اَبْدال اصطلاحی در عرفان اسلامی برای اشاره به جمعی از بندگان خاص خدا است که در میان اولیاء الهی جایگاهی ویژه دارند. بنابر روایات عرفانی، شمار ابدال، ثابت و معین است و هرگاه عمر یکی از آنان به پایان رسد، فرد دیگری از طبقۀ فروترِ اولیا جایگزین او می‌گردد. این که ابدال کدام گروه از اولیاء الهی است، مورد اختلاف است.

بیشتر روایات درباره ابدال، از اهل سنت نقل شده و این اصطلاح بیشتر نزد عرفا و صوفیان کاربرد دارد.

مفهوم‌شناسی

«ابدال» کلمه‌ای عربی و جمع بَدَل یا بِدْل، به لغت معنای جانشین و نیز به معنای کریم و شریف است.
دربارۀ وجه نام‌گذاری این گروه به ابدال، چند نظر در دست است.

بنابر برخی روایات شیعه، ابدال از آن رو که جانشینان انبیاء شمرده می‌شوند، ابدال نامیده شده‌اند.[۱] بعضی گفته‌اند که چون شمار ابدال ثابت است و به محض درگذشتِ یکی از آنان، فرد دیگری جانشین او می‌گردد، چنین نامیده شده‌اند.[۲]‌برخی معتقدن که چون آنان می‌توانند هنگام ضرورت صورتی مثالی و یا شخصی روحانی را عین صورت خودشان به گونه‌ای که هیچ کس شک نکند به عنوان بدل به جای بگذارند و جایگاه خود را ترک کنند، ابدال خوانده شده‌اند.[۳] ابن عربی تبدیل صفات مذمومه به صفات محموده را که از خصوصیات ابدال است به عنوان یکی از وجوه نام‌گذاری آنان ذکر می‌کند.[۴]. اصطلاح ابدال بیشتر در میان عرفا و صوفیه با الهام از روایات مورد استفاده قرار گرفته است. به نظر ابن خلدون پیدایش اعتقاد به قطب و ابدال در میان صوفیه، از اعتقاد شیعیان به امام و نقیبان ریشه گرفته است.[۵]. در میان صوفیانِ قلمرو امپراتوری عثمانی لفظ ابدال و بُدَلاء (جمع بدیل) به درویشان نیز اطلاق شده و به دنبال انحطاط طریقتهای صوفیانه در آن سرزمین، این دو کلمه در زبان ترکی استانبولی به صورت مفرد و به معنای ابله و ساده لوح به کار رفته است.

ابدال در روایات

روایات شیعی

در روایات و ادعیه شیعه این کلمه‌گاه بر اوصیاء حضرت محمد(ص) که خداوند آنان را بدل و جانشین انبیا قرار داده اطلاق شده است و‌گاه مراد از آن اصحاب خاص ائمه بوده است.[۶]

خالد بن هیثم فارسی گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: مردم گمان دارند که در روی زمین، گروهی به نام ابدال وجود دارند، آنها چه کسانی اند؟ حضرت در پاسخ فرمود: «راست گفته‌اند. منظور از ابدال، همان اوصیا و جانشینان هستند که خداوند پس از مرگ و رحلت هر پیامبری، آنها را بدل و جانشین او قرار می‌دهد».[۷]>

دعای‌ ام داوود

دعای ام‌داوود که از امام صادق(ع) نقل شده و یکی از اعمال مهم نیمه رجب است، دلالت دارد که ابدال غیر از امامان هستند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْأَبْدَالِ وَ الْأَوْتَادِ وَ السُّیاحِ وَ الْعُبَّادِ وَ الْمُخْلَصِینَ وَ الزُّهَّادِ وَ أَهْلِ الْجَدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ اخْصُصْ مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیتِهِ بِأَفْضَلِ صَلَوَاتِک».[۸]علامه مجلسی در بحارالانوار پس از نقل روایتی از امام رضا(ع) که ابدال را به امامان تفسیر کرده است در توضیح روایت می‌گوید در فرازی از دعای امام صادق(ع) در نیمه رجب آمده است «اللهم صل على الاوصيآء والسعداء والشهداء وأئمة الهدى ، اللهم صل على الابدال والاوتاد والسياح والعباد والمخلصين والزهاد وأهل الجد والاجتهاد » و از این عبارت مغایرت امامان با ابدال فهمیده می‌شود و البته ممکن است تعبیر به ابدال تأکید بر مقامات دیگر ائمه باشد واحتمال دارد که منظور از ابدال خواص از اصحاب امامان باشند.[۹] در برخی از روایات، عدّه‌ای از زنان جزو ابدال شمرده شده‌اند[۱۰] و یا اینکه گفته شده: هر کس چند ویژگی در او باشد، جزو ابدال شمرده خواهد شد و یا در پاسخ به اینکه ابدال از کجا به این مرتبه رسیده‌اند؟ گفته شده: به وسیله جود و سخاوت و نصیحت و خیرخواهی برای مسلمانان.[۱۱] که همه اینها دلالت بر این دارد که ابدال، کسانی غیر از معصومان می‌باشند.

