَلِيكُهُ *** وَ بَلَّغَ عَنَّا رُوحَهُ التُّحَفَاتِ
سبب آن ایمنی، پیامبرِ هدایت است که خدا بر او درود بفرستد و از طرف ما، تحفههایی را به روح مقدسش برساند.
وَ صَلَّى عَلَيْهِ اللَّهُ مَا ذَرَّ شَارِقٌ *** وَ لَاحَتْ نُجُومُ اللَّيْلِ مُسْتَدِرَاتٌ
و خدا بر او درود بفرستد، مادامی که آفتاب طلوع میکند و ستارههای شب پدیدار میشوند.
أَ فَاطِمُ لَوْ خِلْتِ الْحُسَيْنَ مُجَدَّلًا *** وَ قَدْ مَاتَ عَطْشَاناً بِشَطِّ فُرَاتٍ
ای فاطمه، اگر حسین(ع) را میدیدی که در سنگلاخ زمین کربلا افتاده، و در کنار شطِّ فرات تشنه جان داده،
إِذاً لَلَطَمْتِ الْخَدَّ فَاطِمُ عِنْدَهُ *** وَ أَجْرَيْتِ دَمْعَ الْعَيْنِ فِي الْوَجَنَاتِ
در آن وقت، نزد او بر صورت خود سیلی میزدی و اشک چشم را بر صورت خود روان میکردی.
أَ فَاطِمُ قُومِي يَا ابْنَةَ الْخَيْرِ فَانْدُبِي *** نُجُومُ سَمَاوَاتٍ بِأَرْضِ فَلَاةٍ
ای فاطمه، برخیز، ای دخترِ بهترین خلق خدا و بر ستارگان آسمان که اکنون بر زمین کربلا به خاک افتادهاند، گریه کن.
قُبُورٌ بِكُوفَانَ وَ أُخْرَى بِطَيْبَةَ *** وَ أُخْرَى بِفَخٍّ نَالَهَا صَلَوَاتِ
قبرهایی در کوفه و قبرهایی در مدینه و قبرهایی در زمین فخّ است که درود من بر آنها.
وَ أُخْرَى بِأَرْضِ الْجَوْزَجَانِ مَحَلُّهَا *** وَ قَبْرٌ بِبَاخَمْرَى لَدَى الْغُرُبَاتِ
و قبرهای دیگری در زمین جوزَجان (محلی در خراسان یا کوفه) و قبرهای دیگری نزد غریبان و دورماندگان در باخمری است.
وَ قَبْرٌ بِبَغْدَادٍ لِنَفْسٍ زَكِيَّةٍ *** تَضَمَّنَهَا الرَّحْمَنُ فِي الْغُرُفَاتِ
و قبر دیگری در بغداد از آنِ نفسِ پاکیزه است که حضرت حق او را در غرفههای بهشت جای داده است.
وَ قَبْرٌ بِطُوسٍ يَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ *** أَلَحَّتْ عَلَى الْأَحْشَاءِ بِالزَّفَرَاتِ
و قبر دیگر در زمین طوس خواهد بود و چه مصیبت بزرگی خواهد بود که آتش حسرت را در درون بر میافروزد.
إِلَى الْحَشْرِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ قَائِماً *** يُفَرِّجُ عَنَّا الْغَمَّ وَ الْكُرُبَاتِ
این آتش در دل هست تا آن زمان که خدا قائم(عج) را برانگیزد تا آن مصیبت و غم را از ما بزداید.
عَلِيُّ بْنُ مُوسَى أَرْشَدَ اللَّهُ أَمْرَهُ*** وَ صَلَّى عَلَيْهِ أَفْضَلَ الصَّلَوَاتِ
صاحب آن قبر علی بن موسی است که خدا امر دنیا و آخرت او را اصلاح کند و بهترین درودها را بر او بفرستد.
فَأَمَّا الْمُمِضَّاتُ الَّتِي لَسْتُ بَالِغاً *** مَبَالِغَهَا مِنِّي بِكُنْهِ صِفَاتِ
اما آن مصیبتها که دل مرا سوخته و به درد آورده و هرچه تلاش کنم، نمیتواند آنها را همانگونه که هست، وصف کنم،
قُبُورٌ بِبَطْنِ النَّهَرِ مِنْ جَنْبِ كَرْبَلَاءَ *** مُعَرَّسُهُمْ مِنْهَا بِشَطِّ فُرَاتِ
قبرهایی در کنار نهری در نزدیک کربلاست که آنها، آنجا، در کنار شط فرات، نزول کردند.
تَوَفَّوْا عِطَاشاً بِالْفُرَاتِ فَلَيْتَنِي *** تُوُفِّيتُ فِيهِمْ قَبْلَ حِينَ وَفَاتِي
آنها در کنار فرات، تشنه جان دادند. پس ای کاش که من هم پیش از وفاتم، آنجا باشم و در میان آنها جان دهم.
إِلَى اللَّهِ أَشْكُو لَوْعَةً عِنْدَ ذِكْرِهِمْ *** سَقَتْنِي بِكَأْسِ الذُّلِّ وَ الْقَصَعَاتِ
از سوزِ دلی که وقتِ یادِ آنها به من میرسد، به خدا شکایت میبرم و آن مصیبتْ جامی از خواری و رسوایی به من میچشاند.
أَخَافُ بِأَنْ أَزْدَادَهُمْ فَتَشُوقَنِي***مَصَارُعُهِمْ بِالْجَزْعِ وَ النَّخَلَاتِ
میترسم که حالات آنان را زیاد یاد کنم و مقتل آنها مرا به شوق پایاندادن به زندگی بیندازد.
تَقَسَّمَهُمْ رَيْبُ الْمَنُونِ فَمَا تَرَى *** لَهُمْ عَقْرَةً مَغْشِيَّةَ الْحَجَرَاتِ
حوادث روزگار آنان را پراکنده کرده و دیگر برای آنها خانهای که حجراتش پوشیده و امن باشد، نمیبینی.
خَلَا أَنَّ مِنْهُمْ بِالْمَدِينَةِ عُصْبَةُ *** مَدِينِينَ أَنْضَاءً مِنَ اللَّزَبَاتِ
مگر جمعی از آنها که با سختی بسیار و شداید روزگار و حیلههای زمانه، همچنان در مدینه باقی ماندهاند.
قَلِيلَةُ زُوَّارً سِوَى أَنَّ زُوَّراً *** مِنَ الضَّبْعِ وَ الْعِقْبَانِ وَ الرَّخَمَاتِ
جز تعدادی کفتار و عقاب و کرکس، آنها زائران کمی دارند.
لَهُمْ كُلَّ يَوْمٍ تُرْبَةٌ بِمَضَاجِعٍ *** ثَوَتْ فِي نَوَاحِي الْأَرْضِ مُفْتَرِقَاتٍ
هر روز، شهیدی از ایشان در سرزمینی به خاک سپرده میشود و بر خیل شهدای اهلبیت افزوده میشود.
تَنَكَّبَ لَأْوَاءُ السِّنِينَ جَوَارُهُمْ *** وَ لَا تَصْطَلِيهِمْ جَمْرَةَ الْجَمَرَاتِ
سالهاست که بلاها نزدیک صاحبان آن قبرها نمیشود و حرارت جهنم به آنان نمیرسد.
وَ قَدْ كَانَ مِنْهُمْ بِالْحِجَازِ وَ أَرْضِهَا *** مَغَاوِيرُ نَحَّارُونَ فِي الْأَزَمَاتِ
گروهی از اهلبیت در حجاز و حوالی حجاز بودند که دشمنان را بسیار غارت میکردند و در سالهای قحطی، شتران بسیاری را
نحر میکردند.
حِمًى لَمْ تَزُرْهُ الْمُذْبِنَاتُ وَ أَوْجُهٌ *** تُضِيءُ لَدَى الْأَسْتَارِ وَ الظُّلُمَاتِ
قُرُقگاهی که گنهکاران آنان را زیارت نمیکنند و صورتهایی که از پشت پردهها و تاریکیها میدرخشد.
