غزوه خندق

مقاله متوسط
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ارزیابی نشده
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از جنگ احزاب)
غزوه خندق
محل استقرار مسلمانان، مشرکان و بنی‌قریظه در جنگ خندق
محل استقرار مسلمانان، مشرکان و بنی‌قریظه در جنگ خندق
زمان۱۰ شوال سال پنجم هجری
مکانمدینه
مختصات۱۴۰۰ متری شمال غربی مسجد نبوی
نتیجهپیروزی مسلمانان
علت جنگتوطئه بنی نضیر
جنگندگان
طرفین جنگمسلمانان با سپاهی متشکل از ۳هزار نفر
کفار قریش با سپاهی متشکل از ۱۰هزار نفر
فرماندهان
فرماندهان جنگحضرت محمد(ص)
ابوسفیان
تلفات
خساراتشهادت ۶ تن از مسلمانان
کشته‌شدن ۸ نفر


غزوه خندق یا غزوه احزاب از غزوات پیامبر که در سال پنجم هجری قمری رخ داد. این جنگ با توطئه قبیله بنی نضیر آغاز شد و قریش با تمام متحدان خود برای ریشه‌کن کردن اسلام همداستان شدند. برای مقابله با مشرکان به پیشنهاد سلمان فارسی، مسلمانان در اطراف مدینه خندق حفر کردند. این جنگ با پیروزی مسلمانان به پایان رسید و مشرکان عقب نشینی کردند.

در این جنگ حضرت علی(ع)، عمرو بن عبدود را به هلاکت رساند.

نام دیگر این نبرد

این جنگ به احزاب نیز معروف است.[۱] زیرا قبیله قریش با متحدانش از دیگر قبایل کفار عرب و یهود، برای ریشه‌کن کردن اسلام بر ضد پیامبر(ص) و مسلمانان همداستان شدند.[۲]


تاریخ وقوع

اغلب مورخان، وقوع این جنگ را سال پنجم هجری نوشته‌اند.[۳] در بعضی منابع، ماه شوال[۴] و در بعضی دیگر ذیقعده ذکر شده است.[۵] روایتی نیز حاکی از آن است که پیامبر(ص) پنج شنبه ۱۰ شوال عازم این جنگ شد و آن را شنبه ۱ ذی‌القعده به پایان رساند.[۶]

علت آغاز جنگ

وقتی پیامبر(ص) بنی نضیر را، به دلیل خیانت، از سرزمینشان اخراج کرد، آنان راهی مکانی به نام خیبر شدند و دیگر یهودیان را به جنگ با پیامبر(ص) تحریک کردند و این را می‌توان علت اصلی آغاز جنگ شمرد. پس از آن، یهودیانی از بنی نضیر و بنی وائل همچون حُیی بن اَخْطَب نضری، سلام بن ابی الحُقَیق نضری، کنانةبن ربیع بن ابی الحقیق نضری، هَوذةبن قیس وائلی و ابوعمّار وائلی،[۷] به مکه رفتند و ابوسفیان و قریش را به جنگ با رسول خدا(ص) برانگیختند. ابوسفیان از پیشنهاد آنان برای هم پیمانی در دشمنی و جنگ با رسول خدا(ص) استقبال کرد و یهودیان و قریش با یکدیگر هم پیمان شدند.[۸] سپس، آن یهودیان نزد قبیلۀ غَطَفان (به ریاست عُیَینَةبن حِصن فَزاری) رفتند و با وعده دادن یک سال خرمای خیبر، آنان را برای جنگ با پیامبر(ص) با خود همراه کردند.[۹] آنگاه نزد بنی سُلَیم بن منصور رفتند و موافقت ایشان را نیز به دست آوردند.[۱۰]

تعداد مسلمانان و مشرکان

تعداد مشرکان از تمامی قبایل (احزاب) در این جنگ به ده هزار نفر رسید[۱۱] که چهار هزار نفرشان همراه با سیصد اسب و ۱۵۰۰ شتر از قریش و هم پیمانان آنها بودند.[۱۲] در بعضی منابع، تعداد آنان (قریش، غطفان، سُلَیم، اَسد، اَشجع، قُرَیظه، نضیر و دیگر یهودیان) ۲۴۰۰۰ نفر ذکر شده است.[۱۳] این در حالی است که برخی تعداد مسلمانان را فقط سه هزار نفر ذکر کرده‌اند.[۱۴]

