عُجْبْ از رذایل اخلاقی، به معنای خشنودی از اعمال نیک خود و بزرگ شمردن آنها، در صورتی که آنها را از جانب خود بداند نه از جانب خدا. در علم اخلاق از اموری همچون قدرت، زیبایی، نسب و کثرت فرزند به عنوان اسباب عجب یاد شده و تباه شدن اعمال نیک، تکبر و فساد عقل از پیامدهای آن شمرده شده است.
آیات اخلاقی | |
---|---|
آیات افک • آیه اخوت • آیه اطعام • آیه نبأ • آیه نجوا • آیه مشیت • آیه بر • آیه اصلاح ذات بین • آیه ایثار | |
احادیث اخلاقی | |
حدیث قرب نوافل • حدیث مکارم اخلاق • حدیث معراج • حدیث جنود عقل و جهل | |
فضایل اخلاقی | |
تواضع • قناعت • سخاوت • کظم غیظ • اخلاص • خشیت • حلم • زهد • شجاعت • عفت • انصاف • اصلاح ذات البین • عیبپوشی | |
رذایل اخلاقی | |
تکبر • حرص • حسد • دروغ • غیبت • سخنچینی • تهمت • بخل • عاق والدین • حدیث نفس • عجب • عیبجویی • سمعه • قطع رحم • اشاعه فحشاء • کفران نعمت | |
اصطلاحات اخلاقی | |
جهاد نفس • نفس لوامه • نفس اماره • نفس مطمئنه • محاسبه • مراقبه • مشارطه • گناه • درس اخلاق • استدراج | |
عالمان اخلاق | |
ملامهدی نراقی • ملا احمد نراقی • میرزا جواد ملکی تبریزی • سید علی قاضی • سید رضا بهاءالدینی • سید عبدالحسین دستغیب • عبدالکریم حقشناس • عزیزالله خوشوقت • محمدتقی بهجت • علیاکبر مشکینی • حسین مظاهری • محمدرضا مهدوی کنی | |
منابع اخلاقی | |
قرآن • نهج البلاغه • مصباح الشریعة • مکارم الاخلاق • المحجة البیضاء • رساله لقاءالله (کتاب) • مجموعه وَرّام • جامع السعادات • معراج السعادة • المراقبات | |
عالمان اخلاق، عجب را ناشی از جهل میدانند و معتقدند با آگاهی و معرفت درمان میشود. همچنین بر این باورند که این رذیله اخلاقی را باید از طریق اسباب و ریشههای آن درمان کرد.
مفهوم
عجب به معنای بزرگ شمردن و خشنود شدن از اعمال نیک خود است به شرط آن که نسبتشان را به خدا فراموش کند، آنها را از جانب خود بداند و از تباهشدن آنها نترسد.[۱][یادداشت ۱] البته ملا احمد نراقی عجب را خودبزرگبینی و ناشی از پنداشتن کمالی در خود میداند.[۲]
نسبت با تکبر و اِدلال
عجب معنایی نزدیک با تکبر دارد با این تفاوت که در شکلگیری عجب، انسان خود را با دیگران مقایسه نمیکند ولی در تکبر، انسان خود را از دیگران برتر و بالاتر میداند.[۳]
در تفاوت میان عجب و اِدلال گفته شده که عجب بزرگ شمردن عمل و منت گذاردن بر خدا به واسطه انجام برخی اعمال و عبادات است، اما در ادلال علاوه بر آنها، انسان خود را مستحق حقی هم میداند که با وجود آن، خوف و ترسی ندارد.[۴]
اسباب
عالمان اخلاق اسباب و انگیزههای مختلفی برای عجب بیان کردهاند. فیض کاشانی در المحجة البیضاء، جمال و زیبایی، قدرت و توانایی، زیرکی و عقل، نسب و خاندان، انتساب به سلاطین و قدرتمندان، کثرت فرزندان، مال و ثروت و فکر و اندیشه را از اسباب عجب شمرده است.[۵] آنان همچنین آیات «وَ یوْمَ حُنَین اذْ اعْجَبَتْکمْ کثْرتُکمْ» «و [نيز] در روز «حنين»؛ آن هنگام كه شمار زيادتان شما را به شگفت آورده بود.»[۶] آیه ۲ سوره حشر و آیه ۱۰۴ سوره کهف را با عجب مرتبط دانستهاند.[۷] نراقی گفته است که عجب در عبادات با فلسفه آنها که اظهار ذلت و خواری در برابر خداست، منافات دارد.[۸]
پیامدها
در روایات آثار و پیامدهایی برای عجب بیان شده است؛
- تباه کردن اعمال نیک؛ از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که عجب اعمال ۷۰ ساله انسان را از بین میبرد.[۹] همچنین بر پایه روایتی که از امام صادق نقل شده دو نفر فاسق و عابد وارد مسجد شدند اما هنگامی که از مسجد بیرون میآمدند، فرد فاسق، عابد و عابد فاسق شده بود زیرا عابد در مسجد دچار عجب شده بود و به عبادت خود مینازید، اما فاسق در فکر توبه بود و استغفار میکرد.[۱۰]
- تکبر؛ عجب را از اسباب و منشا تکبر دانستهاند.[۱۱]
- از یاد بردن و یا کوچک شمردن گناهان.
- بزرگ شمردن اعمال، عبادات و منت گذاشتن بر خدا.[۱۲]
در روایات، فساد عقل[۱۳] و خرد[۱۴]، هلاکت[۱۵] و تنهایی[۱۶] از پیامدهای عجب دانسته شده، همچنین عجب، مانعی برای دانشافزایی[۱۷] و رسیدن به کمالات[۱۸] معرفی شده است.
بر پایه روایتی که در نهج البلاغه آمده، گناهی که انسان را ناراحت کند یا او را وادار به عذرخواهی کند از کار نیکی که او را به عجب درآورد، بهتر است.[۱۹]
سخن عیسی بن مریم در باره رابطه حماقت و عُجب:
من بيماران را مداوا كردم و به اذن خداوند شفايشان دادم. كور مادر زاد و پيس را به اذن خدا بهبود بخشيدم، مردگان را معالجه نمودم و به اذن خدا زندهشان كردم و در صدد معالجه احمق برآمدم ، اما نتوانستم او را اصلاح گردانم! عرض شد: اى روح اللّه ! احمق كيست؟ فرمود: خودرأىِ خودپسند؛ كسى كه همه فضايل را براى خودش قائل است و عيبى در خود نمى بيند و هر چه حق و حقوق است براى خودش مىداند و براى ديگران نسبت به خود، حقى قائل نيست. اين همان احمق است كه براى درمان او راهِ چارهاى وجود ندارد.*
*منبع: ری شهری، میزان الحکمه، ۱۳۸۵ش، ج۷، ص۴۲
درمان
فیض کاشانی عجب را بیماریای میداند که علت آن جهل و نادانی است و از آنجا که وی هر مرضی را با ضد آن قابل درمان میداند، معتقد است که عجب نیز با آگاهی و معرفت درمان میشود.[۲۰] فیض و برخی دیگر از عالمان اخلاقی بر این باورند که برای درمان عجب، باید به اسباب و ریشههای آن توجه کرد؛ اگر سبب عجب یکی از نعمتهای خدا مانند زیبایی، قدرت و کثرت اولاد است، انسان به این نکته توجه کند که خدایی که این نعمتها را به او داده در یک چشم بههم زدن میتواند آنها را از او بگیرد همچنین از کسانی که در طول تاریخ این نعمتها را داشتهاند، و از آنها در راه صحیح استفاده نکردهاند، عبرت بگیرد. به عنوان نمونه درمان عجبی که سبب آن قدرت و توانایی است، توجه به بزرگی قدرت الهی و نیز توجه به مراحل آفرینش انسان است که از چه چیزی خلق شده است. همچنین اگر عجب او ناشی از فکر و اندیشه است علاج آن به این است که همیشه نظریات خود را متهم کند مگر اینکه دلیل قطعی از قرآن یا روایات بر صحت آن گواهی دهد همچنین آن را بر افراد صاحبنظر عرضه کند.[۲۱]
بر پایه وصیتی از امام باقر(ع) به جابر بن یزید جعفی، با شناخت نفس باید راه عجب را بست «وسُدَّ سبيلَ العُجب بمعرفة النفس».[۲۲]
جستار وابسته
پانویس
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ج۶، ص۲۷۶.
- ↑ نراقی، معراج السعاده، ۱۳۷۸ش، صفت چهاردهم عجب و خودبزرگبینی و مذمت آن.
- ↑ نک: ابن قدامه مقدسی، مختصر منهاج القاصدین، ۱۳۹۸ق، ص۲۲۷-۲۲۸: به نقل از دانشنامه جهان اسلام مدخل: تکبر.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ج۶، ص۲۷۶.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ۲۸۲-۲۸۷
- ↑ سوره توبه، آیه۲۵.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ج۶، ص۲۳۶.
- ↑ نراقی، جامع السعادات، ۱۳۸۳ق، ج۱، ص۳۳۳.
- ↑ پاینده، نهجالفصاحه، ۱۳۸۲ش، ص۲۸۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۳۱۴.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ص۲۷۵؛ نراقی، جامع السعادات، ۱۳۸۳ق، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ >فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ص۲۷۵؛ نراقی، جامع السعادات، ۱۳۸۳ق، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ تمیمی آمدی، غررالحکم، ۱۴۱۰ق، ص۳۸۸.
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۳۶۳ق، ص۷۴؛ نهج البلاغه، ۱۴۱۴ق، ص۳۹۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۳۱۳.
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۳۶۳ق، ص۶.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار،۱۴۰۳ق، ج۶۹، ص۱۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، ۱۴۱۴ق، ص۸۱۷.
- ↑ نهج البلاغه، ۱۴۱۴ق، ص۴۷۷.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ص۲۷۷.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ص۲۸۲-۲۸۹؛ نراقی، جامع السعادات، ۱۳۸۳ق، ج۱، ص۳۲۶-۳۴۴.
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ۱۳۶۳ق، ص۲۸۵.
یادداشت
- ↑ اگر کسی از اعمال خود خشنود شود اما آنها را نعمتی از جانب خدا بداند و از تباه شدن آنها در هراس باشد، این عجب نیست. فیض کاشانی، المحجة البیضاء، موسسة النشر الاسلامی، ج۶، ص۲۷۶.
منابع
- ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۳ق.
- ابنقدامه مقدسی، مختصر منهاج القاصدین، دمشق، چاپ شعیب و عبدالقادر ارنؤوط، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
- پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران، دانش، ۱۳۸۲ش.
- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و درر الکلم، تصحیح: مهدی رجائی، قم، دارالکتب الاسلامی، ۱۴۱۰ق.
- ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ۱۳۸۵ش.
- فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تصحیح: علیاکبر غفاری، قم، موسسة النشر الاسلامی، بیتا.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- نراقی، احمد، معراج السعادت، قم، انتشارات هجرت، ۱۳۷۸ش.
- نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات، قم، مؤسسه مطبوعاتی ایرانیان، ۱۹۶۳م/۱۳۸۳ق.
- نهج البلاغه، تصحیح: صبحی صالح، قم، هجرت، ۱۴۱۴ق.