إِذَا وَرَدُوا خَيْلًا بِسُمْرٍ مِنَ الْقَنَا*** مَسَاعِيرَ حَرْبٍ أَقْحَمُوا الْغَمَرَاتِ
هرگاه با نیزه به لشکری حمله میبرند، بیمهابا داخل سختیها میشوند.
فَإِنْ فَخَرُوا يَوْماً أَتَوْا بِمُحَمَّدٍ *** وَ جِبْرِيلَ وَ الْفُرْقَانِ وَ السُّوَرَاتِ
اگر آنها یک روزی فخر کنند، محمد(ص) و جبرئیل و قرآن و سورهها را میآورند تا به آنها افتخار کنند.
وَ عَدُّوا عَلِيّاً ذَا الْمَنَاقِبِ وَ الْعُلَى *** وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ خَيْرَ بَنَاتِ
و در روز فخر، علی(ع) را صاحب منقبت و بزرگی و فاطمهٔ زهرا(س) را بهترین دختران اهل عالم میشمارند.
وَ حَمْزَةَ وَ الْعَبَّاسَ ذَا الْهَدْي وَ التُّقَى *** وَ جَعْفَرَهَا الطَّيَّارَ فِي الْحُجُبَاتِ
و به حمزه و عباسِ صاحب هدایت و تقوا و جعفر طیار که در غرفات بهشت است، فخر میکنند،
أُولَئِكَ لَا مَنْتُوجُ هِنْدٍ وَ حِزْبُهَا *** سُمَيَّةَ مِنْ نُوْكَى وَ مِنْ قَذَرَاتِ
این طایفه از هند جگرخوار و حزب بنامیه که همنام احمقان و از پلیدیهاست، نیستند.
سَتُسْأَلُ تَيْمٌ عَنْهُمُ وَ عَدِيُّهَا *** وَ بَيْعَتُهُمْ مِنْ أَفْجَرِ الْفَجَرَاتِ
تَیْم [یعنی ابوبکر] و عَدیّ [یعنی عمر]، بهزودی دربارهٔ آنان موردسؤال قرار میگیرند و بیعت آنها (تیم و عدی) از بدترین گناهان بود.
هُمُ مَنَعُوا الْآبَاءَ عَنْ أَخْذِ حَقِّهِمْ *** وَ هُمْ تَرَكُوا الْأَبْنَاءَ رَهْنَ شَتَاتِ
آنها پدران را از حقشان منع کردند و پسران را در اطرافِ عالم پراکنده ساختند.
وَ هُمْ عَدَلُوهَا عَنْ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ *** فَبَيْعَتُهُمْ جَاءَتْ عَلَى الْغَدَرَاتِ
و آنها خلافت را از وصی و جانشینِ محمد(ص) منحرف کردند و بیعتشان از راه فریبکاری پیش آمد.
وَلِيُّهُمُ صِنْوُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ *** أَبُو الْحَسَنِ الْفَرَّاجُ لْلَغَمَرَاتِ
والی و امام ایشان برادرِ محمدِ پیغمبر(ص) و ابوالحسن [علی بن ابیطالب] زداینده غمها از دل پیامبر بود.
مَلَامِكُ فِي آلِ النَّبِيِّ فَإِنَّهُمْ *** أَحِبَّايَ مَا دَامُوا وَ أَهْلُ ثِقَاتِي
سرزنشکردن را در محبت من به آل پیامبر رها کن؛ زیرا مادامی که آنها هستند، آنها دوستان و مورداعتماد من هستند.
تَحَيَّزْتُهُم رُشْداً لِنَفْسِي وَ إِنَّهُمْ *** عَلَى كُلِّ حَالٍ خِيرَةُ الْخَيَرَاتِ
من آنها را برای رشد خود اختیار کردم؛ زیرا که ایشان در همه احوال، بهترینِ بهتراناند.
