ابوالاسود دوئلی

مقاله قابل قبول
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ناقص
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از ابو الاسود دوئلی)
ابوالاسود دوئلی
از یاران امام علی(ع)
مشخصات فردی
نام کاملظالم بن عمرو بن سفیان
لقباَبو الاَسْوَدِ دُؤَلی
ولادتسال هشتم هجری
وفاتسال ۶۹ هجری قمری، بصره
فعالیت‌هاعهده‌داری مناصب حکومتی در زمان امام علی(ع) • دعوت مردم به بیعت با امام حسن(ع) • روایت احادیث امام علی(ع) • اعراب‌گذاری قرآن • سرودن شعر در مدح و مرثیه امام علی(ع) و امام حسین(ع)


ظالم بن عمرو بن سفیان مشهور به اَبو الاَسْوَدِ دُؤَلی (درگذشت ۶۹ق) از یاران امام علی(ع) که از او به عنوان پایه‌گذار علم نحو یاد می‌شود. در آستانه جنگ جمل هنگامی که عایشه به سوی بصره روان شد، عثمان بن حُنیف او را به همراه فرد دیگری برای مذاکره نزد عایشه فرستاد.

ابوالاسود در جنگ جمل در سپاه امام علی(ع) بود. او در شعر دستی داشت و در مدح و مرثیه امام علی(ع) و امام حسین(ع) اشعاری سروده است.

بر اساس منابع تاریخی وی نخستین فردی است که به اعراب‌گذاری قرآن اقدام کرد. بیشتر منابع مرگ او را در سال ۶۹ قمری در بصره دانسته‌اند.

خاندان

ظالم بن عمرو بن سفیان معروف به ابوالاسود در دوره جاهلیت[۱] یا در سال فتح مکه یعنی سال هشتم هجری به دنیا آمد.[۲]

وی از تیره بنی‌کنانه مُضَر بود که در بصره جزء اهل عالیه شناخته می‌شدند.[۳] قبیله او به دُئل شناخته می‌شد. حجازی‌ها این واژه را «دیلی» تلفظ کرده‌اند.[۴] قبیله وی در حجاز و حوالی شهر مکه مسکن داشتند و در برخی حوادث تاریخ صدر اسلام از آنان نام برده شده است.[۵]

مادر ابوالاسود از تیره بنی‌عبدالدار بود.[۶] پدرش بنا بر قولی در یکی از غزوات به همراه مشرکان، کشته شد.[۷] اما به احتمال بسیار در این باب خلط پیش آمده است.[۸]

ابوالاسود دو پسر به نام‌ عطا و ابوحرب داشته است. از عطا نسلی بر جای نماند، ولی نسلش از ابوحرب ادامه یافت. گفته‌اند ابوحرب شاعر و نحودان بود و از سوی حجاج بن یوسف بر منطقه‌ای حکم می‌راند.[۹]

دوران خلفای سه‌گانه

برخی ابوالاسود را در شمار صحابه آورده‌اند. ولی ابن اثیر، صحابی بودن ابوالاسود را ناشی از تصحیف در متن یک خبر می‌داند.[۱۰] ابن حجر عسقلانی نویسنده کتاب الاصابه او را از بزرگان تابعین برشمرده که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده است و به اصطلاح از مخضرمین است.[یادداشت ۱][۱۱]گفته‌اند که او به هنگام مرگ ۸۵ یا ۱۰۰ سال داشته است.[۱۲] ابوالاسود در بصره از دنیا رفت. بیشتر منابع مرگ او را در ۶۹ق بر اثر طاعون می‌دانند.[۱۳] اقوال دیگری هم در تاریخ مرگ او وجود دارد.[۱۴] باتوجه به تاریخ مشهور برای فوت وی، سن او برای درک پیامبر(ص) چندان نامناسب نبوده است.[۱۵]

ابوالاسود، ابوذر غفاری را در ربذه به هنگام تبعید ملاقات کرده و با او درباره تبعیدش گفتگو کرده است.[۱۶] راوی این ملاقات، موسی بن میسره از طایفه دؤل بوده است.[۱۷]

