پرش به محتوا

هجرت به مدینه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
تمیز کاری
جز (ویکی سازی)
جز (تمیز کاری)
خط ۱: خط ۱:
{{درباره ۲|هجرت به مدینه|آشنایی با مهاجران و مفهوم هجرت حبشه مداخل|مهاجرین|و |هجرت به حبشه|}}
{{درباره ۲|هجرت به مدینه|آشنایی با مهاجران و مفهوم هجرت حبشه مداخل|مهاجرین|و |هجرت به حبشه|}}
{{تاریخ صدر اسلام}}
{{تاریخ صدر اسلام}}
'''هجرت به مدینه'''، مهاجرت [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر اکرم(ص)]] و [[مسلمانان]] از [[مکه]] به [[یثرب]] ([[مدینه]]) در آخر [[سال ۱۳ هجری قمری|سال سیزدهم]] و ابتدای سال چهاردهم [[بعثت]] است.  علت اصلی مهاجرت مسلمانان به یثرب، فشار و آزارهای [[شرک|مشرکان]] [[مکه]] و [[بیعت عقبه]] اهالی یثرب با پیامبر(ص) برای دفاع از مسلمانان در صورت هجرت ایشان به این شهر بود. این واقعه در زمان [[خلافت]] [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] به صورت رسمی، مبدأ تاریخ مسلمانان شد.
'''هجرت به مدینه'''، مهاجرت [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر اکرم(ص)]] و [[مسلمانان]] از [[مکه]] به [[یثرب]] ([[مدینه]]) در آخر سال سیزدهم و ابتدای سال چهاردهم [[بعثت]] است.  علت اصلی مهاجرت مسلمانان به یثرب، فشار و آزارهای [[شرک|مشرکان]] [[مکه]] و [[بیعت عقبه]] اهالی یثرب با پیامبر(ص) برای دفاع از مسلمانان در صورت هجرت ایشان به این شهر بود. این واقعه در زمان [[خلافت]] [[عمر بن خطاب|خلیفه دوم]] به صورت رسمی، مبدأ تاریخ مسلمانان شد.


==جنگ‌های قبایل یثرب==
==جنگ‌های قبایل یثرب==
خط ۲۹: خط ۲۹:


==تصمیم قریش بر قتل پیامبر(ص)==
==تصمیم قریش بر قتل پیامبر(ص)==
چون «بیعت دوم عقبه» در [[ذی الحجه|ذی الحجّه]] سال سیزدهم [[بعثت]] به انجام رسید، و سپس در فاصله‌ای کمتر از سه ماه، بیشتر [[صحابه|اصحاب رسول خدا(ص)]] به سوی [[مدینه]] رهسپار شدند و مردان [[قریش]] دانستند که [[یثرب]] به صورت پایگاه و پناهگاهی برای [[رسول خدا(ص)]] و یاران او درآمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا آماده‌اند، از هجرت رسول خدا(ص) بیمناک شدند. به همین جهت برای جلوگیری از آن، درآخر [[ماه صفر]] سال ۱۴ بعثت در [[دارالندوه]] جلسه‌ای برقرار کردند. سپس از هر طایفه‌ای، افرادی انتخاب شدند تا در مورد رسول الله(ص) تصمیم بگیرند. در این حال پیرمردی جلوی در ایستاده بود و هنگامی که می‌خواستند داخل دار الندوه شوند، گفت: مرا هم به داخل ببرید. گفتند: تو که هستی‌ای پیرمرد؟ گفت: من پیرمردی از قبیله بنی مُضَر (و بنابر برخی نقل‌ها پیرمردی از اهل نجد) هستم و نظری دارم که شما را به آن راهنمایی می‌کنم.
چون «بیعت دوم عقبه» در [[ذی الحجه]] سال سیزدهم [[بعثت]] به انجام رسید، و سپس در فاصله‌ای کمتر از سه ماه، بیشتر [[صحابه|اصحاب رسول خدا(ص)]] به سوی [[مدینه]] رهسپار شدند و مردان [[قریش]] دانستند که [[یثرب]] به صورت پایگاه و پناهگاهی برای [[رسول خدا(ص)]] و یاران او درآمده و مردم آن برای جنگیدن با دشمنان رسول خدا آماده‌اند، از هجرت رسول خدا(ص) بیمناک شدند. به همین جهت برای جلوگیری از آن، درآخر [[ماه صفر]] سال ۱۴ بعثت در [[دارالندوه]] جلسه‌ای برقرار کردند. سپس از هر طایفه‌ای، افرادی انتخاب شدند تا در مورد رسول الله(ص) تصمیم بگیرند. در این حال پیرمردی جلوی در ایستاده بود و هنگامی که می‌خواستند داخل دار الندوه شوند، گفت: مرا هم به داخل ببرید. گفتند: تو که هستی‌ای پیرمرد؟ گفت: من پیرمردی از قبیله بنی مُضَر (و بنابر برخی نقل‌ها پیرمردی از اهل نجد) هستم و نظری دارم که شما را به آن راهنمایی می‌کنم.


پس همگی وارد شدند و نشستند و به مشاوره پرداختند، در حالی که پیرمرد هم نشسته بود. پس از بحث و نظر قرار گذاشتند که رسول الله را اخراج کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر او را اخراج کنید، افرادی را جمع می‌کند و با شما خواهد جنگید. گفتند: راست می‌گویی، این رأی خوبی نیست. برای همین با هم مشورت کردند و قرار گذاشتند که وی را حبس کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر چنین کنید، از آنجا که محمد(ص) مردی شیرین زبان است، فرزندان و بردگان شما را به تدریج فاسد می‌کند و اگر برادر و فرزند و همسر شما را فاسد کند حبس وی چه فایده‌ای خواهد داشت؟ سپس با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند.<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص ۹۳۶؛ عیاشی، تفسیر، نشر المکتبه الاسلامیه، ج۲، ص۵۳و۵۴؛ شیخ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ص۳۶۷؛ طوسی، أمالی، ۱۴۱۴ق، ص۴۶۳- ۴۶۵، حدیث ۳۵؛ قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۷۳- ۲۷۵.</ref>
پس همگی وارد شدند و نشستند و به مشاوره پرداختند، در حالی که پیرمرد هم نشسته بود. پس از بحث و نظر قرار گذاشتند که رسول الله را اخراج کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر او را اخراج کنید، افرادی را جمع می‌کند و با شما خواهد جنگید. گفتند: راست می‌گویی، این رأی خوبی نیست. برای همین با هم مشورت کردند و قرار گذاشتند که وی را حبس کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر چنین کنید، از آنجا که محمد(ص) مردی شیرین زبان است، فرزندان و بردگان شما را به تدریج فاسد می‌کند و اگر برادر و فرزند و همسر شما را فاسد کند حبس وی چه فایده‌ای خواهد داشت؟ سپس با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند.<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص ۹۳۶؛ عیاشی، تفسیر، نشر المکتبه الاسلامیه، ج۲، ص۵۳و۵۴؛ شیخ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ص۳۶۷؛ طوسی، أمالی، ۱۴۱۴ق، ص۴۶۳- ۴۶۵، حدیث ۳۵؛ قمی، تفسیر القمی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۲۷۳- ۲۷۵.</ref>
confirmed، templateeditor
۱۲٬۳۱۵

ویرایش