نَبَذْتُ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ صَادِقاً *** وَ سَلَّمْتُ نَفْسِي طَائِعاً لِوُلَاتِي
محبت خود را از روی صدق، بهسوی آنان افکندم و جان خود را با میل و رغبت به امامان خود سپردم.
فَيَا رَبِّ زِدْنِي فِي هَوَايَ بَصِيرَةً *** وَ زِدْ حُبَّهُمْ يَا رَبِّ فِي حَسَنَاتِي
پس پروردگارا، بصیرت و بینایی مرا در دوستی ایشان زیاد کن و ثواب این دوستداشتن آنها را در نیکیهای من بیفزای.
سَأَبْكِيهم مَا حَجَّ لِلَّهِ رَاكِبٌ *** وَ مَا نَاحَ قُمْرِيٌّ عَلَى الشَّجَرَاتِ
مادامی که سواران برای خدای حج میکنند و مادامی که قُمریها بر درختان آواز میدهند، من آب از دیده میبارم.
وَ إِنِّي لَمَوْلَاهُمْ وَ قَالَ عَدُوُّهُمْ *** وَ إِنِّي لَمَحْزُونٌ بِطُولِ حَيَاتِي
بهدرستی که من دوست ایشان و دشمنِ دشمنان آنها هستم و بهخاطر طول عمر خود، اندوهناکم [چون میخواهم زودتر به ایشان برسم].
بِنَفْسِي أَنْتُمْ مِنْ كُهُولٍ وَ فِتْيَةٍ *** لِفَكِّ عَنَاةٍ أَوْ لِحَمْلِ دِيَاتِ
جانم فدای پیر و جوان شما باد؛ چراکه از سرکشان جدایید و دیهها را خود برعهده گرفتید.
وَ لِلْخَيْلِ لَمَّا قَيَّدَ الْمَوْتُ خَطْوَهَا *** فَأَطْلَقْتُهُمْ مِنْهُنَّ بِالذَّرَبَاتِ
و بهخاطر نجاتدادن سوارانی که در مخمصه افتاده و مرگْ آنان را در بند کشیده و شما آنان را نجات میدهید.
أُحِبُّ قَصِيَّ الرَّحْمِ مِنْ أَجَلِ حُبِّكُمْ *** وَ أَهْجُرُ فِيكُمْ زَوْجَتِي وَ بَنَاتِي
من افراد بیگانه را تنها به این علت که دوستدار شما هستند، دوست میدارم و از همسر و دختران خود [در صورتی که دشمن شما باشند] دوری میگزینم.
وَ أَكْتُمُ حُبَّيْكُم مَخَافَةَ كَاشِحٍ *** عَنِيدٍ لِأَهْلِ الْحَقِّ غَيْرِ مُوَاتٍ
و دوستداشتن شما را از ترس دشمنِ معاندِ اهل حق، برای تقیه پنهان میکنم.
فَيَا عَيْنُ بَكِّيهِمْ وَ جُودِي بِعَبْرَةٍ *** فَقَدْ آنَ لِلتِّسْكَابِ وَ الْهَمَلَاتِ
پس ای چشم، برای آنان گریه و جود کن! پس بهدرستی که اکنون زمان کشیدن آب و ریختن آن از چشم است.
لَقَدْ خِفْتُ فِي الدُّنْيَا وَ أَيَّامِ سَعْيِهَا *** وَ إِنِّي لَأَرْجُو الْأَمْنَ عِنْدَ وَفَاتِي
پس بهدرستی که در دنیا و روزهای سختی آن از دشمنان ترسیدم و امید دارم که بعد از وفاتم، در امنیت باشم.
أَ لَمْ تَرَ أَنِّي مُذْ ثَلَاثُونَ حِجَّةً *** أَرُوحُ وَ أَغْدُوا دَائِمَ الْحَسَرَاتِ
آیا نمیبینی که مدت سی سال است که من روز را شب و شب را روز میکنم و پیوسته در حسرتم؟
أَرَى فَيْئَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّماً *** وَ أَيْدِيَهِمُ مِنْ فَيْئِهِمْ صَفِرَاتِ
چراکه میبینم غنیمت و حق آنان در میان غیر ایشان تقسیم شده و دست آنان از غنیمت و حق خودشان خالی است.