ممکن است در حال حاضر ابدال بر خادمان و گروه سی نفره همراهان حضرت مهدی(ع) منطبق شود. چنانچه علامه مجلسی از امام باقر(ع) نقل می‌کند که فرمود:«لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ عُزْلَةٍ وَ لَا بُدَّ فِی عُزْلَتِهِ مِنْ قُوَّةٍ وَ مَا بِثَلَاثِینَ مِنْ وَحْشَة» صاحب عصر را غیبتی ناگزیر است و در آن غیبت، قدرت و قوّت برای او لازم است و در آن زمان، به وسیله سی نفر ازهمراهانش، از تنهایی بیرون می‌آید»[۱۲] که این تعداد، با تعداد ابدال مطابق است.

روایات اهل سنت

اهل سنّت نیز روایاتی نقل کرده‌اند که در آنها ویژگی‌هایی برای ابدال به دست داده‌اند. از امام علی(ع) نقل کرده‌اند که فرمود: ابدال، که شمارۀ آنان ۴۰ نفر است در شام هستند، هر‌گاه یکی از آنان وفات کند خداوند یک تن دیگر را جایگزین او می‌کند. خداوند به برکت وجود آنان باران بر زمین می‌باراند و به سبب آنان مسلمانان بر دشمنان پیروز می‌گردند و عذاب الهی از اهل شام برداشته می‌شود.[۱۳]

همچنین از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‌اند که فرمود: ابدالِ امّتِ من ۴۰ نفرند: ۲۲ نفر در شام و ۱۸ نفر در عراق هستند. هر‌گاه یکی از ابدال وفات کند، خداوند دیگری را جانشین او می‌سازد، و آنگاه که فرمان الهی برسد همه رحلت خواهند کرد و با رفتن آنان قیامت برپا خواهد شد.[۱۴] به موجب روایت دیگری ابدال این امّت ۳۰ نفر از قبیل حضرت ابراهیم(ع) خلیل الله‌اند.[۱۵] برحسب روایت دیگری، در میان خلق ۳۰۰ نفر هستند که قلبشان همچون قلب حضرت آدم(ع)، و ۴۰ نفر قلبشان مانند قلب حضرت موسی(ع) و ۷ نفر قلبشان مانند قلب حضرت ابراهیم(ع)، و ۵ نفر قلبشان به سان قلب جبرئیل و ۳ نفر قلبشان مانند قلب میکائیل و یک نفر که قلبش همچون قلب اسرافیل است.[۱۶]

تاج‌الدین خوارزمی روایت مربوط به ابدال را به این صورت از پیغمبر نقل می‌کند: در امت من همیشه ۴۰ کس بر خُلق ابراهیم(ع) باشند و اینان بُدَلا هستند، و ۷ کس بر خُلق موسی(ع) باشند و ایشان اوتادند، و ۳ کس بر خُلق عیسی(ع) باشند و ایشان خُلفایند، و یک کس بر خُلق من باشد و او قطب است.[۱۷]

سید محمد گیسودراز در مکتوب پانزدهم از مکتوبات موسوم به بحرالمعانی روایتی نقل می‌کند که به موجب آن لفظ ابدال به جمیع اولیایی که در طبقات ششگانه قرار دارند اطلاق شده است و ترتیب و تعداد و خصوصیات آنان بدین قرار است: ۱. یک نفر که قلب او مانند قلب اسرافیل است؛ ۲. سه نفر که قلبهایشان مثل قلب میکائیل است؛ ۳. شش نفر که قلبهایشان مثل قلب جبرئیل است؛ ۴. هفت نفر که قلبهایشان مثل قلب ابراهیم(ع) است؛ ۵. چهل نفر که قلبهایشان مثل قلب موسی(ع) است؛ ۶. سیصد نفر که قلبهایشان همچون قلب آدم(ع) است. هر‌گاه یکی از ابدال طبقۀ بالاتر وفات کند، یکی از ابدال طبقۀ فروتر جایگزین او می‌گردد، و اگر از ۳۰۰ ابدال یک نفر درگذرد، یکی از مسلمانان جانشین او می‌شود، و خداوند به وسیلۀ این ابدال بلا را از این امت دفع می‌کند.[۱۸]

