ماجرای لدود
ماجرای لدود | |
---|---|
اطلاعات روایت | |
موضوع | ماجرای خوراندن دوای تلخ به پیامبر |
صادره از | منسوب به پیامبر اسلام(ص) |
راوی اصلی | عایشه، امسلمه، ابنعباس |
اعتبار سند | مجعول |
منابع شیعه | ندارد |
منابع سنی | طبقات الکبری، صحیح مسلم، صحیح بخاری، مسند احمد بن حنبل |
احادیث مشهور | |
حدیث سلسلةالذهب • حدیث ثقلین • حدیث کساء • مقبوله عمر بن حنظلة • حدیث قرب نوافل • حدیث معراج • حدیث ولایت • حدیث وصایت • حدیث جنود عقل و جهل • حدیث شجره |
ماجرای لَدود داستان خوراندن دوایی تلخ به پیامبر اسلام(ص) در آخرین بیماری ایشان است که به دست همسران یا عباس عموی ایشان انجام شده است. بر اساس این گزارش، پیامبر(ص) اشاره کردهاند که این دارو را به وی نخورانند و بعد از بهترشدن حالشان قَسم خوردهاند که همه حاضران غیر از عباس باید از این دارو بخورند. این ماجرا در هیچ منبع شیعی نقل نشده، اما در مصادر اهلسنت هچون طبقات ابنسعد، صحیح مسلم، صحیح بخاری، مسند احمد بن حنبل و سیره ابنهشام با راویان مختلف گزارش شده است.
اکثر علمای شیعه این ماجرا را ساختگی دانستهاند. ضعف سندی، تعارض در گزارشات، ناسازگاری ماجرای لدود با عصمت پیامبر و نیز عدم گزارش این جریان توسط اهلبیت(ع) که در آن ایام پیوسته همراه پیامبر(ص) بودند، از جمله دلایل جعلیبودن این ماجرا ذکر شده است. توجیه رفتار عمر بن خطاب در ماجرای دوات و قلم و همچنین فضیلتتراشی بنیعباس برای جدشان را از انگیزههای جعل این داستان دانستهاند. البته علی کورانی پژوهشگر شیعی بر این باور است که این جریان یکی از شواهد مسمومشدن و شهادت پیامبر(ص) توسط برخی نزدیکانش است. وی اختلاف در گزارشها و ناسازگاری ظاهری این عمل با ویژگیهای پیامبر(ص) را توجیه کرده است.
ریختن دار و به دهان پیامبر(ص)
حدیث لَدود گزارش رفتاری از پیامبر(ص) در میان همسران و صحابه است که در زمان بیماریِ منجر به رحلت ایشان رخ داده است. بر اساس این نقل، در روزهای آخر عمر پیامبر(ص)، لدود (دارویی تلخ برای بیماران سینهپهلو) به دهان پیامبر ریختند، ولی پیامبر در آن حال اشاره کرد که این کار را نکنند. وقتی پیامبر حالش بهتر شد دستور داد به جز عمویش عباس، از آن دارو به دهان همه افراد حاضر در جلسه ریخته شود.[۱]
منابع
ماجرای لدود در هیچ منبع شیعی گزارش نشده است.[۲] ابن سعد در طبقات ۵ گزارش از حدیث با راویان مختلف ارائه میکند. در این گزارشها راوی ماجرا عایشه، امسلمه یا ابنعباس است.[۳] در صحیح مسلم[۴] و مسند احمد بن حنبل[۵] نیز به روایت عایشه نقل شده است. صحیح بخاری در دو بخش کتاب به گزارش این روایت پرداخته است. در گزارش نخست ناقل روایت را عایشه و ابنعباس میداند.[۶] در گزارش دوم نیز با همان سلسله سند به صورت خلاصه از زبان عایشه نقل شده است.[۷] گزارشاتی از این واقعه در کتب تاریخی همچون سیره ابن هشام[۸] و تاریخ مدینه دمشق[۹] نیز آمده است. سید جعفر مرتضی عاملی (درگذشت: ۱۴۴۱ق) مورخ شیعه، ۸ روایت مرتبط با این قضیه را از منابع مختلف اهل سنت با راویان متعدد گزارش کرده است.[۱۰]
رویکرد علمای شیعه درباره ماجرای لدود
گفته شده برخلاف علمای اهل سنت، علمای شیعه نسبت به آن بیتوجه بوده و حتی بسیاری از آنها در مقام نقد نیز به این حدیث نپرداختهاند.[۱۱] برخی علمای شیعه و نقیب ابوجعفر از علمای اهل سنت این حدیث را جعلی و ساختگی دانستهاند. ایشان برای اثبات این مسئله به دلایلی استناد کردهاند:
- اشکال سندی در نقلهای روایت[۱۲]
- تناقضات محتوایی گزارشهای واقعه که از جمله آنها میتوان به نقش عباس در دارو دادن به پیامبر(ص)،[۱۳] حضور یا عدم حضور افرادی غیر از زنان پیامبر(ص)،[۱۴] اختلاف در شخصیت همسر پیامبر(ص) که با وجود روزهداری دارو به او خورانده شد[۱۵] و اختلاف در متوجه شدن یا نشدن پیامبر(ص) هنگام دارو خوراندن به او[۱۶] اشاره کرد.
- ناسازگاری واقعه با ویژگیهای پیامبر(ص) از دیگر دلایلی است که برای جعلی دانستن این حدیث به آن تمسک میشود. به گفته حبیبالله خویی (درگذشت: ۱۳۲۴ق) شارح نهج البلاغه، ابتلاء پیامبران به بیماریهایی که موجب تنفر مردم شود و باعث هذیانگویی آنها شود با حکمت خداوند سازگار نیست.[۱۷] همچنین به گفته عاملی مجازات عمومی حضار توسط پیامبر(ص) نیز با عصمت سازگار نیست. چرا که در فرض صحیح بودن، جریان هدف آنها خیر رساندن به ایشان بوده است و دلیلی برای مجازات وجود ندارد. به فرض صحیح بودن چنین مجازاتی نیز مقابله به مثل نمیتواند مجازات صحیحی باشد.[۱۸]
- به گفته محمدصادق نجمی (زاده: ۱۳۱۵ش) حدیثپژوه شیعه، تنها عالم اهل سنت که این حدیث را جعلی دانسته است نقیب ابوجعفر (درگذشت: ۶۱۳ق) استاد ابنابیالحدید معتزلی است.[۱۹] به گزارش ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه وقتی این روایت نزد استادش مطرح شد، چنین گفت که حضرت علی(ع)، حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) همواره در روزهای واپسین نزد پیامبر(ص) بودند و اگر چنین مسئلهای رخ داده بود باید از آن دارو به دهان آنها نیز ریخته میشد. در صورتی که چنین چیزی گزارش نشده است. وی این ماجرا از اساس ساختگی دانسته و بر این باور بوده است که یک نفر این داستان را برای خوشآمد عدهای ساخته است.[۲۰]
در مقابل رویکرد مشهور شیعیان مبنی بر جعلی بودن داستان لدود، علی کورانی (درگذشت: ۱۴۰۳ش) تاریخپژوه شیعه علاوه بر مردود ندانستن این حدیث، با استناد به این گزارش معتقد است که پیامبر(ص) به بهانه دارو خوراندن توسط نزدیکانش مسموم شده و به شهادت رسیده است.[۲۱] به عقیده وی اختلاف در جزئیات دارو خورداندن به پیامبر(ص) به این دلیل بوده است که این کار دو بار رخ داده است. دفعه اول در اوایل مریضی حضرت و بار دوم در روزهای آخر. همچنین علت مجازات همه حاضرین در آن ماجرا نیز این بوده است که نشان دهد همه حضار بجز بنیهاشم در شهادت او متهم هستند.[۲۲] وی برای اثبات مدعای خود به روایاتی در این رابطه تمسک میکند که اشاره به مسمومیت پیامبر(ص) و شهادتش دارند.[۲۳]
انگیزههای جعل روایت لدود
محققانی که باور به جعلی بودن این روایت دارند، انگیزههایی را برای جعل این حدیث ذکر کردهاند:
- توجیه عمل خلیفه دوم در ماجرای دوات و قلم: گفته شده این داستان میتواند به علت توجیهپذیر کردن عمل خلیفه دوم جعل شده باشد.[۲۴] بر اساس گزارشها در ایام پایانی عمر پیامبر(ص)، ایشان تقاضای دوات و قلم کردهاند تا سفارشی بنویسد که مانع گمراهی مسلمانان بعد از خود شود. در این هنگام عمر بن خطاب مانع این کار شده و گفت که این مرد هذیان میگوید و قرآن مارا بس است.[۲۵] به گفته نجمی، با جعل این روایت میخواهند نشان دهند که پیامبر(ص) در روزهای آخر هذیانگویی میکرده است. گاهی همه حضار را دوای تلخ میخورانده و گاهی قلم و دوات میخواسته تا چیزی بنویسد.[۲۶] عاملی معتقد است که سخن نقیب ابوجعفر مبنی بر ساختن این داستان برای خوشآمد عدهای میتواند اشاره به همین مسئله باشد.[۲۷]
- فضیلتتراشی برای عباس توسط بنیعباس: محمدصادق نجمی بر این باور است که بنیعباس در تمام دوران خلافت، و حتی پیش از آن تلاش میکردند به هر صورتی که شده برای خاندان خود مخصوصا جدشان عباس جعل فضیلت کنند. در این قضیه نیز با وجود نقلهای متضادی که وجود دارد معاف شدن عباس از مجازات در همه آنها مشترک است. در نتیجه این حدیث میتواند در همین راستا جعل شده باشد.[۲۸]
پانویس
- ↑ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۴۵.
- ↑ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۴۹.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۷۳۳.
- ↑ ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ۱۴۱۶ق، ج۴۱، ص۳۶۴-۳۶۵.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۱۰ق، ج۹، ص۱۲۸.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۱۰ق، ج۱۰، ص۳۱۱-۳۱۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، دار المعرفة، ج۲، ص۶۵۱.
- ↑ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۲۵، ص۳۳۲-۳۳۵.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۳۰-۱۳۴.
- ↑ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۴۹؛ نجمی، «داستانی دروغین درباره پیامبر اعظم(ص)»، ص۱۲۱.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۳۵.
- ↑ خویی، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ۱۴۰۰ق، ج۱۵، ص۸۸؛ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۳۵؛ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲،ص۲۴۶.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۳۵؛ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲،ص۲۴۶.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۳۵.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۳۵؛ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲،ص۲۴۶.
- ↑ خویی، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ۱۴۰۰ق، ج۱۵، ص۸۹.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۳۶-۱۳۷؛ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲،ص۲۴۶-۲۴۷.
- ↑ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۴۹.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، مکتبة آیة الله العظمی مرعشی النجفی، ج۱۳، ص۳۲.
- ↑ کورانی، السیرة النبویة بنظر أهل البیت علیهم السلام، ۱۴۳۸ق، ج۲، ص۶۵۰-۶۵۱.
- ↑ کورانی، السیرة النبویة بنظر أهل البیت علیهم السلام، ۱۴۳۸ق، ج۲، ص۶۵۱.
- ↑ کورانی، السیرة النبویة بنظر أهل البیت علیهم السلام، ۱۴۳۸ق، ج۲، ص۶۵۱-۶۵۲.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۴۱؛ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۴۸.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۳۷، ج۴، ص۶۶، ج۵، ص۱۳۷-۱۳۸، ج۷، ص۹.
- ↑ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۴۸.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۳۲، ص۱۴۱.
- ↑ نجمی، سیری در صحیحین، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۴۸.
منابع
- ابنحنبل، احمد بن محمد، مسند احمد بن حنبل، بیروت، موسسة الرسالة، ۱۴۱۶ق.
- ابنهشام، عبد الملک بن هشام، السیرة النبویة، بیروت، دار المعرفة، بیتا.
- ابنابیالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیة الله العظمی مرعشی النجفی، بیتا.
- ابنسعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۰ق.
- ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، قاهره، جمهوریة مصر العربية. وزارة الاوقاف. المجلس الاعلی للشئون الاسلامية. لجنة إحياء کتب السنة، ۱۴۱۰ق.
- خویی، حبیبالله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، تهران، مکتبة الاسلامیة، ۱۴۰۰ق.
- عاملی، سید جعفرمرتضی، الصحیح من سیرة النبیّ الاعظم، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
- کورانی، علی، السیرة النبویة بنظر أهل البیت علیهم السلام، قم، دارالنشر المعروف، ۱۴۳۸ق.
- مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، قاهره، دارالحدیث، ۱۴۱۲ق.
- نجمی، محمدصادق، «داستانی دروغین درباره پیامبر اعظم(ص)»، در مجله میقات حج، شماره ۵۸، زمستان ۱۳۸۵ش.
- نجمی، محمدصادق، سیری در صحیحین، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۸۳ش.