پرش به محتوا

تقیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی شیعه
P.motahari (بحث | مشارکت‌ها)
P.motahari (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۶۲: خط ۶۲:


===روایات===
===روایات===
به گفته [[سید محمدصادق روحانی]] و [[ناصر مکارم شیرازی]] روایاتی که بر جواز عمل به تقیه دلالت می‌کنند، [[تواتر|متواتر]] هستند.<ref>روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۹۹؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۶.</ref> این روایات به چند دسته‌ زیر تقسیم شده‌اند:
به‌گفته [[سید محمدصادق روحانی]] و [[ناصر مکارم شیرازی]] روایاتی که بر جواز عمل به تقیه دلالت می‌کنند، [[تواتر|متواتر]] هستند.<ref>روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۹۹؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۶.</ref> این روایات به چند دسته‌ زیر تقسیم شده‌اند:
*روایاتی که دلالت می‌کنند بر این که تقیه سپر مؤمن و محافظ اوست؛<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۲۷، ص۸۸؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۶.</ref>
*روایاتی که دلالت می‌کنند بر این‌که تقیه سپر مؤمن و محافظ اوست؛<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۲۷، ص۸۸؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۶.</ref>
*روایاتی که با تعبیر «لا دین لمن لا تقیة له؛ کسی که تقیه ندارد، دین ندارد.» و تعابیری از این قبیل وارد شده است؛<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۱۰؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۸.</ref>
*روایاتی که با تعابیری چون «لا دینَ لِمَن لا تَقِیَّةَ لَه؛ کسی که تقیه ندارد، دین ندارد»، وارد شده است؛<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۱۰؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۸.</ref>
*روایاتی که در آن تقیه از بزرگترین فرایض و از محبوب‌ترین چیزها نزد خداوند و اولیائش، دانسته شده است؛<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۶-۲۰۸؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۹.</ref>
*روایاتی که در آن تقیه از بزرگ‌ترین فرایض و محبوب‌ترین چیزها نزد خداوند و اولیایش دانسته شده است؛<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۶-۲۰۸؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۹.</ref>
*روایاتی که حاکی از آن است که برخی از انبیای الهی گذشته نیز به تقیه عمل می‌کرده‌اند.<ref>برای نمونه نگاه کنید به حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۸-۲۱۰؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۰۱.</ref>
*روایاتی که حاکی از آن است که برخی از انبیای الهی گذشته نیز به تقیه عمل می‌کرده‌اند.<ref>برای نمونه نگاه کنید به حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۸-۲۱۰؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۰۱.</ref>


علاوه بر این روایات، فقها از روایاتی مانند روایات [[قاعده لاضرر|لاضرر]]، روایات برائت و سب (روایاتی که در جواز اظهار برائت و سب نسبت به پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) برای تقیه و حفظ جان، وارد شده) و [[حدیث رفع]] برای اثبات مشروعیت و جواز عمل به تقیه استفاده کرده‌اند.<ref>برای نمونه نگاه کنید به روحانی، فقه الصادق، ج۱۱، ۱۴۱۳ق، ص۳۹۹-۴۰۵.</ref>
علاوه بر این روایات، فقها از روایاتی مانند روایات [[قاعده لاضرر|لاضرر]]، روایات برائت و [[ساب النبی|سَبّ]] (روایاتی که در جواز اظهار برائت و سَبّ نسبت به پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) برای تقیه و حفظ جان وارد شده) و [[حدیث رفع]] برای اثبات مشروعیت و جواز عمل به تقیه استفاده کرده‌اند.<ref>برای نمونه نگاه کنید به روحانی، فقه الصادق، ج۱۱، ۱۴۱۳ق، ص۳۹۹-۴۰۵.</ref>


===اجماع===
===اجماع===
[[محقق کرکی]] برای جواز عمل به تقیه، ادعای [[اجماع]] کرده است.<ref>محقق کرکی، رسائل المحقق الکرکی، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، ج۲، ص۵۱.</ref> [[سیدحسن موسوی بجنوردی]] (فقیه شیعه و صاحب کتاب القواعد الفقهیة) گفته است که این اجماع، مدرکی است و [[اجماع مدرکی]]، دلیل مستقلی غیر از روایات محسوب نمی‌شود.<ref>موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیة، ۱۳۷۷ش، ج۵، ص۵۵.</ref>
[[محقق کرکی|محقق کَرَکی]] گفته است فقیهان شیعه، در جواز عمل به تقیه، [[اجماع]] دارند.<ref>محقق کرکی، رسائل المحقق الکرکی، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، ج۲، ص۵۱.</ref>


===عقل===
===عقل===
تقیه از موارد تقدیم فعل اهم بر فعل مهم است.<ref>مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۸.</ref> مقدم کردن فعل اهم بر فعل مهم، عقلاً لازم است؛ بدین بیان که هرگاه مکلف در یک زمان دو تکلیف داشته باشد و هم‌زمان نتواند هر دو را انجام دهد، به حکم عقل، عملی که اهمیت و مصلحت بیشتری دارد را باید انجام دهد.<ref>صدر، دروس فی علم الاصول، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۲۳۴.</ref> دفع ضرر و حفظ جان از تکالیفی است که بر اموری همچون اظهار عقیده، عقلاً رجحان دارد، پس تقیه در جهت دفع ضرر و حفظ جان عقلاً واجب است.<ref>فاضل مقداد، اللوامع اللهیه، ۱۴۲۲ق، ص۳۷۷.</ref>
استناد فقیهان به دلیل عقلی به این شکل است که تقیه از موارد مقدم‌داشتن فعل مهم‌تر بر فعل مهم است.<ref>مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۸.</ref> مقدم کردن مهم‌تر بر مهم، عقلاً لازم است؛ بدین بیان که هرگاه مکلف در یک زمان، دو تکلیف داشته باشد و هم‌زمان نتواند هردو را انجام دهد، به حکم عقل، عملی را باید انجام دهد که اهمیت و مصلحت بیشتری دارد.<ref>صدر، دروس فی علم الاصول، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۲۳۴.</ref> دفع ضرر و حفظ جان از تکالیفی است که عقلاً بر اموری همچون اظهار عقیده رجحان دارد. پس تقیه در جهت دفع ضرر و حفظ جان عقلاً واجب است.<ref>فاضل مقداد، اللوامع اللهیه، ۱۴۲۲ق، ص۳۷۷.</ref>


==رابطه تقیه با توریه==
==رابطه تقیه با توریه==
[[توریه]] بدین معناست که گوینده از گفتن یک لفظ، معنایی اراده می‌کند که اگرچه مطابق واقع است؛ اما هدف از گفتن لفظ این است که شنونده خلاف آن معنی را بفهمد.<ref>شیخ انصاری، کتاب المکاسب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۷.</ref> گاهی تقیه در قالب توریه انجام می‌شود و گفته می‌شود بهترین نوع تقیه است و تا جایی که امکان دارد، تقیه‌کننده بهتر است توریه کند.<ref>گلستانه اصفهانی، منهج الیقین، ۱۳۸۸ش، ص۸۳.</ref> برای نمونه در داستان برادران [[یوسف (پیامبر)|حضرت یوسف]] که برای گرفتن گندم نزد وی آمده بودند، مطابق آیات قرآن وقتی یوسف بارشان را بست، برای آن که برادرش بنیامین را نزد خودش نگه دارد، جام سلطنتی را مخفیانه در بار او گذاشت و به سخنگویش گفت فریاد بزند که شما کاروانیان دزد هستید. و براساس روایت [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] وقتی برادران یوسف گفتند: «چه گم كرده‌ايد؟(ما ذا تَفْقِدُونَ) گفتند: «جام شاه را گم كرده‌ايم»  (نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ‌) و به آنان نگفتند شما سارقید.<ref>سوره یوسف، آیات ۷۲-۷۰؛ طبرسی، احتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، صص۳۵۲-۳۵۴</ref> طبق  برخی روایات و بر همین اساس به باور مفسران حضرت یوسف در اینجا برای رسیدن به مصلحتی تقیه کرد و دست به توریه زد، بدین معنا که مقصود او این نبود که پیمانه را دزدیده‌اید؛ بلکه شما برادران، یوسف را از پدرش دزدیده‌اید و به چاه انداختید.<ref> طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۵۵؛  کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۱۷؛طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۶۳ش، ج۱۱، ص۲۲۳؛ مکارم شیرازی، تقیه و حفظ نیروها، ترجمه سید محمدجواد بنی سعید لنگرودی، ۱۳۹۴ش، ص۶۸.</ref>[[محمدمحسن فیض کاشانی|فیض کاشانی]] در توضیح این روایت می‌گوید: امام (ع) در این مقام است که بگوید هرگاه مصلحت اقتضا کند که گفتار انسان بر خلاف ظاهرش تأویل شود این کار مجاز است و به آن دروغ گفته نمی‌شود چنان‌چه پیامبران این کار را کرده اند. <ref>فیض کاشانی، الوافي، ۱۴۰۶ق، ج۵، ص۹۳۳.</ref>
[[توریه]] به این معناست که گوینده از گفتن یک لفظ، معنایی اراده کند که اگرچه مطابق واقع است، هدفش از گفتن آن لفظ این است که شنونده خلاف آن معنا را بفهمد.<ref>شیخ انصاری، کتاب المکاسب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۷.</ref> گاهی تقیه در قالب توریه انجام می‌شود و گفته می‌شود این بهترین نوع تقیه است و تا جایی که امکان دارد، تقیه‌کننده بهتر است توریه کند.<ref>گلستانه اصفهانی، منهج الیقین، ۱۳۸۸ش، ص۸۳.</ref>
 
برای نمونه در داستان برادران [[یوسف (پیامبر)|حضرت یوسف]] که برای گرفتن گندم نزد وی آمده بودند، مطابق آیات قرآن، وقتی یوسف بارشان را بست، برای آن‌که برادرش بنیامین را نزد خودش نگه دارد، جام سلطنتی را مخفیانه در بار او گذاشت و به سخنگویش گفت فریاد بزند که شما کاروانیان، دزد هستید.
 
براساس روایت [[امام صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]]، وقتی برادران یوسف گفتند: «چه گم كرده‌ايد؟»، گفتند: «جام شاه را گم كرده‌ايم»  (نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ‌) و به آنان نگفتند شما سارقید.<ref>سوره یوسف، آیات ۷۲-۷۰؛ طبرسی، احتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، صص۳۵۲-۳۵۴</ref> طبق  برخی روایات و بر همین اساس، به‌باور مفسران، یوسف در اینجا برای رسیدن به مصلحتی، تقیه کرد و دست به توریه زد؛ به این معنا که مقصود او این نبود که پیمانه را دزدیده‌اید؛ بلکه این بود که شما برادران، یوسف را از پدرش دزدیده و به چاه انداخته‌اید.<ref> طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۵۵؛  کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۱۷؛طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۶۳ش، ج۱۱، ص۲۲۳؛ مکارم شیرازی، تقیه و حفظ نیروها، ترجمه سید محمدجواد بنی سعید لنگرودی، ۱۳۹۴ش، ص۶۸.</ref>
 
[[محمدمحسن فیض کاشانی|فیض کاشانی]] در توضیح این روایت می‌گوید امام صادق(ع) در این مقام است که بگوید هرگاه مصلحت اقتضا کند که گفتار انسان بر خلاف ظاهرش تأویل شود، این کار مجاز است و به آن دروغ گفته نمی‌شود؛ چنانچه پیامبران این کار را کرده‌اند.<ref>فیض کاشانی، الوافي، ۱۴۰۶ق، ج۵، ص۹۳۳.</ref>


==دیدگاه اهل سنت==
==دیدگاه اهل سنت==

نسخهٔ ‏۷ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۹

تَقیه خودداری از اظهار عقیده و پنهان داشتن آن یا انجام دادن کاری بر خلاف عقیده قلبی خود در برابر مخالفان، به منظور اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی است. شیعیان بیش از سایر پیروان مذاهب اسلامی در التزام به روش تقیه شهرت یافته‌اند. علت این گرایش را فشارهای گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و...دانسته‌اند که همواره در طول تاریخ از سوی مخالفان به آنان وارد می‌شده است.

تقیه اقسامی دارد و فقهای شیعه با توجه به آیات قرآن، روایات معصومین(ع)، دلیل اجماع و عقل، احکام تکلیفی و وضعی برای آن بیان کرده‌اند. از نظر آنان در جایی که اظهار عقیده نزد مخالفان برای جان، مال و آبروی فرد یا افراد دیگر ضرر داشته و فرد به حصول این ضرر علم و یا حتی ظن داشته باشد، به اندازه‌ای که ضرر دفع می‌شود، تقیه واجب است. تقیه همچنین در برخی موارد و با توجه به شرایط خاصی می‌تواند مستحب، مکروه، مباح و حرام نیز باشد.

گفته می‌شود بیشتر فقهای اهل سنت نیز تقیه را در جایی که خوف از وارد آمدن ضرر جانی و حتی مالی وجود داشته باشد، به مقدار دفع ضرر جایز دانسته‌ و برای مشروعیت آن به آیاتی از قرآن و سنت استناد کرده‌اند. زیدیه از مخالفان تقیه هستند. همچنین وهابی‌ها از مخالفان سرسخت تقیه به شمار می‌روند و انتقاداتی به آن وارد کرده‌اند که از سوی عالمان شیعه به این انتقادات پاسخ داده شده است.

مفهوم‌شناسی

تقیه، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان، به‌منظور اجتناب از ضرر دینی یا دنیایی است.[۱] به بیانی دیگر، حفظ خود یا دیگران از صدمه یا ضرر از ناحیه شخص دیگری، از طریق هم‌سویی با او در گفتار یا رفتار است.[۲]

تقیه در لغت از ماده «وَقی» و به‌معنای حفظ کردن، نگاه داشتن و پنهان نمودن برای در امان ماندن از آزار و اذیت است.[۳]

جایگاه

تقیه از موضوعاتی است که در دانش فقه بررسی شده و در ابواب فقهیِ طهارت، صلات، صوم، حج، و امر به معروف و نهی از منکر از آن، به‌مناسبت سخن رفته است.[۴] در کتاب‌های مربوط به قواعد فقهی، به عنوان یک قاعده از آن یاد شده و برخی فقها رساله‌های مستقلی در آن نگاشته‌اند.[۵]

با آنکه لفظ تقیه در قرآن نیامده، عالمان مسلمان معتقدند برخی از آیات[۶] به محتوای آن اشاره دارند و برای اثبات مشروعیت تقیه، به آن‌ها استناد می‌کنند.[۷] در منابع روایی شیعه، روایات زیادی از امامان معصوم(ع) درباره تقیه نقل شده است.[۸] کلینی، مُحدِث شیعه (درگذشت ۳۲۹ق) در کتاب الکافی بخشی را با عنوان «بابُ‌التَّقیة» به روایات تقیه اختصاص داده و ۲۳ روایت گرد آورده است.[۹] حر عاملی هم در وسائل‌الشیعه در دوازده باب، ۱۴۶ روایت مربوط به احکام مختلف تقیه گردآوری کرده است.[۱۰] همچنین در برخی از منابع روایی اهل‌سنت، به صورت پراکنده، روایاتی درباره تقیه نقل شده است.[۱۱]

تقیه در مذهب شیعه

گفته می‌شود تقیه از معتَقَدات کلامی و فقهی شیعه و یکی از مهم‌ترین عواملی است که شیعیان به‌وسیله آن توانسته‌اند به حفظ مکتب و عقایدشان در طول تاریخ کمک کنند.[۱۲] به‌شهادت منابع تاریخی، مذهب تشیع در طول حیات خود، از جنبه‌های گوناگون اجتماعی و فرهنگی و سیاسی سخت در تنگنا و مضیقه بوده است؛ به‌طوری که همواره در طول تاریخ، ابراز عقیده در میان مخالفان، ضررها و خسارات‌های جانی و مالی فراوانی برای آنان به‌دنبال داشته است. از همین رو، امامان شیعه برای حفظ جان خود و شیعیان و جلوگیری از پراکندگی و اضمحلال جامعه شیعه، تقیه را لازم می‌دانستند.[۱۳]

در برخی منابع روایی شیعه، روایاتی با تعابیری همچون «لا دینَ لِمَن لا تَقِیَّةَ لَه؛ کسی که تقیه ندارد دین ندارد» نقل شده است[۱۴] که بیان‌کننده اهمیت تقیه نزد امامان معصوم(ع) و پیروان آنان است.[۱۵]

به‌گفته آیت‌الله مکارم شیرازی، مرجع‌تقلید شیعه، تقیه منحصر در مذهب تشیع نیست.[۱۶] او بر این باور است که هر فرد یا اقلیتی در هر دوره تاریخی یا هر جای عالم که به مخالفان و دشمنان متعصب مبتلا باشد، به‌گونه‌ای که آشکار کردن عقیده، ضررهای جانی یا مالی برای خودش یا اطرافیانش داشته باشد و این اظهار عقیده، اهمیتش کمتر از حفظ جان و مال باشد، به حکم فطرت دست به تقیه و کتمان عقیده می‌زند.[۱۷]

در برخی روایات که از امامان شیعه(ع) نقل شده، عمل به تقیه به بعضی از انبیای الهیِ، پیش از پیامبر اسلام(ص) مانند شیث،[۱۸] ابراهیم،[۱۹] یوسف[۲۰] و همچنین به اصحاب کهف[۲۱] نسبت داده شده است.

شهید اول، از فقیهان شیعه در قرن هشتم قمری، احادیث نقل‌شده از امامان معصوم(ع) را سرشار از بیانات تقیه‌ای دانسته و تقیه را از مهم‌ترین عوامل اختلاف احادیث برشمرده است.[۲۲] ازاین‌رو گفته می‌شود فهم موارد تقیه در روایات، نقش بسزایی در استنباط دقیق‌تر احکام و مسائل شرعی دارد.[۲۳]

اقسام تقیه

تقیه را از لحاظ انگیزه و هدف تقیه‌کننده، به دو نوع تقسیم می‌کنند:[۲۴]

  • تقیه خوفی: تقیه کردن در برابر مخالفان، در جایی که بیم وارد آمدن ضرر جانی، مالی یا آبرویی وجود دارد.[۲۵] {

تقیهٔ خوفی نیز یا اکراهی است که در آن، شخص را با تهدید اکراه می‌کنند که چیزی برخلاف اعتقاداتش مانند کفر، بر زبان جاری کند[۲۶] یا کتمانی است که در آن، شخص برای حفظ جان خود یا اطرافیانش مجبور می‌شود، اعتقادش را پنهان کند.[۲۷] تقیه عمار یاسر در برابر مشرکان قریش برای نجات جانش را از نوع تقیه اکراهی[۲۸] و تقیه مؤمن آل‌فرعون در برابر فرعونیان و تقیه اصحاب کهف که برای نجات جانشان، عقایدشان را پنهان کردند را از نمونه‌های تقیه کتمانی برشمرده‌اند.[۲۹]

  • تقیه مداراتی: این نوع تقیه، که به آن تقیه تحبیبی نیز گفته می‌شود،[۳۰] به‌معنای پنهان کردن عقاید برای مصالحی همچون حفظ وحدت، جلب محبت و دوستی و دفع کینه و دشمنی و به‌طور کلی اموری است که اهمیتشان بیشتر از اظهار عقاید است.[۳۱] برخی فقیهان شیعه، با استناد به روایاتی از امامان معصوم(ع)[۳۲] شرکت کردن در مجالس اهل‌سنت (نه به‌جهت حفظ جان) مانند شرکت در نماز جماعت با آنان (به ویژه در موسم حج)، عیادت کردن از بیمارانشان، شرکت در مراسم تشییع جنازه آنان و امور اجتماعی از این قبیل را که موجب حفظ وحدت، حفظ شوکت و عزت مسلمانان، رفع کدورت‌ها و سوءظن‌ها می‌شود، نمونه‌هایی از تقیه مداراتی یا تحبیبی دانسته‌اند.[۳۳]

برای تقیه، تقسیمات دیگری ذکر شده است.[۳۴] امام خمینی به‌اعتبار «فرد تقیه‌کننده»، «فردی که در مقابل او تقیه می‌شود» و «موضوع تقیه»، تقسیماتی برای تقیه ذکر کرده است.[۳۵]

برخی نیز تقیه را براساس موقعیت و شرایط تقیه‌کننده، به سه نوعِ تقیه سیاسی (تقیه در برابر قدرت‌های سیاسی حاکم)، تقیه فقهی (تقیه در بیان احکام) و تقیه اجتماعی (تقیه در برابر مردم در اجتماع و معاشرت با آنان) تقسیم کرده‌اند.[۳۶]

احکام

فقیهان شیعه با استناد به ادله‌ای مانند قرآن و سنت، احکامی برای تقیه ذکر کرده‌اند که به بیان زیر است:

حکم تکلیفی

تقیه براساس حکم تکلیفی آن به پنج دسته تقسیم می‌شود:[۳۷]

  • تقیه واجب: از نظر فقهای شیعه اگر اظهار عقیده نزد مخالفان برای جان، مال و آبروی فرد یا افراد دیگر ضرر دارد و فرد به حصول این ضرر علم یا حتی ظن دارد، به‌اندازه‌ای که ضرر دفع می‌شود، تقیه واجب است. [۳۸] معیار در تقیه واجب این است که چیزی که به‌وسیله تقیه حفظ می‌شود، حفظ آن واجب و ضایع کردنش حرام باشد.[۳۹]
  • تقیه مستحب: جایی است که ترک تقیه موجب وارد آمدن ضرر فوری نمی‌شود، اما بیم آن وجود دارد که در آینده و به‌تدریج ضرری حاصل شود.[۴۰] از نظر برخی فقهای شیعه، تقیه مداراتی از مصادیق تقیه مستحب است.[۴۱] شیخ انصاری تقیه مستحبی را فقط شامل مواردی دانسته که در روایات به آن تصریح شده است؛ مانند معاشرت با اهل‌سنت، عیادت از بیمارانشان، نماز خواندن در مساجد و شرکت در تشییع جنازه آنان. به‌فتوای او، سایر اموری که خارج از محدوده روایات است، مانند مذمت بزرگان شیعه جهت ایجاد دوستی با آن‌ها و کارهایی از این قبیل جایز نیست.[۴۲]
  • تقیه مکروه: تقیه‌ای است که ترک آن و تحمل ضرر، بهتر از انجام آن است.[۴۳] به‌گفته شهید اول، تقیه مکروه، تقیه در کاری مستحبی است که انجام آن نه دارای ضرر فوری است و نه در آینده، ضرری بر آن مترتب می‌شود.[۴۴]
  • تقیه مباح: تقیه‌ای است که انجام و ترک آن با هم تفاوتی ندارند.[۴۵] به‌گفته شیخ انصاری، تقیه‌ای است که با آن ضرری دفع می‌شود که بود و نبود آن ضرر، از نظر شارع مساوی است.[۴۶]
  • تقیه حرام: در جایی است که ترک تقیه هیچ ضرری (نه ضرر فوری و نه ضرری در آینده) در پی نداشته باشد.[۴۷] برخی مصادیق تقیه حرام، از منظر فقیهان شیعه، عبارت است از:[۴۸]
  1. جایی که تقیه موجب فساد در دین و وارد شدن بدعت در آن شود؛[۴۹]
  2. بنا به دیدگاه مشهور فقهای شیعه،[۵۰] جایی که موجب ریختن خون دیگران شود؛ مانند زمانی که شخصی را وادار کنند مؤمنی را بکشد، وگرنه خودش کشته می‌شود. در این صورت کشتن آن شخص به‌بهانه تقیه و حفظ جان خود، جایز نیست.[۵۱]

حکم وضعی

از جمله مسائلی که فقها درباره حکم وضعیِ تقیه بررسی کرده‌اند این است که آیا اگر عبادتی از روی تقیه انجام شود، پس از خارج شدن از موقعیت تقیه، آن عمل باید دوباره به جا آورده شود.[۵۲] برای مثال عمل به تَکَتُّف (گذاشتن کفِ دست روی پشت دست دیگر در نماز) [۵۳] نزد اهل‌سنت مستحب و نزد شیعه جایز نیست.[۵۴] اگر مکلف، از روی تقیه، در نمازش چنین عمل کند، آیا در غیر حالت تقیه باید آن نماز را دوباره بخواند؟[۵۵]

بنا به دیدگاه فقهای شیعه با عمل تقیه‌ای، دستور شارع انجام شده است و دیگر نیازی به اعادهٔ آن نیست.[۵۶] البته محقق کَرکَی، فقیه شیعه در قرن دهم قمری، معتقد است فقط آن دسته از اعمالی نیاز نیست دوباره به جا آورده شوند که در روایاتِ تقیه، صراحتاً نامشان آمده است؛ مانند نماز با تَکَتُّف یا شستن پاها در وضو.[۵۷]

ادله و مستندات

فقهای شیعه برای اثبات جواز تقیه، به ادله اربعه، یعنی قرآن، روایات، اجماع و عقل استناد کرده‌اند:

قرآن

مهم‌ترین آیه‌ای که فقها برای جواز تقیه بدان استناد کرده‌اند، آیه ۱۰۶ سوره نمل است:[۵۸] در این آیه آمده است:

آن‌ها که پس از اسلام آوردن، به خدا کافر شوند و با میل و رغبت، بی‌دینی را به آغوش بگیرند، به خشم خدا گرفتار و عذابی شدید نصیبشان می‌شود؛ اما خشم و عذاب الهی به آنانی نمی‌رسد که دلشان به ایمان قرص باشد؛ ولی زیر فشار شکنجه مجبورشان کنند که به زبان چیزی بگویند.

بسیاری از مفسران شیعه و اهل‌سنت درباره شأن‌نزول این آیه گفته‌اند درباره عمار بن یاسر نازل شده است.[۵۹] عمار بن یاسر زیر شکنجه مشرکان مجبور شد کلماتی در برائت از اسلام و پیامبر(ص) بر زبان جاری کند. عده‌ای گمان کردند که عمار کافر شده است. وقتی داستان عمار به پیامبر(ع) رسید، فرمود عمار از سر تا پا سرشار از ایمان است و توحید با گوشت و خون او درآمیخته است. پس از آن‌که عمار گریان به‌سوی پیامبر آمد، پیامبر او را تسلی داد و به او سفارش کرد که اگر بار دیگر در تنگنا قرار گرفت، دوباره می‌تواند اظهار برائت کند.[۶۰]

فقها همچنین برای اثبات جواز تقیه، به آیه ۲۸ سوره غافر و آیه ۲۸ سوره آل عمران استناد کرده‌اند.[۶۱]

روایات

به‌گفته سید محمدصادق روحانی و ناصر مکارم شیرازی روایاتی که بر جواز عمل به تقیه دلالت می‌کنند، متواتر هستند.[۶۲] این روایات به چند دسته‌ زیر تقسیم شده‌اند:

  • روایاتی که دلالت می‌کنند بر این‌که تقیه سپر مؤمن و محافظ اوست؛[۶۳]
  • روایاتی که با تعابیری چون «لا دینَ لِمَن لا تَقِیَّةَ لَه؛ کسی که تقیه ندارد، دین ندارد»، وارد شده است؛[۶۴]
  • روایاتی که در آن تقیه از بزرگ‌ترین فرایض و محبوب‌ترین چیزها نزد خداوند و اولیایش دانسته شده است؛[۶۵]
  • روایاتی که حاکی از آن است که برخی از انبیای الهی گذشته نیز به تقیه عمل می‌کرده‌اند.[۶۶]

علاوه بر این روایات، فقها از روایاتی مانند روایات لاضرر، روایات برائت و سَبّ (روایاتی که در جواز اظهار برائت و سَبّ نسبت به پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) برای تقیه و حفظ جان وارد شده) و حدیث رفع برای اثبات مشروعیت و جواز عمل به تقیه استفاده کرده‌اند.[۶۷]

اجماع

محقق کَرَکی گفته است فقیهان شیعه، در جواز عمل به تقیه، اجماع دارند.[۶۸]

عقل

استناد فقیهان به دلیل عقلی به این شکل است که تقیه از موارد مقدم‌داشتن فعل مهم‌تر بر فعل مهم است.[۶۹] مقدم کردن مهم‌تر بر مهم، عقلاً لازم است؛ بدین بیان که هرگاه مکلف در یک زمان، دو تکلیف داشته باشد و هم‌زمان نتواند هردو را انجام دهد، به حکم عقل، عملی را باید انجام دهد که اهمیت و مصلحت بیشتری دارد.[۷۰] دفع ضرر و حفظ جان از تکالیفی است که عقلاً بر اموری همچون اظهار عقیده رجحان دارد. پس تقیه در جهت دفع ضرر و حفظ جان عقلاً واجب است.[۷۱]

رابطه تقیه با توریه

توریه به این معناست که گوینده از گفتن یک لفظ، معنایی اراده کند که اگرچه مطابق واقع است، هدفش از گفتن آن لفظ این است که شنونده خلاف آن معنا را بفهمد.[۷۲] گاهی تقیه در قالب توریه انجام می‌شود و گفته می‌شود این بهترین نوع تقیه است و تا جایی که امکان دارد، تقیه‌کننده بهتر است توریه کند.[۷۳]

برای نمونه در داستان برادران حضرت یوسف که برای گرفتن گندم نزد وی آمده بودند، مطابق آیات قرآن، وقتی یوسف بارشان را بست، برای آن‌که برادرش بنیامین را نزد خودش نگه دارد، جام سلطنتی را مخفیانه در بار او گذاشت و به سخنگویش گفت فریاد بزند که شما کاروانیان، دزد هستید.

براساس روایت امام صادق(ع)، وقتی برادران یوسف گفتند: «چه گم كرده‌ايد؟»، گفتند: «جام شاه را گم كرده‌ايم» (نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ‌) و به آنان نگفتند شما سارقید.[۷۴] طبق برخی روایات و بر همین اساس، به‌باور مفسران، یوسف در اینجا برای رسیدن به مصلحتی، تقیه کرد و دست به توریه زد؛ به این معنا که مقصود او این نبود که پیمانه را دزدیده‌اید؛ بلکه این بود که شما برادران، یوسف را از پدرش دزدیده و به چاه انداخته‌اید.[۷۵]

فیض کاشانی در توضیح این روایت می‌گوید امام صادق(ع) در این مقام است که بگوید هرگاه مصلحت اقتضا کند که گفتار انسان بر خلاف ظاهرش تأویل شود، این کار مجاز است و به آن دروغ گفته نمی‌شود؛ چنانچه پیامبران این کار را کرده‌اند.[۷۶]

دیدگاه اهل سنت

در کتاب الموسوعة الفقهیة الکویتیة (موسوعه‌ای در موضوع فقه اهل سنت در ۴۵ مجلد) چنین آمده است که از نظر اکثر عالمان اهل سنت، در مواقع ضرورت؛ یعنی در جایی که خوف از کشته‌شدن و آزار و اذیت و به طور کلی ضرر زیاد وجود داشته باشد، به مقدار دفع ضرر، تقیه جایز است.[۷۷]

آن‌ها برای اثبات جواز و مشروعیت تقیه علاوه بر آیاتی همچون آیه ۲۸ سوره آل عمران و آیه ۱۰۶ سوره نحل[۷۸] به روایات نیز استناد کرده‌اند.[۷۹]

دیدگاه وهابیت و نقد آن

عالمان وهابی از مخالفان و منتقدان عمل به تقیه به شمار رفته و شیعیان را به سبب پذیرش تقیه و عمل به آن، مورد سرزنش قرار می‌دهند.[۸۰] برخی از این نقدها و اشکال‌ها به قرار زیر است:

  • از اشکال‌های که ابن‌تیمیه به تقیه وارد کرده و به پیروی از او وهابی‌ها به آن دامن زده‌اند این است که تقیه شعبه‌ای از دروغگویی و نفاق است؛ زیرا تقیه این است که شخص چیزی را بر زبان وارد می‌کند که در قلبش به آن اعتقاد ندارد.[۸۱]
    • در جواب این اشکال گفته‌اند که معنای تقیه کاملاً متضاد و مباین با معنای نفاق است؛ چرا که نفاق به معنای پنهان نمودن کفر و باطل در درون و اظهار ایمان با زبان است؛ در حالی که تقیه پنهان نمودن ایمان و اظهار کفر است.[۸۲] علاوه بر این، شیعیان در عمل به تقیه، فقط اعتقادشان به امامت و ولایت اهل‌ بیت(ع) را آن هم در برابر مخالفان متعصبی که با اظهار آن، خوف ضرر وجود دارد، کتمان می‌کنند و مانند سایر گروه‌های مسلمان، به امور اعتقادی دیگر مانند شهادتین و معاد اعتقاد دارند و اعمال عبادی و سایر فروع را به جا می‌آورند و به آن‌ها قلباً اعتقاد دارند.[۸۳]
  • اشکال دیگر این است که شیعیان با توجه به روایاتی مانند «لا ایمان لمن لا تقیة له؛ کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد.» که در منابع روایی‌شان آمده، تقیه را از اصول اعتقادات مذهب‌شان قرار داده‌اند.[۸۴] آن‌ها ترک‌ تقیه را به منزله ترک نماز دانسته‌اند.[۸۵]
    • در جواب گفته‌اند تقیه از موضوعات فقهی است و نه از اصول اعتقادات و مانند سایر موضوعات، احکام پنجگانه واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام بر آن حمل می‌شود و این که در روایات شیعه با این ادبیات وارد شده، از باب استعاره بوده و هدفش این است تا اهمیت این موضوع را بیان کند.[۸۶]
  • نصوصی مانند آیه ۲۸ سوره آل عمران که درباره جواز تقیه وارد شده، تنها بر جواز تقیه مسلمان در برابر کفار (نه مسلمانان) و آن هم در زمانی که اسلام قدرت کافی نداشته دلالت دارند و امروز که اسلام قدرت یافته، تقیه دیگر جایگاهی ندارد.[۸۷]
    • در جواب گفته‌اند، موردی که در این آیه آمده یعنی تقیه مسلمان در برابر کافر، عمومیت حکم تقیه را تخصیص نمی‌زند؛ چرا که هدف از تشریع حکم تقیه، حفظ جان و دفع ضرر بوده است و لذا در هر جایی و در هر زمانی که مکلف علم و یا گمان داشته باشد که با اظهار عقیده، ممکن است تهدید و ضرری متوجه‌اش شود، تقیه برای او جایز است.[۸۸]

گفته می‌شود فرقه زیدیه از دیگر فرقه‌هایی مسلمانِ مخالف تقیه است.[۸۹]

تک‌نگاری

رساله و کتاب‌هایی در موضوع تقیه به رشته نگارش درآمده که برخی از آن‌ها عبارتند از:

  • رسالة فی التقیة: اثری مختصر درباره حکم فقهی تقیه از محقق کرکی است که در کتابی با عنوان رسائل المحقق الکرکی تدوین شده است. رسائل المحقق الکرکی، سه مجلد است و رساله تقیه در جلد دوم این اثر چاپ شده است.[۹۰]
  • رسالة فی التقیه: نوشته شیخ انصاری درباره حکم فقهی تقیه است. این رساله به همراه چند رساله دیگر از شیخ انصاری در کتابی با عنوان رسائل فقهیة به چاپ رسیده است.[۹۱]
  • التقیة: رساله‌ای در بیان احکام فقهی تقیه به قلم امام خمینی. نویسنده این رساله را پس از تدریس آن (پس از بحث تقیه در وضو و مسح بر خفین) در سال ۱۳۷۳ق تحریر کرده است.[۹۲] این رساله به همراه چند رساله‌ دیگر در کتابی با عنوان الرسائل العشرة در یک جلد چاپ شده است.[۹۳]
  • تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقه‌های اسلامی غیر شیعی: نوشته ثامرهاشم العمیدی، به زبان عربی است. نویسنده در این کتاب به بررسی دیدگاه فقیهان مشهور مذاهب چهارگانه اهل سنت درباره تقیه پرداخته است. او بر این باور است که این فقیهان نیز تقیه را جایز دانسته و برای جواز آن به ادله‌ای از قرآن و سنت استناد کرده‌اند. این کتاب توسط محمدصادق عارف به فارسی ترجمه شده است.[۹۴]
  • تقیه سپری برای مبارزه عمیق تر: نوشته ناصر مکارم شیرازی محورهای این اثر عبارتند از: بررسی ابعاد فقهی و اخلاقی تقیه و پاسخ به پرسش‌ها و شبهات موجود، بیان معنای لغوی و اصطلاحی تقیه، سابقه آن در سایر مکاتب بشری و سیره انبیای الهی، هدف از تقیه و ابعاد، قرآنی، روایی، کلامی، اخلاقی و فقهی آن وپاسخ به سئوالات متداول در این زمینه. چاپ ۱۳۹۱ش، نشر نسل جوان.

پانویس

  1. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ۱۴۱۴ق، ص۱۳۷.
  2. شیخ انصاری، مسائل فقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۱.
  3. ابن‌منظور، لسان‌العرب، ذیل واژه «وقی».
  4. دایرة المعارف فقه فارسی، فرهنگ فقه فارسی، ۱۳۸۷ش، ج۲، ص۵۸۵.
  5. برای نمونه نگاه کنید به بجنوردی، القواعد الفقهیة، ۱۳۷۷ش، ج۵، ص۴۹؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۶؛ صدر، ماوراء الفقه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۰۸.
  6. برای نمونه نگاه کنید به سوره نحل، آیه ۱۰۶؛ سوره غافر، آیه ۲۸.
  7. برای نمونه نگاه کنید به طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۶۳ش، ج۳، ص۱۵۳.
  8. برای نمونه نگاه کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۳۰ق، ج۳، ۵۴۸-۵۶۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۳-۲۵۴.
  9. کلینی، الکافی، ۱۴۳۰ق، ج۳، ۵۴۸-۵۶۰.
  10. برای نمونه نگاه کنید به حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۳-۲۵۴.
  11. برای نمونه نگاه کنید به بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۹، ص۱۹؛ هیثمی، کشف الاستار، ۱۳۹۹ق، ج۴، ص۱۱۳؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۱۵ق، ج۲۰، ص۹۴؛ حبیب العمیدی، تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقه‌های اسلامی غیر شیعی، ترجمه محمدصادق عارف، ۱۳۷۷ش، ص۷۲-۷۷.
  12. سلطانی رنانی، «امام صادق(ع) و مسأله تقیه»، ص۲۹.
  13. برای نمونه نگاه کنید به ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، ج۱۱، ص۴۳-۴۷؛ سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها، دلیلها، ۱۴۳۰ق، ص۲۴-۴۴؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۰۷-۴۰۸.
  14. برای نمونه نگاه کنید به حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۴-۲۰۶.
  15. سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها و دلیلها، ص۷۶.
  16. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۸.
  17. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۸.
  18. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۱۹.
  19. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۸.
  20. طباطبایی، المیزان، ۱۳۶۳ش، ج۱۱، ص۲۳۸.
  21. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۲۹ و ج۱۴، ص۴۲۵-۴۲۶.
  22. شهید اول، القواعد و الفوائد، مکتبة المفید، ج۲، ص۱۵۷.
  23. طاهری اصفهانی، المحاضرات (تقریرات اصول آیت‌الله سیدمحمد محقق داماد)، ۱۳۸۲ش، ج۲، ص۱۱۹.
  24. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۱۰.
  25. امام خمینی، المکاسب المحرمه، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۲۳۶؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۷۷.
  26. روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۹۴.
  27. امام خمینی، المکاسب المحرمه، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۲۳۶؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۹۲.
  28. روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ۳۹۵.
  29. مکارم شیرازی، داستان یاران (مجموعه بحث‌های تفسیری آیت‌الله مکارم شیرازی)، ۱۳۹۰ش، ص۶۱-۶۵.
  30. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۱۰.
  31. امام خمینی، المکاسب المحرمه، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۲۳۶؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۱۰.
  32. کلینی، الکافی، ۱۳۸۷ش، ج۳، ص۵۵۵؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۸، ص۴۳۰.
  33. امام خمینی، الرسائل العشرة، ۱۴۲۰ق، ص۵۶-۵۷؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۵۳؛ مکارم شیرازی، داستان یاران (مجموعه بحث‌های تفسیری آیت‌الله مکارم شیرازی)، ۱۳۹۰ش، ص۵۶-۵۷.
  34. برای نمونه نگاه کنید به امام خمینی، الرسائل العشرة، ۱۴۲۰ق، ص۷-۱۰؛ فاضل هرندی، «تقیه سیاسی»، ص۹۸.
  35. امام خمینی، الرسائل العشرة، ۱۴۲۰ق، ص۷-۱۰.
  36. سلطانی رنانی، «امام صادق(ع) و مسأله تقیه»، ص۳۵.
  37. شیخ مفید، اوائل المقالات، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۸؛ شهید اول، القواعد و الفوائد، مکتبة المفید، ج۲، ص۱۵۷؛ شیخ انصاری، رسائل الفقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۳-۷۴؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۹.
  38. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۳۵؛ شهید اول، القواعد و الفوائد، مکتبة المفید، ج۲، ص۱۵۷؛ شیخ انصاری، رسائل الفقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۳-۷۴؛ سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها، دلیلها، ۱۴۳۰ق، ص۶۷.
  39. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۱۱؛ مکارم شیرازی، تقیه و حفظ نیروها، ترجمه سید محمدجواد بنی سعید لنگرودی، ۱۳۹۴ش، ص۹۴.
  40. شهید اول، القواعد و الفوائد، مکتبة المفید، ج۲، ص۱۵۷؛ شیخ انصاری، رسائل الفقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۳-۷۴.
  41. شیخ انصاری، رسائل فقهیة، ۱۴۱۴ق، ص؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۵۱-۴۵۲.
  42. شیخ انصاری، رسائل الفقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۵.
  43. شیخ انصاری، رسائل الفقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۵.
  44. شهید اول، القواعد و الفوائد، مکتبة المفید، ج۲، ص۱۵۷.
  45. مکارم شیرازی، تقیه و حفظ نیروها، ترجمه سید محمدجواد بنی سعید لنگرودی، ۱۳۹۴ش، ص۳۷.
  46. شیخ انصاری، رسائل الفقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۵.
  47. شهید اول، القواعد و الفوائد، مکتبة المفید، ج۲، ص۱۵۷.
  48. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۱۵.
  49. روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۴۰۷-۴۰۹؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۱۵؛ سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها، دلیلها، ۱۴۳۰ق، ص۶۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۱۶.
  50. روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۴۰۵.
  51. خمینی، الرسائل العشرة، ۱۴۲۰ق، ص۲۰-۲۱؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۱۹؛ کلینی، الکافی، ۱۳۸۷ش، ج۳، ص۵۵۷.
  52. شیخ انصاری، رسائل فقهیة، ۱۴۱۴ق، ص؛ روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۴۲۶.
  53. موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي، فرهنگ فقه فارسي، ج۲، ص۵۹۸.
  54. نجفی، جواهر الکلام، ۱۳۶۲ش، ج۱۱، ص۱۵.
  55. برای نمونه نگاه کنید به شیخ انصاری، رسائل فقهیة، ۱۴۱۴ق، ص
  56. شیخ انصاری، رسائل فقهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۷؛ روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۴۲۹؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۴۴.
  57. محقق کرکی، رسائل المحقق الکرکی، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، ج۲، ص۵۲.
  58. مکارم شیرازی، القوائد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۲؛ روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۹۶.
  59. برای نمونه نگاه کنید به شیخ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۶، ص۴۲۸؛ طبرسی، مجمع‌البیان، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۶۳ش، ج۱۲، ص۳۵۸؛ قرطبی، تفسیرالقرطبی، ۱۳۸۴ق، ج۱۰، ص۱۸۰؛ ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم (ابن‌کثیر)، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۵۲۰؛ بیضاوی، تفسیر البیضاوی (انوار التنزیل و اسرار التأویل)، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۴۲۲.
  60. شیخ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۶، ص۴۲۸؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۲۰۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۶۳ش، ج۱۲، ص۳۵۸؛ قرطبی، تفسیر القرطبی، ۱۳۸۴ق، ج۱۰، ص۱۸۰؛ ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم (ابن‌کثیر)، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص۵۲۰؛ بیضاوی، تفسیرالبیضاوی (انوار التنزیل و اسرار التأویل)، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص۴۲۲.
  61. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۴؛ روحانی، فقه‌الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۹۷.
  62. روحانی، فقه الصادق، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۳۹۹؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۶.
  63. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۲۷، ص۸۸؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۶.
  64. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۱۰؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۸.
  65. حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۶-۲۰۸؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۹۹.
  66. برای نمونه نگاه کنید به حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱۴۱۳ق، ج۱۶، ص۲۰۸-۲۱۰؛ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۴۰۱.
  67. برای نمونه نگاه کنید به روحانی، فقه الصادق، ج۱۱، ۱۴۱۳ق، ص۳۹۹-۴۰۵.
  68. محقق کرکی، رسائل المحقق الکرکی، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، ج۲، ص۵۱.
  69. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۳۸۸.
  70. صدر، دروس فی علم الاصول، ۱۴۲۹ق، ج۲، ص۲۳۴.
  71. فاضل مقداد، اللوامع اللهیه، ۱۴۲۲ق، ص۳۷۷.
  72. شیخ انصاری، کتاب المکاسب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۱۷.
  73. گلستانه اصفهانی، منهج الیقین، ۱۳۸۸ش، ص۸۳.
  74. سوره یوسف، آیات ۷۲-۷۰؛ طبرسی، احتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، صص۳۵۲-۳۵۴
  75. طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۵۵؛ کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۲۱۷؛طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۶۳ش، ج۱۱، ص۲۲۳؛ مکارم شیرازی، تقیه و حفظ نیروها، ترجمه سید محمدجواد بنی سعید لنگرودی، ۱۳۹۴ش، ص۶۸.
  76. فیض کاشانی، الوافي، ۱۴۰۶ق، ج۵، ص۹۳۳.
  77. جمعی از نویسندگان، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ۱۴۰۴ق، ج۱۳، ص۱۸۶-۱۸۷.
  78. جمعی از نویسندگان، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ۱۴۰۴ق، ج۱۳، ص۱۸۶-۱۸۷.
  79. برای نمونه نگاه کنید به بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۹، ص۱۹؛ هیثمی، کشف الاستار، ۱۳۹۹ق، ج۴، ص۱۱۳؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۱۵ق، ج۲۰، ص۹۴؛ حبیب العمیدی، تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقه‌های اسلامی غیر شیعی، ترجمه محمدصادق عارف، ۱۳۷۷ش، ص۷۲-۷۷.
  80. نوری، «نقد دیدگاه ابن‌تیمیه در باب تقیه»، ص۱۴۹.
  81. برای نمونه نگاه کنید به ابن‌تیمیه، منهاج السنة النبویة، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۶۸ و ج۲، ص۴۶؛ القفاری، اصول المذهب الشیعه الاثنی العشریة (عرض و نقد)، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۸۱۹؛ الهی ظهیر الباکستانی، الشیعة و التشیع، ۱۴۱۵ق، ص۸۸.
  82. سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها و دلیلها، ص۷۴.
  83. سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها و دلیلها، ص۷۴.
  84. برای نمونه نگاه کنید به ابن‌تیمیه، منهاج السنة النبویة، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۶؛ القفاری، اصول المذهب الشیعه الاثنی العشریة (عرض و نقد)، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۸۰۷.
  85. برای نمونه نگاه کنید به شیخ صدوق، الاعتقادات، ۱۴۱۴ق، ص۱۰۷.
  86. سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها و دلیلها، ص۷۶.
  87. القفاری، اصول المذهب الشیعه الاثنی العشریة (عرض و نقد)، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۸۰۶.
  88. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۸، ص۱۹۴؛ سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها و دلیلها، ص۸۰.
  89. مشکور، مدیر شانه‌چی، فرهنگ فرق اسلامی، آستان قدس رضوی، ص۲۱۸.
  90. محقق کرکی، رسائل المحقق الکرکی، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، ج۲، ص۴۹.
  91. شیخ انصاری، رسائل فهیة، ۱۴۱۴ق، ص۷۱.
  92. امام خمینی، الرسائل العشرة، ۱۴۲۰ق، ص۱.
  93. امام خمینی، الرسائل العشرة، ۱۴۲۰ق، ص۷.
  94. حبیب العمیدی، تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقه‌های اسلامی غیر شیعی، ترجمه محمدصادق عارف، ۱۳۷۷ش، ص۱۲-۱۳.

منابع

  • ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، بی‌تا.
  • ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
  • ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار الصادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
  • ابن‌تیمیه، تقی‌الدین ابوالعباس، منهاج السنة النبویة فی نقض كلام الشیعة القدریة، عربستان سعودی، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیة، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
  • القفاری، ناصر بن عبدالله، اصول المذهب الشیعة الاثنی العشریة (عرض و نقد)، عربستان سعودی، دار النشر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • الهی ظهیر الباکستانی، احسان، الشیعة و التشیع، لاهور، ادارة ترجمان السنة، ۱۴۱۵ق.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، المکاسب المحرمه، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۱۵ق.
  • بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، دمشق، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ق.
  • بیضاوی، عبد الله بن عمر، تفسیر البیضاوی (انوار التنزیل و اسرار التأویل)، بیروت، احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق.
  • حبیب العمیدی، ثامرهاشم، تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقه‌های اسلامی غیر شیعی، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۳۷۷ش.
  • حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۳ق.
  • دایرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه فارسی، قم، دایرة المعارف فقه اسلامی، ۱۳۸۷ش.
  • روحانی، سید محمدصادق، فقه الصادق، قم، انتشارات دار الفکر، ۱۴۱۳ق.
  • سبحانی، جعفر، سبحانی، التقیة؛ مفهومها، حدها، دلیلها، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۴۳۰ق.
  • سلطانی رنانی، مهدی، «امام صادق(ع) و مسأله تقیه»، فرهنگ کوثر، شماره ۵۸، سال ۱۳۸۳ش.
  • شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد، قم، مکتبة المفید، بی‌تا.
  • شیخ انصاری، مرتضی، رسائل فقهیة، قم، انتشارات باقری، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
  • شیخ صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • شیخ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، قم، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ۱۴۱۳ق.
  • شیخ مفید، محمد بن نعمان، تصحیح الاعتقادات الامامیة، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • صدر، سید محمدباقر، دروس فی علم الاصول، قم، انتشارات دار الصدر، ۱۴۲۹ق.
  • صدر، سیدمحمد، ماوراء الفقه، بی‌جا، المحبین للطباعة و النشر، ۱۴۰۶ق.
  • طاهری اصفهانی، سید جلال‌الدین، المحاضرات (تقریرات اصول آیت‌الله سیدمحمد محقق داماد)، اصفهان، انتشارات مبارک، ۱۳۸۲ش.
  • طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، ۱۳۶۳ش.
  • طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، قاهره، مکتبة ابن تیمیة، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
  • علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ق.
  • فاضل مقداد، مقداد ابن عبدالله، اللوامع اللهیة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۴۲۲ق.
  • فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
  • قرطبی، شمس الدین، تفسیر القرطبی، قاهره، دار الکتب المصریة، ۱۳۸۴ق.
  • کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • محقق کرکی، نور الدین علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، قم، مکتبة آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، بی‌تا.
  • مشکور، محمدجواد و کاظم مدیر شانه‌چی، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، بی‌تا.
  • مکارم شیرازی، تقیه و حفظ نیروها، ترجمه سید محمدجواد بنی سعید لنگرودی، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، ۱۳۹۴ش.
  • مکارم شیرازی، ناصر، القواعد الفقهیة، قم، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ سوم، ۱۳۷۰ش.
  • مکارم شیرازی، ناصر، داستان یاران (مجموعه بحث‌های تفسیری حضرت آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی)، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، ۱۳۹۰ش.
  • مؤسّسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السّلام، فرهنگ فقه فارسی، زیر نظر آية‌اللّه سيد محمود هاشمى شاهرودى، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • موسوی بجنوردی، سیدحسن، القواعد الفقهیة، قم، نشر الهادی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
  • نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۳۶۲ش.
  • نوری، سیدحسین، «نقد دیدگاه ابن‌تیمیه در باب تقیه»، پژوهشنامه کلام، شماره ۱۰، بهار و تابستان ۱۳۹۸ش.
  • هیثمی، نور الدین علی بن ابی‌بکر، کشف الاستار، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، ۱۳۹۹ق.