ابوذر غفاری
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | جُندب بن جَناده غِفاری |
کنیه | ابوذرّ |
لقب | ابوذرّ غِفاری |
زادروز | ۳۳ سال پیش از هجرت |
محل زندگی | مدینه، شام (تبعیدگاه)، ربذه (تبعیدگاه) |
نسب/قبیله | طایفه بنی غِفار بن ملیل |
درگذشت | ۳۲ق؛ربذه |
مشخصات دینی | |
زمان اسلام آوردن | جزء نخستین گروندگان |
دلیل شهرت | یکی از ارکان اربعه شیعه |
نقشهای برجسته | از یاران امام علی(ع) |
دیگر فعالیتها | ؛ مخالفت با خلفاء خصوصاً در واقعه سقیفه، منع نگارش حدیث، بخششهای بیت المال در زمان عثمان |
ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جَنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم(ص) و از پیشتازان به اسلام و یاران امام علی(ع) بود. وی از دوستداران پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانستهاند. اعتراضهای ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همانجا درگذشت.
زندگینامه
ابوذر ۲۰ سال پیش از ظهور اسلام، به دنیا آمد.[۱] پدرش «جناده» از فرزندان غفار و مادرش «رملة بنت الوقیعه» از طایفه بنیغفار بن ملیل بود.[۲] البته نام پدرش را یزید، عشرقه، عبدالله و سَکَن نیز گفتهاند.[۳]
رجالنویسان و صحابه نگاران، ابوذر را بلندقامت، گندمگون، لاغراندام،[۴]دارای مو و ریشهای سفید،[۵] درشت و قویهیکل توصیف کردهاند.[۶]
پیامبر(ص):
«إن الله أمرني بِحُبّ أربعة، وأخبرني أنه يُحبّهم: عليّ و المقداد و أبوذر و سلمان» «خداوند مرا به دوست داشتن ۴ تن دستور داد و مرا خبر داد که خودش آنها را دوست دارد: علی، مقداد، ابوذر، سلمان».
الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج ۹، ص ۱۱۷.
اسماء و القاب
نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی به نامهای مختلفی مانند «بدر بن جندب»، «بریر بن عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن عَشْرَقه»، «جندب بن عبدالله»، «جندب بن سکن» و «یزید بن جناده» اشاره شده است.[۷] در الاستیعاب جندب بن جناده، رایجتر و صحیحتر دانسته شده است.[۸]
خانواده
او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابوذر دادهاند و بیشتر با این کنیه شناخته میشود. [۹]کلینی روایتی را نقل میکند که در باب وفات ذَر آمده است.[۱۰] همسرش را نیز «امّ ذر» گفتهاند.[۱۱] ابوذر، برادری به نام اُنَیس نیز داشته است که شیخ طوسی او را هم از اصحاب پیامبر نام برده است.[۱۲]
مسلمانشدن
ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است.[۱۳] به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر(ص) خدا را میپرستید.[۱۴] ابنحبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی میداند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام میدانستهاند.[۱۵] وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمانآورنده به رسول اکرم(ص) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر(ص) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا! شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا(ص) دیدم.[۱۶]
ابنعباس، اسلام ابوذر را اینگونه روایت میکند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر(ص) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان میکند او را از آسمان، اخباری میرسد، آگاه ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر(ص) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر(ص) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی(ع) راهی خانه پیامبر(ص) شدیم.[۱۷]
ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونهای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق(ع)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل میکند.[۱۸]
ابوذر! همانا تو برای خدا به خشم آمدی، پس امید به کسی بند که به خاطر او خشم گرفتی. این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی. پس آن را که به خاطرش از تو ترسیدند بدیشان واگذار، و با آنچه از آنان بر آن ترسیدی رو به گریز در آر. بدانچه آنان را از آن بازداشتی، چه بسیار نیاز دارند، و چه بینیازی تو بدانچه از تو باز میدارند. به زودی میدانی فردا سود برنده کیست، و آن که بیشتر بر او حسد برند، چه کسی است. اگر آسمانها و زمین بر بندهای ببندد، و او از خدا بترسد، برای وی میان آن دو برونشوی نهد. جز حق مونس تو مباشد، و جز باطل تو را نترساند. اگر دنیای آنان را میپذیرفتی تو را دوست میداشتند، و اگر از آن به وام میگرفتی امینت میانگاشتند.
نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۱۳۰، ۱۳۷۷ش، ص۱۲۸-۱۲۹.
