ضرورت امامت بحث‌های مرتبط با ضرورت وجود امام در میان مسلمانان است. معتقدان به ضرورت وجود امام به دلایل عقلی مانند برهان لطف، ضرورت اجتماعی، نیاز دائمی به امام و تببین دین در تمامی زمان‌ها استدلال کرده‌اند؛ همچنین به دلایل نقلی همچون آیه اولی الامر، روایت‌های «من مات»، «حدیث لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ» و روایتی از پیامبر(ص) که به وجود وصایای دوازده‌گانه در همه ادیان اشاره می‌کند، استناد کرده‌اند.

دلایل ضرورت وجود امام موافقان و مخالفانی دارد که به آن‌ها نیز پاسخ‌هایی داده شده است؛ از جمله اینکه مصداق آیه اولی الامر به کسانی که معصوم نیستند، نیز گسترش داده‌ شده است، که در پاسخ گفته شده اطاعت از غیر معصوم واجب نیست.

مفهوم‌شناسی

ضرورت وجود امام از مباحثی است که بعد از رحلت پیامبر(ص) در جامعه مسلمانان مطرح شده و به دلایل ضرورت حضور امام در میان مردم می‌پردازد. از آنجا که حضرت محمد(ص)، خاتم النبیین(آخرین پیامبر الهی) است، آیا ضروری است که جانشینی برای رهبری جامعه اسلامی داشته باشد یا بر اساس نظر خوارج، کتاب خدا کافی است و کسی چنین حقی ندارد؟[۱]

امامت

امامت ریاست اصیل و مطلق دین و دنیاست.[۲] شیخ طوسی امامت را ریاست فردی دارای اختیارات مطلق می‌داند که از زیاده‌طلبی معاندان جلوگیری و داد مظلوم را می‌ستاند.[۳] علامه حلی امام را انسانی دانسته که ریاست مردم در امور دینی و دنیوی را به‌صورت مستقل برعهده دارد.[۴] ابن خلدون نیز امامت را نیابت صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیوی می‌داند.[۵] برخی از مذاهب بر این باورند که شناخت توحید و نبوت، تا حدودی به فهم متقابل امامت و سایر اصول دین بستگی دارد.[۶]

دلایل عقلی ضرورت امامت

متکلمان شیعه و سنی دلایل عقلی بسیاری بر ضرورت امامت بیان کرده‌اند که به چهار دلیل آن اشاره می‌شود:

ضرورت اجتماعی و اجرای اسلام

گفته شده تکامل نظم، امنیت و اجتماعات بشری، از منظر عقلی فقط از راه رهبری با شرایطی خاص محقق می‌شود و کیان هر اجتماعی به نوع و نحوه حکومت حاکمش بستگی دارد.[۷] برخی پژوهشگران بر این عقیده‌اند که تحقق اجرای حدود و دستورات اسلامی و همچنین پاسداری از مرزها، بدون وجود پیشوا امکان ندارد و در نتیجه مقدمه امری که واجب است، واجب خواهد بود؛ بنابراین، نصب امام واجب است.[۸]

نیاز دائمی به امام

گفته شده ساختمان دین که به‌وسیله یک مؤسس بی‌نظیر ساخته شده، پس از وی، نیازمند نگهدارندۀ بی‌نظیری است تا حفاظت شود و پس از چندی تغییر نکرده و به مخروبه‌ای تبدیل نشود و آن امام است که قرآن صامت را تبیین می‌کند.[۹]

تبیین دین در همه اعصار

در بیان این دلیل ذکر سه مقدمه زیر اهمیت دارد:

۱. حضرت محمد(ص)، خاتم پیامبران است و حلال و حرام دین اسلام، ابدی[۱۰] و بی‌بازگشت است.

۲.قرآن، معجزه الهی است و در تمامی زمان‌ها، راه سعادت در این کتاب وجود دارد، اما شامل محکم، متشابه، حلال و حرام، مستحب و مکروه، ناسخ و منسوخ، واجب و مستحب و مباح، خاص و عام و محتوی پندها، مَثَل‌ها(ضرب‌المثل)، مرسل‌ها، محدودها[یادداشت ۱]، مجمل و مبین[یادداشت ۲] و اسرار و اشارات است.

۳. در عصر پیامبر(ص) نیز با وجود همه فشارها و جنگ‌ها، مشکلات عدیده و فقدان آمادگی و نیاز جامعه اسلامی، بیان همه احکام و معارف اسلامی و تفسیر تمامی آیات مقدور نبوده است.

