انصاف از فضائل اخلاقی به معنای عدالت‌ورزی بر رعایت مساوات و برابری در رفتار با دیگران و پرداخت حقوق مردم بدون تبعیض اشاره دارد.
واژه انصاف به صورت صریح در قرآن نیامده ولی مفسران از چندین آیه رعایت انصاف در روابط اجتماعی را استنباط کرده‌اند. انصاف‌ورزی در روایات با اوصافی همچون برترین ارزش‌ها، سرور اعمال و سخت‌ترین تکالیف شناسانده شده است.
انصاف را به سه قسم انصاف در سخن، انصاف در عمل و انصاف در قضاوت تقسیم و برای آن آثاری از جمله آسایش و راحتی، جلب محبت و دوستی، افزایش روزی، تاخیر اجَل و کسب منزلت اجتماعی ذکر کرده‌اند.

اخلاق
آیات اخلاقی
آیات افکآیه اخوتآیه اطعامآیه نبأآیه نجواآیه مشیتآیه برآیه اصلاح ذات بینآیه ایثار
احادیث اخلاقی
حدیث قرب نوافلحدیث مکارم اخلاقحدیث معراجحدیث جنود عقل و جهل
فضایل اخلاقی
تواضعقناعتسخاوتکظم غیظاخلاصخشیتحلمزهدشجاعتعفتانصافاصلاح ذات البینعیب‌پوشی
رذایل اخلاقی
تکبرحرصحسددروغغیبتسخن‌چینیتهمتبخلعاق والدینحدیث نفسعجبعیب‌جوییسمعهقطع رحماشاعه فحشاءکفران نعمت
اصطلاحات اخلاقی
جهاد نفسنفس لوامهنفس امارهنفس مطمئنهمحاسبهمراقبهمشارطهگناهدرس اخلاقاستدراج
عالمان اخلاق
ملامهدی نراقیملا احمد نراقیمیرزا جواد ملکی تبریزیسید علی قاضیسید رضا بهاءالدینیسید عبدالحسین دستغیبعبدالکریم حق‌شناسعزیزالله خوشوقتمحمدتقی بهجتعلی‌اکبر مشکینیحسین مظاهریمحمدرضا مهدوی کنی
منابع اخلاقی
قرآننهج البلاغهمصباح الشریعةمکارم الاخلاقالمحجة البیضاءرساله لقاءالله (کتاب)مجموعه وَرّامجامع السعاداتمعراج السعادةالمراقبات

مفهوم‌شناسی

انصاف را به معنای عدالت‌ورزی، اجرای قسط، رفتار درست و مطابق با عدالت، رعایت حق[۱] و ضد ظلم[۲] دانسته‌اند. انصاف از جمله فضائل اخلاقی است[۳] که بر رعایت مساوات و برابری در رفتار با دیگران و پرداخت حقوق مردم بدون تبعیض اشاره دارد.[۴]
انصاف را در مقابل عصبیت مذموم قرار داده‌اند از این‌رو انسان منصف کسی است که در رفتار و قضاوت‌هایش از تعصب بی‌جا نسبت به خود، وابستگان و دوستان پرهیز کند و حقوق دیگران را ضایع نکند.[۵] مفهوم انصاف را با قاعده «هر آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران نیز بپسند» در ارتباط دانسته‌اند.[۶]

انصاف در علم حقوق، مجموعه‌ای از قواعد و قوانین متکی بر اصول اخلاقی است که در کنار قوانین اصلی حقوقی قرار می‌گیرند و توان تقیید و تخصیص قواعد حقوقی را دارند؛ به عنوان مثال اگر عدالت حکم کند که شخصی بدهکاری خود را پرداخت کند، انصاف در مورد اشخاصی که در حال اعسار باشند حکم به دادن مهلت یا اقساطی پرداخت کردن بدهکاری می‌دهد.[۷]

تفاوت انصاف و عدل

عدل و انصاف هرچند که گاهی اوقات به یک معنا به کار می‌روند اما با هم تفاوت‌هایی هم دارند. ابوهلال عسکری واژه‌شناس معتقد است انصاف بیشتر به تقسیم برابر در امور حسی کاربرد دارد اما عدالت به معنای دادن حق و استحقاق هر شخص در امور حسی و غیر حسی است؛ به عنوان نمونه درباره کسی که حد سرقت بر او جاری شده، می‌گویند در خصوص او عدالت جاری شده است نه انصاف.[۸] همچنین عدل را احقاق حق طبق صریح و ظاهر قانون و موازین قضایی دانسته‌اند؛ اگرچه در مواقعی سخت و انعطاف ناپذیر باشد، حال آنکه در انصاف، سخت‌گیری و شدت کمتری وجود دارد و سخن از رحمت و شفت است.[۹]