پیشنهاد حفر خندق

خندق گودالی بزرگی است که گرداگرد شهر‌ها کنده می‌شود.[۱۵] وقتی گروهی از هم پیمانان رسول خدا(ص) از قبیله خزاعه آن حضرت را از عزم مشرکان با خبر کردند، وی دربارۀ ماندن یا بیرون رفتن از مدینه با مردم مشورت کرد. سلمان فارسی گفت، ما در ایران هرگاه از سوی سواران دشمن احساس خطر می‌کردیم، برگرد خویش خندق می‌کندیم. براساس گزارش قمی در تفسیرش جبرئیل نازل شدو درستی پیشنهاد سلمان را تأیید کرد. [۱۶] مردم مدینه باتوجه به تجربۀ شکست در جنگ احد به دلیل مخالفتشان با رأی پیامبر(ص)، ماندن در شهر را برگزیدند و پیشنهاد سلمان را برای حفر خندق پذیرفتند. حفر خندق تا آن زمان در بین اعراب رایج نبود و باعث شگفتی مسلمانان و مشرکان شد.[۱۷]ابوسفیان و یارانش وقتی خندق را دیدند گفتند این حیله و نقشه‌ای است که تا این زمان عرب‌ها از آن خبری نداشته‌اند.[۱۸] [یادداشت ۱]

حفر خندق

پیامبر(ص) به مردم فرمان داد تا پشت به کوه سَلْع، خندق را در مقابل خود حفر کنند[۱۹] و حفر آن را از مُذاد (قلعه‌ای در غرب مسجد فتح) شروع نمایند و تا ناحیه ذُباب و کوه راتِجْ (در کنار کوه بنی عبید در غرب بَطْحان) ادامه دهند.[۲۰] وی برای هر ده نفر چهل ذراعِ معین نمود[۲۱][یادداشت ۲] و حفر هر قسمت را به قبیله‌ای واگذار کرد.[۲۲] به روایتی، مقرر گردید مهاجران از راتج تا ذُباب، و انصار از ذباب تا کوه بنی عبید را حفر کنند.[۲۳] رسول خدا(ص) برای تشویق مسلمانان به حفر خندق و نشاط بخشیدن به آنان ، خود نیز در این کار شرکت نمود[۲۴] و برای خندق درهایی قرار داد و از هر قبیله، فردی را مأمور پاسداری از آنها کرد.[۲۵]

مسلمانان برای حفر خندق ابزار زیادی مانند بیل و کلنگ و تیشه و زنبیل، از یهودیان بنی قریظه که در آن زمان هم پیمان پیامبر بودند، به امانت گرفتند.[۲۶] خداوند دربارۀ مؤمنانی که بدون اجازه پیامبر(ص) دست از کار نمی‌کشیدند و نیز منافقانی که در کار از خود سستی نشان می‌دادند و بدون اجازۀ پیامبر نزد خانواده هایشان می‌رفتند، آیاتی نازل کرد.[۲۷]

در هنگام حفر خندق، مسلمانان به صخره سختی برخورد کردند و پیامبر ضمن زدن سه ضربه به سنگ، با هر برقی که از ضرباتش نمایان می‌شد، مژدۀ فتوحات آیندۀ مسلمانان در شام، یمن و ایران را به آنان داد.[۲۸] معتب بن قسیر از جمله منافقان بود او در گرماگرم نبرد احزاب رو به مسلمانان کرده می‌گفت: «محمد به ما وعده می‌دهد که گنج‌های کسری و قیصر را خواهیم خورد و حال آنکه اکنون به قضای حاجت هم نمی‌توانیم برویم». [۲۹]کندن خندق شش روز طول کشید و بچه‌ها و نوجوانان نیز در حفر خندق شرکت کردند.[۳۰]

محل استقرار مسلمانان و مشرکین

احزاب متشکل از سه لشکر به فرماندهی کل ابوسفیان بن حرب به مدینه رسیدند. قریش با قبایل پراکندۀ همراه خود (اَحابیش) و قبایل متحدش همچون قبایل کنانه و تِهامه، در رومَه میان جُرف و زَغابه، مستقر شدند و قبیله غطفان با قبایل متحد خویش نزدیک کوه احد اردو زدند. رسول خدا(ص) نیز با مسلمانان در دامنۀ کوه سَلْع مستقر شد و زنان و کودکان را در قلعه‌ها اِسکان داد.[۳۱]