با حفظ سه مقدمه فوق، چگونه ممکن است پس از رحلت پیامبر(ص) مفسری عمیق و آگاه به رموز و اسرار، ضرورت نداشته باشد؟ این فرد همان امام است.[۱۱]

ابن میثم بحرانی معتقد است برای حفظ دین و تبیین آن، چاره‌ای جز وجود امام نداریم.[۱۲] برخی پژوهشگران نیز معتقدند، تشریح و شفاف‌سازی مبانی دینی، نظارت بر اجرای مقررات اسلامی و تبیین اصول و فروع دین و بیان بی‌کم و کاست آن‌ها، تنها به دست امام(با تمامی شرایطش) شکل می‌گیرد تا انحراف و بدعت در اسلام رخ ندهد.[۱۳]

برهان لطف

گفته شده، برهان لطف مهم‌ترین دلیل، برای تبیین ضرورت امامت است.[۱۴] شیخ مفید در تعریف لطف گفته است: «لطف آن است که به‌وسیله آن مکّلف به اطاعت خداوند نزدیک شده و از گناه دور می‌شود، اما هرگز مکلف را مجبور نمی‌کند.»[۱۵] لطف از صفات فعل خداوند است و موضوع آن مکلف است.[۱۶]

خواجه نصیر طوسی، علامه حلی و ابن میثم بحرانی[۱۷] لطف خداوند را دلیلی بر وجوب وجود امام دانسته‌اند. ابن میثم بحرانی معتقد است، امامت امری ضروری است؛ زیرا ما را از زشتی‌ها دور می‌نماید و سبب حرکت به‌سمت امور لازمی که عقل آن‌ها را تأیید می‌کند، می‌گردد.[۱۷] خواجه نصیر طوسی گفته است برای عقلای عالم ضرورت امام پس از پیامبر اسلام(ص) روشن است و حضور امام لطف خداوندی بر جامعه بشری و تصرف او در امور دنیایی و اخروی است.[۱۸]

تقریر برهان لطف بر ضرورت امامت

شیخ طوسی و سید مرتضی این برهان را این‌گونه تقریر کرده‌اند: «انسان‌های غیرمعصوم، اگر رهبرِ باکفایت نداشته باشند تا ستمکاران را تنبیه کند و از ضعیفان دفاع نماید، فساد درمیانشان گسترش یافته و هرگاه چنین رهبری در میان آن‌ها پیدا شود که چنین مشخصاتی را داشته باشد، خیر و صلاح، در جامعه گسترش یافته و شر و فساد محدود می‌گردد.»[۱۹]

از دیگر دلایل عقلی که در ضرورت وجود امام آورده شده است، می‌توان به «ضرورت اجرای عدالت» و «مسئولیت تربیت» اشاره کرد.[۲۰]

دلایل نقلی ضرورت امامت

متکلمان شیعه و اهل سنت، دلایلی برای ضرورت امامت از قرآن و سنت تبیین کرده‌اند که به پنج دلیل آن اشاره می‌شود:

آیه اولی الامر

بیشتر مفسران و متکلمان شیعه و سنی مانند تفتازانی[۲۱] و محقق طوسی،[۲۲] آیه۵۹سوره نساء را به‌معنای وجوب اطاعت از اولی الامر دانسته‌اند. سعدالدین تفتازانی معتقد است، مقتضای اطاعت از اولی‌الامر، وجود اولی‌الامر است.[۲۱] خواجه نصیرالدین طوسی نیز این آیه را دلیلی بر وجوب امامت برشمرده است.[۲۲]

لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ

امام علی(ع) می‌فرماید: «إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۲۳] عده‌ای از پژوهشگران معتقدند، این روایت درصدد بیان ضرورت وجود امام در جامعه است و وجود امام است که زمینه‌ساز ادامه بقای جامعه است و از دیدگاه عقلای عالم و ادیان و مکاتب جهان، وجود امام و رهبر آگاه، متعهد، مدیر و مدبر، در هر جامعه‌ای ضرورت دارد.[۲۴]

حدیث من مات

از رسول خدا(ص) نقل شده است: «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتةً جاهلیةً»؛[۲۵] «هرکس بدون اینکه امام زمان خود را بشناسد، از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده است.» بسیاری همچون تفتازانی،[۲۶] محقق طوسی[۲۷] و ملاعلی قاری[۲۸] آن را به‌عنوان دلیلی بر ضرورت امامت دانسته‌اند.

سیره مسلمانان

گفته شده مسلمانان، به‌ویژه در صدر اسلام، امامت را امری تردیدناپذیر می‌دانستند؛ چراکه بلافاصله پس از رحلت پیامبر(ص) به آن پرداخته‌اند و عدم حضور برخی به دلایل دیگری، غیر از انکار اهمیت امامت بوده است.[۲۹] تفتازانی،[۳۰] خواجه نصیر طوسی،[۳۱] شهرستانی،[۳۲] عضدالدین ایجی[۳۳] و سیف الدین آمدی[۳۴] سیره مسلمانان را مورد استدلال قرار داده و آن را دلیلی اجماعی دانسته‌اند.

وجود وصایای دوازده‌گانه در ادیان

پیامبر اسلام(ص) در روایتی که شیعه و سنی نقل کرده‌اند، فرموده است تمامی سنت‌های ادیان دیگر در اسلام موجود است و از جمله آن‌ها دوازده وصی است.[۳۵] بر همین اساس عده‌ای از پژوهشگران معتقدند با توجه به اینکه تردیدی در وجود وصایای دوازده‌گانه پیامبران اولوالعزم نیست و در قرآن و سنت به آن‌ها تصریح شده است، همین موضوع دلیلی بر وجود امام و دوازده امام، در قرآن و سنت است.[۳۶]

انکار ضرورت امامت

برخی دانشمندان مسلمان به موضوع ضرورت امامت با دیده تردید نگاه کرده‌اند و دلایلی چند نیز بیان کرده‌اند و پاسخ‌هایی نیز به آن تردیدها داده شده است که به یکی از آن‌ها اشاره می‌شود:

در آیه اولی الامر برخی مانند زمخشری مصداق آیه را زمامداران مسلمان و عادل دانسته‌اند.[۳۷] برخی دیگر مانند طبری آنان را فرماندهان پیامبر(ص) در جنگ‌هایی که حضور نداشته در نظر گرفته است.[۳۸] قرطبی نیز اولی الامر را مطلق علمای دین عنوان کرده است.[۳۹] فخر رازی همه آن‌ها را رد کرده و اولی‌الامر را کسی می‌داند که معصوم باشد.[۴۰] نیشابوری و شیخ محمد عبده نیز آن را پذیرفته‌اند.[۴۱] فخر رازی در رد بر اقوال گذشته گفته است اگر اطاعت از آنان که معصوم نیستند، واجب باشد ممکن است به معصیت فرمان دهند و در این صورت اطاعت هم واجب و هم حرام خواهد بود و نتیجه می‌گیرد که پس مقصود، تمامی امت یا اهل حل و عقد هستند.[۴۲] علی ربانی گلپایگانی معتقد است با توجه به نظر فخر رازی بطلان سه نظریه قبل از آن درباره این آیه مشخص شد.[۴۳] اما نظریه چهارم از آنجا که معصوم بودن اولی‌الامر را نتیجه گرفته، راه درست را پیموده و آنجا که مصداق آیه را امت دانسته، به خطا رفته است؛ زیرا اجماع کسانی که معصوم نیستند، به عصمت منتهی نمی‌شود و از همین جا مشخص می‌شود که باید پیشوای معصومی وجود داشته باشد تا قرآن ما را به آن رهنمون کند. این سخن فخررازی که ما راهی برای شناخت معصوم نداریم، نیز خطاست؛ چراکه در این صورت، این دستور قرآن تکلیف به مالایطاق است و دستوری بی‌اثر و بیهوده خواهد بود، حال اینکه چنین امری از ساحت قرآن به‌دور است؛ پس پیشوای معصوم مشخص و قابل شناخت است.[۴۴]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. الله‌بداشتی، «ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابن میثم بحرانی»، ص۵.
  2. بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۴۳۵ق، ص۴۱۷.
  3. بیات، امامت از دیدگاه شیعه دوازده امامی، ص۱۰.
  4. علامه حلی، الفین فی امامه امیرالمومنین(ع)، ۱۴۰۹ق، ص۱۲.
  5. ابن خلدون، المقدمه، المکتبه التجاریه المصر، ص۱۹۱.
  6. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۲۱.
  7. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۲۵.
  8. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۶۱.
  9. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۶۹.
  10. علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۷، ص۳۵.
  11. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۷۶و۷۷.
  12. بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۴۳۵ق، ص۴۲۱.
  13. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.
  14. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۶۷.
  15. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ۱۴۱۳ق، ص۳۱.
  16. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۶۹.
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۴۳۵ق، ص۴۲۱.
  18. علامه حلی، کشف المراد، ۱۴۱۳ق، ص۳۶۲.
  19. شیخ طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه، مکتبه نینوی الحدیثه، ص۴و۵؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ۱۴۱۱ق، ص۴۰۹و۴۱۰.
  20. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۷۵-۷۷.
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۳۹.
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ محقق طوسی، تلخیص المحصل، ۱۴۰۵ق، ص۴۰۷.
  23. نهج‌البلاغه، ۱۴۱۳ق، ص۴۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، خطبه۳۹.
  24. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۲۶و۲۷.
  25. سید بن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۲۵۲؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۵ق، ج۲، ص۴۱۰؛ تفتازانی، سعد الدین، شرح مقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۳۹، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ينابيع المودة لذو القربى، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۴۵۶.
  26. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۳۹.
  27. محقق طوسی، تلخیص المحصل، ۱۴۰۵ق، ص۴۰۷.
  28. قاری، شرح الفقه الاکبر، دارالکتب العلمیة، ص۱۷۹.
  29. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۵۹.
  30. تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۳۶.
  31. محقق طوسی، تلخیص المحصل، ۱۴۰۵ق، ص۴۰۷.
  32. شهرستانی، نهایة الاقدام، ص۴۷۹.
  33. ایجی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۶.
  34. آمدی، غایة المرام، ص۳۶۴.
  35. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۴، ص۲۰۴؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۴۴۴؛ شریعتی
  36. شریعتی سبزواری، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ۱۳۸۹ش، ص۲۳۹-۲۴۱.
  37. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۴.
  38. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۵.
  39. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۵.
  40. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۵.
  41. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۵.
  42. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۶.
  43. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۷.
  44. ربانی گلپایگانی، امامت در بینش اسلامی، ۱۳۸۶ش، ص۲۵۷-۲۶۱.