بیعت با امام علی(ع)

ابوالاسود در جنگ جمل همراه علی(ع) بود.[۱۸] هنگامی که عایشه به سمت بصره می‌رفت، به همراه یک نفر دیگر، از سوی عثمان بن حُنیف برای مذاکره نزد او رفت و در هنگام گفتگو با عایشه اندکی درشتی کرد.[۱۹]

عهده‌داری مناصب حکومتی

در جنگ صفین، ابن عباس به دستور امیرالمؤمنین علی(ع)، ابوالاسود را به بسیج نیروها فرمان داد[۲۰] و خود به سوی امام در صفین به راه افتاد و ابوالاسود را به جای خویش در بصره گمارد.[۲۱] تا نماز اقامه کند و به قضاوت بپردازد و زیاد بن ابیه را به سرپرستی امور دیوان و خراج (مالیات) گمارد. در این مدت میان آن دو دشمنی بروز کرد و همین امر موجب شد که ابوالاسود در هجو زیاد اشعاری بسراید.[۲۲]

بر مبنای روایتی، امام علی(ع) در جنگ صفین قصد داشت نخست، ابوالاسود را برای حکمیت برگزیند.[۲۳]

ابن عباس، پس از جنگ به بصره بازگشت و با آغاز فتنه‌انگیزی‌های خوارج، در مقام ولایت بصره، ابوالاسود را به مقابله آنان فرستاد.[۲۴] مدتی بعد، ابوالاسود، ابن عباس را به دست‌اندازی به بیت المال متهم کرد و امام علی(ع)، ابن عباس را توبیخ کرد.[۲۵] در پی این اتفاق ابن عباس بصره را ترک کرد و به حجاز رفت.[۲۶] تلاش ابوالاسود و قومش برای ممانعت از خروج وی اثری نداشت[۲۷] البته قبل از آن که برود، زیاد بن ابیه را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. ابوالاسود از این که ابن عباس او را به کاری نگماشت، خشمگین شد.[۲۸]

دعوت به بیعت با امام حسن

هنگامی که خبر شهادت امام علی(ع) و بیعت با امام حسن(ع) به بصره رسید، ابوالاسود به منبر رفت و گفت که یکی از مارقین، خلیفه را به شهادت رسانده است و همگان را به بیعت با حسن بن علی(ع) فرا خواند. شیعیان با او بیعت کردند، ولی جماعتی عثمانی‌مذهب از بیعت سرباز زدند و نزد معاویه گریختند. معاویه به فریب، کسی را نزد ابوالاسود فرستاد که حسن(ع) با من صلح کرده و از او خواست که از مردم بصره برای وی بیعت بگیرد. ابوالاسود در مرثیه ای که در شهادت امام علی(ع) سرود، معاویه را تلویحاً مسئول آن معرفی کرد.[۲۹]

دوران بنی‌امیه

در سال ۴۴ قمری ابن عامر، والی بصره، هیأتی را از بصره نزد معاویه فرستاد[۳۰] ابوالاسود هم در این هیئت بود. وی به همراه احنف بن قیس نزد معاویه رفت و با او به تندی سخن گفت[۳۱] معاویه در سال ۴۵ق زیاد بن ابیه را به امارت عراق گمارد[۳۲] و ابوالاسود با وجود آنکه از گذشته روابط چندان دوستانه‌ای با او نداشت، ظاهراً همچنان نزد وی رفت و آمد می‌کرد و گاه که از زیاد می‌رنجید، او را در شعری هجوگونه ملامت می‌کرد. افزون بر اینها، احتمالاً به سبب بستگی او به علی(ع) چندان مورد توجه نبوده است.[۳۳]

داستان‌هایی در خصوص روابط با زیاد و موضوع بنیان‌گذاری علم نحو نقل شده است. برخی هم گفته‌اند که آموزگار فرزندان زیاد بوده است.[۳۴]

با پیش آمدن واقعه کربلا گفته‌اند که ابوالاسود شعرهایی در رثای امام حسین(ع) می‌سرود و ابن زیاد را هجو می‌کرد.[۳۵] بنا بر برخی از نقل‌ها که به نظر برخی چندان معتبر نیست[۳۶]، او در نزدیکی شهر حلب برای بازپس‌گیری سر امام حسین(ع) درة الصدف را یاری کرد و با مأموران خولی درگیر شد[۳۷] بر طبق برخی گزارش‌ها، در دوران حکومت ابن زیاد، ابوالاسود همچنان از او[۳۸] و حتی از یکی دو عامل او در نواحی جنوبی ایران گاه درخواست کمک می‌کرده است و چنانکه از اشعار او برمی‌آید، بدین منظور به جندی شاپور و جی و اصفهان نیز سفر کرده، هرچند که به او توجهی نشده است.[۳۹]

در ۶۵ق ابن زبیر حارث بن عبدالله مخزومی معروف به قُباع را بر بصره گماشت و ابوالاسود، در قطعه شعری، والی جدید را هجو گفت.[۴۰]

جایگاه علمی و ادبی

ابوالاسود از عمر و امام علی(ع) [۴۱] و ابوذر غفاری [۴۲] حدیث نقل کرده است. فرزندش ابوحرب و یحیی بن یعمر و عبدالله بن بریده و... از او حدیث نقل کرده‌اند.[۴۳] منابع ثقه بودن او را در حدیث تأیید کرده‌اند.[۴۴]

ابوالاسود نگاشته‌ای در علم کلام دارد. عبدالقاهر بغدادی رساله‌ای در ذمّ قدریان -که به طعنه بر معتزله نخستین اطلاق می‌شد- به او نسبت داده است.[۴۵] اعتزالیان خود، ابوالاسود را در طبقات معتزله در شمار قائلان به عدل و توحید -که باور ایشان بود- آورده‌اند.[۴۶] عسقلانی در الاصابه به نقل از جاحظ ویژگی‌های متعددی برای ابوالاسود برشمرده است و نام او را به عنوان پیشتاز در پاره‌ای از علوم و فنون و مهارت‌ها مانند: شعر، فقه، حدیث، نحو، اسب سواری و حاضر جوابی ذکر کرده و او را از شیعیان و اشراف و امیران دانسته است. [۴۷]

اعراب‌گذاری قرآن

از ابوالاسود به عنوان نخستین کسی که اعراب را وضع کرد، یاد می‌شود.[۴۸] همچنین او نخستین فردی است که قرآن را اعراب‌گذاری کرد. بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، زیاد بن ابیه به او دستور داد تا مصاحف را نقطه‌گذاری کند، او چنین کرد.[۴۹] بر پایه همین منابع، او مردی فصیح و هوشمند از طایفه عبدالقیس را برگزید و نزد او به قرائت قرآن می‌پرداخت. از او خواست: هنگام تلفظ حروف، اگر دهان را باز کرد نقطه‌ای بر زیر حرف قرار دهد، و اگر دهان را پایین کشید نقطه‌ای زیر آن بگذارد و چون لب‌هارا به هم آورد، نقطه‌ای در جلو حرف قرار دهد. همچنین گاه اختراع علامات دیگری را به او نسبت داده و به دنبال این روایت افزوده‌اند.[۵۰] قلقشندی معتقد است که بیشتر دانشمندان، تنها حرکات سه‌گانه و علامت تنوین را ابداع ابوالاسود می‌دانند.[۵۱]

اشعار

از ابوالاسود اشعاری نقل شده است.[۵۲] مجموعه اشعاری که منابع مختلف به وی نسبت داده‌اند با عنوان دیوان ابوالاسود چاپ شده است.[۵۳] البته برخی در صحت انتساب همه این اشعار به او تردید کرده‌اند[۵۴] و مدعی‌اند در مواردی محتوای این اشعار با شخصیتی که از او در روایات معرفی شده، همخوانی ندارد.[۵۵] محققان معاصر چندان عنایتی به شعر او ندارند[۵۶] اما سخنان حکمت‌آمیز او را ابن سلام، ابن سعد، جاحظ، ابن قتیبه و ابن عبدربه نقل کرده و تا منابع سده ۱۹م آمده است.[۵۷] وی اشعاری نیز در مدح یا مرثیه امام علی(ع) و امام حسین(ع) سروده است.[۵۸] از برخی گزارش‌ها چنین برمی‌آید که سبب بی‌توجهی به او شیفتگی به حضرت علی است.[۵۹]

درباره آگاهی او در شعر نیز چند روایت موجود است: ابن عباس که خود دستی در شعر عرب داشت، از او می‌خواهد تا بهترین شعر را معرفی کند.[۶۰] همچنین در حضور حضرت امیرالمؤمنین(ع) درباره بهترین شعر اظهارنظر می‌کند[۶۱] و نیز یغموری به نقل از ابن اعرابی او را یکی از چهار فصیح عرب به شمار آورده است.[۶۲]

افزون بر ابوالاسود اشعاری نیز به دختر وی نسبت داده شده است. بر اساس برخی از نقل ها معاويه‌ هدايائی برای ابوالاسود فرستاد كه‌ در آن‌ حلوا بوده‌ است‌. چون‌ چشم‌ دخترش‌ به‌ آنها افتاد به‌ پدر گفت‌: اين‌ هديه‌ها را چه‌ کسی برایمان‌ آورده‌ است‌؟! ابولاسود گفت‌: اینها را معاویه‌ فرستاده‌ است‌ تا ما را در دینمان‌ فریب‌ دهد! آن‌ دختر فوراً بالْبَديهَة‌ اين‌ ابيات‌ را سرود:ابِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ يَابْنَ حَرْبٍ/ نَبِيعُ عَلَيْكَ أحْسَاباً وَ دِينا/مَعَاذَ اللهِ كَيْفَ يَكُونُ هَذَا/وَ مَوْلَانَا أمِيرُ الْمُومِنِينا

1- «ای معاویه‌ پسر حرب‌! آيا با عسل‌ زعفران‌ زده‌، ما حسب‌ و عزت‌ و دین‌ خود را به‌ تو بفروشیم‌؟!

2- پناه‌ بر خدا! چگونه‌ اين‌ امر امکان‌ می‌پذیرد با وجود آنکه‌ مولای ما امیرالمومنين‌ می‌باشد؟!»

و شيخ‌ منتجب‌ الدِّين‌ در كتاب‌ «اربعين‌» خود از علی بن‌ محمد روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت‌: دختر أبوالاسود در مقابل‌ پدرش‌ خَبيص‌ (حلوای مرکّب‌ و مخلوط‌ معروف‌) را ديد و گفت‌: اي‌ پدرجان‌ از اين‌ به‌ من‌ بخوران‌! ابوالاسود گفت‌: دهانت‌ را بگشا! دختر دهان‌ گشود، و در دهان‌ او نهاد به‌ اندازۀ یک دانۀ بادام‌!سپس‌ به‌ دختر گفت‌: خرما بخور كه‌ نفعش‌ زيادتر و سير كننده‌تر مي‌باشد! دختر گفت‌: اين‌ نافع‌تر و لذيذتر می باشد! پدر گفت‌: اين‌ طعامی است‌ كه‌ معاويه‌ به‌ سوی ما ارسال‌ داشته‌ است‌ تا ما را از علی بن‌ ابيطالب‌ منحرف‌ گرداند! دختر گفت‌:

قَبَّحَهُ اللهُ يَخْدَعُنَا عَنِ السَّيِّدِ الْمُطَهَّرِ بِالشَّهْدِ الْمُزَعْفَرِ؟! تَبّاً لِمُرْسِلِهِ وَ آكِلِهِ!

«خداوند او را قبيح‌ گرداند، آيا با عسل‌ زعفران‌ خورده‌ مي‌خواهد، ما را از سيد و سرور پاكيزه‌ شده‌ بفريبد؟! مرگ‌ بر فرستنده‌اش‌، و مرگ‌ بر خورنده‌اش‌!»دختر آنچه‌ خورده‌ بود قِی كرد تا در درونش‌ ذره‌ای از آن‌ نبوده‌ باشد. و شروع‌ كرد به‌ انشاء آن‌ دو بيت‌ شعر.[۶۳]

پانویس

  1. لغوی، مراتب النحویین، ۱۳۷۵ق، ص۸.
  2. یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۲۱.
  3. پلاتر، ص۱۲۵.
  4. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۳۲.
  5. نک‍: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۷۸۱، ۸۲۳.
  6. ابن قتیبه، المعارف، ۱۳۸۸ق، ص۴۳۴-۴۳۵، ۴۳۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۷؛ ابن ماکولا، الاکمال، ۱۴۰۲ق، ج۳، ص۳۴۸.
  7. ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۳، ص۳۰۴.
  8. مقایسه کنید با: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۱۵۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ۱۳۵۵ق، ج۲، ص۷۱۲.
  9. نک‍: بلاذری، انساب الاشرف، خطی، ج۲، ص۳۵۷؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۳۸۸ق، ص۴۳۴-۴۳۵؛ قفطی، انباه الرواه، ۱۳۶۹ق، ج۱، ص۲۱؛ ابن عدیم، بغیه الطلب، ۱۴۰۹ق، ج۶، ص۲۶۸۳.
  10. ابن اثیر، اسدالغابه، ۱۲۸۰ق، ج۳، ص۷۰؛‌ نک‍: ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۷، ص۱۵.
  11. العسقلانی، الإصابة في تمييز الصحابة،۱۴۱۵ق، ج۳، ص۴۵۵.
  12. نک‍: یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۲۱؛ ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۳۴؛ قس: بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۷.
  13. نک‍: زبیدی، طبقات النحویین و اللغویین، ۱۹۷۳م، ص۲۶؛ یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۲۱؛ ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۳۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۴۱.
  14. نک‍: ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۳۴؛ قفطی، انباه الرواه، ۱۳۶۹ق، ج۱، ص۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۴۱؛ ابن حجر، تهذیب الهذیب، ۱۳۲۷ق، ج۱۲، ص۱۰؛ نک‍: بیهقی، المحاسن والمساوی، دارصادر، ص۴۲۲؛ یافعی، مرآة‌ الجنان، ۱۳۳۸ق، ج۱، ص۲۰۳.
  15. نیز نک‍: ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۳، ص۳۰۵.
  16. رجوع کنید به: سید مرتضی، الشافی، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۲۹۸.
  17. ابن حجر، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۱۰، ص۳۷۳.
  18. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۸۲.
  19. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۲۲۵؛ طبری، ج۴، ص۴۶۱-۴۶۲، به روایت سیف بن عمر تمیمی؛ نیز نک‍: الامامه والسیاسه، ج۱، ص۶۵-۶۶
  20. طبری، ج۵، ص۷۸-۷۹
  21. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۳۸۲ق، ص۱۱۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۵؛ دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۷۹ق، ص۱۶۶.
  22. قس: یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۸؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۱۱-۳۱۲
  23. ابن عبدربّه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۴۶، ۳۴۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵، ص۳۲۹
  24. نگاه کنید به: دینوری، الاخبار الطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۰۵؛ طبری، ج۵، ص۷۶-۷۷
  25. نک‍: یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۰۵؛ طبری، ج۵، ص۱۴۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۱۶۹-۱۷۰؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۵۴-۳۵۵؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ۱۳۶۹ق، ص۱۵۰-۱۵۱.
  26. نگاه کنید به: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۱۶۹-۱۷۰؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۵۴-۳۵۵؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ۱۳۶۹ق، ص۱۵۰-۱۵۱.
  27. قس: ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۷
  28. همان، ج۲، ص۴۲۶
  29. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۵۰۸؛ طبری، ج۵، ص۱۵۰-۱۵۱؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۱۶
  30. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۴۰
  31. ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۳۴۹؛ ابن عساکر، ج۵، ص۳۲۷، ۳۲۹؛ نیز نک‍: ابن عدیم، بغیه الطلب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۳۱۵
  32. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۴۷
  33. بلاذری، انساب الاشراف، خطی، ج۲، ص۳۵۶؛ ابوالفرج، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۱۲، ۳۱۳.
  34. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص۸۲؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۰۲ق، ج۱۶، ص۵۳۵؛ قس: افندی، ریاض العلماء، ۱۴۰۱ق، ج۳، ص۲۷.
  35. ابوالاسود، ص۱۸۰-۱۸۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۵ق، ج۳، ص۶۸؛ یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۹؛ مقایسه کنید با روایت بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۷ق، ج۳، ص۲۲۱.
  36. نک: امین، اعیان‌الشیعه، ج۱۰، ص۳۴۳.
  37. نک: فاضل دربندی، اکسیرالعبادات، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۰.
  38. نک‍: ابوالاسود، ص۱۶۷-۱۶۸
  39. ابوالاسود، ص۱۶۴-۱۶۵؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۱۴-۳۱۵.
  40. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱، ص۱۱۰؛ نیز نک‍: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۳۶م، ج۵، ص۲۵۶، ۲۷۷.
  41. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۲۹۷، ۳۰۰
  42. نگاه کنید به: ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۱۶۶؛ بَحْشَل، تاریخ واسط، ۱۴۰۶ق، ص۱۱۵.
  43. سیرافی، اخبار النحویین و البصریین، ۱۴۰۶ق، ص۲۲؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۰۵ق، ج۱۲، ص۱۰.
  44. جاحظ، البخلاء، ۱۳۵۱ق، ج۱، ص۴۴؛ جاحظ، البرصان، ۱۴۰۱ق، ص۱۲۲، ص۲۷۹؛ جاحظ، البیان، ۱۳۵۱ق، ج۱، ص۲۵۸.
  45. بغدادی، اصول الدین، ۱۳۴۶ق، ص۳۱۶.
  46. نک‍: قاضی عبدالجبار، فرق و طبقات المعتزله، ۱۹۷۲م، ص۳۱؛ ابن مرتضی، طبقات المعتزله، ۱۳۸۰ق، ص۱۶.
  47. العسقلانی، الإصابة في تمييز الصحابة، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۴۵۵.
  48. برای نمونه رجوع کنید به: عسکری، اوائل، ج۱، ص۲۹۶-۲۹۷
  49. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۲۹۸.
  50. نگاه کنید به: لغوی، مراتب النحویین، ۱۳۷۵ق، ص۱۰-۱۱؛ سیرافی، اخبار النحویین و البصریین، ص۱۶؛ ابن انباری، نرهة الالباء، ۱۹۵۹م، ص۴-۵؛ قفطی، انباه الرواه، ۱۳۶۹ق، ص۵.
  51. قلقشندی، صبح الاعشی، ۱۳۸۳ق، ج۳، ص۱۵۷.
  52. نگاه گنید به فهرست الکتاب، ۱۴۰۳ق؛ ابن درید، جمهره اللغه، ۱۳۴۵ق، ج۱، ص۱۲۱، ۲۰۲؛ نک‍: راغب اصفهانی، محاظرات الادباء، ۱۹۶۱م، ج۳، ص۳۶۷؛ میدانی، مجمع الامثال، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۳۰۶.
  53. آذرنوش، ابوالاسود، ج۵، ص۱۹۰.
  54. بلاشر، III. ص۵۰۸. پلا، ص۱۴۸.
  55. آذرنوش، ابوالاسود، ج۵، ص۱۹۰.
  56. برای نمونه، نولدکه، ص۲۳۲-۲۴۰.
  57. آذرنوش، ابوالاسود، ج۵، ص۱۹۱.
  58. برای نمونه نگاه کنید به : جاحظ، البرصان، ۱۴۰۱ق، ص۱۲۲، ص۲۷۹؛ صدر، تأسیس الشیعه، ۱۳۵۴ق، ص۴۳-۴۶.
  59. برای نمونه نگاه کنید به: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۲، ص۳۲۳-۳۲۴، ۳۲۶.
  60. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۱، ص۵
  61. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ج۱۶، ص۳۷۶
  62. یغموری، نورالقبس، ۱۳۸۴ق، ص۸.
  63. طهرانی، سید محمدحسین، امام شناسی، ج ۱۸، ص۴۵۸و۴۵۹

یادداشت

  1. دهخدا در تعریف مُخَضرَم می‌نویسد: کسی که نصف عمرش در جاهلیت گذشته باشد و نصف در اسلام ، یا آنکه جاهلیت و اسلام را دریافته. دهخدا، لغت نامه ، ذیل مخضرم

منابع

  • آذرنوش، آذرتاش، ابوالاسود، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۲ش.
  • ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، قاهره، ۱۲۸۰ق.
  • همو، الکامل؛
  • ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نزهة الالباء، به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، ۱۹۵۹م.
  • ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، نجف، ۱۳۶۹ق.
  • ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، قاهره، ۱۳۲۸ق.
  • این حجر، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۷ق.
  • ابن درید، محمد بن حسن، جمهره اللغه، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۵ق.
  • ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
  • ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیه الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.
  • ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینه دمشق، نسخه خطی کتابخانه احمد ثالث استانبول، شم‍ ۲۸۸۷.
  • این قتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۳۸۸ق.
  • ابن ماکولا، علی بن هبه الله، الاکمال، حیدرآباد دکن، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
  • ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، به کوشش زوزانادیوالد ـ ویلتسر، بیروت، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۱م.
  • ابن هشام، السیره النبویه، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م؛
  • ابوالاسود دؤلی، دیوان، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م؛
  • لغوی، ابوالطیب عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
  • ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه.
  • ابوهلال عسکری، حسن بن عبدالله، الاوائل، دمشق، ۱۹۷۵م.
  • احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
  • افندی، عبدالله، ریاض العلماء، قم، ۱۴۰۱ق.
  • بحشل، اسلم بن سهل، تاریخ واسط، به کوشش کورکیس عواد، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
  • بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، اصول الدین، استانبول، ۱۳۴۶ق/۱۹۲۸م.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف(ج۲)، نسخه خطی کتابخانه عاشر افندی استانبول، شم‍ ۵۹۸.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف(ج۲)، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف(ج۳)، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م؛
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف(ج۵)، به کوشش گوبتین، بیت المقدس، ۱۹۳۶م.
  • بیهقی، ابراهیم بن محمد، المحاسن والمساوی، بیروت، دارصادر.
  • ثقفی، ابراهیم ابن محمد، الغارات، به کوشش عبدالزهرا حسینی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛
  • جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،
  • جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
  • جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
  • دجنی، فتحی عبدالفتاح، ابوالاسود الدؤلی. کویت، ۱۹۷۴م؛
  • دینوری، احمدبن داوود، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م؛
  • ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
  • راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاظرات الادباء، بیروت، ۱۹۶۱م.
  • زبیدی، محمد بن حسن، طبقات النحویین و اللغویین، قاهره، ۱۹۷۳م.
  • زریاب خویی، عباس، «ابوالاسود الدؤلی»، بزم آورد، تهران، ۱۳۶۸ش.
  • سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
  • سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، ۱۴۱۰ق.
  • سیرافی، حسین بن عبدالله، اخبار النحویین و البصریین، به کوشش فریتس کرنکو، بیروت، ۱۴۰۶ق.
  • صدر، حسن، تأسیس الشیعه، بغداد، ۱۳۵۴ق.
  • صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش وداد قاضی، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م؛
  • عسقلانی، احمد ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛
  • قاضی عبدالجبار، فرق و طبقات المعتزله، به کوشش علی سامی نشّار و عصام الدین محمد علی، قاهره، ۱۹۷۲م.
  • قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
  • قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛
  • مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
  • میدانی، احمد بن محمد، مجمع الامثال، به کوشش محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه.
  • نصربن مزاحم منقری، وقعه صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق.
  • واقدی، محمد بن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
  • یافعی، عبدالله، بن اسعد، مرآه الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۸ق.
  • یعقوبی، احمدبن اسحاق، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م؛
  • یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
  • Pellat, Ch, Le Milieu basrien et la formation de هahiz, Paris, 1953.
  • Nهldeke, Th.,»Uber den Dîwân des Abû Tâlib und den des Abû'l'aswad Addualf«, ZDMG, Leipzig, 1864, vol. XVIII;

پیوند به بیرون