اهمیت و جایگاه

انصاف به عنوان یک خصلت اخلاقی در آیات و روایات زیادی مورد توجه قرار گرفته شده است. این واژه به صورت صریح در قرآن نیامده ولی مفسران از مضمون چندین آیه رعایت انصاف در روابط اجتماعی را استنباط کرده‌اند.
طبرسی از واژه «المیزان» در آیه ۱۷ سوره شوری و آیه ۹ سوره الرحمن به عنوان وسیله انصاف و رعایت مساوات میان مردم تعبیر کرده است.[۱۰] وی ذیل آیه ۲۸۲ سوره بقره عدل در این فراز از آیه ( وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ) را به قسط، انصاف و حق تفسیر کرده است و شرط نویسنده قرارداد اقتصادی(دادوستد و قرض ) را داشتن انصاف دانسته است.[۱۱][یادداشت ۱]


مفسران ذیل آیه ۹۰ سوره نحل منظور از کلمه عدل را رعایت انصاف در مناسبات اجتماعی دانسته[۱۲] و کلمه قسط را در آیات متعددی از قرآن[۱۳] به عدالت قسطی یا مساواتی که همان انصاف است، تعبیر کرده‌اند.[۱۴]
انصاف‌ورزی در روایات با اوصافی همچون برترین ارزش‌ها،[۱۵] از سپاهیان عقل،[۱۶][یادداشت ۲] [یادداشت ۳] برترین ایمان‌ها،[۱۷] سرور (سید)اعمال،[۱۸][یادداشت ۴] سخت‌ترین تکالیف[۱۹] و از نشانه‌های مؤمن[۲۰] شناسانده شده و از توصیه‌های امام علی(ع) به مالک اشتر هنگام فرستادن به فرمانداری مصر است.[۲۱] رعایت انصاف در حق خود،[۲۲] خداوند،[۲۳] دشمنان،[۲۴] همراهان و همسفران،[۲۵] ضعیفان[۲۶] و انصاف حاکمان در حق شهروندان،[۲۷] انصاف در حق مظلومان[۲۸] و انصاف در دعا[۲۹] از مواردی است که در روایات بر آن سفارش شده است.

انواع

انصاف به سه قسم انصاف در سخن، انصاف در عمل و انصاف در قضاوت تقسیم شده است.

  • انصاف در سخن: بیان و پذیرش سخن حق اگرچه بر خلاف منفعت شخص یا اقوام و دوستان او باشد را به انصاف در سخن تعبیر کرده‌اند. خداوند در آیه ۱۵۲ سوره انعام توصیه به رعایت انصاف در زمان سخن گفتن کرده است. مفسران مفاد این آیه را شامل ابواب شهادات، وصایا، فتاوا، اعترافات و امر به معروف و نهی از منکر دانسته‌اند.
  • انصاف در عمل: انصاف‌ورزی در رفتارهای متقابل اجتماعی را از عوامل کاهش آسیب‌های اجتماعی و ایجاد محیط سالم برای زندگی معرفی کرده‌اند.[۳۰] امام علی(ع) رعایت انصاف با خدا، مردم، خویشان و زیردستان را از مالک اشتر خواهان است.
  • انصاف در قضاوت: رعایت انصاف در حوزه امور قضایی و میان دو طرف دعوا به عنوان یکی از مهم‌ترین دستورات دینی و اخلاقی مورد تاکید قرار گرفته شده است. قرآن در آیات متعددی کسانی که بین مردم به قضاوت و حکم کردن می‌پردازند؛ توصیه به رعایت عدل، قسط و انصاف داده[۳۱] و از عواقب انحراف از مسیر حق و انصاف‌ورزی برحذر داشته است.[۳۲]

آثار

برای انصاف آثار و برکاتی در حوزه فردی و اجتماعی در دنیا و آخرت معرفی شده است. آسایش و راحتی،[۳۳] افزایش رزق و روزی، خردمندی، تاخیر اجل،[۳۴] بهشت،[۳۵] رهایی از عذاب دنیا،[۳۶] ایجاد دوستی و رفع اختلاف،[۳۷] محبت،[۳۸] کسب عزت الهی[۳۹] و کسب منزلت اجتماعی،[۴۰] از جمله آثاری است که برای رعایت انصاف برشمرده شده است.

