ثنویت
خداشناسی | |
---|---|
توحید | اثبات خدا • توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات • صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه• اصالت قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور• رجعت • امامت تنصیصی |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه • ایمان مرتکب کبیره |
ثَنَوّیت، از موضوعات کلامی به معنای اعتقاد به وجود دو خدا (دو خالق و مُدَبِّر) در عالم میباشد. این اعتقاد قبل از ظهور اسلام بوده است و منابع دینی نیز بدان پرداختهاند. برای ثنویت اقسامی است که شامل میانه رو و افراطی میشود. ثنویت فرقههای متعددی از جمله مانویه، دیصانیه و غیره نیز دارد. ابن اَبی العَوجاء، ابوشاکر دیصانی و ابن طالوت از بزرگان ثنویت هستند.
مفهومشناسی
ثنویت از صفت نسبی ثَنَوی (منسوب به اثنَین) و ریشه آن ث ن ی است.[۱] و به معنای دوگانگی است.
معانی اصطلاحی
اصطلاح ثنویت، به معانی مختلفی به کار رفته که از جمله آنهاست:
- قول به دو خدا یا دو مبدأ
- تفکیک صفات و ذات خدا( دیدگاه اشاعره)[۲]
- قول به ارادهای در برابر اراده خدا( دیدگاه منسوب به مفوضه و معتزله) [۳]
- قول به وجودی غیر از وجود خدا و تفکیک میان واجب و ممکن[۴]
علاوه بر اینها، ثنویت به معنای قول به دو مبدأ (نه دو خدا) مثلاً قول به ماده و صورت[۵] و قول به دوگانگی روح و جسم[۶] هم به کار رفته است.
معنای اخیر را میتوان در اندیشههای اسلامی و حتی در روایات، در بیان حقیقت انسان یافت.[۷]
با صرف نظر از دو معنای اخیر، سایر معانی ثنویت، از دیدگاه مخالفان آن نظریات، به معنای اول ثنویت بر میگردد
ثنویت ربطی به پرستش ندارد و لازمه ثنویت، دوگانهپرستی نیست. کسی که قائل به دو مبدأ خیر و شر برای جهان است و فقط مبدأ خیر را میپرستد، در عین حال که ثنوی است، دوگانهپرست به شمار نمیرود.[۸]
اقسام
ثنویت به اقسام زیر قابل تقسیم است:
- دوگانه انگاری افراطی و دوگانه انگاری میانه رو
- در دوگانه انگاری افراطی دو مبدأ مفروض، همعرض و هر دو قدیماند. ( مانند دین مانی)
- در دوگانه انگاری میانه رو یکی از دو مبدأ، ازلی و دیگری برآمده از آن است. (مانند بسیاری از فرقههای گنوسی)
- دوگانه انگاری جدالی و دوگانه انگاری معادباور
- در دوگانه انگاری جدالی هر دو مبدأ خیر و شر جاودانیاند و تا ابد با یکدیگر رقابت دارند (مانند مایا و آتمن در باور هندی)
- در دوگانه انگاری معادباور، برای تاریخ پایان و غایتی در نظر گرفته میشود که در آن نهایتاً خیر بر شر غلبه میکند ( مانند دین زردشت)
دوگانه انگاری جدالی غالباً افراطی هم هست اما دوگانه انگاری معادباور با هر دو نظر افراطی و میانه رو سازگار است.
- دوگانه انگاری کیهانی و دوگانه انگاری ضدکیهانی
- در دوگانه انگاری کیهانی نفس خلقت خیر است و شر امری خارجی و تحمیل شده به آن است.(مانند دین زردشت)
- در دوگانه انگاری ضدکیهانی شر لازمه ذات خلقت عالم است.(مانند دین مانی)[۹]
تاریخچه
فرقههای ثنوی
در آثار مورخان مسلمان سه فرقه عمده مانویه، دیصانیه و مرقیونیه مورد توجه بودند.
مانویه
پیروان مانی (درگذشت ۲۲۶ میلادی). این فرقه با نامهای دیگر، مانند مانیه و منانیه یا مانانیه، نیز ذکر شده است.[۱۰]
دیصانیه
پیروان ابن دَیصان (۱۵۴-۲۲۲ میلادی) از متفکران سریانی مسیحی.[۱۱]
مَرقِیوُنیه
پیروان مرقیون که در ۱۴۴ میلادی از نظر کلیسا بدعتگذار شناخته شد.[۱۲]
ترتیب این فرقه ها، بر اساس تقدم و تأخر تاریخی آنها نیست ولی مؤلفان مسلمان به رغم آگاهی از این امر، در اغلب گزارشها درباره فرقههای ثنوی، آنها را به همین ترتیب آوردهاند.
فرقههای دیگر
در منابع ملل و نحل از زردشتی و مزداییان که هر دو با عنوان عام مجوس نیز معرفی شدهاند، مزدکیه، ماهانیه (از شاخههای مانویه)، مِقلاصیه، خُرَّمیه، و مُسلمِیه.[۱۳] نیز به عنوان فرقههای ثنوی یاد شده است.
