عمر بن سعد بن ابی‌وقّاص معروف به عمر سعد و ابن‌سعد (کشته‌شده در ۶۵ یا ۶۶ق)، فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا بود. او در روز عاشورا نخستین تیر جنگ را به سوی سپاه امام حسین(ع) رها کرد و پس از شهادت امام و یارانش، دستور داد بر بدن شهدای کربلا اسب بتازند.

ابن سعد
مشخصات فردی
نام کاملعمر بن سعد بن ابی‌وقاص
خویشاوندان سرشناسسعد بن ابی‌وقاص(پدر) مختار بن ابی‌عبید ثقفی (برادر همسر)
درگذشتدر ۶۵ یا ۶۶ق
نحوه درگذشتقیام مختار
نقش در واقعه کربلا
اقداماتفرماندهی سپاه کوفه در واقعه کربلا، پرتاب نخستین تیر جنگ به سوی امام حسین(ع) و یارانش • دستور تازاندن اسب بر بدن امام
انگیزهرسیدن به حکومت ری
نقش‌های برجستهفرمانده سپاه ابن زیاد در حادثه کربلا
دیگر فعالیت‌هاتشویق پدرش به ادعای خلافت در ماجرای حکمیتشهادت علیه حجر بن عدی


ابن‌سعد با انگیزه رسیدن به حکومت ری به جنگ با امام حسین(ع) رفت اما به حکومت ری نرسید. او در قیام مختار به دست مختار ثقفی کشته شد. عمر بن سعد از شخصیت‌های منفور نزد شیعیان بوده و در زیارت عاشورا، لعن شده است.

تولد و خاندان

عمر بن سعد فرزند سعد بن ابی‌وَقّاص است، پدرش از صحابه پیامبر[۱] و از سوی عمر فرمانده مسلمانان در جنگ قادسیه بوده است.[۲] برخی تولد او را در زمان پیامبر(ص) و برخی در سال کشته‌شدن عمر بن خطاب (۲۳ق/۶۴۴م)، دانسته‌اند.[۳] به گزارش تاریخ طبری (تألیف ۳۰۳ق) وی در ۱۷ق/۶۳۸م همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشته و از طرف پدرش مأمور فتح رأس‌العین شده است.[۴]

حفص، محمد، عامر، مُصعَب و موسی فرزندان عمر سعد بودند. حفص، همراه پدرش به‌دست مختار ثقفی کشته شد. محمد نیز همراه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث علیه حجاج بن یوسف قیام کرد و کشته شد.[۵]

عملکرد ابن‌سعد قبل از واقعه کربلا

تشویق پدر به ادعای خلافت

در ۳۷ق /۶۵۷م، زمانی که ماجرای حکمیت میان امام علی(ع) و معاویه بن ابی‌سفیان در دومة الجندل اتفاق افتاد، عمر سعد، نزد پدرش رفت و او را تشویق به ادعای خلافت کرد، اما پدرش نپذیرفت.[۶]

شهادت علیه حجر بن عدی

در ۵۱ق /۶۷۱م به درخواست ابن‌زیاد از کسانی بود که علیه حجر بن عدی گواهی داد و حجر را فتنه‌انگیزی علیه حکومت متهم کرد و کافر شمرد. این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا حجر و یارانش را در مرج عذراء به شهادت برساند.[۷]

گزارش ورود امام حسین(ع) به مکه

در مقتل خوارزمی از ابن‌اعثم کوفی نقل شده هنگامی که حسین بن علی(ع) به علت خودداری از بیعت با یزید بن معاویه از مدینه خارج شد و به مکه پناه برد، عمر بن سعد، امیر (یا شاید امیر الحاج) مکه بود و چون استقبال حجاج خانه خدا از حسین(ع) را مشاهده کرد به یزید نامه نوشت و او را از آمدن حسین(ع) به مکه آگاه نمود.[۸]

خیانت به مسلم بن عقیل

هنگامی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین(ع) به کوفه رفت تا از مردم به نفع امام بیعت بگیرد، ابن‌سعد همچون برخی از اشراف کوفه در نامه‌ای به یزید به او توصیه کرد که اگر می‌خواهد کوفه از دستش خارج نشود، نعمان بن بشیر حاکم وقت کوفه را برکنار کند.[۹] مسلم پس از دستگیری در مجلس عبیدالله بن زیاد به صورت مخفیانه به عمر بن سعد وصیت کرد، اما ابن‌سعد وصیت او را برای عبیدالله بازگو نمود.[۱۰]

نقش ابن‌سعد در واقعه کربلا

پس از استقرار عبیدالله بن زیاد به کوفه، ابن‌سعد به حکومت ری و دَسْتبی[یادداشت ۱] منصوب و به سرکوبی شورش دیلمیان مأمور بود[۱۲] او با سپاهی چهار هزارنفره در بیرون کوفه اردو زده و آماده حرکت به سوی ری بود، اما خبر حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، عبیدالله را واداشت تا ابن‌سعد را برای مقابله با امام بفرستد. وی ابتدا از این کار سرباز زد، اما عبیدالله بن زیاد او را تهدید کرد که یا باید به جنگ با حسین(ع) برود و یا فرمان حکومت ری را پس دهد. ابن‌سعد با سپاهیان تحت امر خود[۱۳] به سوی کربلا حرکت کرد. درباره تحیر و تصمیم نهایی عمر بن سعد گزارش‌هایی در منابع تاریخی ثبت است و اشعاری در این باره به او منسوب است:

والله ما أدری و إنی لحائر
اُفکّر فی أمری علی خطرین
أأترک ملک الرّی و الرّی منیتی
أم أرجع مأثوماً بقتل حسین
حسین ابن عمّی و الحوادث جَمَّة
لَعَمری و لی فی الرّی قرة عین
و إنَّ إله العرش یغفر زلّتی
ولو کنت فیها أظلم الثقلین
ألا إنما الدنیا بخیر مُعَجَّلٍ
و ما عاقل باع الوجود بِدَیْن
یقولون إن الله خالق جنةٍ
و نار و تعذیب و غُلّ یَدَیْن
فإن صدقوا فیما یقولون فإننی
أتوب إلی الرحمن من سنتین
وإن کذبوا فُزنا بدنیا عظیمةٍ
و مُلکٍ عظیم دائم الحَجَلین[۱۴]

ترجمه: به خدا قسم نمی­‌دانم و حقیقتاً در حیرتم. بسیار فکر می‌­کنم در کارم که بین دو خطر افتاده است

آیا ترک کنم حکومت ری را در حالی که قدرت آرزوی من است؟ یا گناه­کاری بشوم که قتل حسین را به گردن گرفته است

حسین فرزند عموی من است و حوادث انبوه شده است و به جانم قسم که من عاشق ری هستم

خدای صاحب عرش لغزشم را می‌بخشد هر چند به ثقلین ظلم کرده باشم

راستی حقیقتا دنیا خیر حاضر و زود بازده است و عاقل هرگز نقد را به نسیه نمی­‌فروشد

می­‌گویند حقیقتاً خدا خالق بهشت است. و خدا خالق جهنم و عذاب و غل و زنجیر زننده به دستان است

اگر آن چه گفته‌­اند راست باشد حتما من به درگاه خدا دو سال دیگر توبه می­‌کنم

و اگر دروغ گفته باشند ما با دنیا به پیروزی بزرگی رسیده­‌ایم و سلطنتی که همواره در پرتوش کامیابیم.[۱۵] نزدیک به این مضامین را نیز عمر بن سعد در قالب چند بیت شعر در پاسخ یزید بن حصین همدانی[۱۶] یا بریر بن خضیر همدانی[۱۷] گفته بود.

ارسال پیک نزد امام حسین(ع)

عمر سعد، دوم یا ۳ محرم ۶۱ق /۶۸۰م وارد کربلا شد و قُرّة بن قیس حَنظلی را به نزد امام حسین(ع) فرستاد تا از امام بپرسد که برای چه به عراق آمده است؟ امام در جواب پاسخ داد که مردم کوفه از من دعوت کرده‌اند، از این روی به عراق آمده‌ام، حال اگر نمی‌خواهند برمی‌گردم.

ابن‌سعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت، اما اطرافیان عبیدالله مانند شمر بن ذی‌الجوشن، او را از نشان‌دادن نرمش در مقابل امام منع کردند. عبیدالله برای ابن‌سعد که می‌خواست این موضوع را با صلح به انجام برساند، نوشت که یا با حسین(ع) جنگ کند و یا فرماندهی سپاه کوفه را به شمر واگذارد،[۱۸] ابن‌سعد در پاسخ نامه عبیدالله به شمر گفت که او خود امیر سپاه خواهد بود و با حسین(ع) جنگ خواهد کرد. او در پی دستور ابن‌زیاد، پنج هزار سوار را بر شریعه فرات گماشت تا مانع از برداشتن آب توسط سپاه امام شوند.[۱۹]

تلاش امام برای نجات عمر سعد

امام حسین چند بار با عمر سعد گفتگو کرد تا او را از جنگ با خود منصرف کند. گزارش این دیدارها با اختلافاتی در منابع تاریخی نقل شده است. در یکی از این دیدارها امام توسط عمرو بن قرظه انصاری به عمر سعد پیغام داد تا شبانه میان دو لشکر با یکدیگر دیدار کنند. عمر سعد به همراه بیست سوار و امام نیز با همین تعداد به میانه میدان آمدند. امام به اصحاب خود فرمود به کناری روند و عمر سعد نیز چنین کرد. آن گاه با یکدیگر گفتگو کردند و این دیدار به درازا کشید. برخی منابع نقل کرده‌اند که امام به او فرمود: آیا از خدا نمی‌ترسی که با من می‌جنگی در حالی که می‌دانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر سعد گفت: از آن می‌ترسم که خانه‌ام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانه‌ای مهیا می‌کنم. عمر گفت:اموالم را می‌گیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو می‌دهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک می‌کرد فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.[۲۰] عمر سعد گفت: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.[۲۱]

عمر سعد آغازگر جنگ روز عاشورا

عصر روز تاسوعا عمر سعد سپاهیان خود را آماده جنگ کرد. وقتی امام حسین از قصد آنان آگاه شد، با مأموریتی که به برادرش حضرت عباس(ع) داد از آنان درخواست کرد آن شب را برای عبادت به او مهلت دهند. عمر سعد پس از مشورت با فرماندهان سپاه خود، پذیرفت.[۲۲] بنابر نقل برخی منابع صبح روز عاشورا امام در برابر سپاه کوفه ایستاد و با آنان سخن گفت و سپس عمر سعد را فراخواند و خطاب به او گفت: ای عمر بن سعد! آیا تو مرا می‌کشی و می‌پنداری که آن زنازاده فرزند زنازاده (ناپاک‌زاده) تو را حاکم ری و گرگان خواهد کرد؟ به خدا سوگند تو هرگز گوارایی آن را نخواهی چشید. عمر سعد از سخنان امام خشمگین شد و از امام رو گرداند و به لشکریانش گفت: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید که لقمه‌ای بیش نیست.[۲۳] سپس عمر سعد تیری به سوی لشکر امام حسین پرتاب کرد و گفت: شاهد باشید که من نخستین کسی بودم که تیر پرتاب کردم.[۲۴]

نفرین امام حسین

پس از آنکه علی‌اکبر به میدان رفت، امام خطاب به عمر سعد چنین نفرین کرد: «خدا نسل تو را قطع کند (فرزندت را بکشد) و کسی را بر تو مسلط گرداند که در بستر، سر از تنت جدا کند.»[۲۵]

دستور تاختن اسب بر بدن شهدای کربلا

وقتی امام حسین زخمی شد و از اسب بر زمین افتاد، عمر سعد بالای سر آن حضرت ایستاد و به سپاهیانش گفت: کار او را تمام کنید و سر از بدنش جدا کنید.[۲۶] او پس از شهادت امام حسین(ع) دستور داد که بر بدن شهدای کربلا اسب بتازند[۲۷] و در ۱۲ محرم پس از دفن اجساد کشته‌های سپاه خود با خاندان حسین(ع) که اسیر شده بودند، به سوی کوفه حرکت کرد[۲۸] و هنگامی که به نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه رفت، عبیدالله از او خواست نامه وی در مورد جنگ با امام حسین(ع) را پس بدهد. ابن‌سعد ادعا کرد آن نامه از بین رفته است و عبیدالله گفت که آن را از تو خواهم گرفت.[۲۹] ابن‌سعد حالت خویش را چنین وصف کرده است:

هیچ کس بدتر از من به خانه خویش باز نگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع کرده‌ام.[۳۰]

کشته‌شدن عمر سعد در قیام مختار

ابن‌سعد به هنگام قیام توابین به خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع) در ۶۵ق /۶۸۴م، از بیم کشته‌شدن به دست مردم شب‌ها در دارالاماره می‌خوابید.[۳۱] او زمانی که مختار بن ابی‌عبید ثقفی در ۶۶ق /۶۸۵م به خونخواهی آن حضرت قیام کرد و بر کوفه مسلط شد همراه با محمد بن اشعث، فرار کرد.[۳۲] اما به وقت شورش مردم کوفه بر ضد مختار، به کوفه بازگشت و با دیگر سران مخالف مختار، رهبری مردم را به دست گرفت، ولی با شکست کوفیان بار دیگر از کوفه گریخت و به سوی بصره رفت تا به مصعب بن زبیر پناهنده شود. مختار ابوقلوص شبامی را به تعقیب آنان فرستاد، وی ابن‌سعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد. ابن‌سعد و پسرش حفص بن عمر بن سعد که او نیز در مجلس حاضر بود به دستور مختار کشته شدند. مختار پس از آتش زدن بدن آنان سرهایشان را برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستاد.[۳۳]

در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابن‌سعد را به شفاعت عبدالله بن جَعده بن هُبیره مخزومی امان داد،[۳۴] زیرا خواهر مختار یا به قولی دختر مختار همسر عمر بن سعد بود؛[۳۵] اما پس از اعتراض محمد بن حنفیه به مختار، وی به یکی از فرماندهان سپاه خویش دستور داد تا ابن‌سعد را در خانه‌اش دستگیر کرده سر از تنش برگیرد.[۳۶]

علامه مجلسی در زاد المعاد گفته است بنابر قولی، عمر بن سعد در ۹ ربیع‌الاول کشته شده است.[۳۷]

اختلاف‌نظر رجالیان اهل‌سنت در وثاقت ابن‌سعد

ابن‌سعد از پدر خود سعد[۳۸] و ابوسعید خُدری روایت کرده است.[۳۹] همچنین افرادی همچون ابراهیم پسر وی، ابوبکر بن حفص نوه او، ابوالخطاب بصری، قتاده بن دعامه سدوسی، محمد بن مسلم بن شهاب زهری، ابواسحاق سبیعی همدانی و عمرو بن عبدالله از او روایت کرده‌اند.[۴۰] عجلی او را در شمار ثقات آورده است.[۴۱] اما ابن‌ابی‌حاتم رازی[۴۲] نقل می‌کند که یحیی بن معین گفته است: چگونه می‌توان قاتل حسین بن علی(ع) را ثقه دانست؟[۴۳] ابن‌حجر در کتاب تقریب التهذیب،[۴۴] او را «صدوق» شمرده و در کتاب تهذیب‌التهذیب،[۴۵] نوشته است که محدثانی که از عمر بن سعد روایت نقل می‌کرده‌اند، مورد اعتراض دیگر راویان قرار می‌گرفته‌اند.

پانویس

  1. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۷.
  2. ابن اثیر، اسد الغابه، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۲۱۵.
  3. ابن‌حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۱.
  4. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۳۴.
  5. ابن‌قتیبه، المعارف، ۱۹۹۲م، ص۲۴۴.
  6. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۶۷.
  7. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۲۶۹، ۲۷۲-۲۷۶.
  8. خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۱، ص۱۹۰.
  9. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۳۵۶.
  10. دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۴۱.
  11. ابن‌فقیه، ترجمه مختصر البلدان، ترجمه محمد رضا حکیمی، ۱۳۴۹ش، ص۱۲۰
  12. ابن‌فقیه، مختصر البلدان، ص۲۵۳.
  13. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۶-۱۷۷.
  14. الحموی، معجم البلدان، ۱۳۹۹ق، ۱۳۷۹م، ج۳، ص۱۱۸.
  15. شعرانی، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ۱۳۷۴ق، ص۱۱۰
  16. المحدث الاربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة،الناشر : الرضي‌، ج۱، ص۵۸۹؛ خوارزمی، مقتل الحسین،۱۳۸۱ش، ج۱، ص۳۵۲؛ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم، الناشر : المكتبة الحيدرية‌، ص۱۹۷.
  17. شعرانی در دمع السجوم
  18. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۷-۱۸۷، ۴۱۱- ۴۱۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۰۹-۴۱۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۳۵۱ش، ص۴۳۴-۴۳۹.
  19. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۳۱۲.
  20. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۲-۹۳.
  21. خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۱، ص۲۴۵.
  22. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷.
  23. خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۶-۸.
  24. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۲۹.
  25. خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۳۰.
  26. ابن‌اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ص۹۱۱.
  27. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۴.
  28. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۶-۲۰۷.
  29. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۶۷.
  30. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۱۱.
  31. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۵۸۷.
  32. دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۹۸.
  33. دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۳۰۰-۳۰۱؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۵۹.
  34. خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ص۲، ص۲۲۰.
  35. خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۲۲۰.
  36. ابن عبدربه، عقدالفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۴۰۴-۴۰۵.
  37. مجلسی، زاد المعاد، ۱۴۲۳ق، ص۲۵۸.
  38. عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳۵۷.
  39. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۰
  40. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۰.
  41. عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳.
  42. ابن ابی حاتم، الجرج والتعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱-۱۱۲.
  43. ابنابی‌حاتم، الجرج والتعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱-۱۱۲.
  44. ابن حجر، تقریب التهذیب، ۱۳۹۵ق، ج۲، ص۵۶.
  45. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۱.

یادداشت

  1. معرب دشتپی، دشتی پهناور میان ری و همدان که بعدها به قزوین ملحق گردید (.[۱۱])

منابع

  • ابن ابی‌حاتم رازی، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م.
  • ابن اعثم، محمد بن علی، الفتوح، بیروت، دارالضواء، ۱۴۱۱ق.
  • ابن حجر، احمد، تقریب التهذیب، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
  • ابن حجر، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م.
  • ابن عبدالبر قرطبی، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
  • ابن عبدربه، احمد، عقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
  • ابن فقیه، احمد، مختصر البلدان، لیدن، ۱۳۰۲ق/۱۸۸۵م.
  • ابن قتیبه، ابو محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، ۱۹۹۲م.
  • بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
  • خوارزمی، موفق، مقتل الحسین، به کوشش محمد سماوی، قم، بی‌نا، ۱۳۷۶ق /۱۹۵۷م.
  • دینوری، احمد، الاخبارالطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال الدین شیال، بغداد، بی‌نا، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
  • شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، بی‌نا، ۱۳۵۱ش.
  • طبرسی، فضل، اعلام الوری، به کوشش علی اکبر غفاری، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
  • طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۹۶۰- ۱۹۶۸م.
  • عجلی، احمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق / ۱۹۸۵م.
  • مجلسی، محمدباقر، زاد المعاد، بیروت، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
  • یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دار صادر، ۱۳۷۹ق.

پیوند به بیرون