خطبه شقشقیه
| اطلاعات روایت | |
|---|---|
| نامهای دیگر | مُقَمِّصه / خطبه سوم نهج البلاغه |
| موضوع | نقد عملکرد خلفا، اشاره به سه گروه ناکثین، قاسطین و مارقین |
| صادره از | امام علی(ع) |
| راوی اصلی | ابن عباس |
| اعتبار سند | معتبر |
| منابع شیعه | نهج البلاغه، علل الشرائع، معانی الاخبار |
| احادیث مشهور | |
| حدیث سلسلةالذهب • حدیث ثقلین • حدیث کساء • مقبوله عمر بن حنظلة • حدیث قرب نوافل • حدیث معراج • حدیث ولایت • حدیث وصایت • حدیث جنود عقل و جهل • حدیث شجره | |
خطبه شِقشِقیّه یا مُقَمِّصه سومین خطبه و از مشهورترین خطبههای نهجالبلاغه که امام علی(ع) آن را در نقد خلافت و عملکرد خلفای سهگانه بیان کرده است.
محورهای اصلی خطبه بدین شرح است: اوضاع سیاسی عصر سه خلیفه اول، علت سکوت ۲۵ساله امام، انگیزههای پذیرش خلافت، گروههای سیاسی عصر امام علی و دلایل انحراف آنها از دین.
موضعگیری صریح امام علی(ع) درباره مسئله خلافت پیامبر(ص) سبب شده برخی از اهلسنت، نهتنها این خطبه، بلکه درستی کل نهجالبلاغه را انکار کنند. در مقابل، عالمان شیعه پاسخ دادهاند که خطبه شقشقیه در کتابهای مختلف حدیثی نقل شده و محتوای آن تواتر معنوی دارد.
علاوه بر شرح این خطبه در ترجمهها و شرحهای کامل نهجالبلاغه، شرحهای اختصاصیای نیز بر خطبه شقشقیه به زبان فارسی و عربی نوشته شده که از جمله آنها شرحُ الْخُطبةِ الشِّقشِقیه تألیف محمدرضا حکیمی و آهی سوزان اثر علیاصغر رضوانی است.
معرفی و جایگاه
خطبه شِقشِقیّه از مشهورترین خطبههای نهجالبلاغه است[۱] که شیعه و سنی آن را نقل کردهاند.[۲] این خطبه را از مهمترین خطبههای نهجالبلاغه دانستهاند؛ چون در آن، مسائل مربوط به خلافت پیامبر(ص)، به صورت صریح بیان شده است.[۳] از آنجا که امام علی(ع) در این خطبه از خلیفهشدن خلفای پیش از خود شکایت میکند، این خطبه از خطبههای بحثبرانگیز نهجالبلاغه شده است؛[۴] چراکه موضعگیری صریح امام علی(ع) درباره مسئله خلافت پیامبر(ص)، برخی شبهات اهلسنت درباره این خطبه را پدید آورده [۵] و سبب شده برخی سنیمذهبان، نه تنها این خطبه، بلکه درستی کل نهجالبلاغه را انکار کنند.[۶]
در این خطبه، دوره کامل تاریخ سه خلیفه نخست از نگاه امام(ع) بیان میشود. محور اصلی این خطبه مسئله خلافت، اوضاع سیاسی عصر سه خلیفه اول، علت سکوت ۲۵ساله امام، انگیزههای پذیرش خلافت، گروههای سیاسی عصر امام علی و دلایل انحراف آنها از دین است.[۷] این خطبه را به اعتبار بخشی از کلام امام (تِلْکَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ) شِقشِقیه (شِقشِقه یعنی شعله آتشى که از دل زبانه کشد)[۸] و به اعتبار جمله نخستینِ آن (واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها فلان) «مُقَمِّصه» (تَقَمُّص یعنی لباسپوشیدن) نامیدهاند.[۹]