خیانت بنی‌قریظه

اوج سختی و فشار بر مسلمانان در این جنگ وقتی ظاهر شد که خبر رسید بنی قریظه (قبیله‌ای یهودی) که تعهد کرده بودند در صورت وقوع جنگ، نه با پیامبر(ص) باشند و نه علیه او، نقض عهد کرده و با مشرکان هم پیمان شده‌اند. کعب بن اسد قُرَظی (رئیس بنی قریظه)، هر چند که در ابتدا تمایلی برای نقض عهد نداشت، به تحریک حُیی بن اَخْطَب این کار را کرد.[۳۲] پیامبر(ص) برای حصول اطمینان از این خبر، رؤسای دو قبیلۀ اوس و خزرج (به ترتیب، سعدبن مُعاذ و سعدبن عُباده) را سوی بنی قریظه فرستاد و از آنان خواست تا در صورت صحت نقضِ عهد بنی قریظه، مطلب را سربسته به او منتقل کنند تا باعث ضعف روحیۀ مسلمانان نشود. بنی قریظه با شدیدترین لحن و زننده‌ترین جملات با آن دو برخورد کردند. آن دو برگشتند و با نام بردن از دو قبیلۀ «‌عَضَل و قاره‌» خبر خیانت بنی قریظه را به پیامبر(ص) دادند. منظور از آوردن نام این دو قبیله یادآوری خیانت آنان نسبت به خُبَیب بن عَدی و یارانش در رَجیع بود.[۳۳]

اوضاع سخت مسلمانان

مسلمانان که از پشت سر خود (داخل مدینه) از جانب بنی قریظه در مورد خانواده هایشان ایمنی نداشتند و نیز از مقابل، با سپاه انبوه مشرکان که هر چند‌گاه از قسمت‌های تنگ خندق می‌گذشتند، درگیر می‌شدند، [۳۴] دچار هراس زیادی شدند. قرآن وحشت مسلمانان و بدگمانی آنان به وعده‌های خداوند را کاملا وصف کرده است.[۳۵] این ترس به گونه‌ای بود که مُعَتّب بن قُشیر یا معتب بن قسیر، از منافقان، گفت که محمد به ما وعدۀ گشایش قصرهای کسری و قیصر را می‌داد، در حالی که اکنون کسی برای قضای حاجت هم جرأت بیرون رفتن ندارد.[۳۶]

مسلمانان روز و شب در سرما و گرسنگی شدید به نوبت از خندق پاسداری می‌کردند.[۳۷] معجزاتی از رسول خدا(ص) دربارۀ سیرکردن مسلمانان نقل شده است.[۳۸]

بعضی از مسلمانان همچون بنوحارثه، با فرستادن اَوس بن قَیظی، به بهانۀ اینکه خانه هایشان بی‌حفاظ است و از حملۀ دشمن و سرقت خانه هایشان بیمناک‌اند، از پیامبر(ص) اجازه بازگشت می‌گرفتند.[یادداشت ۳][۳۹] دربارۀ حملات خالد بن ولید، عمرو بن عاص و ابوسفیان و نیز تیراندازی و درگیری شدید و زخمی شدن عده بسیاری از هر دو طرف، از جمله سعدبن معاذ اخباری ذکر شده است.[۴۰]

نقض عهد بنی قریظه، سرمای شدید، قحطی و گرسنگی و فشار بر مسلمانان به اوج خود رسید[۴۱] قرآن نیز ضمن آوردن آیاتی به این مطلب اشاره کرده است.[۴۲]

خطر بنی قریظه

وقتی احتمال حملۀ شبانۀ بنی قریظه به مرکز مدینه زیاد شد، پیامبر(ص) دو گروه از اصحاب (پانصد تن) را برای محافظت از خانه‌های مسلمانان اعزام کرد و آنان تا صبح تکبیر می‌گفتند، زیرا نگرانی مسلمانان از حمله بنی قریظه به زنان و کودکان بیشتر از حملات قریش به خودشان بود.[۴۳] شبی دو گروه از مسلمانان با یکدیگر برخورد نمودند و نادانسته به سوی یکدیگر تیراندازی کردند. از آن پس، شعار «‌حم؛ لایُنصَرون‌» سر می‌دادند تا این اتفاق تکرار نشود.[۴۴]در برخی از تفاسیر «حم» از نام‌های پیامبر برشمرده شده است. [۴۵]