یادداشت

  1. مرسل عبارت است از قضایایی که موضوع آنها مقید به هیچ قیدی نیست و محدود، قضایایی را می گویند که موضوع آن ها از نظر کمیت یا کیفیت محدود باشد
  2. « مجمل » لفظی است که دلالتش بر معنی، واضح و روشن نباشد و « مبین » در مقابل مجمل، لفظی است که دلالتش بر معنی روشن باشد.

منابع

  • نهج‌البلاغه، تهران، بنیاد نهج‌البلاغه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
  • آمدی، سیف الدین، غایة المرام فی علم الکلام، قاهرة، المجلس الاعلی للشؤون الاسلامیة، ۱۳۹۱ق.
  • ابن خلدون، عبدالرحمن، المقدمه، قاهرة، المکتبه التجاریه المصر، [بی‌تا].
  • الله‌بداشتی، علی‌،‌ «ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابن میثم بحرانی»، پژوهشهای فلسفی کلامی،شماره۲۹، پاییز۱۳۸۵ش.
  • ایجی، عضد الدین، شرح المواقف، قم، منشورات شریف الرضی، ۱۴۱۲ق.
  • بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، کربلای معلی، العتبه الحسینیه المقدسه، چاپ اول، ۱۴۳۵ق.
  • بیات، محمدحسین، امامت از دیدگاه شیعه دوازده امامی، فصلنامه سراج منیر، سال چهارم، شماره ۱۲، پاییز۱۳۹۲ش.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۴۰۹ق.
  • ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، قم، بوستان کتاب، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • سید مرتضی، علی بن الحسین، الذخیره فی علم الکلام، قم، موسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
  • شریعتی سبزواری، محمدباقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۹ش.
  • شیخ طوسی، محمد بن الحسن، الغیبه، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، [بی‌تا].
  • شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، قم، مجمع العالمی لاهل البیت، ۱۴۱۳ق.
  • علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قم، جماعه المدرسین فی حوزه العلمیه، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • علامه حلی، الفین فی امامه امیرالمومنین(ع)، قم، موسسه دارالهجره، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • علامه مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق.
  • قاری حنفی، علی بن سلطان، شرح الفقه الاکبر، بیروت، دارالکتب العلمیة، [بی‌تا].
  • محقق طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵ق.