تفسیر قرآن

مقاله متوسط
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ارزیابی نشده
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از علم تفسیر)
علم تفسیر
تفسیرهای مهم
شیعیتفسیر ابو الجارودتفسیر قمیکتاب التفسیر (عیاشی)تفسیر التبیانتفسیر مجمع البیانتفسیر الصافیتفسیر المیزان
سنیتفسیر جامع البيان (طبری)المحرر الوجیز (ابن عطیه)تفسیر الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)تفسیر جلالین (سیوطی)
گرایش‌های تفسیری
تفسیر تطبیقیتفسیر علمیتفسیر عصریتفسیر تاریخیتفسیر فلسفیتفسیر کلامیتفسیر عرفانیتفسیر ادبیتفسیر فقهی
روش‌های تفسیری
تفسیر قرآن به قرآنتفسیر رواییتفسیر عقلیتفسیر اجتهادی
شیوه‌های نگارش تفسیر
تفسیر ترتیبیتفسیر موضوعی
اصطلاحات علم تفسیر
اسباب نزولناسخ و منسوخمحکم و متشابهاعجاز قرآنجری و انطباقمکی و مدنی


تفسیر از دانش‌های مرتبط با قرآن کریم است که تعریف‌های متعددی از آن ارائه شده، مانند «بيان معانى آيات قرآنى و كشف مقاصد و مداليل آن». واژه تفسیر همچنین برای اشاره به کتاب‌های حاوی تفسیر قرآن به کار می‌رود.

تفسیر قرآن از همان عصر نزول قرآن آغاز شده است. امام علی(ع) را می‌توان پس از پیامبر اکرم(ص) نخستین مُفسّر قرآن دانست که بسیاری از صحابه روایات تفسیری خود را از او نقل کرده‌اند. همچنین گروهی از صحابه همچون ابن عباس و ابی بن کعب، قرآن را تفسیر می‌کردند. پس از آنان، تابعین و تابع تابعین از ضرورت پرداختن به تفسیر غافل نشدند و آثاری تفسیری از خود به جای گذاشتند. در دوره‌های بعد، تفسیرها شکل فنی‌تری به خود گرفتند و تنوع تفاسیر، سبب پدیدآمدن روش‌های مختلف در تفسیر شد.

از مهم‌ترین دسته‌بندی‌های که می‌توان در تفسیر نام برد، تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر روایی و تفسیر عقلی است. همچنین از مهم‌ترین روش‌ها می‌توان از این روش‌ها نام برد: روش موضوعی، ترتیبی، تاریخی و ...

از مهم‌ترین تفاسیر شیعه می‌توان این تفاسیر را برشمرد: تفسیر قمی، تبیان، مجمع البیان، روض الجنان، تفسیر صافی، تفسیر المیزان.

مفهوم‌شناسی

تفسیر در لغت به معنای ایضاح و تبیین است. درباره ریشه این کلمه دو رأی وجود دارد:

  1. این واژه از مادّه فسر گرفته شده است. لغت‌شناسان برای این مادّه معانی متعددی ذکر کرده‌اند، از جمله بیان و توضیح دادن،[۱] آشکار ساختن امر پوشیده[۲] و کشف و اظهار معنای معقول[۳] که همه این معانی در مفهوم «‌تبیین و آشکار ساختن و اظهار کردن‌» مشترک‌اند. برخی «‌فسر‌» و «‌تفسیر‌» را مترادف یکدیگر دانسته‌اند[۴] اما به نظر می‌رسد که ــ به دلیل خصوصیت معنایی باب تفعیل که اغلب در معنای مبالغه و تکثیر است[۵] و با توجه به معانی ذکر شده برای «‌تفسیر‌» در کتب لغت[۶] ــ واژه تفسیر مبالغه معنای فَسر [۷] و به معنای آشکار نمودن مطالب معنوی و معقول همراه با سعی و اجتهاد باشد.[۸]
  2. این واژه مشتق از «‌سفر‌» و مقلوب آن است.[۹] این قول علاوه بر آنکه مبتنی بر قاعده اشتقاق کبیر [یادداشت ۱]می‌باشد که در زبان عرب رایج است،[۱۰] ناشی از آن است که برخی از لغت شناسان معنای اصلی مادّه سفر را کشف و آشکار شدن دانسته‌اند، [۱۱] با این توضیح که دو مادّه، علاوه بر لفظ، در معنا نیز مشابه‌اند. اما بررسی موارد استعمال این دو مادّه نشان می‌د هد که اولی بیشتر در مورد اظهار معنای معقول و آشکار کردن مطالب معنوی و دومی برای آشکار نمودن اشیای خارجی و محسوس استفاده می‌شود.[۱۲] چنان که راغب اصفهانی کاربرد اولی را برای بیان معنای معقول [۱۳] و کاربرد دومی را مختص به اعیان مادّی و خارجی[۱۴] دانسته است و امین خولی [۱۵] نیز همین نظر را تأیید کرده، ضمن این که در اشتقاق واژه تفسیر از هر یک از این دو مادّه تفاوتی قائل نیست زیرا هر دو در معنای «‌کشف و اظهار‌» مشترک‌اند.[۱۶] اکثر لغویان معتقد به دیدگاه نخست‌اند و در کتب خود به دیدگاه دوم اشاره‌ای نکرده‌اند.[۱۷]

همچنین گفته شده که اصل واژه تفسیر، سریانی است که در متون قدیمی این زبان به معنای شرح و توضیح کتاب مقدّس فراوان به کار رفته است.[۱۸]

کاربرد در قرآن

کلمۀ تفسیر یک بار در قرآن آمده و آن هم به معنای بیان و شرح است: وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرً‌ا (ترجمه:و براى تو مَثَلى نياوردند، مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى تو آورديم.)[فرقان–۳۳] زیرا در پاسخ مشرکان مکه که همواره پیامبر(ص) را مورد شماتت قرار می‌دادند و در نبوت و رسالت حضرت تشکیک می‌کردند، قرآن پاسخ می‌دهد: و کافران برای تو هیچ مثلی نیاوردند مگر آن که جوابی حق و خوش بیان‌تر برایت بیاوریم.

علامه طباطبائی دانش تفسیر را این چنین تعریف کرده است: «تفسير به معناى بيان معانى آيات قرآنى و پرده برداشتن از اهداف و مقاصد آنهاست.».[۱۹]

مهم‌ترین نکته در باب تفسیر عبارت از نقش این علم در پرده برداری از مدلول لفظ و بیان معانی است. در نتیجه، بیان معانی ظاهری لفظ که از ظاهر کلام به ذهن می‌رسد، تفسیر خوانده نمی‌شود و به تعبیر شهید صدر (م ۱۴۰۲ق): «‌پرده برداری و بیان در معنای تفسیر در جایی مطرح است که گزارش‌گرِ نوعی پنهان بودگی و پیچیدگی باشد تا از راه تفسیر کشف و زایل گردد. ولی در جایی که سخن با معانی ظاهری و زودرس روشن می‌شود و لفظ معنای آن را آگاهی می‌دهد، تفسیر نامیده نمی‌شود، زیرا از چیزی پنهان پرده برداری نکرده است».[۲۰] این تعریف برای محدودۀ تفسیر و میدان فعالیت این علم در فهم پیام قرآن بسیار مهم است، زیرا مشخص می‌کند کجا جای تفسیر و کجا جای برداشت از معنای ظاهری و ترجمان کلام است. سیوطی نیز در الاتقان این تعریف را ارائه کرده است: «‌تفسیر علمی است که از احوال قرآن از نظر دلالت بر مرادش متناسب با درک و فهم بشر بحث می‌کند».[۲۱]

آغاز تفسیر قرآن

تفسير قرآن از قديمى ترين اشتغالات علمى است كه دانشمندان اسلامى را به خود جلب و مشغول كرده است. و تاريخ اين نوع بحث كه نامش تفسير است، از عصر نزول قرآن شروع شده، و اين معنا از آيۀ كَمَا أَرْ‌سَلْنَا فِيكُمْ رَ‌سُولًا مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ (ترجمه:همان طور كه در ميان شما، فرستاده‌اى از خودتان روانه كرديم، [كه‌] آيات ما را بر شما مى‌خواند، و شما را پاك مى‌گرداند، و به شما كتاب و حكمت مى‌آموزد)[بقره–۱۵۱] به خوبى استفاده مي‌شود، چون مى فرمايد: همان رسولي كه كتاب قرآن به او نازل شد، آن كتاب را به شما تعليم مى‌دهد.

نگاهی به طبقات مفسران

صفحه‌ای از تفسیر ابن عباس - نسخۀ خطی ایاصوفیا

طبقه اول از مفسرين اسلام، جمعى از صحابه بودند مانند ابن عباس، و عبدالله بن عمر، و ابىّ ، و غير ايشان.[۲۲]

آن روز بحث از قرآن از چارچوب جهات ادبى آيات، و شان نزول آنها، و مختصرى استدلال به آيات براى توضيح آياتى ديگر، و اندكى تفسير به روایات وارده از رسول خدا(ص) در باب قصص و معارف مبدا و معاد، و امثال آن تجاوز نمی‌كرد.

در مفسرين طبقه دوم، يعنى تابعین چون مجاهد و قتاده و ابن ابى ليلى و شَعبى و سدى و ديگران نيز كه در دو قرن اول هجرت بودند، جريان به همين منوال بود. ايشان هم چيزى به آن چه مفسرين طبقه اول، و صحابه ، در طريقه تفسير سلوك كرده بودند، نيفزودند. تنها چيزى كه به آن اضافه كردند، اين بود كه بيشتر از گذشتگان در تفسير خود، روايت آوردند.[۲۳]

بعد از رسول خدا(ص) در عصر خلفا، فتوحات اسلامى شروع مى شود، و مسلمانان در بلاد فتح شده با فرقه هائى مختلف، و امت‌هایى گوناگون، و با علماى اديان و مذاهب مختلف آشنا می‌شوند و اين معاشرت و آميزش سبب مى‌شود بحث هاى كلامى در مسلمانان شايع شود.

از سوى ديگر در اواخر سلطنت امویان و اوائل عباسیان، يعنى در اواخر قرن اول هجرت، فلسفه يونان به زبان عربى ترجمه شده، در بين علماى اسلام انتشار يافت. و همه جا مباحث عقلى ورد زبان‌ها و نقل مجالس علماء شد و از سوى سوم مقارن با انتشار بحث‌هاى فلسفى، مطالب عرفانى و صوفى گرى نيز در اسلام راه يافته، جمعى از مردم به آن تمايل نمودند. و از سوى چهارم، جمعى از مردم سطحى به همان تعبد صرف كه در صدر اسلام نسبت بدستورات رسول خدا(ص) داشتند، باقى ماندند و بدون اينكه كارى به عقل و فكر خود داشته باشند، در فهم آيات قرآن به احاديث اكتفاء نموده و در فهم معناى حديث هم هيچگونه مداخله اى ننموده، به ظاهر آنها تعبد مى كردند. و اگر هم احيانا بحثى از قرآن مى كردند، تنها از جهات ادبى آن بود و بس. اين چهار عامل باعث شد كه روش اهل علم در تفسير قرآن كريم مختلف شود، علاوه بر اين چهار عامل، عامل مهم ديگرى كه در اين اختلاف اثر به سزائى داشت، اختلاف مذاهب بود كه آنچنان در ميان مسلمانان تفرقه افكنده بود، كه ميان مذاهب اسلامى هيچ جامعه اى، كلمه واحدى نمانده بود، جز دو كلمه (لا اله الا الله و محمد رسول الله)، و گر نه در تمامى مسائل اسلامى اختلاف پديد آمده بود.[۲۴]

در مسیحیت

هرمنوتیک که در فرهنگ مسیحیت علم تفسیر متون مقدس و به طور خاص تورات و انجیل است، جایگاهی نزدیک به علم تفسیر در اسلام دارد. البته، بر خلاف تفسیر قرآن که هدف از آن کشف و پرده برداری از معنای کلام است، در مسیحیت جنبۀ ارشادی و نو به نو شدن مفاهیم کتاب مقدس، متناسب با نیازهای روز معنا شده، گر چه به معنای شرح و تعقیب و توضیح کلمات پیچیده به معنای ساده هم آمده است.[۲۵]

ضرورت تفسیر

بایستگی تفسیر به ضرورت شناخت قرآن بازمی گردد. قرآن را باید شناخت و در زوایای آن کند و کاو کرد تا به ژرفا و درونمایه‌اش راه یافت و از رهنمودهایش پند گرفت. قرآن کریم در اهمیت تدبر و اندیشیدن در آیاتش سخن گفته است و مسلمانان را به مطالعه و تفکر در کلامش تشویق کرده است. در جایی می‌فرماید: كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَ‌كٌ لِّيَدَّبَّرُ‌وا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ‌ أُولُو الْأَلْبَابِ (ترجمه:[اين‌] كتابى مبارك است كه آن را به سوى تو نازل كرده‌ايم تا در [باره‌] آيات آن بينديشند، و خردمندان پند گيرند.)[ص–۲۹] از سوی دیگر، درست است که قرآن به زبان مردم نازل شده و کتابی مبین و آشکار است، اما به پیامبر(ص) دستور داده تا قرآن را شرح و توضیح دهد وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ‌ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُ‌ونَ (ترجمه:و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى، و اميد كه آنان بينديشند.)[نحل–۴۴] زیرا فهمیدن ظاهر معانی غیر از تفسیر است. هر کس عربی را به خوبی بداند، ظاهر معانی را در می‌یابد، اما به ژرفای آن جز با تلاش و کوشش و در اختیار داشتن ابزار و دانش‌های لازم نمی‌رسد.

گذشته از این، اگر کسی با دقت به مطالب قرآن توجه نماید درمی یابد که قرآن ویژگی‌هایی مخصوص به خود دارد که ضرورت تفسیر را در هر عصر و زمانی ایجاب می‌کند. برخی از این ویژگی‌های بدین قرار است:

  • معانی گوناگون: قرآن کریم معانی گوناگون دارد، ژرفناک و فراخناک است. امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: و إنّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه‌ (ترجمه: ظاهر قرآن زیباست و باطنش ژرف و ناپیداست. عجایب آن سپری نگردد و غرایب آن به پایان نرسد.[۲۶])
  • بیان فشرده مسائل: در قرآن، مسائل بسیار فشرده و با اشاره بیان شده است. در بیان عقاید و احکام به گونه‌ای موجز مطالب را می‌آورد و از ذکر خصوصیات و جزئیات پرهیز می‌کند که حتماً نیاز به تفسیر دارد. نمونۀ روشن آن در احکام نماز، روزه، حج و ده‌ها عمل عبادی و غیرعبادی است.
  • نزول تدریجی قرآن: قرآن در مدت ۲۳ سال نازل شده و شیوۀ آن به گونه‌ای است که مطالب در سوره‌های مختلف قرار می‌گیرد. از این روی در هر سوره نکته‌ای را بیان کرده که با کنار هم گذاشتن آن و پرده برداری از معانی می‌توان به درک کامل آن رسید.
  • منشأ غیبی وحی: وحی گنجینۀ علم الاهی و نازل شده از عالم غیب و متعلق به جهانی است بی‌نهایت وسیع‌تر از عالم حس و مادیت. نکات غیبی و نامأنوس با طبیعت مادی بشری درقالب سخنان متعارف ریخته شده است. در قرآن حقایقی چون ملائکه، جهان آخرت، عالم غیب، صفات الاهی، حرکات تکوینی و معجزات مطرح شده است. مأنوس شدن با این معانی نیاز به مقدمات و توضیح و تفسیر دارد.

امام خمینی:
قرآن ‏یک کتابی نیست که بتوانیم- ما یا کس دیگری- یک تفسیر جامعی آن طور که [سزاوار است بر آن ] بنویسد. علوم قرآن، یک علوم دیگری است ماورای آنچه ما می‌فهمیم. ما یک صورتی، یک پرده‌ای از پرده‌های کتاب خدا را می فهمیم، و باقی‌اش محتاج به تفسیر اهل عصمت است، که مُعلَّم( دانش آموخته) به تعلیمات رسول الله بوده اند.‏

بخش دوم: تفسیر سوره حمد از کتاب آداب الصلاة

اقسام تفسیر

مفسران از نظر روش و اسلوب و سلیقۀ بحث در استنباط معانی آیات قرآن و شکل ارائه اختلافات بسیاری دارند. هر یک از آنان قرآن را از زاویه‌ای و دیدگاهی و معلوماتی از پیش مورد مطالعه قرار داده، به گونه‌ای که تفاسیر هر یک با هم مختلف و برداشت‌ها از یکدیگر متفاوت و جهات آنها متمایز گشته‌اند. گروهی از مفسران تنها از نقطه‌نظر آثار و منقولات رسیده از معصومان(ع) و یا صحابی و تابعین پیامبر(ص) به فهم و درک آیات قرآن روی آورده‌اند و برای اجتهاد و درک مفسر جایگاهی قائل نیستند. لذا تمام اهتمامشان به نقل مأثورات و تکیه بر آن چیزی است که روایت شده است و بس. برخی دیگر، بر خلاف دستۀ پیش، آیات قرآن را تنها از زاویۀ عقل و کاوش‌های خردورزانه تفسیر می‌کنند و معیارهای عقلی و احیاناً دریافت‌های حسی را ملاک برداشت از پیام قرآن قرار داده‌اند.

از نظر گرایش و اسلوب و سلیقۀ بحث نیز در میان مفسران این چندگونگی وجود دارد: گروهی، آیات قرآن را تنها از نقطه‌نظر ادبیات و بلاغت و فصاحت قرآن مورد بررسی قرار داده و کتاب‌های تفسیری خود را مالامال از بحث‌های ادبی و بلاغی کرده، از این منظر به کلمات و آیات قرآن چشم دوخته‌اند. گروهی دیگر به مباحث فلسفی و کلامی توجه بیشتر کرده یا در شرایط تاریخی خاص مبارزات اعتقادی در میان مسلمانان، نقش اصلی را به توضیح این دسته از آیات مورد مناقشه داده‌اند و لذا صبغۀ تفسیر آنها مذهبی و کلامی شده است. گروهی دیگر به مسائل عرفانی و اشارات معنوی و تأکید بر مسائل اخلاقی و اشارات سیر و سلوکی روی آورده، جلوۀ تفسیر آنها در گرایش به این دسته از مباحث بوده است. و سرانجام، دسته‌ای دیگر به آیات هستی‌شناسی قرآن عنایت بیشتر نشان داده، آیاتی را که دربارۀ آفرینش آسمان‌ها و زمین، انسان و پدیده‌های طبیعی نازل شده، تفسیر کرده و با به کار گیری معلومات خود به تفسیر علمی قرآن روی آورده‌اند.

باید این روش‌ها را مورد شناسایی و بررسی قرار داد و عوامل گرایش به جهت‌گیری‌ها و گرایش‌های تفسیری را دریافت. بدون تردید، یکی از فواید شناخت تفسیر، آشنایی با روش‌هایی است که در زمینۀ شکل تفسیر و استنباط دیدگاه قرآن و رسیدن به فهم این کتاب آسمانی انجام گرفته، خواننده را با این آگاهی به روش‌های گوناگون رهنمون و به بهترین هدایت می‌کند.

آشنایی و بررسی روش‌ها، زمینۀ مقایسه میان تفاسیر و در نتیجه راه‌های رسیدن به پیام اصلی قرآن را مشخص می‌کند و به ما نشان می‌دهد که در میان راه‌های گوناگون، نزدیک‌ترین و بی‌خطرترین و جامع‌نگرترین راه کدام است.

از سوی دیگر، تجربۀ بشری و سیر تطور تفسیر این حقیقت را به ما نشان می‌دهد که بهترین راه‌ها را یک فرد نرفته است و همۀ حقیقت در پیش یک فرد نهفته نیست و ما در پایان راه برای گزینش بهترین روش نیستیم. باید همواره تلاش کنیم و معیارها و اصول را بشناسیم و با آگاهی به شناخت روش‌ها، بهترین تفاسیر را شناسایی کنیم. در پرتو این کوشش و کنکاش، پیام وحی متناسب با نیازها و پرسش‌ها دریافت می‌شود. اما نباید این نکته را از یاد ببریم که در میان این همه تنوع و این همه روش، برخی جنبۀ مبنایی دارند و از اصول و پایه‌های تفسیر به حساب می‌آیند و برخی اختلاف‌ها ریشه در معلومات و گرایش‌های اجتماعی مفسران دارد. از این جهت، آن چه مربوط به کیفیت طریق استخراج و پیام و کشف معانی قرآن می‌گردد و در سرنوشت فهم و درک تأثیر می‌گذارد، جزء مبانی تفسیری محسوب می‌شود، اما از روش‌ها و صبغه‌های تفسیری هم نمی‌توان غافل شد.


بر اساس منبع معتبر و مورد استفاده در نزد مفسر، اقسام تفسیر قرآن را می‌توان چنین معرفی کرد: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر مأثور، تفسیر اجتهادی، تفسیر فلسفی، تفسیر عرفانی.

همچنین، بر اساس روش کار مفسر، می‌توان این دسته‌بندی را برای تفاسیر ذکر کرد: تفسیر موضوعی، تفسیر تطبیقی، تفسیر عصری، تفسیر تاریخی، تفسی فقهی، تفسیر کلامی، تفسیر اجتماعی، تفسیر علمی.

تفسیر قرآن به قرآن

آنجا که مفسر از خود قرآن برای فهم آیه‌ای کمک بگیرد، تفسیر قرآن به قرآن نامیده می‌شود. خداوند در سورۀ قیامت به این امر اشاره می‌کند: فَإِذَا قَرَ‌أْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْ‌آنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ (ترجمه:پس هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن! سپس بيان (و توضيح) آن (نيز) بر عهده ماست!)[قیامت–۱۸ و ۱۹] همچنین دربارۀ قرآن می‌گوید: تبیان و بیان گر هر چیزی است: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ (ترجمه:و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است ... بر تو نازل كرديم.)[نحل–۸۹] چگونه ممکن است قرآن برای هر چیزی تبیان باشد، اما در آنجا که مردم از فهم خود قرآن سؤال می‌کنند در تمام قرآن پاسخ آن وجود نداشته باشد.[۲۷] به همین دلیل از دیر باز اصل «‌القرآن یفسّر بعضه بعضا‌»[۲۸] به صورت عام و قانونی برای تفسیر پذیرفته شده و در کلمات ائمۀ اطهار با تعبیرهایی چون «‌القرآن ینطق بعضه بعضاً و یشهد بعضه علی بعض‌»[۲۹] آمده و در جمله‌ای دیگر مسألۀ تصدیق برخی از قرآن نسبت به برخی دیگر مطرح شده است «‌و انّ الکتاب یصدق بعضه بعضاً».[۳۰] از این روی، می‌توان گفت نخستین منبع تفسیر قرآن، خود قرآن و بهترین روش، بلکه منحصرترین روش[۳۱] تفسیر قرآن به قرآن است که بارها پیامبر برای تبیین آیه‌ای از آیۀ دیگر کمک گرفته و ائمۀ اهل بیت و صحابه و تابعین این روش را به کار می‌گرفته‌اند.[۳۲]

تفسیر مأثور (نقلی)

منبع دوم برای بهره‌گیری مفسر، استفاده از سنت، یعنی اخبار نبوی و اهل‌بیت(ع) اوست. البته، در علوم قرآن این اصطلاح اعم از مراجعه به معصوم است و آثار منقول از صحابه، تابعین، و تابع تابعین را نیز شامل می‌شود. نمونۀ این دسته از تفاسیر در میان تفاسیر شیعی تفسیر علی بن ابراهیم، تفسیر عیاشی، نورالثقلین، و البرهان است. در میان تفاسیر اهل سنت نیز می‌توان از تفسیر طبری و الدر المنثور نام برد.

دربارۀ تفسیر مأثور توجه به نکات ذیل دارای اهمیت است:

  • روایات تفسیری آن چنان آلوده به روایات جعلی و دروغین و آثار تزویری و اسرائیلیات است که بازشناسی سره از ناسرۀ آن کاری است بس دشوار.
  • روایات تفسیری شامل همۀ آیات قرآن نمی‌شود و برای بسیاری از آیات، روایتی از پیامبر (ص) و اهل‌بیت(ع) نداریم و از این روی این ادعا که جز روش مأثور نباید راهی برگزینیم و در تفسیر تنها باید به مأثورات بسنده کنیم، به دور از واقع‌بینی است.

روش اجتهادی

یکی دیگر از منابع فهم قرآن و پرده برداری از معانی آیات، عقل و تلاش و اجتهاد مفسر است. عقل و کاوش‌های خردورزانه در تعالیم اسلامی جایگاه بس بلندی دارد و عموم قرآن پژوهان به این مهم اشاره کرده و جایگاه آن را در تفسیر بازگو کرده‌اند.[۳۳] امام علی(ع) دربارۀ اهمیت عقل در فهم آموزه‌های دین می‌فرماید: الدین لایصلحه الا العقل‌ (ترجمه: چیزی جز عقل دین را اصلاح نمی‌کند) [۳۴]

علامه طباطبائی (م۱۴۰۲ق) در استدلال به این منبع تفسیری و اهمیت آن می‌نویسد: اگر کتاب الاهی را تفحص کامل کرده، در آیاتش دقت شود، شاید بیش از ۳۰۰ آیه وجود دارد که مردم را به تفکر، تذکر و تعقل دعوت کرده یا به پیامبر(ص) استدلال را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی آموخته است. خداوند در قرآن حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورند و یا راهی را کورکورانه بپیمایند، حتی برای قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاک‌های آن را درک نمی‌کند علت آورده است.[۳۵]

دربارۀ این روش تفسیری چون و چراهای بسیار است. گروهی به موافقت و گروهی به مخالفت برخاسته‌اند. عنصر اجتهاد و بهره گیری از عقل در تاریخ تفسیر همواره دو سویه داشته است. سویه‌ای از آن محکوم و مطرود شناخته شده است و از آن تعبیر به تفسیر به رأی شده است و سویه‌ای از آن محترم شمرده شده، بدان ارج نهاده شده است و از آن تعبیر به تفسیر اجتهادی و ژرف نگری در معانی بلند قرآن شده است. به همین دلیل از قرن چهارم به بعد این روش گسترش یافت و مفسران بسیاری به این شیوه روی آوردند، تا جایی که عملاً روش مأثور متروک و مهجور گردید و اگر در دوره‌ای از تاریخ تفسیر گرایش به اخباری گری و سلفی گری رشد نمی‌کرد، این شیوه کاملاً حاکم می‌ماند.

بدون شک، یکی از عوامل این امر، روش اهل بیت پیامبر علیهم‌السلام در تفسیر قرآن است. اهل بیت پیامبر با تفسیر خود عملاً نشان دادند که چگونه می‌توان در آیات الاهی تدبر کرد. ژرف نگری در کلمات بی‌همتای الاهی نمود و قواعد فهم صحیح را در تفسیر به کار برد و خود را در قالب الفاظ محبوس نکرد. آنان با استناد به واژگان، قواعد ادبی، استناد به سیاق جمله، استظهار از آیات دیگر و چیدن چند آیۀ هم مضمون در کنار هم و بالاخره بهره گیری از نکات عقلی، پایه‌های صحیح تفسیر اجتهادی را نشان دادند.[۳۶]

با نگاهی به روایات مأثور از اهل بیت(ع) این شیوه‌ها مشاهده می‌گردد و عملاً راه و روش تفسیر اجتهادی به دست می‌آید. به همین دلیل شخصیت عظیمی چون شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) در مقدمۀ تفسیر تبیان می‌نویسد: گر چه ظاهر اخبار اصحاب ما دلالت دارد که تفسیر قرآن جز با خبر صحیح پیامبر(ص) جایز نیست و تفسیر به رأی ناصواب است، ولی آن چه ما می‌گوییم (تفسیر اجتهادی) نمی‌تواند در کلام خدا و پیامبرش دوگانگی باشد، از طرفی بگوید قرآن به زبان عربی و آشکار نازل شده و در مقابل بگوید نمی‌توان از ظاهر قرآن چیزی فهمید.[۳۷]

البته عوامل دیگری در حرکت تفسیر و گرایش به اجتهاد و عقل در تفسیر مؤثر بوده است. یکی از آنها، دگرگونی بزرگ در جهان اسلام با بنا شدن تمدنی عظیم و گسترش سرزمین‌های اسلامی بود. این دگرگونی‌ها، علوم و معارف اسلامی را دستخوش تحول کرد. حدیث، فقه، اصول، تفسیر، تاریخ و ادبیات، همه و همه تحث تأثیر تحولات فرهنگی و سیاسی قرار می‌گیرند. مسلماً یکی از عوامل این دگرگونی‌ها ارتباط جهان اسلام با جوامع و تمدن‌های دیگر بوده است. امواج گوناگون عقل بشری و میراث فرهنگ‌ها و تمدن‌های یونانی و ایرانی و هندی با معارف اسلامی در سراسر سرزمین‌های اسلامی تلاقی می‌کنند و طوفان‌های جدال و برخورد آرا را فراهم می‌سازند. مهم‌ترین این برخوردها با یهود و نصارا از اهل کتاب و فلسفۀ ثنویت است. عموماً خاصیت برخورد و تضارب آرا و طرح عقاید گوناگون، تحول آفرینی و آفاق گستری است که این خاصیت به دانش تفسیر سرایت می‌کند و تحول چشمگیری به وجود می‌آورد و روش تفسیر اجتهادی را به عنوان روشی عام و فراگیر میان دانشمندان مقبول می‌سازد.

تفسیر ترتیبی

شيوه رايج در تفسير قرآن از عهد تدوين تفسير تاكنون تفسير قرآن به ترتيب مصحف و تدوين قرآن، يعنى از سوره فاتحه تا سوره ناس، آیه به آيه و سوره به سوره، بوده است. به اين شيوه از تفسير تفسير ترتيبى گويند. نزديك به همه تفاسير پيشين، به جز پاره اى احكام القرآن هاى شيعى، به همين شيوه به تفسير پرداخته اند.

از تفسير ترتيبى با عناوين ديگرى نيز ياد شده است؛ شهيد صدر از آن با عنوان «تفسير تجزيئى» ياد كرده است. در مقابل آن نيز بر تفسير موضوعى عنوان «تفسير توحيدى» اطلاق كرده است. مراد از تفسير تجزيئى آن است كه مفسر آيات قرآن را با همان ترتيب پيوسته اى كه در مصحف شريف آمده اند تفسير كند. در تفسير تجزيئى مفسر با تجزيه آيه به چند جمله به تفسير كلمه به كلمه و جمله به جمله آن مى پردازد اما در مقابل، در تفسير توحيدى (موضوعى) مفسر همه آيات مربوط به موضوعى اعتقادى، اجتماعى، معرفتى يا ... را گردآورى كرده، آن ها را به عنوان يك واحد و يك كل در نظر گرفته، حقايق و اشارات موجود در آن ها درباره موضوع خاص را استخراج مى كند.

تفسیر موضوعی

بدون تردید، کلمۀ تفسیر موضوعی اصطلاحی است نو که اگر چه اصل آن از قبل معمول بوده است اما با این نام شناخته نمی‌شد. در مقام تعریف، تفسیر موضوعی روشی است برای تبیین یک موضوع با ملاحظۀ آیات هم موضوع و هم مضمون و نه هماهنگ با ترتیب و نظم موجود در قرآن. در این روش، مفسر آیات مختلف دربارۀ یک موضوع را در کنار یکدیگر قرار می‌دهد و با جمع بندی و تحلیل آنها، دیدگاه قرآن را در آن باره تبیین می‌کند.[۳۸] در تفسیر ترتیبی، فهم مدلول آیات قرآن یکی پس از دیگری به ترتیب مصحف است و در تفسیر موضوعی در جستجوی فهم و نظر قرآن حول یک سؤال یا موضوع است.

تفسیر تطبیقی

تفسیر تَطْبیقی یا تفسیر مُقارَن، یکی از روش‌های تفسیر قرآن است که معنای آیه با استفاده از مقایسه برخی دیدگاه‌های تفسیری با یکدیگر روشن می‌شود.[۳۹] با به کارگیری این روش، نقاظ ضعف و قوت دیدگاه‌های مختلف تفسیری، آشکار می‌شود و انسان می‌تواند دیدگاه تفسیری برتر را انتخاب کند.[۴۰] برخی محققان، تفسیر تطبیقی را بر سه قسمِ ۱. تفسیر تطبیقی بین قرآن و عهدین، ۲. تفسیر تطبیقی بین مذاهب اسلامی، ۳. تفسیر تطبیقی بین قرآن و علوم دیگر، تقسیم کرده است.[۴۱]

تفسیر علمی

در این روش تفسیری، مفسر می‌کوشد بین آیات قرآن و یافته‌های علم تجربی ارتباطی بیابد و به شرح آن بپردازد. از این روش، با دیدگاه مخالف و موافق، تعاریف مختلفی شده و در اغلب آنها به سخنان امام محمد غزالی (متوفی ۵۰۵) و نقد ابوالقاسم شاطِبی (متوفی ۵۹۰) استناد گردیده است. این دو اندیشمند پیشگام، به رغم اینکه تفسیر مستقلی بر قرآن ننگاشته‌اند، در بحث از علوم ضروری برای فهم قرآن، به این موضوع پرداخته‌اند که آیا می‌توان در تفسیر قرآن از علومی بهره گرفت که در زمان نزول قرآن برای مردم ناشناخته بوده است. غزالی موافق بهره گیری از این علوم است و به پیروی از آرای وی، زرکشی (متوفی ۷۹۴) و سیوطی (متوفی ۹۱۱) آرایی در تأیید تفسیر علمی ابراز داشته‌اند. همچنین از میان تفاسیر قدیمی، التفسیرالکبیر فخر رازی (متوفی ۶۰۶) را نمونه‌ای عملی از این روش دانسته‌اند. شاطبی نخستین مخالف این دیدگاه بوده است.

تفسیر عصری

شیوه‌ای نو در ارائۀ مباحث جهان بینی و اعتقادی و احکام است که مفسر با توجه به آگاهی‌هایی که کسب کرده و نیازهایی که در عصر خود درک نموده است، پیام قرآن را شرح می‌دهد. در ارائۀ مطالب به مسألۀ شرایط روحی مخاطبان و پرسش‌هایی که آنان دارند توجه می‌کند و از این روی، مطالب خود را مناسب و سازگار با دانش‌های نوین ارائه می‌دهد و همواره برای عقاید و اخلاقیات در جستجوی لباس نو و استدلال مناسب است.

مفسر عصری ضمن پاسخ گویی به شبهات و اشکالات عصر، همواره نظریات پیشین را مورد بررسی قرار می‌دهد وعقایدی را که قابل دفاع نمی‌داند یا موهوم می‌داند کنار می‌زند.

گرایش به تفسیر عصری آن‌گاه آشکار شد که گروهی از پژوهشگران قرآنی و تفسیرپژوهان متوجه این امر شدند که در چند دهۀ اخیر تفسیر به شکلی چشمگیر نو شده و مباحث جدید اجتماعی و علمی به تفسیر قرآن راه یافته که در گذشته سابقه نداشته است.[۴۲]

تفسیر تاریخی

از تفسیر تاریخی دو حرکت متفاوت برداشت می‌شود. برخی از مفسران، فعالیت تفسیری خود را بر مسائل تاریخی و بیان حوادث و وقایع و تفسیر و تحلیل تاریخ ملت‌ها و عوامل تعالی و تکامل و سقوط و انحطاط متمرکز می‌کنند.[۴۳] در گذشته‌های دور این دسته از تفاسیر در شکل محدود عمدتاً بر محور نقل قصه‌های قرآن می‌چرخید و افرادی چون ثعالبی نیشابوری (۳۵۰ – ۴۲۹ق) در تفسیر الکشف و البیان[۴۴] و ابوالفتوح رازی (میان سالهای ۴۸۰ – ۵۳۵) در تفسیر روض الجنان و مانند آنها را به خود مشغول کرده بود. البته این دسته از تفاسیر به شدت آلوده به نقل اسرائیلیات هستند و از روایات جعلی استفاده کرده‌اند.[۴۵]

برداشتی دیگر از تفاسیر تاریخی، تفسیرهایی است که با گرایش تاریخی به تبیین و توضیح واژه‌ها، کلمات و پیام‌های قرآن می‌پردازند. در روند تفسیر پابه پای نزول وحی، حوادث مربوط به آیات را پیگیری می‌کنند و در نزول هر آیه و سوره به دنبال شناخت اسباب و‌ شأن نزول و دیگر حوادث، معرفت احکام همچون آگاهی از موقعیت، فرهنگ، عقاید و آداب و رسوم مردمی هستند که قرآن در خطاب به آنان سخن گفته است. به همین دلیل، تفسیر این گروه عمدتاً به ترتیب نزول نگارش یافته است.

از جهات دیگری که در این دسته از تفاسیر مشاهده می‌شود، بررسی تاریخی واژه‌ها، نوع استعمال، بررسی ریشۀ کلمات و سیر تطور دلالت کلام و همچنین بررسی مثل‌ها، تشبیهات و استعارات قرآن است.[۴۶]

نمونۀ این تفاسیر، تفسیر الحدیث محمد عزّة دروزه (۱۳۰۵ – ۱۴۰۴ق)، بیان المعانی عبدالقادر ملاحویش آل غازی (زنده در ۱۳۸۴ق) و پا به پای وحی مهدی بازرگان (۱۲۸۶ – ۱۳۷۳ش) است که همگی به ترتیب نزول قرآن نگارش یافته، صبغه و تأکید آنان بر مسائل تاریخی در فهم قرآن است.

تفسیر فقهی

در اين گرايش تفسيرى، مفسر، آيات الاحكام يعنى آيات بيانگر احكام شرعى متعلق به اعمال مكلفان را تفسير و تبيين مى كند. تفسير فقهى در ميان ديگر گرايش هاى تفسير قرآن، اهميت و ضرورت ويژه‌اى دارد، زيرا قرآن كريم از ديدگاه همه مذاهب اسلامى مهم‌ترين منبع تشريع احكام و قوانين اسلامى است و اعتبار و حجيت سنت كه عمده احكام شرعى از آن استنباط و استخراج مى‌شود نيز به قرآن باز مى‌گردد.

برخى از تفاسير فقهى شيعه عبارت اند از:

  1. فقه القرآن اثر قطب الدین راوندی (م. ۵۷۳ق)؛
  2. كنز العرفان فى فقه القرآن اثر فاضل مقداد سيورى (م. ۸۲۶ق)؛
  3. زبدة البيان اثر مقدس اردبیلی (م. ۹۹۳ق)؛
  4. مسالك الافهام الى آيات الاحكام اثر فاضل جواد الكاظمى (م. ۹۶۰ق).

تفسیر فلسفی

گرایشی از تفسیر است که معلومات فلسفی و قواعد عقلانی بعضی مکتب‌های معروف فلاسفۀ اسلامی را در تفسیر قرآن راه می‌دهدو برای ادراک مقاصد اساسی قرآن از مظاهر وجود و خالق هستی سخن می‌گوید و اصول علم فلسفی را در زمینۀ مبدأ و معاد (آغازشناسی هستی و فرجام شناسی) و مسائل مختلف و حقایق جهان مورد بحث و تطبیق قرار می‌دهد.

نمونۀ تفسیر مکتب مشائی، تفسیر سوره توحید، فلق، ناس و برخی مباحث فلسفی دینی ابوعلی سینا (م ۴۲۸ق) است.[۴۷]

نمونۀ تفسیر اشراقی، در آثار شهاب الدین یحیی سهروردی مشهور به شیخ اشراق (۵۴۹ – ۵۸۷ق) به ویژه در کتاب تلویحات قابل جستجو است.

و سرانجام نمونۀ تفسیر مکتب حکمت متعالیه را در تفسیر القرآن العظیم ملاصدرا و مفاتیح الغیب او و نیز تفاسیر شاگردان این مکتب می‌توان پی جویی کرد.

تفاوت این سه مکتب مبنایی است، اما آن چه جامع نگرش و روش آنهاست، همان طرح آرای فلسفی و قواعد عقلانی در زمینۀ مسائل عام و کلی هستی و مظاهر آن در تطبیق با آیات قرآنی است.

تفسیر کلامی

در گرايش كلامى، مفسر از آيات قرآن براى دفاع از باورهاى مذهبى خويش يا پاسخ به شبهات مخالفان استفاده مى كند و در اين راه از استدلال هاى عقلى و كلامى نيز بهره مى گيرد. تفسير كلامى از شاخه هاى تفسير عقلى و اجتهادى است.

تفسیر عرفانی

تفسير عرفانى بر اين مبنا استوار است كه قرآن افزون بر ظواهر داراى بواطنى است كه از راه تصور يا از طريق كشف و شهود عرفانى مى‌توان به آن دست يافت. مفسران و قرآن پژوهان در تعريف اين روش تفسيرى ديدگاه يكسانى ندارند.

عارف در تفسير عرفانى بر مبناى تعاليم عرفانى يا ذوق وجدانى حاصل از شهود باطنى به تأويل ظواهر آيات قرآن مى‌پردازد. وجه تمايز اين نوع تفسير از ديگر روش هاى تفسيرى يكى به كار بردن «زبان اشارت» و مصطلحات ويژه‌اى است كه تجربه عرفانى آن را اقتضا مى‌كند و ديگرى منبع قرار دادن كشف و شهود است كه در ساير روش‌هاى تفسيرى اين منبع جايگاهى ندارد.

تفسیر ادبی

یکی از گونه‌های تفسیر، گرایش به مباحث ادبی و تأکید بر واژگان شناسی و پژوهش‌های لفظی برای کشف معانی قرآن است. این پژوهش‌ها با به کار گیری علوم ادبی همچون صرف، نحو، لغت و علم بلاغت انجام می‌گیرد.

تفسیر ادبی، در حقیقت گام نخست برای درک و دریافت کلام عربی است. از آنجا که قرآن با زبان عربی سخن گفته است، بنا بر این باید قواعد آن را شناخت.[۴۸]

گروهی از مفسران همواره گرایش و شیوۀ تفسیری آنان مبتنی بر مباحث ادبی بوده است. به عنوان نمونه ابوحیان اندلسی (۶۵۴ – ۷۴۵ق)، از ادیبان مشهور، تفسیر ادبی مهم و گسترده‌ای نگاشته است.[۴۹] از دیگر مفسران صاحب این گرایش، زمخشری (م ۵۳۸ق) صاحب تفسیر کشاف، و طبرسی(م ۵۴۳ق) صاحب تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع است. نمونه‌ای دیگر از این تفسیر را می‌توان در روش واژگان شناسی و تفسیر بلاغی دید.[۵۰]

البته گرایشی دیگر را نیز در تفسیر تفسیر ادبی می‌گویند، و آن این که با نثر و بیان ادبی و پردازش‌های هنری به نکات تربیتی هدایتی قرآن توجه بشود. مانند تفسیر فی ظلال القرآن از سید قطب.[۵۱]

تفسیر رمزی

تفسیر رمزی که‌گاه از آن به تفسیر باطنی تعبیر می‌شود، یکی از گرایش‌های تفسیری است که اساس و مبنای درک مقاصد قرآن را بر مطالبی بیرون از قرآن می‌داند و آیات قرآن را رمز آن و اشاره به آن می‌داند، بدون آن که لفظ و قواعد ادبی و ظاهر کلمات بر آن معانی دلالت داشته باشند و یا شاهدی متقن بر آن سخن از قرینۀ کلام یافت شود.

این روش معمولاً برای تأیید مبانی اعتقادی و زیربنای فکریِ مذهبی خاص استفاده می‌شود و تحت عنوان تفسیر معارف عرضه می‌شود که خارج از ظواهر لفظی است و مفسرانش معتقدند قرآن در این قسمت‌ها رازگویی کرده است.[۵۲]

باید بین این نوع گرایش رمزی با تفسیر اشاری و تفسیر عرفانی فرق بگذاریم، زیرا در تفسیر رمزی اولاً سابقۀ تأویلی پیش از اسلام هم وجود دارد و ثانیاً رموز و اشارات تأویلی بیش از آن که مبتنی بر کلام باشد، مبتنی بر آموزش از معلم است و دارای سنت و ناموس است.[۵۳]

آشکارترین نمونه‌های این تفسیر را در باطنی‌گری اسماعیلیه می‌توان دید. گروهی از اینان منکر ظواهر قرآن و شرع بوده، نسبت باطن به ظاهر را همچون نسبت مغز به پوست دانسته‌اند.[۵۴]

تفسیر اهل بیت

امامان شیعه مطالبی در تفسیر قرآن گفته‌اند که در آثار اصحاب و شاگردانشان به صورت مدوّن یا ضمن مباحث دیگر درج شده است. بر اساس آیه ۴۴ سوره نحل، تبیین قرآن وظیفه پیامبر اکرم و پس از رحلت ایشان، طبق حدیث متواتر ثقلین، بر عهده اهل بیت آن حضرت است. به اعتقاد شیعیان، پیامبر بر مرجعیت دینی و علمی اهل بیت خود تصریح کرده و تمسک به آنان را لازم شمرده است.[۵۵] از نظر شیعه، سخن امامان حکم سخن پیامبر را دارد و به شرط رعایت موازین و ملاکهای گزینش حدیث و استواری متن آن، احادیث ائمه دارای همان منزلت احادیث پیامبر است.[۵۶] به مقتضای مضمون روایتی که شیخ مفید[۵۷] از امام باقر آورده، ریشه گفته‌های ایشان به پیامبر و در نهایت به خداوند می‌رسد. در بیان امام صادق نیز میراث علمی ائمه بر گرفته از پیامبر است.[۵۸]

در جایی دیگر امام پنجم، ائمه اطهار را وارث علم پیامبران می‌داند[۵۹] و بر اساس آن، چون سخن استوار و هدایت آفرین در نزد آنهاست، مردم به هنگام نیاز باید به آنها مراجعه کنند.[۶۰] بنا به سخن امام صادق، [۶۱] ائمه اطهار، همانند علی(ع)، بر تفسیر قرآن احاطه کامل دارند. پیوند محکم میان حدیث ائمه و حدیث پیامبر، بویژه با توجه به روایتی از امام علی، [۶۲] روشن می‌شود. بر اساس این روایت، پیامبر تأویل و تفسیر آیات قرآن، از جمله عام و خاص، محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ، را به امام علی آموخت. حجیت و اعتبار سخنان ائمه در تفسیر، دلایل قرآنی و حدیثی دارد. بر اساس آیه تطهیر، ساحت اهل بیت از انواع پلیدی‌های گفتاری و کرداری مبرّاست که نتیجه منطقی آن، کامل بودن سخنان آنان است.[۶۳] بنا بر چندین حدیث، اهل بیت از مصادیق مسلّم اهل ذکرند.[۶۴] از این جهت ضرورت پرسش از اهل ذکر، که در آیه ۴۳ نحل بر آن تأکید شده، بدیهی است و در نتیجه، احادیث منقول از آنان از حجیت برخوردار است.[۶۵]

سخنان نقل شده از امامان شیعه درباره آیات قرآن، بیشتر در حوزه تفسیر محتوایی و مفهومی آیات است اما این سخن به این معنا نیست که آنان به شرح الفاظ یا بیان لغوی کلمات و آیات قرآن اهتمام نداشته‌اند،[۶۶]بلکه به این معناست که قرآن به لحاظ داشتن وجوه گوناگون، تفسیر یا تأویل‌های متفاوت را برمی‌تابد. بنابراین، به منظور ممانعت از تحریف محتوایی و مفهومی قرآن، ائمه اهتمام اصلی خود را به تفسیر محتوایی و مفهومی قرآن و ارشاد امت و عالمان به چگونگی بهره گیری از آن معطوف کردند. [۶۷] برخی گزارش‌های مرتبط با تاریخ قرآن، حکایت از وجود مصحفی به نام امام علی دارد. امام علی علیه‌السلام، که از مفسران بزرگ و داناترین صحابه از نظر وقوف و معرفت بر تنزیل و تأویل قرآن است، [۶۸] در این مصحف پس از جمع کردن آیات و تدوین آنها بر اساس ترتیب نزول، تأویل و تفسیر قرآن و از جمله آیات ناسخ و منسوخ را بیان کرده است. [۶۹] علاوه بر این، در نهج البلاغه بیانات فراوانی وجود دارد که به طور صریح یا ضمنی ناظر به تفسیر آیات قرآن است.[۷۰]

پس از امام علی، دیگر امامان با روش تفسیری قرآن به قرآن و ضمن اعتقاد به اینکه واژگان و آیات قرآن دارای مفاهیم عمیق و باطنی‌اند،[۷۱] به تفسیر آن پرداختند.

امام حسن و امام حسین علیهم االسلام صاحب مکتب تفسیری خاصی نبودند اما بر مبنای برخی روایات، آیاتی را تفسیر کرده‌اند.[۷۲]

بر اساس اشارات برخی متون تاریخی می‌توان به تلاش امام سجاد(ع) در تفسیر آیات قرآن، بویژه در مدرسه مدینه، پی برد. صحیفه سجادیه در کنار دیگر دعاهای آن حضرت، در واقع نوعی تفسیر و تبیین اشارات قرآن محسوب می‌شود. اقتباس‌ها، اشاره‌ها، استشهادها و به کارگیری آیات الاهی در این مجموعه بسیار است.[۷۳] تفسیر «‌عباد صالح‌» در دعای چهل و چهارم)، به مناسبت حلول ماه رمضان، با استناد به آیات قرآن، نمونه‌ای از این موارد است. از امام سجاد درباره فضل قرآن[۷۴] و‌شان نزول برخی آیات [۷۵] احادیثی نقل شده است و ایشان در تأویل برخی آیات، ائمه اطهار را مصداق یا تأویل آن آیات دانسته‌اند.[۷۶]

ابوالجارود زیاد بن منذر، از اصحاب امام باقر(ع)، روایات تفسیری آن حضرت را گردآوری کرده است.[۷۷] اقوال تفسیری امام بیشتر ناظر است به توضیح مشکلات یا بیان واژگان قرآنی با کمک خود آیات ــ که در حقیقت نوعی روش تفسیری قرآن به قرآن است [۷۸] ــ یا تأویل آیات به آنچه درباره ائمه اطهار رخ خواهد داد. [۷۹] همچنین، در مواردی ایشان به بیان آیات ناسخ و منسوخ و تفسیر جنبه‌های فقهی کلام خدا پرداخته‌اند. [۸۰]

احادیث امام صادق(ع) نیز در موضوعات گوناگون قرآنی، به صورت پراکنده، در کتابهای حدیثی و تفسیرهای روایی روایت شده است.[۸۱]

از مضامین موجود در روایات تفسیری اهل بیت میتوان به تفسیر آیات الاحکام و پاسخ به پرسشهای فقهی اشاره کرد. ائمه، افزون بر بهره گیری از روش قرآن به قرآن، در مواردی تفسیر خود را به بیانات پیامبر یا دیگر ائمه مستند ساخته‌اند.[۸۲] امامان دیگر، چون امام کاظم و امام رضا و امام هادی علیهم السلام، نیز در تفسیر، شیوه‌ای شبیه به روش امامان پیش از خود داشته‌اند؛ یعنی، یا تفسیر آنان با استناد به سایر آیات قرآن است[۸۳] یا با استناد به قول پیامبر و دیگر معصومان [۸۴] که نوعی تفسیر نقلی و روایی است یا به صورت بیان مصداق[۸۵] یا در قالب بیان مشکل واژه‌ای از واژگان قرآن.[۸۶]

تأویل

به سبب اختلاف موجود بین مفسران و صاحب‌نظران علوم قرآنی در معنای تأویل قرآن، دیدگاه‌های گوناگونی درباره نسبت بین تفسیر و تأویل ابراز شده است.[۸۷] برخی تفسیر و تأویل را به یک معنا دانسته‌اند. این قول که از ادیبان متقدمی چون ابوعبید قاسم بن سلاّم (متوفی ۲۲۴)[۸۸] و ابوالعباس مبرَّد (متوفی ۲۸۶)[۸۹] نقل شده، به عنوان دیدگاه مشهور مفسران متقدم مطرح است.[۹۰] برخی دیگر، از جمله محمدبن حبیب نیشابوری (متوفی۲۴۵)، این دیدگاه را نپذیرفته‌اند.[۹۱] ظاهراً واژه تأویل تقریباً از اواخر قرن سوم به عنوان اصطلاحی مکی برای شرح و توضیح آیات قرآن به کار می‌رفته و حدود یک قرن بعد واژه تفسیر جانشین آن شده است.[۹۲] هر چنداشاره به تفاوت بین تفسیر و تأویل در آثار متقدمانی چون مقاتل بن سلیمان،(متوفی ۱۵۰)[۹۳] طبری (متوفی ۳۱۰)[۹۴] و ماتریدی (متوفی ۳۳۳)[۹۵] به چشم می‌خورد، با این حال طبری و ماتریدی در نامگذاری آثار خود درباره شرح و توضیح آیات قرآن [۹۶] از واژه تأویل استفاده کرده‌اند. [۹۷]

به نظر راغب اصفهانی[۹۸] تفسیر بیشتر در الفاظ و مفردات، و تأویل بیشتر در معانی و جملات استعمال شده است، ضمن اینکه تأویل معمولاً در مورد کتب آسمانی به کار می‌رود و تفسیر در مورد کتب دیگر نیز کاربرد دارد.[۹۹]

در دوره‌های سپسین بسیاری از صاحب نظران، تأویل را اساساً مغایر با تفسیر دانسته‌اند، بدین معنا که تفسیر را ناظر به مباحث لفظی قرآن (شامل معانی واژه‌ها و عبارات) و تأویل را کوششی در جهت ترجیح یکی از دو یا چند احتمال معنایی یا کوششی برای دستیابی به معانی درونی آیات قرآن دانسته‌اند. مثلاً طبرسی با اینکه هر دو واژه را راجع به معنا و مفاهیم الفاظ می‌داند، تفسیر را به کشف مراد از لفظ مشکل و تأویل را به باز گرداندن یکی از دو احتمال به معنای مطابق با ظاهر معنا کرده است؛[۱۰۰] ابوطالب تغلبی[۱۰۱] تفسیر را متکفل بحث از معنای وضعی لفظ و تأویل را تفسیرِ معنای درونی آن دانسته است؛[۱۰۲] از نظر ماتریدی تفسیر عبارت است از قطع پیدا کردن بر مراد خدا از الفاظ و شهادت بر آن و تأویل، ترجیح دادن یکی از چند احتمال موجود درباره یک آیه است، بدون قطع و شهادت بر صحت آن.[۱۰۳] برخی متأخران، همین نظر را با تعبیرِ «‌دلالت تفسیر قطعی و دلالت تأویل ظنّی است»، بیان کرده‌اند.[۱۰۴] برخی نیز آنچه را که در قرآن به وضوح آمده یا شرح آن در سنّت وارد شده است، تفسیر می‌شمارند که به همین دلیل اجتهاد و رأی بدان راه ندارد، در حالی که تأویل یافته‌های دانشمندان عامل به معارف الاهی از کلام خداست.[۱۰۵] زرکشی [۱۰۶] به این رأی متمایل شده و معتقد است که فرق بین تفسیر و تأویل، ناشی از تفاوت بین منقول ومعقول است؛ به عبارت دیگر، تفسیرمنحصر در نقل اخبار و روایت و تأویل مبتنی بر اجتهاد و درایت است. [۱۰۷]در این میان، آلوسی [۱۰۸] معتقد است هیچ یک از آرای ارائه شده درباره فرق تفسیر و تأویل در عرف امروزی علوم قرآنی صحیح نیست، زیرا امروزه تأویل، بیان معانی ربانی و قدسی است که از طریق اشاره در قلوب عارفان جای میگیرد و تفسیر چیزی جز بیان معانی ظاهری عبارات و الفاظ نیست. ابن تیمیه[۱۰۹] نظریه‌ای متفاوت درباره تأویل داده و مراد قرآن را از این واژه، حقیقت خارجی الفاظ ــ در برابر تفسیر که صورت علمی لفظ است ــ می‌داند. ظاهراً وی اساس این نظر را از دیدگاه راغب اصفهانی گرفته است.[۱۱۰]

مبادی و اصول

اگر چه مفسران و دانشمندان علوم قرآنی آموختن علوم متعددی را برای مفسر لازم شمرده و در تعداد این علوم اختلاف کرده‌اند،[۱۱۱] مهم‌ترین این دانشها که مورد اتفاق بیشتر آنان است، بدین قرارند: علوم ادبی، شامل لغت و صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع؛ علوم قرآنی، شامل قرائات و شناخت ناسخ و منسوخ و اسباب نزول؛ علوم حدیث، شامل درایه و رجال؛ علوم دیگری نظیر اصول فقه و فقه و کلام و نیز علم موهبت.[۱۱۲]

مفسر با بهره گیری از علم لغت، معانی حقیقی و مجازی واژه‌های قرآن و با استفاده از صرف و نحو، ساختار الفاظ قرآن را به تنهایی و معانی آنها را در ترکیب با کلمات دیگر می‌شناسد و با کمک علوم معانی و بیان و بدیع، فصاحت و بلاغت آیات قرآن را که مطابق با اقتضای حال مخاطبان و حاوی اسلوب‌های بیانی از قبیل تشبیه و استعاره و مجاز است، کشف می‌کند. از سویی آگاه بودن مفسر از برخی مباحث علوم قرآن که در حکم مقدمه‌ای برای فهم و تفسیر قرآن است، مفسر را یاری می‌کند تا قرائت صحیح الفاظ قرآن و نیز ترتیب و اسباب و شرایط نزول آیات را دریابد. همچنین به دلیل ارتباط تنگاتنگ تفسیر با روایات، مفسر برای تشخیص روایات معتبر ناگزیر از شناخت متون حدیثی و آشنایی با شرح حال راویان است. علم اصول فقه نیز قواعدی در اختیار مفسر قرار می‌دهد که از طریق آنها به اقسام دلالت‌های کلام و شرایط حجیت آنها پی می‌برد. ضرورت آشنایی مفسر با علم فقه و کلام نیز از آن جهت است که بخش شایان توجهی از آیات قرآن شامل آیات احکام و نیز مباحث اعتقادی است. در میان علوم یاد شده، روش اکتساب علم موهبت متفاوت با سایر علوم است. مفسر این علم را از طریق عمل به دست می‌آورد و خداوند آن را به هر کسی که به دانسته‌های خویش عمل نماید، عنایت می‌کند.[۱۱۳] بر اساس این مطلب که در برخی از آیات[۱۱۴] و روایات[۱۱۵] به آن اشاره شده است، هر اندازه که شخص از طهارت نفسانی بالاتری برخوردار باشد، میزان فهم او از آیات قرآن بیشتر خواهد بود. آلوسی[۱۱۶] کسب این علم را برای مفسر ضروری نمی‌داند زیرا این امر با اصل فهم معانی قرآن ارتباطی ندارد و مرتبط با مقوله تأویل است.[۱۱۷]

رشیدرضا[۱۱۸] علوم مورد نیاز مفسر را به گونه‌ای دیگر مطرح نموده و به عقیده او آگاهی از این علوم لازمه مراتب عالی تفسیر است.

از دیگر اموری که در تفسیر قرآن باید مورد توجه قرارگیرد، استفاده از منابع معتبر است. این منابع بر چند قسم است: قسم اول منابع نقلی که عبارت‌اند از: قرآن، احادیث پیامبر(ص) و اهل بیت، اقوال صحابه و تابعین. مراجعه به برخی آیات قرآن برای تفسیر آیات دیگر علاوه بر آنکه روشی عقلایی است، از سوی اهل بیت و شاگردان مکتب آنها مورد استفاده بوده است.[۱۱۹] گفته‌های پیامبر اکرم به عنوان شارح و مبین قرآن[۱۲۰] و احادیث رسیده از امامان که نزد شیعه همانند روایات نبوی است،[۱۲۱] از مراجع مهم تفسیر است.

از سویی اقوال بزرگان صحابه به دلیل درک زمان نزول و همنشینی مستمر با پیامبر به عنوان یکی از منابع مهم تفسیر معرفی شده، که در کنار اقوال تابعین باید مورد توجه قرار گیرد. [۱۲۲] گفتنی است درباره حجیت اقوال تفسیری صحابه و تابعین و محدوده پذیرش آرای آنها میان صاحب نظران اختلاف است.[۱۲۳]

قسم دوم منابع لغوی است. این منابع از آن جهت حائز اهمیت‌اند که معانی و کاربردهای واژگان را در زمان نزول قرآن روشن می‌کنند. این معانی یا کاربردها ممکن است از متن قرآن یا روایات یا اقوال صحابه استخراج شود یا از آثار نظم و نثرِ به جای مانده از آن دوران (مانند اشعار جاهلی) به دست آید یا با مراجعه به فرهنگهای لغت متقدم و هر چه نزدیکتر به زمان نزول قرآن حاصل گردد.[۱۲۴] قسم سوم از منابع تفسیر را نیز قوه استنباط مفسر دانسته‌اند[۱۲۵] که برخی از آن به منبع عقل تعبیر کرده‌اند.[۱۲۶]

رعایت قواعد تفسیر که به کاربستن آنها برای ارائه تفسیر صحیح لازم است، اصل دیگری است که باید مفسر به آن توجه کند.[۱۲۷] نسبت این قواعد با تفسیر مانند نسبت اصول فقه با فقه و نسبت نحو با زبان عربی است.[۱۲۸] بسیاری از این قواعد در لابلای کتب تفسیر، اصول فقه، بلاغت و لغت پراکنده است و تا کنون به صورت جامع و دقیق گردآوری و تبیین نشده است. طیار[۱۲۹] این قواعد را به دو دسته عمومی و ترجیحی تقسیم کرده است. از نظر او قواعد عمومی، قواعدی است که مفسر در بیان معنای یک آیه ناگزیر از رعایت آنهاست و قواعد ترجیحی قواعدی است که برای گزینش یک رأی از میان اقوال موجود مفسران به کار گرفته می‌شود.[۱۳۰]

تفسیر قرآن بدون رعایت اصول ذکر شده و فراگرفتن علوم مورد نیاز، از مهمترین مصادیق تفسیر به رأی دانسته شده است. [۱۳۱]

تفسیر به رأی

بحث بر سر تفسیر به رأی از آنجا آغاز می‌شود که اگر مفسری برای فهم آیه، مستندی از روایات معصومان یا اقوال صحابه و تابعین یا رأی اجماعی مفسران پیشین را در اختیار نداشته باشد، آیا مجاز است به رأی و اجتهاد خود روی آورد.

دانشمندان از دیرباز نسبت به تفسیر به رأی و در پاسخ به اینکه آیا هر کس می‌تواند قرآن را تفسیر کند، دو موضع متعارض اتخاذ کرده‌اند. گروهی در این مورد سخت گرفته، تفسیر قرآن را با اجتهاد صرف جایز ندانسته هیچ کس، حتی دانشمندترین افراد، را مجاز به تفسیر قرآن نمی‌دانند، مگر آنکه قول خود را مستند به روایتی از پیامبر، صحابه یا تابعین کند.[۱۳۲]این گروه برای تأیید نظریه خود علاوه بر استناد به روایات نکوهش کننده تفسیر به رأی، دلایل دیگری ذکر کرده‌اند؛ از جمله اینکه تفسیر به رأی نسبت دادن چیزی به خدا بدون علم است و این امر در قرآن حرام شمرده شده است.[۱۳۳] دیگر اینکه برخی از صحابه و تابعین از تفسیر پرهیز داشته، در این امر بسیار سخت می‌گرفتند.[۱۳۴]

در مقابل، گروهی قرار دارند که تفسیر اجتهادی قرآن را با فرض شروطی برای مفسر جایز دانسته‌اند. اینان نیز در تأیید دیدگاه خود ادله‌ای آورده‌اند، نظیر این که آیات متعددی از قرآن، مسلمانان را به تدبر در قرآن تشویق کرده است،[۱۳۵] که این خود نشان دهنده جواز دخالت عقل و اجتهاد در فهم قرآن است. بعلاوه، اختلاف صحابه در تفسیر آیات قرآن حاکی از به کارگیری عنصر استنباط از سوی آنان در تفسیر است.[۱۳۶]

مفسران شیعه

نقش مفسران شیعه در جریان نگارش کتاب‌های تفسیری چشمگیر است. ابن عباس۶۸ق) شاگرد حضرت علی(ع) و دیگر صحابه چون ابن مسعود۳۲قجابر بن عبدالله انصاری۷۴قابی بن کعب۲۰قمیثم تمار۶۰ق) از مفسرانی هستند که در روشنگری مفاهیم و واژه‌های قرآن و یا نگارش کتابی در تفسیر نقش بسزایی داشتند.[۱۳۷]

در دوره‌های بعد این تلاش ادامه می‌یابد و در عصر تابعین، مفسران شیعی بسیاری به ارائه و تألیف تفسیر پرداخته‌اند. تفسیرنگاری در این دوره با تفسیر سعید بن جبیر۹۴ق) آغاز شد. به گفتۀ قتاده۱۱۸ق): سعید از همۀ تابعین به تفسیر داناتر بود.[۱۳۸] پس از وی، مجاهد بن جبر (درگذشته ۱۰۳ق) شاگرد ابن عباس است. او از ابن عباس روایت می‌کند. فضل بن میمون می‌گوید: از مجاهد شنیدم که می‌گفت قرآن را سه بار بر ابن عباس عرضه کردم و در هر بار آیه به آیه می‌خواندم و از او دربارۀ چگونگی نزول و چگونگی تفسیر آن می‌پرسیدم.[۱۳۹] بنا بر این، مجاهد شاگرد ابن عباس، و ابن عباس شاگرد حضرت علی(ع) است. اهل سنت اغلبِ روایات و آثار تفسیری خود را از مجاهد نقل می‌کنند. از دیگر شاگردان ابن عباس و متأثر از آموزش‌های وی در تفسیر، ابوصالح میزان بصری (م بعد از ۱۰۰ق) است. همچنین ابوعبدالله یمانی طاووس بن کیسان (م ۱۰۶ق) است که از اصحاب امام زین العابدین(ع) است و تفسیر را از ابن عباس نقل می‌کند. عطیة بن سعید العوفی (م ۱۱۱ یا ۱۱۴ق) از اصحاب امام باقر(ع) از همین دسته از تابعین است که تفسیری در ۵ جلد به عنوان تفسیر عطیه عوفی تألیف کرد. دیگر تابعین، یحیی بن یعمر۱۲۹ق) شاگرد ابوالاسود دوئلی (شاگرد حضرت علی (ع) و یکی از یاران نزدیک او)، محمد بن سائب (م ۱۴۶ق) از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع)، جابر بن یزید جعفی۱۲۸ق) از اصحاب امام باقر و اسماعیل بن عبدالرحمان کوفی ابو محمد قرشی معروف به «‌سدی کبیر‌» (م ۱۲۷ق) از اصحاب امام زین العابدین و امام باقر و امام جعفر صادق علیهم السلام است.[۱۴۰]

در دورۀ تابع تابعین این مسأله بیشتر گسترش می‌یابد و مفسران بسیاری از شیعه مبادرت به تألیف و تدوین کتاب‌های تفسیری می‌نمایند.

تفاسیر مهم شیعه

برخی از تفاسیر شیعی در دوره‌های مختلف تاریخی به قرار ذیل است:

تفسیر قمی: تفسیر علی بن ابراهیم قمی (م ۳۰۷) مشهور به تفسیر قمی از تفاسیر کهن شیعی، اثر علی بن ابراهیم قمی از فقیهان و محدثان نامی شیعه، معاصر امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) و از مشایخ و اساتید کلینی است. تفسیر وی یکی از مهمترین مصادر تفسیری شیعه و در زمره تفاسیر روایی است.

تفسیر عیاشی: تفسیر عَیاشی از مصادر حدیثی شیعه و اثر محمد بن مسعود عیاشی معروف به عیاشی (م ۳۲۰) است. وی از محدثان جلیل القدر شیعی و معاصر کلینی در عصر غیبت صغری بود. گرایش و سبک نگارش این تفسیر روایی است.

التبیان: التبیان فی تفسیر القرآن اولین تفسیر جامع شیعی به زبان عربی اثر محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی است که شامل تمام مباحث تفسیری و علوم قرآنی است و از تفاسیر کهن شیعی و مصادر تفسیری به شمار می‌آید.

تلخیص البیان: تَلخیصُ البَیان فی مَجازاتِ القُرآن کتابی به زبان عربی در بیان مفاهیم مجازی و استعاری قرآن، تألیف ابوالحسن محمد بن حسین شریف رضی، دانشمند شیعه نیمه دوم قرن چهارم هجری قمری (م ۴۰۶) است. این کتاب نخستین اثر مستقل درباره مجازها و استعاره‌های قرآن است.

مجمع البیان: مجمعُ البیان فی تفسیر القُرآن نوشته فضل بن حسن طبرسی (م ۵۴۸ق) یکی از مهم‌ترین تفاسیر جهان اسلام است که دانشمندان شیعه و سنی آن را مورد توجه قرار داده‌اند و از آن به عنوان یکی از منابع قدیم تفسیری یاد کرده‌اند که به نیکوترین صورت با الگویی مناسب و ضمن سرعنوانهای مکرر و ثابت تنظیم شده است. اهمیت مجمع، به خاطر جامعیت، اتقان و استحکام مطالب و ترتیب دقیق و تفسیر روشن و سودمند و انصاف در نقد و بررسی آراء است.

این تفسیر شامل مباحثی چون: قرائت، اعراب، لغات، بیان مشکلات، ذکر موارد معانی و بیان،‌شان نزول آیات، اخبار وارده در آیات و شرح و تبیین قصص و حکایات است. از نکات قابل توجه مجمع، مباحث تناسب آیات این تفسیر است که در ذیل نظم، پیوند نامعلوم و یا دیریاب آیات را با یکدیگر، توضیح می‌دهد و از این جهت، می‌توان گفت طبرسی از نادر مفسران شیعی است که به علم مناسبات توجه کرده است.

روض الجنان: رَوضُ الجِنان و رَوحُ الجَنان فی تفسیر القرآن اثر حسین بن علی الخزاعی النیسابوری معروف به ابوالفتوح رازی (م ۵۵۶) از متکلمان و محدثان امامیه در قرن ششم هجری قمری است. این کتاب که معروف‌ترین اثر ابوالفتوح رازی است به زبان فارسی نگاشته شده و یکی از مصادر کهن تفسیری شیعه برای مفسران پس از خود بوده است.

الصافی: تفسیر الصافی‏ یکی از آثار ملامحسن فیض کاشانی در تفسیر قرآن است که بیشتر با جنبه روایی و نقلی نگاشته شده و به علت اختصار و جامعیت، در اعصار مختلف مورد توجه و عنایت قرار گرفته است. فیض در تفسیر خود سعی کرده است، تفسیری پیراسته از اندیشه‏‌های گوناگون عرضه کند و از این رو نام «‌الصافی‌» را برای تفسیر خود انتخاب کرده است. این تفسیر، مباحث کلامی، عرفانی و ادبی را نیز دربردارد و مؤلف آن را در تفسیر الاصفی خلاصه کرده است.

تفسیر ملاصدرا: تفسیر ملاصدرا، مجموعه‌ای است از تفسیر برخی سوره‌های قرآن به عربی از ملاصدرا (م ۱۰۵۰ق). وی این تفسیرها را به صورت رساله‌های پراکنده و در مدتی کمتر از بیست سال نوشت. ملاصدرا قصد داشت تفسیری کامل و جامع بنویسد، ولی موفق نشد. وی در حدود ۱۰۴۰، کتاب مفاتیح الغیب لفتح خزائن العلوم المُبْرَأَة عن الشک و الریب را نوشت تا مقدمه‌ای بر تفسیر جامع او باشد. تفاسیر ملاصدرا به ترتیب سوره‌های قرآن تنظیم و در یک جلد، به کوشش شیخ احمد شیرازی به نام تفسیر ملاصدرا چاپ سنگی شد. سه بار نیز این رساله‌ها در هفت مجلد به نام‌های التفسیرالکبیر و تفسیر القرآن الکریم به چاپ رسیده است.

المیزان: المیزان فی تفسیر القرآن که بیشتر به تفسیر المیزان شهرت دارد از جامع‌ترین و مفصل‌ترین تفاسیر شیعی قرآن به زبان عربی است که در قرن چهاردهم هجری به قلم سید محمد حسین طباطبایی (۱۲۸۱ - ۱۳۶۰ش) نگاشته شده است. روش به کار گرفته شده در این کتاب تفسیر آیات قرآن به کمک سایر آیات قرآنی است.