نبرد علی(ع) با عمرو بن عبدود

در این جنگ عمرو بن عبدود، مردی که شجاعتش زبانزد بود و او را با هزار سوار برابر می‌دانستند، همراه عده‌ای از تنگنای خندق گذشت. علی(ع) با چند تن از مسلمانان راه را بر آنان گرفتند. عمرو بن عبدود که در جنگ بدر زخمی شده و از شرکت در جنگ احد بازمانده بود، در این هنگام آماده جنگ بود و رجز می‌خواند و هماورد می‌خواست. [یادداشت ۴]حضرت علی(ع) برای جنگ با او به پاخاست، اما پیامبر(ص) به او دستور توقف داد تا شاید دیگری بپاخیزد. مسلمانان از ترس عمرو و دلیران همراه او سکوت کردند و کسی از آنان برای مبارزه داوطلب نشد.[یادداشت ۵] چون این وضع به درازا کشید و عمرو مغرورانه گفت که از فریاد مبارزطلبی، گلویش گرفت، سر انجام با اذن پیامبر(ص) حضرت علی(ع) برای جنگ با عمرو آماده شد. پیامبر(ص) عمامه خود را برگرفت و بر سر علی(ع) نهاد. شمشیر خود را نیز به وی داد و او را روانه کرد. [یادداشت ۶]حضرت علی(ع) پیش تاخت[یادداشت ۷] و از عمرو خواست اسلام را بپذیرد یا از مبارزه منصرف شود. عمرو هر دو خواسته را رد کرد و قبول نکرد، در این هنگام حضرت به او گفت از اسب فرود آید و مبارزه کند و او پذیرفت. پس بین آنان جنگی سخت در گرفت و علی(ع) ضربه عمرو را با سپر دفع کرد و سپس با ضربه‌ای وی را به هلاکت رساند و در پی آن، همراهان عمرو گریختند. علی(ع) در پی این پیروزی، تکبیر گفت و سپس نوفل بن عبدالله را که در گذر از خندق گرفتار شده بود، در مبارزه‌ای دیگر کشت و نزد پیامبر(ع) بازگشت.[۴۶] براساس برخی از گزارش‌ها با اینکه زره عمرو گرانبها بود، ولی علی از روی جوان‌مردی دست به آن نزد. حتی خلیفه دوم، علی را سرزنش کرد که چرا زره او را از بدنش در نیاورد. خواهر «عمرو» از جریان آگاه شد و گفت: هرگز تأسف نمی‌خورم که برادرم کشته شد، زیرا به دست فردی کریم کشته شده است و اگر غیر از آن بود تا جان داشتم اشک می‌ریختم. [۴۷]

روایات پیامبر(ص) در فضیلت علی(ع)

اقدام علی(ع) در قتل عمرو، چنان در یاری و پیروزی اسلام و شکست کافران در این جنگ موثر بود[۴۸] که پیامبر اکرم(ص) در این باره فرمود: ضربة علی(ع) از عبادت ثقلین (جن و انس) بهتر یا برتر بود و به روایتی دیگر فرمود مبارزه علی با عمرو، از همه اعمال امت من تا روز قیامت برتر است.[۴۹] و هنگام هماوردی حضرت علی(ع) با عمرو فرمود: همه اسلام (یا ایمان) در برابر همه کفر (یا شرک) قرار گرفته است.[۵۰][یادداشت ۸]

آیت الله جوادی آملی:
وجود مبارک پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم با جمله «لَضَرْبَةُ عَلِیِّ لِعَمْرٍو یَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَیْن‏» یک لقب پُر افتخاری به امیرالمؤمنین(ع) داد که متعلق به پیروزی اوست. پیروزی علی بالاتر از شهادت آن حضرت است و حتی عبادت علی، شهادت علی که جزء بهترین فضایل آن حضرت است مدیون شمشیر علی است. اگر ـ معاذالله ـ در آنجا حضرت کشته می‌شد، بساط اسلام ختم می‌شد.

منبع: https://javadi.esra.ir/fa/w/تفسیر-سوره-مزمل-جلسه-4-1398/01/24-

عوامل پیروزی مسلمانان

به جز مبارزه کارساز علی(ع) با عمرو که به شکست و گریز احزاب مشرکان انجامید،[۵۱] مورخان از سه عامل دیگر یاد کرده‌اند که به پیروزی مسلمانان در غزوه خندق کمک کرد:

  1. نقش مهم فردی به نام نُعَیم بن مسعود اَشْجَعی، از قبیلۀ غطفان که پنهانی مسلمان شد و هیچ کس از مشرکان از اسلام آوردنش خبر نداشت. نعیم نزد پیامبر(ص) رفت و رسول خدا(ص) به وی گفت، کار دشمن را به سستی و اختلاف بکشان. وی اجازه خواست برای ایجاد تفرقه بین مشرکان هرچه بخواهد بگوید. پیامبر(ص) به او اجازه داد و فرمود که جنگ خدعه است. از این رو نعیم بن مسعود پیش بنی قریظه که از قبل با آنان مراوده داشت، رفت و ضمن اشاره به اختلاف موقعیت آنان نسبت به مشرکان ـ که در موقع لزوم، بدون نگرانی از در دسترس بودن خانه و خانواده‌شان، می‌توانند بازگردند و آنها را تنها بگذارند ـ به بنی قریظه توصیه کرد که برای اطمینان از همراهی قریش و غطفان در جنگ با رسول خدا(ص)، از آنان درخواست گروگان کنند. سپس، نزد قریش و غَطفان رفت و از پشیمانی بنی قریظه و نقض عهد آنان سخن گفت و خبر داد که بنی قریظه می‌خواهند گروگان‌هایی از قریش و غطفان بگیرند و به پیامبر(ص) تحویل بدهند و با او صلح کنند. وی به آنان توصیه کرد که گروگانی به بنی قریظه ندهند. درنتیجه، اختلاف بین آنان بالا گرفت.[۵۲]
  2. به گفته واقدی، [۵۳] وقتی سپاه مشرکان به مدینه رسیدند، هیچ گونه زراعتی باقی نمانده بود و مردم از یک ماه قبل کشت خود را درو کرده بودند. درنتیجه، علف موجود بر روی زمین برای اسبان قریش و سیصد اسب غَطفانی کافی نبود و شتران از شدت لاغری در شرف مرگ بودند و زمین‌های مدینه نیز بر اثر نباریدن باران خشک شده بود.
  3. ابن سعد[۵۴] به نقش دعای پیامبر(ص) و استجابت آن و امدادهای غیبی اشاره کرده است. پیامبر(ص) دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه در مسجد احزاب دعا کرد: «‌خدایا احزاب را فراری و شکست بده ». سرانجام، دعای پیامبر روز چهارشنبه بین نماز ظهر و نماز عصر مستجاب شد. در شبی سرد و زمستانی، چنان طوفان شدیدی به پاخاست که هیچ خیمه و آتش و دیگی را برایشان برجا نگذاشت.[۵۵] قرآن نیز در آیه ۹ سوره احزاب از این امداد الهی یاد کرده است. [۵۶]

[یادداشت ۹]


آثار شکست مشرکان

شکست و بازگشت احزاب در غزوۀ خندق ضربه‌ای بسیار سهمگین بر مشرکان بود، چنان که نه تنها امکان هرگونه سازماندهی و لشکرکشی دوباره را از آنان گرفت، بلکه بر اقتدار دولت اسلامی مدینه افزود. از این رو، رسول خدا(ص) پس از کشته شدن عمرو به دست حضرت علی، یا پس از هزیمت مشرکان که دو یا سه روز پس از قتل عمرو روی داد، فرمود، پس از این ما با آنها می‌جنگیم و آنها به جنگ ما نخواهند آمد و همین طور شد تا آنکه خداوند ، مکه را به دست پیامبر(ص) گشود.[۵۷] پیامبراکرم(ص) پس از کشته شدن عمربن عبدود به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: یا علی به تو مژده بدهم که اگر کار امروز تو را با همه اعمال امت من( امت محمد) بسنجند کار تو برتر از اعمال همه آنهاست زیرا با کشته شدن عمرو در خانه تمام مشرکان خواری و تحقیر و در خانه تمام مسلمانان عزت و سربلندی راه پیدا کرد. [۵۸][یادداشت ۱۰]

آمار

محاصرۀ مسلمانان پانزده روز طول کشید.[۵۹] در این مدت که به محاصره و تیراندازی گذشت، جنگی روی نداد[۶۰] و پیامبر(ص) ابن مکتوم را جانشین خود در مدینه کرده بود.[۶۱]

در غزوۀ خندق، شش تن از مسلمانان[یادداشت ۱۱] به شهادت رسیدند. از مشرکان نیز هشت تن کشته شدند.[۶۲] آیۀ ۲۱۴ سوره بقره، آیات ۵۱ تا ۵۵ سورۀ نساء و آیات ۹ تا ۲۵ سورۀ احزاب در‌باره غزوۀ خندق نازل شده است.[۶۳]

بنای مساجدی در محل نبرد

مسجد سلمان فارسی یکی از مساجد سبعه

بر کوه ذباب (معروف به جبل الرایه) حدود ۱۴۰۰ متری شمال غربی مسجد نبوی و حدود ۱۵۰ متری شمال کوه سلع در جایی که پیامبر اکرم(ص) بر کار حفر خندق نظارت می‌کرد و خیمه آن حضرت برپا بود و نماز می‌گزارد، مسجدی بنا شده بود که اخیرا ترمیم و بازسازی شده و به مسجدالرایه معروف است.[۶۴]

همچنین بر کوه سلع، حدود هفتصد متری مسجد نبوی، جایی که خیمه پیامبر(ص) برپا بود و نماز می‌گزارد و از آنجا اوضاع را مراقبت می‌کرد و خداوند مژده پیروزی بر مشرکان را به او داد، مسجدی معروف به مسجد فتح (یا مسجد احزاب و مسجد اعلی) ساخته شد. این مسجد و چند مسجد دیگر بر دامنه کوه سلع[یادداشت ۱۲] نیز به مساجد فتح و مساجد سبعه (هفت گانه) مرسوم‌اند. درسال ۱۴۲۴ق بر کوه سَلْع مسجدی بزرگ به نام مسجد خندق ساخته شد و بعضی از مساجد هفت‌گانه داخل آن گردید.[۶۵]