وَ كَيْفَ أُدَاوِي مِنْ جَوًى بِيَ وَ الْجَوَى *** أُمَيَّةُ أَهْلُ الْكُفْرِ وَ اللَّعَنَاتِ
حزن و اندوهی را که به من رسیده، چگونه مداوا کنم، درحالیکه این اندوه از بنیامیه است که اهل کفر و اهل لعنت هستند؟
وَ آلُ زِيَادٍ فِي الْحَرِيرِ مَصُونَةٌ *** وَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ مُنْهَتَكَاتٌ
آلزیاد در جامههای ابریشمی محفوظاند و خاندان رسول خدا، با جامههای کهنه به سر میبرند.
سَأَبْكِيهِمُ مَا ذَرَّ فِي الْأُفْقِ شَارِقاً *** وَ نَادَى مُنَادِي الْخَيْرِ بِالصَّلَوَاتِ
مادامی که خورشید در افق طلوع میکند و مادامی که مؤذّن به بهترین عمل که نماز است، ندا میکند، من به حال ایشان میگریم.
وَ مَا طَلَعَتْ شَمْسٌ وَ حَانَ غُرُوبُهَا *** وَ بِاللَّيْلِ أَبْكِيهِمْ وَ بِالْغَدَوَاتِ
و مادامی که آفتاب طلوع میکند و وقت غروب فرامیرسد، به هنگام شب و به وقت روز [یعنی در همه زمانها] بر شما میگریم.
دِيَارُ رَسُولِ اللَّهِ أَصْبَحْنَ بَلْقَعاً *** وَ آلُ زِيَادٍ تَسْكُنُ الْحُجُرَاتِ
کسی در دیار رسولالله نمانده، درحالیکه آلزیاد در حجرهها ساکناند.
وَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ تَدْمَى نُحُورُهُمْ *** وَ آلُ زِيَادٍ رَبَّةُ الْحَجَلَاتِ
گلوی آلرسولاللَّه بریده و به خون آغشته شده، درحالیکه آلزیاد حجلههای عروسی دارند.
وَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى حَرِيمُهُمْ *** وَ آلُ زِيَادٍ آمَنُوا السَّرَبَاتِ
آلرسولاللَّه را به اسیری برده و حرمت ایشان را رعایت نکردند؛ درحالیکه آلزیاد در منزلهای خود به ناز و نعمت، بیدغدغهٔ خاطر نشستهاند.
وَ آلُ زِيَادٍ فِي الْقُصُورِ مَصُونَةٌ *** وَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ فِي الْفَلَوَاتِ
آلزیاد در قصرهای خود محفوظ و آلرسولالله در بیابانها هستند.
إِذَا وَتَرُوا مَدُّوا إِلَى وَاتِرِيهِم *** أَكُفّاً عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتِ
اگر کسی از خاندان رسول خدا شهید شود، تنها دستان خود را سوی قاتل دراز میکنند و قادر به گرفتن خونبها نیستند.
فَلَوْ لَا الَّذِي أَرْجُوهُ فِي الْيَوْمِ أَوْ غَدٍ *** تَقَطَّعُ نَفْسِي إِثْرَهُمْ حَسَرَاتِ
اگر به کسی که امروز یا فردا خواهد آمد امید نداشتم، در حسرتهای بیشمار جان میدادم.
خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ *** يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَكَاتِ
خروج امام مهدی، قطعا رخ خواهد داد و او با نام خدا و برکاتش، قیام خواهد کرد.
يُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ *** وَ يَجْزِي عَلَى النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ
میان ما، هر حق و باطلی را تمییز خواهد داد و جزای نعمتها و نقمتها را خواهد داد.
فَيَا نَفْسُ طِيبِي ثُمَّ يَا نَفْسُ فَأَبْشِرِي *** فَغَيْرُ بَعِيدٍ كُلُّ مَا هُوَ آتٍ
پس ای جان، خوشحال باش و بر تو بشارت باد که هرآنچه خواهد آمد، دور نیست.
وَ لَا تَجْزَعِي مِنْ مُدَّةِ الْجَوْرِ إِنَّنِي *** أَرَى قُوَّتِي قَدْ آذَنَتْ بِثَبَاتِ
و از درازیِ سالیان ستم جزع مکن که میدانم قوت ما پابرجا خواهد بود.
فَإِنْ قَرَّبَ الرَّحْمَنُ مِنْ تِلْكَ مُدَّتِي *** وَ أَخَّرَ مِنْ عُمُرِي وَ وَقْتِ وَفَاتِي
اگر خداوند مهربان عمر مرا به آن دولت نزدیک گرداند و در اجل من تأخیر اندازد،
شَفَيْتُ وَ لَمْ أَتْرُكْ لِنَفْسِي غُصَّةً *** وَ رَوَّيْتُ مِنْهُمْ مُنْصُلِي وَ قَنَاتِي
موجب تسلّیخاطر من میشود و غصهای برای من نمیماند و شمشیر و نیزهٔ خود را از خون دشمنان سیراب میکنم.
فَإِنِّي مِنَ الرَّحْمَنِ أَرْجُو بِحُبِّهِمْ *** حَيَاةً لَدَى الْفِرْدَوْسِ غَيْرَ تَبَاتِ
من از بخشایندۀ بیمنت امیدوارم که به دوستی ایشان، حیات ابدی در فردوس به من دهد.
عَسَى اللَّهُ أَنْ يَرْتَاحَ لِلْخَلْقِ إِنَّهُ *** إِلَى كُلِّ قَوْمٍ دَائِمُ اللَّحَظَاتِ
باشد که خدا بر خلایق رحم کند؛ چراکه او پیوسته به همه اقوام، نظرِ لطف و رحمت دارد.
فَإِنْ قُلْتُ عُرْفاً أَنْكَرُوهُ بِمُنْكَرٍ *** وَ غَطُّوا عَلَى التَّحْقِيقِ بِالشُّبُهَاتِ
اگر سخن نیکی بگویم، آن را با سخنهای بد انکار میکنند و تحقیق حق را با شبهات میپوشانند.
تَقَاصَرَ نَفْسِي دَائِماً عَنْ جِدَالِهِمْ *** كَفَانِي مَا أَلْقَى مِنَ الْعَبَرَاتِ
نفْس من همیشه در جدال و نزاع با آنان کوتاه میآید و مرا اشک چشمی که میریزم کفایت میکند.
أُحَاوِلُ نَقْلَ الصُّمِّ عَنْ مُسْتَقَرِّهَا *** وَ أَسْمَاءِ أَحْجَارٍ مِنَ الصَّلَدَاتِ
[اینکه من بخواهم با موعظه و برهان بر آنها تأثیر بگذارم، مانند این است که] تلاش میکنم سنگ را از جای محکمش انتقال دهم و سنگهای سخت را شنوا کنم.
فَحَسْبِيَ مِنْهُمْ أَنْ أَبُوءَ بِغُصَّةٍ *** تَرَدَّدَ فِي صَدْرِي وَ فِي لَهَوَاتِي
پس بس است مرا اندوهی از ایشان که گلوگیر شده و نمیتوانم فروبرم و نه بر آورم؛ اندوهی که پیوسته در سینه و حلقم سرگردان است.
فَمِنْ عَارِفٍ لَمْ يَنْتَفِعُ وَ مُعَانِدٍ *** تَمِيلُ بِهِ الْأَهْوَاءُ لِلشَّهَوَاتِ
پس برای عارف فایده ندارد و برای معاندی که هوس او را به شهوات متمایل میکند، سودی ندارد.
كَأَنَّكَ بِالْأَضْلَاعِ قَدْ ضَاقَ ذَرْعُهَا *** لِمَا حَمَلَتْ مِنْ شِدَّةِ الزَّفَرَات
گویا تو را استخوانهای سینه تنگ گشته، بهخاطر آنچه از سختیها در خود دارد.