وجوب شکر منعم

از ویکی شیعه

وجوب شکر مُنعِم به‌معنای واجب بودن سپاس‌گزاری از کسی است که به انسان نعمت‌ داده است. وجوب شکر منعم را قاعده‌ای عقلی یا حکمی شرعی دانسته‌اند که برخی از آیات قرآن و احادیث بر آن اشاره دارد. شعرا نیز از مضمون این قاعده در سروده‌هایشان بهره برده‌اند.

اشاعره و عدلیه (معتزله و امامیه) در شرعی یا عقلی بودن این قاعده اختلاف نظر دارند. عدلیه معتقدند قاعده عقلی بوده و احکام شرع در این رابطه ارشادی است. برای اثبات این مسئله به بداهت و عقلایی بودن قاعده استناد شده است. همچنین استدلال‌های عقلی نیز برای آن اقامه شده است. آیت‌الله خویی بر این باور است که عقل به تنهایی می‌تواند نیکو بودن شکر منعم را ثابت کند. اما وجوب به این معنا که در صورت عدم شکر عقاب خواهد شد، بدون شرع قابل اثبات نیست. در مقابل اشاعره با استناد به آیات و ذکر دلایلی معتقدند که قبل از شرع و بعثت انبیاء نمی‌توان حکم به لزوم شکر منعم داد. استدلال‌های عقلی و نقلی اشاعره بر این مسئله مورد نقد علمای عدلیه قرار گرفته است.

علما در شاخه‌های مختلف علوم اسلامی از جمله کلام، اصول و فقه از این قاعده بهره گرفته‌اند. برای نمونه می‌توان به مسائلی چون وجوب نظر و تحقیق در مسائل اعتقادی، تبیین قاعده به عنوان یکی از مبانی اصول فقه، اثبات ضرورت اجتهاد، تقلید یا احتیاط، حاکمیت مطلق خداوند، لزوم اطاعت مطلق از پیامبر (ص) و امامان (ع)، لزوم دعا در سختی‌ها، مطلوبیت سجده شکر و ضرورت دوری از ریا در عبادات اشاره کرد.

معرفی و جایگاه

وجوب شکر منعم به معنای ضرورت عقلی یا شرعی سپاسگزاری از کسی است که به انسان نعمت داده است.[۱] جایگاه اصلی این قاعده را علم کلام دانسته‌اند اما فقها نیز از آن در استنباط برخی احکام بهره برده‌اند.[۲]

مفسران آیاتی را دال بر این قاعده دانسته‌اند. برای نمونه می‌توان به آیات ۱۱ الی ۱۵ سوره زخرف،[۳] آیه ۱۰۷ سوره اعراف،[۴] آیه ۱۰۹ سوره انعام،[۵] آیه ۱۶۴ سوره بقره[۶] و آیه ۷ سوره ابراهیم[۷] اشاره کرد.

در روایات نیز به مسئله ضرورت شکر نعمت‌های الهی تأکید شده است. کلینی (درگذشت: ۳۲۹ق) در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده است که وقتی عایشه از علت عبادت‌های زیاد با وجود بدون گناه بودن حضرت سؤال کرد، ایشان در جواب فرمودند: «یا عائشة ألا أکون عبدا شکورا؟» (ای عایشه! آیا بنده شکوری نباشم؟)[۸] به گفته ملاصالح مازندرانی (درگذشت: ۱۰۸۱ق) این روایت نشان می‌دهد که عبادت‌های سخت صرفاً به دلیل دور ساختن عذاب و طلب مغفرت از خداوند برای گناهان نیست و می‌تواند به علت به جای آوردن شکر نعمت‌های پروردگار باشد.[۹] حبیب‌الله خویی (درگذشت: ۱۳۲۴ق) در شرح کلامی از امام علی (ع)،[یادداشت ۱] بر این باور است که ترک معصیت قبل از این که از نظر شرعی واجب باشد، از جهت شکر خداوند وجوب عقلی دارد. هنگامی که عقل توجه می‌کند به این که به لطف و عنایت حق خلق شده و نعمت‌های فروانی روزی او شده است، بندگی خداوند را ضروری می‌داند.[۱۰]

مضمون این قاعده در اشعار نیز مطرح شده است. برای نمونه مولوی (درگذشت: ۶۷۲ق) چنین سروده است:

شکر منعم واجب آید در خرد
ورنه بگشاید درِ خشم ابد[۱۱]

سعدی شیرازی (درگذشت: ۶۹۱ق) نیز در شعری چنین بیان کرده است:

مکُن، گردن از شکر منعم مپیچ
که روز پسین سر بر آری به هیچ[۱۲]


قاعده‌ای عقلی یا شرعی

یکی از اختلافات میان عدلیه و اشاعره، عقلی یا شرعی بودن وجوب شکر منعم است.[۱۳] بر اساس باور معتزله[۱۴] و امامیه،[۱۵] این قاعده عقلی است و اوامر و نواهی شرع در این رابطه ارشادی است.[۱۶] شیخ انصاری (درگذشت: ۱۲۸۱ق) فقیه و اصولی شیعه بر این باور است که این مسئله ریشه در اختلاف در مسئله حسن و قبح میان عدلیه و اشاعره داشته و لازمه آن است. اگر کسی عقل را به عنوان منبع تشخیص حسن و قبح بداند در آن صورت ضرورت عقلی شکر منعم را خواهد پذیرفت. ولی اگر همچون اشاعره حسن و قبح را صرفاً شرعی بداند در این مسئله نیز وجوب را صرفاً شرعی خواهد دانست.[۱۷]

دلایل عقلی بودن قاعده

برای اثبات عقلی بودن این قاعده برخی بداهت آن را مطرح کرده‌اند که عقل به صورت بدیهی عکس‌العمل در مقابل نعمت را شکر می‌داند.[۱۸] همچنین گفته شده که این ضرورت مورد اتفاق عقلاء بوده و اختلافی در وجوب شکر مقابل انعام در میان آن‌ها وجود ندارد.[۱۹] برای اثبات این قاعده استدلال‌هایی نیز مطرح شده است. برای نمونه علامه حلی (درگذشت: ۷۲۶ق) متکلم و فقیه شیعه در اثبات عقلی این قاعده چنین استدلال می‌کند که اگر شکر منعم ضروری نباشد، در آن صورت معرفت نسبت به منعم نیز ضروری نخواهد بود. ضروری نبودن معرفت نیز به معنای بی‌فایده بودن بعثت انبیاء است. در نتیجه شکر منعم ضروری است.[۲۰] شیخ بهایی (درگذشت: ۱۰۳۱ق) فقیه و اصولی شیعه نیز ضرورتِ عقلیِ شکر منعم را از باب ایجاد امنیت نسبت به عقاب و از دست رفتن نعمت، استحقاق مدح با شکر یا فزونی نعمت که نتیجه شکر است، اثبات می‌کند.[۲۱] آیت الله خویی (درگذشت: ۱۳۷۱ش) مرجع تقلید شیعه نیز بر آن است که این حکم به صورت استقلالی صحیح نیست. چرا که عقل به صورت مستقل حکم به خوب بودن شکر منعم می‌دهد و به صورت قطعی بیان نمی‌کند که اگر شکر صورت نگیرد عقاب خواهد شد. به عقیده وی با ضمیمه کردن آیات و روایات در این رابطه مشخص می‌شود که عدم شکر، عقاب خواهد داشت. برخلاف قاعده دفع ضرر محتمل که عقل به صورت استقلالی حکم می‌کند.[۲۲]

دلایل شرعی بودن قاعده

برخلاف عدلیه، اشاعره معتقدند که لزوم شکر منعم از شرع استنباط می‌شود نه عقل. برای اثبات این ادعا استدلال‌هایی توسط این گروه مطرح شده است:

  • آیاتی مانند ۱۵ اسراء و ۱۶۵ نساء نشان می‌دهند که قبل از بعثت انبیاء و شریعت، انسان مستحق عذاب نیست. در نتیجه عقل نمی‌تواند به صورت مستقل حکم به لزوم شکر کند.[۲۳] در پاسخ گفته شده است که این آیات دربارهٔ عذاب دنیوی است نه اخروی. علاوه بر این که علت عذاب، مخالفت درونی است که فرد با خداوند دارد و اگر کسی به حکم عقل این ضرورت را درک کرده و به آن ملتزم نباشد، مستحق عذاب است.[۲۴]
  • معنای وجوب با دستور خداوند درک می‌شود و قبل از دستور خدا وجوب هیچ معنایی ندارد. چرا که حصول پاداش در نتیجه اطاعت، یا عقاب در نتیجه عصیان، بعد از امر و نهی خدا معنا پیدا می‌کند.[۲۵] در پاسخ گفته شده است که مراد در این مقام وجوب و ضرورت عقلی است که عقل انجام کاری را ضروری می‌داند نه وجوب شرعی که لازمه اطاعت فرمان الهی است.[۲۶]
  • اگر وجوب معنایی هم داشته باشد این وجوب یا فایده‌ای دارد یا بدون فائده است. اگر بی‌فایده باشد که عبث است. اگر هم فایده داشته باشد یا آن فایده برای خداست یا برای بنده. فایده برای خداوند معنایی ندارد. اما فایده برای بنده یا نسبت به دنیای اوست یا آخرت او. اگر نسبت به دنیای او باشد، نتیجه‌اش تنها این است که خود را در دنیا خسته کرده و از بسیاری لذت‌ها محروم کند. اما اگر فایده اخروی باشد، آخرت بر اساس حکم خداست و در این حالت علمی به حکم خدا وجود ندارد. پس در هیچ حالتی وجوب عقلی قبل از حکم خداوند معنا نخواهد داشت.[۲۷] در رد این استدلال گفته شده است که این وجوب دارای فایده است که همان جلوگیری از عقاب و از دست دادن نعمت است.[۲۸] همچنین این فایده می‌تواند در دنیا باشد و فایده‌های دنیوی همواره با سختی و رنج حاصل می‌گردد. و می‌تواند اخروی باشد. این که خداوند در نتیجه شکر، پاداش اخروی می‌دهد، قابل کشف با عقل بوده و ضرورتی به حکم شرع نیست.[۲۹]
  • مالک حقیقی انسان خداوند است و انسان نمی‌تواند بدون اذن در ملک خدا تصرف بکند. شکر کردن نوعی تصرف است. در نتیجه شکر قبل از امر خدا به شکر جایز نیست.[۳۰] در جواب گفته شده است که خداوند اعضاء و جوارح انسان را برای استفاده‌های معقول آفریده است و مادامی که دلیلی برای عدم جواز نیامده است، بهره گرفتن از آن‌ها جایز است.[۳۱]
  • اگر فرد سرمایه‌داری که خزینه‌های زیادی دارد به فردی قطره آبی یا تکه نانی بدهد و آن فرد با سر و صدا آن نعمت را فریاد کند و شکر کند مستحق تأدیب و مؤاخذه است. چرا که در مقابل دارایی او این اِنعام قابل ذکر نیست. خداوند هم مالک همه هستی است و نعمت‌هایی که به انسان داده در مقابل دارایی او بسیار ناچیز است.[۳۲] شیخ بهایی در نقد این استدلال گفته است که نعمت‌ها گرچه به نسبت دارایی الهی ناچیزند اما به نسبت انسان بزرگ و فراوانند و عقل ترک شکر را کفران می‌داند.[۳۳]

نمونه کاربردهای قاعده در علوم دینی

وجوب شکر منعم قاعده‌ای است که در علوم مختلف دینی متناسب با موضوع و مسائل آن علم به کار گرفته شده است. برای نمونه به چند مورد از این کاربرده‌ها اشاره می‌شود:

ضرورت تحقیق در اعتقادات

متکلمین برای اثبات ضرورت تحقیق در وجود خدا و مسائل مربوط به عقاید در کنار وجوب دفع ضرر محتمل،[۳۴] به وجوب شکر منعم به عنوان یک قانون عقلی استناد می‌کنند.[۳۵] گفته شده اصل مسئله ضرورت تحصیل معرفت در این امور اجماعی است، اما برخی همچون معتزله و امامیه آن را وجوب عقلی دانسته، در مقابل اشاعره این وجوب را به صورت شرعی تصویر می‌کنند.[۳۶]

استدلال به این قاعده برای وجوب نظر و تحقیق به این صورت است: وجوب شکر منعم از نظر عقلی واجب است. شکر منعم بدون معرفت محقق نمی‌شود. معرفت در نتیجه نظر و تحقیق است. در نتیجه تحقیق و نظر در رابطه با منعم و احکام احتمالی مورد نظر او واجب است.[۳۷]

مبنای کلامی اصول فقه

برخی اصولیان، وجوب شکر منعم را از مبانی کلامی علم اصول دانسته‌اند. گفته شده علامه حلی این قاعده را یکی از مبانی کلامی علم اصول دانسته و به صورت مستقل به بحث در مورد آن پرداخته است.[۳۸] شیخ بهایی اصولی دیگری است که این قاعده را به عنوان یکی مبانی کلامی اصول طرح و بررسی کرده است.[۳۹]

مستند سه‌گانه اجتهاد، احتیاط، تقلید

یکی از استنادهای به این قاعده در بحث ضرورت اجتهاد، احتیاط یا تقلید است. بر اساس این قاعده گفته شده است که عقل وجوب شکر منعم را واجب می‌داند. شکر منعم نیز در صورتی تحقق می‌یابد که احکام و قوانین منعم را دانسته و بر اساس آن عمل کرده باشیم. در نتیجه یا باید خودمان قوه استنباط احکام از دین را به دست بیاوریم که همان اجتهاد است. یا به طوری عمل کنیم که یقین داشته باشیم حکم خدا اجرایی شده است که همان احتیاط است. یا از مجتهد دارای شرایط تقلید کنیم.[۴۰]

اثبات حاکمیت مطلق خداوند

بر اساس این قاعده بر حاکمیت مطلق حق‌تعالی استدلال شده است. خداوند منعم است و شکر منعم واجب است. شکر منعم هم بدون تحقق اهدافی که خداوند به خاطر آن مخلوقات را خلق کرده است حاصل نمی‌شود. تحقق این اهداف هم وابسته به حاکمیت الله و قوانین الهی است. در نتیجه تحقق حاکمیت الهی ضروری است.[۴۱]

لزوم اطاعت از پیامبر و امام

برخی از فقهای شیعه در بحث لزوم اطاعت از پیامبر و امام به این قاعده استناد کرده‌اند. بر اساس این استدلال، پیامبر (ص) و امامان (ع) واسطه فیض هستند و حتی اگر خودشان به صورت مستقل منعم نباشند، جریان هدایت و فیض الهی از طریق آن‌ها به ما می‌رسد. به همین جهت لازمه شکر آن است که انسان مطیع آن‌ها باشد.[۴۲]

ضرورت دعا در مشکلات و سختی‌ها

ابن‌فهد حلی (درگذشت: ۸۴۱ق) این قاعده را دلیل عقلی می‌داند که انسان در هنگام سختی‌ها و مشکلات دست به دعا برداد. بر اساس این تقریر، هرگونه ذکر و یاد خداوند نوعی شکر اوست و عقل شکر را ضروری می‌داند.[۴۳]

استحباب مؤکد سجده شکر

شیخ حر عاملی (درگذشت: ۱۱۰۴ق) این قاعده را دلیلی عقلی بر استحباب شدید سجده شکر بعد از نماز یا پدید آمدن نعمت‌های دیگر می‌داند.[۴۴]

جایز نبودن استجمار با خوراکی‌ها

محمد سعید حکیم (درگذشت: ۱۴۴۳ق) مرجع تقلید، استجمار (پاک کردن محل دفع غائط با اجسام) را به وسیله اجسام خوراکی جایز ندانسته است. وی در علت این حکم معتقد است چون مواد غذایی نعمت هستند، این‌کار توهین به نعمت شمرده شده و با شکر منعم سازگار نیست.[۴۵]

لزوم دوری از ریا در عبادت

علی‌پناه اشتهاری (درگذشت: ۱۳۸۷ش) فقیه شیعه عبادت را از باب قاعده عقلی شکر منعم دانسته است. وی براین باور است که اگر عبادت همراه با ریا باشد با شکر سازگار نیست چرا که به نیت دیده شدن توسط دیگران صورت می‌گیرد.[۴۶]

پانویس

  1. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ۱۳۸۲ش، ج۶، ص۴۴۷؛ سانو، معجم مصطلحات أصول الفقه، ۱۴۲۷ق، ص۲۵۰.
  2. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ۱۳۸۲ش، ج۶، ص۴۴۷.
  3. حاکم جشمی، التهذیب فی التفسیر، ۱۴۴۰ق، ج۹، ص۶۲۸۷.
  4. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۰۸ق، ج۴، ص۷۰۱.
  5. ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ۱۳۷۱ش، ج۷، ص۴۱۰.
  6. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص۱۷۳.
  7. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۵۲ش، ج۱۲، ص۲۳.
  8. کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۹۵.
  9. مازندرانی، شرح اصول الکافی، ۱۴۲۹ق، ج۸، ص۲۹۴.
  10. خویی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ۱۴۰۰ق، ج۲۱، ص۳۸۲.
  11. مولوی، مثنوی معنوی، ۱۳۷۶ش، ج۱، ص۴۴۸.
  12. سعدی، کلیات سعدی، ۱۳۲۰ش، ص۲۰۸.
  13. شهرستانی، الملل و النحل، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۵۵–۵۶؛ عثمان، القاموس المبین فی إصطلاحات الأصولیین، ۱۴۲۳ق، ص۱۹۲.
  14. برای نمونه نگاه کنید به: قاضی عبدالجبار، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، بی‌تا، ج۱۵، ص۲۷.
  15. برای نمونه نگاه کنید به: آل‌کاشف‌الغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ۱۴۱۳ق، ص۷۶؛ سبحانی تبریزی، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ۱۳۸۱ش، ج۳، ۳۷.
  16. آل‌طالقانی، الشیخیة نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، ۱۴۲۰ق، ص۲۹۹.
  17. شیخ انصاری، مطارح الانظار، ۱۴۰۴ق، ص۲۳۱.
  18. برای نمونه رجوع کنید به: کراجکی، کنزالفوائد، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲۱؛ شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء الترث العربی، ج۷، ص۳۴۰؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول، ۱۴۰۴ق، ص۹۳.
  19. برای نمونه رجوع کنید به: کراجکی، کنزالفوائد، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۲۲۱.
  20. علامه حلی، تهذیب الوصول الی علم الاصول، ۱۳۸۰ش، ص۵۴.
  21. شیخ بهایی، زبدة الأصول مع حواشی المصنف علیها، ۱۳۸۳ش، ص۱۱۸.
  22. خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ۱۴۱۸ق، ج۳۷، ص۱۵۹.
  23. فخر رازی، المحصول فی علم اصول الفقه، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶۷.
  24. کاشف‌الغطاء، غایة المأمول، بی‌تا، ص۱۹۹.
  25. غزالی، المستصفی فی علم الاصول، ۱۴۱۳ق، ص۴۹.
  26. مظفر، دلائل الصدق لنهج الحق، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۱۵۹.
  27. غزالی، المستصفی فی علم الاصول، ۱۴۱۳ق، ص۴۹؛ فخر رازی، المحصول فی علم اصول الفقه، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶۷.
  28. شیخ بهایی، زبدة الأصول مع حواشی المصنف علیها، ۱۳۸۳ش، ص۱۱۸.
  29. علامه حلی، تهذیب الوصول الی علم الاصول، ۱۳۸۰ش، ص۵۵؛ مظفر، دلائل الصدق لنهج الحق، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۱۵۹.
  30. فخر رازی، المحصول فی علم اصول الفقه، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶۸.
  31. مظفر، دلائل الصدق لنهج الحق، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۱۵۸–۱۵۹.
  32. فخر رازی، المحصول فی علم اصول الفقه، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶۸.
  33. شیخ بهایی، زبدة الأصول مع حواشی المصنف علیها، ۱۳۸۳ش، ص۱۱۸.
  34. برای نمونه نگاه کنید به: ابن‌میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۴۰۶ق، ص۲۸–۲۹.
  35. هاشمی شاهرودی، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ۱۳۸۲ش، ج۶، ص۴۴۷.
  36. مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ۱۳۶۳ش، ج۷، ص۱۳۴؛ عضدالدین ایجی، شرح المواقف، نشر الشریف الرضی، ج۱، ص۲۵۱.
  37. ابن نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، ۱۴۱۳ق، ص۲۷؛ شیخ طوسی، تمهید الأصول فی علم الکلام، ۱۳۶۲ش، ص۲۰۶؛ ابن‌میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ۱۴۰۶ق، ص۲۹؛ فاضل مقداد، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، ۱۴۱۲ق، ص۴۸.
  38. ضمیری، دانشنامه اصولیان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۳۲۳.
  39. ضمیری، دانشنامه اصولیان شیعه، ۱۳۸۷ش، ص۵۱۸.
  40. حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ۱۳۷۴ش، ج۱، ص۶؛ موحدی نجفی، البرهان السدید فی الاجتهاد و التقلید، ۱۳۸۷ش، ص۳۴–۳۶؛ سیفی مازندرانی، دلیل تحریر الوسیلة (الاجتهاد و التقلید)، ۱۴۳۶ق، ص۳؛ سند، سند العروة الوثقی (الاجتهاد و التقلید)، ۱۳۹۴ش، ج۱، ص۲۳–۲۴.
  41. سند، أسس النظام السیاسی عند الأمامیة، ۱۴۳۳ق، ص۷۶–۷۷.
  42. شیخ انصاری، المکاسب، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۵۴۸؛ موسوی سبزواری، مهذب الأحکام فی بیان الحلال و الحرام، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۳۶۴؛ اراکی، کتاب البیع، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۲۳.
  43. ابن‌فهد حلی، عدة الداعی، ۱۴۰۷ق، ص۲۴۵–۲۴۶.
  44. شیخ حر عاملی، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة علیهم السلام، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۲۰۹.
  45. طباطبایی حکیم، مصباح المنهاج (الطهارة)، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۰۷–۱۰۸.
  46. اشتهاردی، مدارک العروة، ۱۴۱۷ق، ج۴، ص۳۹۰–۳۹۱.