مسجد فاطمه زهرا یکی از مساجد سبعه است که مدت‌های مدیدی است که درهای آن به روی زائران بسته شده و چند سالی است که درِ آن را با بلوک‌های سیمانی مسدود کرده‌اند.[۶۶]

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۵.
  2. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ۱۴۱۴ق، ج۵، ص۴۱۵.
  3. ر.ک: ابن هشام، ج۳، ص۲۲۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۴.
  4. ابن هشام، ج۳، ص۲۲۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۴.
  5. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص:۴۴۰ ۸ تا ۲۳ ذیقعده؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹.
  6. ابن حبیب، ص۱۱۳.
  7. واقدی: ابوعامر راهب.
  8. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۱ـ۴۴۲؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۵.
  9. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۲ـ۴۴۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۶.
  10. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹.
  11. ابن هشام، ج۳، ص۲۳۰؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶.
  12. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۳.
  13. مسعودی، ص۲۵۰.
  14. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۳؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶؛ طبری، تاریخ، ج۱، ص۵۷۰؛ مسعودی، همانجا؛ قس یعقوبی، ج۲، ص۵۰ که تعداد آنان را هفتصد مرد ذکر کرده است.
  15. لغت نامه دهخدا، ذیل خندق
  16. القمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۹ق، ج۲، ص۱۷۷.
  17. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۳۵؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۰۹ـ۴۱۰.
  18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج۱۸، ص۳۵.
  19. بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۰.
  20. واقدی، همانجا.
  21. طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۸.
  22. یعقوبی، همانجا.
  23. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۶؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶.
  24. ابن هشام، ج۳، ص۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶، ۷۱؛ الواقدي، مغازي، ج۲، ص۴۴۵ .
  25. یعقوبی، تاریخ یعقوبی،ج۲، ص۵۰.
  26. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۵ـ۴۴۶.
  27. سوره نور، آیه ۶۲-۶۳؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۲۶ـ۲۲۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۶ـ۵۶۷.
  28. ابن هشام، ج۳، ص۲۳۰؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۸ـ۵۶۹؛ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۳۹۷ق، ص۴۳۲؛ قس واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۹ـ۴۵۰.
  29. ابن هشام، السیرة النبویه، دارالمعرفه، ج۲، ص۲۲۲
  30. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۳ـ۴۵۴؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷.
  31. ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۶؛ ابن اثیر، ج۲، ص۱۸۰.
  32. ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۰.
  33. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۸ـ۴۵۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۱ـ۵۷۲.
  34. رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۴ـ۴۷۴.
  35. رجوع کنید به احزاب: ۱۰ـ۱۲؛ طبری، ۱۴۲۰، ج۱۰، ص۲۶۴-۲۷۰.
  36. یعقوبی، ج۲، ص۵۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۲؛ قس ابن هشام، ج۳، ص۲۳۳، که بنابه قولی گفته است، معتّب بن قشیر از اهل بدر بود و منافق به شمار نمی‌رفت.
  37. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۵، ۴۶۸.
  38. رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۳۹۷ق، ص۴۳۳.
  39. رجوع کنید به احزاب: ۱۳؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۳؛ ابن حبیب، ص۴۶۹؛ طبری، جامع، ذیل احزاب: ۱۳.
  40. رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۲۶۴ـ۲۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۴.
  41. رجوع کنید به ابن هشام، ج۲، ص۲۴۳.
  42. بقره: ۲۱۴؛ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۹۵.
  43. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۶۰، ۴۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۶۷.
  44. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۷۴.
  45. سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ۱۳۶۳ش، ج ۳، ص۳۳.
  46. ر.ک: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۷۱ـ۴۷۰؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۳۷ـ۲۳۴؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۴ـ۵۷۳؛ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۹ـ۹۸؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۲ـ۳۷۹.
  47. حاکم، مستدرک، ج۳، ص۳۲ به نقل از: سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۶۲۸.
  48. نورالدین حلبی، ج۲، ص۴۲۸.
  49. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار المعرفة، ج۳، ص۳۲؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، عالم الکتب، ص۴۱۲.
  50. کراجکی، کنز الفوائد، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۹۷؛ طبرسی، ج۱، ص۳۸۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، ج۱۳، ص۲۶۱؛ ج۱۹، ص۶۱؛ ابن طاووس، ج۲، ص۲۶۷.
  51. مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، ج۵، ص۷.
  52. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۸۰ـ۴۸۲؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۱ـ۲۴۲؛ طبری، تاریخ، ص۵۷۸ـ۵۷۹.
  53. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۴.
  54. ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۷۳ـ۷۴.
  55. ابن هشام، ج۳، ص۲۴۲ـ۲۴۳؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۷۸ـ۵۷۹؛ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۳۹۷ق، ص۴۳۵ـ۴۳۶.
  56. قمی، تفسیرالقمی،۱۴۰۴ ق، ج۲، ص۱۷۷.
  57. رجوع کنید به مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۱۰۶ ـ ۱۰۵؛ ابن اثیر، ج۲، ص۱۸۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، ج۱۹، ص۶۲؛ عاملی، ج۱۱، ص۲۳۹، ۲۴۲ـ۲۴۱.
  58. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۹، ص۲.
  59. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۷۷م، ج۱، ص۴۱۲؛ ابن سعد، الطبقات الكبری، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص:۷۳ ۲۴شب؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص:۵۷۲ بیست واندی شب، نزدیک یک ماه؛ رجوع کنید به ابن حبیب، ص:۱۱۳ ۲۰ تا ۲۱ روز.
  60. طبری، همانجا.
  61. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۴۱.
  62. واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۹۵ـ۴۹۶؛ یعقوبی، ج۲، ص۵۱.
  63. رجوع کنید به واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۹۴ـ۴۹۵؛ رجوع کنید به طبری، تاریخ، ج۲، ص۵۶۵.
  64. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۲۷۷؛ محمد الیاس عبدالغنی، ص۹۴.
  65. ر.ک:واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۴۵۴، ۴۶۶، ۴۸۸؛ سمهودی، ج۳، ص۸۳۸ـ۸۳۰؛ محمد الیاس عبدالغنی، ص۱۰۰ـ۹۸؛ جعفریان، ص۲۴۴ـ۲۳۶.
  66. سرنوشت غم‌انگیز مسجد حضرت زهرا(س) در مدینه.

یادداشت

  1. هذه مكيدة ما كانت العرب تكيدها
  2. جعفر سبحانی نویسنده کتاب فروغ ابدیت با محاسبه ای در باره جزییات خندق می نویسد: طول خندق، با توجه به تعداد کارگران به دست می‌آید، زیرا شماره مسلمانان در آن روز، بنا به نقل مشهور سه هزار نفر بود و قرار شد که هر ده نفر متصدی حفر چهل ذراع شوند، در این صورت طول خندق دوازده هزار ذراع است؛ یعنی نزدیک به پنج و نیم کیلومتر خواهد بود و پهنای آن به قدری بود که سواران چابک نمی‌توانستند با اسب از آن عبور کنند. از همین رو، باید ژرفای آن لااقل پنج متر و پهنای آن نیز پنج متر باشد.فروغ ابدیت، سبحانی تبریزی، جعفر،ج۱، ص۶۱۵
  3. وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ ۖ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا ترجمه:و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می‌خواستند و می‌گفتند: «خانه‌های ما بی‌حفاظ است!»، در حالی که بی‌حفاظ نبود؛ آنها فقط می‌خواستند (از جنگ) فرار کنند.
  4. عمرو بن عبدود با قصد فشار روانی بر مسلمانان و تحقیر آنان می‌گفت: شما که می‌پندارید کشته‌هایتان به بهشت می‌روند و کشتگان ما به دوزخ می‌روند؛ آیا کسی نمی خواهد به بهشت برود یا دشمنش را روانه دوزخ کند؟! شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج۱۹، ص۶۳.
  5. در گزارش ابن ابی الحدید آمده که هنگام مبارز طلبیدن عمرو، ترس آن‌چنان بر مسلمانان حاکم شده بود که بی حرکت مانده بودند و گویا بر سر آنان پرنده نشسته (أعاد عمرو النداء و الناس سكوت كان على رءوسهم الطير) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۹۷ ص۶۳.این ضرب المثل کنایه از بی حرکتی انسان است زیرا پرنده بر جایی می نشیند که ساکن و بی حرکت است. میدانی، ابوالفضل، مجمع الامثال، ج۲۷ ص۱۴۶.
  6. پس از روانه شدن امام علی(ع) به سوی میدان نبرد پیوسته پیامبر دست‌هایش را بلند کرده و دعا می کرد و در دعایش می گفت: بارالاها در جنگ بدر عبیده (بن حارث بن عبدالمطلب)به شهادت رسید ودر جنگ احد حمزه به شهادت رسید، اینک در این جنگ علی را حفظ کن و مرا تنها مگذار. فاحفظ عَليَّ اليوم علياً « رب لاتذرني فردا وأنت خير الوارثين »علامه مجلسي، بحار الأنوار، دارالاحیاء التراث، ج۳۹، ص۳
  7. ابن ابی الحدید نقل کرده که پس از این که امام علی(ع) خودش را معرفی کرد؛ عمرو اظهار داشت که همنشین و دوست پدرت ابوطالب در جاهلیت بودم و دوست ندارم که مرد کریمی چون تو را بکشم اما حضرت در پاسخش فرمود: اما من دوست دارم که تو را بکشم (لكني أُحبّ أن أقتلك) ابن ابی الحدید افزوده است که استاد تاریخ من (ابو الخیر) هر موقع این بخش از تاریخ را شرح می‌داد، چنین می‌گفت: عمرو در حقیقت از نبرد با علی علیه السّلام می‌ترسید، زیرا او از دلاوری‌های علی علیه السّلام با خبر بود و می‌دانست فرجامِ جنگ با او کشته شدن است از این‌رو می‌خواست علی را از نبرد با خود منصرف سازد و از اظهار عجز و ناتوانی در برابر حضرت خجالت می کشید و هم درتهدید علی(ع) و هم در اظهار علاقه به زنده ماندن او دروغ می گفت. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۶۴.
  8. أن رسول الله(ص) قال ذلك اليوم حين برز إليه : برز الايمانُ كلُّه إلى الشرك كلِّه العلامة المجلسي، بحار الأنوار،دارالاحیاء التراث، ج۳۹، ص۳