آرای فرقههای مختلف ثنوی و بزرگان آن فرقه ها، به رغم وحدت در قول به دو خدا (فاعل خیر و فاعل شر)، در فروع با هم متفاوت است. بحث از قدیم بودن دو خدا یا حادث بودن خدای فاعل شر، نحوه حدوث خدای فاعل شر، پیدایی عالم و ویژگیهای هریک از دو خدا، از مهمترین اختلاف نظرهای فرعی در میان فرقههای ثنوی است.
افراد شاخص در ثنویت
افراد شاخص ثنوی مذهب در دوره اسلامی عبارتند از:
- ابن طالوت
- ابوشاکر دیصانی
- نعمان بن ابی العَوجاء،
- جَعد بن دِرهَم،
- ابن اخی ابی شاکر
- صالح بن عبدالقدوس(متوفی حدود۱۶۰ق)[۱۴]
گفتهاند شاعرانی چون بَشّار بن بُرْد (متوفی۱۶۷ق)، اسحاق بن خلف (متوفی ق۳۱۸)، ابن سَیابَه (از شاگردان امام صادق(ع))، علی بن خلیل، علی بن ثابت و بُحتُری نیز به مذاهب ثنویه گرایش داشتهاند[۱۵]
در منابع گزارشهایی متعارض از ثنوی بودن برخی اشخاص وجود دارد؛ این تعارضات گاهی ناشی از اشتباهات و گاهی از روی اتهام و یا به جهت نفی اتهام است. مثلاً، نام کسانی چون هشام بن حکم از اصحاب امام صادق(ع)، ابوعیسی وراق و نَظّام معتزلی را در زمره قائلان به ثنویت آوردهاند[۱۶] در صورتی که چنانکه گزارش شده است این اشخاص خود از پیشگامان ردیه نویسی بر ثنویان بودهاند.[۱۷]
ثنویت در قرآن و تفسیر
هرچند واژه ثنویت عیناً در قرآن به کار نرفته ولی چون لازمه اثبات و اعتقاد به توحید نفی ثنویت است، میتوان ثنویون را از جمله مخاطبان آیاتی دانست که به اثبات توحید میپردازند.
از دیدگاه مفسران، در قرآن علاوه بر آیات بسیاری که به طور مطلق به اثبات توحید و رد شرک میپردازد، آیاتی هم هست که به انکار وجود دو خدا یا دو فاعل و مؤثر اختصاص دارد. البته مفسران در شرح برخی از آنها گفتهاند که مراد صرفاً نفی وجود دو خدا نیست بلکه مراد نفی وجود بیش از یک خداست. بعنوان نمونه:
- آیه ۲۲ سوره انبیاء و آیه ۹۱ سوره مؤمنون که برخی مفسران این دو آیه را در رد ثنویون و برخی آنها را تقریری از برهان تمانع تلقی کردهاند.[۱۸]
- در آیه ۷۸ سوره نساء مردم از این که امور خیر را از جانب خداوند و امور شر را از جانب غیر او (در اینجا پیامبر اکرم(ص) بدانند، منع شدهاند. بر این اساس میتوان آن را رد معنای خاص تری از ثنویت دانست. این آیه درباره افرادی نازل شده که پیروزی در جنگها و کسب غنایم جنگی را از جانب خدا، و کشته و مجروح و اسیر شدن در جنگها را از جانب پیامبر اکرم(ص) میدانستند.[۱۹] در ادامه آیه با تأکید بر اینکه همه اینها از جانب خداست قُلْ کلٌّ مِنْ عِندِاللّهِ، توحید و نفی اِسناد امور شر به غیر خدا، به مخاطبان یادآوری شده است.
- در آیه نخست سوره انعام که در رد سه گروه دهریه، ثنویه و مشرکان عرب نازل شده، عبارت دوم آیه و جَعَلَ الظُّلُماتِ و النورَ را ناظر به دیدگاه ثنویون و رد آن دانستهاند.[۲۰] در احادیث نیز این نکته از قول علی(ع) به نقل از امام صادق(ع) ذکر شده است.[۲۱]
- مفسران در تفسیر آیه ۱۰۰ سوره انعام و جَعَلُو لِلّهِ شُرَکآءَ الجِنَّ، مخاطب آیه را مجوس و ثنویانی دانستهاند که معتقد به دو خدا، یزدان و اهریمن، بودهاند. از دیدگاه مفسران مقصود از جن در این آیه، شیطان(اهریمن) است که به عقیده ثنویون، آنها خالق شُرور و موجودات آسیب رسان و شر هستند.
