غصب خلافت
خداشناسی | |
---|---|
توحید | اثبات خدا • توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات • صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه• اصالت قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور• رجعت • امامت تنصیصی |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه • ایمان مرتکب کبیره |
غصب خلافت از مهمترین باورهای شیعیان و به این معناست که خلافت و حکومت بر جامعه، حق امام علی(ع) و امامان معصوم است، ولی دیگران به ناحق آن را تصرف کردهاند. این باور در ادبیات امامان شیعه در خطبهٔ شقشقیه، خطبهٔ فدکیه، نامهٔ امام حسین به اهالی بصره و برخی احادیث دیگر بیان شده است. شیعیان معتقدند پیامبر(ص) در روزهای پایانی زندگیاش با اعلام ولایت علی در غدیر، تکرار حدیث ثقلین و فرستادن برخی صحابه با سپاه اسامه به خارج از مدینه، زمینه را برای جانشینی علی(ع) آماده کرد. شیعیان غصب خلافت را زمینهساز انحرافات بعدی در جامعه اسلامی و شهادت فاطمه دختر پیامبر و واقعه کربلا میدانند.
بنابر تحلیل عالمان شیعه، فرایند غصب خلافت توسط تعدادی از اصحاب، پیش از رحلت پیامبر(ص) آغاز شد. شیعیان نشانههای این تحلیل را در تخلّف از شرکت در سپاه اسامه، جلوگیری از نگارش وصیت پیامبر و انکار اوّلیه درگذشت پیامبر و ماجرای صحیفه ملعونه جستجو میکنند. ماجرای سقیفه بنیساعده، خودداری برخی اصحاب از بیعت با ابوبکر، حمله به خانه علی و فاطمه از سوی کارگزاران ابوبکر و مواضع امام علی در شورای شش نفره خلافت نیز از دیگر دلایل شیعیان برای باور به غصب خلافت است.
غصب خلافت بهجز دوران کوتاهی در زمان حکومت امام علی(ع) و امام حسن مجتبی(ع) در همه دوران حضور ائمه جریان داشته و خلفای بنیامیه و بنیعباس هر یک به شیوهای خلافت را از اهلبیت گرفتند.
باور به غصب خلافت در اندیشه سیاسی فقیهان شیعه نیز تأثیر گذاشته است و آنها هر حاکمی بهجز اهلبیت یا کسی که از سوی اهلبیت باشد را نامشروع و حاکم جور دانسته و همکاری با چنین حاکمی را نیز تحریم کرده و یا فقط در برخی شرایط جایز میدانند.
جایگاه مسئله غصب خلافت
غصب خلافت از ارکان باورهای شیعیان[۱] بهویژه شیعیان دوازدهامامی است.[۲] شیعیان معتقدند پیامبر از سوی خداوند علی بن ابیطالب را به عنوان جانشین خود نصب کرده بود[۳] و بهجز علی و برخی فرزندانش برای کسی حق خلافت الهی قائل نیستند.[۴] شیعهی اصطلاحی بر اساس همین ویژگی تعریف شده است.[۵] ولی اهلسنت میگویند پیامبر کسی را تعیین نکرده بود و صحابه به ابتکار خودشان با هم مشورت کردند و ابوبکر را به خلافت نشاندند.[۶] هرچند مرتضی عسکری پژوهشگر مباحث امامت معتقد است خلافت همانند نبوت منصبی الهی است و کسی نمیتواند آن را غصب کند، و به جای غصب خلافت باید از تعبیر غصب حکومت استفاده شود.[۷]
در باور امامیه بهجز در دورانی محدود در مورد امام علی و امام حسن، خلافت غصب شده و هرگز پذیرشی برای مشروعیت حکومت خلفای آن دوره مطرح نشده بود.[۸] در گفتگوی مسلم بن عقیل با ابنزیاد نیز مسلم تصریح کرد که معاویه خلافت را با حیله از وصی پیامبر غصب کرده است.[۹] از امام جعفر بن محمدِ صادق امام ششم شیعه نیز نقل شده است که خلافت را حق خود میدانست که دیگران آن را غصب کردهاند.[۱۰] به باور شیعیان، غصب خلافت، انحراف از مسیر پیامبر و زمینهساز حوادث بعدی از جمله شهادت حضرت فاطمه[۱۱] و نیز واقعه کربلا[۱۲] به شمار میآید.
در منابع مختلف تعدادی از صحابه پیامبر اسلام نام برده شدهاند که در گام نخست با خلیفه ابوبکر بیعت نکردند و معتقد بودند که علی باید خلیفه باشد.[۱۳] جعفری شیعهپژوه پاکستانی نام ۱۳ تن از صحابه معروف که اکثر منابع تاریخی ثبت شدهاند را گردآوری کرده است.[۱۴] چنانکه بر اساس نقلی از زُهْری محدث اهل سنت گزارش شده که فاطمه دختر پیامبر نیز خلافت ابوبکر را نپذیرفت.[۱۵] اعتقاد به غصب خلافت بهعنوان یکی از باورهای زید بن علی رهبر حرکت زیدیه در قرن دوم هجری نیز گزارش شده است.[۱۶]
رشید رضا(درگذشت: ۱۳۵۴ق) مفسر اهل سنت نیز در تفسیر المنار تصریح میکند که اهلبیت خود را برای خلافت شایستهتر میدانستند و صرفا به خاطر حفظ مصالح مسلمین با زمامداران حاکم همراهی کردند.[۱۷] هر چند اکثر عالمان اهل سنت چنین تحلیلی ندارند.[۱۸] محمود اسماعيل تاریخپژوه مصری در كتاب «الحركات السريّة فى الاسلام» معتزله را دشمن بنى اميّه معرفی میکند زیرا آنان را جبّارانى مىشمردند كه خلافت را غصب، و حكومت خود را با زور شمشير بر مردم تحميل كردهاند، و حکومت خود را ناشى از اراده و قضاى الهى معرفی میکنند.[۱۹]
غصب خلافت در ادبیات شیعه
بسیاری از تاریخنگاران شیعه در کتابهای خود به غصب خلافت توجه کرده و آنرا گزارش، بررسی و تحلیل کردهاند.[۲۰] یکی از قدیمیترین متون شیعی که به ماجرای غصب خلافت اشاره کرده است را خطبه شقشقیه دانستهاند[۲۱] که علی بن ابیطالب(ع) در آن هر سه خلیفه اول را مذمت کرده و خود را شایستهتر معرفی میکند و تصریح میکند که آنها میراث او را غارت کردند. پیش از آن حضرت فاطمه(س) در سخنرانی خود در مسجد مدینه معروف به خطبه فدکیه به ماجرای غصب خلافت اشاره کرده بود.[۲۲] در نامه امام حسین به اهالی بصره نیز به موضوع غصب خلافت اشاره شده است.[۲۳]
گروهی از شیعیان همچنین به کتاب سلیم بن قیس استناد میکنند که آنرا متنی قدیمی و مربوط به قرن اول هجری قمری میدانند.[۲۴] در این کتاب نقلهای متعددی درباره ماجرای سقیفه و سرنوشت خلافت گردآوری شده است[۲۵] که از قدیمیترین رویدادهای مربوط به غصب خلافت دانسته شده است.[۲۶] علامه مجلسی محدث قرن یازدهم هجری قمری بخشی از کتاب بحار الانوار را با نام کتاب الفتن تنظیم کرده و غصب خلافت و ماجراهای مرتبط را در آن جای داده است.[۲۷]
برخی شیعیان طراحی غصب خلافت را به پیش از زمان رحلت پیامبر(ص) ارجاع میدهند[۲۸] و به نقلهایی استناد میکنند که به پیمان گروهی از صحابه برای غصب خلافت اشاره میکند. چنانکه علامه مجلسی نیز در جلد ۲۸ بحار الانوار بابی با عنوان «بابُ تَمهیدِ غَصبِ الخِلافةِ و الصحیفةِ الملعونةِ» باز کرده و در آن ۷ حدیث طولانی درباره زمینهسازی غصب خلافت و صحیفه ملعونه گرد آورده است.[۲۹] در این زمینه حتی سخنی از مأمون عباسی نیز نقل شده است.[۳۰] محققان غیرمسلمان مثل لامنس و پس از او مادلونگ نیز به این نکته اشاره کردهاند.[۳۱] کایتانی، شرقشناس ایتالیایی نظریه لامنس را تایید کرده و معتقد است عمر میتوانست رحلت پیامبر(ص) را پیشبینی کند و برای جانشینی برنامهریزی کند.[۳۲] به باور مادلونگ برنامهریز اصلی غصب خلافت، عمر بود ولی با توجه به جایگاه ابوبکر، او را برای خلافت جلو انداخت.[۳۳]
پیامبر و زمینهچینی برای خلافت علی(ع)
به باور شیعیان، پیامبر در روزهای پایانی عمرش تلاش فراوانی کرد تا زمینه را برای خلافت و حکومت علی بن ابیطالب آماده کند.[۳۴] بهدلیل اهمیت فراوان مسئله جانشینی پیامبر[۳۵] رخدادهای دوران درگذشت پیامبر اسلام را از حساسترین وقایع و آکنده از سیاست پنهانکاری و پیچیدگیهایی توصیف کردهاند،[۳۶] که در رفتار پیامبر اسلام(ص) از یک سو و در رفتار برخی صحابه از سوی دیگر خود را نشان میدهد.[۳۷]
بر اساس گزارش منابع تاریخی پیامبر میدانست زمان مرگش نزدیک است و در آخرین سفر حج خود و نیز پس از بازگشت به مدینه چند بار از نزدیکشدن زمان مرگ خود خبر داده بود.[۳۸] از سوی دیگر بنابر برخی منابع شیعی از همپیمانی گروهی از صحابه برای ممانعت از خلافت علی خبردار شده بود[۳۹] و حتی در خطبه غدیرخم نیز به آن اشاره کرده بود.[۴۰]
آمادهسازی سپاه اسامه
آمادهسازی سپاه اُسامه از رویدادهای مهم روزهای پایان عمر پیامبر قلمداد شده است. به گزارش منابع، پیامبر(ص) پس از بازگشت از حَجّة الوداع به مدینه، دستور داد سپاهی به فرماندهی اسامة بن زید برای جنگ با امپراطوری روم آماده شود[۴۱] و بزرگان انصار و مهاجر را هم مأمور به حضور در این سپاه کرد.[۴۲] به گفته شیخ مفید اعزام این سپاه در واپسین روزهای زندگی پیامبر(ص) میتوانست اهداف دیگری همچون خالیشدن مدینه از اصحابی که به خلافت طمع داشتند نیز داشته باشد.[۴۳] ولی عدهای به بهانه سن کم اسامه[۴۴] به مخالفت و اعتراض برخاستند.[۴۵] شیخ مفید، سرپیچی برخی مثل ابوبکر بن ابوقحافه و عمر بن خطاب و توبیخ آنان از سوی پیامبر(ص) را نقل کرده است.[۴۶] علیرغم تأکید پیامبر، این سپاه تا بعد از وفات او به سوی شام حرکت نکرد.[۴۷]
تلاش برای نگارش وصیتنامه
مطابق نقل صحیح بخاری از مهمترین کتابهای اهلسنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا(ص)، در حالیکه جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن هرگز گمراه نشوید. یکی از حاضران گفت: بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده و هذیان میگوید و ما قرآن را داریم و آن برای ما کافی است.[۴۸] در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی میگفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آنرا میگفتند، رسول خدا(ص) فرمود: برخیزید و از نزد من بروید.[۴۹]
در صحیح مسلم از دیگر منابع روایی اهلسنت، فردی که با سخن پیامبر مخالفت کرد عمر بن خطاب معرفی شده است.[۵۰] در ایندو کتاب آمده است که ابنعباس پیوسته بر این ماجرا افسوس میخورد و آنرا مصیبتی بزرگ میشمرد.[۵۱]
بازگویی حدیث ثقلین
شیخ مفید در کتاب اَمالی نقل کرده که پیامبر در ایام بیماری با سختیِ زیاد خود را به مسجد رساند و در آخرین خطبهٔ قبل از رحلتش حدیث ثقلین را تکرار کرد: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن... » من میان شما دو چیز گرانبها میگذارم ... یکی قرآن و دیگری اهلبیتم است.[۵۲] ابنحجر هیثمی از عالمان اهلسنت، نیز این حدیث را به شکلی دیگر نقل کرده است.[۵۳]
حدیث ثقلین در موارد متعددی از پیامبر(ص) نقل شده است.[۵۴] سید عبدالحسین شرفالدین پنج جا را برای بیان این حدیث نام برده است: روز عرفه، غدیر خم، هنگام بازگشت از طائف، در مدینه بر بالای منبر، و در حجره پیامبر هنگام بیماری.[۵۵]
تعیین وصیّ
یکی از کارهای پیامبر در روزهای بیماری آخر عمرش تعیین یک وصیّ برای خود بود. بنابر نقل کتاب إرشاد پس از ماجرای دوات و قلم وقتی اصحاب از خانه پیامبر خارج شدند، پیامبر به علی گفت: ای برادر! آیا وصیت مرا میپذیری و وعدههایم را وفا کرده و دَینم را ادا میکنی؟ علی پذیرفت. پیامبر او را به بغل گرفت و انگشتر، شمشیر و زره خویش را به وی داد.[۵۶] فردای آن روز نیز پیامبر گفت: برادر و یار مرا پیش من آرید. عایشه و حفصه پدران خودشان را صدا زدند ولی پیامبر دوباره درخواست خود را تکرار کرد تا اینکه به پیشنهاد امسلمه علی را خبر کردند. پیامبر مدتی با علی نجوا کرد، و وقتی از علی پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟ در پاسخ گفت: به من هزار بابِ علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من وصیت کرد که انجام خواهم داد.[۵۷] ذهبی و ابنکثیر از تاریخنگاران اهلسنت نیز این گزارش را با تفاوتهایی، نقل کردهاند.[۵۸]
قطعکردن نماز جماعت ابوبکر
در یکی از روزهای بیماری پیامبر، به علت شدت بیماری، ایشان در نماز جماعت حاضر نشد و ابوبکر شروع به اقامه جماعت کرد. پیامبر بعد آگاهی از این اتفاق، خودش از حجره بیرون آمد و نماز را خواند. رسول جعفریان این نماز را بدون اجازه پیامبر توصیف کرده است.[۵۹] برخی از منابع اهل سنت بر اساس روایاتی این نماز را به توصیه رسول خدا دانستهاند[۶۰] و گروهی از ایشان این نماز را نشانهای از رضایت پیامبر بر جانشینی ابوبکر قلمداد کردهاند.[۶۱] ولی شیعیان دخالت و ممانعت پیامبر از این نماز را نشانهای روشن بر عدم رضایت پیامبر از این کار دانستهاند.
در همین روزها نقل دیگری است که عمر بن خطاب نیز به جای پیامبر نماز جماعت اقامه کرده است.[۶۲] و بنابر تحلیل مادلونگ از آنجا که اقامه نماز جماعت از نظر پیامبر دلیلی برای خلافت نبود[۶۳] از اقامه جماعت کسی ممانعت نمیکرد ولی عایشه چون گمان میکرد که برپاکردن جماعت به جای پیامبر میتواند نشانه خلافت بعدی باشد حدیثی ساخت که بگوید پیامبر به نماز خواندن عمر راضی نبوده است.[۶۴]
فرایند غصب خلافت
برخی شیعیان طراحی غصب خلافت را به پیش از زمان درگذشت پیامبر اسلام ارجاع میدهند.[۶۵] بنابر تحلیل نویسندگان شیعی این برنامه با همپیمانی گروهی از اصحاب پیش و بعد از غدیر، سرپیچی از مشارکت در سپاه اسامه، ممانعت از نوشتن وصیتنامه پیامبر، انکار ابتدایی درگذشت پیامبر، تشکیل سقیفه و بیعت با ابوبکر،[۶۶] سرکوب مخالفان و حمله به خانه علی و فاطمه و گرفتن فدک به سرانجام رسیده است.[۶۷]
محققان غیرمسلمان مثل لامنس و پس از او مادلونگ نیز به این طراحی اشاره کردهاند.[۶۸] کایتانی، شرقشناس ایتالیایی نظریه لامنس درباره مثلث قدرت(ابوبکر، عمر، ابوعبیده) را تایید کرده و معتقد است عمر میتوانست رحلت پیامبر(ص) را پیشبینی کند و برای جانشینی برنامهریزی کند.[۶۹] به باور مادلونگ برنامهریز اصلی غصب خلافت، عمر بود ولی با توجه به جایگاه ابوبکر، او را برای خلافت جلو انداخت.[۷۰] عبدالمقصود تاریخپژوه مصری نیز معتقد است که با مطالعه دقیق تاریخ، نشانههای این برنامهریزی یافت میشود.[۷۱]
صحیفه ملعونه
صحیفه ملعونه یا همپیمانی عدهای از صحابه در زمان حیات رسولخدا(ص) با هدف تعیین تکلیف جانشینی پیامبر از ماجراهایی است که در برخی منابع شیعی مثل کتاب سلیم بن قیس،[۷۲] سَفینةُ البِحار[۷۳] و ارشاد القلوب،[۷۴] گزارش شده است. چنانکه علامه مجلسی نیز در جلد ۲۸ بحار الانوار بابی با عنوان «بابُ تَمهیدِ غَصبِ الخِلافةِ و الصحیفةِ الملعونةِ» باز کرده و در آن ۷ حدیث طولانی درباره زمینهسازی غصب خلافت و صحیفه ملعونه گرد آورده است.[۷۵] در این زمینه حتی سخنی از مأمون خلیفه عباسی نیز نقل شده است.[۷۶]
به گفته برخی محققان، این همپیمانی یکبار پیش از واقعه غدیر در مکه[۷۷] و یکبار هم پس از آن در مدینه اتفاق افتاده است.[۷۸] اعضای این صحیفه در کنار کعبه با هم عهد بستند که نگذارند خلافت پس از پیامبر، به خاندانش برسد و خود، خلافت را بر عهده بگیرند.[۷۹] ابوبکر، عمر، معاذ بن جبل و سالم مولی ابیحذیفه،[۸۰] و نیز مغیرة بن شعبة و عبدالرحمن بن عوف[۸۱] از اصحاب صحیفه ملعونه شمرده شدهاند. در مدینه نیز گروهی ۳۴ نفره[۸۲] در خانه ابوبکر جمع شدند[۸۳] و چنانکه در برخی منابع آمده، بر خلافت ابوبکر، عمر، ابوعبیده و سالم مولی ابیحذیفه بعد از رسول خدا پیمان بستند.[۸۴]
انکار رحلت پیامبر(ص)
انکار درگذشت پیامبر از سوی عمر بن خطاب نخستین رویداد مورد توجه پس از درگذشت پیامبر اسلام است. بنابر گزارش منابع تاریخی در نخستین لحظات اعلام خبر درگذشت پیامبر(ص)، عمر بن خطاب قسَم میخورد که پیامبر نمُرده و به سوی پروردگار رفته و همانگونه که موسی از کوه طور بازگشت، پیامبر(ص) هم باز میگردد.[۸۵] عمَر حتی مخالفان سخنش را تهدید به قتل کرد.[۸۶] به گفته ابنکثیر، ابناممکتوم در پاسخ عمر آيه ۱۴۴ سوره آلعمران را خواند که در آن به مرگ پیامبر تصریح شده است. عباس عموی پیامبر نیز از عمَر پرسید، آیا در اینباره چیزی از پیامبر شنیدهای؟ او پاسخ داد: خیر. عباس گفت، به خدا سوگند پیامبر از دنیا رفته است.[۸۷] با این حال عمر بر نظر خود پافشاری میکرد، تا اینکه ابوبکر -که خارج از مدینه بود- از راه رسید، عمر را به سکوت دعوت کرد و همان آیهٔ سوره آلعمران را خواند. عمر ساکت شد و گفت: گویا این آیه را تاکنون نشنیده بودم![۸۸]
از نویسندگان اهلسنت عبدالفتاح عبدالمقصود(درگذشت: ۱۹۹۳م) در تحلیلی طولانی تلاش کرده است اصل ماجرا را ساختگی بداند.[۸۹] ابنابیالحدید، متکلم متعزلی اهل سنت سخنان عمر را دروغ مصلحتی و برای جلوگیری از نزاع بر سر جانشینی و وقوع فتنه دانسته است.[۹۰] در همین راستا محمدباقر صدر، اندیشمند شیعی این اقدام عمر را نقشهای از پیش طراحیشده و برای به قدرت رساندن ابوبکر تحلیل کرده است؛[۹۱] زیرا با اینکه دیگران آیه سوره آلعمران را برای عمر خواندند او ساکت نشد و فقط با آمدن و تلاوت آن آیه توسط ابوبکر آرام گرفت و اظهار بیاطلاعی از آیه نمود.[۹۲] چنانکه امینی نویسنده الغدیر،[۹۳] مظفر در کتاب «سقیفه»،[۹۴] جعفریان در «تاریخ خلفا»،[۹۵] الطائی در «السقیفه انقلاب أبیض»،[۹۶] و برخی دیگر از نویسندگان شیعه همینگونه تحلیل کردهاند.[۹۷] مادلونگ، اسلامپژوه آلمانی نیز معتقد است اگر مثلث قدرت (ابوبکر، عمر و ابوعبیده)، از پیش برای خلافت برنامهریزی کرده باشند این حرکت عمر میتواند در راستای همان نقشه تحلیل شود.[۹۸]
نشست سقیفه و بیعت با ابوبکر
نشست تعدادی از صحابه در سقیفه بنیساعده بلافاصله بعد از اعلام درگذشت پیامبر، مهمترین حرکت در ماجرای غصب خلافت ارزیابی شده است.[۹۹] در حالیکه علی بن ابیطالب(ع) و بنی هاشم سرگرم مراسم غسل و خاکسپاری پیامبر(ص) بودند،[۱۰۰] برخی از انصار و سه نفر از مهاجرین (ابوبکر، عمر و ابوعبیده) در محلی به نام سقیفه بنی ساعده گرد آمده و بر سر تعیین خلیفه جدال میکردند و سرانجام با ابوبکر بهعنوان جانشینی پیامبر بیعت کردند.[۱۰۱] پس از آن، شروع به گرفتن بیعتِ اجباری از مردم مدینه کردند.[۱۰۲]
درگیری در مدینه و حمله به خانه علی
بنابر نقل یعقوبی، مورخ قرن سوم، پس از واقعه سقیفه بنیساعده، برخی صحابه همچون عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار یاسر و براء بن عازب از بیعت با ابوبکر خودداری کردند.[۱۰۳] بهگفته سید مرتضی عسکری، تاریخپژوه قرن پانزدهم هجری، همان کسانیکه با ابوبکر بیعت نکردند، همراه با امام علی(ع) در خانه فاطمه(س) تحصن کردند.[۱۰۴] طبری طلحه و زبیر را نیز جزو تحصنکنندگان نام برده است.[۱۰۵]
بنابر نقل کتاب الامامة و السیاسة، منسوب به ابنقتیبه، ابوبکر در چهار نوبت عمر و قنفذ را به خانه فاطمه فرستاد تا علی(ع) و متحصنان در خانه او را برای بیعت فراخوانند.[۱۰۶] در نوبت چهارم عمر با همراهی عدهای به خانه فاطمه رفت، علی(ع) را بیرون آورد و نزد ابوبکر برد.[۱۰۷] بهگفته یوسفی غروی، پژوهشگر تاریخ اسلام، بار سوم خلیفه و طرفدارانش شدت عمل به خرج دادند.[۱۰۸] زبیر که جزو حاضران در خانه فاطمه(س) بود شمشیر کشید و به سمت عمر حمله کرد، ولی خالد بن ولید به سمت او سنگی پرتاب کرد و شمشیر از دست او افتاد. عمر شمشیر را برداشت و بر سنگی کوبید و شمشیر شکست.[۱۰۹]
بنابر آنچه در برخی منابع اهلسنت، از جمله العقد الفرید،[۱۱۰] تاریخ طبری،[۱۱۱] انساب الاشراف،[۱۱۲] المصنَّف،[۱۱۳] و الامامة و السیاسة[۱۱۴] ذکر شده، عمر بن خطاب تهدید کرد که خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. بهگفته ابنعبدربه، این کار بر اساس دستور ابوبکر به عمر انجام شده است.[۱۱۵]
بنابر برخی منابع قدیمی شیعه مثل کتاب سلیم بن قیس عمر بن خطاب تهدید خود را عملی کرد و درِ خانه فاطمه(س) را آتش زد و وارد خانه شد و با غلاف شمشیر به پهلوی فاطمه زد.[۱۱۶] و به گفته کتاب اثبات الوصیه، علی(ع) را به زور بیرون بردند و سرور زنان را پشت در فشار دادند، بهطوری که فرزندش محسن سِقط شد.»[۱۱۷] عیاشی، محدث شیعه نیز گفته است که عمر با لگد درِ خانه را شکست و وارد خانه شد و علی(ع) را کتفبسته بیرون برد.[۱۱۸]
وضعیت خلافت در دوران حضور امامان شیعه
سالهای ۱۱ تا ۲۶۰ هجری قمری دوران حضور امامان شیعه است. یازده امام در این دوران زندگی کردهاند و از سال ۲۶۰ امام دوازدهم به امامت رسیده ولی غایب شده است. از سال ۱۱ تا ۳۵ قمری خلفای سهگانه (ابوبکر، عمر، عثمان) حکومت را در دست داشتند. این دوران همزمان به دوران حیات امام علی(ع) امام اول شیعیان است که شیعیان خلافت را حق او میدانند. از سال ۳۵ تا اوایل سال ۴۱ق امام علی(ع) و امام حسن(ع) به خلافت رسیدند. در سال ۴۱ معاویه خلافت را از حسن بن علی گرفت و از آن سال تا پایان این دوران ۲۵۰ساله هیچ یک از دوازده امام شیعه به حکومت نرسیدند.
مخالفت اولیه علی و یارانش با حکومت ابوبکر
پس از واقعه سقیفه بنیساعده و به خلافت رسیدن ابوبکر، برخی از صحابه از بیعت با او خودداری کردند و همراه با امام علی(ع) در خانه فاطمه(س) تحصن کردند.[۱۱۹] خلیفه و یارانش تلاش کردند که از این گروه بیعت بگیرند و چندبار کسانی را به خانه علی فرستادند.[۱۲۰] بر اساس این نقل، در نوبت اول امام علی(ع) گفت سوگند خورده است تا زمانی که قرآن را جمعآوری نکرده از خانه خارج نشود.[۱۲۱] همچنین گزارش شده است که علی شبها به همراه فاطمه به در خانه انصار میرفت و از ایشان طلب یاری میکرد.[۱۲۲] پس از ماجرای هجوم به خانه فاطمه و سقط جنین او، فاطمه در منزل بستری شد و در این مدت عیادت ابوبکر و عمر از خود را نپذیرفت و اظهار کرد که از آن دو نفر ناراحت و ناراضی است. او همچنین وصیت کرد که شبانه تشییع و دفن شود تا دیگران در مراسم تشییعاش حضور نداشته باشند.
ماجرای بیعت با ابوبکر
امامان شیعه و خلفا | ||
---|---|---|
امامان (دوره امامت) |
خلفای همعصر | |
امام علی(ع) (۱۱ - ۴۰ق) |
ابوبکر (۱۱ - ۱۳) عمر بن خطاب (۱۳ - ۲۵) عثمان بن عفان (۲۵ - ۳۵) امام علی(ع) (۳۵ - ۴۰) | |
امام حسن(ع) (۴۰ - ۵۰ق) |
• امام حسن(ع) (۴۰ - ۴۱) معاویه (۴۱ - ۵۰) | |
امام حسین(ع) (۵۰ - ۶۱ق) |
• معاویه (۵۰ - ۶۰) یزید (۶۰ - ۶۱) | |
امام سجاد(ع) (۶۱ - ۹۵ق) |
• یزید (۶۱ - ۶۴) معاویة بن یزید (۶۴) مروان بن حکم (۶۴ - ۶۵) عبدالملک بن مروان (۶۵ - ۸۶) ولید بن عبدالملک (۸۶ - ۹۵) | |
امام باقر(ع) (۹۵ - ۱۱۴ق) |
• ولید بن عبدالملک (۹۵ - ۹۶) سلیمان (۹۶ - ۹۹) عمر بن عبدالعزیز (۹۹ - ۱۰۱) یزید بن عبدالملک (۱۰۱ - ۱۰۵) هشام (۱۰۵ - ۱۱۴) | |
امام صادق(ع) (۱۱۴ - ۱۴۸ق) |
• هشام (۱۱۴ - ۱۲۵) ولید بن یزید (۱۲۵ - ۱۲۶) ابراهیم بن ولید (۱۲۶ - ۱۲۷) مروان بن محمد (۱۲۷ - ۱۳۲) ابوالعباس سفاح (۱۳۲ - ۱۳۶) منصور دوانیقی (۱۳۶ - ۱۴۸) | |
امام کاظم(ع) (۱۴۸ - ۱۸۳ق) |
• منصور دوانیقی (۱۴۸ - ۱۵۸) مهدی عباسی (۱۵۸ - ۱۶۹) هادی عباسی (۱۶۹ - ۱۷۰) •هارون عباسی (۱۷۰ - ۱۸۳) | |
امام رضا(ع) ( ۱۸۳ - ۲۰۳ق) |
• هارون (۱۸۳- ۱۹۳) امین عباسی (۱۹۳ - ۱۹۸) •مأمون عباسی (۱۹۸ - ۲۰۳) | |
امام جواد(ع) (۲۰۳ - ۲۲۰ق) |
مأمون عباسی (۲۰۳ - ۲۱۸) معتصم عباسی (۲۱۸ - ۲۲۰) | |
امام هادی(ع) (۲۲۰ - ۲۵۴ق) |
• معتصم عباسی (۲۲۰ - ۲۲۷) واثق عباسی (۲۲۷ - ۲۳۲) متوکل عباسی (۲۳۲ - ۲۴۷) منتصر عباسی (۲۴۷ - ۲۴۸) مستعین عباسی (۲۴۸ - ۲۵۲) معتز عباسی (۲۵۲ - ۲۵۴) | |
امام عسکری(ع) (۲۵۵ - ۲۶۰ق) |
• معتز عباسی (۲۵۵) مهتدی عباسی (۲۵۵ - ۲۵۶) مُعتمَد عباسی (۲۵۶ - ۲۶۰) | |
امام زمان(عج) (۲۶۰ق -۳۲۹ق) پایان غیبت صغرا |
•معتمد (۲۶۰ - ۲۷۸) مُعتضِد عباسی (۲۷۸ - ۲۸۹) مکتفی (۲۸۹ - ۲۹۵) مقتدر (۲۹۵ - ۳۲۰) قاهر (۳۲۰ - ۳۲۲) راضی (۳۲۲ - ۳۲۹) | |
پس از چهار[۱۲۳] یا سه بار هجوم به خانه علی و فاطمه، خلیفه و طرفدارانش برای بیعت گرفتن از امام علی(ع) شدت عمل به خرج دادند.[۱۲۴] علی(ع) را نزد ابوبکر بردند و او را تهدید کردند که اگر بیعت نکند گردنش زده خواهد شد.[۱۲۵] بنابر روایات کتاب سلیم، علی(ع) در آن جمع به احتجاج پرداخت و سخنان پیامبر(ص) در روز غدیر و موارد دیگر درباره جانشینی خود را برای حاضران یادآوری کرد، ولی ابوبکر گفت از پیامبر شنیده است که نبوت و خلافت در اهلبیت او جمع نمیشود.[۱۲۶]
بنابر روایتی وقتی علی(ع) را تهدید کردند که اگر بیعت نکند گردنش زده خواهد شد، عباس عموی پیامبر برای نجات علی(ع) دست او را گرفت و بر دست ابوبکر کشید و آنان نیز علی(ع) را رها کردند،[۱۲۷] ولی بنابر نقل کتاب الامامة و السیاسة ابوبکر گفت علی را تا زمانی که فاطمه در کنار اوست، مجبور به بیعت نمیکند.[۱۲۸] بهگفته شیخ مفید، درباره بیعتکردن یا نکردن علی با ابوبکر نقلهای مختلفی وجود دارد؛ از جمله اینکه پس از چهل روز یا شش ماه یا پس از شهادت فاطمه(س) بیعت کرد. شیخ مفید معتقد است که علی(ع) هیچگاه بیعت نکرد.[۱۲۹]
علی و شورای ششنفره خلافت
بر اساس گزارشهای تاریخی، عمر بن خطاب در سال ۲۳ق به دست ابولؤلؤ ترور شد.[۱۳۰] عمر در بستر بیماری میگفت که اگر معاذ بن جبل، ابوعبیده جراح و سالم مولی حذیفه زنده بودند، خلافت را به آنها میسپردم.[۱۳۱] اما چون این افراد درگذشته بودند،[۱۳۲] برای تعیین خلیفه پس از خود شورایی شش نفره متشکل از علی بن ابی طالب(ع)، عثمان بن عفان، طلحة بن عبیدالله، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف تعیین کرد.[۱۳۳] تا با موافقت اکثریت افراد شورا خلیفهای از بین خود انتخاب کنند و اگر ۲ گروه ۳ نفره، نظر متفاوتی داشتند، رأی گروهی پذیرفته شود که عبدالرحمان در آن است.[۱۳۴]
برخی بر این باورند که ترکیب شورا بهگونهای بود که در نهایت به انتخاب عثمان میانجامید، زیرا سعد بن ابیوقاص با پسرعموی خود عبدالرحمان مخالفت نمیکرد و عبدالرحمان که شوهرخواهر عثمان بود، به او رأی میداد.[۱۳۵] با کناررفتن سعد، زبیر، عبدالرحمان و طلحه از نامزدی خلافت، فقط علی (ع) و عثمان نامزد خلافت بودند[۱۳۶] و رأی و نظر عبدالرحمن بن عوف تعیینکننده شد. او ابتدا از علی خواست تا متعهد شود که در صورت رسیدن به مقام خلافت، به سیره دو خلیفه پیشین نیز وفادار باشد. علی(ع) در جواب فقط عمل به کتاب خدا و سنت رسول خدا(ص) را پذیرفت. سپس عبدالرحمن شرط خود را با عثمان در میان گذاشت و او بلافاصله پذیرفت و به خلافت انتخاب شد.[۱۳۷]
برخی از منابع آوردهاند که علی(ع)، شرط ابنعوف را نوعی فریب دانست تا خلافت بعد از عثمان به خودش بگردد و این کار را غصب حق خود دانست که به سنتی بر ضد اهلبیت تبدیل شده است.[۱۳۸] و در هنگام بیعت مردم با عثمان نیز گفت: خوب مىدانيد كه من از همه كس به خلافت شايستهترم، به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمانان رو به راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان خاموش خواهم ماند. [۱۳۹] چنانکه سالها بعد هم در خطبه شقشقیه از ماجرای شورا گلایه کرد و تصریح کرد آنان مرا همسنگ خود قرار دادند ولی باز هم كوتاه آمدم و با آنان هماهنگى ورزيدم.[۱۴۰]
غصب خلافت از سوی بنیامیه
- برای اطلاعات بیشتر، اینها را هم ببینید: صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع)
پس از شهادت امام علی(ع) در سال ۴۰ق در کوفه، مردم با امام حسن مجتبی(ع) بیعت کردند،[۱۴۱] ولی به علت عدم همراهی مردم کوفه در جنگ با سپاه معاویه،[۱۴۲] معاویه طی یک قرارداد صلح خلافت را از او گرفت[۱۴۳] و پایهگذار خلافت اموی شد.[۱۴۴] معاویه خود تصریح میکرد که خلافت را نه با رضایت مردم بلکه با زور شمشیر گرفته است.[۱۴۵]
طبق برخی گزارشهای تاریخی معاویه پذیرفته بود که پس از مرگش، خلافت به حسن بازگردد و اگر حسن از دنیا رفته بود، برادرش حسین بن علی به خلافت برسد.[۱۴۶] معاویه تا ۶۰ قمری به مدت بیست سال حاکم بود.[۱۴۷] در سال ۵۱ق و در میانه این دوره بیستساله حسن بن علی(ع) از دنیا رفت[۱۴۸] و برادرش حسین به عنوان مدعی خلافت باقی ماند.[۱۴۹] اما معاویه چند سال پیش از مرگش در سال ۵۶ق برای حکومت فرزندش یزید از برخی مسلمانان سرشناس بیعت گرفت.[۱۵۰]
معاویه در سال ۶۰ق از دنیا رفت و یزید خود را خلیفه نامید.[۱۵۱] حسین بن علی و کسان دیگری مثل عبدالله بن زبیر از این تصمیم اطاعت نکردند.[۱۵۲] حسین مجبور شد از مدینه به مکه[۱۵۳] و از آنجا به سمت عراق برود.[۱۵۴] پس از چند ماه از حکومت یزید، لشکریانی که از سوی عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه تجهیز شده بودند، در کربلا حسین و همراهانش را کشتند.[۱۵۵] پس از شهادت امام حسین، شیعیان در حکومت بنیامیه از چند جهت در تنگنا و فشار بودند.[۱۵۶] به دلیل همین وضعیت و سرکوب شدید مخالفان از سوی بنیامیه،[۱۵۷] امام سجاد[۱۵۸] و امام باقر[۱۵۹] که در این دوران میزیستند وارد فعالیت سیاسی علنی نشدند.[۱۶۰] امام ششم، امام صادق(ع) نیز که بخشی از دوره امامت او در روزگار حکومت اموی بود، حرکت سیاسی نداشت و حتی از همراهی آشکار با قیام برادرزادهاش زید نیز خودداری کرد.[۱۶۱] چنانکه در ادامه نیز دعوت عباسیان برای رهبری قیام علیه بنیامیه را نپذیرفت..[۱۶۲]
بنیعباس و غصب خلافت
از نظر شیعیان، بنیعباس نیز که از سال ۱۳۲ق حاکم سرزمینهای اسلامی شدند،[۱۶۳] غاصب خلافت امامان به شمار میروند.[۱۶۴] عباسیان با آنکه حرکت خود علیه بنیامیه را با شعارهای شیعی آغاز کرده بودند پس از مدتی فکر شیعی را کنار گذاشته و به برتری شیخین (ابوبکر و عمر) بر علی تمایل نشان دادند.[۱۶۵] و هر حرکتی از سوی علویان، چه از سوی زیدیه و چه از سوی امامیه را سرکوب کردند چنانکه هارون عباسی چهار تن از سران علویان را دستگیر کرد و کشت.[۱۶۶]
امامان شیعه از امام صادق به بعد همه در روزگار حکومت عباسیان زندگی میکردند. امام صادق که در روزگار امویان پیشنهاد شورش علیه بنیامیه به رهبری خودش را نپذیرفته بود در دوران بنیعباس هم فعالیت سیاسی علنی از خود بروز نداد.[۱۶۷] امام هفتم، موسی کاظم که شیعیان او را قیامکننده از اهل بیت میدانستند مدتی طولانی را در زندان گذراند، و در زندان هم شهید شد.[۱۶۸] سه امام دیگر شیعه امام نهم، دهم و یازدهم نیز در این دوره در سامرا مرکز خلافت عباسی تحت نظر بودند.[۱۶۹]
امام هشتم، علی بن موسی الرضا به دستور مأمون، خلیفه عباسی از مدینه به خراسان آورده شد.[۱۷۰] مأمون نخست واگذاری خلافت به امام هشتم را به او پیشنهاد کرد، ولی امام رضا این پیشنهاد را نپذیرفت[۱۷۱] سپس مأمون او را به پذیرش ولایت عهدی وادار کرد.[۱۷۲] کمتر از دو سال بعد امام رضا از دنیا رفت.[۱۷۳] درگذشت امام رضا در خراسان به مأمون نسبت داده شد، چون نشانههای فراوانی بر این ادعا وجود داشت.[۱۷۴] گروهی از مورخان شیعه تصریح کردهاند که امام رضا با زهر و به دستور مأمون شهید شده است.[۱۷۵] امام دوازدهم مهدی نیز از همان آغاز تولد از دیگران مخفی نگهداشته میشد و از آغاز امامت در سال ۲۶۰ق در غیبت قرار گرفت و فقط از طریق افرادی خاص با مردم ارتباط برقرار میکرد و پس از سال ۳۲۹ق نیز همه ارتباطات ظاهری خود را با مردم قطع کرد و دوره غیبت کبری آغاز شد.[۱۷۶]
غصب خلافت و نظریه سیاسی شیعه
نظریههای سیاسی شیعیان نیز تحت تأثیر نظریه حق خلافت امامان شیعه و غاصب دانستن دیگران در این منصب است.
مشروعیتداشتن حکومت امامان، بدون همراهی مردم
در پاسخ به این سؤال که آیا امامان معصوم میتوانند بدون همراهی مردم، حکومت را به دست گیرند و در چنین صورتی، حکومتشان مشروعیت خواهد داشت یا نه، دو رویکرد وجود دارد. به نظر محمدتقی مصباح یزدی، اگر چه امام علی در دوره ۲۵ سالۀ سکوت میتوانست بر مردم حکومت کند و حکومت او مشروعیت داشت، اما از آنجا که مردم با او بیعت نکرده بودند و حکومتش نزد مردم مقبولیت نداشت، از حکومت کردن بر آنان خودداری کرد و حکومتش را با زور و قدرت بر مردم تحمیل نکرد.[۱۷۷] در توضیح این دیدگاه گفته شده، برای آنکه امام معصوم بتواند مدیریت جامعه را بر عهده گیرد، بر مردم لازم است از او حمایت کنند، در غیر این صورت او وظیفهای برای تشکیل حکومت نخواهد داشت.[۱۷۸]
در مقابلِ این دیدگاه، مهدی بازرگان و مهدی حائری یزدی معتقدند حق حکومت و خلافت، تنها با انتخاب مردم است و خدا و پیامبران و امامان، به خودی خود، حق حکومت ندارند.[۱۷۹] به نظر آنان سکوت امام علی(ع) در همین راستا تفسیر میشود.[۱۸۰] به گفته محمدحسن قراملکی، از استادان حوزه علمیه قم، طرفداران سکولاریزم با تمسک به سکوت ۲۵ ساله امام علی(ع)، بر درستی سکولاریزم استدلال کردهاند.[۱۸۱]
حق حاکمیت در دوران غیبت
شیخ انصاری(۱۲۱۴–۱۲۸۱ق) معتقد است همه حاکمان دوران غیبت، حاکم جور هستند حتی اگر شیعه باشند، زیرا مقام امام معصوم را غصب کردهاند،[۱۸۲] چنانکه آخوند خراسانی(۱۲۵۵-۱۳۲۹ق)، عبدالله مازندرانی(۱۲۵۶-۱۳۳۰ق) و میرزا حسین تهرانی نیز همین مبنا را پذیرفته و همه حاکمان غیر معصوم را حاکم جائر میدانند.[۱۸۳] نائینی نیز از تعبییر سلطنت جائره استفاده کرده است.[۱۸۴] به گفته داوود فیرحی این نظریه که با تکیه بر قاعده «حرمت یاری ظالمان» اثبات میشود، زمینهساز فتوای برخی فقیهان علیه حاکمان ایران در نهضت مشروطه نیز شده است.[۱۸۵]
فقیهان شیعه بر اساس نظریه حق خلافت امامان شیعه، هرگونه حکومت از سوی دیگران را نامشروع و غاصب میدانند.[۱۸۶] این نظریه در زمان حضور امامان معصوم، حق تصمیمگیری درباره شاکله نظام سیاسی را به ایشان میدهد.[۱۸۷] ولی برای حکومت در دوران غیبت امام معصوم، عالمان شیعه نظر یگانهای نداشته و چندین نظریه ارائه کردهاند.[۱۸۸] معروفترین نظریه باور به حق حکومت فقیه با اجازه و نصب از سوی امامان معصوم است که با نام نظریه ولایت فقیه شناخته میشود.[۱۸۹]
تعامل با حکومتهای نامشروع
چگونگی تعامل و ارتباط با حکومت غیر معصومان در فقه سیاسی شیعه از دوران امامان مطرح بوده است. تا پیش از دوران شیخ مفید(درگذشت: ۴۱۳ق) شیعیان غالبا همکاری با حاکمان جور را حرام میدانستند.[۱۹۰] ولی از این دوران به بعد نظریات دیگری نیز مطرح شد که در برخی موارد همکاری با حاکمان جور را جایز و گاه واجب میدانند.[۱۹۱]
درباره همکاری یا عدمهمکاری با حکومتهای غاصب، اموالی که از این حکومتها به افراد میرسد، و اطاعت یا عدم اطاعت از دستورات این حاکمان احادیثی از امامان شیعه رسیده است.[۱۹۲] دستهای از این روایات عام هستند و مشارکت در ظلم به دیگران را نهی میکنند[۱۹۳] و دستهای دیگر روایاتی هستند که برخی اعمال جزئی و موردی را هم نهی کردهاند.[۱۹۴]
پانویس
- ↑ رستمیان، حاکمیت سیاسی معصومان، ۱۳۸۱ش، ص۳۱.
- ↑ حاجیتقی، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ۱۳۸۴ش، ص۱۳۵.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۳.
- ↑ مظفر، تاریخ الشیعه، ۱۴۰۸ق، ص۲۲.
- ↑ جمعی از مؤلفان، تاریخ تشیع، ۱۳۸۸ش، ج۱، ص۵-۶.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۳.
- ↑ عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۴۵۹.
- ↑ پاکتچی، «اندیشه سیاسی در تعالیم امام رضا(ع)»، ص۱۴۳.
- ↑ ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۵۶.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۳۶۷.
- ↑ عاملی، رنجهای حضرت زهرا(س)، ۱۳۸۲ش، ص۱۱۵.
- ↑ مریجی، «عاشورا پیامد تغییر ارزشها»، ص۱۷؛ عبدالمحمدی، «ریشه هاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى قیام امام حسین(علیه السلام)»، ص۴۵.
- ↑ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ۱۳۸۰ش، ص۶۸.
- ↑ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ۱۳۸۰ش، ص۶۸-۷۰
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۲۳.
- ↑ اللیثی، جهاد الشیعة فی العصر العباسی الاول، ۱۴۲۸ق، ص۱۲۰.
- ↑ رضا، تفسیر القرآن الکریم، ۱۳۶۶ق، ج۸، ص۲۲۴.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۶۰.
- ↑ اسماعیل، الحرکات السریه فی الاسلام، ۱۹۹۷م، ص۱۰۳.
- ↑ امامیفر، تاریخنگاران شیعه، ۱۳۸۳ش، ص۵۶.
- ↑ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ۱۳۸۰ش، ص۸۰.
- ↑ تنکابنی، ضیاء القلوب، ۱۳۸۲ش، ج۱، ص۳۳۸.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، ج۵، ص۳۵۷.
- ↑ جلالی، «پژوهشی درباره سلیم بن قیس هلالی»، ص۹۰.
- ↑ سلطانی و فلاحزاده، «بررسی گزارشات چالشبرانگیز کتاب سلیم...»، ص۳۷۰.
- ↑ جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ۱۳۸۰ش، ص۴۱.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۷۹.
- ↑ غلامی، پس از غروب، ۱۳۸۸ش، ص۱۳۹.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۸، ص۸۵-۱۷۴.
- ↑ مشکوة، تاریخ تشیع در ایران، ۱۳۵۸ش، ص۸۰۶.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۵.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۸.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۸.
- ↑ به عنوان نمونه رک: پورسیدآقایی، چشمه در بستر، ۱۳۷۵ش، ص۵۹-۶۱؛ مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۷۵-۹۳.
- ↑ مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۳.
- ↑ غلامی، پس از غروب، ۱۳۸۸ش، ص۲۱.
- ↑ غلامی، پس از غروب، ۱۳۸۸ش، ص۲۱-۲۲.
- ↑ غلامی، پس از غروب، ۱۳۸۸ش، ص۵۸؛ الطائی، السقیفه انقلاب ابیض، ۱۴۲۰ق، ص۱۸۳-۱۸۶.
- ↑ انصاری، غدیر در قرآن، ۱۳۸۷ش، ج۱، ص۲۳۹.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۶۲.
- ↑ برای نمونه رجوع کنید: واقدی، المغازی للواقدی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۱۱۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۱۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ واقدی، المغازی للواقدی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۱۱۷.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۲، ص۶۵۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۷۴؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۱۱۸؛ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۸۶.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۷۴.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، حدیث ۴۴۳۲.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، حدیث ۴۴۳۲.
- ↑ النیسابوری، ، الصحیح مسلم، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص ۱۲۵۹، حدیث ۱۶۳۷.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، حدیث ۴۴۳۲؛ النیسابوری، الصحیح،۱۴۱۲ق، ج۳، ص ۱۲۵۹، حدیث ۱۶۳۷.
- ↑ مفید، الأمالی، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۵.
- ↑ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۴۳۸ و ۴۴۰.
- ↑ مکارم شیرازی، پیام قرآن،۱۳۸۶ش، ج۹، ص۶۲، ۷۷؛ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۰.
- ↑ شرفالدین، المراجعات، ۱۴۲۶ق، ص۷۰.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۲۲۴؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۳۵۹.
- ↑ جعفریان، سیره رسول خدا، ۱۳۸۳ش، ص۶۷۹.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۶؛ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، بیتا، ج۳، ص۱۹۶-۱۹۷.
- ↑ مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۳۸.
- ↑ ابنحنبل، مسند احمد، ۱۴۲۱ق، ج۳۱، ص۲۰۳.
- ↑ مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۴۴.
- ↑ مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۴۵.
- ↑ غلامی، پس از غروب، ۱۳۸۸ش، ص۱۳۹.
- ↑ الطائی، السقیفه انقلاب ابیض،۱۴۲۰ق، ص۱۸۰.
- ↑ الطائی، السقیفه انقلاب ابیض،۱۴۲۰ق، ص۱۸۰ و ۱۸۷.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۵.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۸.
- ↑ مادلونگ، جانشین حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۱۸.
- ↑ عبدالمقصود، السقیقة و الخلافة، ۱۴۲۷ق، ص۲۴۶.
- ↑ سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ۱۴۱۶ق، ص۲۳۲.
- ↑ قمی، سفینة البحار، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۵۶.
- ↑ سید بن طاووس، طرف من الأنباء والمناقب، نشر تاسوعا، ص۵۶۴.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۸، ص۸۵-۱۷۴.
- ↑ مشکوة، تاریخ تشیع در ایران، ۱۳۵۸ش، ص۸۰۶.
- ↑ سید بن طاووس، طرف من الأنباء والمناقب، نشر تاسوعا، ص۵۶۴.
- ↑ امینی گلستانی، آیا و چرا، ۱۳۹۲ش، ص ۹۱.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۸، ص۸۶.
- ↑ سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ۱۴۱۶ق، ص۲۳۲.
- ↑ امینی گلستانی، آیا و چرا، ۱۳۹۲ش، ص۹۱.
- ↑ سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ۱۴۱۶ق، ص۲۳۲.
- ↑ سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ۱۴۱۶ق، ص۲۳۲.
- ↑ دیلمی، ارشاد القلوب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۳۳۳.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۲، ص۶۵۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۲۰۵.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۱؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۴۲.
- ↑ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۴۳.
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۲، ص۶۵۶.طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۰.
- ↑ عبدالمقصود، السقیفة و الخلافة، ۱۴۲۷ق، ص۸۱.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۴۲-۴۳.
- ↑ صدر، فدک فی التاریخ، ۱۴۲۷ق، ص۶۲-۶۳.
- ↑ بوشهری، «راز انکار رحلت پیامبر»، ص۵۰.
- ↑ امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۷، ص۲۵۰.
- ↑ المظفر، السقیفه، ۱۴۱۵ق، ص۱۱۷.
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۲۲.
- ↑ الطائی، السقیفه انقلاب ابیض، ۱۴۲۰ق، ص۱۸۵-۱۹۲.
- ↑ به عنوان نمونه رک: غلامی، پس از غروب، ۱۳۸۸ش، ص۶۳-۶۶؛ پورسیدآقایی، چشمه در بستر، ۱۳۷۵ش، ص۵۷-۵۸.
- ↑ مادلونگ، جانشینی حضرت محمد(ص)، ۱۳۷۷ش، ص۶۱.
- ↑ مظفر، السقیفة، ۱۴۱۵ق، ص۲۴؛ عبدالمقصود، السقیفة و الخلافة، ۱۴۲۷ق، ص۲۷.
- ↑ ر.ک شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۰۶-۱۰۷.
- ↑ ابنقتیبه، الإمامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، دار صادر، ج۲، ص۳۲۷.
- ↑ ر.ک شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۱۰۶-۱۰۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ عسکری، سقیفه، ۱۳۸۷ش، ص۹۹.
- ↑ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ یوسفی غروی، «تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا»، ص۱۴.
- ↑ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۳ق، ص۱۸۶.
- ↑ ابنعبدربه، العقد الفرید، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۳.
- ↑ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۵۸۶.
- ↑ ابنابیشیبه، المصنف، ۱۴۲۵ق، ج۱۳، ص۴۶۹.
- ↑ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰.
- ↑ ابنعبدربه، العقد الفرید، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۳.
- ↑ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ مسعودی، اثبات الوصیة، ۱۳۸۴ش، ص۱۴۶.
- ↑ عیاشی، تفسیر العیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۲، ص۶۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۲۴؛ عسکری، سقیفه: بررسی نحوه شکلگیری حکومت پس از پیامبر، ۱۳۸۷ش، ص۹۹؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ یوسفی غروی، «تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا»، ص۱۴.
- ↑ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ امینی، الغدیر، ۱۴۱۶ق، ج۷، ص۱۰۸.
- ↑ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ یوسفی غروی، «تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا»، ص۱۴.
- ↑ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۵.
- ↑ عیاشی، تفسیر العیاشی، ۱۳۸۰ق، ج۲، ص۶۸.
- ↑ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰-۳۱.
- ↑ مفید، الفصول المختارة، ۱۴۱۳ق، ص۵۶-۵۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۵۹-۱۶۰؛ ابنعبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۱۵۵-۱۱۵۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۳۲۰-۳۲۱.
- ↑ ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۴۲.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۳۴۴.
- ↑ سیوطی، تاریخ الخلفا، ۱۴۱۳ق، ص۱۲۹.
- ↑ یعقوبی، تاريخ يعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۰.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، مصر، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۹۶؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، مصر، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ ابناثیر، الکامل فی تاریخ، ج ۳، ص ۶۶؛ طبری، تاريخ طبری، ج ۴، ص ۲۳۰-۲۳۳؛ یعقوبی، تاريخ يعقوبی، ج ۲، ص۱۶۲.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۹۶-۳۰۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۶۲؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، مصر، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ ابنابیالحدید٬ شرح نهج البلاغه٬ ۱۴۰۴ق٬ ج۶ ٬ ص۱۶۸
- ↑ مکارم شیرازی، نهج البلاغه با ترجمه روان فارسی، ۱۳۸۴ش، ج۱، ص۳۹.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیتا، ج۵، ص۱۵۸.
- ↑ آل یاسین، صلح الحسن، ۱۳۷۳ش، ص۲۴۴-۲۴۶؛ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۳۶۹.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیتا، ج۵، ص۱۶۲.
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۳۹۳.
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۳۹۶.
- ↑ آل یاسین، صلح الحسن، ۱۳۷۳ش، ص۲۵۹-۲۶۰.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیتا، ج۵، ص۳۳۸.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیتا، ج۱۱، ص۵۱۴.
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۳۷۸ و ۴۳۶.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیتا، ج۵، ص۳۰۱.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک،بیتا، ج۵، ص۳۳۸.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک،بیتا، ج۵، ص۳۳۸-۳۴۳.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک،بیتا، ج۵، ص۳۴۳.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک،بیتا، ج۵، ص۳۸۲.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک،بیتا، ج۵، ص۳۸۹.
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۱۳۸۰ش، ص۵۴۴-۵۴۵.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۳۱۶.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۲۶۶.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۳۱۶.
- ↑ اللیثی، جهاد الشیعه، ۱۴۲۸ق، ص۲۴۴.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۳۶۲-۳۶۴.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۳۶۷.
- ↑ طقوش، تاریخ الدولة العباسیة، ۲۰۰۹م، ص۲۲.
- ↑ اللیثی، جهاد الشیعه، ۱۴۲۸ق، ص۴۰۸ و ۴۹۵.
- ↑ الخضری، الدولة العباسیة، ۱۴۲۲ق، ص۴۷۰.
- ↑ اللیثی، جهاد الشیعه، ۱۴۲۸ق، ص۳۹۷.
- ↑ اللیثی، جهاد الشیعه، ۱۴۲۸ق، ص۲۴۷.
- ↑ اللیثی، جهاد الشیعه، ۱۴۲۸ق، ص۴۰۰-۴۰۵.
- ↑ الخضری، الدولة العباسیة، ۱۴۲۲ق، ص۴۷۲؛ محرمی، تاریخ تشیع، ۱۳۸۲ش، ص۱۳۲.
- ↑ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۴۳۶.
- ↑ صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ش، ص۶۸-۶۹؛ العاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا، ۱۴۰۳ق، ص۲۷۷.
- ↑ العاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا، ۱۴۰۳ق، ص۲۸۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیتا، ج۲، ص۴۵۳.
- ↑ الخضری، الدولة العباسیة، ۱۴۲۲ق، ص۴۷۰.
- ↑ العاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا، ۱۴۰۳ق، ص۴۲۲؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۴۴۶.
- ↑ المظفر، تاریخ الشیعه، ۱۴۰۸ق، ص۷۱-۷۴.
- ↑ مصباح یزدی، پاسخ به پرسشها، ۱۳۹۱ش، ج۱، ص۲۹.
- ↑ علمالهدی، سیاست در قرآن، ۱۳۹۷ش، ج۲، ص۴۵-۴۶؛ مرتضوی، «ظهور حضرت مهدی(عج) در انتخاب ماست»، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ بازرگان، بعثت (۲)، ۱۳۸۷ش، ص۲۹۸؛ حائری، حکمت و حکومت، ۱۳۸۸ش، ص۲۰۹-۲۱۲.
- ↑ بازرگان، بعثت (۲)، ۱۳۸۷ش، ص۲۹۹.
- ↑ قرامکی، «جامعه مدنی، سکولار یا دینی»، ص۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ فیرحی، «مبانی فقهی مشروطهخواهی از دیدگاه آخوند خراسانی»، ص۱۷.
- ↑ فیرحی، «مبانی فقهی مشروطهخواهی از دیدگاه آخوند خراسانی»، ص۲۵.
- ↑ فیرحی، «مبانی فقهی مشروطهخواهی از دیدگاه آخوند خراسانی»، ص۲۶.
- ↑ فیرحی، «مبانی فقهی مشروطهخواهی از دیدگاه آخوند خراسانی»، ص۱۸.
- ↑ مصطفوی، درآمدی بر تئوریهای حاکمیت و دولت از منظر اسلام، ۱۳۸۶ش، ص۱۷۳.
- ↑ فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ۱۳۹۶ش، ص۹۳.
- ↑ فیرحی، فقه و سیاست در ایران معاصر، ۱۳۹۶ش، ص۹۴.
- ↑ مصطفوی، درآمدی بر تئوریهای حاکمیت و دولت از منظر اسلام، ۱۳۸۶ش، ص۱۷۴-۱۷۷.
- ↑ حسنینسب و دیگران، »تعامل با سلطان جور در اندیشه شیخ مفید»، ص۱۰۴.
- ↑ حسنینسب و دیگران، »تعامل با سلطان جور در اندیشه شیخ مفید»، ص۱۱۲-۱۱۴.
- ↑ میرعلی، محمدعلی، «مشروعیت همکاری با حاکم ستمگر در فقه سیاسی شیعه، ص۱۲۶-۱۳۴.
- ↑ میرعلی، محمدعلی، «مشروعیت همکاری با حاکم ستمگر در فقه سیاسی شیعه، ص۱۲۶.
- ↑ میرعلی، محمدعلی، «مشروعیت همکاری با حاکم ستمگر در فقه سیاسی شیعه، ص۱۲۹.
منابع
- ابناعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
- ابنحجر هیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، بیروت، مؤسسةالرسالة، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- ابنحنبل، عبدالله بن احمد، مسند الامام احمد بن حنبل، تحقیق: شعیب الارنوط و ابراهیم الزیبق، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۰ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق: عطاء، محمد عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
- ابنکثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷ق.
- ابنهشام، عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
- اسماعیل، محمود، الحرکات السریه فی الاسلام، قاهره، نشر سینا، ۱۹۹۷م.
- الحسنی، هاشم معروف، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه: محمدصادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۹ش.
- الخضری، محمدبک، الدولة العباسیة، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۲۲ق.
- الطائی، نجاح، السقیفة انقلاب أبیض، بیروت، دار الهدی لإحیاء التراث، ۱۴۲۰ق.
- العاملی، سید جعفر مرتضی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۰۳ق.
- اللیثی، سمیرة مختار، تحقیق: سامی الغریری، قم، دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۲۸ق.
- المظفر، محمدحسین، تاریخ الشیعه، بیروت، دار الزهرا، ۱۴۰۸ق.
- النیسابوری، مسلم ن حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، مصر، دار الحدیث، ۱۴۱۲ق.
- الیعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا.
- امامیفر، علی، تاریخنگاران شیعه (تا قرن هفتم هجری)، قم، پارسایان، ۱۳۸۳ش.
- انصاری، محمدباقر، غدیر در قرآن، قرآن در غدیر: نزول آیات قرآن در غدیر، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- بازرگان، مهدی، بعثت (۲)، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۷ش.
- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ق.
- بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
- پاکتچی، احمد، «اندیشه سیاسی در تعالیم امام رضا(ع)»، در ابعاد شخصیت و زندگی امام رضا(ع)، تهران، دانشگاه امام صادق، ۱۳۹۳ش.
- پورسیدآقایی، سید مسعود، چشمه در بستر: تحلیلی از زمانشناسی حضرت زهرا (س)، قم، حضور، ۱۳۷۵ش.
- تنکابنی، محمد بن عبدالفتاح، ضیاء القلوب، قم، مجمع ذخائر اسلامی، ۱۳۸۲ش.
- جعفری، سید حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه: سید محمدتقی آیتاللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰ش.
- جعفریان، رسول، تاریخ خلفا: از رحلت پیامبر تا زوال امویان، قم، دلیل، ۱۳۸۰ش.
- جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، ۱۳۸۷ش.
- جعفریان، رسول، سیره رسول خدا(ص)، قم، دلیل ما، ۱۳۸۳ش.
- جلالی، عبدالمهدی، «پژوهشی درباره سلیم بن قیس هلالی»، فصلنامه مطالعات اسلامی، شماره ۶۰، تابستان ۱۳۸۲ش.
- جمعی از مؤلفان، تاریخ تشیع، زیر نظر سید احمدرضا خضری، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۸۸ش.
- حائری یزدی، مهدی، حکمت و حکومت، لندن، نشر موج آزادی، ۱۳۸۸ش.
- حاجیتقی، محمد، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، نوشته سمیرة مختار اللیثی، ترجمه محمد حاجیتقی، قم، شیعهشناسی، ۱۳۸۴ش.
- حسنینسب، مرتضی، و دیگران، «تعامل با سلطان جور در اندیشه شیخ مفید»، فصلنامه فقه، شماره ۸۰، تابستان ۱۳۹۳ش.
- ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبد السلام، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
- رستمیان، محمدعلی، حاکمیت سیاسی معصومان، قم، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، ۱۳۸۱ش.
- رضا، سید محمدرشید، تفسیر القرآن الکریم، مصر، ۱۳۶۶ق.
- سلطانی، سید محمد و فلاحزاده، سید محمدحسین، «بررسی گزارشهای چالشبرانگیز کتاب سلیم بن قیس پیرامون حضرت مهدی»، نشریه مشرق موعود، شماره ۴۹، بهار ۱۳۹۸ش.
- شرفالدین، سید عبدالحسین، المراجعات، قم، مجمع جهانی اهلبیت(ع)، چاپ دوم، ۱۴۲۶ق.
- شیخ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
- شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الامالی، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، بینا، بیتا.
- طقوش، محمدسهیل، تاریخ الدولة العباسیة، بیروت، دار النفائس، ۲۰۰۹م.
- عاملی، سید جعفر مرتضی، رنجهای حضرت زهرا(س)، ترجمه: محمد سپهری، قم، تهذیب، ۱۳۸۲ش.
- عبدالمحمدی، حسن، «ریشه هاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى قیام امام حسین(علیه السلام)»، ماهنامه معرفت، شماره ۶۷، تیر ۱۳۸۲ش.
- عبدالمقصود، عبدالفتاح، السقیفة و الخلافة، بیروت، دار المحجة البیضاء، ۱۴۲۷ق.
- عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، تهران، انتشارات منیر، ۱۳۸۲ش.
- علمالهدی، احمد، سیاست در قرآن، مشهد، بهنشر، ۱۳۹۷ش.
- غلامی، یوسف، پس از غروب، قم، انتشارات نجم الهدی، ۱۳۸۸ش.
- فیرحی، داود، «مبانی فقهی مشروطهخواهی از دیدگاه آخوند خراسانی»، در شناختنامه آخوند خراسانی، جلد دو، به کوشش مهدی مهریزی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۹۰ش.
- فیرحی، داود، فقه و سیاست در ایران معاصر: فقه سیاسی و فقه مشروطه، تهران، نشر نی، ۱۳۹۶ش.
- قرامکی، محمدحسن، «جامعه مدنی، سکولار یا دینی»، در مجله کتاب نقد، شماره ۹ و ۱۰، زمستان ۱۳۷۷ش و بهار ۱۳۷۸ش.
- مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد(ص)، ترجمه: احمد نمایی و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۷۷ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- محرمی، غلامحسن، تاریخ تشیع از آغاز تا پایان غیبت صغری، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۲ش.
- مرتضوی، سید محمد، «ظهور حضرت مهدی(عج) در انتخاب ماست»، در مجموعه آثار پنجمین همایش بینالمللی دکترین مهدویت، قم، مؤسسه آینده روشن، ۱۳۸۸ش.
- مریجی، شمسالله، «عاشورا پیامد تغییر ارزشها، ماهنامه معرفت، شماره ۵۶، مرداد ۱۳۸۱ش.
- مشکوة، احمد، تاریخ تشیع در ایران، بیجا، نشر هادی مشکوة، ۱۳۵۸ش.
- مصباح یزدی، محمدتقی، پاسخ به پرسشها، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۹۱ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ نهم، ۱۳۸۶ش.
- میرعلی، محمدعلی، «مشروعیت همکاری با حاکم ستمگر در فقه سیاسی شیعه»، فصلنامه شیعهشناسی، شماره ۵۳، بهار ۱۳۹۵ش.
- واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لبنان، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۹ق.
- یوسفی غروی، محمدهادی، «تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا (علیها السلام)»، تاریخ در آینه پژوهش، شماره ۲۷، پاییز ۱۳۷۹ش.