فضائل و مناقب
پیامبر(ص) خطاب به او میفرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهل بیت هستی.[۱۹] و یا در جایی دیگر درباره او میفرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.[۲۰] رسول خدا(ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم توصیف کرده است.[۲۱] در روایت دیگری حضرت خطاب به ابوذر فرموده: تو مردى از اهل بهشت هستى و چگونه این طور نباشد و حال آن که بعد از من تو را به جرم محبتت به اهل بیت من از حرم من طرد مىکنند و از آن پس تنها زندگى کرده و غریب و تنها خواهى مرد و جماعتى به واسطه تو سعادتمند خواهند شد، آنان کسانى هستند که در تجهیز و تدفین تو سعى خواهند نمود، ایشان رفیقان من در بهشت جاوید خواهند بود، همان بهشتى که حقّ تعالى وعدهاش را به متّقین داده است.[یادداشت ۱] [۲۲] این مضمون در باره ابوذر با عبارت مختلف نقل شده است به عنوان نمونه پیامبر(ص)بر اساس نقلی در باره ابوذر فرموده: خدواند او را رحمت کند که تنها زندگی میکند و تنها میمیرد و تنها برانگیخته خواهد شد.[۲۳] [یادداشت ۲] از امام علی(ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام(ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمیشود.[۲۴] امیر مؤمنان(ع)، ابوذر را از افرادی میداند که بهشت مشتاق آنان است.[۲۵]حضرت زهرا(س) به سلمان فرمود: سه خانم بسیار زیبا غروب یک روز پس از وفات پدرم پیامبر خدا بر من وارد شدند و گفتند از زنان بهشتی هستند به نامهای «ذرّه» برای ابوذر و «مقدوده» برای مقداد و «سَلمی» برای سلمان و گفتند خداوند بزرگ آنان را برای ابوذر و مقداد و سلمان آفریده است. [۲۶]
امام باقر(ع) میفرماید: پس از رسول خدا(ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.[۲۷][یادداشت ۳]
امام صادق(ع) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود... آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد.[۲۸] امام صادق(ع) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام(ع) در ادامه میفرماید: مراد ابوذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوبتر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بینیازی در معصیت خداوند است.[۲۹]
در منابع شیعی، ابوذر غفاری یکی از ارکان اربعه شیعه در میان سلمان، مقداد و عمار ذکر شده است.[۳۰] شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم(ع) روایت میکند که در روز قیامت، منادی ندا میدهد کجایند حواریان(یاران خاص) رسول خدا که پیمانشکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا برمیخیزند.[۳۱]
آقابزرگ تهرانی، دو کتاب «اخبار أبی ذرّ» تألیف ابو منصور ظفر بن حمدون بادرائی[۳۲] و «أخبار أبی ذر الغِفاری و فضائله» اثر شیخ صدوق[۳۳] را در باب احوالات و فضائل ابوذر نام میبرد.
سید علیخان مدنی درباره ابوذر مینویسد: وی از عالمان بزرگ و زاهدان والامقام بود که در سال، چهارصد دینار بخشش میکرد و چیزی را نمیاندوخت.[۳۴]
بحرالعلوم، ابوذر را یکی از حواریونی میداند که بر روش سیّدالمرسلین حرکت کرد و در ذکر مناقب اهل بیت(ع) و معایب و رذایل دشمنان آنان سرسخت بود.[۳۵]
ابونعیم اصفهانی نیز میگوید: ابوذر پیامبر اسلام(ص) را خدمت کرد و اصول را یاد گرفت و غیر آن را کنار گذارد...وی ترک کننده رباخواری قبل از نزول شریعت اسلام و احکام الهی بود. در راه حق، سرزنش ملامتگران بر وی فائق نمیآمد و قدرت حکّام، او را به خواری نمیافکند.[۳۶]
علاقه به امام علی(ع)
اربلی روایتی را نقل میکند که ابوذر، علی(ع) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد.[۳۷] ابن ابی الحدید نیز میگوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنهای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابیطالب(ع) حمایت کنید.[۳۸] این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب(ع) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا(س) شرکت کرد.[۳۹]
در زمان خلفاء
ابوذر در دفاع از حق امام علی(ع) بر ولایت در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد.[۴۰]
وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بیاعتنا بود و میگفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا(ص) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا(ص) ترجیح خواهم داد.[۴۱] به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان عُمَر زندانی شدند.[۴۲]
تبعید به شام
بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابوذر به شام در پی بخشش مبالغ بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی میگوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد میزد و اعتراض میکرد تا اینکه عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد.[۴۳]
وی در شام به کارهای معاویه اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است.
بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش(ص)؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود.... تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را لعن کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.[۴۴]
همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او توصیه میکرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد.[۴۵]
تبعید به ربذه
ابوذر در مدینه با عثمان دیدار کرد ولی دینارهای اهداییاش را نپذیرفت و به انتقاد از حکومت وی پرداخت. عثمان نیز او را تاب نیاورد و وی را با بدترین حالت به ربذه تبعید کرد. شرح حال گفتگو بین ابوذر و عثمان و تبعید به ربذه در بسیاری از کتب تاریخی آمده است.[۴۶]
عثمان هنگام تبعید ابوذر به ربذه دستور داد کسی او را مشایعت نکند و با او سخن نگوید، و امر کرد مروان بن حکم او را از مدینه بیرون کند. بدین طریق، کسی جرأت همراهی او را نداشت؛ با این حال، امام علی(ع)، عقیل و حسنین(ع) و عمار یاسر برای مشایعت او حاضر شدند و او را بدرقه نمودند.[۴۷] تعاریف امام علی(ع) از ابوذر هنگام تبعید وی را می توان در نهج البلاغه دید.[۴۸]
وفات
پیامبر(ص):
ای ابوذر! تو تنها زندگی میکنی، تنها میمیری، تنها مبعوث میشوی و تنها وارد بهشت میشوی. به واسطه تو، کسانی از اهل عراق که غسل و تجهیز و دفنت را انجام میدهند خوشبخت میشوند.
تفسیر قمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۹۵.
ابوذر در ذیالحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر مینویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.»[۴۹] خیرالدین زرکلی میگوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانهاش چیزی نبود که او را کفن کنند.»[۵۰] مهران بن میمون نقل میکند: «آنچه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمیارزید.»[۵۱]
نقل شده است هنگامی که همسرش امذر گریه میکرد و به ابوذر میگفت:
- تو در بیابان میمیری و من پارچهای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا(ص) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان میمیرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک میسپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپردهاند و گفته پیامبر(ص) درباره من است.[۵۲]
پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند.[۵۳] طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است.[۵۴]
بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است.[۵۵] حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا(ص) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.[۵۶]
جستارهای وابسته
مطالعه بیشتر
- در جستجوی آرمانشهر نبوی: رویکرد اقتصادی ـ سیاسی ابوذر، نوشته محمدرضا یوسفی، قم، مؤسسه انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶ش: نویسنده در این کتاب، پس از بررسی حیات ابوذر، به بیان دیدگاههای خاص سیاسی ـ اقتصادی ابوذر در خصوص اشرافیگری، دولت سالم و کارا، وجوب زکات بر توانگران و کنز را مورد بررسی قرار داده است.[۵۷]
پانویس
- ↑ امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۲۵.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ۱۴۱۱ق، ص۳۰؛ ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۵۵؛ عسقلانی، تقریب التهذیب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۳۹۵.
- ↑ عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۱۰۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۴، ص۲۳.
- ↑ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابة، دار الکتاب العربی، ج۵، ص۱۸۶؛ مزی، تهذیب الکمال، ۱۴۰۶ق، ج۳۳، ص۲۹۴؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۹؛ امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۲۵.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۶۵۲.
- ↑ کلینی، الكافي، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۳، ص۲۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۱۵، ص۹۹.
- ↑ طوسی، رجال الطوسی، ۱۳۷۳ش، ص ۲۶.
- ↑ ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۷ق، ج ۳، ص ۴۰۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص ۲۵۲.
- ↑ شوشتری، قاموس الرجال، ۱۴۱۹ق، ج ۱۱، ص ۳۲۲.
- ↑ بغدادی، المُحبَّر، ۱۳۶۱ق، ص۲۳۷.
- ↑ ابن حبان، الصحیح، ۱۴۱۴ق، ج۱۶، ص۸۳.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۶۵۴.
- ↑ کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۲۹۷ و ۲۹۸.
- ↑ طوسی، امالی طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۵۲۵؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ۱۳۹۲ق، ص ۲۵۶.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۲، ص۴۰۴.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۲، ص۴۲۰.
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص ۱۷۶.
- ↑ قمی، تفسير القمى، تصحیح: علامه و جزایری، ج۱، ص۲۹۵.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ص۳۰۳.
- ↑ کشی، رجال کشی، ص۳۹؛ مامقانی، تنقیح المقال،ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۱۰.
- ↑ صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ص۴۰ و ۴۲.
- ↑ کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۲۲.
- ↑ طوسی، رجال طوسی، ۱۴۱۵ق، ص۵۹۸؛ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۶ و ۷.
- ↑ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۶۱.
- ↑ تهرانی، الذریعه، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ تهرانی، الذریعه، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ مدنی، الدرجات الرفیعه، ۱۳۹۷ق، ص۲۲۶.
- ↑ بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۹.
- ↑ اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۳۵۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج ۱۳، ص ۲۲۸.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، نشر دار صادر، ج۲، ص۱۱۵.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ ابن سعد، طبقات کبری، ج، ص۳۵۴.