بر اساس نقل ابنعباس، امام(ع) این خطبه را با آمدن نامهای قطع کرد و دیگر آن را ادامه نداد. مطابق این نقل، ابنعباس در طول عمر خود بر قطع هیچ کلامی مانند این خطبه متأسف نشده است.[۱۰] سید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، مؤلف مصادر نهج البلاغة و اسانیده معتقد است فردی که سخنان امام علی(ع) را قطع کرد، فردی جاهل یا فردی منافق بود که مانع شد امام(ع) مقصود خود را بیان کند.[۱۱]
| نام نسخه | شماره خطبه [۱۲] |
|---|---|
| نسخههای صبحی صالح، فیض الاسلام، ابنمیثم، فی ظِلال، خویی، ابن ابی الحدید، عبده، ملّاصالح و المعجم المفهرس. | ۳ |
| نسخۀ ملّا فتحالله | ۴ |
اعتبار خطبه
خطبه شقشقیه در کتابهای مختلف حدیثی ذکر شده است[۱۳] و برخی محققان با تکیه بر اسناد متعدد آن، این خطبه را قابلاعتماد[۱۴] و برخی دیگر متواتر دانستهاند.[۱۵] با این حال، به نظر ابنمیثم بَحرانی (از شارحان نهجالبلاغه) اگرچه شکایت امام علی(ع) از سه خلیفه پیشین، به تواتر معنوی ثابت شده است، اما نمیتوان ادعا کرد الفاظ این خطبه، تواتر لفظی دارد.[۱۶]
در مقابل، برخی سنیمذهبان صحت انتساب این خطبه به امام علی را انکار کرده[۱۷] و آن را ساخته سیدِ رضی یا سیدِ مرتضی دانستهاند.[۱۸] به گفته ابنمیثم، علت انکار این خطبه از سوی سنیمذهبان این بوده که به باور آنها، صحابه هیچ اختلافی در امر خلافت پیامبر نداشتند و از آنجا که در این خطبه، اختلاف امام علی با سه خلیفه قبلی بیان شده، باید آن را انکار کرد، تا از به وجود آمدن فتنه در بین مسلمانها جلوگیری شود.[۱۹]
در پاسخ به این عده از اهلسنت گفته شده موضوع غصب خلافت از سوی ابوبکر و عُمَر بارها از طرف امام علی(ع) بیان شده و در روایتهای مستفیضی بازتاب یافته است.[۲۰] علاوه بر این، این خطبه در آثار قبل از تنظیم نهجالبلاغه (تنظیم شده در سال ۴۰۰ق[۲۱]) نیز وجود دارد؛[۲۲] چنانکه شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق) در علل الشرائع[۲۳] و در معانی الاخبار این خطبه را نقل کرده است.[۲۴]
زمان و مکان ایراد خطبه
به گفته محققان، امام علی(ع) این خطبه را در اواخر عمر خود (اواخر سال ۳۸ یا اوایل سال ۳۹ق) بیان کرده است؛[۲۵] چون در این خطبه، خلافت سه خلیفه پیشین نقد شده و به جنگ با ناکثین (واقعشده در سال ۳۶ق[۲۶])، قاسطین (واقعشده در سال ۳۷ق[۲۷]) و مارقین (واقعشده در سال ۳۸ق[۲۸]) اشاره شده است.[۲۹]
مطابق برخی نقلها، امام(ع) این خطبه را در «رُحْبه»[۳۰] (یکی از محلههای کوفه، یا یک آبادی در فاصله هشتفرسخی کوفه[۳۱]) یا بر منبر مسجد کوفه خوانده است.[۳۲] در برخی روایتها نیز تنها به ذکر خطبه بسنده شده و مطلبی درباره مکان بیان آن نیامده است.[۳۳]

شرحها
علاوه بر شرح و ترجمه خطبه شقشقیه در ترجمهها و شرحهایی که به صورت کامل بر نهجالبلاغه نوشته شده، شرحهای اختصاصی نیز بر این خطبه به زبان فارسی و عربی نوشته شده است[۳۴] که برخی از آنها عبارتاند از:
- «شرحُ الْخطبةِ الشِّقشِقیّه» تألیف محمدرضا حکیمی: این کتاب را مؤسسه الوفاء بیروت در سال ۱۴۰۲ق، در ۴۲۸ صفحه منتشر کرده است.[۳۵]
- «اَلشِّقشِقیه» به قلم عبدالرسول غفاری: در این اثر، خطبه شقشقیه در ۹ فصل شرح داده شده است.[۳۶] این کتاب در سال ۱۴۳۲ق به کوشش انتشارات دارُالوِلاء بیروت در ۲۳۷ صفحه منتشر شده است.[۳۷]