برحسب روایت دیگری از اهل سنّت، وصول به مرتبۀ ابدال نه بر اثر کثرت نماز و روزه، بلکه به واسطۀ غنای نفس و سلامت صدر و خیرخواهی برای مسلمانان است.[۱۹] به موجب روایت دیگری، ویژگی اخلاقی ابدال آن است که کسانی را که به ایشان ظلم کرده‌اند عفو، و به کسانی که به آنان بدی کرده‌اند احسان، و در آنچه خداوند به آنان عطا کرده است، با دیگران مواسات می‌کنند.

ابدال در آثار عرفانی

دربارۀ صفات و تعداد و مرتبۀ ابدال در آثار عرفانی اختلاف نظر وجود دارد. حتی دربارۀ اینکه واژۀ ابدال به کدام طبقه از اولیا اطلاق می‌شود اختلاف کرده‌اند. در میان آثار نخستین صوفیان، موضوع ابدال و ویژگیهای آنان، در کتابهای چون قوت القلوب ابوطالب مکّی (۲/۷۸) و طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری (صص ۴۱۵، ۵۱۳، ۶۱۱) و کشف المحجوب هجویری (ص ۲۶۹) مطرح شده است، اما بیش از هر کس ابن عربی دربارۀ ابدال و خصوصیات آنان سخن گفته است و شارحان آثار او با اندک اختلافاتی به شرح و بسط سخنان او پرداخته‌اند. این مبحث در ۲ بخش «صفات و خصوصیات» و «مرتبه و تعدادِ» ابدال قابل بررسی است.

صفات و خصوصیات ابدال

صفات و خصوصیاتی که در آثار اولیه عرفانی برای ابدال به چشم می‌خورد، با آنچه در این باره در آثار ابن عربی و پیروان او آمده است، تفاوت عمده دارد. ابوطالب مکّی[۲۰] پس از ذکر روایتی از طریق اهل بیت دربارۀ اهمیت صبر و رضا، یادآور می‌شود که رضا از حق و رحمت نسبت به خلق و سلامت قلب و ناصح مسلمین بودن و سخاوت نفس، مقام ابدال در میان صدّیقین است.

از دیدگاه خواجه عبدالله انصاری

خواجه عبدالله انصاری،[۲۱] کرامات را خاص ابدال و زهّاد می‌داند، زیرا اظهار کرامات می‌تواند موجب مکر و غرور شود و این ابدال هستند که از مکر و غرور آن ایمنند. وی همچنین احتراز از کشتن جانوران را از خصوصیات ابدال به‌شمار می‌آورد.

از دیدگاه هجویری

هجویری پس از ذکر طبقات اولیا که ابدال از آن جمله‌اند، یادآور می‌شود که خصوصیت آنان این است که یکدیگر را می‌شناسند و در امور محتاج به اذن یکدیگرند.[۲۲]

از دیدگاه ابن عربی

ابن عربی می‌نویسد: هر یک از ابدال منسوب به یکی از انبیاست که فیوضات معنوی را از قلب آن پیامبر(ص) دریافت می‌کند. خداوند اقلیم‌های هفتگانه را به وسیله آنان حفظ می‌کند و نظر و توجه روحانیان هفت آسمان نیز به سوی آنان است. آنان به اسرار و امور مربوط به حرکات و نزول کواکب در منازل تقدیر شده آگاه و دانا هستند. نام هر یک از آنان یکی از اسماء الهی است. در مقابل هر یک از اسماء الهی، یک نفر از ابدال قرار دارد که به واسطۀ اسماءِ مزبور، حق تعالی به سوی آنان نظر می‌کند.[۲۳]

همو به نقل از عبدالمجید بن سلمه که توفیق زیارت یکی از ابدال موسوم به معاذ بن اشرس را یافته است، یادآور می‌شود که ابدال به سبب رعایت صَمْت و سَهَر و جوع و عزلت به این مقام رسیده‌اند. ابن عربی از دستۀ دیگری از ابدال به نام رجبیون نیز سخن می‌گوید[۲۴] و شاه نعمت الله ولی به نقل از او احوال آنان را چنین وصف می‌کند: ایشان هر سال از آغاز رجب تا پایان آن ماه در حال حضور به سر می‌برند. روز اول ماه رجب حال ایشان قائم به عظمت الهی است چنانکه گویی طبقات آسمانها را بر سرِ ایشان نهاده‌اند و تا صبح صادق روز دوم حال ایشان بر این منوال است. روز دوم تخفیفی حاصل می‌شود و روز سوم چون آفتاب طلوع کند بر مغیبات آگاه و به تشریف مکشوفات و تجلّیات مشرّف می‌گردند.[۲۵]

از دیدگاه عزیزالدین نَسَفی

عزیزالدّین نسفی در وصف اولیاء خدا، که تعداد آنان معین است و ابدال نیز خوانده می‌شوند می‌گوید: ایشان دانا و مقرّب و صاحب کرامت و صاحب همت و صاحب قدرت و مستجاب الدّعوه‌اند. کرامت و قدر ایشان چنان است که خاک و آب و هوا و آتش و صحرا و کوه مانع نظر ایشان نمی‌شود.[۲۶] سید حیدر آملی نیز همان وصفی را از ابدال به دست می‌دهد که قبلاً ابن عربی مطرح کرده بود.[۲۷]

مرتبه و تعداد ابدال

درباره تعداد و مرتبه ابدال نیز اختلاف وجود دارد. ابن عربی‌ گاه از ۷ نفر و‌گاه از ۴۰ نفر و‌گاه از ۱۲ نفر به عنوان ابدال یاد می‌کند.[۲۸] شیخ سعدالدین حموئی معتقد بود نام «ولی» جز بر امامان دوازده‌گانه که آخرین آنان حضرت مهدی(ع) است، قابل اطلاق نبوده و سایر بزرگان اهل معرفت و سلوک را باید ابدال خواند.[۲۹]

از دیدگاه ابن عربی

ابن عربی از ابدال هفتگانه و چهل گانه سخن رانده است، گر چه به گفتۀ او‌ گاه نقباء دوازده‌گانه را نیز ابدال خوانده‌اند. تأکید ابن عربی بیش‌تر بر ابدال هفتگانه است و معتقد است که آنان به ترتیب بر قدم حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع)، هارون(ع)، ادریس(ع)، حضرت یوسف(ع)، حضرت عیسی(ع) و حضرت آدم(ع) قرار دارند و اسامی آنان عبارت است از عبدالحی، عبدالعلیم، عبدالودود، عبدالقادر، عبدالشّکور، عبدالسّمیع، عبدالبصیر.[۳۰] وی هم‌چنین ادعا کرده است که ابدال هفتگانه را در مسجدالحرام کنار حطیم دیده است. [۳۱]

مرتبۀ ابدال بعد از مراتب قطب و امامان و اوتاد قرار دارد، اما‌ گاه ابدال شامل قطب، امامان و اوتاد نیز می‌باشد.

از دیدگاه شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی‌ گاه واژۀ ابدال را به صورت واژه‌ای عام و قابل اطلاق بر تمام طبقات اولیا به کار می‌برد و‌گاه فقط طبقۀ خاصی را به این نام می‌خواند.=(رساله‌ها، ج۱/صص۱۵۵-۱۴۹)= صرف نظر از کاربرد این واژه به صورت عام و برای تمام طبقات اولیا، تقریباً در تمام آثار عرفانی تعداد ابدال را ۷ نفر یا ۴۰ نفر ذکر کرده‌اند.

از دیدگاه هجویری

هجویری تعداد ابدال را ۴۰ نفر می‌داند و در سلسلۀ مراتب اولیا، آنان را در مرتبۀ پنجم می‌نشاند. سلسلۀ مزبور به این صورت است: قطب یاغوث (۱ نفر)، نقباء (۳ نفر)، اوتاد (۴ نفر)، ابرار (۷ نفر)، ابدال (۴۰ نفر)، اخیار (۳۰۰ نفر).[۳۲]

از دیدگاه عبدالرحمان جامی

عبدالرحمان جامی نیز همان بیان هجویری را دربارۀ خصوصیات و تعداد و مرتبۀ ابدال تکرار کرده است.[۳۳]

از دیدگاه عزیزالدین نسفی

عزیزالدین نسفی لفظ ابدال را واژه‌ای عام برای تمام طبقات اولیا دانسته و لذا واژۀ اولیا را به جای ابدال به کار برده است.[۳۴] او مجموع اولیاء خدا یا ابدال را در هر زمان ۳۵۶ نفر می‌داند و آنها را به ۶ طبقه تقسیم می‌کند: ۱. سیصد تنان، ۲. چهل تنان، ۳. هفت تنان، ۴. پنج تنان، ۵. سه تنان، ۶. قطب، و سپس یادآور می‌شود که چون آخر الزمان فرا رسد بر سیصد تنان کسی افزوده نشود تا آنکه تماماٌ از جهان رحلت کنند. آنگاه از چهل تنان و هفت تنان و پنج تنان و سه تنان به ترتیب کاسته شود تا کسی از آنها باقی نماند و قطب تنها شود، و چون قطب از عالم رخت بربندد، عالم برافتد[۳۵].

از دیدگاه سید حیدر آملی

سید حیدر آملی در المقدمات ۳ نوع طبقه بندی از مراتب اولیا به دست داده که در هر ۳ نوع تعداد ابدال ۷ نفر است، اما مرتبۀ آنان متفاوت است. در طبقه بندی اول، ابدال بعد از قطب، در مرتبۀ دوم قرار دارند و دارای مقامی بالاتر از رجال الغیب و صلحا هستند. در طبقه بندی دوم، ابدال پس از قطب و غوث و افراد، در مرتبۀ چهارم واقع شده‌اند. در طبقه بندی سوم، ابدال پس از قطب الاقطاب، که مقام پیغمبر اکرم(ص) و ائمّۀ هدی(ع) است، و نیز قطب یا غوث و امامان و اوتاد، در مرتبۀ پنجم قرار دارند.

او ضمن برشمردن طبقات مختلف اولیا این نکته را نیز یادآور می‌شود که‌گاه از ائمه معصومین(ع) تعبیر به اقطاب و ابدال می‌شود، و ظاهراً این معنا مقتبس از روایات شیعه است. همچنین او به این نکته اشاره دارد که‌گاه مقصود از ابدال هفتگانه، اوتاد چهارگانه و دو امام و قطب است.[۳۶] همچنین از قول شیخ سعدالدین حموئی طبقه بندی جدیدی را نقل می‌کند که در آن تعداد ابدال ۷ نفر بوده و بعد از قطب و «غوث و امامین» و اوتاد و اشباح در مرتبۀ پنجم از طبقات هفتگانۀ اولیا قرار دارند و عدد اولیا در مجموع طبقات مذکور منحصر به ۳۶۰نفر است.[۳۷]

شاه نعمت الله ولی نیز طبقه بندی‌های متفاوتی از اولیا به دست می‌دهد که در آنها لفظ ابدال‌گاه به طور خاص و‌گاه به طور عام مورد استفاده واقع شده است. در طبقه بندی اول، ابدال هفتگانه بعد از اقطاب دوازده گانه در مرتبۀ دوم، و ابدال چهل گانه در مرتبۀ چهارم و ۳۰۰ ابدال در مرتبۀ ششم قرار دارند. در طبقه بندی دوم، پس از قطب الاقطاب، ۳ ابدال، ۵ ابدال، ۷ ابدال، ۴۰ ابدال و ۳۰۰ ابدال قرار گرفته‌اند، طبقه بندی سوم نیز مشابه طبقه بندی دوم است، جز آنکه میان مقام قطب الاقطاب و ۳ ابدال، مقام یک نفر از اولیا واقع است.[۳۸]

ریشه اختلاف آراء

چنین به نظر می‌رسد که تشتّت طبقه بندی اولیا در آثار متأخر مثل آثار سید حیدر آملی و شاه نعمت الله ولی، و تفاوت جایگاه و مرتبۀ ابدال، بی‌ارتباط با ابهام و تشتّتی نباشد که در این زمینه در فتوحات مکیه ابن عربی به چشم می‌خورد. وی پس از ذکر ابدال هفتگانه از رجبیون یا ابدال چهل گانه سخن می‌گوید و اشاره‌ای نیز به قول برخی از بزرگان دربارۀ ابدال دوازده گانه دارد، سپس به ذکر ویژگیهای ۳۰۰ تن از اولیا می‌پردازد، آنگاه موضوع طبقات رجال عالم انفاس را مطرح می‌سازد، ولی روشن نمی‌کند بین طبقات رجال عالم انفاس و رجالی که قبلاً برشمرده است چه رابطه‌ای وجود دارد.[۳۹]

پانویس

  1. قمی، ۱/۶۴.
  2. آملی، ۲۷۶؛ ابن اثیر، ۱/۱۰۷.
  3. آملی، ۲۷۶؛ ابن عربی، الفتوحات المکیه، الناشر موسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ج۲، ص۷.
  4. الفتوحات المکّیه، ۱/۱۶۰.
  5. تاریخ ابن خلدون ۱/۶۳۱.
  6. قمی، ۱/۶۴.
  7. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۷، ص۴۸؛ سفینةالبحار، ج۱، ص۶۴.
  8. مفاتیح الجنان، ص۲۶۴.
  9. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۷، ص۴۸.
  10. فردوس الأخبار، ج۱، ص۱۱۹.
  11. المعجم الکبی، ج۱۰، ص۲۲۴.
  12. مجلسی، بحارالانوار،۱۴۰۳ق، ج۵۲، ص۱۵۳.
  13. ابن عساکر، ۱/۶۰؛ ابن اثیر، ۱۰۷؛ ابن حنبل، ۱۱۲.
  14. ابن عساکر، ۱/۶۰.
  15. ابن عساکر، ۱/۶۰-۶۱.
  16. ابن عساکر، ۱/۶۳.
  17. شرح فصوص الحکم،ص ۳۳.
  18. انواریه هروی، ص۱۴-۱۵.
  19. ابن عساکر، ۱/۶۰.
  20. قوت القلوب، ج۲/ص۷۸.
  21. طبقات الصوفیه، ص۴۱۵، ۵۱۳، ۶۱۱.
  22. کشف المحجوب، ص۲۶۹.
  23. الفتوحات المکّیه، ج۲/ص۷۹.
  24. الفتوحات المکیه، ج۲/ص۷.
  25. الفتوحات المکّیه،، ص۱۵۰-۱۵۱.
  26. الانسان الکامل،ص ۳۱۸.
  27. المقدمات،، ص۱۵۹-۱۶۰، ۱۶۴، ۲۶۴-۲۶۶.
  28. الفتوحات المکّیه، ج۲، صص۱۶-۵.
  29. نسفی، ۳۲۰-۳۲۲.
  30. الفتوحات المکیه، ج۲/ص۷.
  31. ابن عربی، الفتوحات المکیه، الناشرموسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ج۲، ص۷.
  32. کشف المحجوب، ص۲۶۹.
  33. نفحات الانس، صص۲۰ – ۲۱.
  34. الانسان الکامل،ص ۳۲۲.
  35. الانسان الکامل، ص۳۱۷.
  36. المقدمات،ص ۲۷۶.
  37. المقدمات، ص۲۷۷.
  38. رساله‌ها، ج۱/صص۱۵۵-۱۴۹.
  39. ابن عربی، الـفتوحات المکیة، الناشرموسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ج۲، ص۷.

منابع

  • آملی، سید حیدر، المقدمات من کتاب نصّ النصوص فی شرح فصوص الحکم، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۵۳ش.
  • ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه، به کوشش طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قاهره، ۱۹۶۳م.
  • ابن حنبل، احمد، المسند، بیروت، دارالفکر
  • ابن خلدون، مقدمة ابن خلدون، ترجمة محمد پروین گنابادی، تهران، ۱۳۵۲ش.
  • ابن عربی، محیی الدین، الفتوحات المکّیه، بیروت دار صادر.
  • ابن عربی، محد بن علی، الناشرموسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، بی تا، بی جا.
  • ابن عساکر، علی بن حسن، التاریخ الکبیر، دمشق، ۱۳۲۹ق.
  • انصاری، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، به کوشش محمد سرور مولائیف تهران، ۱۳۶۲ش.
  • جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۷۷ش.
  • خوارزمی، تاج الدین، شرح فصوص الحکم، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
  • شاه نعمت الله ولی، نورالدین، رساله‌ها، به کوشش جواد نور بخش، تهران، ۱۳۵۵ش.
  • قمی، عباس، سفینه البحار، نجف، ۱۳۵۲-۱۳۵۵ق.
  • مکّی، محمدبن علی، قوت القلوب، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۱م.
  • نسفی، عزیزالدین، الانسان الکامل، به کوشش ماریژان موله، تهران، ۱۳۶۲ش.
  • هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، به کوشش و. آ. ژوکوفسکی، لنینگراد، ۱۹۲۶م.
  • هروی، نظام الدین احمد، انواریه، به کوشش حسین ضیائی، تهران، ۱۳۵۸ش.

پیوند به بیرون