فِطرَت یا سِرِشت به نوع آفرینش انسان گفته می‌شود که خدادادی و مادرزاد بوده و بین همه انسان‌ها مشترک است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی‌آید و از انسان جدایی‌ناپذیر است. اصطلاح فطرت در فرهنگ اسلامی مختص به انسان است و به امور سرشتی که مشترک میان انسان و حیوان باشد، غریزه می‌گویند. فطرت به دو شاخۀ شناختی و گرایشی تقسیم می‌شود. شناخت‌های حضوری و بی‌واسطه انسان، قضایای وجدانی، بدیهیات اولیه و قضایایی که استدلال آنها همراهشان است از مهم‌ترین مصادیق شناخت فطری شمرده شده است. هم‌چنین گرایش انسان به حقیقت‌جویی، قدرت‌خواهی، زیبادوستی(هنر)، محبت ورزیدن به خیر و فضیلت و خلاقیت از مصادیق گرایش فطری می‌باشد.

بر اساس قرآن، شناخت دین و مطابق با روایات اسلامی، گرایش به اصول عقائد اسلامی از مصادیق فطرت هستند. تقریرهای زیادی از برهان فطرت برای اثبات وجود خدا گزارش شده است. موضوع وجود داشتن فطرت یا نبود آن در سرشت آدمی، در میان دانشمندان غربی مورد اختلاف است. اندیشمندان مخالف فطرت معتقدند ماهیت انسان، از محیط و جامعه متأثر است و انسان دارای فطرتی مستقل از محیط و جامعه نیست.

معناشناسی

فطرت از ریشه «فَطر» در لغت به معنای شكافتن،[۱] اختراع بدون الگو و نمونه قبلی،[۲] و صفات و ویژگی‌های مادرزاد[۳] آمده است. از آنجا كه آفرینش و خلقت نیز نوعی شکافتن عدم و پدید آمدن است، «فطرت» در معنای آفرینش و خلقت نیز به کار می‌رود.[۴][یادداشت ۱] تعاریف اصطلاحی مختلفی برای «فطرت» بیان شده است. علامه طباطبایی مفسر شیعی، فطرت را همان عامل هدایت علمی و گرایش عملی به کمال واقعی وسعادت حقیقی می داند.[۶][یادداشت ۲] مصباح یزدی فیلسوف شیعی، آن را نوعی هدایت تکوینی و خدادادی در وجود انسان می‌داند، هدایتی در حوزه شناخت و هدایتی در حوزه احساس.[۷] جوادی آملی مفسر شیعی، فطرت را عامل جدا شدن انسان از حیوان (فصل اخیر) می‌داند که همان عقل و میل او در رسیدن به کمال مطلق است.[۸]

واژۀ فطری و فطرت در منطق، فلسفه، کلام و عرفان کاربردهای مختلفی دارد[یادداشت ۳] که همۀ آنها تا حدودی در یک مفهوم اساسی مشترکند و آن عبارت است از معرفت یا گرایشی که مقتضای نوع آفرینش انسان است و از طریق تجربه و تعلیم به دست نمی‌آید[۹] و از انسان جدایی‌ناپذیر است.[۱۰]

فرق فطرت و غریزه

فطرت در لغت، معنای عام و گسترده‌ای دارد که امور سرشتی مشترک در انسان و حیوان (مثلا گرایش به تغذیه، گرایش به لذات جنسی، حبّ ذات) را دربر می‌گیرد؛ اما در فرهنگ اسلامی اصطلاحا فقط به امور سرشتی مخصوصِ انسان، فطرت گفته می‌شود و امور سرشتی مشترک میان انسان و حیوان را غریزه می‌نامند.[۱۱]

فطرت شناختی و گرایشی

فطرت را در دو حوزه شناخت و گرایش به کار برده‌اند که هر کدام نیز زیر شاخه‌هایی دارد:[۱۲]