- «اَلنَّقدُ السَّدید علیٰ شرحِ الشِّقشِقیّة العَلَویة باِبنابیالحدید» تألیف محسن الشیخ حسن آلکریم البزونی: این کتاب که آقابزرگ تهرانی، سید محمدصادق آلبحرالعلوم و سید محمدمهدی موسوی اصفهانی بر آن تقریظ نوشتهاند، به کوشش مَطبَعَةُ النَّجف در سال ۱۳۸۳ق در ۳۲۴ صفحه منتشر شده است.[۳۸]
- «اِثباتُ الْوَصیّة فی شرحِ الْخُطبَةِ الشِّقشِقیه» نوشته اسماعیل ابراهیم الحریری: این کتاب را انتشارات دارُالْوِلاء بیروت در سال ۱۴۲۴ق در ۶۳۲ صفحه منتشر کرده است.[۳۹]
- «آهی سوزان؛ شرحی بر خطبه شقشقیه» اثر علیاصغر رضوانی: این کتاب توسط انتشارات دلیل ما، در سال ۱۳۸۹ش در ۲۸۶ صفحه منتشر شده است.[۴۰]
متن و ترجمه خطبه شقشقیه
وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ علیهالسلام وَ هِی الْمَعْرُوفَةُ بِالشِّقْشِقِیة
اَما وَاللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ اَبی قُحافَةَ (فی بعضُ النّسخ: فُلانٌ) وَ اِنَّهُ لَیعْلَمُ اَنَّ مَحَلّی مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحی، ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ، وَ لایرْقی اِلَی الطَّیرُ.
فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَطَوَیتُ عَنْها کَشْحاً،
وَ طَفِقْتُ اَرْتَأی بَینَ اَنْ اَصُولَ بِید جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلی طِخْیة عَمْیاءَ، یهْرَمُ فیهَا الْکَبیرُ، وَ یشیبُ فیهَا الصَّغیرُ، وَ یکْدَحُ فیها مُؤْمِنٌ حَتّی یلْقی رَبَّهُ!
فَرَاَیتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا اَحْجی، فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَینِ قَذًی، وَ فِی الْحَلْقِ شَجاً!
اَری تُراثی نَهْباً. حَتّی مَضَی الاَوَّلُ لِسَبیلِهِ، فَاَدْلی بِها اِلَی ابْنِ الْخَطّابِ بَعْدَهُ. [ثُمِّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَعْشی:]
فَیا عَجَباً بَینا هُوَ یسْتَقیلُها فی حَیاتِهِ، اِذْ عَقَدَها لاِخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ.
لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَیها! فَصَیرَها فی حَوْزَة خَشْناءَ، یغْلُظُ کَلْمُها، وَ یخْشُنُ مَسُّها، وَ یکْثُرُ الْعِثارُ فیها، وَ الْاِعْتِذارُ مِنْها.
فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَةِ، اِنْ اَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ!
فَمُنِی النَّاسُ لَعَمْرُ اللهِ بِخَبْطٍ وَ شِماس، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراض.
فَصَبَرْتُ عَلی طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ. حَتّی اِذا مَضی لِسَبیلِهِ، جَعَلَها فی جَماعَة زَعَمَ اَنِّی اَحَدُهُمْ.
فَیالَلّهِ وَ لِلشُّوری! مَتَی اعْتَرَضَ الرَّیبُ فِی مَعَ الْاَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّی صِرْتُ اُقْرَنُ اِلی هذِهِ النَّظائِرِ؟!
لکِنّی اَسْفَفْتُ اِذْ اَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اِذْ طارُوا. فَصَغی رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الاْخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن وَ هَن.
اِلی اَنْ قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَیهِ بَینَ نَثیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اَبیهِ یخْضِمُونَ مالَ اللهِ خِضْمَ الاِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبیعِ،
اِلی اَنِ انْتَکَثَ فَتْلُهُ، وَ اَجْهَزَ عَلَیهِ عَمَلُهُ، وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.
فَما راعَنی اِلاّ وَالنَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ اِلَی، ینْثالُونَ عَلَی مِنْ کُلِّ جانِب، حَتّی لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطْفای، مُجْتَمِعینَ حَوْلی کَرَبیضَةِ الْغَنَمِ.
فَلَمّا نَهَضْتُ بِالْاَمْرِنَکَثَتْ طائِفَةٌ، وَ مَرَقَتْ اُخْری، وَ قَسَطَ آخَرُونَ، کَاَنَّهُمْ لَمْ یسْمَعُوا کَلامَ اللهِ حَیثُ یقُولُ: «تِلْکَ الدّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایریدُونَ عُلُوًّا فِی الْاَرْضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ.»
بَلی وَ اللهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَلکِنَّهُمْ حَلِیتِ الدُّنْیا فی اَعْینِهِمْ، وَ راقَهُمْ زِبْرِجُها.
اَما وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَاَ النَّسَمَةَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ، وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللهُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لایقارُّوا عَلی کِظَّةِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاَلْقَیتُ حَبْلَها عَلی غارِبِها، وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکَاْسِ اَوَّلِها،
وَ لَاَلْفَیتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز!
...
هَیهاتَ یا ابْنَ عَبّاس، تِلْکَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.
...
و روز حیان برادر جابر که غرق خوشی است
هان! به خدا قسم ابوبکر پسر ابوقحافه (برخی نسخهها: فلانی) جامه خلافت را پوشید در حالی که میدانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست، سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر میشود، و مرغ اندیشه به قلّه منزلتم نمیرسد.
اما از خلافت چشم پوشیدم، و روی از آن برتافتم،
و عمیقاً اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم، یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم، فضایی که پیران در آن فرسوده، و کم سالان پیر، و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت میشود!
دیدم خویشتنداری در این امر عاقلانهتر است، پس صبر کردم در حالی که گویی در دیدهام خاشاک بود، و غصه راه گلویم را بسته بود!
میدیدم که میراثم به غارت میرود. تا نوبت اولی سپری شد و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد. [سپس امام وضع خود را به شعر شاعر عرب، اَعشی، مثل زد:]
شگفتا! اولی بااینکه در زمان حیاتش میخواست حکومت را واگذارد، ولی برای بعد از خود عقد خلافت را جهت دیگری بست.
چه سخت هر کدام به یکی از دو پستان حکومت چسبیدند! حکومت را به فضایی خشن کشانیده، و به کسی رسید که کلامش درشت، و همراهی با او دشوار، و لغزشهایش فراوان، و معذرت خواهیش زیاد بود.
بودن با حکومت او کسی را میماند که بر شتر چموش سوار است، که اگر مهارش را بکِشد بینی اش زخم شود، و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد!
به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و ناآرامی، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند.
آن مدت طولانی را نیز صبر کردم، و بار سنگین هر بلایی را به دوش کشیدم. تا زمان او هم سپری شد، و امر حکومت را به شورایی سپرد که به گمانش من هم (با این منزلت خدایی) یکی از آنانم!
خداوندا چه شورایی! من چه زمانی در برابر اولین آنها در برتری و شایستگی مورد شک بودم که امروز همپایه این اعضای شورا قرار گیرم؟!
ولی (به خاطر احقاق حق) در نشیب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم، در آنجا یکی به خاطر کینهاش به من رأی نداد، و دیگری برای بیعت به دامادش تمایل کرد، و مسائلی دیگر که ذکرش مناسب نیست.
تا سومی به حکومت رسید که برنامهای جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت، و دودمان پدری او (بنی امیه) به همراهی او برخاستند و چون شتری که گیاه تازه بهار را با ولع میخورد به غارت بیت المال دست زدند،
در نتیجه این اوضاع رشتهاش پنبه شد، و اعمالش کار او را تمام ساخت، و شکمبارگی سرگونش نمود.
آن گاه چیزی مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند، و از هر طرف به من هجوم آورند، به طوری که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند، و ردایم از دو جانب پاره شد، مردم چونان گله گوسپند محاصرهام کردند.
اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم گروهی پیمان شکستند، و عدهای از مدار دین بیرون رفتند، و جمعی دیگر سر به راه طغیان نهادند، گویی هر سه طایفه این سخن خدا را نشنیده بودند که میفرماید: «این سرای آخرت را برای کسانی قرار دادهایم که خواهان برتری و فساد در زمین نیستند، و عاقبت خوش از پرهیزکاران است.»
چرا، به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند، امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد، و زیور و زینتش آنان را فریفت.
هان! به خدایی که دانه را شکافت، و انسان را بهوجود آورد، اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگی هیچ ستمگر و گرسنگی هیچ مظلومی سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش میانداختم، و پایان خلافت را با پیمانه خالی اولش سیراب میکردم،
آنوقت میدیدید که ارزش دنیای شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است!
چون سخن مولا به اینجا رسید مردی از اهل عراق برخاست و نامهای به او داد، حضرت سرگرم خواندن شد، پس از خواندن، ابنعباس گفت: ای امیرالمؤمنین، کاش سخنت را از همانجا که بریدی ادامه میدادی! حضرت فرمود:
هیهات ای پسر عباس، این آتش درونی بود که شعله کشید سپس فرو نشست!
ابنعباس میگوید: به خدا قسم بر هیچ سخنی به مانند این کلام ناتمام امیرالمؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا، درد دلش را با این سخنرانی به پایان نبرد.
پانویس
- ↑ شیخ مفید، الجَمَل، ۱۳۷۱ش، ص۱۲۶.
- ↑ حکیمی، شرح الخطبة الشقشقیة، ۱۴۰۲ق، ص۱۲۶.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ حکیمی، شرح الخطبة الشقشقیة، ۱۴۰۲ق، ص۱۲۶.
- ↑ نگاه کنید به: نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ۱۴۱۴ق، خطبه ۳، ص۴۸-۵۰.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۳۱۸.
- ↑ بیهقی، معارج نهج البلاغه، ۱۴۰۹ق، بخش۲، ص۸۰.
- ↑ نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ۱۴۱۴ق، خطبه ۳، ص۵۰.
- ↑ الحسینی الخطیب، مصادر نهج البلاغة و اسانیده، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۳۳۵.
- ↑ به نقل: دشتی، و کاظم محمدی، المعجم المفهرس لألفاظ نهج البلاغه، ۱۳۷۵ش، جدول اختلاف نسخ، ص۵۰۷.
- ↑ برای دیدن منابع این حدیث نگاه کنید به: دشتی، اسناد و مدارک نهج البلاغه، ۱۳۷۸ش، ص۶۱-۶۳.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ دوانی، «سید رضی مؤلف نهج البلاغه»، ۱۳۷۳ش، ص۱۲۶.
- ↑ ابنمیثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵۱.
- ↑ غفاری، الشقشقیه، ۱۴۳۲ق، ص۲۲.
- ↑ سید رضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، ۱۴۱۴ق، ص۵۵۹.
- ↑ نگاه کنید به: جعفری، پرتوی از نهج البلاغه، ۱۳۸۰ش، ص۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرایع، ۱۳۸۵ش، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ۱۴۰۳ق، ص۳۶۱-۳۶۲.
- ↑ جعفری، پرتوی از نهج البلاغه، ۱۳۸۰ش، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۸۲.
- ↑ ابنمزاحم، وقعة صفین، ۱۳۸۲ق، ص۲۰۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۳۶۲.
- ↑ خویی، منهاج البراعه، ۱۴۰۰ق، ج۳، ص۳۲.
- ↑ مفید، ارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۲۸۷؛ قطب راوندی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام امام(ع)، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۳۱۹.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۵۴، ص۳۴۵.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ۱۴۰۳ق، ص۳۶۱-۳۶۲.
- ↑ برای دیدن آثار دیگر نگاه کنید به: استادی، کتابنامه نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش، ص۲۱-۲۳ و ۳۲–۳۳.
- ↑ حکیمی، شرح الخطبة الشقشقیة، ۱۴۰۲ق، شناسنامه کتاب.
- ↑ غفاری، الشقشقیه، ۱۴۳۲ق، صفحه فهرست کتاب.
- ↑ غفاری، الشقشقیه، ۱۴۳۲ق، صفحه شناسنامه کتاب.
- ↑ آلکریم البزونی، النقد السدید، ۱۳۸۳ق، صفحه شناسنامه کتاب.
- ↑ الحریری، اثبات الوصیة فی شرح الخطبه الشقشقیه، ۱۴۲۴ق، شناسنامه کتاب.
- ↑ رضوانی، آهی سوزان، ۱۳۸۹ش، صفحه شناسنامه.
منابع
- آلکریم البزونی، محسن الشیخ حسن، النقد السدید علی شرح الخطبة الشقشقیة العلویة لإبنأبیالحدید، نجف، مطبعة النجف، ۱۳۸۳ق.
- ابنمزاحم، نصر، وقعة صفین، قاهره، المؤسسة العربیة الحدیثة، ۱۳۸۲ق، چاپ افست قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنمیثم بحرانی، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر کتاب، ۱۴۰۴ق.
- استادی، رضا، کتابنامه نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۵۹ش.
- الحریری، اسماعیل ابراهیم، اثبات الوصیة فی شرح الخطبة الشقشقیه، بیروت، دار الولاء، ۱۴۲۴ق.
- الحسینی الخطیب، سید عبدالزهراء، مصادر نهج البلاغة وأسانیده، بیروت، دار الزهراء، ۱۴۰۹ق.
- بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴ق.
- بیهقی، علی بن زید، مَعارِج نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۹ق.
- جعفری، محمدمهدی، پرتوی از نهج البلاغه، قم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰ش.
- حکیمی، محمدرضا، شرح الخطبة الشقشقیة، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۲ق.
- خویی، میرزا حبیبالله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تهران، مکتبة الاسلامیة، ۱۴۰۰ق.
- دشتی، محمد، اسناد و مدارک نهج البلاغه، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۷۸ش.
- دشتی، محمد، و کاظم محمدی، المعجم المفهرس لألفاظ نهج البلاغه، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۷۵ش.
- دوانی، علی، «سید رضی مؤلف نهج البلاغه»، در کتاب مقالاتی پیرامون نهج البلاغه و گردآورنده آن، تهران، بنیاد نهج البلاغه، ۱۳۷۳ش.
- رضوانی، علیاصغر، آهی سوزان؛ شرحی بر خطبه شقشقیه، قم، دلیل ما، ۱۳۸۹ش.
- سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
- شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة و مطبعتها، ۱۳۸۵ق.
- شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الأخبار، تصحیح و تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۳۳۸ق.
- شیخ مفید، محمد بن نعمان، الجَمَل و النُصْرَة لِسَید العِترةِ فی حَربِ البَصْره، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۳۷۱ش.
- شیخ مفید، محمد بن نُعمان، الاِرشاد فی معرفة حُجَجِ الله علی العِباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
- غفاری، عبدالرسول، الشقشقیه، بیروت، دار الولاء، ۱۴۳۲ق.
- قطب راوندی، سعید بن هبةالله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۶ق.
- مجلسی، محمدباقر، بِحارُالاَنوار الجامِعَةُ لِدُرَرِ أخبارِ الأئمةِ الأطهار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین(ع)، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۸۶ش.
- یعقوبی، احمد، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا.
پیوند به بیرون