حِلْم، فضیلتی اخلاقی که هم به انسان و هم به خدا نسبت داده شده است. این صفت در انسان، به معنای بردباری در رفتار با دیگران و نیز در مواجهه با ناگواریهای زندگی است و حلیم بودن خدا، تأخیر او در عقوبت گناهکاران است که از روی تفضل و با وجود توانایی بر کیفر آنها صورت میپذیرد.
آیات اخلاقی | |
---|---|
آیات افک • آیه اخوت • آیه اطعام • آیه نبأ • آیه نجوا • آیه مشیت • آیه بر • آیه اصلاح ذات بین • آیه ایثار | |
احادیث اخلاقی | |
حدیث قرب نوافل • حدیث مکارم اخلاق • حدیث معراج • حدیث جنود عقل و جهل | |
فضایل اخلاقی | |
تواضع • قناعت • سخاوت • کظم غیظ • اخلاص • خشیت • حلم • زهد • شجاعت • عفت • انصاف • اصلاح ذات البین • عیبپوشی | |
رذایل اخلاقی | |
تکبر • حرص • حسد • دروغ • غیبت • سخنچینی • تهمت • بخل • عاق والدین • حدیث نفس • عجب • عیبجویی • سمعه • قطع رحم • اشاعه فحشاء • کفران نعمت | |
اصطلاحات اخلاقی | |
جهاد نفس • نفس لوامه • نفس اماره • نفس مطمئنه • محاسبه • مراقبه • مشارطه • گناه • درس اخلاق • استدراج | |
عالمان اخلاق | |
ملامهدی نراقی • ملا احمد نراقی • میرزا جواد ملکی تبریزی • سید علی قاضی • سید رضا بهاءالدینی • سید عبدالحسین دستغیب • عبدالکریم حقشناس • عزیزالله خوشوقت • محمدتقی بهجت • علیاکبر مشکینی • حسین مظاهری • محمدرضا مهدوی کنی | |
منابع اخلاقی | |
قرآن • نهج البلاغه • مصباح الشریعة • مکارم الاخلاق • المحجة البیضاء • رساله لقاءالله (کتاب) • مجموعه وَرّام • جامع السعادات • معراج السعادة • المراقبات | |
امام علی(ع): ألحِلمُ وَ ألأناةَ تَوأمانِ یُنتِجُهُما عُلو الهِمَّةِ. (ترجمه: بردباری و وقار دو همزادند که از بلندی همّتزاده میشوند.)
بحارالانوار، بحارالانوار ج۶۸، ص۴۲.
بنابر احادیث شیعه، حلم موجب میانهروی انسان در امور و آرامشیافتن روان او میشود. از دیدگاه عارفان و صوفیان، حلم یکی از هفت صفت اصلی روح است؛ صفاتی که سرچشمه صفات دیگر است. حلم منشأ وقار، حیا و تحمل است.
در لغت و اصطلاح
امام علی(ع): إنْ لَمْ تَکُنْ حَلیما فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاّ أَوشَکَ أَنْ یکونَ مِنْهُمْ. (ترجمه: اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار؛ کماند کسانی که خود را همانند مردمی کنند و از جمله آنان نشوند.)
نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، ص ۳۹۶.
واژه حلم، از ریشه «ح ل م» معادل بردباری در زبان فارسی است.[۱] لغت شناسان، حلم را علاوه بر بردباری، به درنگ و تأمل، تأخیر در کیفر خطاکار، خویشتنداری از هیجان غضب و همچنین به عقل معنا کردهاند.[۲] مفهوم مخالف آن سبکسری، سبکمغزی (طَیش) و سَفَه (بیخردی) است.[۳]گفته شده عقل از معانی حقیقی حلم نیست، اما چون یکی از اسباب بروز حلم است، مجازاً حلم را عقل معنا کردهاند.[۴]
مفاهیم دیگری چون صبر، وَقار، عَفو، و کَظْمِ غَیظ (فروخوردن خشم)، معنایی نزدیک به حلم دارند، اما بعضی بین حلم و برخی مفاهیم یاد شده، تفاوتهایی ذکر کردهاند.[۵]
در قرآن
در قرآن کریم، واژه حلم بهکار نرفته است اما مشتقات آن پانزده بار آمده است.[۶] در قرآن، هم خدا و هم انسانها با صفت حلیم مدح شدهاند. در یازده آیه، این صفت به خدا نسبت داده شده و در بقیه آیات به پیامبران الهی، یعنی حضرت ابراهیم،[۷] حضرت اسماعیل[۸] و حضرت شُعَیب نسبت داده شده است.[۹] [یادداشت ۱]
مفسران حلیم بودن خدا را به تأخیر او در عقوبت گناهکاران تفسیر کردهاند، که از روی تفضل و با وجود توانایی بر کیفر ایشان، صورت میپذیرد.[۱۰] امام سجاد(ع) در این فراز از دعای ابوحمزه «وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِکَ» حلم الهی را عامل تأخیر انداختن کیفر او دانسته است. [۱۱]
صفت حلیم درباره حضرت ابراهیم ناظر بر شکیبایی و بردباری او در برابر نسبتهای ناروا و آزار و اذیت کافران است.[۱۲] به گفته مفسران، بشارت به حضرت ابراهیم، که صاحب فرزندی حلیم میشود،[۱۳] بدینمعناست که این فرزند به سنی میرسد که صفتِ حلم و وقار در او بروز و ظهور مییابد[۱۴] و همین صفت، باعث صبر او در مقابل امتحان دشوار الهی، یعنی فرمان ذبح،[۱۵] میگردد.[۱۶]
آیه ۸۷ سوره هود حاکی از آن است که کافران، این صفت را درباره حضرت شعیب به کار میبردهاند. برخی از لغویان و مفسران گفتهاند این سخن بر وجه کنایه و برای استهزای شعیب بهکار میرفته است و او را سفیه و جاهل خواندهاند.[۱۷] برخی دیگر، علاوه بر این قول، گفتهاند احتمال دارد این سخن به معنای واقعی به کار رفته باشد؛ بدینمعنی که کافران دعوت شعیب به توحید و رعایتِ عدل در داد و ستد و درست پیمانه کردن را مخالف حلیم و رشید بودن او دانستهاند.[۱۸]
مفهوم برخی آیات قرآن نیز ناظر بر انتساب حلم به خدا و انسانها است. مثلاً واژه «هَوْناً» را در آیه ۶۳ سوره فرقان، به حلم و وقار بندگان خدا (عِبادُ الرَّحمن) در برخورد با جاهلان تفسیر کردهاند.[۱۹] کظمِ غیظ نیز که تقریباً مترادف حلم است در آیات قرآن کریم از صفات مُتَّقین و مُحْسِنین دانسته شده است.[۲۰] همچنین عبارت «وَ لکِنْ یؤَخِّرُهُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی» در آیه ۶۱ سوره نحل بر حلم خدا در تأخیر عقوبتِ ظالمان دلالت دارد.[۲۱](ولكن بحلمه يؤخر هؤلاء الظلمة فلا يعاجلهم بالعقوبة)
از دیدگاه مردم عرب پیش از اسلام
حلم در میان مردم عرب پیش از اسلام نیز از فضائل مهم و یکی از اجزای هفتگانه مروت که نزد آنان جایگاهی مانند دین داشت محسوب میشد.[۲۲] یکی از صفات رئیس قبیله، همچنین یکی از شرایط لازم برای سیادت و قضاوت در میان مردم، حلم بود. کسی شایسته ریاست و سیادت بود که آزار و اذیتهای قومش را تحمل کند، از رفتارهای زشت و سفیهانه چشمپوشی کند و بهسرعت دچار خشم و غضب نشود. مَثَلِ «اُحلُم تَسُد» (حلم پیشه کن تا سیادت بیابی) حاکی از این امر است.[۲۳] در عین حال، گاهی حلم را نشانه ضعف میدانستند.[۲۴]
گولدتسیهر،[۲۵] و به پیروی از او ایزوتسو،[۲۶] با استناد به کاربرد دو واژه حلم و جهل در اشعار جاهلی و متون صدر اسلام، متضاد واقعی جهل را حلم دانستهاند نه علم. اگرچه علمگاه در تقابل با جهل قرار میگیرد، اما در این موارد، جهل در معنایی ثانوی بهکار رفته است. در واقع، نامیده شدن دوره پیش از بعثت پیامبر(ص)، به دوران جاهلیت، به معنای «عصر نادانی» نیست، بلکه مراد از آن، دورهای است که روحیه خشونت، بیرحمی، انتقامجویی و غرور قبیلهای حاکم بوده است.[۲۷]
باتوجه به این روحیه، دستیابی به حلم برای مشرکان عرب امری دشوار، و در صورت نیل بدان، حفظ آن برای مدت طولانی سخت بود، زیرا این فضیلت در میان آنان مبنای استوار و محکمی نداشت.[۲۸] پیامبر(ص) در معنای حلم تغییری اساسی ایجاد کرد و آن را بر شالودهای محکم، یعنی توحید، استوار ساخت. در اسلام مهمترین امری که در تقابل با جاهلیت است، رویگردانی از پرستش بتها، ستمگری و رفتارهای غیراخلاقی است. بدینترتیب، متضاد جهل، گستره معناییای بهوسعت دین مییابد.[۲۹]
در احادیث
امام علی(ع): لَیسَ الْحَلیمُ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ وَإِذا قَدَرَ انْتَقَمَ، إِنَّمَا الْحَلیمُ مَنْ إِذا قَدَرَ عَفا وَکانَ الْحِلْمُ غالِبا عَلی کلِّ أَمْرِهِ (ترجمه: کسی که چون ناتوان شود هجوم برد و چون قدرت یابد انتقام گیرد بردبار نیست، بلکه بردبار کسی است که قدرت داشته باشد اما گذشت کند و بردباری بر تمامی امور او غالب باشد.)
غرر الحکم، ج ۵، ص۹۱.
در احادیث نیز حلم به کظم غیظ و تسلط بر نفس معنا شده است[۳۰] و سَفَه و غَضَب مفاهیم متضاد حلم معرفی شدهاند.[۳۱]
حلم به چراغ خداوند تشبیه شده است که راه رسیدن به قرب الهی را برای دارنده آن روشن میسازد.[۳۲] همچنین از حلم به عنوان برترین عزت و بهترین یاور انسان یاد کردهاند[۳۳] و آن را در شمار اصول هفتگانه مراودات اجتماعی برشمردهاند.[۳۴] از این گذشته، حلم یکی از ده فضیلت اخلاقی برتر، که از خصایص رسولان الهی هستند، و نیز یکی از نشانههای امام بر حق است.[۳۵] ازاینروست که در احادیث، افراد به حلمورزی توصیه شدهاند[۳۶] و ایشان را ترغیب کردهاند که اگر واجد این خلقنیک نیستند، آن را از خداوند درخواست نمایند.[۳۷]
معصومین علیهمالسلام، با بیان ریشه حلم و لوازم و نتایج آن، به تبیین هرچه بیشتر ابعاد این موضوع پرداختهاند. به بیان علی علیهالسلام، حلم در بلند همتی، صبر و صَمْت (سکوت) ریشه دارد.[۳۸] اما تلاش در راه تخلق به خوی حلم، بدون معرفت پروردگار و اقرار به توحید وی، ره به جایی نخواهد برد.[۳۹] در همین باره، امام صادق علیهالسلام به بیان مواردی از موقعیتهایی که انسان باید در آنها حلم بورزد و سختی این کار را تحمل نماید اشاره کردهاند.[۴۰]
بنابر احادیث، حلم و کظم غیظ موجب میانهروی انسان در امور و آرامش یافتن روان او میشود.[۴۱] همچنین عیوب انسان را میپوشاند و جایگاه وی را در بین مردم و نیز در آخرت بالا میبرد.[۴۲]
در برخی احادیث به رابطه حلم و مفاهیمی چون عقل، علم و ایمان پرداخته شده است. حلم از نتایج عقل و علم[۴۳] و در عین حال از ارکان آن دو دانسته شده است.[۴۴] همچنین حلم از ارکان ایمان،[۴۵] از نشانههای زاهدان و اهل تقوا،[۴۶] یکی از ارکان عدل و از اوصاف لازم قاضی[۴۷] و یکی از شرایط عابدان است.[۴۸]
حلم در کتابهای اخلاقی
در متون اخلاقی، حلم و کظمغیظ از جمله فضائلی هستند که از فضیلت شجاعت (بهمعنای فرمانبرداری قوه «غضبیه» از عقل) ناشی میشوند.[۴۹] غزالی[۵۰] حلم را از نشانههای حسن خلق، به کمال رسیدن عقل و تسلط آن بر نیروی غضب میداند. به نظر نراقی[۵۱] نیز حلم، بعد از علم، شریفترین کمال انسانی است، بهگونهای که علم بدون آن سودی نخواهد بخشید.
اخلاقیون حلم را به سکون و آرامش نفس در برابر هیجانِ غضب معنا کردهاند، بهگونهای که انسان بهسرعت و بهسهولت غضبناک نشود.[۵۲] یحییبن عدی[۵۳] به این معنا جنبه عملی داده و حلم را به ترک انتقام به هنگامِ شدت یافتنِ غضب، با وجود قدرت بر عقوبت، معنا کرده است.
از دیگر شروط تحقق حلم این است که حلم باید از سوی انسان فَرادَست در برابر فرودست صورت پذیرد، زیرا خودداری فرودست از انتقام، با وجود قدرت، خوف نامیده میشود، نه حلم.[۵۴] به نظر راغب اصفهانی[۵۵] کمال این صفت وقتی است که انسان با قرارگرفتن در شرایط بروز غضب، اعضا و جوارح خود را از اعمالی که در واقع پاسخ مثبت به هیجان غضب است، بازدارد.
غزالی[۵۶] و نراقی،[۵۷] حلم را برتر از کظم غیظ دانستهاند؛ زیرا کظمغیظ از کسی سر میزند که هنوز به ملکه حلم دست نیافته و غضب توانایی آن را دارد که در وی بروز کند، اما او با تلاش در فروخوردنِ آن، سعی در مهارکردن غضب دارد.
حلم از دیدگاه عارفان و صوفیان
در بردباری حضرت علی(ع):
مولوی او به تیغ حلم چندین حلق راوا خرید از تیغ و چندین خلق راتیغ حلم از تیغ آهن تیزتربل ز صد لشکر ظفر انگیزتر
عارفان و صوفیان نیز کم و بیش مطالب یادشده را درباره معنای حلم و نیز فضیلت آن بیان کردهاند. آنها مبنای حلم خدا را در این دانستهاند که تعجیل بر کیفرِ خطاکار ناشی از ترس مجازاتکننده از گریز اوست و چون خدا از این ترس منزه است، پس در کیفر گناهکاران حلم میورزد و این امر البته اقتدار مطلق ذات وی را به اثبات میرساند.[۵۸]
بنابر اعتقاد آنان، حلم یکی از هفت صفت اصلی روح است که صفات دیگر از آنها ناشی میشوند، چنانکه حلم منشأ وقار، حیا و تحمل آزار و اذیت دیگران است.[۵۹]
آخرین مقامات سالکان، یعنی تسلیم و رضا، نیز از حلم نشئت میگیرند.[۶۰] حلم به همراه تواضع، سخا و حسن خلق موجب صعود به بالاترین درجات قرب الهی میشود، حتی اگر علم و عمل بندگان کم باشد.[۶۱]
بنابر نظر عبدالرزاق گیلانی،[۶۲] نقش و نتیجه اصلی حلم، واداشتن افراد به صفت رحمانی تأنّی و بازداشتن آنها از صفت شیطانی عجله است. این نتیجه چنان با اهمیت است که خود منشأ فواید بسیار دیگری خواهد شد، زیرا منشأ همه خطاهای زبانی و عملی انسان در عجله کردن است.
پانویس
- ↑ ابن فارس، ذیل واژه؛ بیهقی، ج ۱، ص ۳۴۰.
- ↑ رجوع کنید به خلیل بن احمد، ذیل واژه؛ ابن فارس، دیل واژه؛ عسکری، ص ۱۹۹ و ۲۰۰؛ راغب اصفهانی، ۱۳۳۲ش، ذیل واژه.
- ↑ ابن فارس، ص۱۹۹ و ۲۰۰؛ ابن منظور، ذیل واژه.