  • شناخت‌هایی که فطری نامیده شده‌اند:
  1. شناخت‌های حضوری و غیرمفهومی و بی‌واسطه انسان، مثل علم حضوری او به خودش، فطری و در سرشت و آفرینش او است.
  2. قضایای وجدانی که از علم حضوری حکایت می‌کنند؛ همانند اعتقاد به این که «من هستم» یا «من خوشحال هستم». این دسته از قضایا، از سنخ علم حصولی و مفهومی هستند اما چون از علم حضوری بی‌واسطه حکایت می‌کنند، به آنها فطری گفته می‌شود.
  3. قضایایی که عقل با تصور صحیح از موضوع و محمول و رابطه آنها، بی نیاز از حواس، شهود و استدلال، آنها را تصدیق می‌کند؛ همانند تصدیق به این که «اجتماع دو نقیض، محال است». به این دسته از قضایای فطری، اولیات یا بدیهیات اولیه نیز گفته می‌شود.
  4. قضایایی که استدلال آنها همراهشان است و برای تصدیق به آنها، نیازی به فکری و استدلال ساده یا پیچیده نیست؛ همانند تصدیق به این که «چهار نصف هشت است». به این دسته از قضایای فطری، بدیهیات ثانویه نیز گفته می‌شود.
  5. قضایای نظری نزدیک به بدیهی که عقل در تصدیق به آنها، نیازمند استدلال‌های پیچیده نیست و با استدلال ساده، به آنها تصدیق می‌کند؛ همانند تصدیق به این که «خدا هست». این قضایای فطری، نظری هستند و برخلاف بدیهیات ثانویه، به فکر و استدلال ساده نیازمندند.
  6. در فلسفه اشراق، تمام قضایای بدیهی (وجدانیات، بدیهیات اولیه، بدیهیات ثانویه، مشاهدات، مُجَرَّبات، و غیره) را فطری و تمام قضایای نظری و غیربدیهی را غیرفطری می‌نامند.[۱۳]

فطرت بینشی انسان، تحمیل‌ناپذیر، زوال‌ناپذیر، تغییر‌ناپذیر، همگانی و متعلق به کمال مطلق است.[۱۴]

  • گرایش‌هایی که فطری نامیده شده‌اند:
  1. گرایش انسان به حقیقت‌جویی که از ابتدای زندگی تا انتها همراه او است.
  2. گرایش انسان به قدرت‌خواهی که جز از طریق حرکت به سوی منبع قدرت بیکران، آرام نمی‌یابد.
  3. گرایش انسان به زیبادوستی و زیباآفرینی(هنر) که جز از طریق وصال به زیبایی مطلق و نامتناهی، فرونمی‌نشیند.
  4. گرایش انسان به عشق و محبت ورزیدن که اوج شیفتگی و عشق، فدایِ محبوب شدن و پرستش او است.[۱۵]
  5. گرایش انسان به خیر، فضیلت و خلاقیت است.[۱۶]

فطرت عمومی و اختصاصی

برخی از متفکران معاصر، با استناد به برخی از متون دینی، به این باور رسیده‌اند که افزون بر فطریات مشترک در همه انسان ها، هر انسانی می‌تواند دارای فطریات مختص به خودش نیز باشد؛ چنانکه هر انسانی به سبب امتحانی که در عالم ذر شده، دارای طینت و خُلقیات فطری مختص به خودش گشته است.[۱۷]

فطرت در قرآن و روایات

کلمات هم ریشه فطرت ۲۰ بار در قرآن به کار رفته‌اند که تنها در یک آیه، از خود واژه «فطرت» استفاده شده است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذَٰلِكَ الدِّینُ الْقَیّمُ وَ لَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَایعْلَمُونَ (پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین كن، با همان سرشتی كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر است. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند. سوره روم، آیه ۳۰).

این آیه و روایات متعدد دیگر، به صراحت از وجود نوعی فطرت الهی برای شناخت دین در همه انسان ها حکایت می‌کند. شهید مطهری با استفاده از آیه بالا، این آفرینش خاص را آمادگی انسان‌ها برای پذیرش دین می‌داند به گونه‌ای که اگر انسان به حال خود رها شود راه دین را انتخاب می‌كند، مگر آن كه محیط و شرایط اجتماعی او را منحرف كند.[۱۸] علامه طباطبایی نیز بر اساس آیه بالا دین را فطری و متناسب با نیازها و فطرت بشر توصیف می‌کند و دین را همان اصول علمی و قوانین عملی می داند که پای‌بندی به آنها تضمین کننده سعادت حقیقی انسان می‌داند. وی هم‌چنان گرایش و تمایل به این دین را در خلقت انسان نهفته می‌داند که همان انطباق تشریع(دین)بر خلقت و تکوین است.[۱۹][یادداشت ۴]

محتوای روایات مربوط به فطرت

بیشتر احادیث فطرت به اصول عقاید اسلامی همچون معرفت خدا، توحید، نبوت و امامت مربوط می‌شود که در کتاب‌های کافی و من لایحضره الفقیه آمده است.[۲۰] هم‌چنین مطابق با احادیث فطرت، انسان دارای فطریات اعتقادی، عملی و اخلاقی است.[۲۱] بر اساس برخی روایات فطرت، همه انسان‌ها در آغاز تولد دارای فطرت خدادادی هستند[یادداشت ۵] فطرتی که به کمک آن، خدایش را شناخته و او را آفریننده و پروردگار آسمان‌ها و زمین[یادداشت ۶] و یگانه[یادداشت ۷] می‌داند. در تعدادی از روایات، شناخت پیامبر و امام نیز از مصادیق فطرت شمرده شده است.[یادداشت ۸] بر اساس حدیثی از امام صادق(ع)، فطرت انسان می‌تواند با تربیت نادرست، کارآیی خود را از دست داده و حتی میل به شرک در آن ایجاد شود.[یادداشت ۹] فطری‌بودن معارف پیش‌گفته به این معنا نیست که انسان‌ها از همان آغاز تولد به این معارف توجه دارند.[۲۲]

برهان فطرت

برخی اندیشمندان مسلمان یکی از برهان‌های اثبات وجود خدا را برهان فطرت دانسته‌اند. این برهان به چند صورت متفاوت بیان شده است:

  • خداوند فطرت و نهاد انسان را با معرفت و شناخت خویش آمیخته و قرین ساخته است، اگر انسان به این فطرت باز گردد خود به خود خدا را می‌شناسد و درک می‌کند.[۲۳]
  • درون انسان احساس و میلی است که او را به سمت خدا می‌کشاند.[۲۴]
  • انسان با فطرت خود میل به کمال مطلق دارد، فطرت مشترک در همه انسان ها خطا نمی‌کند، پس باید موجودی در عالَم دارای کمال مطلق باشد که این میل مشترک انسان‌ها معنا پیدا کند.[۲۵]
  • وجود واجب تعالی امری فطری است، زیرا انسان هنگام مواجهه در شرایط هولناک به طبیعت فطری خود به خدا توکل کرده و از روی غریزه به مسبب الاسباب و آنکه دشواری‌ها را آسان می‌کند، روی می‌آورد؛ هرچند ممکن است به این گرایش فطری خود بی‌توجه باشد و این بر وجود باری‌تعالی حکایت دارد.[۲۶]
  • دو مفهوم عاشق و معشوق مُتَضایف هستند؛ یعنی تصور یکی بدون دیگری امکان‌پذیر نیست و چون انسان (عاشق) وجود دارد، پس ضرورتاً خداوند (معشوق) نیز موجود است.[۲۷] جوادی آملی انسان را در این دنیا تشنه‌ای به دنبال حقیقت می‌بیند و حقیقت را در درون خود می‌یابد، سپس به اندازه هستی خود حقیقت را در می‌یابد و به حقیقت مطلق که همان خداوند است، علاقه‌مند می‌شود.[۲۸]

وجود یا نبود فطرت در دیدگاه اندیشمندان غیر مسلمان

درباره ماهیت فطرت و فطریات، میان اندیشمندان غیرمسلمان اختلاف نظر است. افلاطون، دکارت، لایب نیتس و جمع دیگری از عقل‌گرایان، از موافقان وجود فطرت در انسان‌اند، و جان لاک و بیشتر تجربه‌گرایان، مارکسیست‌ها و اگزیستانسیالیست ها نیز از برجسته‌ترین مخالفان فطرت در انسان هستند و تمام دریافت‌های انسان را ناشی از تجربه می‌دانند و معتقدند که ماهیت انسان، از محیط و جامعه متأثر است و انسان دارای سرشت مستقل از محیط و جامعه نیست. اثبات یا رد این نظریه، تاثیر بسزائی در مرزبندی‌های فلسفی در غرب دارد.[۲۹] در نظریه مشهور افلاطون، تمام معرفت‌های بشر، فطری بوده و ریشه در عالَم مُثُل دارند.[۳۰][یادداشت ۱۰]

راه‌های شکوفایی فطرت

برای شکوفا شدن فطرت راه‌های مختلفی معرفی شده است:

  • هرگاه انسان‌ها از همه جا قطع امید می‌کنند به خدا رو می‌آورند یعنی فطرت درونی آنها به سمت موجودی ماورا و خارج از دنیا کشش پیدا می‌کند.
  • توجه به مخلوقات و نظم حاکم بر آنها سبب کشش درونی انسانها به سمت خدا می‌شود.[۳۱]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵
  2. صحاح جوهری، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۷۸۱
  3. قاموس اللغه، ذیل واژه فطر؛ اقرب الموارد ذیل واژه الفطره
  4. نهایه ابن اثیر، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۴۵۷
  5. مطهری، فطرت، ص۲۲؛ https://lms.motahari.ir/book-page/76/%D9%81%D8%B7%D8%B1%D8%AA?page=22
  6. طباطبایی، المیزان، ج۱۹، ص۲۷۱.
  7. مصباح یزدی، معارف قرآن، ص۲۶
  8. انسان پژوهی دینی، شماره ۲۳، جوادی آملی، ص۷
  9. دانشنامه جهان اسلام، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «فطریات»، شماره ۷۳۰۶
  10. جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.
  11. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۳-۲۳۴ و ص۲۳۹.
  12. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۴.
  13. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۴-۲۳۸.
  14. جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.
  15. حسین‌زاده، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، ۱۳۹۰ش، ص۲۳۹-۲۴۴.
  16. جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، ص۳۱.
  17. قبسات، شماره ۳۶، رضا برنجکار، فطرت در احادیث
  18. مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۲، ص۱۹ ـ ۲۱
  19. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۹۳
  20. قبسات، شماره ۳۶، رضا برنجکار، فطرت در احادیث
  21. قبسات، شماره ۳۶، رضا برنجکار، فطرت در احادیث
  22. قبسات، شماره ۳۶، رضا برنجکار، فطرت در احادیث
  23. تهرانی، میرزا جوادآقا، میزان المطالب، مؤسسه در راه حق، ص۴۷
  24. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۴۲
  25. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰۳
  26. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ص۲۳.
  27. جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۴-۲۹۹.
  28. جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۷.
  29. قبسات، شماره۳۶، علی اصغر خندان، نگاهی به ابعاد نظریه فطرت و فطری بودن زبان قبسات، شماره ۳۶، محمدحسن قدردان قراملکی، خداشناسی فطری، ادله و شبهات
  30. قبسات، شماره ۳۶، محمدحسن قدردان قراملکی، خداشناسی فطری، ادله و شبهات
  31. سبحانی، اندیشه اسلامی۱، ۱۳۹۱ش، ص۶۴.

یادداشت

  1. از ابن عباس نقل است که من معنی کلمه «فطرت» را که در قرآن آمده است آن وقتی فهمیدم که با یک اعرابی بادیه نشین روبرو شدم که این کلمه را در موردی به کار برد. وقتی این کلمه را در آن مورد به کار برد مفهوم آیه برای من روشن شد و آن زمانی بود که دو نفر اعرابی‏ آمدند و درباره یک چاه آب با یکدیگر اختلاف داشتند، یکی از آنها گفت: «اَنا فَطَرتُها» و می‌خواست بگوید چاه مال من است و مقصودش این بود که من ابتداء آن را حفر کردم و من صاحب اوّلش هستم. ( چون وقتی چاه را می‌کنند، پس از مدتی آب خود را پایین می‌کشد، برای همین دو مرتبه آن را حفر می‌کنند و چند متر پایین‌‏تر می‌روند). می‌خواست بگوید من صاحب اوّلش هستم؛ این عبّاس می‌گوید از اینجا فهمیدم که لغت «فطرت» در قرآن چه معنایی می‌دهد: یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که حتّی در غیر انسان هم سابقه ندارد مطهری این حدیث را قرینه گرفته بر اینکه لغت «فطرت» از لغاتی است که قرآن برای اوّل بار به کار برده است زیرا ابن عبّاس که پسر عموی پیغمبر و مردی قرشی و عالم است- او یک عجمی نبوده که بگوییم از لغت عرب ناآگاه بوده است. [۵]
  2. ومن المعلوم أن الفطرة لا تهتدي علماً و لا تميل عملاً إلا إلى ما فيه كمالها الواقعي و سعادتها الحقيقية.
  3. ۱. اصطلاح منطقی: یکی از انواع ششگانه بدیهیات در منطق، فطریات است که در آن به «قضایا قیاساتها معها» تعبیر می‌شود که با تصور خود قضیه و بدون واسطه خارجی، تصدیق آن حاصل می‌شود؛ مانند تصور دو به این که نصف چهار است. ۲. فطری افلاطونی: افلاطون معتقد بود همه معلومات انسان از عقل سرچشمه می‌گیرد که ریشه این معلومات پیش از تعلق نفس به بدن در عالم مُثُل موجود بوده است؛ اما انسان آن را فراموش کرده است. ۳. ادراکات بالقوه: معلومات و ادراکاتی که فعلاً در ذهن انسان بالقوه است و با مرور زمان فعلیت می‌یابد. ۴. قریب به بدیهی: قضایایی که عموم مردم با یک استدلال ساده به راحتی آن را درک می‌کنند. ۵. تعریف عرفانی: یکی از معانی به کار رفته در علم عرفان، تعریف فطرت به عالم جبروت است که بر عالم مادی و ملکوت تقدم دارد. قبسات، شماره ۳۶، محمدحسن قدردان قراملکی، خداشناسی فطری، ادله و شبهات در علم منطق، «فطریات» از اقسام قضایای بدیهی بوده و چنین تعریف شده‌اند: قضیه‌ای که استدلال و قیاس آن به همراه خود قضیه است و با تصور اجزاء جمله، استدلال آن نیز به ذهن می‌رسد، مانند «کل، از جزء خود بزرگتر است».(قطب الدین رازی، تحریر القواعد المنطقیه، ج۱، ص۱۶۶- ۱۶۷) وجه اشتراک «فطریات» با «فطرت» این است که هیچکدام نیازمند تعلیم یا تجربه نیستند.
  4. فتبين أن من الواجب أن يتخذ الدين ـ أي الأصول العلمية والسنن والقوانين العملية التي تضمن باتخاذها والعمل بها سعادة الإنسان الحقيقية ـ من اقتضاءات الخلقة الإنسانية وينطبق التشريع على الفطرة والتكوين ، وهذا هو المراد بكون الدين فطريا
  5. امام صادق(ع): إنَّ اللهَ عزوجل خَلَقَ الناسَ كُلَّهُم عَلی الفطرةِ الّتی فَطَرَهُمْ عَلَیها.کلینی، محمد، اصول کافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۸۹ق.: ج۲، ص۴۱۶
  6. امام باقر(ع) از پیامبر اکرم(ع) نقل می‌کنند که هر مولودی با فطرت متولد می‌شود و مقصود از فطرت، معرفت به این مطلب است که خداوند، آفریدگار او است و آیه شریفه وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیقُولُنَّ اللهُ (لقمان، ۲۵) به همین مطلب اشاره دارد. کافی، چاپ اسلامیه، ج۲، ص۱۲؛ امام علی(ع) می‌فرماید: الحمد لله الذی الهم عباده حمده و فاطرهم علی معرفة ربوبیته؛ سپاس و ستایش خدایی را که سپاس و ستایش خود را بر بندگانش الهام کرد، و آنان را بر شناخت پروردگاری‌اش مفطور ساخت.. کافی، چاپ اسلامیه، ج۱، ص۱۳۹
  7. امام علی(ع): کلمة الإخلاص فانّها الفطرة.الفقیه: ج۱، ص۲۰۵؛ نهج‌البلاغه: ۱۶۳
  8. الامام الباقر(ع) فِی قَوْلِهِ فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها قَالَ هُوَ لاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَلِی اللهِ إِلَی هَاهُنَا التَّوْحِیدهو لاإله إلا الله، محمد رسول الله، علی أمیرالمؤمنین ولی الله، الی ههُنا التوحید. تفسیر قمی، ج۲، ص۱۵۵
  9. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(ع) أَنَّهُ قَالَ: مَا مِنْ مَوْلُودٍ یولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ اللَّذَانِ یهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یمَجِّسَانِهِ وَ إِنَّمَا أَعْطَی رَسُولُ اللَّهِ(ص) الذِّمَّةَ وَ قَبِلَ الْجِزْیةَ عَنْ رُءُوسِ أُولَئِكَ بِأَعْیانِهِمْ عَلَی أَنْ لایهَوِّدُوا. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، انتشارات اسلامی، ج۲، ص۴۹
  10. افلاطون معتقد بوده است كه براى هر نوعى از انواع موجودات مثالى است در عالم عقول؛ مثلا انسان یک فرد كاملى دارد (غير از اين افراد جسمانى)، در عالم عقول و آن فرد جسمانى نیست، و همچنین سایر انواع موجودات جسمانى هر کدام فرد غیر جسمانى دارند که آن واسطه در رساندن فیض وجود است به افراد نوع خود، به همین جهت هر یک را ربّ النوع خوانده‌اند. http://erfanvahekmat.com/دانشنامه/عالم_مثل