یادداشت‌

  1. لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَی مَعْصِیَتِهِ لَکَانَ یَجِبُ أَلاَّ یُعْصَی شُکْراً لِنِعَمِهِ. (اگر خداوند هیچ وعیدی نسبت به عذاب برای معصیت هم نداده بود، باز از باب شکر نعمت واجب بود که گناهی صورت نگیرد) (سید رضی، نهج البلاغه، ۱۴۱۴ق، ص۵۲۷، حکمت۲۹۰.)

منابع

  • آل‌طالقانی، محمدحسن، الشیخیة نشأتها و تطورها و مصادر دراستها، بیروت، الآمال للمطبوعات، ۱۴۲۰ق.
  • آل‌کاشف‌الغطاء، محمدحسین بن علی، اصل الشیعة و اصولها، بیروت، الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۳ق.
  • ابن‌نوبخت، ابراهیم بن نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، قم، مکتبة آیة‌الله العظمی المرعشی النجفی(ره)، ۱۴۱۳ق.
  • ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، آستان قدس رضوی. بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۳۷۱ش.
  • ابن‌فهد حلی، احمد بن محمد، عدة الداعی، قم، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۷ق.
  • ابن‌میثم، میثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، قم، مکتبة آیةالله العظمی المرعشی النجفی(ره)، ۱۴۰۶ق.
  • اراکی، محمدعلی، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۵ق.
  • اشتهاردی، علی‌پناه، مدارک العروة، تهران، منظمة الاوقاف و الشؤون الخیریة، دار الأسوة للطباعة و النشر، ۱۴۱۷ق.
  • حاکم جشمی، محسن بن محمد، التهذیب فی التفسیر، قاهره، دارالکتاب المصری، ۱۴۴۰ق.
  • حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروة الوثقی، قم، دار التفسیر، ۱۳۷۴ش.
  • خویی، حبیب‌الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، تهران، مکتبة الإسلامیة، ۱۴۰۰ق.
  • خویی، سید ابوالقاسم، موسوعة الإمام الخوئی، قم، مؤسسة إحیاء آثار الامام الخوئی، ۱۴۱۸ق.
  • سانو، قطب مصطفی، معجم مصطلحات أصول الفقه، دمشق، دارالفکر، ۱۴۲۷ق.
  • سبحانی تبریزی، جعفر، الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، قم، موسسة الامام الصادق(ع)، ۱۳۸۱ش.
  • سعدی، مصلح الدین، کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، تهران، چاپخانه بروخیم، ۱۳۲۰ش.
  • سند، محمد، أسس النظام السیاسی عند الأمامیة، بیروت، الامیرة، ۱۴۳۳ق.
  • سند، محمد، سند العروة الوثقی (الاجتهاد و التقلید)، بیروت، دارالکوخ، ۱۳۹۴ش.
  • سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، تصحیح صبحی‌صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.
  • سیفی مازندرانی، علی‌اکبر، دلیل تحریر الوسیلة (الاجتهاد و التقلید)، قم، مؤسسة تنظیم و نشر آثار الإمام الخمینی(قدس سره)، ۱۴۳۶ق.
  • شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۵ق.
  • شیخ انصاری، مرتضی بن محمدامین، المکاسب، قم، المؤتمر العالمی بمناسبة الذکری المئویة الثانیة لمیلاد الشیخ الأعظم الأنصاری. الأمانة العامة، ۱۴۱۵ق.
  • شیخ انصاری، مرتضی بن محمدامین، مطارح الانظار، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۰۴ق.
  • شیخ بهایی، محمد بن حسین، زبدة الأصول مع حواشی المصنف علیها، قم، دارالبشیر، ۱۳۸۳ش.
  • شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة علیهم السلام، مشهد، آستان قدس رضوی. بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۴۱۲ق.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء الترث العربی، بی‌تا.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، تمهید الأصول فی علم الکلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۲ش.
  • ضمیری، محمدرضا، دانشنامه اصولیان شیعه، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷ش.
  • طباطبایی حکیم، محمد سعید، مصباح المنهاج (الطهارة)، بی‌جا، موسسة المنار، ۱۴۱۷ق.
  • طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، الاعلمی فی المطبوعات، ۱۳۵۲ش.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۸ق.
  • عثمان، محمود حامد، القاموس المبین فی إصطلاحات الأصولیین، ریاض، دار الزاحم، ۱۴۲۳ق.
  • عضدالدین ایجی، عبدالرحمن ابن احمد، شرح المواقف، قم، نشر الشریف الرضی، بی‌تا.
  • علامه حلی، حسن بن یوسف، مبادی الوصول الی علم الاصول، قم، مطبعة العلمیة، ۱۴۰۴ق.
  • غزالی، محمد بن محمد، المستصفی فی علم الاصول، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۳ق.
  • فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله، الاعتماد فی شرح واجب الاعتقاد، مشهد، آستانة الرضویة المقدسة. مجمع البحوث الإسلامیة، ۱۴۱۲ق.
  • فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
  • قاضی عبدالجبار، عبدالجبار بن احمد، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، تحقیق قاسم محمود محمد، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • کاشف‌الغطاء، جعفر بن خضر، غایة المأمول، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.
  • کراجکی، محمد بن علی، کنزالفوائد، قم، دارالذخائر، ۱۴۱۰ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
  • مازندرانی، محمدصالح، شرح اصول الکافی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۹ق.
  • مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۳ش.
  • مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق لنهج الحق، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۲۲ق.
  • موحدی نجفی، محمدباقر، البرهان السدید فی الاجتهاد و التقلید، قم، دارالتفسیر، ۱۳۸۷ش.
  • موسوی سبزواری، سید عبدالاعلی، مهذب الأحکام فی بیان الحلال و الحرام، قم، السید عبدالاعلی السبزواری، ۱۴۱۳ق.
  • مولوی، محمد بن محمد، مثنوی معنوی، تصحیح عبدالکریم سوش، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۷۶ش.
  • هاشمی شاهرودی، محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت(علیهم السلام)، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (علیهم السلام)، ۱۳۸۲ش.