پانویس

  1. واسطی، تاج العروس، ۱۴۱۴ق، ذیل واژه نصف؛ دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ۱۳۷۷ش، ذیل واژه انصاف؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱۳۸۱ش، ذیل واژه انصاف.
  2. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص۱۹۳.
  3. نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۲۴۱.
  4. راغب اصفهانی، مفردات، ۱۴۱۲ق، ذیل واژه نصف؛ ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ذیل واژه نصف.
  5. نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۴۰۲، ۴۰۴.
  6. طوسی، الامالی، ۱۴۱۴ق، ص۵۰۸.
  7. کاتوزیان، فلسفه حقوق، ۱۳۸۵، ج۱، ص۱۴۵.
  8. عسکری، معجم الفروق اللغویه، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۸۰.
  9. سرگذشت قانون، ۱۳۹۱ش.
  10. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۹، ص۴۰، ۳۰۰.
  11. طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۶۸۲.
  12. طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۱۲، ص۳۳۰-۳۳۱، ۳۵۰؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص۵۸۶؛ هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ۱۳۸۶ش، ج۹، ص۳۶۳.
  13. سوره نساء، آیه ۱۳۵؛ سوره مائده، آیه۸، ۴۲؛ سوره انعام، آیه۱۵۲، سوره هود، آیه۸۵.
  14. طبرانی، التفسیر الکبیر، ۲۰۰۸م، ج۲، ص۳۱۲؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۱۲، ص۱۱۰؛ مراغی، تفسیر مراغی، بیروت، ج۵، ص۱۷۸.
  15. لیثی واسطی، عیون الحکم، ۱۳۷۶ش، ص۵۱.
  16. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۱.
  17. لیثی واسطی، عیون الحکم، ۱۳۷۶ش، ص۱۴۲.
  18. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۴۴.
  19. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۴۵.
  20. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۴۷.
  21. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۴۰۴ق، ص۱۳۵.
  22. تمیمی آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۱۳۶۶ش، ص۳۹۴.
  23. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۳۵۴.
  24. صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۱۴۷.
  25. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۱، ص۱۷.
  26. ابن حیون، دعائم الاسلام، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۳۶۶.
  27. نوری، مستدرک الوسائل، ۱۴۰۸ق، ج۷، ص۴۶.
  28. صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۴۹.
  29. ورام، مجموعة ورّام، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۱۰.
  30. سوره الرحمن، آیه ۶۰؛ سوره نور، آیه ۲۲؛ لیثی واسطی، عیون الحکم، ۱۳۷۶ش، ص۲۱، ۴۵۱.
  31. سوره حدید، آیه ۲۵؛ سوره مائده، آیه ۸، سوره نساء، آیه ۱۰۵، ۱۳۵، ۵۸؛ سوره حجرات، آیه ۹.
  32. سوره مائده، آیه ۴۴، ۴۵، ۴۷.
  33. تمیمی آمدی، غرر الحکم، ۱۴۱۰ق، ص۱۸.
  34. دیلمی، اعلام الدین، ۱۴۰۸ق، ص۲۶۵.
  35. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۰۳.
  36. طبرسی، مکارم الاخلاق، ۱۴۱۲ق، ص۴۵۷.
  37. لیثی واسطی، عیون الحکم، ۱۳۷۶ش، ص۲۶.
  38. اربلی، کشف الغمه، ۱۳۸۱ق، ج۲، ص۳۴۹.
  39. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۱۴۴.
  40. میبدی، دیوان امام علی(ع)، ۱۴۱۱ق، ص۲۸۴.

یادداشت

  1. ليكتب كتاب المداينة، أو البيع بين المتعاقدين، كاتب بالقسط والإنصاف والحق، لا يزيد فيه، ولا ينقص منه في صفة ولا مقدار، ولا يستبدل، ولا يكتب شيئا يضر بأحدهما إلا بعلمه.
  2. در روایت مشهور امام صادق(ع) درباره جنود(لشگریان) عقل و جهل «انصاف» از لشگریان عقل و نقطه مقابلش «حَمیّت» (جانبداری باطل) از لشگریان جهل معرفی شده است.
  3. الْإِنْصَافُ وَ ضِدَّهُ الْحَمِيَّةَ
  4. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ سَيِّدُ الْأَعْمَالِ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ

منابع

  • ابن‌حیون، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، تصحیح: آصف فیضی، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ۱۳۸۵ق.
  • ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح: علی‌اکبر غفاری، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت،‌ دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
  • اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تصحیح: هاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنی هاشم، ۱۳۸۱ق.
  • انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۹۰ش.
  • تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تصحیح: مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶ش.
  • تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، تصحیح: سید مهدی رجائی، قم،‌ دار الکتاب الإسلامی، ۱۴۱۰ق
  • جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، تحقیق: محمدصادق قمحاوی، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش.
  • دیلمی، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۸ق.
  • راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، لبنان - سوریه،‌ دار العلم- الدار الشامیة‌، ۱۴۱۲ق.
  • صالح، علی پاشا، شرگذشت قانون، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۹۱ش.
  • صدوق، محمد بن علی، الخصال، تصحیح: علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۲ش.
  • طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ق.
  • طبرانی، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر: تفسیر القرآن العظیم، اردن،‌ دار الکتاب الثقافی، ۲۰۰۸م.
  • طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
  • طوسی، محمد بن حسن، الامالی، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ق.
  • عسکری، ابوهلال، معجم الفروق اللغویه، قم، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۲ق.
  • کاتوزیان، ناصر، فلسفه حقوق، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۵ش.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران،‌ دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
  • لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، تصحیح: حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۶ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت،‌ دار احیا التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • میبدی، حسین بن معین الدین، دیوان أمیر المؤمنین علیه‌السلام، تصحیح: مصطفی زمانی، قم، دار نداء الإسلام للنشر، ۱۴۱۱ق.
  • نراقی، مهدی، جامع السعادات، تصحیح: محمد کلانتر، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۹۶۷م.
  • نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم،مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۸ق.
  • واسطی زبیدی، سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس‌، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۴ق.
  • ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عیسی، مجموعه ورام، قم، مکتبه فقیه، ۱۴۱۰ق.