در ادامه آیه (سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّایصِفُون) خداوند از هر گونه شریکی منزّه دانسته شده است.[۲۲]
- آیه ۱۶ سوره رعد (أم جَعَلُوا لِلّهِ شُرَکاءَ و... قُل اللّهُ خالقُ کلِّ شی ءٍ...) با تأکید بر اینکه خداوند خالق همه چیز است، باورهای غیرتوحیدی، از جمله نظر ثنویون را نفی میکند.[۲۳]
- در آیه ۵۱ سوره نحل نیز خداوند اعتقاد به دو اِله (خدای خالق و خدای مدبر) را نادرست میخواند.[۲۴]
- در شرح آیه ۸۴ سوره زخرف (وَ هُوَ الَّذی فِی السَّمآءِ الهٌ و فِی الاَرضِ الهٌ)، که در قرن نخست هجری بر سر آن بسیار بحث و مناقشه بوده، آمده است که ابوشاکر دَیصانی، از ثنویون مشهور زمان [[امام صادق(ع)، نزد هشام بن حکم ادعا کرد این آیه در تأیید نظر ثنویون است. هشام این مطلب را به امام عرضه داشت و امام با بیانی جدلی سخن ابوشاکر را نفی کرد و فرمود خدای تعالی هم در آسمان هم در زمین، هم در دریاها هم در بیابانها و در همه مکانها اِله است.[۲۵]
ثنویت در روایات
در منابع حدیثی و روایی درباره معتقدان به ثنویت نکاتی آمده که از آن جمله است : بعضی گزارشهای مختصر از آرای ثنویون با ذکر نام برخی از آنها[۲۶] و در مواردی بیان استدلالهای کلامی در نقد آرای ثنویان، خصوصاً صورتهای مختلف برهان تمانع[۲۷] یا ردیاتی در قالب مناظرات پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام با ثنوی مذهبان یا با کسانی که شبهات ثنویون را مطرح میکردند.[۲۸]
پیامبر اکرم(ص) در مناظرهای خطاب به ثنویون به تفاوت و تضاد میان طبیعت و جهت نور و ظلمت، از دیدگاه آنها، اشاره کرده و ترکیب دو امر متضاد را که هر یک در جهت مخالف دیگری در حرکت باشد، غیرممکن دانسته است.[۲۹] حضرت همچنین بر مبنای عقیده امتناعِ صدورِ افعال متضاد از فاعلِ واحد، ثنویه را به پذیرش بینهایت صانع قدیم، که البته بطلان آن روشن است، ملزم نمود.
در حدیثی امام صادق(ع) به رد نظر ثنویون درباره نحوه پیدایش عالم پرداخته است. به نظر ثنویون، در ازل طینتِ خشنی بوده که سبب رنجش و آزار نور میشده (در روایت این نور «الله» خوانده شده) و نور برای رهایی از این شر چارهای جز در آمیختن و ترکیب با آن نداشته است. بنا بر سخن امام صادق(ع) ساحت قدس الاهی از این امر به دور است. همچنین حضرت، الوهیت موجودی را که توانایی رها شدن از طینت خشن را ندارد مردود دانسته است. از نظر امام صادق(ع) وجود طینت، در هر دو فرض زنده یا مرده بودن طینت، ممتنع و محال است.[۳۰] در این حدیث، عقیده ثنویه درباره ظلمانی بودن جسد و بدن انسان و ناتوانی انسان بر ترک شرور به سبب داشتن بدنِ مادّی، نیز نقد شده زیرا بر این اساس ملامت و سرزنش فردی که کار ناشایستی انجام داده جایز نیست و این بر خلاف عقل است.[۳۱]
همچنین با استناد به رأی ثنویون مبنی بر اسارت نور در چنگ ظلمت و دیگر بحثهای تبعی این اعتقادات، گزارشهای متعددی در احادیث آمده است.[۳۲]
ثنویت در کلام اسلامی
متکلمان مسلمان در دو جا، به موضوع ثنویت پرداختهاند:
- در اثبات توحید و، به اقتضای آن، نفی ثنویت،[۳۳] که مهمترین برهان در این بحث در رد ثنویت برهان تمانع است[۳۴]
- در بحث آلام یا شرور و حکمت آنها. چون مهمترین توجیه ثنویون برای قول به دو مبدأ، وجود شر در عالم بوده است، متکلمان مسلمان در بحث از آلام و شرور به رد نظر ثنویه نیز پرداختهاند.[۳۵]
دیدگاههای ثنویان
- در عالم دو خالق (یا مبدأ) وجود دارد که یکی خالق همه خیرها(نور) و دیگری خالق همه شرها(ظلمت)است.
- این دو مبدأ قدیم هستند. برخی از فرقه های ثنوی معتقدند که نور قدیم و ظلمت حادث است.
- جهان از امتزاج نور و ظلمت به وجود آمده است.
- این دو مبدأ فاعل های مختاری هستند که اختیار آن ها فراتر از طبیعتشان نیست.