  9. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا ۚ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما [در]آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمى‌ديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مى‌كنيد همواره بيناست.
  10. لم يبق بيت من بيوت المشركين إلا وقد دخله وَهْنٌ بقتل عمرو ، ولم يبق بيت من بيوت المسلمين إلا وقد دخله عِزٌّ بقتل عمرو.
  11. ۱-سعد بن معاذ ۲-أَنَسُ بْنُ أَوْسِ، ۳-عَبْدُ اللهِ بْنُ سَهْلٍ الْأَشْهَلِيّ، ۴-طفَيْلُ بْنُ النّعْمَانِ، ۵-ثَعْلَبَةُ بْنُ غَنَمَةَ، ۶-كَعْبُ بْنُ زَيْدٍ
  12. «سلع» را به راه‌های میان دو کوه، اطلاق کرده‌اند. هنگامی که کوهی بین دو وادی قرار گرفته باشد، نقطه مرتفع کوه به عنوان حد فاصل دو وادی، «سلع» نامیده می‌شود. حموی، معجم البلدان، دار احياء التراث العربي بيروت لبنان، ج۳، ص۲۳۶.

منابع

  • این مقاله از جلد شانزدهم دانشنامه جهان اسلام صفحه ۲۰۷ ـ ۲۰۲ اخذ شده است.
  • قرآن کریم.
  • ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۵-۱۳۸۷ق/۱۹۶۵-۱۹۶۷م، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ناشر: قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، بی تا.
  • ابن اثیر.
  • ابن حبیب، محمد، المُحَبر، بیروت، دار الآفاق الجديدة، ۱۳۶۱ق.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
  • ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق ابراهیم الابیاری و مصطفی السقاء و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، بی‌تا.
  • ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی سقا و ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شبلی، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م، چاپ افست بیروت، بی‌تا.
  • ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، دلائل النبوة، تحقیق سید شرف الدین احمد، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق محمود فردوس، دمشق، ۱۹۷۷م.
  • حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین وبذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت، دار المعرفة، بی‌تا.
  • سمهودی، علی بن عبدالله، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
  • صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
  • طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، ۱۴۱۷ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر الطبری سمی جامع البیان فی تأویل القرآن، بیروت، ۱۹۹۹م.
  • طبری، تاریخ، بیروت.
  • عبدالغنی، محمد الیاس، تاریخ المدینة المنورة، مدینه، ۱۴۲۴ق.
  • عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، بیروت، عالم الکتب، بی‌تا.
  • القمی، تفسیرالقمی، قم، دارلکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
  • کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، تحقیق عبدالله نعمه، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
  • مسعودی، تنبیه.
  • مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، ۱۴۱۳ق.
  • نورالدین حلبی، السیرة الحلبیة، تحقیق عبدالله محمد خلیلی، بیروت، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۲م.
  • واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، لندن، ۱۹۶۶م.
  • یعقوبی، تاریخ.
  • https://javadi.esra.ir/fa/w/تفسیر-سوره-مزمل-جلسه-4-1398/01/24-

پیوند به بیرون