- ↑ راغب اصفهانی، ۱۳۳۲ش، ذیل واژه.
- ↑ رجوع کنید به عسکری، ص۷۴، ۱۹۷۲۰۰؛ غزالی، ج ۳، ص۱۷۵۱۷۷؛ فخررازی، ص۲۴۹؛ نراقی، ج ۱، ص۳۳۲۳۳۳
- ↑ رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل واژه
- ↑ رجوع کنید به توبه: ۱۱۴؛ هود: ۷۵
- ↑ رجوع کنید به صافّات: ۱۰۱
- ↑ رجوع کنید به هود: ۸۷
- ↑ رجوع کنید به طبری، ذیل بقره: ۲۲۵؛ طوسی، ذیل بقره: ۲۲۵، ۲۳۵؛ توبه: ۱۱۴
- ↑ مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه
- ↑ رجوع کنید به طبری، توبه: ۱۱۴؛ طوسی، ذیل هود: ۷۵؛ طبرسی، ذیل توبه: ۱۱۴
- ↑ رجوع کنید به صافّات: ۱۰۱
- ↑ رجوع کنید به طبری؛ طوسی؛ طبرسی، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به صافّات: ۱۰۲
- ↑ رجوع کنید به طباطبائی، ذیل صافّات: ۱۰۱
- ↑ رجوع کنید به طبری، ذیل آیه؛ ابنمنظور، ذیل واژه؛ طریحی، ص۴۹۶؛ زبیدی، ذیل واژه
- ↑ رجوع کنید به نحّاس، ج ۳، ص۳۷۴؛ طوسی؛ طبرسی، قرطبی، ذیل آیه؛ قس طباطبائی، ذیل آیه که فقط وجه اخیر را صحیح میداند
- ↑ رجوع کنید به طبری؛ طوسی، ذیل آیه
- ↑ رجوع کنید به آلعمران: ۱۳۳۱۳۴؛ طبری؛ طوسی، ذیل آیه
- ↑ طبری، جامع البیان عن تأویل القرآن، ج۱۷، ص۲۳۰.
- ↑ جوادعلی، ج ۴، ص۵۷۴
- ↑ همان، ج ۴، ص۳۴۴، ۳۵۰، ۳۵۲
- ↑ گولدتسیهر، ج ۱، ص۲۰۵
- ↑ گولدتسیهر، ج ۱، ص۲۰۲۲۰۸
- ↑ گولدتسیهر، ص۲۸۳۶
- ↑ همان، ج ۱، ص۲۰۳، ۲۰۶
- ↑ ایزوتسو، ص۳۱
- ↑ گولدتسیهر، ج ۱، ص۲۰۷
- ↑ رجوع کنید به ابنشعبه، ص۲۲۵
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج ۱، ص۲۱، ج ۸، ص۱۴۸
- ↑ رجوع کنید به مصباح الشریعة، ص۱۵۴
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج ۲، ص۱۱۲، ج ۸، ص۱۹
- ↑ مصباحالشریعة، ص۶
- ↑ کلینی، ج ۱، ص۲۰۰، ج ۲، ص۵۶
- ↑ رجوع کنید به ابنبابویه، ۱۴۱۷، ص۷۱۱
- ↑ کلینی، ج ۲، ص۵۶
- ↑ نهجالبلاغة، حکمت ۴۶۰؛ کلینی، ج ۸، ص۲۰
- ↑ رجوع کنید به مصباح الشریعة، ص۱۵۴
- ↑ رجوع کنید به همانجا
- ↑ رجوع کنید به کلینی، ج ۲، ص۵۱؛ مجلسی، ج ۷۵، ص۳۷۷۳۷۸
- ↑ نهجالبلاغة، حکمت ۴۲۴؛ کلینی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ابنماجه، ج ۲، ص۱۴۰۰
- ↑ ابنشعبه، ص۱۵
- ↑ ابنبابویه، ۱۴۱۷، ص۴۷۸؛ ابنشعبه، تحف العقول، ص۳۱۸
- ↑ کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص۴۲
- ↑ کلینی، کافی، ج ۲، ص۲۲۹؛ ابنبابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۲، ص۴۸۳
- ↑ کلینی، کافی،۱۴۰۷ق، ج ۲، ص۵۱؛ ابنشعبه، ص۱۳۵
- ↑ کلینی، ۱۴۰۷ق، ج ۲، ص۱۱۱
- ↑ رجوع کنید به راغب اصفهانی، ۱۳۷۳ش، ص۳۴۳؛ غزالی، ج ۳، ص۵۴
- ↑ غزالی، ج ۳، ص۷۰، ۱۷۶
- ↑ نراقی، ج ۱، ص۳۳۲
- ↑ رجوع کنید به مسکویه، ص۴۳؛ راغباصفهانی، ۱۳۷۳ش، ص۳۴۲؛ نراقی، همانجا
- ↑ یحییبن عدی، ص۱۲
- ↑ یحییبن عدی، همانجا
- ↑ ۱۳۷۳ش، ص۲۴۳
- ↑ غزالی، ج ۳، ص۱۷۶
- ↑ نراقی، ج ۱، ص۳۳۳
- ↑ سمعانی، ص۲۸۰؛ ابنعربی، ج ۴، ص۲۴۰؛ گیلانی، ج ۲، ص۳۲۰
- ↑ رجوع کنید به نجمرازی، ص۴۲
- ↑ گیلانی، همانجا
- ↑ غزالی، ج ۳، ص۵۲، به نقل از جُنَید بغدادی
- ↑ همانجا
یادداشت
منابع
- قرآن.
- نهجالبلاغة، چاپ شیخمحمد عبده، بیروت، بیتا.
- ابنبابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
- همو، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
- ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلیاللّه علیهم، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
- ابنعربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، بیتا.
- ابنفارس.
- ابنماجه، سنن ابنماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی،] قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴، چاپ افست، بیروت، بیتا.
- ابنمنظور.
- احمدبن علی بیهقی، تاجالمصادر، چاپ هادی عالمزاده، تهران ۱۳۶۶۱۳۷۵ش.
- جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
- خلیلبن احمد، کتابالعین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
- حسینبن محمد راغب اصفهانی، کتاب الذریعة الی مکارم الشریعة، چاپ ابویزید عجمی، قاهره، ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷، چاپ افست قم ۱۳۷۳ش.
- همو، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران، ۱۳۳۲ش.
- محمدبن محمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
- احمدبن منصور سمعانی، روحالارواح فی شرح اسماء الملک الفتّاح، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۸ش.
- طباطبائی.
- طبرسی.
- طبری، جامع.
- فخرالدینبن محمد طریحی، تفسیر غریبالقرآن الکریم، چاپ محمدکاظم طریحی، قم: زاهدی، بیتا.
- طوسی.
- حسنبن عبداللّه عسکری، معجمالفروق اللغویة، الحاوی لکتاب ابیهلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲.
- محمدبن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت: دارالندوة الجدیدة، بیتا.
- محمدبن عمر فخررازی، شرح اسماء اللّه الحسنی للرازی، و هو الکتاب المسمی لوامع البینات شرح اسماءاللّه تعالی و الصفات، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، قاهره ۱۳۹۶/۱۹۷۶، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ش.
- محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- عبدالرزاقبن محمدهاشم گیلانی، شرح فارسی مصباحالشریعه و مفتاحالحقیقه، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران ۱۳۴۳۱۳۴۴ش.
- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل القرآن، بی تا، بی نا، بی جا.
- مجلسی، محمد باقر، بیروت، موسسة الوفا، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق.
- محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قم ۱۳۸۰ش.
- احمدبن محمد مسکویه، تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت، ۱۳۹۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
- مصباحالشریعة، منسوب به امام جعفرصادق(ع)، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
- عبداللّهبن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
- احمدبن محمد نحاس، معانی القرآن الکریم، چاپ محمدعلی صابونی، مکه ۱۴۰۸۱۴۱۰.
- محمدمهدیبن ابیذر نراقی، جامعالسعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت، بیتا.
- یحییبن عدی، تهذیبالاخلاق، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق محمد دامادی، تهران ۱۳۶۵ش.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: دانشنامه جهان اسلام