رابطه ثنویت با بحث شر
وجود شر در عالم و حکمتِ وجود آن از موضوعهای بحث انگیز در کلام و فلسفه است و فرقههای کلامی و فلاسفه اسلامی به صورتهای مختلف آن را تبیین نمودهاند. به اجمال میتوان گفت اشاعره همه چیز را منتسب به خدا و مقدَّر او دانستهاند.[۳۶]
معتزله و امامیه برای شروری که اختیار انسان در آنها مدخلیتی ندارد حکمتها و مصالحی عنوان کردهاند.[۳۷] این نکته نیز مطرح شده است که چه بسا امور عالم منحصر در خیر و شر نباشد و بتوان اموری را یافت که نه خیرند نه شر.[۳۸]
نسبیت خیر و شر
تضاد میان خیر و شر هم به اعتقاد برخی متکلمان پذیرفتنی نیست. خیر و شر امور نسبیاند. امر واحد ممکن است از جهتی خیر و از جهت دیگر شر باشد[۳۹]، مثلاً زدنِ یتیم از روی ظلم، شر و به قصد تربیت وی، خیر است.[۴۰] حتی گاهی یک پدیدار، برای یک نفر لذت بخش (و با اندکی مسامحه، خیر) و برای فرد دیگر رنجآور (با مسامحه: شر) است. بنابراین، حصول خیر و شر از فاعل واحد جایز است.[۴۱]
صدور افعال متضاد از فاعل واحد
در رد امتناع صدور افعال متضاد از فاعل واحد هم میتوان به دو طریق استدلال کرد. طریق اول برهان خُلف است، بدین معنا که لازمه امتناع صدور افعال متضاد از فاعل واحد آن است که مثلاً به تعداد رنگها، که با یکدیگر تضاد دارند، فاعل و خالق مستقل و به عبارت دیگر به عدد اعیانِ موجودات، خدا وجود داشته باشد.[۴۲] قول به بینهایت خدا که لازمه استدلال مذکور است، خلاف عقیده ثنویون است و در نتیجه، فرض اول باطل است. طریق دیگر نشان دادن مواردی است که در آن، دو فعل متضاد، خیر و شر، از مبدأ واحد صادر شده است. مثلاً ظلمت ممکن است سبب سقوط فردی در گودالی شود و ضرر زیادی به او برساند و در همان حال ممکن است به پنهان شدن و نجات یافتن فردی مظلوم از دست ظالم بینجامد. در این مثال ظلمت هم منشأ شر است و هم منشأ خیر.[۴۳]
اشکال: حدوث و قدم دو خدا
از مناقشات کلامی با ثنویه، سؤال از حدوث و قدم دو خداست.[۴۴] بیشتر فرقههای ثنوی، از جمله مانویه و مزدکیه[۴۵] و مرقیونیه[۴۶]، نور و ظلمت را قدیم و برخی دیگر مانند کیومرثیه[۴۷] و مجوس[۴۸]، نور را قدیم و ظلمت را حادث دانستهاند. در رد فرض اول، که آن را اصلیترین نشانه کفر ثنویه و به مراتب بدتر از شرک بت پرستان دانستهاند[۴۹]، گفته شده است با توجه به ویژگیهای نور و ظلمت از نظر ثنویون و کیفیت امتزاج آن دو، معلوم میشود نور و ظلمت اموری جسمانی و لذا حادثاند و بدین ترتیب بطلان نظر ثنویه مبنی بر قِدم نور و ظلمت ثابت میشود.[۵۰]
جسمانی بودن نور و ظلمت از طریق دیگری نیز قابل اثبات است:
- ثنویون وجود خیر و شر و نفع و ضرر را در عالم ثابت کرده و درصدد یافتن فاعل برای آنها هستند. بر مبنای قول آنها نور فاعل خیر، و بنابراین غیر آن است، اما لازمه مغایرت خیر از فاعلش، وجود اَعراض است. در غیر این صورت خیر به فاعل نیازی ندارد. به این ترتیب وجود اعراض برای هر یک از نور و ظلمت ثابت میشود و چون عرض داشتن، به نظر متکلمان، از خصوصیات جسم است، جسمانیت و حدوث آن دو اثبات میگردد[۵۱]؛ لذا باید محدثی که خود حادث نباشد آن دو را به وجود آورده باشد.[۵۲]
پیدایش عالم
از دیگر آرای ثنویون، که متکلمان مسلمان درباره آن بحث کردهاند، عقیده آنها درباره نحوه پیدایش عالم است. به عقیده آنها نور که از خشونت ظلمت در رنج بود، برای رهایی از آن با ظلمت ممزوج شد و از ترکیب آن دو، مزاج عالم پدید آمد، که البته با فرض تضاد نور و ظلمت، امتزاج آنها ممتنع است.[۵۳]
علاوه بر آن، آرای ثنویون در این باره مستلزم اتصاف نور به خطاکاری و جهالت و عجز است.[۵۴]
به رغم آنکه در بیشتر منابع، از قول به قدم عالم نزد ثنویه ذکری به میان نیامده است، ماتریدی[۵۵] این قول را به ثنویه نسبت داده و با توجه به مبنای آنها در تشکیلِ مزاجِ عالم از امتزاج نور و ظلمت، این قول را مردود دانسته است.
اشکال: نحوه فاعلیت نور و ظلمت
مسئله دیگری که توجه متکلمان را به خود جلب کرده، نحوه فاعلیت نور و ظلمت است.[۵۶] فاعلِ بالطبع بودن آن دو مستلزم ادامه پیدا کردن فعل آنهاست تا زمان رویارویی با مانع. به علاوه فاعلیت بالطبع با صفت حیات و قدرت منافات دارد. مختار بودن آن دو نیز، صِرفِ فاعلِ خیر بودنِ نور و فاعلِ شر بودنِ ظلمت را منتفی میکند زیرا در این صورت ممکن است نور، شر را برگزیند و ظلمت، خیر را.[۵۷] برخی فرقههای ثنوی در مواجهه با همین مسائل، نور و ظلمت را فاعلهای مختاری دانستهاند که اختیار آنها فراتر از طبیعتشان نیست.[۵۸] مزدکیه هم گفتهاند نور کارهای خود را با قصد و اراده، و ظلمت از روی جنون انجام میدهد.[۵۹]
دیگر اشکالات
در بررسی آرای ثنویون، مسائل دیگری نیز طرح و نقد شده که از آن جمله است: طبیعیات ثنویون و اعتقادات آنها درباره اجناس و ارواح و ابدان و حواسِ هر یک از نور و ظلمت، اعتقاد آنها درباره اعراض و خیر بودن روح و شریر بودن جسم و حتی آداب و شعائر آنها که بر مبنای دیدگاه دوگانه انگارانه ایشان وضع شده است.[۶۰]
منابع در رد ثنویت
عالمان اسلامی، به ویژه در قرنهای سوم و چهارم، در رد دیدگاه ثنویون آثاری نوشتهاند از جمله :
- الردُّ علی اَصحابِ الاِثْنَین اثر هشام بن حکم؛[۶۱]
- کتاب علی الثنویه تألیف؛ابوالهذیل علاف[۶۲]
- الرد علی اصحاب الاثنین اثر ابراهیم نَظّام؛[۶۳]
- کتاب اقتصاص مذاهب اصحاب الاثنین و الرد علیهم اثر ابوعیسی وراق؛[۶۴]
- رساله فی الرد علی الثنویه تألیف ابویوسف یعقوب بن اسحاق بن کندی؛[۶۵]
- کتاب الرد علی الثنویه نوشته فضل بن شاذان اَزْدی؛[۶۶]
- المسائل علی اهل التثنیه تألیف ابوالحسن اشعری.[۶۷]
در بسیاری از کتابهای کلامی نیز بخشی به رد ثنویه اختصاص داده شده است. ابن بابویه نیز در التوحید بابی را با عنوان الرد علی الثنویه و الزنادقه[۶۸] به این موضوع اختصاص داده است.
در فلسفه اسلامی هم هر چند بحث ثنویت مستقلاً چندان محل توجه نبوده است اما لازمه براهینی که فلاسفه مسلمان در اثبات وجود خداوند اقامه کردهاند و بحث از واجب الوجود بَحْت و بسیط و مطلق که ضد و نِدّ ندارد، نفی ثنویت است. فلاسفه همچنین درباره وحدانیت خداوند، مبتنی بر مبانی فلسفی خود، مستقلاً به اقامه دلیل پرداختهاند.[۶۹]
درباره سهروردی، با توجه به علاقه او به حکمت ایران باستان و استفاده او از تعابیر نور و ظلمت، گاهی این نکته مطرح شده که لازمه دیدگاه او پذیرش ثنویت است، در صورتی که با توجه به صفاتی که او برای نور الانوار برمیشمارد -که همانند صفاتی است که دیگر فلاسفه مسلمان برای واجب الوجود برشمردهاند- روشن است که در اندیشه او نیز ثنویت جایی ندارد و نورالانوار در نظر او یگانه مطلق است.[۷۰]
پانویس
- ↑ ابن منظور، ذیل «ثنی»؛ مرتضی زبیدی، ج ۱۹، ص ۲۶۰۲۶۱
- ↑ رجوع کنید به ابوالصلاح حلبی، ص ۵۷
- ↑ رجوع کنید به اشعری، ۱۴۲۰، ص ۳۹، ۱۴۰؛ ماتُریدی، ص ۸۷ ۹۲، ۱۲۰
- ↑ رجوع کنید به آملی، ص ۳۱۰۳۱۱
- ↑ رجوع کنید به سبزواری، ج ۲، ص ۳۴۹ ۳۵۵
- ↑ رجوع کنید به مقدسی، ج ۲، ص ۱۲۰۱۲۳
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به مجلسی، ج ۳، ص ۳۰۴
- ↑ نگاه کنید به: فاطمی، راه راستی، 1396ش، ص۲۷۹.
- ↑ دائره المعارف دین، ج ۴، ص ۵۰۶ ۵۰۹
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجبار بن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۱۰ ۱۵؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۲، ص ۷۲۸۲
- ↑ رجوع کنید به مقدسی، ج ۱، ص ۹۱؛ ابن قَیم جَوزیه، ج ۲، ص ۲۶۳
- ↑ رجوع کنید به ابن حزم، ج ۱، ص ۳۶؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۲، ص ۹۱۹۳
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به مقدسی، ج ۴، ص ۳۱؛ ابن ندیم، ص ۴۰۸؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۱۶، ۱۸؛ قلقشندی، ج ۱۳، ص ۲۹۳؛ مقریزی، ج ۲، ص ۳۴۴
- ↑ برای نمونه رجوع کنید بهابن ندیم، ص ۴۰۱؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۱۹۲۱؛ علم الهدی، ج ۱، ص ۹۶، ۱۰۰؛ ابن مرتضی، ص ۴۶۴۷