خاورشناسان و تفسیر

آغاز؛ ردیه نویسی کشیشان

تفسیر پژوهی خاورشناسان، بر اساس نحوه مطالعات و آشنایی آنها با اسلام، به چند دوره تقسیم میشود. آغاز مطالعات قرآنی، ردیه نویسی کشیشان مسیحی بر ضد اسلام است. این دوره از اواخر قرن اول هجری آغاز شد و مشخصاً به فعالیتهای یوحنای دمشقی (ح ۳۵ـ۱۳۲/ ح ۶۵۵ـ۷۵۰) در این زمینه می‌توان اشاره کرد. وی ردیه‌ای بر اسلام نوشت و در آن مطالبی درباره قرآن آورد.[۱۴۱] وی ظاهراً با عربی آشنایی داشته و از متن اصلی قرآن استفاده می‌کرده است.[۱۴۲] در چندین سده بعد، تنها آگاهی غربیان از قرآن، ردیه‌های کشیشانی بود که اطلاعات خود را عموماً از منابع دست دوم و ردیه‌های دیگر گرفته بودند.[۱۴۳] نقطه عطف این دوره، ترجمه کامل قرآن به لاتینی به دستور پطرس مکرم (۴۸۵ـ۵۵۱/ ۱۰۹۲ـ۱۱۵۶) در حدود ۵۳۷ ـ ۵۳۸/ ۱۱۴۳ بود.[۱۴۴] این ترجمه همراه با چند متن دیگر، از جمله دو ردیه پطرس مکرم و نوشته هایی از پطرس آلفونسی (متوفی ۵۳۴/ ۱۱۴۰)، نخستین اثر جامع درباره قرآن و اسلام بود و نقش مهمی در شکل دادن ذهنیت اروپاییان در باب اسلام داشت.[۱۴۵]

مرحله جدید؛ مطالعات قرآنی محققان غربی

مطالعات قرآنی با چاپ تاریخ قرآن نولدکه در ۱۲۷۶ـ ۱۲۷۷/ ۱۸۶۰، وارد مرحله جدیدی شد. این کتاب، به سبب جامعیت طرح مباحث قرآنی آن، در پرداختن محققان غربی به مطالعات قرآنی بسیار مؤثر بوده است. سنّت قرآن پژوهی آلمان متأثر از مباحث فقه اللغه و مطالعات انجیلی بود. نخست گوستاو فلوگل (۱۲۱۸ـ۱۲۸۷/ ۱۸۰۲ـ۱۸۷۰) متن قرآن را در ۱۲۵۰/ ۱۸۳۴ منتشر کرد و در ۱۲۵۸/ ۱۸۴۲، «معجم قرآن» را برای آن فراهم آورد.[۱۴۶] قرآن پژوهان پس از نولدکه، همچون اوتو پرتسل (ح ۱۳۱۱ـ ۱۳۶۰/ ۱۸۹۳ـ۱۹۴۱) و گوتهلف برگشترسر (۱۳۰۳ـ۱۳۵۲/ ۱۸۸۶ـ ۱۹۳۳)، از شاگردان نولدکه و متأثر از پژوهشهای وی بودند. بحثهای مربوط به فقه اللغه و تفسیر در آثار رودی پارت (۱۳۱۹ـ۱۴۰۳/ ۱۹۰۱ـ ۱۹۸۳) و رژیس بلاشر (۱۳۱۸ـ۱۳۹۳/ ۱۹۰۰ـ۱۹۷۳) مطرح شده است.

رودی پارت در ترجمه قرآن به مطالعات تطبیقی کاربرد کلمات در قرآن توجه کرد و گزارشی از تحقیقات خود را در کتابِ «فهرست و شرح مباحث هم موضوع قرآن» به چاپ رساند. بلاشر در ترجمه قرآن و توضیح عبارات مبهم آن از اشعار عربی دوره جاهلیت و متون ادبی بهره برد. [۱۴۷] از دیگر قرآن پژوهان این دوره، آرتور جفری (ـ۱۳۸۴/ ـ۱۹۶۴)، ریچارد بل (۱۲۹۳ـ۱۳۷۱/ ۱۸۷۶ـ۱۹۵۲)، آلفونس مینگانا، و چارلز کاتلر توری بودند. برای قرآن پژوهان این دوره، مسئله تبیین و شناخت منابع قرآن در نقل مطالب عهدینی و دیگر کتابهای مقدس اهمیت ویژه‌ای داشت. [۱۴۸] پرسش قرآن پژوهان این بود که در قرآن تا چه اندازه از منابع یهودی و مسیحی استفاده شده است. نخستین بار آبراهام گایگر در کتاب «آنچه محمد از یهود اخذ کرده» این موضوع را مطرح کرد.[۱۴۹]

فعال‌ترین خاورشناس این دوره آرتور جفری بود که مقدمه المحرر الوجیز ابن عطیه‌اندلسی (متوفی ۵۴۶) والمبانی فی نظم المعانی را در کتاب مقدمتان فی علوم القرآن[۱۵۰] به چاپ رساند و دو مقاله درباره الهدایه و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن [۱۵۱] نوشت.[۱۵۲]

تحولات در مطالعات قرآنی

از اوایل دهه ۱۳۳۰ ش / ۱۹۵۰، مطالعات قرآنی، از حیث توجه به مسائل تفسیری، تحولاتی یافت. تغییرات حاصل از جریانهای نوگرا در تفسیرنگاری، که در مصر آغاز شده بود، مورد علاقه خاورشناسان قرار گرفت. قرآن پژوهان غربی نیز به تفسیرنگاری علمی و ادبی در مصر توجه کردند. یکی از مهمترین پژوهشگرانی که در این حوزه مطلب نوشت، ژاک ژومیه بود. وی درباره تفسیر المنار نوشته محمد رشیدرضا (متوفی ۱۳۱۴ ش / ۱۹۳۵) بر پایه تقریرات محمد عبده (متوفی ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵)، آرای امین خولی (بنیانگذار جنبش تفسیر ادبی قرآن در مصر)، الجواهر فی تفسیرالقرآن طَنْطاوی جوهری از تفاسیر علمی و جنبش تفسیرنگاری مصر بین سالهای ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۰ ش / ۱۹۴۷ـ۱۹۵۱ مقاله نوشت. [۱۵۳] مهم‌ترین پژوهش تفسیری در اوایل قرن بیستم، بعد از تاریخ قرآن نولدکه، کتاب «گرایشها در تفسیر اسلامی» نوشته ایگناتس گولدتسیهر بود. یوهانس مارینوس سیمون بالیون در تکمیل فصل آخر کتاب گولدتسیهر، جنبش تفسیرنگاری مصر میان سالهای ۱۳۰۰ـ۱۳۸۰/۱۸۸۰ـ۱۹۶۰ را بررسی کرده است. بالیون در مطالعه خود به بررسی آرای مفسرانی چون محمداحمد خَلَف اللّه، محمدکامل حسین و مفسران اردو زبانی چون ابوالکلام آزاد پرداخته است. یوهانس جانسن نیز درباره تفسیرنگاری در مصر کتابی نوشته است با عنوان «تفسیر قرآن در مصر جدید».

تک‌نگاری دربارۀ مفسران

تک نگاری درباره مفسران، از دیگر پژوهش‌های تفسیری خاورشناسان است. در این تحقیقات، زندگی مفسران و شیوه‌های تفسیری و آرای خاص آنان، مورد بحث قرارگرفته است. از این مطالعات می‌توان به تحقیقات مارک شارتیه، فریلند ابُت، عیسی بُلاطه، ایوُن یازبک حداد و دیونگ اشاره کرد. مارک شارتیه درباره تفسیر مصطفی محمود (مجادله لفهم عصری للقرآن) و محمداحمد خلف الله مقالاتی منتشر کرده است.[۱۵۴] فریلند ابت و چارلز آدامز، تفهیم القرآن ابوالاعلی مودودی، عیسی بلاطه، تفسیر ادبی با تکیه بر آرای عایشه عبدالرحمان بنت الشّاطی (التفسیر البیانی للقرآن الکریم)، یازبک حداد، فی ظلال القرآن سیدقطب و دیونگ جواهر طَنْطاوی جوهری را بررسی کرده‌اند.[۱۵۵]

آیه‌پژوهی

در سال‌های اخیر، روش دیگری در مطالعات تفسیری به وجود آمده است که می‌توان آن را «‌آیه پژوهی‌» نامید و به دو دسته تقسیم کرد: آیه پژوهی فقهی ـ کلامی و آیه پژوهی تاریخی. در این روش، تفسیر آیه با توجه به اهمیت فقهی، کلامی، یا تاریخی آن در تفاسیر گوناگون بررسی می‌شود. این روش در واقع بازسازی فهم تاریخی مفسران مسلمان از آیات قرآن است. مقالات جان برتن و هاوتینگ نمونه‌ای از مطالعات آیه پژوهی با تکیه بر مباحث فقهی ـ کلامی است. برخی مقالات اوری روبین مثالهایی از مقالات آیه پژوهی تاریخی‌اند.[۱۵۶] برخی مقالات اندرو ریپین در حوزه آیه پژوهی به صورت کتابی با نام «قرآن و سنّت تفسیری آن» منتشر شده است. بررسی تفاسیر کهن، همچون تفسیر جامع البیان عن تأویل‌ای القرآن و تفسیر هودبن مُحَکم هُوّاری اباضی و مُقاتِل بن سلیمان و برخی تفاسیر دیگر، موضوع تحقیقات مفصّل کلود ژیلیو بوده است.[۱۵۷]

شیوه‌های پژوهشی

در پژوهش متون کهن تفسیری، دو شیوه میان خاورشناسان وجود دارد:

  • شیوه اول، بررسی و تحلیل اَسناد روایات در متون تفسیری است. این روش مبتنی است بر تجزیه و تحلیل مطالب نقل شده در کتابهای شرح احوال و مقایسه سلسله سند روایات در تفاسیر گوناگون. از جمله این تحقیقات، مقالات آیزیا گولدفلد درباره تفسیر ابن عباس و مقاتل بن سلیمان و مقالات فرد لیم هویز درباره مُجاهِدبن جَبْر و حَمَدی صَمّود درباره یحیی بن سلام (متوفی ۲۰۰) است.[۱۵۸]
  • شیوه دوم، تحلیل ادبی متن تفاسیر است. این شیوه، ادامه کار گولدتسیهر در جعلی دانستن متون روایی و تفسیری است و بر آن است که با استفاده از معیارهای ادبی، تاریخ جعل روایات را مشخص کند. جان ونسبرا، مبدع این شیوه، شکل گیری روند تفسیرنگاری را در پنج مرحله روایی، فقهی، متنی، بلاغی و تمثیلی دانسته و مشخصات هر مرحله را ذکر کرده است.[۱۵۹]

مطالعات تفسیری باتوجه به مسائل کلامی، موضوع چند تحقیق بوده است، از جمله مقاله مانفرد گوتس درباره تأویلات القرآن ابومنصور ماتُریدی (متوفی ۳۳۳) و کتاب مایرمیخائیل بَراَشِر درباره تفاسیر کهن امامیه.

تفاسیر عرفانی، موضوع بحث گرهارت باورینگ، میشل آلار، پول نویا، گراملیش و گریل بوده است. مناخیم قسطر، خوری، ژرار لوکنت و گوردن نیوبی، قصص الانبیاء و مطالب مشابه عهدین را در تفاسیر اسلامی بررسی کرده‌اند.[۱۶۰] از کتابهایی که در این حوزه نوشته شده، «افسانه‌های انجیلی و فرا انجیلی در ادبیات عامیانه اسلامی» نوشته حییم شوارتس باوم است. این کتاب، به رغم ضعیف بودن و کم مایگی‌اش، به سبب آمدن کتاب شناسی مفصّلی از منابع این حوزه در آن، اهمیت فراوانی دارد.[۱۶۱] برانون ویلر (یکی دیگر از محققان این حوزه) و اسکات نوگل، «فرهنگ تاریخی انبیا در اسلام و یهودیت» را منتشر کردند و در مقدمه آن، کتاب شناسی مفصّلی از آثار این حوزه آوردند. ویلر در کتاب «انبیا در قرآن: مقدمه‌ای بر قرآن و تفسیرهای مسلمانان»، میان آرای مفسران اسلامی و ادبیات انجیلی مطالعه‌ای تطبیقی انجام داد. مهمترین پژوهش ویلر، کتاب «موسی در قرآن و تفاسیر اسلامی» است که در مجموعه مطالعاتِ قرآنی انتشارات کرزن منتشر شده است.

بازسازی تفاسیر غیرموجود

بازسازی تفاسیر غیرموجود یکی دیگر از موضوعات مورد توجه خاورشناسان بوده است. تحقیق مفصّل دانیل ژیماره درباره تفسیر قرآن ابوعلی جُبّایی نمونه‌ای از این مطالعات است. چاپ و تصحیح تفاسیر قرآن، چندان مورد توجه خاورشناسان نبوده است و در این زمینه فقط این آثار شایان ذکرند: چاپ مقدمه المبانی و المحرر الوجیز به کوشش آرتور جفری، چاپ مقدمه تفسیرالکشف و البیان ثعلبی (متوفی ۴۲۷) و خمس مائه آیه من القرآن مقاتل بن سلیمان به کوشش آیزیا گولدفلد.

کتاب «گرایشها در تفسیر اسلامی» گولدتسیهر، به سبب بحثهای جامع آن درباره شکل گیری دانش تفسیر و مکاتب تفسیری، از زمان انتشار تاکنون مرجع محققان بوده است. این کتاب کاستی‌هایی دارد که موجب نگارش مقالات و آثار تحقیقاتی برای تکمیل آن شده است. [۱۶۲] نیاز به متنی که جانشین کتاب گولدتسیهر شود، سبب شد که در ۱۳۶۴ ش / ۱۹۸۵ در دانشگاه کالگاری همایشی برگزار شود. مقالات عرضه شده در آن همایش، با نام «رهیافت‌هایی به تاریخ تفسیر قرآن» منتشر شده است. جلد بیست وپنجم از مجموعه چهل وهفت جلدی «شکل گیری جهان اسلام»، نیز حاوی برخی مقالات مهم تفسیری خاورشناسان است که به کوشش اندرو ریپین با نام «قرآن: شکل گیری تفسیر» گردآوری شده است.

عادل تئودور خوری، کشیش کاتولیک و مترجم قرآن، که در دانشکده الاهیات دانشگاه مونستر آلمان تدریس می‌کند، قرآن کریم را به آلمانی ترجمه و تفسیر کرده که در دوازده جلد منتشر شده است. وی ابتدا متن آیه، سپس ترجمه آن و بعد از آن تفسیر آیات را آورده و از موضوعات مورد توجه او، نکات صرفی و نحوی و اسباب نزول آیات بوده است. خوری از تفاسیر بیضاوی، ابن کثیر، فخر رازی، شیخ طوسی، علامه طباطبائی و دیگر تفاسیر بهره برده است.

کتاب‌شناسی تحقیقات تفسیری خاورشناسان

کتاب شناسی‌هایی نیز از تحقیقات تفسیری خاورشناسان تهیه شده است، از جمله کتاب شناسی مطالعات قرآنی به زبانهای اروپایی (تهران ۱۳۸۰) تألیف مرتضی کریمی‌نیا، آثار منور احمد انیس و اندرو ریپین، و گزارش کوتاه نجیب عقیقی.[۱۶۳]

پانویس

  1. جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ ذیل «‌فسر‌».
  2. ابن منظور؛ فیروزآبادی؛ مرتضی زبیدی، ذیل «‌فسر‌».
  3. راغب اصفهانی، ۱۳۳۲ش؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر»؛ برای معانی دیگر رجوع کنید به فراهیدی؛ جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ ذیل «‌فسر »؛ زرکشی، ج۲، ص۱۴۷ـ ۱۴۸.
  4. فراهیدی؛ ابن درید؛ جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ فیروزآبادی؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر‌».
  5. رضی الدین استرآبادی، قسم ۱، جزء ۱، ص۹۲.
  6. برای نمونه رجوع کنید به ابن منظور؛ فیروزآبادی؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر‌» .
  7. فیومی؛ شرتونی؛ ذیل «‌فسر‌» .
  8. رجوع کنید به ابن عاشور، ج۱، ص۱۰؛ معرفت، ج۱، ص۱۳ـ۱۴.
  9. مقدمتان فی علوم القرآن، ص۱۷۳؛ ابوالفتوح رازی، ج۱، ص۲۳ـ۲۴؛ زرکشی، ج۲، ص۱۴۷؛ سیوطی، ج۴، ص۱۹۲؛ طریحی، ذیل «‌فسر‌» .
  10. رجوع کنید به تهانوی، ج۱، ص۲۰۷؛ صالح، ۲۰۰۰، ص۱۸۶.
  11. ابن فارس؛ ابن منظور؛ ذیل «‌سفر‌» .
  12. برای نمونه‌های کاربرد این دو واژه در زبان عربی رجوع کنید به ابن منظور؛ فیومی؛ مرتضی زبیدی، ذیل «‌فسر »، «‌سفر‌».
  13. ۱۳۳۲ش، همانجا.
  14. همان، ذیل «‌سفر‌» .
  15. دایرة المعارف الاسلامیه، ج۹، ص۴۱۱.
  16. رجوع کنید به همانجا.
  17. برای نمونه رجوع کنید به فراهیدی؛ ابن درید؛ جوهری؛ ابن فارس؛ ابن منظور؛ مرتضی زبیدی؛ ذیل «‌فسر »، «‌سفر‌» .
  18. جفری، ص۹۲؛ نیز رجوع کنید به شهیدی، ص۱۳۲.
  19. طباطبائی، المیزان، الناشر منشورات اسماعيليان ج۱، ص۴.
  20. دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج۳ / ۴۷، «‌مقالۀ تفسیر».
  21. سیوطی، الاتقان، ج۴ / ۱۹۴.
  22. تذکر این نکته ضروری است که به دلیل جایگاه خاص ائمه اهل بیت علیهم السلام و لزوم توجه مستقل به نقش آنان در رشد معارف دینی، در این قسمت به آنان اشاره نشده است. آن چه در اینجا باید یادآور شد، آن است که بر اساس مدارک موجود، نخستین مفسر قرآن، علی بن ابی طالب (ع) بوده است. ر.ک: الامین، اعیان الشیعة، ج۱، ص۱۷۹.
  23. متأسفانه در بين آن روايات، احاديثى بود كه يهوديان جعل كرده، و در بين قصص و معارف مربوط به آغاز خلقت، و چگونگى ابتداء خلقت آسمان‌ها، و تكوين زمين، و درياها، و بهشت شداد، و خطاهاى انبياء و تحريف قرآن، و چيرهائى ديگر از اين قبيل دسيسه و داخل احاديث صحيح نمودند، و هم اكنون در پاره اى روايات تفسيرى و غير تفسيرى، از آن قبيل روايات ديده مى شود.
  24. ترجمه تفسیر المیزان، ص۷ - ۸.
  25. علم التفسیر، عزیز فهیم، ص۹ – ۱۱.
  26. نهج البلاغه، خطبه۱۸.
  27. المیزان، ج۱ / ۱۱.
  28. البرهان، ج۲ / ۳۱۵؛ الاتقان، ج۴ / ۲۰۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۱ / ۶؛ قانون تفسیر، ص۳۹۳؛ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص۲۹۹؛ التفسیر و المفسرون، ج۱ / ۳۷ – ۴۴.
  29. نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۳.
  30. نهج البلاغه، خطبۀ ۱۸.
  31. المیزان، ج۳ / ۸۷.
  32. تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامة الطباطبائی، ص۷۳.
  33. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲ / ۱۴۸؛ خویی، البیان فی تفسیر القرآن، خویی، ص۳۹۷؛ المیزان، ج۳ / ۷۵ – ۸۵؛ التفسیر و المفسرون، ج۱ / ۵۷ و ۲۵۵؛ المفسرون حیاتهم و منهجهم، ۴۰.
  34. غررالحکم، ج۱ / ۳۵۳.
  35. المیزان، ۵ / ۲۵۴ – ۲۵۶.
  36. نورالثقلین، ۱ / ۷۳۵، حدیث ۱۴۶.
  37. التبیان، ج۱ / ۴.
  38. تفسیر راهنما، ج۱ / ۳۹.
  39. تمیمی، اصول و قواعد التفسیر الموضوعی للقرآن، ۱۴۳۶ق، ص۱۱۶.
  40. عسگری، و شاکر، «آسیب‌شناسی مبانی و پیش‌فرض‌های کلامی و مذهبی تفاسیر تطبیقی»، ص۸۱.
  41. رضایی اصفهانی، منطق تفسیر قرآن (۳)، ۱۳۹۲ش، ص۷۲-۷۶.
  42. شرقاوی، اتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث؛ بنت الشاطی، القرآن و التفسیر العصری؛ مصطفی محمود، القرآن محاولة لفهم عصری؛ جمعی از نویسندگان، القرآن نظرة عصریة جدیدة؛ عبدالمجید المحتسب، اتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث؛ محمدحسین الذهبی، دراسة عامة عن التفسیر و الوانه فی العصر الحدیث (التفسیر و المفسرون، ج۲ / ۴۹۵)؛ احمد شرباصی، قصة التفسیر، ص۱۰۸.
  43. صغیر، المبادی العامة لتفسیر القرآن الکریم، ص۱۱۸.
  44. التفسیر و المفسرون، ج۱ / ۲۲۷.
  45. ابوشبهه، الاسرائلیات و الموضوعات فی کتب التفاسیر، ص۱۲۲ – ۱۴۷.
  46. الاطرقچی، التشبیهات القرآنیة و البیئة العربیة؛ سید احمد خلیل، دراسات فی القرآن، ص۱۵.
  47. رسائل ابوعلی سینا، ص۳۱۱ – ۳۳۴.
  48. خولی، مناهج تجدید، ص۳۰۷.
  49. المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۱۷۸.
  50. المفسرون حیاتهم و منهجهم، ص۴۴ – ۴۵؛ بنت الشاطی، التفسیرالبیانی للقرآن الکریم؛ امین الخولی، مناهج تجدید فی النحو و البلاغة و التفسیر و الادب، ص۲۷۱.
  51. بکری شیخ امین، التعبیر الفنی فی القرآن، ص۱۳۳.
  52. تأویل الدعائم، ج۱ / ۱۹، مقدمۀ عارف تامر.
  53. پیشین، ص۲۰؛ سنگلجی، کلید فهم قرآن، ص۴۳.
  54. تأویل الدعائم، ج۱ / ۲۶؛ ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۲ / ۲۴۳.
  55. رجوع کنید به خوئی، ص۳۹۷ـ ۳۹۸.
  56. طوسی، ۱۳۷۶ ش، ج۱، ص۸۶ ـ۸۷.
  57. ص ۴۲.
  58. رجوع کنید به کلینی، ج۱، ص۲۹۲ـ۲۹۳.
  59. رجوع کنید به همان، ص۲۳۱.
  60. کوفی، ص۲۵۷ـ ۲۵۸.
  61. رجوع کنید به عیاشی، ج۱، ص۹۳.
  62. همان، ج۱، ص۹۱ـ۹۲؛ ابن بابویه، ۱۳۶۳ ش، ج۱، ص۲۸۴ـ ۲۸۵.
  63. ر.ک: کلینی، ج۱، ص۲۶۰ـ ۲۶۱.
  64. ر.ک: حَسْکانی، ج۱، ص۴۳۲ـ۴۳۷.
  65. ر.ک: طباطبائی، ذیل نحل: ۴۳.
  66. ر.ک: عیاشی، ج۱، ص۳۰۶؛ ابن بابویه، ۱۳۶۱ ش، ص۱۳۹.
  67. ر.ک: ابن بابویه، ۱۳۶۱ ش، ص۱۳۳ـ۱۳۴؛ معرفت، ۱۴۱۸ـ ۱۴۱۹، ج۱، ص۴۶۹.
  68. حسکانی، ج۱، ص۳۹، ۴۷ـ۵۰.
  69. همان، ج۱، ص۳۶ـ ۳۸؛ مجلسی، ج۸۹، ص۴۰.
  70. برای آگاهی بیشتر از این قبیل موارد رجوع کنید به مصطفوی، ص۳۹ـ۱۵۰.
  71. صفار قمی، ص۱۹۶.
  72. ابن بابویه، ۱۴۱۰، ص۱۳۱؛ عمادالدین طبری، ص۲۴۰ـ۲۴۱.
  73. ر.ک: ص۱۴۱، ۱۴۷، ۲۷۱، ۲۸۳، ۲۸۵.
  74. ر.ک: کلینی، ج۲، ص۶۰۵، ۶۰۹، ۶۱۲.
  75. ر.ک: کوفی، ص۱۲۵، ۱۵۳ـ۱۵۴، ۱۵۹ـ ۱۶۰، ۳۶۶.
  76. ر.ک: کوفی، ص۳۱۴؛ ابن بابویه، ۱۳۶۱ش، ص۲۹۸؛ حسکانی، ج۱، ص۱۳۰.
  77. ابن ندیم، ص۵۹.
  78. برای نمونه رجوع کنید به عیاشی، ج۱، ص۱۵۰.
  79. (برای نمونه رجوع کنید به عیاشی، ج۳، ص۳۷؛ کلینی، ج۱، ص۲۵۱ـ۲۵۲.
  80. برای نمونه رجوع کنید به عیاشی، ج۱، ص۳۷۷؛ کلینی، ج۵، ص۳۶۰؛ ابن بابویه، ۱۴۰۱، ج۱، ص۲۷۸ـ۲۷۹.
  81. برای نمونه رجوع کنید به عیاشی، ج۱، ص۱۰۸، ۱۱۳، ۱۷۶؛ ابن بابویه، ۱۳۵۷ ش، ص۹۲ـ۹۳، ۱۴۹، ۱۵۴ـ ۱۵۵، ۱۵۷ـ ۱۵۸؛ درباره تفسیر منسوب به ایشان رجوع کنید به تفسیر امام جعفر صادق.
  82. عیاشی، ج۱، ص۳۱۲، ۳۵۸.
  83. برای نمونه رجوع کنید به عیاشی، ج۱، ص۱۲۱، ۱۳۳، ۲۰۲، ۳۸۶.
  84. برای نمونه رجوع کنید به همان، ج۱، ص۱۹۹، ۱۳۵.
  85. برای نمونه رجوع کنید به همان، ج۱، ص۲۸۱، ۳۹۲.
  86. برای نمونه رجوع کنید به همان، ج۱، ص۲۳۲.
  87. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به علوم القرآن عندالمفسرین، ج۳، ص۲۰۳ـ ۲۱۶؛ صغیر، ص۲۰ـ۲۳.
  88. سیوطی، ج۴، ص۱۹۲.
  89. طبرسی، ج۱، ص۸۰.
  90. ابن جوزی، ج۱، ص۴.
  91. رجوع کنید به زرکشی، ج۲، ص۱۵۲؛ سیوطی، همانجا.
  92. دایره المعارف دین ، ج۱۴، ص۲۳۶.
  93. ج۱، ص۲۵ـ۲۷.
  94. ج۱، ص۲۶.
  95. ر.ک: سیوطی، همانجا.
  96. به ترتیب: جامع البیان عن تأویل‌ای القرآن و تأویلات اهل السنه.
  97. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به دایره المعارف دین، همانجا؛ ماتریدی، مقدمه عوضین، ج۱، ص۲۳ـ ۲۵.
  98. راغب اصفهانی، ۱۴۰۵، ص۴۷.
  99. نیز ر.ک: به سیوطی، همانجا.
  100. نیز رجوع کنید به جرجانی، ص۷۲ـ۸۷.
  101. به نقل سیوطی ج۴، ص۱۹۳؛ حاجی خلیفه، ج۱، ستون ۳۳۴.
  102. نیز رجوع کنید به عسکری، ص۱۳۱.
  103. به نقل سیوطی، ج۴، ص۱۹۲.
  104. رجوع کنید به اهل، ص۵۸؛ صغیر، ص۲۳.
  105. رجوع کنید به زرکشی، ج۲، ص۱۵۰؛ سیوطی، ج۴، ص۱۹۴.
  106. ج ۲، ص۱۷۲.
  107. زرکشی، همانجا؛ سیوطی، ج۴، ص۱۹۳ـ۱۹۴، به نقل از ابونصرقشیری (متوفی ۵۱۴)؛ نیز رجوع کنید به خازن، ج۱، ص۱۵.
  108. ج ۱، ص۵.
  109. ج ۲، ص۱۰۳، ج۷، ص۴۴۴.
  110. دائره المعارف الاسلامیه، ج۹، ص۴۱۱.
  111. کافیجی، ص۱۰.
  112. رجوع کنید به راغب اصفهانی، ۱۴۰۵، ص۹۴ـ۹۶؛ کافیجی، ص۱۰ـ۱۲؛ سیوطی، ج۴، ص۲۱۳ـ ۲۱۵.
  113. راغب اصفهانی، ۱۴۰۵، ص۹۵ـ۹۶؛ کافیجی، ص۱۲.
  114. برای نمونه رجوع کنید به بقره: ۲۸۲؛ انفال: ۲۹؛ عنکبوت: ۶۹.
  115. برای نمونه رجوع کنید به قرطبی، ج۱۳، ص۳۶۴؛ ابن کثیر، ج۴، ص۸۷۹؛ فیض کاشانی، ج۱، ص۴۶۸؛ مجلسی، ج۴۰، ص۱۲۸.
  116. ج ۱، ص۶.
  117. برای تفصیل بیشتر درباره کاربرد علوم مذکور در تفسیر قرآن رجوع کنید به زمخشری، ج۱، صن؛ ابن جزی، ج۱، ص۶ـ ۸؛ ابوحیان غرناطی، ج۱، ص۵ ـ۷؛ سیوطی، همانجا؛ آلوسی، ج۱، ص۵ ـ۶؛ ابن عاشور، ج۱، ص۱۸ـ۲۷.
  118. ج ۱، ص۲۱ـ۲۴.
  119. طباطبائی، ج۱، ص۱۲؛ برای نمونه رجوع کنید به عیاشی، ج۱، ص۵۵، ۲۰۲؛ طبرسی، ج۷، ص۹۳.
  120. رجوع کنید به نحل: ۴۴.
  121. طوسی، ج۱، ص۴.
  122. ر.ک: سیوطی، ج۴، ص۲۰۸ـ۲۰۹.
  123. ر.ک: معرفت، ج۱، ص۳۰۷، ۴۳۱ـ۴۳۲.
  124. ر.ک: ابوحیان غرناطی، ج۱، ص۶؛ زرکشی، ج۲، ص۱۶۰، ۱۶۵.
  125. زرکشی، ج۲، ص۱۶۱.
  126. ر.ک: صغیر، ص۷۰؛ بابایی و دیگران، ص۳۱۱.
  127. طیار، ص۸۷.
  128. صباغ، ص۱۰.
  129. ص ۸۷، ۹۴.
  130. برای آگاهی از برخی قواعد تفسیر رجوع کنید به همان، ص۸۷ ـ۱۲۱؛ رومی، ص۱۳۶ـ۱۴۳.
  131. رجوع کنید به کافیجی، ص۱۲؛ سیوطی، ج۴، ص۲۱۶؛ ذهبی، ج۱، ص۲۶۶؛ شهیدی، ص۱۳۹.
  132. راغب اصفهانی، ۱۴۰۵، ص۹۳.
  133. رجوع کنید به اعراف: ۳۳.
  134. برای تفصیل بیشتر و پاسخ این دلایل رجوع کنید به زرقانی، ج۲، ص۵۴ ـ۵۷؛ ذهبی، ج۱، ص۲۵۷ـ۲۶۲).
  135. برای نمونه رجوع کنید به نساء: ۸۲؛ محمد: ۲۴.
  136. برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به زرقانی، ج۲، ص۵۷ ـ۵۹؛ ذهبی، ج۱، ص۲۶۲ـ۲۶۴.
  137. الذریعة، ج۴ / ۳۱۷.
  138. الاتقان، ج۴ / ۲۴.
  139. همانجا.
  140. اعیان الشیعة، ج۱ / ۱۲۵.
  141. ساهاس، ص۷۴، ۹۰ـ۹۳.
  142. ورستیخ، ص۵۴؛ قس ساهاس، ص۴۶.
  143. ورستیخ، ص۵۵؛ برای فهرست ردیه‌ها رجوع کنید به دانیل ص۴۱۴ـ ۴۳۸؛ بوبتسین، ص۱۹۵، ۲۰۲ـ۲۰۴.
  144. ورستیخ، همانجا؛ بوبتسین، ص۱۹۴؛ دانیل، ص۲۲؛ فوک، ص۱۵ـ۱۹.
  145. رضوان، ص۴۲.
  146. رضوان، ص۴۶.
  147. رضوان، ص۴۷.
  148. رجوع کنید به برگ نیسی، ص۹۹.
  149. رجوع کنید به رضوان، ص۴۶ و پانویس ۴۰.
  150. قاهره، چاپ اول ۱۹۵۴، چاپ دوم ۱۹۷۲.
  151. تفسیر توقیف شده محمد ابوزید، مفسر معاصر مصری.
  152. کریمی‌نیا، ص۴۰۱؛ درباره این تفسیر رجوع کنید به ذهبی، ج۲، ص۵۸۴ ـ۶۰۰.
  153. ریپین، ص۲۳۶ـ ۲۳۷.
  154. انیس، ص۶۰.
  155. ریپین، ص۲۳۷.
  156. رجوع کنید به کریمی‌نیا، ص۴۲۲ـ۴۲۳.
  157. ایندکس اسلامیکوس ۱۹۹۷، ص۳۶؛ کریمی‌نیا، ص۳۹۲ـ۳۹۴.
  158. ریپین، ص۲۲۹ـ۲۳۰.
  159. ص ۱۱۹ـ۲۲۷؛ نیز رجوع کنید به دایره المعارف دین، ذیل «‌تفسیر».
  160. ریپین، ص۲۳۴.
  161. همانجا.
  162. «رهیافت‌هایی به تاریخ تفسیر قرآن»، مقدمه ریپین، ص۱.
  163. رجوع کنید به ج۳، ص۵۳۱ ـ۵۴۱.

یادداشت

  1. اشتقاق کبیر آن است که دو کلمه در حروف با هم متحد باشند ولی در ترتیب موافق نباشند، مانند «جبذ» از «جذب » ویا این که بین دو لفظ فقط در لفظ و معنی تناسب باشد نه در ترتیب ، مانند «جبذ» از «جذب » و یااشتقاق کبیر، عبارت است از ردّ صیغه های مختلفه با معنی واحد جهت اشتراک در جمیع حروف اصول به اعتبار تقدیم و تأخیر آن حروف یا به اعتباراختلاف حرکات چنانکه گوئیم اصل ترکیب «ک ل م » از برای شدت و قوت است و معانی تراکیب ممکنه ازو به آن راجع، چه ترکیب اول مثلاً کلم است بمعنی جراحت کردن و معنی شدت در او ظاهر است و کلمه و کلام از اینجا است و شدت تأثیر کلام در نفوس متحق است. لغت نامه دهخدا ذیل اشتقاق کبیر

منابع

در نوشتن این مقاله، از جلد اول دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی و جلد هفتم دانشنامه جهان اسلام استفاده شده است.

  • قرآن کریم؛
  • ابوحیان غرناطی، تفسیرالبحر المحیط، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
  • ابن جزی، کتاب التسهیل لعلوم التنزیل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
  • ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
  • ابن عاشور (محمدطاهربن محمد)، تفسیرالتحریر و التنویر، تونس ۱۹۸۴؛
  • ابن بابویه، الامالی، او، المجالس، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
  • همو، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ۱۳۵۷ش؛
  • همو، کتاب من لایحضره الفقیه، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱؛
  • همو، کمال الدین و تمام النعمه، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش؛
  • همو، معانی الاخبار، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ش؛
  • ابن ندیم، ترجمه تجدد؛
  • احمدبن محمدثعلبی، الکشف و البیان، المعروف تفسیرالثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/ ۲۰۰۲؛
  • تمیمی، مازن شاکر، اصول و قواعد التفسیر الموضوعی للقرآن، کربلا، العتبة الحسینیة المقدسه، ۱۴۳۶ق.
  • حسین بن حکم حبری، تفسیرالحبری، چاپ محمدرضا حسینی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۷؛
  • حسکانی، عبیداللّه بن عبداللّه، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمد باقر محمودی، تهران ۱۴۱۱/ ۱۹۹۰؛
  • خوئی، ابوالقاسم، البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۷؛
  • رضایی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسیر قرآن (۳)، قم، پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی، ۱۳۹۲ش.
  • محمدبن عبدالکریم شهرستانی، تفسیرالشهرستانی، المسمی مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، ج۱، چاپ محمدعلی آذرشب، تهران ۱۳۷۶ ش؛
  • محمدبن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد «‌ص »، چاپ محسن کوچه باغی تبریزی، قم ۱۴۰۴؛
  • حاجی خلیفه؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت ۱۴۰۶؛
  • حسن بن عبداللّه عسکری، معجم الفروق اللغویه، الحاوی لکتاب ابی هلال العسکری و جزءاً من کتاب السیدنورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲؛
  • دائره المعارف الاسلامیه، قاهره: دارالشعب، [? ۱۹۶۹]، ذیل «‌التفسیر. تکمله‌» (از امین خولی)؛
  • سید محسن امین، اعیان الشیعة، دارالتعارف للمطبوعات بیروت، ۱۴۱۸ق / ۱۹۹۸م؛
  • سید محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: محمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی قم؛
  • سید محمدعلی ایازی، «تفسیر قرآن» در دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ج۱، به کوشش بهاء‌الدین خرمشاهی، تهران: دوستان-ناهید، ۱۳۷۷ش؛
  • عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۹۶۷، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش؛
  • عسگری، انسیه، و محمدکاظم شاکر، «آسیب‌شناسی مبانی و پیش‌فرض‌های کلامی و مذهبی تفاسیر تطبیقی»، در مجله پژوهش‌نامه مذاهب اسلامی، شماره ۱۵، بهار و تابستان ۱۴۰۰ش.
  • علوم القرآن عندالمفسرین، قم: مرکز الثقافه والمعارف القرآنیه، ۱۳۷۴ـ ۱۳۷۵ش؛
  • علی بن محمد جرجانی، کتاب التعریفات، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
  • علی بن محمد خازن، لباب التأویل فی معانی التنزیل، در مجمع التفاسیر، [قاهره ] ۱۳۱۷ـ۱۳۲۰، چاپ افست استانبول: دارالدعوه، ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
  • فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبائی، بیروت ۱۴۰۸ / ۱۹۸۸؛
  • کاظم برگ نیسی، «‌واژه‌های دخیل قرآن و دیدگاهها»، معارف، دوره ۱۲، ش ۱ و۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۴)؛
  • محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بولاق ۱۳۲۲ – ۱۳۳۰ / ۱۹۹۴ – ۱۹۱۱، ۳۰ج، چاپ افست بیروت ۱۴۰۰ – ۱۴۰۳ / ۱۹۸۰ - ۱۹۸۳؛
  • محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
  • محمدبن محمد ماتریدی، تفسیر الماتریدی المسمی تأویلات اهل السنه، ج۱، چاپ ابراهیم عوضین و سید عوضین، قاهره ۱۳۹۱/۱۹۷۱؛
  • محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛
  • محمدحسین علی صغیر، المبادی العامه لتفسیر القرآن الکریم بین النظریه و التطبیق، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰؛
  • مرتضی کریمی نیا، «‌کتاب شناسی مطالعات تفسیری در زبانهای اروپایی »، فصلنامه پژوهشهای قرآنی، سال ۷، ش ۲۵ و ۲۶ (بهار و تابستان ۱۳۸۰)؛
  • نجیب عقیقی، المستشرقون، قاهره ۱۹۸۰ـ۱۹۸۱؛
  • محمدبن سلیمان کافیجی، کتاب التیسیر فی قواعد علم التفسیر، چاپ اسماعیل جراح اوغلی، آنکارا ۱۹۷۴؛
  • حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سید کیلانی، تهران ۱۳۳۲ش؛
  • همو، مقدمه جامع التفاسیر مع تفسیرالفاتحه و مطالع البقره، چاپ احمدحسن فرحات، کویت ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛
  • محمد رشیدرضا، تفسیرالقرآن الحکیم المشتهر باسم تفسیر المنار، [تقریرات درس ] شیخ محمد عبده، ج۱، مصر ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴؛
  • محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، بیروت ۱۳۳۶ / ۱۹۴۷؛
  • محمدبن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱، چاپ افست تهران [بی تا ]؛
  • محمودبن روح‌الله آلوسی، روح المعانی، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، [بی تا]؛
  • محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت [بی تا]؛
  • مساعدبن سلیمان طیار، فصول فی اصول التفسیر، ریاض ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
  • محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسّرون فی ثوبه القشیب، مشهد ۱۴۱۸ـ۱۴۱۹؛
  • علی اکبر بابایی، غلامعلی عزیزی کیا، و مجتبی روحانی راد، روش شناسی تفسیر قرآن، قم ۱۳۷۹ش؛
  • محمدبن لطفی صباغ، بحوث فی اصول التفسیر، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
  • فهدبن عبدالرحمان رومی، بحوث فی اصول التفسیر و مناهجه، ریاض ۱۴۱۹؛
  • جعفر شهیدی، «‌تفسیر، تفسیر به رأی، تاریخ و حدود استفاده از آن »، در فرخنده پیام: یادگارنامه استاد دکتر غلامحسین یوسفی، مشهد: دانشگاه مشهد، ۱۳۶۰ ش؛
  • محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، قاهره [۱۹۸۰]؛
  • محمدبن عیسی ترمذی، الجامع الکبیر، چاپ بشار عواد معروف، [بیروت ]۱۹۹۸؛
  • احمدبن علی نسائی، کتاب السنن الکبری، چاپ عبدالغفار سلیمان بنداری و کسروی حسن، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
  • سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابی داود، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، [قاهره، بی‌تا. ]، چاپ افست [ بیروت، بی‌تا.]؛
  • محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، جزء ۱، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷، ج۲، جزء ۳، بیروت ۱۳۷۶/۱۹۵۷، ج۷، جزء ۱۳، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ش؛
  • محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، تفسیر الصافی، چاپ حسین اعلمی، بیروت۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
  • احمد عمر ابوحجر، التفسیرالعلمی للقران فی المیزان، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
  • صبحی صالح، دراسات فی فقه اللغه، بیروت ۲۰۰۰؛
  • همو، مباحث فی علوم القرآن، بیروت ۱۹۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش؛
  • محمدبن حسن طوسی، العُدِّه فی اصول الفقه، چاپ محمد رضا انصاری قمی، قم ۱۳۷۶ش؛
  • همو، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائی، قم ۱۴۲۰؛
  • علی بن حسین(ع)، امام چهارم، ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه، به قلم علی نقی فیض الاسلام، تهران ۱۳۶۸ش؛
  • محمدبن ابوالقاسم عماد الدین طبری، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، نجف ۱۳۸۳/۱۹۶۳؛
  • محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱؛
  • فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات الکوفی، چاپ محمدکاظم، تهران ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
  • محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بحار الانوار، بیروت ۱۴۰۳؛
  • جواد مصطفوی، رابطه نهج البلاغه با قرآن، تهران ۱۳۵۹ش؛
  • محمدبن محمد مفید، کتاب الامالی، چاپ حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، قم ۱۴۰۳؛
  • احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهر برجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷؛
  • یوهان فوک، تاریخ حرکه الاستشراق: الدراسات العربیه والاسلامیه فی اوروبا حتی بدایه القرن العشرین، نقله عن الالمانیه عمر لطفی عالم، بیروت ۲۰۰۱؛
  • Munawar Ahmad Anees, "Islamic studies-publish and perish? book and periodical citations on tafsir al-Qur'an in Western languages", The Muslim world book review , vol. 5, no. 2 (Winter 1985) ;
  • Approaches to the history of the interpretation of the Qur'an, ed. Andrew Rippin, Oxford: Clarendon Press, 1988;
  • Hartmut Bobzin,"Latin translations of the Koran: a short overview", Der Islam, vol. 70, no. 2 (1993);
  • Norman Daniel, Islam and the West: The making of an image, Oxford 1993; The Encyclopedia of religion, ed. Mircea Eliada, New York 1987, s.v. "Tafsir") by Andrew Rippin);
  • Index Islamicus 1997 , compiled and edited by G. J. Roper and C. H. Bleaney, London 1999; E. A. Rezvan, "the Qur'an and its world: VIII/1. Contra legem sara cenorum: the Qur'an in Western Europe", Manuscripta Orientalia, vol. 4, no. 4 (Dec. 1998);
  • Andrew Rippin, "The present status of tafsir studies", The Muslim world, LXXII, nos.3-4 (July - Oct.1982);
  • Daniel J. Sahas, John of Damascus on Islam: the heresy of the Ishmaelites, Leiden 1972;
  • Kees Versteech, "Greek translations of the Qur'an in Chris-tian polemics (9th century A. D)", ZDMG , vol. 141, no. 1 (1991); John Wansbrough, Quranic studies: sources and methods of scriptural interpretation , Oxford 1977.

پیوند به بیرون