منابع

  • امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی.
  • برنجکار، رضا، «فطرت در احادیث»، مجله قبسات، تابستان ۱۳۸۴، شماره ۳۶.
  • تهرانی، میرزا جوادآقا، میزان المطالب، مؤسسه در راه حق.
  • جمعی از نویسندگان، اندیشه اسلامی۲، قم، نشر معارف، ۱۴۰۱ش.
  • جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ ششم، ۱۳۹۰ش.
  • حسین‌زاده، محمد، نگاهی معرفت‌شناختی به وحی، الهام، تجربه دینی و عرفانی و فطرت، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۹۰ش.
  • دانشنامه جهان اسلام، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مقاله «فطریات»، شماره ۷۳۰۶
  • سبحانی، جعفر و محمد محمدرضایی، اندیشه اسلامی۱، قم، نشر معارف، ۱۳۹۱ش.
  • صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، تحقیق: علی‌اکبرغفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی‌تا.
  • طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق
  • قطب الدین رازی، تحریر القواعد المنطقیه شرح الرساله الشمسیه، قم۱۳۶۳ش.
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم، ۱۴۰۴ق.
  • کلینی، محمد، اصول کافی، تحقیق: علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۸۹ق.
  • مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن (خداشناسی، كیهان شناسی، انسان شناسی)، انتشارات مؤسسه امام خمینی، چاپ سوم، ۱۳۸۰ش.
  • مطهری، مرتضی، فطرت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۲ش.
  • ملاصدرا، محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، تهران، نشر انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
  • http://erfanvahekmat.com/دانشنامه/عالم_مثل