- ↑ رجوع کنید به ابن ندیم، همانجا؛ علم الهدی، ج ۴، ص ۱۳۴؛ ابن خلّکان، ج ۱، ص ۲۷۱۲۷۳
- ↑ رجوع کنید بهخیاط، ص ۴۰۴۱، ۱۴۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۲، ص ۷۴؛ سمعانی، ج ۵، ص ۵۰۷
- ↑ رجوع کنید به ابن ندیم، ص ۲۰۵۲۰۶، ۲۱۶، ۲۲۳۲۲۴، درباره هشام بن حکم نیز رجوع کنید به نجاشی، ص ۴۳۳۴۳۴؛ احمدبن علی طبرسی، ج ۲، ص ۱۲۳
- ↑ رجوع کنید به قمی، ذیل انبیاء: ۲۲؛ مؤمنون : ۹۱؛ زمخشری، ذیل مؤمنون : ۹۱؛ فخررازی، ذیل انبیاء: ۲۲؛محمودبن عبداللّه آلوسی، ج ۱۸، ص ۵۹ ۶۰
- ↑ رجوع کنید به فضل بن حسن طَبرِسی ؛ طباطبائی، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به رسّی، ص ۱۰۴؛مجلسی، ج ۹، ص ۲۶۶
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به احمدبن علی طبرسی، ج ۱، ص ۲۴۲۵
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به طوسی، التبیان ؛ فضل بن حسن طبرسی ؛ طباطبائی، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۷۱، ص ۲۱۴
- ↑ رجوع کنید به شوکانی ؛طباطبائی، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج ۱، ص ۱۲۸۱۲۹؛ ابن بابویه، ص ۱۳۳؛مجلسی، ج ۳، ص ۳۲۳؛ طباطبائی، ذیل آیه
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به مازندرانی، ج ۳، ص ۶؛ مجلسی، ج ۳، ص ۲۰۹۲۱۹
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به مجلسی، ج ۳، ص ۲۱۹۲۲۰
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن بابویه، ص ۲۴۳۲۴۴، ۲۵۰؛ احمدبن علی طبرسی، ج ۲، ص ۷۱۷۶
- ↑ رجوع کنید به احمدبن علی طبرسی، ج ۱، ص ۱۶۲۲؛ مجلسی، ج ۹، ص ۲۶۲۲۶۳، ۲۶۸ ۲۶۹
- ↑ رجوع کنید به مجلسی، ج ۳، ص ۲۰۹۲۱۰
- ↑ رجوع کنید به مجلسی، ج ۳، ص ۲۰۹۲۱۰
- ↑ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به ابن بابویه، ص ۲۷۰؛ احمدبن علی طبرسی، ج ۱، ص ۲۴۲۵؛ حرّ عاملی، ج ۱، ص ۱۳۷؛ مجلسی، ج ۳، ص ۲۱۰ ۲۲۸، ج ۹، ص ۲۶۶
- ↑ رجوع کنید به ابن میثم، ص ۱۰۰۱۰۱؛ جرجانی، ج ۸، ص ۱۶۱۷، ۳۹۴۰
- ↑ رجوع کنید به ماتریدی، ص ۹۰؛ ابن بابویه، ص ۲۶۹؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۴۲۲، ص ۱۸۵۱۹۰؛ امام الحرمین، ۱۴۲۰، ص ۱۷۳۱۸۴؛ شهرستانی، نهایه الاقدام، ص ۹۱۹۳؛ حمصی رازی، ج ۱، ص ۱۳۲ ۱۳۸؛ ابن جوزی، ص ۷۹؛ عضدالدین ایجی، ص ۲۷۸۲۷۹؛ ابن نباته، ص ۲۸۷
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ الف، ص ۲۲؛ امام الحرمین، ۱۴۱۶، ص ۲۳۷۲۴۶
- ↑ رجوع کنید به هفتاد و سه ملت، ص ۲۹؛ قس ابن حزم، ج ۱، ص ۳۸۳۹؛ امام الحرمین، ۱۴۱۶، ص ۲۳۷۲۴۶
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ الف، ص ۲۶۲۲۶۳؛ همو، ۱۹۷۱، ص ۱۹۹۲۰۰، ۲۱۱؛ طوسی، الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، ص ۸۳ ۸۷؛ علامه حلّی، ۱۴۰۷، ص ۳۲۹؛ برای آرا به طور کلی رجوع کنید به شهرستانی، نهایه الاقدام، ص ۲۶۰۲۶۷، ۴۱۰۴۱۱؛ آمدی، ج ۱، ص ۲۹۱۲۹۲
- ↑ رجوع کنید به باقلانی، ص ۶۳۶۴
- ↑ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۳۰
- ↑ حمصی رازی، ج ۱، ص ۱۴۰
- ↑ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۳۱؛ همو، ۱۴۲۲، ص ۱۹۳؛ طوسی، الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، ص ۴۵
- ↑ مقدسی، ج ۱، ص ۸۸
- ↑ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۳۰؛ ابن جوزی، ص ۸۰؛ برای مثالهای دیگر رجوع کنید به باقلانی، ص ۶۸۶۹، ۷۳۷۴؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۴۲۲، ص ۱۹۴؛ ابن حزم، ج ۱، ص ۴۱؛ حمصی رازی، ج ۱، ص ۱۴۰ ۱۴۳
- ↑ رجوع کنید به مقدسی، ج ۱، ص ۸۸ ۸۹؛ محمود شکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۳۰
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۱۰، ۱۶
- ↑ رجوع کنید به شهرستانی، الملل و النحل، ج ۲، ص ۹۱۹۳
- ↑ رجوع کنید به قلقشندی، ج ۱۳، ص ۲۹۲
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجبار بن احمد، ۱۴۲۲، ص ۱۹۲؛ قس شهرستانی، الملل و النحل، ج ۲، ص ۷۲
- ↑ رجوع کنید به خیاط، ص ۳۸؛ ابن قیم جوزیه، ج ۲، ص ۲۶۳
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۲۲۲۴؛ همو، ۱۹۷۱، ص ۲۰۰۲۰۱؛ همو، ۱۴۲۲، ص ۱۹۱؛ حمصی رازی، ج ۱، ص ۱۴۰
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۲۴؛ابن داوود حلّی، ص ۹۸؛ نیز رجوع کنید به باقلانی، ص ۶۱
- ↑ علامه حلّی، ۱۳۶۳ش، ص ۲۰۰
- ↑ رجوع کنید به خیاط، ص ۳۲؛ قس باقلانی، ص ۶۵۶۶
- ↑ رجوع کنید به ماتریدی، ص ۹۱۹۲؛ حمصی رازی، ج ۱، ص ۱۴۱؛ ابن قیم جوزیه، ج ۲، ص ۲۶۴؛ برای تفصیل آرا رجوع کنید به قاضی عبدالجبار بن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۱۲ ۱۵، ۱۷ ۱۸
- ↑ ص ۳۴
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به باقلانی، ص ۶۱ ۶۲؛ تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ص ۱۳؛ حمصی رازی، ج ۱، ص ۱۴۰
- ↑ خیاط، ص ۴۳۴۴
- ↑ رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۱۱
- ↑ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۱۶
- ↑ برای مثال رجوع کنید به جاحظ، ج ۱، ص ۱۹۰، ج ۴، ص ۹۵؛ خیاط، ص ۳۲۴۰؛ اشعری، ۱۴۰۰، ص ۳۰۸، ۳۲۷، ۳۳۶، ۳۴۹؛ ماتریدی، ص ۱۵۷؛ مسعودی، ج ۲، ص ۳۹۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، ۱۹۶۵ ب، ج ۵، ص ۹۷۹؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، ص ۵۳ ۵۵؛ ابن حزم، ج ۱، ص ۴۰۴۱؛ ابن جوزی، ص ۷۸۷۹؛ حمصی رازی، ج ۱، ص ۱۴۳۱۴۴؛ تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، ص ۱۴۲۱؛ ابن قیم جوزیه، ج ۲، ص ۲۶۱۲۶۴؛ ابن نباته، ص ۲۸۸۲۸۹
- ↑ ابن ندیم، ص ۲۲۴؛ نجاشی، ص ۴۳۳؛ آقابزرگ طهرانی، ج ۱۰، ص ۱۸۴
- ↑ ابن ندیم، ص ۲۰۴
- ↑ ابن ندیم، ص ۲۰۵۲۰۶؛ قس سمعانی، ج ۵، ص ۵۰۷
- ↑ ابن ندیم، ص ۲۱۶؛قس خیاط، ص ۱۴۹
- ↑ ابن ندیم، ص ۳۱۸؛ اسماعیل بغدادی، ج ۲، ستون ۵۴۱
- ↑ نجاشی، ص ۳۰۷؛ اسماعیل بغدادی، ج ۱، ستون ۸۱۷؛ آقابزرگ طهرانی، ۱۰، ص ۱۹۲
- ↑ اسماعیل بغدادی، ج ۱، ستون ۶۷۶۶۷۷
- ↑ ص ۲۴۳۲۷۰
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به ابن سینا، ۱۳۷۹ش، ص ۵۵۱ ۵۶۸؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۲۱ ۶۷؛ همو، ۱۳۷۶ش، ص ۵۶ ۶۲؛ صدرالدین شیرازی، سفر ۱، ج ۱، ص ۱۳۴۱۳۷؛ نیز رجوع کنید به توحید: بخش ۵
- ↑ رجوع کنید به سهروردی، ج ۲، حکمه الاشراق، ص ۱۰۷؛ نیز رجوع کنید به نوربخش، ص ۹۱۰، ۷۲۷۳
منابع
- آقابزرگ طهرانی.
- محمودبن عبداللّه آلوسی، روح المعانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بیتا.
- محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب، چاپ محمد بهجه اثری، بیروت، ۱۳۱۴ق.
- علی بن محمد آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین، چاپ احمد محمدمهدی، قاهره، ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
- حیدربن علی آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ ش.
- فاطمی (موحد)، سید حسن، راه راستی، قم، همای غدیر، چاپ اول، ۱۳۹۶ش.
- ابن بابویه، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم، ۱۳۵۷ ش.
- ابن جوزی، تلبیس ابلیس، چاپ محمد صباح، بیروت، ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
- ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
- ابن خلّکان.
- ابن داوود حلّی، سه اُرجوزه در کلام، امامت و فقه، چاپ حسین درگاهی و حسن طارمی، تهران، ۱۳۶۷ ش.
- ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح لنصیرالدین طوسی و شرح الشرح لقطب الدین رازی، تهران، ۱۴۰۳ق.
- ابن سینا، الالهیات من کتاب الشّفاء، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم، ۱۳۷۶ ش.
- ابن سینا، النجاه من الغرق فی بحر الضلالات، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۱۳۷۹ ش.
- ابن قیم جوزیه، اغاثه اللهفان من مصاید الشیطان، چاپ محمدحامد فقی، بیروت، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
- ابن مرتضی، کتاب طبقات.
- المعتزله، چاپ سوزانا دیوالد ویلتسر، بیروت، ۱۳۸۰/۱۹۶۱.
- ابن منظور.
- ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم ۱۳۹۸.
- ابن نباته، سرح العیون فی شرح رساله ابن زیدون، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۴.
- ابن ندیم.
- ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف فی الکلام، چاپ رضا استادی، (قم) ۱۳۶۳ ش.
- علی بن اسماعیل اشعری، الابانه عن اصول الدیانه، چاپ بشیر محمد عیون، دمشق ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
- همو، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلافات المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
- افلاطون، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفی و رضا کاویانی: قوانین، تهران ۱۳۸۰ ش.
- عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، الشامل فی اصول الدین، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
- همو، کتاب الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد، چاپ اسعد تمیم، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶؛
- محمدبن طیب باقلانی، کتاب التمهید، چاپ ریچارد جوزف مکارتی، بیروت ۱۹۵۷.
- اسماعیل بغدادی، هدیه العارفین، ج ۱۲، در حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج ۵۶.
- عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
- تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، منسوب به سیدمرتضی بن داعی حسنی رازی، چاپ عباس اقبال، تهران: اساطیر، ۱۳۶۴ ش.
- عمروبن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر(۱۳۸۵۱۳۸۹/ ۱۹۶۵۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۹.
- علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
- اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت، بیتا، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ ش.
- محمدبن حسن حرّ عاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه، چاپ محمدبن محمدحسین قائینی، قم ۱۳۷۶ ش.
- محمودبن علی حمصی رازی، المنقذ من التقلید، قم ۱۴۱۲۱۴۱۴؛
- عبدالرحیم بن محمد خیاط، کتاب الانتصار و الرد علی ابن الروندی الملحد، چاپ نیبرگ، بیروت ۱۹۸۶.
- قاسم بن ابراهیم رسّی، کتاب العدل و التوحید و نفی التشبیه عن اللّه الواحد الحمید، در رسائل العدل و التوحید، چاپ محمد عماره، ج ۱، (قاهره): دارالهلال، ۱۹۷۱.
- زمخشری.
- هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومه، چاپ حسن حسن زاده آملی، تهران، ۱۴۱۶۱۴۲۲.
- سمعانی.
- یحیی بن حبش سهروردی، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج ۲، چاپ هانری کوربن، تهران ۱۳۷۳ ش.
- محمد شوکانی، فتح القدیر، بیروت: داراحیاء التراث العربی، بیتا.
- محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸۱۹۴۹، چاپ افست بیروت، بیتا.
- همو، نهایه الاقدام فی علم الکلام، چاپ آلفرد گیوم، قاهره، بیتا.
- محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بیتا.
- طباطبائی.
- احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، چاپ محمدباقر موسوی خرسان، نجف ۱۳۸۶/ ۱۹۶۶، چاپ افست قم، بیتا.
- فضل بن حسن طبرسی.
- فخرالدین بن محمد طریحی، مجمع البحرین، چاپ احمد حسینی، تهران ۱۳۶۲ ش.
- محمدبن حسن طوسی، الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، تهران ۱۴۰۰.
- همو، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، بیتا.
- عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، بیروت: عالم الکتب، بیتا.
- حسن بن یوسف علامه حلّی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، چاپ محمد نجمی زنجانی، (قم) ۱۳۶۳ ش.
- همو، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
- علی بن حسین علم الهدی، امالی السیدالمرتضی، ج ۱، چاپ محمد بدرالدین نعسانی، ج ۴، چاپ احمدبن امین شنقیطی، قاهره ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۴۰۳.
- محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیح الغیب، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
- محمدبن یعقوب فیروزآبادی، ترتیب القاموس المحیط، چاپ طاهر احمد زاوی، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
- قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسه، چاپ سمیر مصطفی رباب، بیروت ۱۴۲۲.
- قاضی عبدالجباربن احمد، المحیط بالتکلیف، چاپ عمر سیدعزمی، (قاهره ۱۹۶۵ الف).
- قاضی عبدالجباربن احمد، المختصر فی اصول الدین، در رسائل العدل و التوحید، چاپ محمد عماره، ج ۱، (قاهره): دارالهلال، ۱۹۷۱.
- قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۵، چاپ محمود محمد خضیری، قاهره ۱۹۶۵ ب.
- قلقشندی.
- علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، چاپ طیب موسوی جزائری، قم ۱۴۰۴.
- کلینی.
- محمدبن محمد ماتریدی، کتاب التوحید، چاپ فتح اللّه خلیف، استانبول ۱۹۷۹.
- محمدصالح بن احمد مازندرانی، شرح اصول الکافی، مع تعالیق ابوالحسن شعرانی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۱/ ۲۰۰۰.
- مجلسی.
- مسعودی، مروج، بیروت.
- مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
- احمدبن علی مقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیه، بولاق ۱۲۷۰، چاپ افست بغداد، ۱۹۷۰.
- احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
- نشوان بن سعید حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران ۱۹۷۲.
- سیما نوربخش، نور در حکمت سهروردی، تهران ۱۳۸۳ ش.
- هفتاد و سه ملت، یا، اعتقادات مذاهب: رسالهای در فرق اسلام از آثار قرن هشتم هجری، چاپ محمدجواد مشکور، تهران: عطائی، ۱۳۴۱ ش.
- مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۴ق.
- EI 2 , s.v. "Thanawiyya" (by G. Monnot);
- The Encyclopedia of religion , ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.v. "Dualism" (by Ugo Bianchi).
پیوند به بیرون