- ↑ ابن حبان، المجروحین، ج۱، ص۳۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، ص۲۵۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، صص ۲۵۶-۲۵۸؛ امین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۲۳۷.
- ↑ امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۳۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱ و ۱۷۲؛ ابن سعد، طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۶ - ۲۲۹؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۳۳۶.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۶۹۸.
- ↑ شهیدی ، ترجمه نهج البلاغه، خطبه ، ۱۳۷۷ ش .
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۹۸۶م، ج۷، ۱۶۵.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ۱۹۸۰م، ج ۲، ص ۱۴۰.
- ↑ امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۲۹.
- ↑ امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۴۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۳؛ ابن خیاط، طبقات خلیفه، ۱۴۱۴ق، ص۷۱؛ ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۵۵.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۲، ص۶۸.
- ↑ حموی، معجم البلدان، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۲۴؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۱۳۱.
- ↑ حربی، المناسک، ۱۹۶۹م، ص۳۲۷.
- ↑ یوسفی، در جستجوی آرمانشهر نبوی، ۱۳۸۶، مقدمه، ص۱۱.
یادداشت
- ↑ أَنَّكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ كَيْفَ لَا تَكُونُ كَذَلِكَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ مِنْ حَرَمِي بَعْدِي لِمَحَبَّتِكَ لِأَهْلِ بَيْتِي فَتَعِيشُ وَحْدَكَ وَ تَمُوتُ وَحْدَكَ وَ يَسْعَدُ بِكَ قَوْمٌ يَتَوَلَّوْنَ تَجْهِيزَكَ وَ دَفْنَكَ أُولَئِكَ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ
- ↑ فقال رسول الله: " يااباذر أرحمك الله تعيش وحدك وتموت وحدك وتبعث وحدك، وتدخل الجنة وحدك.
- ↑ «فَقُلْتُ فَعَمَّارٌ فَقَالَ: قَدْ كَانَ جَاضَ جَيْضَةً ثُمَّ رَجَعَ» ابوبکر حضرمی راوی حدیث ازامام باقر(ع) درباره عمار پرسید که فرمود او نیز از حق فاصله ای گرفت ولی برگشت.
منابع
- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، بیجا، دار إحیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ق.
- ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، أسد الغابة في معرفة الصحابة، بیروت، دار الکتاب العربی، بیتا.
- ابن حبان، محمد بن احمد، الثقات، بیجا، مؤسسة الکتب الثقافیة، ۱۳۹۳ق.
- ابن حبان، محمد بن احمد، صحیح ابن حبان، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۴ق.
- ابن حبان، محمد بن احمد، کتاب المجروحین، تحقیق: محمود إبراهیم زاید، مکه، دار الباز، بیتا.
- ابن حبان، محمد بن احمد، مشاهیر علماء الأمصار، دارالئفاء، ۱۴۱۱ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۵ق.
- ابن خیاط، خلیفه، طبقات خلیفة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دارالجیل، ۱۴۱۲ق.
- ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶م.
- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، بیروت، دار الأضواء، ۱۴۰۵ق.
- آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، بیتا.
- امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ق.
- امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۹، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۳۹۷-۱۹۷۷م.
- بحرالعلوم، محمدمهدی، الفوائد الرجالیة، تهران، مکتبة الصادق، ۱۳۶۳ش.
- بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، بیجا، مطبعة الدائرة، ۱۳۶۱ق.
- حافظ مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۶ق.
- حربی، ابواسحاق، المناسک و أماکن طرق الحج و معالم الجزيرة، ریاض، منشورات دار الیمامة للبحث والترجمة والنشر، ۱۹۶۹م.
- ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
- ذهبی، محمد بن احمد، سیر أعلام النبلاء، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۳ق.
- زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دار العلم، ۱۹۸۰م.
- شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۹ق.
- صدوق، علل الشرایع، نجف، مکتبه حیدریه، بی جا، بی تا.
- صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق.
- طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، رضی، ۱۳۹۲ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت، مؤسسة الأعلمی، ۱۴۰۳ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۶۷ش.
- طوسی، محمد بن حسن، امالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
- طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ق.
- قمی، علی بن إبراهیم، تفسیر القمی، قم، مؤسسةدار الکتاب، ۱۴۰۴ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۳ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۳ق.
- مدنی، سید علیخان، الدرجات الرفیعة، قم، بصیرتی، ۱۳۹۷ق.
- مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۷ش.
- یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق.
- یعقوبی، ابن واضح احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۸ش.
- یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بیتا.
- یوسفی، محمدرضا، در جستجوی آرمانشهر نبوی: رویکرد اقتصادی ـ سیاسی ابوذر، قم، مؤسسه انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶ش.